حزب توده و پناهندگان ايراني در بلوك شرق
پس از انقلاب اكتبر روسيه و استقرار حكومت بلشويكي در اين كشور، كساني كه در جريانات چپ و ماركسيستي در ايران شركت داشتند و شكست ميخوردند براي فرار از مجازات راه شوروي را در پيش ميگرفتند. اصطلاحاً اين گروه را «مهاجرين سياسي» مينامند.
«مهاجرين سياسي» مقيم شوروي و ديگر كشورهاي بلوك شرق در مراحل زير به كشورهاي فوق پناهنده شدند:
1ـ اولين گروه پناهندگان سياسي پس از شكست قيام ابوالقاسم لاهوتي در تبريز و شكست نهضت جنگل در گيلان به شوروي پناهنده شدند (لاهوتي در تاجيكستان مقيم شد و مدتي وزير فرهنگ تاجيكستان بود). اين عده كه در ميانشان نخستين نسل ماركسيستهاي ايران و رهبران حزب كمونيست ايران، مانند ذره، كريم نيكبين، سلطانزاده (از رهبران حزب كمونيست ايران و نماينده آن در كمينترن) بودند، اكثراً در زمان استالين يا كشته شدند و يا به سيبري تبعيد شده و در آنجا مردند و از آنان كسي زنده نيست. آخرين آنها سيروس بهرام (آخوندزاده)، پيرمرد صدسالهاي از اهالي آستارا بود كه از شركتكنندگان جنبش جنگل (گيلان) بود و در شهر دوشنبه (تاجيكستان) سكونت داشت.
2ـ گروه دوم پناهندگان سياسي ايراني، كه عدة زيادي را تشكيل ميدهند، كساني هستند كه در سال 1324 در «غائله آذربايجان» شركت كرده و پس از شكست آن در 21 آذر 1325 به شوروي گريختند. اين گروه هم سران و افسران و كارمندان عاليرتبة فرقه دمكرات را در بر ميگرفت (كه قبل از همه به شوروي گريختند) و هم عدهاي مردم عادي را كه از ترس انتقامجويي به شوروي گريختند.
بخشي از اين پناهندگان را دهقانان و كارگراني، كه به «فدائيها» (نيروهاي نظامي فرقه) پيوسته بودند، تشكيل ميدادند، در بعضي مناطق، مانند آستارا، فرقه بخشي از مردم شهر را به زور اسلحه و تهديد با خود به شوروي برد. بخشي از پناهندگان را سربازاني تشكيل ميدادند كه فرماندهانشان فرقوي بودند و به دستور فرمانده به اجبار مهاجرت كردند. مثلاً فرمانده نيروهاي ارتش در اردبيل ـ سروان پزشكيان ـ بايك عدة 200 نفري از گردان زير فرماندهي خود به شوروي پناهنده شد، كه بعداً سلاحهاي آنها را به ايران تحويل دادند ولي همه سربازان را ـ با وجودي كه به هيچوجه قصد ماندن نداشتند ـ به زور نگه داشتند. پناهندگان ايراني در كازاخستان را همين سربازان ـ كه اكثراً از محلات و دهات اردبيل هستند ـ تشكيل ميدهند، كه بسياري از آنها در كالخوزها و ساوخوزهاي آنجا كار ميكنند و نسبت به بقيه پناهندگان از سطح زندگي پائينتري برخوردارند. بايد توجه داشت كه اكثر ـ تقريباً همه ـ سران فرقه دمكرات آذربايجان، از پناهندگان قديمي مقيم شوروي بودند، مانند سيدجعفر پيشهوري و غلاميحيي دانشيان، كه در سالهاي 1310 به ايران بازگردانيده شده ولي خانوادههايشان در شوروي مانده بودند. آنها بلافاصله پس از فرار به سر خانه و زندگي حاضر و آمادة خود رفتند و سرگرداني و دربدري براي مردم عادي ماند.
بعد از وقايع 21 آذر 1325 عدهاي از افراد حزب توده، به طور متفرقه، بدون اجازه حزب، از سرحد خراسان عبور كرده و به شوروي پناهنده شدند. آنها را پس از مدتي زندان در تاجيكستان سكني دادند. در تاجيكستان اين افراد باضافه «مهاجرين اقتصادي» ايراني جمعيتي حدود 200 نفر را تشكيل ميدهد.
