روابط نيمه پنهان شاه با رژيم صهيونيستي

روابط نيمه پنهان شاه با رژيم صهيونيستي

در اواخر قرن نوزدهم، جنبش صهيونيستي در حال شكل‌گيري بود و بسياري از سردمداران يهودي سخن از تشكيل دولت يهودي به ميان مي‌آوردند. رهبران يهود به اين نتيجه رسيدند كه براي پايان دادن به تفرقه‌ يهود بايد يك دولت يهودي در سرزمين فلسطين به وجود آورند و حتي نام خود را از كوهي در بيت‌المقدس به نام صهيون برگزيدند. پس از جنگ جهاني دوم و تبليغات يهودي‌ها در مورد ستم‌هاي هيتلر، يك همبستگي در بين يهوديان و يك همدردي بين كشور‌هاي اروپايي به نفع يهوديان به وجود آمد و با همكاري دولت‌هاي غربي، مهاجرت يهوديان به فلسطين، شدت يافت. جنگ و نزاع نيز بين يهوديان مهاجر و مسلمانان عرب بالا گرفت. سازمان ملل براي بررسي مسئله‌ فلسطين هيئتي را تشكيل داد كه راه‌حلي را پيدا كند. پس از مطالعه و طرح‌هاي مختلف، سازمان ملل در آذر 1326 رأي به تقسيم فلسطين به دو كشور عربي و يهودي داد و شهر‌هاي بيت‌المقدس و بيت‌اللحم را بين‌المللي اعلام كرد.   درارديبهشت 1327 تأسيس كشور اسرائيل اعلام گرديد. چند ماه بعد، بين نيرو‌هاي عرب و يهودي جنگي سخت درگرفت. كارشكني‌هاي دولت انگليس و محاصره‌ فلسطين و حمايت‌هاي تسليحاتي شوروي از نيرو‌هاي مسلح يهود، باعث شد ارتش‌هاي مصر، عراق، اردن، لبنان، سوريه و لژيون عرب (ارتش عربي) شكست سختي را متحمل شوند.   سال بعد، 23 اسفند 1328 دولت ساعد اسرائيل را به شكل دوفاكتو به رسميت شناخت و روابط سياسي خود را برقرار نمود. طبق اسناد بايگاني اسرائيل، اين شناسايي با پرداخت يك رشوه‌ چهار‌صد‌هزار دلاري به ساعد توسط فردي به نام «آدام» صورت گرفت. بهار 1330، نمايندگان مجلس، شناسايي اسرائيل بدون نظر مجلس را زير سؤال بردند و دولت مصدق، رسماً قطع روابط با اسرائيل را اعلام نمود.
يك سال بعد از كودتاي 28 مرداد 1332 در پاييز  1333، اولين مذاكرات بين دبيران سفارت ايران و اسرائيل در لندن آغاز شد و روز به روز بر دامنه‌ مذاكرات و ملاقات‌ها افزوده مي‌شد. در سال 1337 ابراهيم تيموري به عنوان نماينده سياسي ايران به تل‌آويو اعزام شد و سرهنگ نمرودي متقابلاً به عنوان وابسته نظامي اسرائيل در ايران منصوب گرديد. از آن پس، رفت‌وآمد‌هاي نخست‌وزيران اسرائيل، وزراي خارجه و كشاورزي، رؤساي ستاد مشترك و رؤساي قواي نظامي، آغاز و متقابلاً معاونين وزارت دفاع ايران، رئيس اطلاعات ارتش و رئيس ستاد مشترك به اسرائيل رفتند. در سال 1346، ماير عزري به عنوان سفير اسرائيل در ايران آغاز به كار كرد و 21 شهريور به حضور شاه رسيد. بعد از آن سفارت اسرائيل در ايران تا پيروزي انقلاب اسلامي به عنوان يك سفارتخانه‌ مهم به فعاليت مشغول بود. با اين همه، مقامات ايراني سعي مي‌كردند روابط ايران و اسرائيل و رفت و آمد‌هاي مقامات را مخفي نگه دارند. 
شاه در روابط خود با اسرائيل، سياستي مخفيانه را در پيش گرفت. از يك طرف سعي مي‌كرد روابط خود را با اسرائيل توسعه دهد و از طرف ديگر سعي مي‌كرد آن را از ديد مردم ايران و كشور‌هاي عربي مخفي نگه ‌دارد.
علاوه بر ملاقات مقامات مختلف اسرائيل با مقامات ايراني، نخست‌وزيران اسرائيل نيز در چندين نوبت به ايران آمدند. چون شاه خود تنظيم‌كننده‌ سياست خارجي بود و بيشترين تلاش را براي برقراري رابطه با اسرائيل داشت، تمام تلاش خود را به كار مي‌برد كه ملاقات مقامات اسرائيل با وي حتي از نظر مقامات ايراني مانند وزير امور خارجه مخفي بماند. هنگام مسافرت نيكسون به ايران در ارديبهشت 1351، گلداماير درخواست ملاقات با شاه را داشت. شاه گفت: «اسرائيلي‌ها بايد مسئوليت محرمانه بودن آن را به عهده بگيرند». وزير دربار نيز آنچه در توان داشت انجام داد تا اين سفر محرمانه بماند. گلداماير  روز 28 ارديبهشت به ايران آمد و پس از ملاقات با شاه به فرودگاه رفت و به اسرائيل بازگشت. 
