از لایحه انجمن های ولایتی تا تشکیل سپاه دین

در تاریخ معاصر ایران، هیچ جریان استعماری و استکباری نمی یابیم که با دین ستیزی همراه نباشد. اصولا در تمام جریان های فکری، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی که منشا استعماری داشته و با برنامه ریزی ها و توطئه های استعماری در فضای عمومی تاریخ معاصر ایران نشو و نما یافته اند، دین ستیزی در صدر اهداف و عملیات آن ها قرار داشته است. از سوی دیگر، دین ستیزی نیز هیچ گاه از ستیز با روحانیت و حوزه های علمیه که نهاد اصیل و رسمی و پایدار در تبلیغ و حراست از اصول و ارزش های دینی در تاریخ ایران می باشد، جدا نبوده است.
البته به دلیل پیوستگی و علاقه شدید و دیرینه مردم ایران با دین، تقریبا همه برنامه و توطئه های دین ستیزانه در پوشش ها و قالب های فریبکارانه اعمال و انجام گردیده و کمتر کسی جرات برخورد و جدال مستقیم با دین را داشته است.
گرچه مبارزه با دین از دوره مشروطیت شتاب قابل توجه به خود گرفت، ولی دوره رضاخان را به دلایلی می توان اوج دین ستیزی در تاریخ معاصر ایران دانست. رضاخان که به تعبیر امام خمینی هدف عمده اش مبارزه با دین و روحانیت بود و دین ستیزی در راس برنامه های او قرار داشت (تاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی، ص 104 تا 107)، مبارزه با دین و جدال با ارزش های اسلامی را تحت پوشش تجدد، ترقی و اصلاحات انجام می داد و دستگاه تبلیغاتی او چنین تبلیغ می کرد که مبارزه با روحانیت و حوزه های علمیه، ستیز با حجاب و جدال با ارزش های دینی، به خاطر اصلاح و سامان بخشیدن به امور و نهادهای دینی است و بنا بر این می باشد که با اصلاح این نهادها، جامعه بتواند به راحتی پیشرفت کند و دین نیز پوست بیندازد و نو شود. به تعبیر امام خمینی، در این زمان کسی مدعی اصلاحات در حوزه دین و روحانیت شده بود که آن قدر سواد نداشت که متوجه شود روحانی و روحانیت را با " ها " می نویسند و یا با " حا " (تاریخ معاصر از دیدگاه امام خمینی، ص 111). رضاخان در روند مبارزه با دین، روحانیت و ارزها و مبانی دینی، از شیوه های مختلف و متعددی مثل فریبکاری، اعمال خشونت شدید، جنگ روانی و تبلیغات، تمسک به برخی شیوه های فرهنگی و... بهره برد. فریبکاری ها و اعمال خشونت آمیز رضاخان در روند دین ستیزی، دامنه دراز دارد، همچنان که شیوه های فرهنگی و تبلیغاتی دستگاه رضاخانی هم داستان طولانی دارد و در آن زمان منحرفینی مثل احمد کسروی، شریعت سنگلجی و... تحت حمایت دستگاه رضاخان به تبلیغ علیه دین پرداختند و در صدد برآمدند اسلام را از میان بردارند و یا حداقل آن را از محتوای اصیل تهی کنند و اسلام استعمارپسندی را که هیچ تضادی با فرهنگ غرب نداشته باشد، رواج دهند.
رضاخان بیست سال با تمام حدت و شدت و با شیوه های مختلف علیه دین و نهادها و ارزش های دینی مبارزه کرد، ولی او نه موفق به ریشه کن کردن دین شد و نه در تبدیل کردن اسلام به یک دین استعمارپسند توفیقی به دست آورد.
بعد از آن که پسر رضاخان توسط غربی ها (انگلیس و آمریکا) به قدرت رسید، تا مدتی به دلیل لرزان بودن پایه های حکومتش، نتوانست آن طور که می خواست با دین و نهادها و ارزش های دینی مقابله کند. اما بعد از کودتای 28 مرداد 1332 که با حضور مستقیم و گسترده آمریکا در ایران، رژیم محمدرضاخان احساس قدرت نمود، به تدریج گام هایی در جهت مبارزه با دین و نهادها و تشکل های دینی برداشت.
مبارزه رژیم شاه با دین و نهادها و تشکل های دینی، با شهید کردن روحانی مبارز نواب صفوی و سرکوب نمودن فداییان اسلام آغاز شد، ولی به دلیل حضور مرجعی قدرتمند مثل آیت الله العظمی بروجردی، هنوز شاه و اربابانش در دین ستیزی احتیاط کردند و با شتاب به اجرای برنامه های دین ستیزانه ای که از قبل طراحی کرده بودند، پرداختند.