3ـ گروه سوم پناهندگان ايراني را مسئولين و كادرهاي حزب توده و اعضا سازمان نظامي اين حزب، تشكيل ميدهند، كه عمدتاً بعد از كودتاي 28 مرداد 1332 به شوروي و اروپاي شرقي گريختند. اين افراد، غير از رهبران حزب، حدود 100ـ 150 نفر بودند كه، بعداً توسط رهبري حزب در خارج (در شوروي و ديگر كشورهاي اروپاي شرقي) مستقر گرديدند. خانواده تعدادي از افسران تودهاي اعدام شده (مبشري، مدني و ...) نيز از اين جمله بودند.
علاوه بر اينها، بايد از سران حزب توده را نام برد، كه به مناسبتها و در زمانهاي مختلف به شوروي فرار كردند و در رأس پناهندگان قرار گرفتند و تشكيلات خود را تا زمان پيروزي انقلاب اسلامي بر اين اساس بنا كردند.
تعداد پناهندگان ايراني مقيم شوروي با خانوادههايشان قريب به 20 هزار تن تخمين زده ميشود، كه از اين تعداد بخش قابلتوجهي تبعه شوروي محسوب ميگردند. اينان عمدتاً فراريان غائله فرقه دمكرات هستند كه در شهرهاي آذربايجان شوروي مستقر ميباشند. تعدادي نيز در تاجيكستان (حدود 200 نفر)، كازاخستان (حدود 150ـ 200 نفر) و ديگر جمهوريهاي شوروي سكونت دارند. به علاوه، هماكنون تعداد انگشتشماري پناهنده سياسي در كشورهاي مختلف اروپاي شرقي سكونت دارند، كه عمدتاً از كادرهاي سابق حزب توده ميباشند. بخش عمدة اينان جذب كشور مربوطه شده و شاغل و يا بازنشسته هستند و تعداد ناچيزي فعاليت حزبي دارند. يك خانواده نيز در چين كمونيست مقيم ميباشد.
2ـ وضع پناهندگان ايراني از نظر «تابعيت»
«مهاجرين» ايراني مقيم شوروي، از نظر وضع پناهندگي و تابعيت به 6 گروه تقسيم ميشوند:
1ـ كساني كه قبل از پناهندگي عضو حزب توده و يا فرقه دمكرات آذربايجان بودند. اين افراد از نظر مقامات شوروي «پناهنده سياسي» محسوب ميشوند و داراي پاسپورت ويژه هستند كه رنگ آن با ديگر پاسپورتها متفاوت است. تعداد آنها حدود 5 هزار نفر است.
2ـ افرادي كه هنگام پناهندگي عضو حزب يا فرقه نبودند، مانند سربازاني كه به دستور فرماندهانشان از مرز گذشتند و يا كارگران و روستائياني كه از شهرها و روستاهاي مرزي (آستارا، اردبيل و...) به همراه ديگران رفتند، يا به زور برده شدند. تعداد آنها حدود 1000 نفر است، كه برخي در دوران پناهندگي به عضويت فرقه دمكرات و حزب توده درآمدهاند.
3ـ اعضا خانوادههاي پناهندگان، اگر در دوران پناهندگي به عضويت فرقه (حزب) درآمده باشند، چون در ايران متولد شدهاند، «پناهنده سياسي» محسوب ميشوند. تعداد آنها بين 1000 تا 2000 نفر است.
اعضاي خانوادههاي «پناهنده ايراني»، كه والدين آنها هر دو ايراني باشند، «مهاجر وابسته به خانواده پناهنده سياسي» محسوب ميشوند، حتي اگر والدين آنها دردوران پناهندگي ازدواج كرده باشند. اين افراد نيز «پاسپورت بدون تبعيت» ميگيرند، ولي «پناهنده سياسي» محسوب نميشوند و از امتيازات آن نميتوانند استفاده كنند.
4ـ ايراني غير «پناهندگي سياسي» افرادي هستند كه قبل از پناهندگي عضو حزب يا فرقه نبوده و در دوران پناهندگي نيز به عضويت در نيامدهاند و يا «مهاجرين سياسي» هستند كه طي اقامتشان در شوروي به علل مختلف زندان رفته و از حقوق «پناهندگي سياسي» محروم شدهاند. تعداد آنها در آذربايجان شوروي حدود 2000 نفر است.
