قيام كلنل در خراسان

مرحوم کلنل محمد تقی پسیان قوم السلطنه والی خراسان را بدستور سید ضیاءالدین دستگیر و به مرکز فرستاده بود و بعد از تبعید سید از ایران و رسیدن فرمان عزل او اندک نگرانی برای کلنل محمدتقی پسیان حاصل شد در تاریخ 7 جوزای 1300 فرمانی از احمدشاه به خراسان مخابره گردید و در این فرمان کلنل پسیان را بفرماندهی قوای نظامی ابقاء و از دخالت در امور حکومتی ممنوع ساخت.
از این فرمان کلنل پسیان بسیار ناخرسند گشت زیرا او انتظار چنین دستوری از طرف شاه نداشت با وجود این، فرمان را پذیرفت. 9 جوزای 1300 فرمان دیگری از احمد شاه به خراسان رسید آن فرمان نخست وزیری قوام السلطنه بود که به تمام ولایات از جمله خراسان مخابره گردیده بود.
بعد از تشکیل دولت قوام السلطنه «نجد السلطنه» از طرف دولتی والی خراسان شد و همه زندانیان خراسان که بوسیله کلنل پسیان محبوس شده بودند آزاد گردیدند و نجدالسلطنه در اداره ایالتی حضور یافت و مشغول انجام امور گردید.
کلنل از حکوم قوام السلطنه بیمناک شد و به فکر طغیان افتاد و مصمم گردید خود زمام امور خراسان را در دست بگیرد. بدین نیت هنوز چند روزی از کفالت نجدالسلطنه نگذشته بود بدون بهانه و مقدمه او را دستگیر و زندانی کرد و خود زمام امور حکومتی را ر دست گرفت و جمعی از شخصیت های با نفوذ خراسان را که مخل خیالات خود می شمرد بار دیگر توقیف و گروهی از اهالی و طبقات شهر را تبعید نمود. و عده ای از خراسانی ها را در ارک ایالتی دعوت کرد و از آنها خواست بنام اهالی خراسان از دولت، والی گری او را تلگرافی تقاضا کنند. چند تن از این عده انتخاب و در تلگرافخانه متحصن شدند و آنان تقاضای عزل نجدالسلطنه را به این علت که قادر به اداره حکومتی این ایالت نیست و هیچ کس بغیر از کلنل لایق این مقام نیست، از مرکز خواستار شدند.
نظر بر اینکه کلنل مامورین دولت را توقیف کرده و جمعی را بدون مجوز قانونی محبوس و تبعید کرده بود پیشنهادات حضرات طرفدار کلنل را دولت رد کرد. و کلنل ناچار نجدالسلطنه کفیل ایالت را از محبس آزاد ساخت. اما وضع شهر وخیم شده و روز بروز اوضاع شهر آَفته تر میگشت و شبها صدای تیراندازی پراکنده از کنار و گوشه شهر شنیده میشد و اسباب هراس مردم را فراهم می ساخت و شبی در یکی از محلات دو بمب منفجر گردید و یک طفل هفت ساله بقتل رسید.
باز جمعی به تلگرافخانه رفته تقاضای والیگری کلنل را تجدید کردند و شب نامه ها و بیانیه ها تهدید آمیزی بر ضد نجدالسلطنه انتشار یافت که او را امر بر کناره گیری می نمودند. بالاخره نجدالسلطنه 23 ذیعقده مطابق اسد 1300 دست از کار کشید و خود را خانه نشین کرد کلنل بلافاصله بدون اجازه از حکومت مرکزی اداره حکومتی را بدست گرفت و باز عده ای برای تحصن و تلگراف به مرکز جهت واگذاری مقام والی را به خود وی تشویق کرد.
امیر تیمور نماینده اسبق مجلس در این باره به ملک الشعراء بهار چنین شرح داده است: بعد از رفتن سید ضیاء الدین و قبل از وصول خبر نخست وزیری قوام السلطنه به خراسان تلگرافی از تهران به مشهد رسید و میرزا صدر ملقب به (نجدالسلطنه) را نایب الایاله کرده و کلنل را بسمت ریاست قوای تامینیه و قشون نامزد می نماید.
این خبر به کلنل که تا آن روز از طرف سید ضیاء الدین نایب الایاله و فرمانده قوای خراسان شناخته شده بود، میرسد، عصبانی شده رئیس تلگرافخانه و نجدالسلطنه را توقیف می کند بعد از این عمل جمعی از وجوه اعیان، علما و تجار شهر را به دارالحکومه دعوت می کند و آن شب یکی از شب های ماه رمضان بود و کلنل برای حاضین نطقی ایراد می کند که مفادش چنین است:
من به خراسان خدمت کرده ام و من خدمت گذار دولتم و اگر یک روز قوم السلطنه را توقیف کردم به امر دولت مرکزی بوده است، و حتی به من امر شد که او را (قوام السلطنه) را تلف کنم. ولی این امر را اطاعت نکردم، زیرا قوام السلطنه در هیچ محکمه رسمی محکوم به مرگ نشده بود و کشتن او را وظیفه خود ندانستم و تحت الحفظ او را به مرکز فرستادم تا خودشان هر چه می خواهند بکنند. غرض آن است که من تا جائی که ممکن بود اطاعت دولت را فرض ذمه دانسته و اکنون نیز مطیع دولت می باشم.
