محمد علی فروغی و تلاش برای عدم تغییر سلطنت پهلوی در شهریور 1320

نقش فروغی در تاسیس و بقای سلطنت پهلوی
محمدعلی فروغی ( ذكاء الملك ) اولین و آخرین نخست‌وزیر رضا شاه بود . فروغی از میان كسانی كه به اشاره سفارت انگلیس و یا بنا به اقتضای روحیه خود در طرفداری از قدرت ، برای رساندن "رضاخان" به جایی كه "رضا شاه" شود ، زحمت‌ها كشیده بودند ، بیشتر از بقیه شایسته زمامداری بود .

بنابراین در 28 آذر 1304 اولین دولت را در رژیم پهلوی تشكیل داد كه تا 15 خرداد 1305 دوام آورد . با پایان مراسم تاجگذاری رضا شاه ، مأموریت فروغی به اتمام رسید و تیمورتاش از او خواست تا استعفا دهد . (1)

پس از او مستوفی‌الممالك به مدت یكسال و مخبرالسلطنه ( مهدیقلی هدایت ) به مدت شش سال دولت‌های دوران رضا شاه را تشكیل دادند . عیب مهم مخبرالسلطنه، عدم علاقه به تجدد و تسلیم ایران به فرهنگ ظاهری اروپا بود . زمانی كه رضا شاه تصمیم داشت نقشه‌های مربوط به كشف حجاب زنان، سركوبی روحانیون و حوزه‌های علمیه را به اجرا گذارد ، رئیس الوزرایی كه ریشش را نمی‌تراشید ، همسرش را بی‌حجاب جایی نمی‌برد و از منكرات روگردان بود ، تحمل پذیر نبود .(2)

مخبرالسلطنه هدایت در خاطرات خود ، مخالفتش را با كشف حجاب نشان می‌دهد : « بلی ، پوشیدن رو طبیعی نیست ، حتی پوشیدن لباس طبیعی نیست ، تمدن آورده است . چه بسیار مردم امروز هم برهنه می‌گردند ، آنها را وحشی می‌خوانیم . زن‌های ما به نیمه راه وحشت رسیدند ... چادر رسم ایرانیان بود ... در تخت جمشید یا نقش‌های بیستون صورت زن‌ نیست ... » . (3)

البته چنان كه بلوشر در سفرنامه‌اش اشاره كرده : « در مشرق زمین كنار‌ه‌گیری از كار برای رئیس‌الوزراء و پناه بردن به زندگی خصوصی اقلا به همان درجه خطرناك است كه برای وزرای كاردان مقتدر » .(4) اما مخبرالسلطنه كه مشاوری صدیق و خدمتگزاری باوفا برای شاه بود به زندگی شخصی و خصوصی خود پناه برد و چنان در پس شخص شاه خود را پنهان می‌داشت كه او از وی به هیچ وجه نگرانی به خود راه نمی‌داد.(5) پس از وی فروغی دوباره مأمور تشكیل كابینه شد .

محمدعلی فروغی در 26 شهریور 1312 ، دومین كابینه خود را در عصر رضا شاه تشكیل داد . در این دوره مثلث قدرت در حكومت مطلقه رضا شاه ( تیمورتاش ، داور و نصرت‌الدوله ) كنار گذاشته شده بودند . مهمترین كار فروغی در این دوره از نخست‌وزیری خود، تدارك سفر رضا شاه به تركیه بود .(6) با بازگشت رضا شاه از سفر تركیه ، جریان " كشف حجاب " به راه افتاد و حادثه مسجد گوهرشاد به وقوع پیوست .

وقتی دستور متحدالشكل كردن لباس و قضیه كلاه فرنگی به مرحله اجرا درآمد ، بهلول ، واعظ معروف در مسجد گوهرشاد مشهد ، شروع به نطق‌های شدیدی علیه این اقدام رضا شاه نمود و مردم به شدت تحریك شده و در خانه مراجع بزرگ مشهد اجتماع كردند . در این گیر و دار ، محمدولی اسدی ( مصباح‌التولیه ) كه متولی آستان قدس رضوی بود ، می‌خواست قضیه را با نرمی و مدارا فیصله دهد ولی با صدور دستور حمله به متحصنین در مسجد گوهرشاد ، اوضاع تغییر كرد . علی‌اصغر حكمت ، وزیر معارف و اوقاف وقت ، در این باره می‌نویسد :
« شاه به محض رسیدن گزارش بست‌نشینی مردم در حرم امام رضا (ع) به مأمورین نظامی مشهد ، امر صریح كرد كه اگر تا فردا صبح آن جماعت را متفرق نكنند ، هر آینه به بالاترین مجازات نظامی گرفتار خواهند شد .» (7) هزاران نفر آماج گلوله‌های مأموران رژیم قرار گرفتند و صدها نفر به دستور شاه در حرم امام رضا (ع) به شهادت رسیدند.