5ـ افرادي كه مادرانشان شهروند شوروي و پدرانشان ايراني ميباشند. اينها، شناسنامه شوروي دارند و تبعة شوروي محسوب ميشوند و از حقوق و امتيازات شهروندان شوروي استفاده ميكنند، ولي با اين همه گفته ميشود كه تابعيت آنها «مشروط» است به اين معني كه، اگر روزي امكان مراجعت پدرانشان به ايران فراهم آمد و پدر خواست كه به ايران بازگردد، در صورت تمايل فرزند ميتواند از تابعيت شوروي خارج شود و به ايران بيايد. تعداد اين گروه، كه سن برخي از آنها بالاتر از 40 سال است، از همه بيشتر است، زيرا اكثر پناهندگان به هنگام پناهندگي يا هنوز ازدواج نكرده، و يا اگر در ايران متأهل بودند نتوانستند خانوادة خود را به شوروي ببرند و لذا در آنجا مجدداً ازدواج كردند و چون زنان ايراني خيلي كم بودند، همسران آنها عموماً اهل شوروي هستند.
6ـ گروه ديگر «ايرانيالاصل»ها ميباشند. اينان پناهندگاني هستند كه در شوروي ترك تبعيت ايران كرده و به تبعيت شوروي درآمدهاند. در سال 1352، در آذربايجان شوروي تعداد آنها به 300 نفر ميرسيد. ولي تعداد اين گروه به طور فزايندهاي در حال افزايش است و امروزه شايد بالغ بر 2ـ 3 هزار نفر باشند. با نوميد شدن هر چه بيشتر پناهندگان از بازگشت به ايران، تعداد هر چه بيشتري از آنها براي تثبيت وضع خود به تبعيت شوروي در ميآيند و از چهارچوب «پناهندگي سياسي» خارج ميشوند.
3ـ سازمان حزب توده در پناهندگان ايراني
سازمان حزب توده در ميان پناهندگان ايراني، به طور عمده در آذربايجان شوروي مصداق واقعي داشته است.
پس از شكست غائله فرقه دمكرات آذربايجان در سال 1325 و فرار وسيع افراد فرقه و عناصر متأثر از آنها به اتحاد شوروي، مسئولين فرقه پناهندگان را متشكل ساخته و «سازمان فرقه دمكرات آذربايجان ايران در اتحاد شوروي» را تشكيل دادند. اين سازمان پس از شكلگيري، كنفرانسهايي ترتيب داد و كميته مركزي و كميسيون تفتيش انتخاب نمود. آنگاه، در نقاط آذربايجان شوروي ـ كه پناهندگان سكونت داشتند ـكميتههاي شهري به پا كرد و حوزههاي فرقه را تشكيل داد. فعاليت اين حوزهها، رسيدگي به امور معيشتي پناهندگان (مانند خانه، شغل، تحصيل، كمك هزينه و ...) و دريافت حق عضويت بود.
در سال 1339، در پلنوم هفتم حزب توده، وحدت با فرقه تصويب شد و بلافاصله «كنفرانس وحدت» فرقه و حزب تشكيل گرديد و به نام فرقه «سازمان ايالتي حزب توده ايران در آذربايجان» افزوده شد. ولي عملاً كميته مركزي و رهبري خود را در آذربايجان شوروي حفظ كرد.
درخارج از آذربايجان تا پايان سال 1336، حزب توده سازمان نداشت. در شوروي ـ غير از آذربايجان ـ حزب كمونيست شوروي نسبت به تشكيل حوزه و سازمان توده روي خوش نشان نميداد و با آن موافق نبود. پس از پلنوم چهارم (تابستان 1336)، كه هيئت اجرائيه منتخب پلنوم به لايپزيك (آلمان شرقي) منتقل شد، «سازمان مهاجرين» به مسئوليت فروتن (دبير رابط: عبدالصمد كامبخش) تشكيل شد. بدين ترتيب كه در هر كشور يك نفر به عنوان مسئول پناهندگان تعيين شد، براي روشن شدن وضع حزبي پناهندگان پرسشنامهاي تهيه و توزيع گرديد، ميان مسئول حزب توده در هر كشور با كميته مركزي حزب كمونيست آن كشور رابطه مستقيم برقرار گرديد و در شوروي مقرر شد كه تمام امور معيشتي «پناهندگان» توسط مسئول حزب در شوروي نزد مقامات شوروي (مسئول امور مهاجرين در كميته مركزي حزب كمونيست شوروي و سازمان صليب سرخ شوروي) طرح و حل و فصل گردد. فروتن بعدها در جريان انشعاب مائوئيستي از حزب توده جدا شد.
