ناگفته‌های شجونی از تصدی کاخ شمس پهلوی: لباس‌های زنانه و سگ‌ها را فروختیم/ فرش مادر شاه را پیدا کردم

نخستین سرپرست کاخ شمس پس از انقلاب اسلامی از اولین روزهای تحویل گرفتن کاخ می‌گوید، از حراج لباس‌های زنانه و شلوارهای لی تا قضیه دزدیده شدن فرش مادر شمس.
 
حجت‌الاسلام جعفر شجونی متولد ۱۳۱۱، عضو جامعه روحانیت مبارز تهران و عضو شورای مرکزی حزب مؤتلفه اسلامی، پس از انقلاب اسلامی با حکم حضرت امام خمینی(ره) مسئول کاخ شمس پهلوی در کرج شد.
 
شمس پهلوی، خواهر محمدرضا پهلوی شاه مخلوع ایران به دلیل بیماری آسم، این کاخ را برای زندگی در کرج انتخاب کرد، این کاخ در زمینی به وسعت ۱۱۱ هکتار با ۲۵۰۰ متر زیربنا بین سال‌های ۱۳۴۵ تا ۱۳۴۷در مهرشهر کرج احداث شد. این بنا شامل فضاهای متعددی از جمله سالن طلایی بار، دفتر مخصوص شمس، سالن پذیرایی، سالن سینما، سالن بیلیارد، استخر، آب‌نما، محل نگهداری پرندگان کمیاب، اتاق‌های خواب و... است. این مجموعه در سال ۱۳۸۲ به شماره ثبت ۷۰۶۷ در فهرست آثار ملی ایران قرار گرفته است.
 
خبرگزاری فارس گفت‌وگویی را با حجت‌الاسلام شجونی به عنوان نخستین مسئول کاخ شمس انجام داده است که در این گفت‌وگو به موضوعات مختلفی از جمله حراج لباس‌ها، سگ‌ها و گل و گلدان‌ها و جعبه‌های خالی از طلا در کاخ تا دزدیده شدن فرش مادر شمس و خراب شدن خودروی هیلمن حجت‌الاسلام شجونی پرداخته شده است.
 
چرا امام خمینی(ره) شما را به عنوان سرپرست کاخ شمس منصوب کردند؟
 
بر اساس سوابقی که من در سخنرانی‌های انقلابی در کرج داشتم و در راهپیمایی‌های مردم سخنرانی می‌کردم تا انقلاب به ثمر رسید مردم کرج از من خواستند که آنجا رئیس کمیته شوم و حدود ۵۰۰ پاسدار ما داشتیم که از ایران ناسیونال گرفته تا آخر طالقان در اختیار بنده بود و بنده رئیس کمیته بودم و در جاهای مختلف کرج و حومه از جوانان خوشنام مومنی که انقلاب کردند، کمیته تشکیل دادم. در وسط این کار‌ها، علمای کرج مثل آیت‌الله فارغ و آیت‌الله شریفی رفتند قم به امام(ره) گفتند که آقای شجونی رئیس کمیته است شما دستور دهید که این کاخ‌های خاندان پهلوی که چند بار هم غارت شده است به تصدی شجونی دربیاید. البته امام(ره) در مبارزات از سال ۳۱ ما را می‌شناخت چون ما در سال ۳۱، ۱۵ روز در قم علیه حزب توده قم میتینگ و مبارزاتی داشتیم.
 
 
چه سالی حکم سرپرستی کاخ شمس را دریافت کردید؟
 
یک ماه بعد از انقلاب بود.
 