محمدولی خان اسدی را در یك دادگاه نظامی محاكمه و سپس اعدامش نمودند . پس از مرگ اسدی ، هنگامی كه در خانه او بازرسی‌هایی به عمل آمد ، در میان نامه‌هایش ، كاغذی از فروغی به دست آمد . اسدی ، پدر داماد فروغی بود . فروغی به طور دوستانه و خصوصی درباره رضا شاه به اسدی شرحی نوشته بود و این بیت را هم چاشنی مطالب خود كرده بود :
در كف شیر نر خونخواره‌ای
غیر تسلیم و رضا كو چاره‌ای

نامه مزبور را " آیرم " برای شاه تلگراف كرد و رضا شاه با فریاد "زن ریش‌دار" (فروغی) را به خانه فرستاد و به جای او محمود جم در 13 آذر 1314 به نخست‌وزیری رسید .

با رفتن فروغی " سیاست خارجی " به دست رضا شاه افتاد كه از پیچیدگی‌ها و ظرایف آن بی‌خبر بود و این آغاز اشتباهاتی بود كه به سقوطش انجامید . اما رضا شاه 6 سال بعد از آن دوباره به سراغ فروغی رفت . (8)


تعیین سرنوشت دودمان پهلوی در سفارتخانه انگلیس و شوروی
شهریور 1320 فروغی بار دیگر برای انجام مأموریتی مهم به عرصه سیاست كشور ، بازگشت . پس از اشغال ایران توسط متفقین ، یكی از موضوعات مهم برای دولت انگلیس و شوروی مسأله جانشینی برای رضا شاه بود .

انگلیسی‌ها به خاطر قدر ناشناسی رضا شاه از به قدرت رسیدن وی و گرایش او به آلمان سخت عصبانی بودند.

شوروی نیز به خاطر آینده ایران ، معتقد بود كه باید به جای رژیم سلطنتی یك رژیم جمهوری روی كار بیاید .

در مدت كوتاه پس از اشغال بحث‌های جدی در سفارت‌خانه‌های متفقین وجود داشته است تا جایی كه موضوع بازگشت قاجار نیز در دستور كار قرار گرفت . (9) اعضای كابینه انگلستان بازگشت یكی از افراد سلسله سابق قاجار (10) به تخت سلطنت را مورد بررسی قرار دادند ، ولی معلوم شد كه شخص مورد نظر یك كلمه هم فارسی بلد نیست . (11)

انگلیسی‌ها به ولیعهد ، محمدرضا پهلوی نیز بدبین بودند . علت آن هم ضعف و ترس وی و تمایلش به آلمان بود . (12) اما سومین فرزند ذكور رضا شاه به نام غلامرضا كه در آن تاریخ 18 ساله بود، یكی از گزینه‌های جانشینی رضا شاه بود . (13)

در كنار این وقایع ، تلاشهایی نیز جهت حفظ رژیم پهلوی در ایران صورت می‌گرفت . رضا شاه با وجود این كه نمی‌خواست فروغی را به نخست‌وزیری منصوب كند ، صلاح كار را در این دانست كه رضایت او را برای تشكیل كابینه جلب نماید .