در سال 1339، در پلنوم هفتم حسين جودت عضو هيئت اجرائيه شد و با مسئوليت دبير رابط (عبدالصمد كامبخش) به اداره «شعبه امور مهاجرت» پرداخت.
مسئول شعبه مهاجرت (جودت) به بررسي درخواستهاي پناهندگان ميپرداخت. اين درخواستها اگر قابل پذيرش بود و با امكانات و شرايط انطباق داشت، با پيشنهاد مشخص به دبير رابط و در غياب او به دبيران ديگر، گزارش ميشد تا نامهاي خطاب به حزب كمونيست حاكم كشور مربوطه بنويسند و تقاضاي رسيدگي به درخواست آن پناهنده را بنمايند. اگر قابل پذيرش نبود، درخواست به همراه پاسخ آن براي مسئول پناهندگان ارسال ميشد و عدم امكان برآوردن آن، اعلام ميگرديد.
امور تشكيلاتي پناهندگان و كليه مسائل حزب در رابطه با آنها از كانال «شعبه مهاجرت» حل و فصل ميگرديد.
اين وضع تا 29 فروردين 1341 ادامه داشت. در سال 1341 پلنوم دهم كميته مركزي تشكيل شد و به علت اختلاف شديد دروني هيئت اجرائيه، اين ارگان منحل شد و كليه امور در دست هيئت دبيران سه نفره (رادمنش، اسكندري، كامبخش) متمركز شد. انجام «امور مهاجرت» را ايرج اسكندري به دست گرفت، كه جودت به عنوان دستيار وي كار ميكرد.
در سال 1344، حزب كمونيست شوروي موافقت كرد كه براي «پناهندگان» ايراني، غير از آذربايجان شوروي، نيز حوزههاي حزبي تشكيل شود. لذا، رهبري حزب توده تصميم گرفت تا نخست وضع حزبي همه افرادي را كه ادعاي عضويت داشتند روشن سازد و سپس براي اعضا حزب كارت عضويت صادر شود و براي تشكيل كميته حزبي، كنفرانس نمايندگان افراد حزبي برگزار گردد. رسيدگي به عضويت كلية اعضاي حزب در كشورهاي مهاجرنشين توسط كميسيوني مركب از احسان طبري، حسين جودت و داوود نوروزي انجام گرفت. رسيدگي به وضعيت اعضا فرقه را خود كميته مركزي و فرقه دمكرات آذربايجان انجام داد. سپس كارت عضويتها صادر شد و كنفرانسي در شهر دوشنبه، با شركت نمايندگان اعضاي حزب مقيم مسكو، عشقآباد و دوشنبه تشكيل گرديد. چند تن به سمت اعضاي كميته انتخاب شدند و محمود بقراطي دبير كميته شد. از جمله شركتكنندگان در اين كنفرانس، احمدعلي رصدي و مهدي كيهان بودند. وظيفه اين كميته عبارت بود از ادارة حوزههاي حزبي و رسيدگي به امور معيشتي و رفاهي مهاجرين.
تا سال 1361 در شوروي، در رأس سازمان حزب توده يك هيئت مسئولين، مركب از 3 نفر (يك مسئول و دو معاون)، قرار داشت. پيش از انقلاب اسلامي مسئول سازمان حزب توده در شوروي ـ به جز آذربايجان ـ احمدعلي رصدي بود كه پس از انقلاب به ايران آمد و هيئت مسئوليني مركب از سهراب زماني (مسئول)، ناصراني و علي ابلوچ (كه گردانندگان «صداي ملي ايران» نيز بودند) اداره آن را به دست گرفتند.
4ـ جمعيت پناهندگان سياسي ايراني مقيم اتحاد شوروي
يكي از مسائل مهم «پناهندگان» در شوروي مسئله معيشت و امور رفاهي آنان بود. اين مسائل زير نظر صليبسرخ شوروي قرار داشت، كه احتياجات پناهندگان را بررسي و كنترل مينمود و آنان براي امور رفاهي خود به اين مؤسسه مراجعه ميكردند. در كشورهاي اروپاي شرقي مسئول حزب توده داراي رابط با كميته مركزي حزب كمونيست مربوطه است و مسائل پناهندگان را حل و فصل مينمايد.