گستاخی رژیم شاه و اربابانش بعد از رحلت آیت الله العظمی بروجردی، در اثر یک محاسبه و تحلیل نادرست صورت گرفت. آن ها گمان می کردند، حیات قدرتمند حوزه های علمیه، و بالاتر از این، رونق و حرکت آفرینی دین در آن زمان، وابسته به شخصیت مقتدر آیت الله بروجردی است و با رحلت ایشان، به راحتی می توان دین و ارزش ها و نهادهای دینی را ملعبه قرار داد و به تدریج آن ها را از صحنه جامعه به در برد. سردمداران رژیم شاه غافل از این بودند که اقتدار و پویایی و نقش فعال دین در جامعه، به ذات دین متکی است نه به اشخاص. به عبارت دیگر، آن ها نمی دانستند که اگر قرار بود حیات اسلام وابسته به اشخاص باشد، می بایست تاکنون اثری از اسلام نمانده باشد.
امام خمینی در همان زمان به رژیم شاه هشدار داد که خود را گرفتار محاسبات غلط نکند و با دین ستیز ننماید. امام خمینی در این باره فرمود: دولت تصور نکند با فوت مرحوم آیت الله بروجردی، می شود به دین لطمه زد، هزارها آیت الله بروجردی به دین متکی بوده، و دین به آیت الله تکیه ندارد (صحیفه امام، جلد اول ص 87).
ستیز مستقیم و غیرمستقیم محمدرضا خان با دین که از سال 1341، به طوری که بخش عمده و حساس تاریخ دهه 40 و نیمه دهه مکرر به مدارس حوزه های علمیه، تبعید امام خمینی در سال 1343، تبلیغات مداوم و مکرر علیه مذهب در دوره موردنظر، فشار و ستیز مداوم و مکرر علیه نهادهای دینی، تبعیدهای گسترده مذهبیون، زندان کردن هزاران مبارز مذهبی، شهادت رساندن بسیاری از پیروان دین و... بخشی از ستیز مداوم رژیم شاه از سال 1341 تا سال 1357 محسوب می شود.
یکی از آخرین توطئه های رژیم شاه برای مبارزه با دین، در سال 1350 اعلام و عنوان گردید. در این سال، محمدرضاخان فرمان تشکیل " سپاه دین " را صادر کرد و مقرر شد این سپاه زیر نظر سازمان اوقاف تشکیل و اداره گردد.
سردمداران رژیم شاه پس آن که یک دهه با شدت و حدت، علیه دین و نهادها و ارزش های دینی مبارزه چندجانبه کردند، حاصل توطئه ها و دین ستیزی های خود را چیزی غیر از رشد کمی و کیفی دین در جامعه ندیدند و احساس کردند که نه تنها جامعه از دین فاصله نگرفته است، بلکه فضای دینی هر روز پررنگ تر می شود و گرایش هدفدار مردم، به ویژه جوانان به دین، روزافزون است. نگرانی سردمداران رژیم شاه زمانی بیشتر شد که احساس کردند نوع گرایش روزافزون مردم و جوانان به دین، صیغه ای ساده و یک بعدی نیست بلکه این گرایش، عمدتا در محور تفکرات انقلابی امام خمینی قرار دارد و مردم و جوانان به پیروی از امام خمینی، به اسلامی روی می آورند که هم جنبه فردی و معنوی دارد و هم این که از جنبه های سیاسی و اجتماعی و... برخوردار است. به عبارت دیگر، سردمداران رژیم شاه متوجه شدند مردم و جوانان، دینی می خواهند که نه تنها نیازهای معنوی و الهی آن ها را برطرف کند، بلکه آنان، حکومت، سیاست و اداره همه جانبه را نیز از دین می خواهند و معتقدند اسلام باید با تمام ظرفیت معنوی و سیاسی و اجتماعی اش وارد میدان بشود. این نگرش به دین، چیزی بود که امام خمینی سال ها در ترویج آن همت گماشته بود و اساسا هدف مهم قیام و مبارزات امام خمینی همین موضوع بود.