 
یادتان هست که امام(ره) در حکم سرپرستی شما به چه مواردی تأکید داشتند؟
 
عین حکم امام(ره) برای سرپرستی بنده در کاخ شمس همین است: «جناب ثقةالاسلام آقای حاج شیخ جعفر شجونی، جنابعالی مأموریت دارید که اموال خاندان پهلوی و بستگان ایشان را که در شهر کرج و حومه قرار دارد از اموال منقول و غیرمنقول و مستقلات همه را ضبط نموده و محافظت کنید و نیز خانه‌هایی را که اداره ساواک برای مأموران خود ساخته است در اختیار افراد بی‌خانه بگذارید و چنانچه کارهای فوق، احتیاج به مخارجی دارد از اموال مذکور فروخته و صرف کنید. از خدای تعالی ادامه توفیقات آن جناب را خواستارم/ روح‌الله موسوی خمینی»
 
 
برای ما تعریف می‌کنید روزی را که برای اولین بار، پا در کاخ شمس گذاشتید با چه صحنه‌ای مواجه شدید؟ اصلاً اشیای قیمتی در این کاخ، باقی مانده بود؟
 
وقتی ما را بردند کاخ را تحویل دادند. تمام شیشه‌های بزرگ کاخ، شکسته بود و وارد کاخ که ‌شدیم، کل کاخ پر بود از چمدان و شلوارهای لی و جعبه‌های خالی طلا که همه از مقوا بود. بعد هم رفتیم قفسه‌ها را نگاه کردیم، دیدیم قاشق و چنگال و ظرف بود. سیستم هواسازی کاخ هم خراب بود چون متصدی آن هم رفته بود. مردم آنجا می‌گفتند که خود باغبان‌ها و کارگران ۲ بار این کاخ را غارت کرده‌اند منتهی من در یک عملیاتی دیدم که مثل اینکه این خاندان همه چی را بردند هیچ چیز آنجا نیست، دلیل دارم.
 
 
دلیلتان را برای ما هم می‌گویید؟
 
اینکه می‌گویم این خاندان، «گدا» بودند و همه چیز را بردند و چیزی نگذاشتند، دلیلش این است که ما با ۲۰ نفر از پاسداران که برای کمک خود به کاخ برده بودیم رفتیم درون کاخ دیدیم ۲ گاو صندوق، آنجا است، گفتیم شاید در این‌ها چیزی باشد یک نفر آهنگر آوردیم که گاز و هوا بیاورد این گاوصندوق‌ها را باز کند ببینیم چه چیزی درونش است چون امام(ره) گفته بود که آنجا مخارج دارد و مخارجش را از آن اموال، تأمین کنیم. اولاً که بیشتر اموال، غیرمنقول بود و ما نفروختیم و نتوانستیم بفروشیم و آنچه ما فروختیم منقول بود. خلاصه این آهنگر آمد قرار گذاشت ۲۰۰ تومان بگیرد تا در گاوصندوق‌ها را باز کند اما بعد زد زیرش و گفت ممکن است درون گاوصندوق‌ها، «بمب» باشد و من می‌ترسم. گفتیم بابا ما ۲۰ نفر اینجا مسئول هستیم دور گاوصندوق‌ها می‌ایستیم تا اگر انفجار شد ما هم از بین برویم. خدا می‌داند که آهنگر گاوصندوق‌ها را شکافت به اندازه ۲۰۰ تومان درون آن‌ها پول نبود که به آهنگر بدهیم.
 
 
درون گاوصندوق‌ها چه بود؟
 
در یک گاوصندوق ۵، ۶ اسکناس قدیمی رضاخانی بود در یک گاوصندوق دیگر، یک کارت پستال بود به رنگ طلایی که نوشته بودند «تولدت مبارک»، داستان عجیبی است. به همین دلیل که چیزی در گاوصندوق‌ها نبود فهمیدیم که همه چیز را برده‌اند.
 
 
یعنی فقط یک کاخ باقی مانده بود و ۲ گاوصندوق؟
 
نه، برای ما ۱۳ سگ بزرگ گذاشته بودند که همه این‌ها هم، بخور بودند. ۲ تا سگ خیلی بزرگ بودند که ۳ نفر سریلانکایی این ۲ سگ را نگه می‌داشتند و خوراک این سگ‌ها هم روزی ۲۰۰ تومان فیله بود.
 
