زنان عصر پهلوی-اشرف پهلوی

اشرف زنی جسور، قدرت‏طلب، مغرور و خوشگذران بود و برخلاف خواهرش شمس به امور سیاسی عشق می‏ورزید. او تا زمان حضور پدر در ایران (شهریور 1320) از شرکت در کلیه امور سیاسی محروم بود، بعد از برکناری پدر (شهریور 1320) بلافاصله از پدر جدا شد و با کمک مادرش به ایجاد باندهای دست زد تا بتواند به صورت عوامل اجرایی خود از آنها استفاده کند و در حکومت دخالت کند. ازجمله این افراد عبدالحسین هژیر، دکتر منوچهر اقبال، جلال شادمان، نصرتیان، عباس اسکندری، حسن اکبر و رزم‏آرا را می‏توان نام برد.
حوزه فعالیت اشرف روزبه روز افزایش یافت به طوری که از سال 1330ش و قدرت گرفتن دکتر مصدق به اوج خود رسید و اشرف به عنوان رکن مبارزة دربار با مصدق درآمد. فعالیت او در این زمینه به حدی بود که مصدق با اصرار او و مادرش را از ایران تبعید نمود. اما اشرف از پای ننشست.
اشرف پهلوی همزمان با محمدرضا پهلوی در 4 ابان 1298 شمسی در تهران دیده به جهان گشود. پدرش رضاخان سرهنگ قزاقخانه و مادرش تاج‏الملوک آیرملو دختر میرپنج تیمورخان آیرملو از صاحب‏منصبان ارشد ارتش قزاق بود. اشرف بعد از تولد زهرا نامیده شد و شناسنامه او به این نام گرفته شد اما پس از قدرت گرفتن رضاخان و به سلطنت رسیدن او به اشرف‏الملوک ملقب گشت و اشرف نامیده شد.

به طوری که از خاطرات اشرف برمی‏آید وی در کودکی مورد بی‏مهری و بی‏توجهی پدر و مادرش قرار داشت. وی در ابتدا تحصیلات خود را نزد معلمین خصوصی فراگرفت و زبان فرانسه را نزد مادام ارفع آموخت. سپس به دبیرستان انوشیروان دادگر رفت و تا 16 سالگی در آنجا تحصیل نمود. در هفده سالگی به دستور پدر با علی قوام ازدواج کرد و از او صاحب پسری شد. اما بین زن و شوهر صمیمیتی حاصل نشد و هر دو تا زمان حیات پدر به این زندگی ادامه دادند.
اشرف زنی جسور، قدرت‏طلب، مغرور و خوشگذران بود و برخلاف خواهرش شمس به امور سیاسی عشق می‏ورزید. او تا زمان حضور پدر در ایران (شهریور 1320) از شرکت در کلیه امور سیاسی محروم بود، بعد از برکناری پدر (شهریور 1320) بلافاصله از پدر جدا شد و با کمک مادرش به ایجاد باندهای دست زد تا بتواند به صورت عوامل اجرایی خود از آنها استفاده کند و در حکومت دخالت کند. ازجمله این افراد عبدالحسین هژیر، دکتر منوچهر اقبال، جلال شادمان، نصرتیان، عباس اسکندری، حسن اکبر و رزم‏آرا را می‏توان نام برد.
حوزه فعالیت اشرف روزبه روز افزایش یافت به طوری که از سال 1330ش و قدرت گرفتن دکتر مصدق به اوج خود رسید و اشرف به عنوان رکن مبارزة دربار با مصدق درآمد. فعالیت او در این زمینه به حدی بود که مصدق با اصرار او و مادرش را از ایران تبعید نمود. اما اشرف از پای ننشست.