اما شنیده میشود که دولت به قوام السلطنه واگذار شده است و من سوظن دارم که مبادا احساسات ایشان داعی انتقام شود و طرز رفتاری که با من شد و بدون اینکه به خود من تلگراف کنند و تکلیف مرا معین به نماینده بدون هیچ اعتنائی مرا از کار منفضل و دیگری را بجای من تعیین کرده اند. و این سوظن مرا تائید میکند.
آقایان بدانند که هرگاه قصد دولت توهین، آزار و تمام کردن من باشد در صورتی که من مطیع دولت بوده باشم و هستم کمال ظلم خواهد بود، من حاضر نیستم که خونی از بینی یک ایرانی بریزد، و راضی تر دارم گلوله به سینه من بخورد تا آن گلوله به دیوار قلعه ای از قلاع ایران اصابت کند، معهذا در صورت بی نظمی دولت و قصد انتقام بر تمام کردن من ناچار خواهم بود با قوائی که در تحت اطاعت دارم مقاومت نمایم.»
در همان شب کمیسیونی شش نفری از میان جمعیت که عده اعضاء آن این اشخاص بودند بر گزیده شدند: 1- حاجی فاضل مجتهد، 2- میرزا مرتضی قلی خان، 3- حاجی شیخ محمد کاظم تاجر، 4- سردار نصرت (امیر تیمور) 5- حاجی حسین اقاملک، 6- شیخ پائین خیابانی.
این عده همان شب به تلگراف خانه رفتند و موضوع اظهارات کلنل محمد تقی خان را با دربار سلطنتی توسط تلگراف در میان نهادند و شرایطی که کلنل آنها را شرط موافقت و اطاعت قرار داده بود به عرض احمد شاه قاجار رسانیدند و آن شرایط به این قرار بود:
1- بودجه ژاندارمری خراسان مطابق آنچه فعلاً هست باقی بماند و نقصانی در آن روی ندهد.
2- درجات افسران ژاندارم مطابق آنچه پیش بینی گردیده و در کابینه قبلی (سید ضیاء) به تصویب رسیده است اعطا شود.
3- اسب و اسلحه شخصی قوام السلطنه که به ژاندارم تعلق گرفته و اسب ها داغ ژاندارمری خورده اند متعلق به این اداره باشند و مسترد نگردد.
4- دولت به کلنل محمد تقی دو سال مرخصی با استفاده از حققو بدهد که در فرنگستان نواقص تحصیلات خود را تکمیل کند.
5- یک اسکورت ژاندارم کلنل را تا سر حدات ایران مشایعت نماید...
همان شب از دربار جواب رسید که اعحضرت همایونی شروط کلنل را پذیرفته اند، جز اینکه اجازه نمیدهند که وی از ایران خارج شود و مقتضی میدانند که در سر خدمت خود با امیدواری و استظهار کامل مشغول باشند. نزدیک سحر جواب دربار به کلنل رسید و بدستور وی نجد السلطنه آزاد گردید و شغل کفالت ایالت بوی واگذار گردید.
***
در آن هنگام جماعتی در شهر مشهد بنام کمیته ملی و غیره راه افتاد بودند، بیانیه هائی دال بر انتقاد از اوضاع تهران و رئیس الوزراء انتشار می یافت و تلگرافات زننده ای از این بابت به تهران مخابره میگردید، در بعضی از جراید مشهد به رئیس دولت و شخصیت های مرکزی حملات و توهین میشد، معلوم بود که این جار و جنجال با اطلاع کلنل انجام میگرفت.
صمصام السلطنه قرار بود با عده ای بختیاری بسوی خراسان رهسپار شود. ملک زاده در این باره می نویسد که کلنل مکرر از صمصام خواهش میکرده که تنها بیاید و عده همراه نیاورد و در تلگراف رمز مورخه 16 سده 1300 به صمصام چنین میگوید:
چنانچه عده همراه نخواهد بود اطلاع فرمائید تا بتوانم اهالی را خاموش و مطمئن بنمایم، ثانیا جنرال کنسول انگلیس اظهار میدارد بندگان حضرت اشرف به سفارت دولت فخیمه اطمینان داده اید که نسبت به بنده اعتماد خواهید داشت فدوی طرفدار جنگ داخلی نیستم و نسبت به حضرت اشرف به اینکه تاکنون خدمت نرسیده ام، حضور مبارک عقیده پاک و بی آلایش دارم، لکن چنانچه در ضمن تلگراف حضوری عرض کردم نسبت به دولت و مخصوصاً شخص آقای رئیس الوزراء بدلایلی کافی که در دست است اعتماد و اطمینان ندارم، اگر بندگان حضرت اشرف شخصاً ضمانت فرمایند که کابینه حاضره به مواعید خود وفا خواهد نمود بنام شرافت و درست قولی ایلیاتی که در حضرت اشرف سراغ دارم تسلیم محض خواهم شد در این صورت استدعائی که خواهم داشت همان ابقای مسیو دبوا است و بس و امیدوارم از بذل توجه در این موقع فدوی را مفتخر فرمائید – 16 سد 1300 نمره 215 محمدتقی.