در شوروي، در سالهاي 1340، به منظور سازماندهي امور رفاهي پناهندگان، يك سازمان رسمي و قانوني به نام «جمعيت پناهندگان سياسي ايراني مقيم اتحاد شوروي» توسط حزب توده و فرقه دمكرات با موافقت و نظر مقامات شوروي تأسيس شد و به ثبت رسيد. اين جمعيت در هر نقطهاي كه عدة پناهندگان قابل ملاحظه باشد، تشكيل ميگرديد. بدين ترتيب كه در جلسة عمومي پناهندگان محل، هيئت مديره «جمعيت» محل براي مدت معيني انتخاب ميشود. هيئت مديره داراي يك مسئول است كه امور معيشتي پناهندگان را در رابطه با صليب سرخ و مقامات دولتي شوروي حل و فصل مينمايد.
نقش اين سازمان، صرفاً نقش صنفي نيست. به اعتراف سران حزب توده، كه بعضاً خود از مسئولين «جمعيت» بودهاند، نقش جاسوسي و كنترل پناهندگان از نقطهنظر مواضع سياسي، زير نظر مقامات امنيتي، از وظايف «غير اساسنامهاي» ولي اساسي آن به شمار ميرود. مسئولين «جمعيت پناهندگان» داراي روابط اطلاعاتي با مقامات شوروي هستند و بعضاً در رابطه مستقيم با كا.گ.ب بودهاند (مانند احمدعـلي رصـدي، عضو كميته مركزي حزب توده و مسـئول هيئت مديره مركزي
جمعيت فوق قبل از انقلاب).
هيئت مديره مركزي «جمعيت» در شهر مسكو مستقر است و وظايف هيئت مديره شهر مسكو را نيز انجام ميدهد. هيئت مديره مركزي ناظر بر فعاليتهاي كلية هيئت مديرههاي مركزي مركب از سهراب زماني (مسئول)، علي ابلوچ و ناصراني (گردانندگان «صداي ملي») بودند. در شهرهاي شوروي كه تعداد پناهندگان كم است، هيئت عامله حوزه حزبي شهر وظايف هيئت مديره «جمعيت» را نيز انجام ميدهد.
5ـ كا.گ.ب و پناهندگان ايراني
«مهاجرين ايراني» در بلوك شرق، به ويژه در شوروي، منبع سربازگيري كا.گ.ب و ساير سرويسهاي جاسوسي بلوك شرق ميباشند. استكبار شرق، علاوه بر پرورش عناصر حزبي براي عملكردهاي سياسي و توطئهگرانه خويش، كوشيده ـ و ميكوشد ـ تا عوامل اطلاعاتي خود را نيز از ميان اين افراد دستچين كند. در شوروي، سازمان حزب توده و فرقه دمكرات و «جمعيت پناهندگان سياسي ايراني» كانال مهم كا.گ.ب مي باشد. موارد زير مشتي از خروار است:
1ـ غلام يحيي دانشيان، صدر پيشين فرقه دمكرات عامل سرشناس و برجسته كا.گ.ب بود.
2ـ حبيبالله فروغيان، عضو كميته مركزي حزب توده، عامل كا.گ.ب بود كه پيش از ضربه به حزب توده به دستور مقامات امنيتي شوروي از ايران گريخت.
3ـ گروه 3 نفري «سهراب زماني، ناصراني، علي ابلوچ» كه گردانندگان «صداي ملي» و هيئت مسئولين حزب توده در شوروي و هيئت مديره مركزي «جمعيت پناهندگان...» بودند. عملكرد و سوابق آنها و اعترافات مندرج در پروندههاي سران حزب توده، دال بر روابط آنان با كا.گ.ب ميباشد.
