از دكتر مصدق تا انقلاب سفيد

حزب پان‌ايرانيست به رهبري پزشكپور در دوران نخست‌وزيري مصدق، عملكرد شفاف و قابل دفاعي نداشت. به ويژه تشكل تحت هدايت پزشكپور از سوي ديگر تشكل‌هاي پان‌ايرانيست متهم بود براي از ميان برداشتن رقباي خود از جاسوسي و همكاري با دستگاه‌‌هاي اطلاعاتي و امنيتي وفادار به دربار دريغ نمي‌كند. در آن دوران بخش زيادي از نيرو و وقت پان‌ايرانيست‌هاي رقيب مصروف تضعيف و تخريب موقعيت يكديگر مي‌شد.
با اينكه گروه‌‌هاي پان‌‌ايرانيستي متخاصم هنوز خود را مدافع نهضت ملي و دولت دكتر محمد مصدق مي‌دانستند، شواهد كمي وجود داشت كه نشان دهد اقدامات حتي صديق‌ترين افراد پان‌ايرانيست در راستاي تقويت موقعيت دولت دكتر محمد مصدق و نيز منافع ملي است. درگيري‌هاي دائمي پان‌ايرانيست‌ها با حزب توده در تهران و ديگر شهرهاي كشور در تداوم بحران‌هاي سياسي و اجتماعي آن برهه نقش كمي نداشت؛ به ويژه از آن جهت كه پان‌‌ايرانيست‌ها از گروه‌‌هاي مختلف همگي اقدامات و عمليات مخرب خود را به نام حمايت از دكتر مصدق و نهضت ملي انجام مي‌دادند و تبعات سوء ناشي از آن همواره دامنگير دولت باقي مي‌ماند كه قادر به جلوگيري و توقف آن تحركات هم نبود.  در بسياري از موارد حتي نيروهاي انتظامي قادر به پيشگيري از اقدامات تنش‌آفرين و خشن پان‌ايرانيست‌ها نبودند. گزارش‌هاي متعددي وجود داشت كه از درگيري و زد و خوردهاي پان‌ايرانيست‌ها با مأموران انتظامي و دولتي حكايت مي‌كرد. پان‌ايرانيست‌ها، حتي فروهر و تشكل تحت حمايت او، چنان خود را آزاد مي‌دانستند كه از مضروب و مجروح ساختن مأموران انتظامي دولت هم فروگذار نمي‌كردند. بدين ترتيب موضوع چگونگي مهار دسته‌‌هاي گوناگون پان‌ايرانيست‌ها كه منشأ تقويت و تحريك برخي از آنها روشن نبود، براي دولت وقت، معضلي به نظر مي‌رسيد.
پان‌ايرانيست‌هاي فروهري عمدتاً بخش‌هايي از حاكميت و فعالان سياسي را مورد هجوم قرار مي‌دادند كه با دربار و مخالفان مصدق همدل بودند؛ و پان‌ايرانيست‌هاي پزشكپوري هم به رغم آنكه تا مدت‌ها خود را حامي دكتر مصدق وانمود مي‌كردند، اقدامات قهرآميز و تحريك‌كننده خود را عمدتاً در محافل و مجامعي گسترش مي‌دادند كه تضعيف موقعيت دولت را به دنبال داشت.
پس از حوادث سي‌ام تير 1331 و بازگشت دكتر مصدق، فروهر و پزشكپور براي جلب نظر مساعد دكتر مصدق به گونه‌اي از رقابت و چاپلوسي متوسل شدند. به نوشته ناصر انقطاع:
حزب پان‌ايرانيست به رهبري پزشكپور چندان دلبستگي به پشتيباني از مصدق نشان نمي‌داد و همين نكته گوياي آن بود كه از مرجع و مقامي دستور مي‌گيرد. ولي البته با روش‌هاي دكتر مصدق نيز به گونه‌اي صريح و روشن مخالفت نمي‌كرد. اما پس از رويداد تاريخي سي‌ام تيرماه 1331 كه مردم براي بازگردانيدن دكتر مصدق به جايگاه نخست‌وزيري به پا خاستند و او را دوباره زمامدار اداره كشور كردند، پزشكپور به پيروي از خوي فرصت‌طلبي ناگزير شد ولو به ظاهر گهگاه مصدق و كوشش‌هاي او را بستايد. به ويژه آنكه فروهر موفق شده بود از دكتر مصدق وقت ديدار بگيرد و با تني چند از دوستانش با نخست‌وزير روبه‌رو شود. رقابت سختي ميان حزب پان‌ايرانيست پزشكپور و حزب ملت ايران فروهر در اين زمينه درگرفت و پزشكپور و يارانش به هر در مي‌زدند تا آنها هم بتوانند با مصدق ديدار كنند. در انجام اين خواسته مهدي صديقي از هواداران پزشكپور نشريه‌اي درباره رويدادهاي سي‌ام تيرماه چاپ و پخش كرد و گروهي را برداشت و از محل حزب در خيابان ژاله با چند اتوبوس و يك بلندگو به سوي خانه مصدق به راه افتاد. گروه يادشده در ساعت يك پس از نيمروز به خانه دكتر مصدق مي‌رسند و درست در همين هنگام پزشكپور و [محمدرضا] عاملي تهراني و اسماعيل فريور نيز پيدايشان مي‌شود. در اين هنگام شمس‌الدين اميرعلايي وزير كشور آن روزها از خانه مصدق بيرون مي‌آيد و مي‌گويد: آقاي نخست‌وزير خواهش كرده‌اند كه تنها سه تن به نمايندگي ديگران با ايشان ديدار كنند. بي‌درنگ پزشكپور پيش مي‌رود و فريور و عاملي و خود را معرفي مي‌كند. صديقي كه مي‌بيند زحمت‌ها را او كشيده و نزديك است سرش بي‌كلاه بماند جلو سه نفر را مي‌گيرد و مي‌گويد: ميتينگ را من سر و سامان داده‌ام. شما كجا بوديد؟ من بايد بروم. دكتر اميرعلايي كه از اين برخورد شگفت‌زده شده بود، مي‌گويد: بسيار خوب چهار تن بيايند. صديقي مي‌گويد: هنگامي كه به اتاق دكتر مصدق رسيديم، پزشكپور مشتي دروغ و ناروا سر هم كرد و از فداكاري‌هاي خود سخن‌ها گفت، به طوري كه من در عين شگفتي شرمنده شدم كه چگونه مي‌شود به مرد بزرگ و تيزهوشي چون مصدق تا اين اندازه دروغ بگويند. [بدين ترتيب] در اين گيرودار حزب ملت ايران و حزب پان‌ايرانيست پزشكپور براي هر چه بيشتر نزديك شدن به مصدق مسابقه گذارده بودند.