رضا شاه ابتدا در نظر داشت تا مجید آهی كه بر زبان روسی مسلط بود یا علی سهیلی كه هم زبان روسی را خوب می‌دانست و هم زن روسی داشت ، به جای منصورالملك ، زمام كابینه را به دست بگیرند زیرا از ارتش سرخ ترس زیادی داشت و فكر می‌كرد آن دو بتوانند روابط را اصلاح كنند ، اما آن دو ، شانه خالی كردند و در مقام مشاوره به شاه فهماندند كه مرد میدان زمامداری در وضع حاضر فقط ذكاءالملك (محمدعلی فروغی ) است كه خانه‌نشین و بیمار در نزدیك كاخ شهری شاه سكونت دارد . رضا شاه پیشنهاد آهی و سهیلی را به شرط این كه هر دو در كابینه ذكاءالملك عضویت داشته باشند ، پذیرفت . (14)

رضا شاه و فروغی در كاخ سعدآباد یكدیگر را ملاقات كردند . فروغی پس از بركناری از نخست‌وزیری دوم خود ، هرگز شاه را ملاقات نكرده بود . شاه به محض دیدن فروغی ، با لبخندی گفت : «نه ، فروغی ، آنقدرها هم كه فكر می‌كردیم پیر نشده است » .(15)


تلاش فروغی برای انتقال سلطنت به محمدرضا
فروغی پیر و بیمار به نخست‌وزیری رسید و به شاه قول مساعد داد تا ولیعهد را بر تخت سلطنت بنشاند . آن چه فروغی را در این راه دلگرم می‌كرد ، صحبتهای سهیلی بود كه فاش ساخته بود كه خواهد توانست از طریق آنتونی ایدن ، دوست انگلیسی‌اش ، لندن را وادار به قبول سلطنت ولیعهد كند . (16)

رضا شاه تا به این جا برسد ،‌ علاوه بر توسل بی‌نتیجه به روزولت ، مقاومت كردن و كمك خواستن از " پیشوا " را هم تجربه كرده بود. اتل ( مأمور گشتاپو در تهران ) به او قول داده بود كه پس از دو ماه مقاومت در برابر نیروهای شوروی و انگلستان ، ارتش آلمان به كمك رژیم خواهد آمد . اما با وقایع شهریور ماه ، رضا شاه كه از كمك آلمان‌ها ناامید شده بود ، تصمیم گرفت هرچه زودتر و قبل از آن كه مجبور شود علیه آلمان‌ها ، تصمیماتی را اتخاذ و اجرا كند ، از صحنه خارج شده و ولیعهد را به جای خود بنشاند . در این صورت می‌توانست امیدوار باشد كه در صورت پیروزی كشورهای محور ، او به سلطنت برخواهد گشت و در صورت پیروزی متفقین ، پسرش سلطنت خواهد كرد .

مهمترین اقدام برای تحقق این مسأله ، نخست‌وزیری فروغی بود.(17) فروغی كاری را كه بر عهده گرفته بود ، با سختی به پیش می‌برد . روابط شخصی سهیلی و ایدن كارساز شده بود و سر ریدر بولارد(18) دیگر به آن تندی روزهای قبل ، از لزوم تأسیس یك جمهوری لیبرال سخن نمی‌گفت . او در یكی ا ز دیدارهای خود با فروغی به او پیشنهاد كرده بود كه خود ریاست جمهوری را عهده‌دار شود اما فروغی قبول نكرده بود(19) . محسن فروغی ، فرزند محمدعلی فروغی ، در این باره می‌گوید :
« دهم شهریور ... بین اسمیرنوف و بولارد و پدرم و سهیلی مذاكرات بسیار مهمی صورت می‌گیرد . بعد از پدرم ، شنیدم وزیر مختار انگلیس پس از دریافت نامه دولت ایران و قرائت آن اظهار می‌كند : از دولت متبوع من دستور رسیده است قبول هر پیشنهادی از طرف دولت ایران غیر از آنچه قبلا مذاكره شده ، منوط به تغییر حكومت در ایران است . اتفاقا همكار من هم چنین دستوری از مسكو دریافت كرده است . ما به این شرط با خواسته‌های شما موافقت می‌كنیم كه رژیم كشور ایران تغییر پیدا كند و حكومت شما از مشروطه به جمهوری مبدل شود . البته دولت متبوع من و سایر دوستان معتقدیم تدریجا در تمام دنیا ، رژیم‌های سلطنتی به جمهوری تبدیل خواهد شد ... »(20)