واقع اين بود كه ماهيت رژيم شاه يك همبستگي ماهوي با اسرائيل داشت و او خوب مي‌دانست كه اسرائيل، ماندني است و بايد منافعش را با او گره بزند. شاه تصريح كرد كه «مطمئن است اعراب قادر به شكست‌ دادن اسرائيل نيستند و اسرائيل براي ايران منزلت يك دولت را دارد».  در عين حال از مخالفان خود هم بيم داشت؛ لذا سياست او برقراري رابطه‌ محرمانه با اسرائيل بود.
شاه در مناسباتش با اسرائيل، رفتاري دوگانه از خود بروز مي‌داد؛ از يك طرف تمام تلاش خود را براي جلوگيري از شكست اسرائيل به كار مي‌برد و از پيروزي آنها خوشحال مي‌شد و سعي مي‌كرد به آرمان فلسطين خيانت كند و از طرف ديگر گهگاهي عمليات اسرائيل را مورد نقد قرار مي‌داد. ارتش اسرائيل در ژوئن 1967م (خرداد 1346 ش) دست به يك حمله‌ برق‌آسا زد و ارتش مصر، سوريه، اردن و نيرو‌هاي كشور‌هاي عربي را كه به كمك آمده بودند، در عرض شش روز درهم شكست و مواضع نيرو‌هاي سه كشور را به تصرف درآورد. اين شكست تلخ، جهان اسلام را در غمي جانكاه فرو برد، ولي «شاه به آباابان، وزير امور خارجه اسرائيل گفت: از شنيدن خبر شكست و تحقير ناصر از فرط خوشحالي به هوا جسته و به ميمنت فتح اسرائيل، سكه‌هاي طلا بين دوستانش تقسيم كرده».
رژيم شاه سعي مي‌كرد سياست نفاق را در تمام مناسباتش با اسرائيل اعمال كند. در مرداد 1348 با حمله‌ هوايي اسرائيل به اردن، جنگي دوباره بين اسرائيل و كشور‌هاي عربي درگرفت و مسجد‌الاقصي به آتش كشيده شد. تمام كشور‌هاي اسلامي از شاه انتظار داشتند در مقابل عمل توهين‌آميز اسرائيل عكس‌العمل نشان دهد. چنان‌كه در 3 شهريور، سفراي كشور‌هاي اسلامي براي استمداد نزد شاه آمدند؛ اما دربار شاه با پيشنهاد علم، اعلاميه‌ دو پهلويي صادر كرد كه به صورت كلي توهين به مقدسات ديني را محكوم مي‌نمود. بار ديگر، جنگ بين اسرائيل و اعراب در مهر ماه 1352 آغاز شد و در آبان به اوج خود رسيد. اين بار برتري با ارتش‌هاي عربي بود. شاه نيز سياست دو چهره‌ خود را به نمايش گذاشت. از يك طرف مقادير معتنابهي مهمات نظامي از قبيل «گلوله‌ي توپ و وسايل الكترونيك» به اسرائيل ارسال كرد و با بسته شدن سفارت اسرائيل در ايران مخالفت كرد و علي‌رغم تحريم نفتي غرب از سوي كشور‌هاي اسلامي، نفت ايران را به غرب صادر كرد.  شاه حتي مقادير زيادي نفت مجاني در همان زمان به پشتيبان اصلي اسرائيل يعني آمريكا ارسال نمود،  عراق را چون از ارتش مصر حمايت مي‌كرد مورد تهديد نظامي قرار ‌داد،  نفت اسرائيل را تأمين كرد و در طول جنگ به دستور او كشتي‌هاي جنگي ايران كشتي‌هاي نفتكش اسرائيلي را تا انتهاي خليج‌فارس حفاظت مي‌كردند.   با اين حال شاه نمي‌توانست در ظاهر نسبت به چنين جنگي بين مسلمانان و يهوديان كه به شدت مردم مسلمان ايران از آن ابراز خوشحالي مي‌كردند و در مساجد براي پيروزي نبرد‌هاي اسلامي دعا مي‌كردند، خصوصاً جنگي كه يك طرف آن ملك‌حسين، پادشاه اردن و سادات، رئيس جمهور مصر از دوستان شاه بودند، بي‌تفاوت بماند؛ لذا «در همان حال، هواپيماهاي حمل و نقل ايران، سپاهيان سعودي را به سوريه مي‌برد و به شوروي اجازه داد كه در مسير پرواز به عراق و سوريه از فضاي هوايي ايران به صورت محدودي استفاده كند».