برخلاف كارگردانان و دستگاه رهبري، اعضاي مياني و عادي‌تر حزب پان‌‌ايرانيست با علاقه‌مندي و صداقت تقريباً تمام و كمال از نهضت ملي و دولت دكتر مصدق حمايت مي‌كردند و چندان در جريان زد و بندهاي احتمالي رهبران خود با محافل مشكوك داخلي و خارجي قرار نداشتند.  تا ماه‌‌ها پس از قيام سي‌ام تير مسئولان محلي و نيز برخي اعضاي حزب پان‌ايرانيست در تهران و ديگر شهرهاي كشور با ارسال نامه يا به طرق ديگر مراتب ارادت و حمايت خود از نخست‌وزير وقت را به او ابراز مي‌كردند و علي‌الظاهر دكتر مصدق هم علاقه‌مند بود حمايت حزب پان‌ايرانيست از دولت و اقدامات او ادامه پيدا كند. ظاهراً در آن برهه حزب پان‌ايرانيست از كمك‌هاي مالي دولت مصدق برخوردار بود.  برخوردهاي تند و قهرآميز پان‌ايرانيست‌ و تشكل‌هايي نظير سومكا و حزب زحمتكشان با حزب  توده طي بهار و تابستان 1331 باعث شد تا به رغم مخالفت نمايندگان، دكتر مصدق طرح تمديد حكومت نظامي را به مجلس بقبولاند.  شواهد نشان مي‌داد، تشكل‌هاي پان‌ايرانيستي در كنار برخي ديگر از گروه‌‌هاي سياسي و حزبي، در مسائلي چون درخواست تصويب لايحه اختيارات مصدق در مجلس، به مثابه گروه‌‌هاي فشار عمل مي‌كردند.  تشكل‌هاي مختلف پان‌ايرانيست در جريان حوادث مربوط به تقاضاي تمديد اختيارات دكتر مصدق از مجلس شوراي ملي در دي‌ماه 1331 با به راه انداختن تظاهرات و ايجاد آشوب و بلوا نمايندگان مجلس و مخالفان لايحه اختيارات را به انحاء گوناگون تحت فشار قرار مي‌دادند. گو اينكه شواهد نشان مي‌دهد، دستگاه رهبري حزب پان‌ايرانيست و به طور مشخص محسن پزشكپور چندان راغب نبود در دفاع از خواست‌هاي اخير دكتر مصدق سردمدار جلوه كند، با اين حال منابع موجود از مشاركت و حضور اعضاي مياني‌تر و عادي اين حزب در تظاهرات و آشوب‌هاي مذكور حكايت مي‌كند. روزنامه پايگاه آزادي در سي‌ام دي 1331 در اين باره چنين گزارش كرده است:
دولتي‌ها متوسل به اعضاي محدود احزاب دولتي: حزب ايران، نيروي سوم و پان‌ايرانيست شدند و اين عده صبح 29 دي با پرچم و عكس مصدق و با وسايلي كه از طرف دولت در دسترس آنان گذارده شده بود جلو مجلس اجتماع كردند. اين عده كه تعدادشان از 500 نفر تجاوز نمي‌كرد از ساعت 10 صبح جلو درب مجلس اجتماع نموده و با بلندگو مشغول فحاشي و هتاكي به نمايندگان مخالف لايحة اختيارات شدند. مأمورين انتظامي نه تنها به آنها چيزي نمي‌گفتند، بلكه آنان را تحريك و تشجيع به سخنراني و فحاشي مي‌كردند. در جلو مجلس هر كس كوچك‌ترين اعتراضي مي‌كرد و صحبتي بر له آيت‌الله كاشاني مي‌نمود او را دنبال كرده و مضروب و مجروح مي‌كردند.
به طوري كه يكي از اين افراد از شدت ضرب و از ترس جان ناچار شد دركاميون سربازان رفته و خود را از دست اين عده خلاص نمايد. اين عده تا ساعت 2 بعد از ظهر جلو مجلس بودند، تا اينكه جلسه ختم شد و بلندگو مرتباً مي‌گفت حالادكتر شايگان مي‌آيد و براي مردم صحبت مي‌كند و با اين بهانه از تفرقة مردم جلوگيري مي‌كردند، تا اينكه صفايي نماينده قزوين بيرون آمد و در پشت بلندگو چنين گفت: به طوري كه از قيافه مجلس پيداست تا عصر امروز لايحه اختيارات به تصويب مي‌رسد. و بدين ترتيب تظاهركنندگان متفرق شدند.
اما در بازار، از صبح اهالي بازار سر كار و كسب خود آمدند و مانند هر روز مغازه‌‌ها را باز كرده و شروع به كاسبي كردند و ناگهان عده‌اي از اعضاي وابسته به احزاب دولتي و دار و دستة خليل ملكي در حالي كه لباس اونيفرم در تن و چوب و چماق‌هايي در دست داشتند و مرتباً شعار بر ضد آيت‌الله كاشاني مي‌دادند به بازار ريخته و كسبه را به اجبار وادار به بستن مغازه‌‌ها نمودند. اين عده مرتباً‌ مي‌گفتند ‌(واي به حال كسي كه تعطيل نكند) و بازاري‌ها از ترس غارت مغازه‌‌ها را بستند و عدة زيادي از كسبه و پيشه‌وران به منزل آيت‌‌الله كاشاني رفتند و شكايت كردند كه: عده‌اي با لباس اونيفرم به بازار ريخته و ما را مجبور كرده‌اند كه مغازه‌‌هاي خود را ببنديم. اين عده تقاضا داشتند كه آيت‌الله به ايشان اجازه دهند كه بروند و مغازه‌‌ها را باز كنند، ولي آيت‌الله در جواب آنان گفتند: اقدام به اين كار نكنيد و هيچ تظاهراتي ننماييد و اگر دولتي‌ها خواستند آشوب به پا كنند شما عكس‌العمل از خود نشان ندهيد.
عده‌اي از بازاري‌ها و كسبه و پيشه‌وران در انتهاي بازار جمع شده و چندين نفر شروع به سخنراني نمودند. يكي از ناطقين پس از آنكه حملات شديدي به دولت و اطرافيانش كرد، خليل ملكي و گروه او را مورد حمله قرار داد. ناطق سپس گفت: ما همگي طرفدار آيت‌الله كاشاني پيشواي خود هستيم و امر ايشان را اطاعت مي‌كنيم. ناطق ديگري گفت: مدت‌هاست كه براي طرد قطعي استعمارگران ملت ايران مبارزه مي‌كند. دكتر مصدق و طرفدارانشان نه تنها در اين مبارزه سهيم نيستند بلكه آنان پاي امپرياليزم را به اين كشور باز كردند و حالا هم با كمك اين استعمار وحشي دسته‌‌هايي را به راه انداخته تا مانع مبارزة ملت ايران عليه استعمار شوند.
اين عده با نظم و ترتيب به تظاهرات خود ادامه داده و نزديك ظهر متفرق شدند. مقارن ظهر سرتيپ كمال رئيس شهرباني به بازار آمد و عده‌اي از بازاريان به او اعتراض كردند. ديروز دولتي‌ها سعي بسيار مي‌كردند كه دبيرستان‌‌‌ها و دانشگاه را نيز تعطيل كنند و دانش‌آموزان و دانشجويان را وادار به تظاهرات كنند، ولي در اين كار هم موفق نگرديدند و بجز در يك دبيرستان كه عده‌اي كلاس‌ها را ترك گفتند، در ساير دبيرستان‌‌‌ها و دانشگاه كسي زير بار دولتي‌ها نرفت.
از ساعت 5 بعد از ظهر عده‌اي از اعضاي وابسته به احزاب ايران، نيروي سوم و پان‌ايرانيست‌ها كه جمعاً در حدود 200 نفر مي‌شدند، مجدداً در جلو مجلس جمع شده و در تعقيب تظاهرات صبح شروع به سخنراني و تعرض به نمايندگان مخالف لايحة اختيارات نمودند. در همين حين، يك عده‌ كه شعار مي‌دادند از طرف خيابان اكباتان به ميدان بهارستان نزديك شدند و تظاهركنندگان به خيال اينكه آنها نيز موافق دولت هستند به استقبال آنان رفتند؛ ولي اين عده به محض اينكه وارد ميدان بهارستان شدند شروع به تظاهراتي به نفع آيت‌الله كاشاني نموده و فرياد مي‌زدند: «كاشاني زنده باد»، در نتيجه تصادم شديدي بين اين دو دسته رخ داد و زد و خورد درگرفت. در اين اثنا از طرف پان‌ايرانيست‌ها نارنجك‌هايي منفجر گرديد و جنجال بزرگي به پا شد. زد و خورد با شدت ادامه داشت و عده‌اي از طرفين مجروح شدند و پان‌ايرانيست‌ها و اعضاي نيروي سوم با چوب و چماق به جان مردم افتادند و عدة بسياري را مضروب و مجروح ساختند. تظاهرات و زد و خوردها تا ساعت 9 بعد از ظهر ادامه داشت و وقتي خبر تصويب لايحه تمديد اختيارات به گوش آنان رسيد، متفرق گرديدند.