صمصام السلطنه این تلگراف را در جواب کلنل از تهران مخابره کرد.
«از تهران به مشهد:
جناب اجل آقای کلتل محمد تقی خان کفیل ایالت جلیله خراسان دام اقباله.
از مفاد تلگراف مزبور و مکشوف جنابعالی مستحضر، اینکه اظهار داشته اید مطابق شایعات اینجانب با عده بختیاری و قوای دیگر خیال حرکت به آن صوب دارم این شایعه را بکلی تکذیب می نمایم چه که با بودن جنابعالی و عده ژاندارم مأمورین مشهد دولت و ایالت از قوای دیگر مستغنی و احتیاجی نخواهند داشت، لازم است جنابعالی با اطمینان قول ایلخانی من اشخاصی که از این باب دچار توهم و تشتت خیال شده اند بکلی مطمئن نمائید، اینجانب با کالسکه چاپاری قریباً حرکت می نماییم اما جواب قسمتی که به خودتان اشاره نموده اید اینجانب به شرافت ایلیت خودم به جنابعالی اطمینان میدهم که کاملاً مورد اعتماد من هستید، از طرف دولت و اینجانب ابداً مورد اعتراض و بی محبتی نخواهید بود، بلکه لازمه محبت و مهربانی درباره شما اغماض نکرده زحمات شما منظور نظر خواهد بود.
در موضوع مسیو دبوا با اینکه قانون اموریکه وزارتخانهای دولت را چنانچه میدانید مجزا و کلیه وزارتخانها در امور یک دیگر موظف به مداخله نخواهند بود. معهذا نظر به عوالم محبتی که به شخص جنابعالی دارم حتی القوه کوشش میکنم.
بااین حال از این به بعد رشته این مذاکرات را مقطوع و با کمال اطمینان خاطر و ایمدوای مشغول حفظ انتظامات بوده مزید امتنان اینجانب و رضایت دولت را فراهم دارید، 18 اسد»
صمصام در تلگراف دیگر به کلنل پسیان اطلاع میدهد که «(کلنل کروپ ) برای رفع سوتفاهمات میاید آمدن وی قبل از جریان مذاکره و معاهده بین من و شما بوده است تلگرافات را به ایشان ارائه بدهید تا وی از جریان مسبوق گردد.»
با این مقدمات مسیو دیوا بلژیکی را که دولت احضار کرده بود او تمرد امر کرد و دبوا به ریاست مالیه خراسان گذاشت و یک اردوی سیار به سر وقت شجاع الملک با خزری و دیگران باین اندیشه که ممکن است با او مخالفت کنند، اعزام داشت و روز 11 ذیحجه 1300 کلنل کروپ و پنج صاحب منصب همراه او را که وارد شش فرسخی شهر شده بودند خلع سلاح کرد و مانع ورود آنها به شهر شد و پس از ملاقات با آنها مجبورشان کرد که به مرکز باز گردند و از آن به بعد کلنل محمدتقی پسیان طغیان بر علیه حکومت مرکزی را آغاز نمود.
مرحوم بهرامی (دبیر اعظم) به مرحوم ملک الشعراء بهار گفته است روزی که خبر طغیان کلنل به سردار سپه رسید در تهران هزار نفر تفنگ بدوش نداشتیم و حسین آیا خزاعی را با عده ای بدون ساز و برگ به شاهرود حرکت دادیم.»
بعد از آنکه کلنل کروپ و افسران ارشد در شریف آباد بدستور کلنل پسیان و بتوسط اسمعیل بهادر خلع اسلحه شده و به تهران باز گردانده شدند دولت تصمیم گرفت که ژنرال حمزه خان عموی کلنل را که یکی از افسران قزاقخانه بود به مشهد بفرستد تا با نصایح و اندرز کلنل را از نیاتی که دارد منع کند. ولی حمزه خان از رفتن به این ماموریت استنکاف ورزید. در تاریخ ملک زاده آمده است که از طرف دولت بوسایل غیر مستقیم به کلنل پیشنهاد شد که:
1- کلنل حقوق دو ساله خود و معتصم السلطنه (سناتور اسبق سید مهدی فرخ) و ماژور اسماعیل خان را برداشته و به اروپا سفر کند.