 
۲۰۰ تومان غذای روزانه این سگ‌ها در آن زمان یعنی معادل دستمزد آهنگر می‌شد؟
 
بله، اما ما استخوان هم نداشتیم به این‌ها بدهیم. این‌ها روزی فقط ۲۰۰ تومان فیله می‌خوردند دیدیم که ما یک ریال بودجه نداشتیم. از مردم خواستیم ۱۳ خانواده لطف کنند این سگ‌ها را بگیرند نان و استخوانی به این‌ها بدهند تا به موقع یک فکری بکنیم و مردم هم، حرف ما را می‌پذیرفتند.
 
 
ظاهراً شما در دوران سرپرستی در این کاخ، برخی از اموال را هم حراج کردید، از آن اموال هم می‌گویید؟
 
آنچه ما در طول مأموریتمان فروختیم یک مقدار گل و گلدان طبیعی بودند که ضایع می‌شدند. آنجا ۷۰ باغبان داشت که همه رفته بودند ۲ بار هم که کاخ، غارت شده و اموال غیرمنقول هم که سر جایش بود نمی‌توانستیم بفروشیم چون سندش را نداشتیم. اجاره یک باغ را گرفتیم، گلدان‌ها هم فروش رفت. یک مقدار هم بچه‌های ما اطلاعیه دادند که مردم بیایند شلوارهای لی و پیراهن‌ها و... را که در کاخ، خراب می‌شدند بخرند. البته لباس‌ها به خاطر نبودن دستگاه هواساز، ضایع می‌شدند. بچه‌ها می‌رفتند بالای اتوبوس، لباس‌ها را حراج می‌کردند.
 
 
در برخی از سایت‌ها، مطلبی درباره شما نوشته شده است که ظاهراً شخصاً لباس‌های زنانه را روی دست گرفته و در کاخ، حراج می‌کردید، آیا این موضوع، صحت دارد؟
 
نه، یک پسری بود که می‌رفت بالای مینی‌بوس و اتوبوس، لباس‌ها را نشان می‌داد. این حرف‌ها برای روزنامه صهیونیستی «آیندگان» در آن زمان بود. مگر می‌شود یک آخوند برود لباس زنانه بفروشد؟! ما، نماینده امام بودیم. ضمن اینکه یکسری از این لباس‌ها برای کارگران کاخ بود که رفته بودند.
 
 
شما در آن زمان، دستمزدی به خاطر مسئولیت کاخ دریافت می‌کردید؟
 
بنده رئیس کمیته بودم. هیچ پولی نمی‌گرفتم، هرچه پول و درآمد بود در مجموع آن زمان ۷۵۰ هزار تومان شد که به حساب یک فرهنگی خوشنام به نام محمد فیض ریختند و ایشان، مخارج را می‌داد و به پاسدار‌ها حقوق می‌داد. ماهی ۵۰۰ تومان به پاسدار‌ها می‌داد. من نه تنها حقوق نمی‌گرفتم بلکه از جیبم ۳۵ هزار تومان هم خرج کردم. از تهران به کرج می‌رفتم خودم پول بنزین را هم می‌دادم. ما امین و نماینده امام(ره) بودیم. در شأن ما نبود که پول بگیریم. ۴ تا ناهار آنجا خوردیم که در ۲، ۳ تا از آن‌ها فضله موش را می‌دیدم، آنجا بی‌در و پیکر بود.
 
 
خودروی شما آن زمان، شخصی بود؟
 
بله، ماشین «هیلمن» من هم در این راه، خراب و ضایع شد. آن چیزی که ما می‌گرفتیم در آنجا تحویل بنیاد مستضعفان می‌دادیم. البته بگویم مجموع این ۷۵۰ هزار تومان هم که به حساب آن فرهنگی ریخته شد، حاصل فروش سگ‌ها و لباس‌ها بود.
 