در پاييز و زمستان 1331 كه به نظر مي‌رسيد ميان محسن پزشكپور و دستگاه رهبري حزب پان‌ايرانيست با دربار روابط نزديك‌تر و هماهنگ‌تري ايجاد شده باشد، برخورد و موضع‌گيري پزشكپور در برابر دكتر مصدق و طرفداران او بسيار محتاطانه پيش مي‌رفت. برخلاف سازمان پان‌ايرانيست و حزب ملت ايران بر بنياد پان‌ايرانيسم كه كماكان با شدت و حدت تمام از دكتر مصدق و اقدامات او حمايت مي‌كردند، حزب پان‌‌ايرانيست و به ويژه رهبري آن چندان تمايلي به طرفداري قاطع از نخست‌وزير وقت نشان نمي‌داد.
در اواسط سال 1331 آشكارتر شده بود كه حزب پان‌ايرانيست در راستاي دفاع از شاه و دربار گام برمي‌دارد و تحركات و فعاليت‌هاي در واقع خشن و قهرآميز اعضاي آن در هماهنگي و ارتباط با تشكل‌هاي مشكوك و منحرفي نظير حزب سومكا، حزب آريا و جانسپاران ميهن صورت عملي به خود مي‌گيرد. ركن دوم ارتش در بيست‌وهشتم مرداد 1331 گزارش داد: «عده‌اي از حزب پان‌ايرانيست و حزب سومكا از چهارراه مخبرالدوله با شعار زنده باد شاه و دكتر مصدق به طرف بهارستان حركت كرده و اغلب آنها چوب در دست داشتند. ضمناً در طرف غرب ميدان بهارستان تجمع و مشغول سخنراني بودند».
همين منبع از اغتشاش‌گري گروهي از اعضاي حزب پان‌ايرانيست در روز بيست‌وهفتم مرداد 1331 خبر مي‌دهد كه «با چوب به خيابان اسلامبول ريخته و قدري از اثاثيه دستفروش‌هايي را كه در كنار خيابان بوده آتش مي‌زنند».  تحليل ناصر انقطاع، كه خود را پان ايرانيست واقعي مي‌داند، از اين حوادث چنين است:
در گرماگرم مبارزات ملي شدن نفت و فعاليت سه سازمان [پان‌ايرانيستي] كه ضمن رقابت و احياناً دشمني با يكديگر داراي تز ناسيوناليستي تند نيز بودند (در آغاز سال 1331) ناگهان يكي ـ دو تشكيلات نوظهور ديگر پا به ميدان گذاردند كه از همان آغاز روشن بود كه با پول شركت نفت و پشتيباني دربار براي لجن‌مال كردن پان‌ايرانيست‌ها پديد آمده‌اند. يكي از آنها حزب سومكا بود. اين حزب در راستاي مخالفت با جنبش ملي شدن نفت و دشمني با دكتر مصدق گام برمي‌داشت، ولي شعارهاي تند ناسيوناليستي همانند پان‌ايرانيست‌ها مي‌داد. هنوز چند ماهي از برپايي حزب سومكا نگذشته بود كه حزب ديگري به نام آريا با شعارهاي تقريباً مانند شعارهاي حزب سومكا و برخي از شعارهايي كه تنها ويژه پان‌ايرانيست‌ها بود موجوديت خود را اعلام كرد. كارگردانان پشت پرده هر دو حزب ياد شده را تنها و تنها براي لجن‌مال كردن پان‌‌‌ايرانيست‌ها بنياد  گذارده و آنها را به شكل كاريكاتورهايي از حزب نازي به ميدان فرستاده بودند تا هم مردم را نسبت به پان‌ايرانيست‌هاي راستين [و نه حزب پان‌ايرانيست كه علي‌الظاهر با آنها هماهنگ عمل مي‌كرد] بدبين و سردرگم كنند و هم با دادن شعارهايي شبيه به شعارهاي پان‌‌ايرانيست‌ها با تمام قوا با دكتر مصدق مخالفت كنند. حزب پان‌ايرانيست‌ به رهبري پزشكپور در برابر اين دو تشكيلات تقريباً خاموش ماند، شايد هم دستور مخالفت نداشت. تشكيلات ديگر جانسپاران ميهن بود كه همه شعارهاي پان‌ايرانيست‌ها را برگزيده بود، اما در عين حال بدترين دشنام‌ها را هم به دكتر مصدق مي‌داد.
در واپسين ماه‌هاي سال 1331 احزاب و گروه‌‌هاي تشكيل‌دهندة جبهه ملي و حاميان نهضت ملي، حزب پان‌ايرانيست تحت رهبري محسن پزشكپور را ديگر در رديف حاميان اين نهضت و جبهه ملي نمي‌دانستند و به رغم برخي اعلاميه‌‌ها و موضع‌گيري‌هاي حزب مذكور كه وانمود مي‌كرد هنوز در صف مقدم حاميان دكتر مصدق و نهضت ملي است، با افشاگري‌ها و جوسازي‌هاي پان‌ايرانيست‌هاي رقيب در حزب ملت ايرانِ فروهر و نيز سازمان پان‌ايرانيست، حزب پان‌ايرانيست و دستگاه رهبري آن در مظان اتهام وابستگي به دربار و احياناً محافل انگليسي قرار گرفته بود. پان‌ايرانيست‌هاي تحت هدايت فروهر و نيز سازمان پان‌ايرانيست كه مشي همدلانه‌تري را در حمايت از دولت مصدق دنبال مي‌‌كردند، بارها پزشكپور و حزب پان‌ايرانيست او را علناً به جاسوسي براي دربار، ركن دوم ستاد ارتش و نيز ارتباط با دستگاه‌‌هاي اطلاعاتي بيگانه متهم نموده و درگيري‌هاي فيزيكي خونيني را با آنان تجربه كرده بودند.
با اين حال همچنانكه اسناد موجود نشان مي‌دهد، اعضا و تشكيلات محلي حزب پان‌ايرانيست در شهرهاي مختلف كه گويا چندان هم از ارتباطات و خط‌مشي دستگاه رهبري و صحنه‌گردانان اين حزب در تهران اطلاع دقيقي نداشتند، در دفاع از دولت مصدق و آرمان‌هاي نهضت ملي پايدارتر بودند. به رغم افشاگري‌هاي تشكل‌هاي پان‌ايرانيستي رقيب و ديگران، محسن پزشكپور و چند تن از كارگردانان اصلي حزب پان‌ايرانيست نمي‌خواستند با تأييد ارتباط خود با دربار و احياناً ديگر محافل، هواداران اندك حزب در بخش‌هاي مختلف كشور را نيز از دست بدهند و ميدان را به نفع رقبا و مخالفان خالي كنند. به همين دليل در حالي كه از ماه‌‌هاي پاياني سال 1331 به بعد، ديگر رهبري و تشكيلات حزب پان‌ايرانيست در تهران را در رديف طرفداران جدي جبهه ملي، دكتر مصدق و نهضت ملي نمي‌بينيم، اما اعضا و تشكيلات اين حزب در برخي از شهرها و مناطق كشور نقش فعالانه و تأثيرگذارتري در حمايت از دولت مصدق و نهضت ملي ايفا مي‌كردند.  بگذريم از اينكه در آن برهه زد و خوردهاي شديد اعضاي حزب پان‌ايرانيست با اعضا و هواداران حزب توده در تهران و ديگر نقاط كشور، نقش قابل توجهي در گسترش بحران و ناامني در فضاي سياسي و اجتماعي كشور داشت و خواسته يا ناخواسته به مقصود مقامات سياسي و اطلاعاتي بريتانيا ياري مي‌رسانيد كه سخت مي‌كوشيدند با بزرگ‌نمايي خطر حزب توده و كمونيسم در ايران هم‌پيمانان آمريكايي خود را به لزوم از ميان برداشتن ولو قهرآميز دولت مصدق متقاعد سازند. 