2- محاسبات خود را در ظرف پانزده روز بسته و امور ایالت را به تولیت آستانه واگذار نماید.
3- به کلیه افسران ژاندارم و اهالی محل که با عملیات کلنل شرکت داشته اند از طرف دولت تأمین داده خواهد شد.
4- از طرف دولت به قوای ایلیات توصیه خواهد شد که با کلنل طرفیت ننمایند و با اسکورت مخصوص ژاندارم او را به سر حد میرسانند.
میگویند این پیشنهادهای دولت مورد قبول کلنل قرار نگرفت و از اواخر اسد 1300 تقریباً ارتباط بین طرفین قطع گردید. از این ببعد کلنل قدرت را در خراسان در دست گرفت و دولت نیز او را با مخابره تلگراف پی در پی یاغی بر علیه دولت مرکزی معرفی کرده و عشایر محلی را بر علیه وی به مخاصمت برانگیخت.
دولت کلنل را متمرد و مجنون معرفی میکرد و کلنل قوام السلطنه رئیس الوزراء را خائن و مغرض می خواند و افکار اهالی خراسان را بر علیه و دولت قوام بر می انگیخت.
سعی کلنل بر این بود که قوام بر کنار گردد و ایالت خراسان در قبضه و تحت قیود او باقی بماند و دولت مرکزی هم سعی و کوشش بکار می برد که او را به تسلیم وادار سازد. مصادف با همان اوقات این بیانیه در مشهد انتشار یافت:
«... این همان قوام السلطنه است که در مدت دو سال دو کرور (پانصد هزار تومان را در آن زمان یک کرور می گفتند – مولف) ثروت خراسان را به بانک های خارجه فرستاد، با این همه از چند رأس اسب و یک اتومبیل که به حکم دولت ظبط شده و به سربازان رشید و مدافعین حقیقی مملکت داده شده بود نتوانست صرف نظر کند، در صورتی که آنها از خراسان بود و به خدمت خراسان گذاشته شده بود، لکن حرص و طمع و لجاجت او را وادار کرد که یک ایالت بزرگ مثل خراسان را فدای غرض شخصی کند و از هر گوشه و کنار و هرچه اشرار نشان دارد برانگیزد و آنها را با انواع مواعید بر ضد امنیت خراسان مسلح کند تا آنکه به غرض فاسد خود نایل شود. و اینک به مساعی آن کسی که خود را رئیس دولت نامیده در عاشورا و د ماه محرم خون ایرانی مسلمان بدست برادر دینی و وطنی ریخته میشود زیرا که اراده حضرت اشرف این طور تعلق گرفته...»
در قسم دیگر این بیانیه تهران و نمایندگان و صاحبان پارک تهدید سخت شده بودند... و از کلنل سخت تمجید کرده و از احمد شاه قدری تملق و تعریف کرده بودند.
امضاء: رئیس کمیته مرکزی ملی خراسان
دستور تلگرافی رئیس دولت
از تهران به بیرجند:
جناب مستطاب اجل آقای امیر شوکت الملک حکمران قاینات و سیستان دام اقباله البته از رفتار اخیر کلنل محمد تقی خان مطلع شده اید و میدانید با وجود مساعی دولت در اینکه مشارالیه از طریق اطاعت خارج شود و حرکات بی رویه و مجنونانه خود را دوام داده بنای خودسری و تمرد را گذارده و اسباب اختلال اوضاع خراسان گردیده است، بر حسب امر قدرت قدرت بندگان اعلحضرت اقدس شاهنشاهی ارواحنا فداه اردوی قزاق مرکب از پنج هزار نفر رهسپار خراسان است، بدیهی در این موقع وظیفه دولتخواهی و شاهپرستی سر کردگان و روساء خراسان و سیستان جز این نیست که با تمام قوا بر ضد محمد تقی خان متمرد اقدام و خدمات صادقانه خود را به منصمه ظهور برسانند.
لهذا حسب الامر به جنابعالی مقرر می شود که محمد تقی خان نایب سرهنگ را متمرد شناخته و بهیچ با اقدامات و اظهارات او اعتبار ندهید و قوای خود را هرچه ممکن شود حاضر و عملیات خود سرانه او را قویا جلوگیری نمائید و مراقبت کامل نمائید که عمال محمد تقی خان بهیچ وجه در عایدات مالیاتی حوزه حکومتی جنابعالی مداخله نکرده و نگذارید دیناری از نقد و جنس عایدات دولتی به مشهد ارسال گردد و باید اردوی کامل از سوار و سرباز و توپخانه تهیه نموده و حقوق آنها را به موجب این تلگراف از عواید مالیاتی و غیره دریافت داشته و یک عده کافی به خواف فرستاده از تجاوزات ژاندارم به آن حدود قویاً جلوگیری نمائید. از افراد ژاندارم و صاحب منصبان هر کدام به اردوی جنابعالی ملتجی شوند به آنها تأمین بدهید والا در قلطع و قمع آنها اقدام نمائید، سواد این تلگراف را با سوار مخصوص به فوریت برای جناب حاج شجاع الملک ارسال دارید.