ظاهرا پس از همین ماجرا رضا شاه به عیادت فروغی می‌رود تا از بقای سلطنت پهلوی مطمئن شود . محمود فروغی ، فرزند دیگر محمدعلی فروغی ، در این باره می‌گوید :
« بعد از نهم شهریور كه مرحوم فروغی بیمار و بستری بود ، باز تاریخش را نمی‌دانم ... یك روزی تلفن كردند از سعدآباد (رضاشاه هیچ وقت از سعدآباد پایین نیامد) – و او را به سعدآباد خواستند . [پدرم] جواب دادند ، من بیمارم . این ارتفاع را نمی‌توانم بیایم . بیماری قلبی دارم . اگر شهر تشریف آوردند ، شرفیاب می‌شوم .
آن روز رضا شاه خودش آمد منزل ما ، بعد از ظهری بود در حدود ساعت سه بعد از ظهر . اتومبیلش هم از آن رولز رویس‌های قدیم بود ... رضا شاه پیغام داد كه هیچ‌كس نیاید داخل . از آن مذاكرات من هیچ خبر ندارم . هیچ‌كس خبر ندارد ... ولی گویا مطلب رضا شاه بیشتر مربوط به سپردن فرزندش به دست فروغی بوده و ترتیبات مملكتی . »(21)

محسن فروغی ، نیز در این باره می‌نویسد : « ما درباره ملاقات پدرم و شاه چیزی مطلع نشدیم . بعدها از برادرم مسعود فروغی شنیدم كه محمدرضا پهلوی به وسیله پدر از آن مذاكرات اطلاع داشته است . او قسمتی از آن مذاكرات را برای برادرم گفته بود : «آنچه من دارم از پدر شما است ... در وقایع شهریور هم پدرم تمایل زیادی به سلطنت من نداشت . در آن روزی كه پدرم در منزل شما حضور پیدا كرده بود ، بیشتر مذاكرات آنها بر اساس استعفای پدرم بود . مرحوم فروغی خواسته‌های انگلیس و روس را عنوان نمود – كه حتی درصدد تغییر رژیم هستند . پدر شما در آن روز گفته بود كه شاید موفق شویم ولیعهد را به سلطنت بنشانیم و شما هم در مازندران استراحت فرمایید . پدرم از این پیشنهاد نه تنها خوشحال نشده بود ، بلكه با تغییر گفته بود مگر ولیعهد می‌تواند مملكت را اداره كند » .(22)

محمدعلی فروغی ، نقش خود را درباره جلوگیری از خطر تغییر رژیم ایران در شهریور 1320 به خوبی ایفا كرد. روز 24 شهریور كه خبر رسید ارتش سرخ در كرج است و می‌خواهد به تهران وارد شود، رضا شاه بسیار ناراحت شد و از فروغی كسب تكلیف كرد. نخست وزیر با ملایمت خاص خود گفت: آنها فقط با خود اعلیحضرت كار دارند. رضا شاه گفت می‌دانم دشمن من هستند. آنها می‌خواهند همان طوری كه نوكرهایشان را كه در ایران می‌خواستند افكار كمونیستی رواج بدهند، محاكمه كردیم، مرا هم محاكمه كنند، خیر من حاضرم از سلطنت استعفا دهم و از ایران به گوشه امنی بروم. فروغی از این مسأله استقبال كرد و متن استعفای و متن استعفای رضاخان رابه قلم خود می‌نویسد:
«نظر به این كه من همه قوای خود را در این چند ساله مصروف امور كشور كرده و ناتوان شده‌ام، حس می‌كنم كه اینك وقت آن رسیده است كه یك قوه و بنیه جوان‌تری به كارهای كشور كه مراقبت دائم لازم دارد، بپردازد و اسباب سعادت و رفاه ملت را فراهم آورد، بنابراین ، امور سلطنت را به ولیعهد و جانشین خود تفویض كردم و از كار كناره نمودم. از امروز كه روز 25 شهریور 1320 است، عموم ملت از كشوری و لشكری، ولیعهد و جانشین قانونی مرا باید به سلطنت بشناسد و آن چه از پیروی مصالح كشور نسبت به من می‌كردند، نسبت به ایشان منظور دارند.
كاخ مرمر ـ تهران ـ
به تاریخ 25 شهریور 1320»(23)

بدین ترتیب با تلاش‌های فروغی، رضا شاه استعفا داد و سلطنت پهلوی حفظ‌ شده به پسرش محمدرضا رسید. اما علاوه بر فروغی و اعضای كابینه‌اش همچون سهیلی (وزیر امور خارجه) (24)، افرادی دیگری نیز برای منصرف كردن روس و انگلیس از گزینه‌های دیگر برای جایگزینی سلطنت پهلوی، تلاش می‌كردند. از میان آنها به تلاش‌های محمدعلی مجد، استاندار وقت گیلان و خود محمدرضا پهلوی اشاره خواهیم كرد.