ايجاد آن همه درگيري‌هاي ريز و كلان با اعضاي حزب توده و پاره‌اي از افراد و گروه‌‌هاي ديگر در تهران و ساير شهرهاي كشور در حالي كه دولت و مجلس علاوه بر دست و پنجه نرم كردن با مشكلات عديده در داخل، به شدت سرگرم مقابله با دولت انگلستان و شركت سابق نفت بودند، حتي از منظر خوشبين‌ترين آگاهان و ناظران هم پذيرفتني و توجيه‌پذير نمي‌نمود.  پس از بروز اختلاف ميان دكتر محمد مصدق و آيت‌الله كاشاني، حزب پان‌ايرانيست تا واپسين دوره نخست‌وزيري مصدق در برابر اين دو، موضع غيردوستانه و مخالفت‌آميزي اتخاذ كرد.  عملكرد بحران‌آفرين و مشكوك گروه‌‌هايي نظير حزب پان‌ايرانيست در دوره نخست‌وزيري دكتر محمد مصدق، بعدها با صراحت بيشتري در پژوهش‌هاي تاريخي محققان منعكس شد:
عوامل امپرياليستي براي به آشوب كشاندن تظاهرات و ايجاد هرج و مرج به دو گونه اقدام مي‌كردند. شيوه اول از طريق دخالت نيروهاي انتظامي و نظامي و شيوة دوم با به كارگيري نيروهاي چاقوكش و چماقدار و ايجاد درگيري و بلوا بود.
نمونة بارز دخالت نيروهاي انتظامي و  نظامي را مي‌توان در وقايع 23 تير 1330، 17 آبان 1330، 14 آذر 1330، 8 فروردين 1331، 30 تير 1331، 4 آبان 1331 و... مشاهده كرد. در هر يك از اين درگيري‌ها تعدادي از تظاهركنندگان كشته  و مجروح شدند. چنانكه در واقعة 23 تير 1320، حداقل 18 تن كشته و بيش از 70 نفر زخمي شدند. در 30 تير 1331 نيز كه دامنة حادثه از تهران به ساير شهرها كشيده شد حداقل 63 تن جان خود را بر اثر تيراندازي مأموران از دست دادند و 172 تن نيز مجروح شدند.
نمونه ديگر به عنوان يكي از هزاران نمونه، واقعة 14 آذر 1330 بود. با اين تفاوت كه اين بار غارتگران ظاهراً به طرفداري از مصدق شعار مي‌دادند. در روز 14 آذر 1330، چاقوكشان وابسته به احزاب زحمتكشان، پان‌ايرانيست‌، سومكا و... با شعار زنده‌باد مصدق، زنده‌باد جبهه ملي، مرگ بر حزب توده ايران در خيابان‌ها به راه افتادند و هر آنچه بر سر راه خود ديدند نابود كردند و به آتش كشيدند. به نوشتة روزنامه كيهان تظاهركنندگان به خانة صلح هجوم بردند. بعد از آنكه كلية وسايل و لوازم داخل خانة صلح... را خُرد و بلااستفاده نمودند... مقداري از روزنامه‌‌ها و اوراق را آتش زدند... چاپخانة روزنامة به سوي آينده، محل جمعيت جوانان دموكرات و تئاتر سعدي نيز به همان ترتيب غارت و آتش زده شد. جمعيت آزادي ايران و جمعيت مستأجران نيز به چپاول رفت.
دو نمونة فوق تنها گوشة كوچكي از آن‌گونه اقدامات بود. نگاهي به روزنامه‌‌هاي آن دوران نشان خواهد داد كه چگونه اين اراذل و اوباش در تهران و شهرستان‌‌‌ها به طور منظم و سازمان‌يافته و به دفعات به چنين اقداماتي دست مي‌زدند.
گازيوروسكي در كتاب «سياست خارجي آمريكا و شاه»، به قرار گرفتن فعاليت و اقدامات حزب پان‌ايرانيست در راستاي خواست‌هاي دو كشور بريتانيا و آمريكا در دوران نخست‌وزيري دكتر محمد مصدق كه نهايتاً به كودتاي 28 مرداد 1332 انجاميد، چنين اشاره كرده است:
در سال 1948 سيا عملياتي را با نام رمز  بدامن (Bedamen) آغاز كرد كه براي تضعيف شوروي و حزب توده در ايران طرح‌ريزي شده بود. گرچه بدامن اساساً يك عمليات تبليغاتي بود ولي از اوايل دهه 1950 عمليات جاسوسي مخفي را نيز دربر گرفت... مأموران سيا مقاله‌‌ها و كاريكاتورهاي ضدكمونيستي را در روزنامه‌‌هاي ايران به چاپ رساندند، شايعه‌پراكني آغاز شد. همين كه در اوايل دهه 1950 حزب توده بار ديگر سر برآورد عمليات بدامن نيز دست به اقدام سياسي پنهاني زد. حمله به همدستان شوروي اساساً شامل استخدام ولگردهاي كوچه و خيابان براي بر هم زدن گردهمايي‌هاي حزب توده و دادن پول به گروه‌‌هاي ضدكمونيستي از جمله حزب پان‌ايرانيست و حزب سومكا بود كه معمولاً با گروه‌‌هاي توده‌اي در خيابان‌ها به زد و خورد مي‌پرداختند. برنامه بدامن به گونه‌اي به كار رفت كه پايگاه مردمي جبهه ملي را متزلزل كرد. تلاش‌هايي در راه جداسازي حزب زحمتكشان و حزب ‌پان‌ايرانيست از مصدق و ايجاد شكاف در اين سازمان‌ها انجام شد. بر پايه گفته يك افسر سيا سفارت آمريكا در تهران به يك مغز انديشمند مرموز اشاره مي‌كند كه پان‌ايرانيست‌ها را رهنمود مي‌داد و احتمالاً اين فرد رئيس برنامه بدامن نيز بوده است. در اين زمان سيا كار از ميان برداشتن مصدق را از راه شبكه بدامن آغاز كرده بود. اعضاي سيا شركت‌كننده در اين برنامه فعاليت‌هاي مربوطه را يك برنامه هماهنگ‌شده بي‌ثبات‌سازي و تلاش همه‌جانبه به شمار مي‌آوردند... نقش سيا در سازمان دادن گروه توده‌اي قلابي كه نقش مهمي در كودتا بازي كرد در مصاحبه‌‌هاي محرمانه من با دست كم پنج افسر بازنشسته سيا مورد تأييد قرار گرفت. حزب توده پس از آنكه دريافت گروهي قلابي به نام آن حزب براي تحريك به خيابان‌ها آورده شده‌اند گروه‌‌ها و دستجات خود را از خيابان‌ها بيرون آورد. چند تن از منابع گفتند كه نرن و سيلي احتمالاً افراد تماس خود با رهبران پان‌ايرانيست را براي بسيج بخشي از جمعيت مزبور به كار گرفته‌اند. اين موضوع با مشاهدات كاركنان سفارت آمريكا مطابقت دارد كه گفتند جمعيت مزبور شامل تركيبي غيرعادي از پان‌ايرانيست‌ها و اعضاي حزب توده بود. [در آستانه سقوط دولت مصدق] تظاهركنندگان به طرفداري از زاهدي شامل اعضاي حزب سومكا و پان‌ايرانيست بودند.