5 سنبله نمره 8425 قوام السلطنه رئیس الوزرا
* * *
کلنل محمدتقی خان فرمانروای خراسان دارای اردوی مجهز و مسلح در زیر فرمان خود داشت که نظیر آن در تهران و سایر نقاط ایران کمتر یافت میشد، بسیاری از مردم خراسان او را دوست میداشتند. زیرا او خوب حرف میزد، سخنان وطن پرستانه از روی احساسات میگفت و با مردم خوب می جوشید، در مقابل با مخالفانش رفاترش سخت و بدون گذشت پیش میگرفت و آنان را بزندان می انداخت. بنابه تقاضای عده ای که اصرار داشتند روابط خود را با مرکز قطع نماید. مسیو دبوا رئیس مالیه مشهد با قوام السلطنه میانه خوبی نداشت کنار کلنل قرار گرفته و درآمد حاصله از مالیات و غیره را در اختیار کلنل قرار میداد.
عواید تلگراف هم از روز 18 ذیحجه 1339 مطابق اسد 1300 به کلنل پرداخت میشد و در همین روز مسیو شوبرک سوئدی رئیس نظمیه و ماژور عبدالله خان معاون او را بدستور کلنل از مشهد اخراج کردند و شخصی بنام عالم الدوله بریاست نظمیه منصوب گردید و حکومت نظامی در شهر مشهد اعلان شد.
شوکت الملک باب مذاکرات صلح را آغاز نمود در این بین سید مهدی فرخ سناتور اسبق که بمناسبت موافقت و همکاری با حکومت سید ضیاء الدین اعتبار نامه اش از مجلس چهارم رد شده بود ماموریت کارگذاری داشت و از مخالفان قوام السلطنه و از دوستان کلنل محسوب میشد واسطه اصلاح طرفین بود و تلاش وی هم بجایی نرسید.
در تاریخ ملک زاده آمده است که هرچه نصیحت و ارشاد شوکت الملک به کلنل عمل آمد موثر نیفتاد. حتی مصابح دیوان (اسدی نایب التویه که در جریان مسجد گوهرشاد بدستور رضا شاه اعدام شد در آن هنگام پیشکار شوکت الملک بود) را برای اصلاح به خراسان فرستاد او هم نتوانست کاری پیش ببرد و ناچار جنگ آغاز شد. کلنل پنج شش هزار ژاندارم مسلح به ده تیرهای انگلیسی که دولت از انگلیسی خریداری کرده بود و چند عراده توپ و افسر جدی در تحت فرماندهی خود داشت. در مقابل در قائنات ششصد و پنجاه نفر قوای مشق کرده و نظامی موجود بود که دویست نفر آنها برای انظامات محلی مورد احتیاج بود این عده فقط دو عراده توپ داشتند. اما قوای چریک به چندین هزار میرسید و طولی نکشید محمدرضا خان رئیس ایل هزاره، سالار خان بلوچ مالک قلعه علیک، شوکت السلطنه تیموری، سید حیدر رئیس طایفه بربری، و سالار شجاع بدستور احمد شاه و دولت با هم متحده شدند و در اندک زمانی حدود پنجهزار سوار چریک جنگی تجهیز کردند و بسوی خراسان بحرکت درآمدند. خبر حرکت قوا در کلنل نگرانی شدید تولید کرد ابتدا در صدد برآمد بطریق مسالمت آمیز آنها را از رویاروی منصرف سازد لذا هیئتی از محترمین مشهد و روسای دوایر دولتی را به تربت جام فرستاد چندی گذشت از این تماس و گفتگو نتیجه ای به بار نیامد و کلنل قوای تحت فرماندهی خود را سازمان داد و علیرضا خان شمشیر را با عده ای برای مصارف با قوای چریک فرستاد. علیرضا شمشیر با عده خود توانست قوای چریک را از فریمان عقب رانده و تا نزدیکی سر حد آنها را عقب نشاند.
در تربت حیدریه نیز طوایف قرائی سر به طغیان برداشته و در مزرعه و قلعه (سنگان) ست به قیام زدند و سالار خان بلوچ که از باخزر و تربت جام عقب نشسته بود در (قلعه علیک) دست به مقاومت زد. کلنل با سه عراده توپ به تربت حیدریه رفت و هر دو قسمت را خاموش ساخت. اوایل برج میزان 1300 مرحوم آیت الله زاده خراسانی و حاجی اقاملک در بیرجند توقف داشتند و کلنل محمد خان برای سرکوبی به اردوهای ژاندارم به گناباد رفته بود مصمم شد که امیر شوکت الملک را در گناباد ملاقات کرده و او را از مخالفت با خود باز دارد. به این مقصود تلگرافی به شوکت الملک مخابره کرد و او را به گناباد برای مذاکره دعوت نمود. امیر شوکت الملک نیز از موقع استفاده کرد و مصمم شد که باتفاق مرحوم آیت الله زاده و حاجی حسین آقا ملک در اول خاک قاینات در نقطه معروف به (گذار سلیمان) رفته و با کلنل ملاقات نمایند تا شاید او را متقاعد سازد که از راه سیستان به هندوستان برود. باین نظر دعوت کلنل را پذیرفت و تاریخ حرکت خود را تلگرافی به کلنل اطلاع داد.