 
لباس‌ها را بر چه اساسی قیمت‌گذاری می‌کردید و چند می‌فروختید؟
 
۵ گروه از بوتیک‌داران را آوردیم که قیمت‌گذاری کردند مثلاً یک پیراهن را می‌گفتند ۴۰۰ تومان، ۱۲۰ هزار تومان فروختیم. آن زمان اداره حمایت از حیوانات هم سگ‌ها را قیمت‌گذاری کرد ۱۳ سگ را ۱۷ هزار تومان قیمت گذاشته بود که ۶۵ هزار تومان فروختیم یعنی گران فروختیم تا از پول آن‌ها، مخارج کاخ را دربیاوریم. آنچه یادم هست اینکه یک سگ افغانی بود هزار تومان قیمت گذاشته بودند ۵ هزار تومان فروختیم، این‌ها بیمه داشتند همه چیز داشتند.
 
 
از بنیاد مستضعفان هم کمکی دریافت می‌کردید؟
 
بنیاد در حدود ۶۰۰ هزار تومان پول داد که مخارج را بدهیم که من ۴۰۰ هزار تومان آن را برگردانم. یک حاج آقایی تعجب کرد و گفت که چرا پول را برگرداندی؟ که گفتم آقا ما ۲۵ بار زندان رفتیم و مرید امام هستیم آنچه خرج کردیم مابقی را برگردانیم. مگر می‌شود کسی نماینده امام باشد و جیبش را پر کند.
 
 
کلاً چند ماه در کاخ شمس بودید؟
 
۲ ماه و نیم سرپرست آنجا بودم تا کار‌ها سر و سامان بگیرد بعد تحویل بنیاد دادم. کاخ شمس و کاخ مادر شمس دست من بود.
 
 
در حکمی که از امام(ره) دریافت کردید اشاره‌ای به خانه‌های ساواک شده بود، در این زمینه چه اقداماتی انجام دادید؟
 
خانه‌های ساواک، ۱۷ خانه بود، دست به ترکیب هیچ کدام نزدیم بعضی گفتند به ما بده، گفتم نمی‌شود. این خانه‌ها را که اطراف کلاک بود به طور کامل تحویل دادم.
 
 
ماجرای دزدیده شدن فرش مادر شمس چه بود؟
 
به ما خبر دادند فرش ۶۰ متری مادر شمس را دزدیدند، ما هم بچه‌ها را فرستادیم مردم را جمع کردند و سخنرانی کردم و از خودم گفتم که ما انگشت‌نگاری داریم، گفتم هر کسی فرش را برده بیاورد. بالاخره سخنرانی تمام شد یکی به من گفت پاسدار‌ها را نیاور تنها بیا جنب پمپ‌بنزین. گفت حقیقتی را می‌خواهم بگویم، تنها رفتم کنار پمپ‌بنزین. ۲ تا اسلحه هم بردم برای احتیاط، گریه کرد و گفت که آبروی من را نبر. من در چاله‌ای فرش را رویش خاک ریخته‌ام. گفتم فرش را که گل نمی‌ریزند، فرش را نشان داد و گفتم برو ناپدید شو تا قیافه‌ای از تو دیده نشود، پاسداران را گفتم آمدند فرش را درآوردیم و بردیم مقر که کمیته عظیمیه کرج بود. فرش را تمیز کردیم و سر و کله خبرنگاران پیدا شد روزنامه «آیندگان» هم که صهیونیستی بود و سوالات بی‌خودی می‌پرسید گفت شنیدیم فرش ۶۰ متری را وسط راه دزد برده؟ شنیدیم از مردآباد تا کرج، فرش را ۳ قطعه کردند که گفتم لابد یک پاره را هم بردند خانه ما؟ خلاصه، خبرنگاران را بردیم و فرش را نشان دادیم و بنیاد آمد و همه را رسید داد و برد.
 
 
پس از گذشت بیش از ۳ دهه از زمان مسئولیتتان در کاخ شمس آیا به آنجا سر زدید؟
 
الان دیگر نمی‌دانم در کاخ چه خبر است!