پس از كودتا
بدين ترتيب شواهد و قراين موجود از مشاركت پيدا و پنهان حزب پان‌ايرانيست در پروژه توطئه‌گرانه‌اي حكايت مي‌كند كه تحت هدايت سرويس‌هاي اطلاعاتي و دستگاه‌‌هاي بريتانيا و آمريكا و عوامل داخلي آنها نهايتاً كودتاي 28 مرداد 1332 را رقم زد و به سقوط دولت دكتر محمد مصدق انجاميد.  سندي كه در پي مي‌آيد و متن تلگرام سرپرست حزب پان‌ايرانيست در رامهرمز خطاب به نخست‌وزير رژيم كودتا در تاريخ 30 مرداد 1332 است، به خوبي گوياي موضع اين حزب در برابر تشكل‌هاي حامي مصدق و نيز در برابر رژيم كودتاست:
جناب آقاي نخست‌وزير، تهران، كپيه اهواز، جناب تيمسار فرماندهي معظم لشكر، كپيه رياست محترم شهرباني اهواز
توده‌اي‌هاي بي‌دين و توده‌اي‌هاي بي‌وطن و اخلالگران حزب ايران به كمك مستقيم رئيس شهرباني، افراد ما را مي‌زنند، مي‌كشند و مستانه عربده مي‌كشند. به حزب ما حمله كردند، افراد ما را كتك زدند، رئيس شهرباني توده‌اي‌ها را آزاد و افراد ما را در خود شهرباني شخصاً كتك‌كاري و الآن آنها را زندان كردند. چون براي ما طاقت‌فرسا است به داد ما برسيد، به تجاوزات رئيس شهرباني و حاميان توده‌اي و حزب ايران پايان بدهيد. تا حصول نتيجه حتي اگر سال‌ها به طول انجامد، تمام افراد حزب ما در تلگراف‌خانه متحصن هستند. 
در سال‌هاي آينده حزب پان‌ايرانيست پا به پاي رژيم، كودتاي 28 مرداد را «قيام ملي» مي‌خواند؛ و هر سال به مناسبت آن روز، در روزنامه ارگان حزب و جلسات و سخنراني‌هاي كارگردانان حزب مطالبي در تجليل از كودتا اظهار مي‌شد.
رژيم كودتا از عملكرد حزب پان‌ايرانيست راضي بود؛ اما دو تشكل ديگر پان‌ايرانيستي، سازمان پان‌ايرانيست و حزب ملت ايران بر بنياد پان‌ايرانيسم، به سرعت مورد هجوم حكومت كودتا قرار گرفته و رهبران و اعضاي برجسته آنها دستگير و روانه زندان شدند كه نشان مي‌داد، اينان از مخالفت با دربار و كودتاگران خارجي عدول نكرده‌اند. اما تشكيلات و مراكز حزب پان‌ايرانيست در تهران و ساير شهرهاي كشور گويا از هجوم حكومت كودتا مصون ماند، و كسي هم متعرض پزشكپور و ديگر كارگردانان اين حزب نشد. ناصر انقطاع كه در جاي جاي كتاب خود از ارتباط پنهاني پزشكپور با عوامل اطلاعاتي بريتانيا و نيز دربار سخن به ميان مي‌آورد، معلوم نيست چرا «شگفت‌آور» مي‌داند كه پس از كودتا «پزشكپور و يارانش از بازداشت و پي‌جويي بركنار ماندند».  برخي اسناد از دستگيري و آزادي سريع پزشكپور طي همان روزهاي پس از كودتا سخن به ميان آورده و با اذعان به همراهي و هم‌رأيي او با حكومت كودتا و دربار تصريح مي‌‌كنند كه همين مشي پزشكپور باعث شد بسياري از اعضاي حزب پان‌ايرانيست در تهران و ديگر شهرهاي كشور ارتباط خود را با حزب فوق قطع كرده و به حزب ملت ايران بر بنياد پان‌ايرانيسم و احياناً ديگر احزاب و گروه‌‌هاي مخالف حكومت بپيوندند.
پزشكپور تا مدت‌ها ترجيح داد و يا ناگزير بود كه از فعاليت‌هاي سياسي و حزبي كناره‌گيري كند. اين مشي و موضع‌گيري پزشكپور و دستگاه رهبري حزب پان‌ايرانيست، البته سوءظن و خشم اعضاي صديق حزب را از رهبري آن بيش از پيش شدت بخشيد كه اينك آشكارا در رديف حاميان حكومت كودتا قرار مي‌گرفتند.  با گذشت زمان، افرادي از دستگاه رهبري و كارگرداني حزب پان‌ايرانيست ارتباط نزديكتري با محافل سياسي و اطلاعاتي دولت‌هاي پس از كودتا و نيز دربار پيدا مي‌كردند و در همان حال نظر مساعد شاه براي بهره‌گيري از حضور و فعاليت اين حزب در فضاي اجتماعي و سياسي مطلوب او بيشتر جلب مي‌شد.
شواهدي هم وجود دارد كه حكومت كودتا و فرمانداري نظامي تا اطمينان يافتن از وفاداري حزب پان‌‌ايرانيست به نظم سياسي جديد و رفع سوءظن از دستگاه رهبري و اعضاي برجسته حزب، آمد و شدها، جلسات و گفتگوهاي محرمانه آنان را تا ماه‌‌ها تحت مراقبت داشت و در همين راستا منازل برخي رهبران اين حزب مورد بازرسي قرار گرفت و تعدادي از صحنه‌‌گردانان حزب به فرمانداري نظامي جلب و بازجويي شدند. با اين حال اتهام و جرم سنگيني متوجه آنان نشد.
همچنانكه مطلوب حكومت كودتا بود، حزب پان‌ايرانيست مدت‌ها فعاليتي نداشت؛ تا جايي كه به نظر مي‌رسيد تشكل پان‌ايرانيستي تحت هدايت پزشكپور به تدريج به دست فراموشي سپرده مي‌شود. در اين برهه تنها تشكل پان‌ايرانيستي مورد اعتنا، حزب ملت ايران بر بنياد پان‌ايرانيسم بود كه داريوش فروهر آن را رهبري مي‌كرد و به دليل تداوم مخالفت با حكومت همواره تحت مراقبت دستگاه‌‌هاي اطلاعاتي و انتظامي قرار داشت.
برخي منابع از همكاري پزشكپور و اعضايي از حزب پان‌ايرانيست او با نيروهاي انتظامي و فرمانداري نظامي در مقابلة قهرآميز با تظاهرات و اعتراضات نهضت مقاومت ملي در سال‌هاي پس از كودتا سخن به ميان مي‌آورند. از جمله اين موارد هنگام برگزاري ميتينگ بزرگ نهضت مقاومت ملي در اعتراض به تصويب قرارداد كنسرسيوم بود كه اين گردهمايي گويا «توسط دار و دسته جمعيت جوانمردان (چاقوكشان و فاحشه‌‌هاي تهران) و حزب پان‌ايرانيست محسن پزشكپور با حمايت علني پليس و فرمانداري نظامي تهران به خاك و خون كشيده شد».
همچنان كه اسناد بعدي ساواك نشان مي‌دهد، از همان اوان تشكيل حزب پان‌ايرانيست در سال 1330، مأموران واحد اطلاعات حزب توده- كه زير نظر سازمان نظامي اين حزب فعاليت مي‌كرد- در پوشش‌هاي مختلف در ميان پان‌ايرانيست‌ها و البته ديگر احزاب و گروه‌‌هاي سياسي مخالف نفوذ كرده و اين روند تا هنگام كشف سازمان نظامي حزب توده و احتمالاً متلاشي شدن واحد اطلاعات آن طي سال‌هاي 1334-1333 ادامه داشت.  در طول دهه 1330 و پس از آن، برخي اعضاي حزب پان‌ايرانيست و ديگر تشكل‌هاي پان‌ايرانيستي به حزب توده و گروه‌‌هاي چپ گرويدند و گروهي هم خود را با تمايلات تشكل‌هاي نزديك به جبهه ملي سازگارتر كردند.