در همین هنگام شورش اکراد قوچانی که بدستور سردار معزز حاکم بجنورد تهیه دیده شده بود آغاز شده بود این خبر در گناباد به کلنل رسید و قبل از دریافت تلگراف شوکت الملک، گناباد را ترک گفته و به مشهد حرکت کرد و در تاریخ 7 میزان 1300 ضمن تلگرافی که به امیر شوکت الملک از گناباد مخابره نمود از ملاقات عذر خواست.
* * *
کلنل بسرعت به مشهد بازگشت در این موقع ماژور محمدخان نوذری فرمانده و حاکم قوچان که به عذر کسالت و معالجه به مشهد آمده بود در غیاب کلنل کفالت اداره امور را به عهده داشت. خوانین قوچان از غیبت ماژور محمدخان نوذری در قوچان استفاده کرده در اواخر محرم 1340 قمری فرج الله خان حاکم شیروان و عزیزالله خان با قوای محلی خود و با کمکی که از طرف سردار معزز بجنوردی به آنها میشد به قوچان حمله کرده و ژاندارمها را خلع سلاح نمودند و شهر قوچان را متصرف شدند.
کلنل وقتی به مشهد رسید از واقعه قوچان اطلاع حاصل کرد، صلاح خود را در این دید که محمدخان را در مشهد گذاشته و خود به دفع شورش قوچان اقدام کند. شبانه با عده ای قلیل ژاندارم که در مشهد وجود داشت راه قوچان را پیش گرفت به این نیت تا قوای هزیمت یافته ساخلو قوچان را در بین راه جمع آوری کرده با این نیرو قوچان را از اکراد باز پس گیرد.
کلنل با معدودی از نفرات خود تا جعفر آباد دو فرسنگی قوچان پیش رفت، بعضی از ژاندارمهای فراری به او پیوستند برخی بدون اعتنا به وی به مشهد مراجعت کردند. در جعفرآباد برخورد بین کلنل و کردهای قوچانی آغاز گردید و کلنل شخصاً در تپه های جعفر آباد همراه ژاندارمها با عده قوچانی شرکت داشت. این جنگ در روز دوشنبه اول صفر 1340 (9 میزان 1300) آغاز گردید تا عصر آن روز ادامه پیدا کرد. و در نتیجه نیمی از قوای ژاندارم کشته و زخمی شدند نیم دیگر پا بفرار گذاشتند. کلنل تک و تنها در حالی که محاصره شده بود تا آخرین نفس مقاومت کرد و تا آخرین فشنگ جنگید و با مرگ وی جنگ جعفرآباد خاتمه یافت. پس از پایان جنگ، کردهای قوچانی سر از تن بی جان کلنل جدا ساخته و به قوچان بردند.
* * *
روز 12 میزان خبر کشته شدن کلنل در شهر مشهد شایع یافت، ماژور محمدخان نوذری به اتفاق مرحوم آیت الله زاده که تازه از بیرجند وارد مشهد شده بود به تلگراف خانه رفت و دولت مرکزی را از قتل کلنل آگاه ساخت و هم وفاداری خود را از دولت اعلام کرد. مرکز در مقابل کلنل آگاه ساخت و هم وفاداری خود را از دولت اعلام کرد. مرکز در مقابل اطلاعت وی سرپرستی امور ایالت را موقتاً به نوذری واگذار نمود.  روز 15 میزان جنازه و سر کلنل محمدتقی پسیان با تجلیل و احترامات نظامی به مشهد وارد شد. عده ای از افسران و افراد ژاندارم و جمعی از اهالی شهر جنازه آن مرحوم را با ابزار احساسات و نطق های پر هیجان مشایعت می نمودند. خبر این ابراز احساسات مورد نگرانی دولت گردید و از مرکز دستور داده شد قوای نظامی مستقر در شاهرود و قوای چریک سر حدی از مراکز خود حرکت نمود و به شهر مشهد نزدیک شوند. همان روز جنازه کلنل در مقبره نادر شاه به خاک سپرده شد ظاهراً غائله کلنل محمد تقی خان با قتل وی خاموش شد و چند روزی اوضاع شهر آرام بود و قوای نظامی دولت به فرماندهی حسین آقا خان خزاعی میرپنج از شاهرود بطرف مشهد حرکت کرد. واحدهای ژاندارم خراسان نیز از محاصره مشهد و قتل کلنل آگاه شد و دست از عملیات خود در مناطق درگیری برداشته و شروع به عقب نشینی نمودند عده از این واحدها متفرق گشته و بعضی با نظام و ترتیب به مشهد بازگشتند.