در این جا به این نکته باید اشاره کرد که رژیم شاه در کنار همه طرح ها و برنامه هایی که به طور عموم در سراسر کشور برای مبارزه با دین و نهادها و ارزش های دینی به اجرا گذاشته بود، برخی طرح ها و توطئه ها را نیز به گونه ای تدوین و سازماندهی کرده بود که اقشار خاصی هدف دین ستیزی قرار گیرد. به عنوان مثال، سپاه دانش و سپاه بهداشت و سپاه ترویج، عمدتا به این منظور تشکیل شده بود که در پوشش سوادآموزی به روستاییان و تامین بهداشت آن ها و به اصطلاح ترویج کشاورزی در روستاها، دین را از روستاییان بگیرند و یا این که اسلام شاهنشاهی و استعمارپسند را در میان روستاییان رواج دهند و به تدریج این قشر عظیم را که پیوند دیرینه با روحانیت و نهادهای اصیل دینی داشت، از این نهادها جدا کنند. همان طور که اشاره شد، نه تنها رژیم شاه از این طرح های خود نتیجه ای نگرفت، بلکه سایر توطئه های ان رژیم نیز در روند دین ستیزی به نتیجه ای نرسید و برخلاف میل رژیم شاه، گرایش به اسلام، به ویژه اسلام ناب و انقلابی، هر روز افزون تر گشت. همین مساله باعث شد که شاه در صدد برآید، سپاه دین را نیز به سپاه دانش و سپاه بهداشت و سپاه ترویج اضافه کند. شاه با طرح سپاه دین، از یک سو می خواست با اسلام اصیل مقابله کند و از سوی دیگر، در فضایی که دین هر روز پررنگ تر می شد، همرنگی نشان بدهد.
امام خمینی در 21 آبان 1350 هـ. ش که در آن زمان نیز ماه مبارک رمضان با آبان ماه مطابق شده بود، علیه تصمیم رژیم شاه افشاگری فرمود و ابعاد این طرح استعماری روشن کرد.
امام خمینی در پیامی که به مناسبت توطئه جدید رژیم شاه، به ملت مسلمان ایران فرستاد، ابتدا به استعماری بودن و اهداف ضددینی طرح تشکیل سپاه دین اشاره کرد و سپس فریبکاری رژیم شاه در این باره را توضیح داد. همان طور که اشاره شد، شاه با طرح موضوع سپاه دین، می خواست خود را به اصطلاح دیندار و دل سوز به دین مطرح نماید، ولی امام خمینی این نیرنگ شاه را نقش بر آب کرد و فرمود:
نغمه " سپاه دین " در شرایطی ساز می شود که دستگاه جبار هر روز ضربه های پیگیری به پیکره اسلام وارد می کند، و دست جنایتکار اسرائیل را در تمام شئون اقتصادی، سیاسی و نظامی ایران بازگذاشته است. بسیاری از علمای اعلام، خطبای عظام، محصلین علوم اسلامی و ملت شریف ایران در زندان، تبعید و تحت شکنجه به سر می برند، و جوانان غیور وطنخواه، اعدام و تیرباران می شوند و یا مقدمات محاکمه و اعدام آنها فراهم می شود. (صحیفه امام، ج 2، ص 396).
امام خمینی در بخش دیگر پیام خود، درباره عواقب خطرناک تشکیل سپاه دین، چنین توضیح دادند: اینجانب به ملت محترم ایران اعلام خطر می کنم که اگر خدای نخواسته، ایادی اجانب و دشمنان اسلام در این مقصد شوم و کمرشکن توفیق پیدا کنند، اولا علمای اعلام و وعاظ و مروجین اسلام را کنار زده، و ثانیا اسلام و احکام آسمانی آن را محو و نابود می نمایند. خطر این سپاه نامیمون که باید در خدمت استعمار، جمیع حقایق اسلام را به نفع آنها توجیه و تاویل کند، بزرگترین خطری است که مسلمین و در راس آنها علمای اعلام با آن مواجه شده اند. آنها در تجربه های طولانی خود فهمیدند که علمای معظم اسلام و وعاظ محترم با مجاهدات پیگیر خود ملتها را به نفع اسلام و قرآن سوق داده هیچ گاه با تهدید و تطمیع به نفع دستگاه جبار و اجانب چپاولگر قدمی برنداشته اند، و با کمال قدرت پستهای خود را حفظ کرده و مساجد و مجامع را در خدمت قرآن کریم و اسلام عزیز در دست دارند، و اگر چند نفر معمم بی حیثیت و از خدا بیخبر به نفع دستگاه جبار قدمی بردارد، مطرود جامعه علمیه و جوامع اسلامی است. لهذا این نقشه خطرناک را کشیده اند تا به خیال باطل خود دست علمای اعلام و مبلغین را کوتاه کرده و اسلام را به وسیله عمال خود بازیچه قرار دهند و اساس دیانت را برچینند تا به مقصد خود که قبضه کردن تمام ذخایر کشور است برسند، و ملت مسلم را عقب مانده و استعمارزده نگه دارند. (صحیفه امام، ج 2، ص 397).