رژيم شاه به شكل‌هاي مختلف، روابط اقتصادي با اسرائيل برقرار كرده بود. روابط نفتي، كشاورزي، تسليحاتي، تجاري، روابطي بود كه مناسبات سياسي دو رژيم را مستحكم‌تر مي‌كرد. با شروع جنگ شش روزه 1346، ايران به مهم‌ترين صادر‌كننده‌ نفت به اسرائيل تبديل شد. پس از سال 1975 م (1354ش) و طرح صلح خاورميانه توسط كارتر و عقب‌نشيني اسرائيل از ميدان نفتي ابورديس در صحراي سينا، ايران متعهد شد تا همه‌ نياز‌هاي نفتي اسرائيل را تأمين كند. ولي همواره شاه از سوي روحانيون و كشور‌هاي راديكال مورد انتقاد قرار مي‌گرفت . شاه با همان سياست منافقانه‌اش به توجيه صادرات نفت به اسرائيل مي‌پرداخت. يكي از اقدامات اقتصادي اسرائيل در ايران، راه‌اندازي پروژه‌ دشت قزوين بود. 
دو عامل اصلي داخلي و خارجي موجب پيوند رژيم شاه با رژيم نامشروع اسرائيل شد: 1ـ فقدان مشروعيت، 2ـ وابستگي به بلوك سرمايه‌داري در نظام بين‌المللي جنگ سرد.
هدف رژيم شاه از رابطه با اسرائيل تقويت پايگاه‌هاي رژيم ارتش و ساواك بود. ارتش اسرائيل در جنگ‌هاي متعدد عليه اعراب، توان خود را به نمايش گذاشته بود و در ارتش شاهنشاهي هواداراني را به خود جذب كرده بود.   تقويت ساواك توسط اسرائيل علاوه بر جنبه‌هاي بين‌المللي، بيشتر به امنيت داخلي معطوف بود. آموزش نيرو‌هاي ساواك توسط اسرائيلي‌ها، نشان از مشتركات رژيم شاه و اسرائيل دارد. زماني اهميت اسرائيل براي رژيم شاه بيشتر محرز شد كه در دهه‌ 1340 و 1350 كه بسياري از مخالفان رژيم براي آموزش نظامي به پايگاه‌هاي فلسطيني اعزام مي‌شدند، موساد توانست با كسب اطلاعات، رژيم را در جهت شناسايي مبارزان مورد حمايت قرار دهد.
به دنبال اعلام دكترين آيزنهاور و فعال‌تر شدن آمريكا در خاورميانه براي جلوگيري از نفوذ كمونيسم، آمريكاييان كشور‌هاي منطقه را تشويق مي‌كردند كه در امور امنيتي با يكديگر همكاري كنند و اسرائيل را در جريان بگذارند. به همين علت تيمور بختيار، رئيس ساواك، در اكتبر 1957 به فرانسه رفت و با يعقوب تسور، سفير اسرائيل در فرانسه، ملاقات كرد و ضمن ستايش از پيروزي ارتش اسرائيل در جنگ با مصر و ابراز نگراني از افكار ناصر «به نام شاه پيشنهاد همكاري و مبادله‌ اطلاعاتي در امور امنيتي كرد».  كندي نيز بعد از رسيدن به رياست جمهوري از شاه خواست تا روابط خود را با اسرائيل علني كند و دست به يك توسعه‌ همه‌‌جانبه در روابط با اسرائيل بزند. ناپسند‌ترين كمك نظامي شاه به رژيم اسرائيل در جنگ اكتبر 1953 بود. در حالي كه سربازان ارتش مصر شكست‌هايي را به نيرو‌هاي اسرائيلي وارد مي‌كردند و موج خوشحالي مردم ايران را فرا گرفته بود، «شاه با تقاضاي اسرائيل مبني بر ارسال مقادير زيادي گلوله توپ و وسايل الكترونيكي كه به تازگي خريداري كرده بود موافقت كرد».


۱ . آندره فونتن، تاريخ جنگ سرد، ج 2، ترجمه‌ي عبدالرضا هوشنگ مهدوي، تهران، نشر نو، 1364، ص 162.
۲ . ويليام شوكراس، آخرين سفر شاه، ص 93.
۳ . ر.ك.به: عبد‌الرحمان احمدي، ساواك و دستگاه اطلاعاتي اسرائيل، مؤسسه‌ي مطالعات و پژوهش‌هاي سياسي، 1381، ص 417.
۴ . اسدالله علم، گفتگو‌هاي من با شاه، ج 1، ص 48.
۵ . دانشجويان پيرو خط امام، اسناد لانه‌ي جاسوسي، ج 11، (آمريكا حامي اشغالگران قدس)، ص 79.
۶ . ويليام شوكراس، پيشين، ص 104.
۷ . عبدالرضا هوشنگ مهدوي، پيشين، ص 443.
۸ . خاطرات اردشير زاهدي، با مقدمه و ويرايش محمود طلوعي، تهران، علم، 1381، ص 213.
۹ . همان، ص 214.
۱۰ . رابرت گراهام، ايران سراب قدرت، ص 226.
۱۱ . همان.
۱۲ . حسين فردوست، پيشين، ص 553.
۱۳ . نك به: علي‌اكبر ولايتي، ايران و تحولات فلسطين، تهران، مركز اسناد و تاريخ ديپلماسي، 1380، صص 106، 110.
۱۴ . عبد‌الرضا هوشنگ مهدوي، پيشين، ص 285.
۱۵ . همان، ص 443.