احمدعلي رصدي ـ مسئول سازمان حزب توده در شوروي (غير از آذربايجان)، پيش از انقلاب، درباره نفوذ كا.گ.ب در بين «مهاجرين» مينويسد:
«... در آذربايجان شوروي، كه چندين هزار مهاجر ايراني در نقاط مختلف آن مقيم ميباشند و داراي تشكيلات مستقل هستند، كا.گ.ب مسلماً با صدها بلكه با حدود هزار نفر آنها در تماس است. يا مثلاً در شهر مسكو، از ميان حدود 15 مهاجر سياسي ايراني اين شهر غير از زنها ـ شايد فقط يكي دو نفر باشند كه كا.گ.ب با آنها در تماس نبوده باشد. در صورتي كه تنها 3 نفر آنها (سهراب زماني، ناصراني، علي ابلوچ) مسئوليت دارند... ولي براي همه روشن است كه كا.گ.ب با ديگران هم، از جمله با حسين گرامي ـ كه داراي روابط نسبتاً وسيعي با مهاجرين چه در شوروي و چه در ديگر كشورهاست ـ با ژنرال ميلانيان، با شيدفر و غيره هم هر يك به دلايلي در رابطه ميباشند».
حسين جودت، مسئول شعبه امور مهاجرت حزب توده، قبل از انقلاب، مينويسد:
«چنين شهرت داشت كه در باكو عده زيادي از افراد مسئول با كا.گ.ب كار ميكنند و عليه همديگر پروندهسازي مينمايند... حسن نظري، كه از افسران سابق ارتش بود و به همراه مسئولين فرقه دمكرات آذربايجان مهاجرت كرده و به آذربايجان شوروي رفته بود، در سال 1340 براي كار به دفتر حزب توده آمد. وي قبلاً براي كار به عراق اعزام شده بود (معرف او عبدالصمد كامبخش بود). وي در دفتر حزب با حسن سغايي گلاويز شد. ديگر نميشد او را نگه داشت. عذرش را خواستند و وي را به آذربايجان عودت دادند. ولي مدتي بعد، بدون اجازة حزب سر و كلهاش پيدا شد. او را مدتي حزب سوسياليست متحده آلمان شرقي در يك اردوگاه نگه داشت، سپس آزاد كرد و به عنوان معلم در دانشگاه به كار پرداخت. حسن نظري در اين مدت آزادانه به غرب رفت و آمد داشت. ترديدي نيست كه بدون سفارش مقامات امنيتي شوروي چنين چيزي مقدور نيست.»
6ـ فرقه دمكرات آذربايجان؛ رهبري و سازمان آن
فرقه دمكرات آذربايجان، بر اساس مصوبة پلنوم هفتم كميته مركزي حزب توده و كنفرانس وحدت (1339)، «سازمان ايالتي حزب توده در آذربايجان» محسوب ميشود. ولي عملاً در آذربايجان شوروي مستقل و داراي كميته مركزي، هيئت اجرائيه، هيئت دبيران، دبيرخانه و تشكيلات مستقل بوده و هر دو سال يك بار كميته مركزي آن تشكيل كنفرانس ميدهد.
در سال 1357، فرقه دمكرات در آذربايجان شوروي قريب به دو هزار عضو داشت، كه در حوزههاي حزبي متشكل بودند. بخشي از اعضاي كميته مركزي فرقه عضو هيئت سياسي و كميته مركزي حزب توده بوده و متقابلاً گروهي از اعضاي رهبري حزب توده عضو افتخاري كميته مركزي فرقه محسوب ميشدند، مانند: كيانوري، حميد صفري، حسين جودت، انوشيروان ابراهيمي؛ كه اين سمت جنبة تشريفاتي داشت.
در رأس فرقه، غلام يحيي دانشيان، عامل سرشناس كا.گ.ب قرار داشت كه در پلنومها و جلسات رهبري حزب توده در مسائل حساس مانند عزل و نصب دبير اول همواره حرف وي بيانگر مواضع شورويها بوده است.
غلاميحيي دانشيان از خانوادههاي پناهنده مقيم روسيه است كه در سال 1310 عده زيادي از آنها به ايران بازگشتند. او از آغاز تشكيل حزب توده بدان پيوست. در كنگره اول حزب توده شركت داشت و عضو كميته ايالتي آذربايجان بود. با تشكيل فرقه بدان پيوست و فرمانده «نيروهاي فدائي» (ارتش فرقه دمكرات) شد. پس از سقوط حكومت پوشالي فرقه در سال 1325 با قريب به 10 هزار نفر كه حدود 3 هزار نفر آنها حزبي بودند، به شوروي گريخت. پس از چشمآذر، صدر فرقه شد. در «كنفرانس وحدت» عضو هيئت اجرائيه حزب توده شد و به عنوان عامل مسكو نقش درجه اول و منحصر به فرد در تصميمات مهم حزبي داشت. در آستانه انقلاب به علت كهولت سن از رهبري عملي و مستقيم فرقه آزاد شد و «صدر افتخاري فرقه» گرديد و به جاي وي اميرعلي لاهرودي به عنوان دبير اول فرقه اداره امور آن را به دست گرفت.