در طول سال‌هاي مياني دهه 1330 رژيم كودتا هنوز آمادگي نداشت به احزابي نظير حزب پان‌ايرانيست مجوز گسترش فعاليت بدهد و اين در حالي بود كه رهبري اين حزب در رديف وفاداران به حكومت به شمار مي‌آمد. در آن برهه حكومت در حال بررسي طرح تأسيس احزابي سر به راه‌تر بود و مي‌ترسيد با تجديد فعاليت احزابي مانند حزب پان‌ايرانيست كه رهبران آن به رغم اعلام وفاداري هنوز در سلك معتمدين وارد نشده بودند، مهار فضاي سياسي و اجتماعي كشور بار ديگر از دست حاكميت خارج شود.
در اين برهه حزب پان‌ايرانيست نه رسماً بلكه عملاً فعاليتش متوقف شده بود و به ويژه اعضاي مياني و عادي اين حزب در تهران و ديگر شهرهاي كشور به تدريج حضور خود در اين حزب را پايان‌يافته تلقي مي‌كردند. با اين حال محسن پزشكپور و معدودي ديگر از اعضاي شناخته‌شده‌تر اين حزب در تهران هر از گاه آمد و شدهايي با يكديگر داشتند كه البته ديگر نام آن، فعاليت سياسي و حزبي نبود. برخي اعضاي قديمي اين حزب گفته‌اند، در آن سال‌ها پزشكپور حزب پان‌ايرانيست را به صورت خانقاه درآورده بود و اين خود بيش از پيش بر گسترة يأس و سرخوردگي اعضا و هواداران آن دامن مي‌زد. بدين ترتيب، حزب پان‌ايرانيست از همان مسير نه چندان قابل قبول حزبي و سياسي پيشين هم بسيار فاصله گرفته بود.
در سال 1337 شاهد فعاليت «انجمن هنري و ادبي آناهيتا» هستيم كه ساواك آن را «وابسته به حزب پان‌ايرانيست» و امير بهزادي از «اعضاي برجسته حزب پان‌‌ايرانيست» را رئيس آن انجمن ذكر نموده است. درباره گستره و كيفيت فعاليت اين انجمن كه ساواك هم پيدا و پنهان آن را مراقبت مي‌كرد، اطلاعات بسنده‌اي وجود ندارد. همچنانكه اسناد ساواك نشان مي‌دهد جز برگزاري برخي مراسم جشن و سرور در مناسبت‌هاي گوناگون و احياناً ارائه سخنراني‌هاي كم‌محتوا فعاليت قابل ذكر ديگري بر آن مترتب نشد.  در همان سال 1337 سخن از تشكيل «جمعيتي به نام انجمن آتشكده به رهبري [محسن] پزشكپور» در ميان بود كه علاوه بر اعضاي حزب پان‌ايرانيست افرادي از حزب ايران هم در نشست‌هاي آن شركت مي‌كردند. با توجه به اينكه گزارش ساواك پيرامون فعاليت «انجمن هنري و ادبي آناهيتا» تاريخ نهم اسفند ماه 1337 را بر پيشاني دارد، گمان مي‌رود «انجمن آتشكده» كه احتمالاً از اواخر سال 1336 فعاليتش را آغاز كرده بود، بعدها و حداقل از اواخر سال 1337 با عنوان جديد «انجمن هنري و ادبي آناهيتا» به كار خود ادامه داده باشد. اسناد موجود پيرامون چند و چون و نيز گسترة زماني فعاليت هيچ‌يك از اين دو انجمن و جمعيتي كه با مديريت محسن پزشكپور و عمدتاً با حضور اعضاي حزب پان‌ايرانيست جلساتش را ترتيب مي‌داد، اطلاعات قابل اعتنايي ارائه نمي‌دهند.
در حالي كه دو حزب حكومت‌ساختة مردم و مليون از همان آغاز مورد بي‌اعتنايي مردم قرار گرفتند و اين موجب نگراني حكومت به ويژه حاميان سلطه‌جوي خارجي آن بود، رژيم كودتا تصميم گرفت تا با اجازه فعاليت محدود به چند حزب و تشكل كوچك و در عين حال وفادار كه در هر حال قادر به جلب ‌نظر مساعد مردم هم نباشند، چنان وانمود سازند كه نظام سياسي حاكم، فضاي سياسي و اجتماعي كشور را براي حضور و مشاركت عموم مردم آماده ساخته است. در اين طرح كه تقريباً از اواسط سال 1336 و با كارگرداني افرادي مانند اسدالله علم (دبيركل حزب مردم) دنبال مي‌شد، در نظر بود حزب پان‌ايرانيست تحت رهبري محسن پزشكپور، حزب زحمتكشان بقايي و احياناً يكي ـ دو تشكل غيرقابل اعتناي ديگر تقويت شده و اجازه فعاليت محدود به آنها داده شود. با اين حال با آشكار شدن زودهنگام ناتواني مفرط اين تشكل‌ها در جلب نظر مساعد مردم، موضوع تجديد فعاليت آنها در آن مقطع مسكوت ماند. عملكرد سوء اين احزاب در سال‌هاي قبل از آن و نيز وفاداري رهبران و كارگردانان آنها به حكومت آشكارتر از آن بود كه بتوانند در راستاي مقصود رژيم و نيز حاميان انگليسي و آمريكايي آن گامي مؤثر بردارند و مردم را فريب دهند.  رژيم، از اين طرح پيشاپيش شكست‌خورده هدف مهمتري را دنبال مي‌كرد و آن جلوگيري از تجديد فعاليت پيدا و پنهان افراد، احزاب و گروه‌‌هاي سياسي و حزبي مخالف حكومت بود. گفته مي‌شد اين طرح از آن جهت مورد حمايت دربار و نيز سازمان جديدالتأسيس ساواك قرار گرفت كه حزب پان‌ايرانيست، حزب زحمتكشان و چند تشكل مورد عنايت ديگر تجارب تقريباً موفقي در مقابله با مخالفان دربار طي حداقل يك سال قبل از كودتاي 28 مرداد 1332 اندوخته بودند. هر چند در آن برهه فعاليت حزب پان‌ايرانيست، چندان محل اعتنا نبود، اما همچنان به دستور شاه ساواك كمك‌هاي مالي درخوري به دستگاه رهبري آن كرد.
برهه ديگري كه رژيم پهلوي در صدد برآمد حزب پان‌ايرانيست را در راستاي مقاصد خود فعال كند، اواخر سال 1338 و اوايل سال 1339 بود. در آن مقطع در پي سركوبگري‌هاي فزاينده و ناكارآمدي مفرط دولت و نيز سوء عملكرد دو حزب حكومت‌ساختة مردم و مليون كه با نگراني و نارضايتي حاميان بيگانه حكومت هم مواجه شده بود، مقدمات ايجاد فضاي باز سياسي در كشور فراهم آمد. به ويژه آمريكاييان نگران بودند با گسترش بحران سياسي، اجتماعي و اقتصادي راه نفوذ و سلطه كمونيسم و گروه‌‌هاي چپ در ايران باز شود. در چنين وضعي احزاب و گروه‌‌هايي نظير حزب ايران و شخصيت‌هاي متمايل به جبهه ملي سابق امكان فعاليت نسبي پيدا كردند و در حالي كه مقدمات برگزاري انتخابات دوره بيستم مجلس شوراي ملي در تابستان 1339 فراهم مي‌شد، جبهه ملي دوم تشكيل و برخي افراد منتقد ولي وفادار به حكومت به انگيزه شركت در انتخابات در عرصه سياسي و اجتماعي كشور فعال شدند. به اين دليل، طرح تقويت و فعال ساختن حزب پان‌ايرانيست پزشكپور در جايگاه يكي از تشكل‌هاي وفادار به حكومت مورد توجه ساواك و تصميم‌سازان رژيم پهلوي قرار گرفت. برخي آگاهان از ارتباط نزديك بعضي از رهبران و كارگردانان حزب پان‌ايرانيست با مقامات بلندپايه ساواك سخن به ميان آورده‌اند كه براي اعتمادسازي و فراهم آوردن مقدمات و جلب رضايت شاه براي موافقت با تجديد فعاليت اين حزب از هيچ تلاشي فروگذار نمي‌كردند.