محمدعلی مجد در این باره می‌نویسد: «... در جلسه‌ای كه در تاریخ 13 شهریور در سركنسول‌گری پهلوی تشكیل شد، بر من مسلم گردید كه روس‌ها با اعلیحضرت رضا شاه جدا نظر مخالف داردو آن‌ها مصمم بودند، سلطنت ایران را تبدیل به جمهوری كنند، من به آنها صمیمانه گفتم: شما می‌گویید با ایران جنگ ندارید و ورود قشون شما به ایران به صورت اشغال این مملكت نیست ، بلكه از نظر تحكیم پشت جبهه جنگ می‌باشد و چون 20 میلیون نفوس این مملكت، بر علیه روس و انگلیس هستند و تمام مردم طرفدار آلمان می‌باشند، فقط قدرت سلطنت است كه این احساسات برعلیه روس و انگلیس و بر له آلمان را جلوگیری می‌كند، من آن روز در جلسه تاریخی مزبور صریحا اعلام كردم كه اگر ایران جمهوری شود، وضع این كشور آشفته و مردم بر علیه روس و انگلیس قیام خواهند كرد و این كار به ضرر شما و نفع آلمان‌هاست ، پس از 4 ساعت مذاكره، آنها متقاعد شدند و ا ظهار داشتند: ما نظریه شما را با دلایلی كه گفته‌اید، به مقامات مربوطه اطلاع خواهیم داد كه از اینكار صرف نظر كنند، من همان روز تا ساعت 11 شب، یقین حاصل كردم كه ادامه سلطنت برای اعلیحضرت رضا شاه در ایران، غیر ممكن است ، من مراتب را در مذاكرات حضوری به آقای فروغی عرض كردم ....»(25)


قول و قرار محمدرضا با سفارت انگلیس به روایت فردوست
دیپلماسی ولیعهد را نیز نباید نادیده گرفت. وی از داخل با دوستان سفارتی خود به رایزنی و قول و قرار مشغول بود.(26) ارتشبد فردوست، دوست و یار محمدرضا از دوران كودكی، شرح ماجرا را اینگونه بیان می‌كند:
«دو هفته آخر سلطنت رضا خان، من درگیر مسائلی بودم كه به تعیین سرنوشت بعدی حكومت پهلوی پیوند قطعی داشت. نزدیكی من به ولیعهد و دوستی منحصر به فرد او با من عاملی بودكه سبب شد تا در این مقطع حساس، نقش رابط او را با مقامات اطلاعاتی انگلستان عهده‌دار شوم.
بعداز ظهر یكی از روزهای نهم یا دهم شهریور ، ولیعهد به من گفت: همین امروز به سفارت انگلیس مراجعه كن. در آن جا فردی است به نام «ترات» كه رییس اطلاعات انگلیس در ایران و نفر دوم سفارت است. او در جریان است و درباره وضع من با او صحبت كن.
محمدرضا اصرار داشت كه همین امروز این كار را انجام دهم. نمی‌دانم نام ترات و تماس با او را چه كسی به محمدرضا توصیه كرده بود، شاید فروغی،شاید قوام شیرازی و شاید كس دیگر؟!
من به سفارت انگلیس تلفن كردم و گفتم با مستر ترات كار دارم. تلفنچی به او اطلاع داد، خودم را معرفی كردم و گفتم كه از طرف ولیعهد پیغامی دارم. از این موضوع استقبال كرد و گفت: همین امشب دقیقا رأس ساعت 8 به قلهك بیا. (در آن موقع، كه تابستان بود، سفارت در قلهك قرار داشت) ... به هم كه رسیدیم به فارسی سلیس گفت: «اسمتان چیست؟« گفتم: «فردوست» گفت: «خوب ، من هم ترات» و دست داد.