اعضاي فرقوي كميته مركزي حزب توده در آستانة انقلاب اسلامي ايران عبارت بودند از:
1ـ غلام يحيي دانشيان: صدر فرقه دمكرات آذربايجان، عضو هيئت سياسي حزب توده، داراي همسر و 2 فرزند. مقيم باكو (خانهاش نزديك هتل اينتوريست است). دانشيان در سن حدود 70 سالگي سكته ناقص كرد و پس از انقلاب (1364) در شوروي درگذشت.
2ـ انوشيروان ابراهيمي: عضو هيئت دبيران كميته مركزي حزب توده و مسئول سابق سازمان جوانان فرقه.
3ـ اميرعلي لاهرودي: دبير اول فرقه، عضو هيئت سياسي حزب توده، مقيم باكو. اميرعلي لاهرودي از كادرهاي نسبتاً جوان فرقه است كه از 18 سالگي عضو حزب توده بود و در كنگره اول آن به عنوان نماينده تبريز شركت داشت و عضو كميته ايالتي آذربايجان بود. پس از كنفرانس وحدت (1339) عضو مشاور هيئت اجرائيه حزب توده شد. بدين مناسبت مدتي در لايپزيك (مركز حزب) بود، ولي پس از انحلال هيئت اجرائيه در سال 1341 به آذربايجان بازگشت و سپس هر از چندي در جلسات هيئت اجرائيه شركت ميكرد.
4ـ ابوالحسن رحماني: عضو مشاور كميته مركزي حزب توده، عضو هيئت اجرائيه فرقه ـ مسئول «جمعيت پناهندگان سياسي ايراني مقيم آذربايجان شوروي». دكتر در تاريخ، كارمند انستيتوي تاريخ آذربايجان شوروي.
5ـ صمد عافيت: عضو كميته مركزي حزب توده، عضو هيئت اجرائيه فرقه، دكتر مهندس در رشته زمينشناسي، كارمند دانشكده نفت و شيمي.
6ـ مختار ديدهكنان: عضو كميته مركزي فرقه، عضو هيئت اجرائيه فرقه، مسئول شعبه تشكيلات.
7ـ جعفر مجيري: عضو كميته مركزي فرقه، مسئول شعبه تبليغات فرقه، دكتر در رشته هنرهاي زيبا (قاليبافي).
8ـ محمدعلي مجيري: عضو كميته مركزي فرقه، دبير كميته مركزي.
9ـ قلي خيامي: عضو كميته مركزي فرقه، دكتر در رياضيات، استاد دانشكده پليتكنيك.
10ـ لطفعلي اردبيليان: عضو كميته مركزي حزب توده، عضو كميته مركزي فرقه، كارمند دفتر مركزي فرقه در باكو.
11ـ بالاش آذراوغلي (آبيزاده): عضو كميته مركزي حزب توده، عضو كميته مركزي فرقه، شاعر مشهور، كارمند انستيتوي زبانشناسي و ادبيات.
12ـ عظيم جدائي: عضو كميته مركزي حزب توده، جوشكار، كارمند دفتر فرقه در باكو.
13ـ مارتيك قريقوريان: عضو مشاور كميته مركزي حزب توده، كارمند دفتر، مسئول اسناد و دفاتر، راننده سابق دانشيان.
14ـ عظيم عظيمزاده: عضو كميته مركزي حزب توده، عضو كميته مركزي فرقه.
15ـ عباسعلي زنوزي: عضو مشاور كميته مركزي حزب توده، كارمند انستيتوي خاورشناسي آذربايجان.
16ـ غفار كندلي: عضو مشاور كميته مركزي حزب توده، دكتر ادبيات، كارمند ارشد انستيتوي ادبيات.
17ـ محمد فقيهي: عضو مشاور كميته مركزي حزب توده، جوشكار، مسئول واحد حزبي شهر سرمقابيت.
18ـ صمد حكيمي: عضو كميته مركزي حزب توده، بازنشسته، كارگر سابق راهآهن در ايران.