در طول سال‌هاي دهه 1330 پاره‌اي از دانشجويان و فعالان سياسي ايراني در خارج از كشور از ايده‌‌هاي سياسي و سرزميني پان‌ايرانيست‌ها طرفداري مي‌كردند و احياناً برخي از آنان رسمي يا غيررسمي، عضو و هوادار سياسي اين حزب بودند. احتمالاً حزب ملت ايران داريوش فروهر طرفداران جدي‌تري در ميان دانشجويان و فعالان سياسي خارج از كشور داشت. با اين حال هنگامي كه كنفدراسيون محصلين و دانشجويان ايراني در اروپا پس از يكي دو سال مقدمه‌چيني در سال 1339 اعلام موجوديت كرد، افرادي از اعضا و هواداران حزب پان‌ايرانيست هم با آن همكاري مي‌كردند و ظاهراً در آغاز امر نسبت به حاكميت، نگرشي انتقادي داشتند. دوري از فضاي سياسي و اجتماعي ايران، خصايل دوران جواني، عدم آگاهي دقيق از ‌مشي نه چندان روشن رهبري حزب و نيز فضاي نسبتاً باز سياسي سال‌هاي 1339-1338 مي‌‌توانست دلايل اين نگرش تقريباً انتقادآميز دانشجويان پان‌ايرانيست‌ عضو كنفدراسيون را توضيح دهد. با اين همه، هر چه زمان بيشتري سپري مي‌شد پان‌ايرانيست‌هاي كنفدراسيون از مشي كلي اين تشكل دانشجويي فاصله گرفته و ارتباطشان با آن به نقطه پاياني ميل مي‌كرد، تا جايي كه در آغازين سال‌هاي دهه 1340 حزب پان‌ايرانيست بر مجموعه فعاليت‌ها، خط‌مشي و عملكرد دانشجويان عضو اين حزب در خارج از كشور (در چارچوب اهداف و خواست‌هاي رژيم پهلوي) تسلط كاملي پيدا كرد.
انقلاب سفيد
به رغم تمام پرده‌پوشي‌ها و تلاش‌هايي كه صورت مي‌گرفت تا برنامه‌‌هاي اصلاحي اواخر دهه 1330 و آغازين سال‌هاي دهه 1340 را ابتكارات شخص شاه قلمداد كند، همگان مي‌دانستند كه انقلاب سفيد شاه پروژه‌اي آمريكايي و شاه ناگزير از اجراي آن بود. بخشي از اين پروژه هدف مبارزه و مقابله با حزب توده، كمونيسم و جلوگيري از نفوذ و سلطه شوروي در ايران را دنبال مي‌كرد و از ميان برداشتن و منزوي ساختن ديگر احزاب، گروه‌‌ها و اقشار گسترده مردم كشور كه با رژيم پهلوي مخالفت مي‌‌كردند، ديگر مقصود نانوشته آن بود. در برهة دشوار نخست‌وزيري هشداردهندة دكتر علي اميني، شاه فرصت يافت تا به حاميان آمريكايي خود ثابت كند بهتر از هر كس ديگري خواهد توانست برنامه‌‌هاي اصلاحي موسوم به انقلاب سفيد را مديريت و هدايت كند. در همين دوران فرصتي هم براي توجه دوباره و جدي‌تر رژيم پهلوي به حزب پان‌ايرانيست و لزوم تجديد فعاليت آن فراهم شد. حزب پان‌‌ايرانيست و پان‌ايرانيست‌ها به دليل سابقه طولاني مخالفت و مقابله با حزب توده طي دو دهه 1320 و 1330، در برهه حساس اخير احتمالاً بيش از هر گروه سياسي و حزبي ديگري مي‌توانستند نقش سوپاپ اطمينان را بر عهده بگيرند و در جايگاه يك حربه تبليغاتي قابل اعتنا نگراني آمريكاييان را از خطر نفوذ حزب توده و كمونيسم كاهش دهند. بر همين اساس با فراهم شدن مقدمات اعلام حضور حزب پان‌ايرانيست در عرصه سياسي و اجتماعي كشور، ترتيبي داده شد تا با توافق و هماهنگي مسئولان امر در ساواك، شعب اين حزب در مناطق كارگري كشور نظير خوزستان تقويت شود و در ديگر مناطقي كه گمان مي‌رفت به رغم تمام سركوبگري‌ها هنوز حزب توده و انديشه كمونيسم حامياني دارد حزب پان‌ايرانيسم به فعاليت بپردازد.  ساواك براي ارزيابي موقعيت اعضا و توان حزب پان‌ايرانيست اجازه داد اين حزب در فروردين ماه 1340 كنگره‌اي بر پا كند.
تحولات بعدي نشان داد، وظيفه حزب پان‌ايرانيست در اين برهه، صرفاً در مقابله و مبارزه با حزب توده و گروه‌‌هاي چپ و كمونيستي خلاصه نشده و دامنة آن به مخالفت و برخورد با ديگر گروه‌‌ها و اقشار مخالف حكومت نظير اسلامگرايان و جبهه ملي نيز بايد سرايت مي‌كرد. بدين ترتيب در اين فضاي جديد، حزب پان‌ايرانيست از يك سو به تمجيد و تحسين شاه پرداخته و از سوي ديگر مخالفان و منتقدان داخلي و خارجي آن را به باد حمله و انتقاد مي‌گرفت. براي يك‌دست‌تر شدن دستگاه رهبري حزب و تفوق بدون شائبه و دائمي محسن پزشكپور و جناح نزديك به او بر آن، تمهيداتي فراهم شد تا در كنگره چهارم حزب، شوراي رهبري منحل شود و رهبري حزب به يك نفر كه همانا محسن پزشكپور بود واگذار گردد.
در همان آغاز دهه 1340 دربار انتظار و توقع فوري‌تري هم از حزب پان‌ايرانيست داشت و آن مخالفت و انتقاد از دولت علي اميني بود كه با فشار آمريكاييان به شاه تحميل شده بود. اسناد موجود نشان مي‌دهد كارگردانان و اعضاي تأثيرگذارتر اين حزب در جلسات و گردهمايي‌هاي خود، علي اميني را متهم مي‌كردند ارتباط خود را با ملت ايران گسسته و با نقض آزادي‌هاي سياسي و اجتماعي مردم كشور در راستاي اهداف و خواست‌هاي بيگانگان حركت مي‌كند.  اداره كل سوم ساواك در آن زمان سخت مراقب بود حزب پان‌‌ايرانيست در چارچوب‌هاي تعيين شده مطلوب حاكميت عمل كند.
به خواستة دربار، و نه دولت، در دوره نخست‌وزيري علي اميني حزب پان‌ايرانيست در جرگه حاميان و مدافعان جبهه ملي در‌آمد كه از مدت‌ها قبل و با پادرمياني افرادي نظير اسدالله علم با دربار بر ضد نخست‌وزير وقت متحد شده بود و به طمع خام مواعيد شاه براي اعطاي مقام وزارت و يا حتي نخست‌وزيري، مخالفت و انتقاد از اميني را پيشه خود ساخته بود.  جبهه ملي كه اينك در زمره علاقه‌مندان حزب پان‌‌ايرانيست قرار گرفته بود، از ماه‌‌هاي پاياني دولت دكتر مصدق اين حزب را به دليل ارتباطات مشكوكش با دربار، ركن 2 ستاد ارتش و احياناً محافل اطلاعاتي بيگانه طرد كرده بود. در سال‌هاي پس از كودتا هم حزب پان‌ايرانيست نسبت به نهضت مقاومت ملي نگرشي انتقادآميز اتخاذ كرده بود و در جريان تشكيل جبهه ملي دوم در واپسين سال‌هاي دهه 1330 هم نامي از آن در ميان نبود. جالب‌تر آنكه حزب پان‌ايرانيست برخلاف موضع بعدي خود در دوران نخست‌وزيري اسدالله علم، از علي اميني انتقاد مي‌كرد كه از برگزاري انتخابات جلوگيري كرده و با طرح انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي قصد دارد روحيه تجزيه‌طلبي را در كشور تقويت كند.