امام خمینی در این پیام، علاوه بر روشنگری و تشریح پی آمدهای خطرناک تشکیل سپاه دین توسط رژیم، به مردم و جوانان، راه مقابله با این موضوع را نیز نشان دادند و فرمودند: اینک بر مسلمین غیور و خصوص نسل جوان روشنفکر است که با کمال جدیت از این نغمه ناموزون خانمانسوز اظهار تنفر کنند، و مساجد و محافل دینی را هرچه بیشتر گرم کنند، و علاقه خود را به اسلام و علمای اعلام و وعاظ و خطبای محترم ـ دامت برکاتهم ـ بیش از پیش ابراز نمایند، و با این اظهار علاقه مشتی محکم به دهان عمال استعمار ـ خذلهم الله ـ بکوبند.
برکافه علمای اعلام وعاظ محترم است که اگر گلایه هایی از هم دارند، نادیده گرفته و خود را مجهز نموده صفوف خود را فشرده تر کرده و د صف واحد در این امر حیاتی چاره جویی کنند. و بر آنان و سایر دانشمندان و علاقه مندان به اسلام و استقلال کشور است که ملت مسلمان، خصوصا ساکنین قرا و قصبات را از این فکر شیطانی که با نام فریبنده " سپاه دین " می خواهند دین و استقلال کشور را پایمال کنند، آگاه سازند و با هر وسیله ممکن مفاسد این نغمه شوم را به مردم برسانند. (صحیفه امام، ج 2، ص 398).
گرچه آخرین توطئه سازمان یافته شاه در همان زمان با روشنگری های امام خمینی، بر اثر شد، ولی سردمداران رژیم شاه، به ویژه برنامه ریزان فرهنگی این رژیم، همچنان در پی تدوین طرح و برنامه هایی بودند تا مسیر دینی و فرهنگی جامعه را به نفع را به نفع رژیم شاه و اربابانش منحرف نمایند. اما آن ها غافل از این موضوع بودند که هفت سال دیگر، گرایش به دین، انقلابی در ایران پدید خواهد آورد که نه تنها چهره ایران بلکه سیمای کلی جهان نیز تغییر خواهد داد.
گستاخی رژیم شاه و اربابانش بعد از رحلت آیت الله العظمی بروجردی، در اثر یک محاسبه و تحلیل نادرست صورت گرفت. آن ها گمان می کردند، حیات قدرتمند حوزه های علمیه، و بالاتر از این، رونق و حرکت آفرینی دین در آن زمان، وابسته به شخصیت مقتدر آیت الله بروجردی است و با رحلت ایشان، به راحتی می توان دین و ارزش ها و نهادهای دینی را ملعبه قرار داد و به تدریج آن ها را از صحنه جامعه به در برد. امام خمینی در همان زمان به رژیم شاه درباره محاسبه غلط هشدار داد و فرمود: دولت تصور نکند با فوت مرحوم آیت الله بروجردی، می شود به دین لطمه زد، هزارها آیت الله بروجردی به دین متکی بوده، و دین به آیت الله تکیه ندارد.
شاه با طرح موضوع سپاه دین، می خواست خود را به اصطلاح دیندار و دل سوز به دین مطرح نماید، ولی امام خمینی این نیرنگ شاه را نقش بر آب کرد و فرمود: نغمه " سپاه دین " در شرایطی ساز می شود که دستگاه جبار هر روز ضربه های پیگیری به پیکره اسلام وارد می کند، و دست جنایتکار اسرائیل را در تمام شئون اقتصادی، سیاسی و نظامی ایران بازگذاشته است. بسیاری از علمای اعلام، خطبای عظام، محصلین علوم اسلامی و ملت شریف ایران در زندان، تبعید و تحت شکنجه به سر می برند، و جوانان غیور وطنخواه، اعدام و تیرباران می شوند و یا مقدمات محاکمه و اعدام آنها فراهم می شود.
امام خمینی در پیامی که به مردم فرستاد، علاوه بر روشنگری و تشریح پی آمدهای خطرناک تشکیل سپاه دین توسط رژیم، به مردم و جوانان، راه مقابله با این موضوع را نیز نشان دادند و فرمودند: اینک بر مسلمین غیور و خصوص نسل جوان روشنفکر است که با کمال جدیت از این نغمه ناموزون خانمانسوز اظهار تنفر کنند، و مساجد و محافل دینی را هرچه بیشتر گرم کنند، و علاقه خود را به اسلام و علمای اعلام و وعاظ و خطبای محترم ـ دامت برکاتهم ـ بیش از پیش ابراز نمایند، و با این اظهار علاقه مشتی محکم به دهان عمال استعمار ـ خذلهم الله ـ بکوبند.