بلافاصله پرسید كه موضوع چیست؟ گفتم كه ولیعهد مرا فرستاده و نام شما را به من داده تا با شما تماس بگیرم و بپرسم كه وضع او چه خواهد شد و تكلیفش چیست؟ ترات مقداری صحبت كرد و گفت كه محمدرضا طرفدار شدید آلمان‌ها است و ما از دورن كاخ، اطلاعات دقیق و مدارك مستند داریم كه او دائما به رادیوهایی كه در ارتباط با جنگ است، به زبان‌های انگلیسی و فرانسه و فارسی، گوش می‌دهد و نقشه‌ای دارد كه خود تو پیشرفت آلمان در جبهه ها را برایش در آن نقشه با سنجاق مشخص می‌كنی! من گفتم كه من صرفا پیام‌آور و پیام بر هستم و مطالبی كه فرمودید را به محمدرضا منعكس می‌كنم . ترات گفت: به هرحال من آماده هستم كه هر لحظه، حتی هر شب، در همین ساعت و در همین محل با شما ملاقات كنم. شما هم هیچ نگران وقت نباش، كه مبادا مزاحم باشی، چنین چیزی مطرح نیست و هر لحظه كاری داشتی ،تلفن كن.
من به سعدآباد بازگشتم و جریان را به محمدرضا گفتم. او شدیدا جا خورد و تعجب كرد كه از كجا می‌داند كه من به رادیو گوش می‌دهم و یا نقشه‌ دارم و غیره! من گفتم: خوب اگر این‌ها را ندانند، پس فایده‌شان چیست؟ محمدرضا گفت: حتما كار این پیشخدمت‌ها است. گفتم: حالا كار هر كه است شما به این كاری نداشته باش، برداشت شما از اصل مسأله چیست؟ محمدرضا گفت: «فردا اول وقت با ترات تماس بگیر و با قرار ملاقات بگذار و بگو كه همان شب با محمدرضا صحبت كردم و گفت كه نقشه را زا بین می‌رم و رادیو هم دیگر گوش نمی‌كنم ، مگر رادیوهایی كه خودشان اجازه دهند آنها را بشنوم».
شب بعد، به همان ترتیب، ترات را در همان محل دیدم ... به وی گفتم كه محمدرضا گفته كه نقشه‌ها را پاره می‌كنم و رادیوی بیگانه هم گوش نمی‌دهم، مگر آن رادیوهای كه با اجازه شما باشد. ترات گفت: خوب، ببینیم كه آیا او در این بیانش، صداقت دارد یا نه؟ ... همان شب من جریان ملاقات دوم را به محمدرضا گفتم، او بلافاصله رادیو را كنار گذاشت و دستور داد كه نقشه و ریسمان و سنجاق و ... را جمع‌آوری كنم و گفت كه دیگر در اتاق من از این چیزها نباشد. او بلافاصله از من خواست كه به ترات تلفن كنم. خیلی دلواپس بود و شور می‌زد. می‌خواست هر چه زودتر تكلیفش روشن شود و در عین حال از علیرضا (برادر تنی‌اش) وحشت داشت و می‌ترسید كه انگلیسی‌ها او را روی كار بیاورند. من به ترات تلفن كردم. او گفت كه من فعلا با این سرعت كاری ندارم، ولی شما هر روز تلفن كن ، به هرحال هر روز تلفن می‌زدم.