قیام اسماعیل بهادر
ماژور اسمعیل بهادر یکی از یاران وفادار کلنل محمدتقی خان بود و در آن هنگام فرماندهی واحد ژاندارم سبزوار را بعهده داشت. پس از قتل کلنل ژاندارمهای تحت فرماندهی خود را از سبزوار حرکت داد و چند روز بعد وارد قصبه طروق در دو فرسنگی مشهد شد و از آنجا خود به مشعد آمد و به آرامگاه کلنل شتافت ماژور بهادر از قتل فرمانده خود سخت متألم و نسبت به اوضاع سخت خشمناک بود بر سر مزار کلنل در حضور جمعی از اهالی بیانات تند و شورانگیز ایراد نمود بیانات متهورانه او با احساسات تند و رفتار خشن او مردم را که به آن آشنائی داشتند در بیم و وحشت فوق العاده فرو برد. این طرز رفتار ماژور بهادر دولت را نیز نگران ساخت و از جانب وزیر جنگ به محمد خان نوذری کفیل ایالت تلگرافی فوری رسید که هرگاه در ظرف 48 ساعت ماژور بهادر از خراسان خارج نشود حکم اعدامش صادر خواهد شد.
این دستور مرکز در ماژور بهادر سخت گران آمد بجای اینکه او را آرام سازد، خشمگین ساخت. بدون درنگ شب 24 میزان 1300 پنج ساعت از شب گذشته با عده ژاندارم مسلح وارد شهر شد. و بالافاصله ماژور نوذری کفیل ایالت را از دارالایاله دستگیرد و به اردوگاه طرق اعزام و تحت بازداشت قرار داد.
صبح روز بعد مجدداً با پنجاه ژاندارم مسلح به شهر آمد و به خانه مرحوم آیت الله زاده رفت و او را مورد تهدید و تغییر قرار داد و بطوری که گفته شده خیال دستگیری او را نیز داشت. در همین احوال ماژور محمد خان نوذری که در طرق در حال بازداشت بود صاحب منصبان اردو را به دور خود جمع کرد و رفتار ماژور بهادر را به آنها یادآور شده و آنها را با خود همراه ساخت و دسته جمعی بطرف شهر حرکت نمود.
ماژور اسمعیل بهادر چون از ابن واقعه آگاه شد و قوای خود را از دست رفته دید در خانه مرحوم آیت الله زاده به حال تحصن درآمد و سرانجام با مذاکراتی که انجام یافت بوی اجازه داده شد از ایران خارج شود و او هم اطاعت امر نموده و بلافاصله از ایران خارج گردید.
* * *
شب 26 ربیع الثانی 1340 بنا به اجازه مقامات مرکز جنازه کلنل محمد تقی خان که در مقبره نادرشاه دفن شده بود از خاک بیورن آورده شد و شبانه در قبرستان کوچکی بیرون دروازه سر آب جنب باغ منبع (این قبرستان در دوره حکومت پاکروان زیرورو شد و تبدیل به خیابان گردید) به خاک سپرده شد.
* * *
مرحوم ملک الشعراء بهار درباره اینکه آمال کلنل چه بوده چنین می نویسد: بر خلاف آنچه که مشهور بود که کلنل قصد حمله به تهران و گرفتن زمام امور کشور را نداشت، بلکه آرزومند بود خراسان را استقلال بخشد و خود به ریاست جمهوری خراسان برقرار گردد. سندی که این مطلب را ثابت میکند تلگرافی است که در اوایل مخالفت با حکومت تهران به محمد خان نوذری مخابره کرده و عیناً در زیر نقل میشود:
«آقای ماژور محمدخان راپورت تلگرافی نمره.... را ملاحظه کردم همان طوری که سابقاً هم دستور داده ام در راه شیروان پست بگذارید و کاملاض اقدامات و عملیات سردار بجنوردی را بتوسط قاصدین مخصوص تحت تفتیش در آورید. تا به حال کلیه امور بر وفق مرام گذشته، امیدوارم بیرق جمهوری خراسان را من بر دوش بکشم، محمد و اسمعیل هم جناحین او را محافظت بکنند. همه روز منتظر اقدامات شما هستم - «محمد تقی»

شخصیت کلنل محمد تقی خان پسیان
بدون شک کلنل تقی خان یکی از افراد وطن پرست، صاحب دل، هوش و شجاع بود، از آن مردانی بود که حاضرند که خود را در راه ترقی و تعالی هم وطنان و عظمت وطن خود فدا سازد.