ساير اعضا كميته مركزي فرقه، كه عضو كميته مركزي حزب توده نبودند، عبارتند از:
1ـ صابر امراهي: مسئول شعبه جوانان «جمعيت پناهندگان»، دكتر ادبيات.
2ـ محمدرضا عافيت: مسئول روزنامه آذربايجان، دكتر در ادبيات.
3ـ محمد جليلي: بازنشسته.
4ـ مينه نه كراني: بازنشسته.
5ـ سلطانعلي غلامي: بازنشسته، به كارهاي «جمعيت پناهندگان» كمك ميكند.
6ـ فرج دستگشاده: مسئول ناحيه در تشكيلات شهر باكو، دكتر در علوم اقتصاد، استاد دانشگاه.
7ـ اسلام انجمن نور: حقوقدان، معاون صدر «جمعيت پناهندگان...».
8ـ ستارة دانشيان: كارمند كتابخانه، از مسئولين شعبه زنان «جمعيت پناهندگان...».
9ـ طاهره پورآهم: پزشك (قابله)، مسئول شعبه زنان «جمعيت پناهندگان».
10ـ عادلة چرنيك بلند: پزشك (قابله)، مسئول شعبه زنان «جمعيت پناهندگان».
11ـ مجيد محمديوند: سرهنگ سابق فرقه، كارمند وزارت بازرگاني.
12ـ ايوب نميني اصل: مسئول كميسيون بازرسي، مسئول تشكيلات باكو.
13ـ سهراب طاهري: عضو كميسيون بازرسي فرقه، شاعر، مسئول «جمعيت نويسندگان ايراني».
14ـ غلامحسين دهقاني: عضو كميسيون بازرسي فرقه.
15ـ محمد شمسي: عضوكميسيون بازرسي فرقه، دكتر در تاريخ، كارمند انستيتوي خاورشناسي.
16ـ صورت باقري: مسئول فرقه و جمعيت پناهندگان در شهر شاماخي.
17ـ مشهدي نوروز: از مسئولين جمعيت و فرقه در شهر شاماخي (ساوخوز شماره 6).
18ـ عادل عادليان: عضو كميسيون بازرسي، كارمند كارخانة روغن نباتي در شهر كيروفآباد.
19ـ ابراهيم ابراهيمزاده: عضو كميسيون بازرسي، كارمند ادارة بازرگاني در شهر كيروفآباد.
20ـ قربان عليزاده: مهندس راهآهن، مسئول يكي از نواحي شهر باكو.
21ـ محمد داداشزاده: عضو مشاور كميته مركزي فرقه، دكتر در تاريخ.
22ـ ميراث نيكنژاد: عضو مشاور كميته مركزي فرقه، دكتر در علوم كشاورزي (رشته پنبهكاري)، مسئول تشكيلات كيروفآباد.
در سال 1357، تعداد اعضاي فرقه دمكرات در شهرهاي مهم آذربايجان شوروي به شرح زير بود:
1ـ باكو: حدود 700ـ 750 نفر.
2ـ گنجه (كيروفآباد) و حومه: حدود 300 ـ 350 نفر.
3ـ شاماخي: حدود 200 ـ 250 نفر.
4ـ قوبا: حدود 150ـ 200 نفر.
5ـ نوخا (شكي) و حومه : 150ـ 200 نفر.
6ـ علي بايراملي: 150 ـ 200 نفر.
در قفقاز شمالي حدود 10ـ 12 خانواده ايراني زندگي ميكنند كه از حقوق «پناهنده سياسي» محروم شدهاند، زيرا در سالهاي اول پناهندگي ميخواستهاند از مرز عبور كرده و به ايران بيايند كه توسط حكومت شوروي دستگير و به قفقاز تبعيد ميشوند.
در كازاخستان جنوبي، حدود 50ـ 60 خانوار ايراني زندگي ميكنند كه همه يا تبعه شوروي شدهاند و يا به دلايل مختلف از حقوق پناهنده سياسي محروم گرديدهاند.
عدهاي از پناهندگان، كه به دلايل مختلف زنداني شده و سابقه محكوميت يافتهاند، پس از پايان محكوميت بالاجبار پاسپورت شوروي به آنها داده شده است. افراد فوق هيچ رابطهاي با فرقه و حزب توده ندارند.