فكر می‌كنم چهار یا پنج روز پس از اولین ملاقات بود كه ترات گفت: امشب همانجا بیا. سر قرار رفتم، ترات گفت: محمدرضا پیشنهادات ما را انجام داده و این خوب است، البته ما نمی‌گوییم كه به هیچ رادیویی گوش ندهد، به هر رادیویی دلش خاست گوش بدهد. ولی مسأله نقشه برای ما اهمیت دارد كه این چه علاقه‌ای است كه او به پیشرفت قوای آلمان داشت. به هرحال یك اشكال پیش آمده. روس‌ها، صراحتا مخالف سلطنت هستند و خواستار استقرار رژیم جمهوری در ایران می‌باشند . آمریكایی‌ها هم بی‌تفاوتند و می‌گویند برای ما فرقی نمی‌كند كه در ایران جمهوری باشد یا سلطنت و بیشتر هم چون رژیم جمهوری را می‌شناسند به آن راغبند. ولی خود ما به سلطنت علاقه‌مندیم ، به دلایلی كه آمریكایی‌ها متوجه نیستند ولی روس‌ها دقیقا متوجهند! آمریكایی‌ها نمی‌دانند كه در جمهوری ایران، برای آنها مشكلات جدیدی پیش خواهد آمد. لذا من باید نخست با آمریكایی‌ها صحبت كنم و آنها را توجیه كنم و زمانی كه مسئول مربوطه قانع شد، وزنه‌ ما سنگین می‌شود و دو نفری به سراغ روس‌ها خواهیم رفت. این بحث طبعا چند روزی طول می‌كشد، ولی شما طبق معمول هر روز تلفن كن.
من همان شب سخنان ترات را به اطلاع محمدرضا رساندم و هر روز به سفارت تلفن می‌زدم ... پس از 4 یا 5 روز مجددا او را در همان محل و در همان ساعت دیدم .... ترات گفت: به نظر من مسأله حل شده است ... یكی دو روز بعد باز ملاقات رخ داد و این بار ترات گفت كه متأسفانه ما نتوانستیم روس‌ها را حاضر به پذیرش محمدرضا كنیم. نماینده آمریكا تهدید كرده است كه ما در روابطمان با شوروی تجدید نظر خواهیم كرد (كه البته بلوف بود) و شما باید از مسكو اختیارات كامل و دستورات صریح و واضح بگیرید و اعلام كنید كه خواست دو دولت بریتانیا و آمریكا این است.
نمی‌دانم حرف‌های ترات تا چه با واقعیت منطبق بود. آیا واقعا چنین بود و یا می‌خواست محمدرضا را بیشتر در ترس و التهاب و انتظار شدید قرار دهد. نكته دیگری كه به این فرض دامن می‌زد، رفتار مشكوك علی قوام (پسر قوام الملك شیرازی و شوهر اشرف) بود ... تلاش علی قوام در دامن زدن به التهاب و ترس محمدرضا بود .... این حركات علی قوام تا 24 شهریور ادامه داشت و باعث اضطراب محمدرضا می‌شد ... بالاخره 24 شهریور بود كه ترات به من گفت: با عجله همین امشب ترتیب كار را بده و هر چه زودتر محمدرضا به مجلس برود و سوگند بخورد و تأخیری در كار نباشد. من به محمدرضا اطلاع دادم. او هم مقامات مربوطه را تلفنی احضار كرد . توسط فروغی متن استعفانامه رضا شاه ... تقریر شد و مقدمات رفتن رضا شاه و انتصاب محمدرضا به سلطنت تدارك دیده شد ... به این ترتیب روز 25 شهریور استعفای رضا خان و انتصاب محمدرضا به سلطنت به مجلس اعلام شد و روز 26 شهریور محمدرضا در مجلس سوگند خورد و رسما شاه شد». (27)