وی در طول مدت اقامتش در پاریس با قوام ارتباط برقرار کرد و مقدمات سقوط مصدق و نخست ‏وزیری قوام را فراهم ساخت. ولیکن قوام با تمام ترفندهای سیاسی و حمایت‏های درباری مدت زمان کوتاهی بر مسند صدارت ماند و بار دیگر مصدق با حمایت مردمی به حکومت رسید.
اشرف از نیمه‏ های سال 1331ش درصدد برآمد تا تمام هم خود را در سقوط حکومت مصدق بکار گیرد. او با انگلیسها و امریکایی‏ها وارد مذاکره شد و فکر انجام یک کودتای نظامی را در آنها برانگیخت. او با آماده کردن کارها در لندن، اقداماتی در تهران توسط ایادی خود انجام داد و عده‏ای از یارانش چون برادران رشیدیان زمینه‏های لازم را فراهم نمود.
پس از انجام کودتای 28 مرداد 1332ش و روی کار آمدن مجدد سلطنت پهلوی اشرف به خواست برادر در اروپا ماند و ماهانه پنج هزار دلار مقرری دریافت داشت. پس از هشت ماه به تهران بازگشت و با همان سبک و سیاق اما به صورت گسترده‏تری به دخالت در امور سیاسی پرداخت. او به عنوان ریاست سازمان خدمات شاهنشاهی و سازمان زنان ایران یکی از مهمترین و بانفوذترین افراد خاندان پهلوی به حساب می‏امد و در کلیه امور سیاسی، اقتصادی دخالت می‏کرد. به طوری که اکثر رجل سیاسی کشور در جهت اجرای اوامر او کوشا بودند.
اشرف به جمع‏اوری مال علاقه‏ای وافر داشت و به مشارکت در امر قاچاق مواد مخدر و همکاری سازمانهای بین‏المللی مافیایی می‏پرداخت.
وی در کارهای چون قاچاق اشیای عتیقه، شهرک‏سازی، مشارکت در ساخت شرکتها، کارخانجات و بانکها فعالیت داشت به طوری که یکی از ثروتمندترین زنان عصر خود به حساب می‏آمد. او در اواخر سنوات رژیم سابق به عنوان رئیس هیئت نمایندگی ایران در سازمان ملل گمارده شد و چند ماه قبل از سقوط رژیم از ایران به امریکا رفته و در آنجا ساکن شد.
جناب نخست‏وزیر [جمشید آموزگار]
دوست عزیز، امروز که تهران را ترک می‏کنم خواستم به توسط این نامه هم از شما خداحافظی کنم و هم مطلبی که مورد علاقه شخص من است به شما متذکر شوم. لابد شما از تقاضایی که شرکت BBC سوئیس از پیشگاه اعلیحضرت کرده و به شما رجوع فرمودند مستحضرید ولی شاید اطلاع نداشته باشید که این امر مربوط به شخص من است و شاید هم نباید به شما می‏گفتم ولی از آنجایی که شما را به خودم خیلی نزدیک می‏دانم و به صداقت شما اطمینان دارم خواستم خاطرنشان بشوم که بدانید و در پیشرفت این کار آنچه که ممکن است کمک کنید که فردا انجام گیرد. من آن روز درست با شما نتوانستم صحبت کنم ولی وضع زندگی من خیلی درهم و خراب است و این امر ممکن است که باعث شود که یک کمی بار زندگی سبکتر شود، لذا خواهشمندم آنچه که می‏توانید برای پیشبرد این کار مضایقه نکنید. البته این موضوع را شما می‏دانید و من و خودتان، به همین دلیل خواهشمندم این نامه را بعد از خواندن فوراً پاره کنید.
مطلب دیگری که فراموش کردم آن روز به شما بگویم موضوع بنیاد من است که واقعاً به کمک معنوی و مادی احتیاج مبرم دارد. بعد از برگشتن از مسافرت مفصل با شما در این باب صحبت خواهم کرد ولی مطلبی که فوریت دارد مبلغ یک [مقدار] دلار است که باید برای شعبه بین‏المللی آن که در پاریس تشکیل می‏شود تهیه شود. در حال حاضر چون وضعیت مالی بنیاد خیلی بد است خواهشمندم که دولت این مبلغ را بپردازد تا بعداً که بنیاد روی پای خود ایستاد و احتیاجی نداشت قطع کند.

سلامت، موفقیت و سعادت شما را از خداوند متعال خواهانم. اگر هر وقت کاری از دست من برآید برای پیشرفت فکری و کاری از گفتنش دریغ نکنید: با کمال میل حاضرم. نامه را بعد از خواندن پاره کنید.
دوست شما
اشرف پهلوی