اوقاتی که مامور خراسان شده بود، بوسیله آریالای شیخ حسین تهرانی که در مهاجرت با کلنل دوست شده بود از من «ملک الشعراء بهار» ملاقات خواس، من روزی ناهار در خانه آقای تهرانی با او بسر بردیم و با هم غذا صرف کردیم و گفتگو نمودیم. آنروزها من و رفقای من از اوضاع راضی نبودیم. همان اوقات بود که بحران فکری به سبب نزدیک شدن قوای شوروی به سر حدات و سواحل ایران، در آزاداندیشان و متفکران پیدا شده بود و همین بحران فکری بود موجب واکنش محرمانه گردید که به کودتا سوم حوت 1299 منجر گردید.
من و آقای تهرانی هر دو از دسته دموکرات بودیم و مرحوم کلنل نیز به این حزب تمایل داشت و به سران این حزب معتقد بود. آن روز با کلنل در تهیه و آماده ساختن نیرو در خراسان و ایجاد هسته جمعیت نظامی و ملی سخن راندیم و او را در این باب تشویق کردیم. او با ما نظر موافق نشان داد.
این بود آخرین دیدار من با این مرد بقدری لیاقت و بزرگی داشت نتوانست کاری بکند و در حقیقت یکی از هزاران افراد مفید ایرانی بود که بشوخی شوخی نفله شده اند!...»
مرحوم ملک الشعراء بهار با تاثر و ناراحتی درباره مرحوم کلنل چنین اظهار نظر میکند: «نمیدانم چه میشود که اینها نفله میشوند؟»
مثل آن است که در ایران کرمی باشد که آنرا کرم (آدم خورک) می نامند، بعضی از جوانان که بوی خاصی میدهند، یعنی بوی عیرت، شعور و لیاقت از آنها استشمام میشود، این کرم آنها را زیر نظر میگیرد، همه آنها را پی می کند، گاهی در آنها نفوذ میکند و زهر میریزد و گاهی بی اثر می ماند، در ظرف آنها، رئیس آنها، همکاران آنها و رفقای آنها زهر میریزد و آنها را بر علیه این جوان مسموم میکند و این جوان را تا آخر عمر و تا روزگار پیری دنبال میکند، تا او را زیر خاک ببرد یا از کار بیندازد.
محمد تقی خان هم دنبال شد، در مهاجرت لیاقت او آشکار گردید از آن وقت پی او راه افتادند. و سایه به سایه در پی او بودند. در ضمن دسته بندیهای حزبی که در کرمانشاه رویداد و دموکراتها را هو کردند و محمدتقی خان هم از طرف هم فکران ناجور خود به زحمت افتاد تا ناچار گردید از آن صحنه خارج گردد و به برلن سفر کند.
پس از بازگشت از این سفر باز در تعقیب او بر آمدند بقول خود او (در صورتی که در رژیمان اصفهان و رژیمان نمره 2 تهران محل خالی بود و من از روسائی که برای آن رژیمان تعین میشدند قدیمی ترین و عالی ترین بودم) با خالی بودن محل برای او مخصوصاً او را مامور خراسان کردند! کلنل مرد شاعر و نویسنده نیز بود. کلنل محمدتقی خان پسیان از خاندان مهاجر آذربایجان شمالی است که بعد از عهدنامه ترکمان چای به ایران آمده اند، این طوایف عموماً جز عده معدودی داخل خدمت نظام شدند. خود کلنل میگوید: پدران و پدر بزرگان من هم سوگلی های رجال نامی ایران مثل «میرزا تقی خان امیر کبیر» و «حسنعلی خان امیر نظام» و غیره بودند. کلنل در سال 1309 قمری در تبریز متولد شد و در سنه 1317 تحصیلات خود را شروع کرد و در سال 1323 قمری به تهران آمد داخل مدرسه نظام شد و مدت پنج سال در مدرسه نظام به تحصیل پرداخت و از آن تاریخ ببعد گاه مطیع بوده و گاه طغیان کرده و سرکشی آغاز نهاده تا عاقبت فرمانده هشت هزار مردان مسلح از بهترین سربازان دلیر ایران گردیده است. اما فلسفه (بقای آنسب) که امثال سید ضیاء و رضاخان را با بی اسبابی کامیاب می سازد، کلنل را با هشت هزار قوا و صدها هزار هوادار، محکوم به مرگ می نماید.
گمان نشود کلنل را قدرت یا دسیسه قوام السلطنه می توانست از میان بردارد، بلکه بخت و طالع عجیب و غریب آن کسی که بعدها صاحب تاج و تخت ایران شد و فلسفه «بقای آنسب و فنای نامناسب» کلنل را نابود کرد!

منابع و مآخذ
1- زندگی سیاسی سید ضیاء الدین طباطبائی نوشته دکتر جعفر مهدی نیا ص 545 تا 570 انتشار امیر فردا.
2- کودتای سوم هوت - ص10 و 11 شماره 293 انتشار سیسد و سیاه نوشته عباس فیلس.