بدین ترتیب تلاش‌های خود محمدرضا در جلب نظر متفقین برای انتخاب وی به جانشینی ، به نتیجه رسید و سلطنت پهلوی برای 37 سال دیگر عامل اجرای برنامه‌های دول خارجی در ایران باقی ماند. وقتی رادیو هنگام ظهر، خبر استعفای رضا شاه و سخنان فروغی در مجلس را پخش كرد. مردم به حركت در آمدند ، غم اشغال مملكت توسط نیروهای خارجی از یادها رفت و شادمانی رها شدن از زیر بار اختناق به جایش نشست. اما آزادی‌های پس از شهریور 1320 نیز دیری نپایید و دیكتاتوری پهلوی دوم به تدریج خود را تثبیت كرد.




*كارشناس ارشد تاریخ
www.hosein.kavoshi@yahoo.com

پی‌نوشت‌ها:

1.مسعود بهنود ، دولت‌های ایران از سوم اسفند 1299 تا 22 بهمن 1357 : از سید ضیا تا بختیار، تهران : سازمان انتشارات جاویدان ، 1370 ، ص 87
2.همان ، ص 124
3.مهدیقلی هدایت (مخبرالسلطنه) ، خطارات و خطرات، تهران: كتاب‌فروشی زوار ، 1363 ، ص 405
4.ویپرت بلوشر ، سفرنامه بلوشر، ترجمه كیكاوس جهانداری ، تهران : شركت سهامی انتشارات خوارزمی ، 1363، 278
5.همان
6.ناصر نجمی، بازیگران سیاسی عصر رضا شاهی و محمدرضا شاهی ، تهران: انتشارات انیشتن، 1373 ، ص 281
7.علی اصغر حكمت، سی خاطره فرخنده از عصر پهلوی، تهران: شركت چاپ پارسی، 2535 ش (1355 هـ.ش) ص 66
8.مسعود بهنود ، ص 132
9.روح‌الله حسینیان ، بیست سال تكاپوی اسلام شیعی در ایران 1340-1320 ، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی ، 1381 ، ص 19 و 18
10.كاندیدای سلطنت یكی از فرزندان محمدحسن میرزا ولیعهد سابق بود. "محمدحسن میرزا" آخرین ولیعهد قاجاریه زنان متعددی به نكاح خود در آورد كه دارای سه پسر و چندین دختر شد. فرزندان ذكور او بر حسب سن عبارت بودند از ملك حسین میرزا، حمید میرزا و ركن الدین میرزا. حمید میرزا تحصیلات خود را در نیروی دریایی انگلیس به پایان برد و درجه افسری گرفت. مادر وی فخرالسادات و پدر مادرش حاج اطمینان از تجار معتبر تهران بود. وی در جنگ جهانی دوم زیر دریایی‌های انگلیس را داوطلبانه به شوروی می‌برد. این مأموریت پر مخاطره را كمتر افسری تقبل می‌كرد. ولی وی این مأموریت جنگی را به بهترین وجه به انجام رسانید و از این لحاظ مورد توجه مقامات انگلیسی قرار گرفت.
11.ویلیام شوكراس، آخرین سفر شاه ، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی ، تهران: انتشارات البرز ، 1371 ، ص 63
12.همان
13.باقر عاقلی ، ذكاءالملك فروغی و شهریور 1320، تهران: انتشارات علمی و انتشارات سخن ، 1367 ، ص 103
14.یادداشت‌های یك روزنامه نگار : تحولات نیم قرن اخیر تاریخ معاصر ایران از نگاه ابوالحسن عمیدی نوری ، به كوشش مختار حدیدی و جلال فرهمند، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران ، 1384 ، ج ص ، ص 12
15.باقر عاقلی ، ص 60
16.مسعود بهنود ،‌ ص 178
17.همان ، ص 177
18.سر ریدر بولارد، در این زمان، وزیر مختار انگلستان بود. تا شهریور 1320 ایران فقط با چهار كشور مبادله سفیر كبیر می‌كرد. اتخاذ چنین تصمیمی از طرف دولت ایران بر اساس حس همجواری بود. كشورهایی كه در ایران سفیر كبیر داشتند، عبارت بودند از شوروی، تركیه، افغانستان ، و بعد از مواصلت دربار ایران و مصر، در مصر هم سفارت كبری دایر شد. بقیه كشورها در ایرن و بالعكس وزیر مختار مبادله می‌كردند. در بعضی از كشورها كه مستعمره ابرقدرت‌ها بودند تنها به اعزام كنسول یا كنسول اكتفا می شد ، مانند هندوستان. انگلستان و آمریكا در این زمان در ایران وزیر مختار داشتند.
19.پیشنهاد ریاست جمهوری به محمد ساعد مراغه‌ای هم شده بود كه در آن ایام سفیر كبیر ایران در مسكو بود. او نیز به دلایلی روس‌ها را منصرف كرده بود.
20.باقر عاقلی ، ص 96
21.خاطرات محمود فروغی، به كوشش حبیب لاجوردی، تهران : كتاب نادر ، 1383 ؛ ص 60-58
22.باقر عاقلی ، ص 100
23.روح‌الله حسینیان، ص 21
24.بار سنگین دولت در آن روزها بر دوش علی سهیلی قرار داشت، خیلی از مسائل و مذاكرات محرمانه بود و حتی در هیأت وزیران نیز مطرح نمی‌شد. تنها كسی كه در جریان امور قرار داشت، علی سهیلی بود. سهیلی در آن تاریخ در میانسالی بود و سنش از چهل و پنج سال تجاوز نمی‌كرد. در آن ایام پرتلاطم و بحرانی، حقیقتا بازوی راست كابینه محمدعلی فروغی بود. او زبان‌های فرانسه و انگلیسی و روسی را سلیس و روان صحبت می‌كرد.
25.محمدعلی مجد، گذشت زمان: خاطرات محمدعلی مجد (فطن السلطنه) ، بی جا: بی‌نا، بی‌تا ، ص 389، 388
26.روح‌الله حسینیان ، ص 19
27.ظهور و سقوط سلطنت پهلوی: خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست ، تهران: انتشارات اطلاعات، 1369 ، ج اول، ص 104-100