گزارش ساواك به تاريخ بيست‌وپنجم آذر 1340 از اظهارات محمدرضا عاملي تهراني نفر دوم حزب پان‌‌ايرانيست در كنفرانس عمومي اين حزب در بيستم آذر 1340 در دفتر وكالت محسن پزشكپور خواندني است:
از 200 سال پيش دول همسايه ايران يعني شوروي و انگليس نقشه تجزيه ايران را كشيدند و بعد از معاهده ننگين تركمنچاي و گلستان دولت روس چشمش به آذربايجان بود تا اينكه در 1324 غائله آذربايجان را به وجود آورد و اين خود آغاز تجزيه ايران بود و اكنون دولت وقت (دولت دكتر اميني) با عنوان انجمن ايالتي و ولايتي تصميم دارد كه اين بار به كلي ايران را به قسمت‌هاي مختلف تجزيه نمايد و هيأت حاكمه چون مي‌داند كه ديگر دوران آقايي او بر اين ملت زجرديده پايان يافته و اگر انتخابات آزادي شروع شود ديگر جبهه ملي ايران و طبقات روشنفكر هرگز به وكلاي سابق اجازه انتخاب شدن را نمي‌دهند و آنها نمي‌توانند تحت عنوان وكيل بودن هر عمل خلافي را چه از جهت سياسي و يا اقتصادي مرتكب شوند (مانند رئيس مجلس سابق سردار فاخر حكمت كه يك فروشنده و واردكننده هروئين مي‌باشد) بنابراين تصميم دارند كه به عنوان انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي ايران را تجزيه نموده تا هر كدام در يك ايالت علم خودمختاري را برانگيزند ]برافرازند[ و من در اينجا به طبقه روشنفكر اين ملت اخطار مي‌كنم دولت اميني تصميم گرفته با جبهه ملي و به خصوص با دانشگاه و طبقه روشنفكر ملت ايران سخت مبارزه كند و دليل محكم اين موضوع نيز طومارهايي است كه از طرف انجمن‌هاي محلي هر روز در صفحات آخر روزنامه كيهان و اطلاعات به چاپ مي‌رسد كه تمام اين طومارها به يك انشاء نوشته شده و من نمي‌دانم انجمن محلي كه بايد درباره آسفالت خيابان و جوي‌ها كار داشته باشد چه كار به دانشجويان دارد و جبهه ملي ايران تا خط‌مشي مبارزه را معلوم نكند و نامي روي خود نگذارد او را به عنوان حزب توده مي‌بينند ولي وقتي مثلاً تحت عنوان ناسيوناليسم مبارزه‌اي پيگير آغاز نمايد ديگر كسي نمي‌تواند لكه چپي بودن را به آنها ببندد.
مخالفت حزب پان‌ايرانيست با دولت علي اميني تا هنگام بركناري او ادامه يافت و اعضاي نه چندان قابل توجه اين حزب در جلسات، گردهمايي‌ها، تظاهرات و تحركات ضددولتي دانشگاهيان و دانشجويان و ديگر محافل مخالف اميني حضور فعالي داشتند. اسناد موجود حكايت از آن دارد كه روش و اقدامات حزب پان‌ايرانيست در دوران نخست‌وزيري علي اميني سخت نظر مساعد شاه را به خود جلب كرده بود و به تبع آن انتظار مي‌رفت با آغاز نخست‌وزيري اسدالله علم اين حزب از موقعيت مطلوب‌تري در چشم حاكميت برخوردار شود. در آن برهه حزب پان‌ايرانيست و رهبري آن، چنان خود را به دربار نزديك كرده بود كه داريوش فروهر براي در امان نگه داشتن حزب خود از پيامدهاي اين ننگ مجبور شد پسوند «بر بنياد پان‌ايرانيسم» را از «حزب ملت ايران» بردارد تا ميان خود و پان‌ايرانيست‌هاي تحت هدايت پزشكپور خط كشي كند.
با آغاز نخست‌وزيري اسدالله علم، جبهه ملي به تدريج مورد بي‌توجهي حكومت و دولت واقع شد و مغبون از تحولات چندين ماهه اخير، مأيوسانه در صف مخالفان حاكميت قرار گرفت. حزب پان‌ايرانيست هم در راستاي خواست حكومت بار ديگر در صف منتقدان جبهه ملي به تأييد سياست‌هاي دولت جديد پرداخت كه به سرعت در حال آماده ساختن مقدمات اعلام برنامه‌‌هاي اصلاحي موسوم به انقلاب سفيد (انقلاب شاه و مردم) بود. در اين زمان حزب پان‌ايرانيست با نظارت و مراقبت ساواك اجازه يافت كنگره ديگري برپا كند تا ضمن تأكيد مجدد بر تداوم رهبري محسن پزشكپور بر حزب، موضع خود را در قبال تحولات جديد، احزاب و گروه‌‌هاي سياسي مخالف و موافق حكومت و ديگر مسائل مبتلابه، تصحيح و تصريح كند. ساواك در بيست‌وچهارم شهريور 1341 در اين باره گزارش كرده است:
طبق اطلاع واصله از طرف حزب     پان‌ايرانيست به رهبري محسن پزشكپور در مورد تشكيل كنگره حزب مزبور كه قرار بوده روز 22/6/41 انجام گيرد بخشنامه‌اي به عنوان مسئولين شهرستان‌‌‌ها صادر شده است مبني بر اينكه طبق پرسشنامه‌‌هاي ارسالي افرادي كه حق شركت در كنگره را دارند بايستي تا روز 22/6/41 خود را به بخش تدوين برنامه و كنگره حزب معرفي تا محل تشكيل كنگره به آنها اطلاع داده شود. ضمناً برنامه‌اي كه تاكنون جهت كنگره از طرف حزب پان‌ايرانيست در نظر گرفته شده است به شرح زير مي‌باشد:
1- گزارش يك ساله كار حزب توسط دبير مسئول (محسن پزشكپور) و كميته عالي رهبري كه تعدادشان 9 نفر است.
2- تعيين خط‌مشي آينده حزب (كه برنامه‌اي است در حدود سي و چند ماده).
3- تصويب برنامه آينده حزب توسط كنگره.
4- روشن نمودن وضع حزب و نحوه فعاليت آن در مقابل جبهه ملي و احزاب ديگر.
5- روشن شدن وضع حزب از لحاظ قوه فعاليت (آشكارا يا زيرزميني).
6- انتخاب اعضاي كميته رهبري.
از قطعنامه تصويبي كنگره فوق چنين برمي‌آيد كه حزب پان‌ايرانيست با تضمين حركت در راستاي سياست‌ها، خواست‌ها و مقاصد رژيم پهلوي اجازه يافته بود به تدريج دامنه فعاليت‌هاي خود را در كشور گسترش داده و در مقابل مخالفان و منتقدان حكومت بايستد. در اين قطعنامه هشت ماده‌اي كه در بيست‌وپنجم شهريور 1341 از سوي كنگره تأييد شده است چنين مي‌خوانيم:
1- خط‌مشي آينده بر روي ناسيوناليزم.
2- مبارزه عميق با هرگونه نفوذ كمونيست‌ها و ماركسيست‌ها.
3- مبارزه با هرگونه استعمار فرهنگي و اجتماعي به هر گونه كه در ايران بروز كند.
4- ايجاد تشكل كامل در حزب و اتخاذ روش‌هاي مستقل حزبي در مقابل هر گونه دستجات ملي.
5- حزب ملي است و حق استفاده از كليه قوانين موجود را دارا مي‌باشد.
6- تهيه و اقدام مقدماتي برنامه ساده پان‌ايرانيستي براي مبارزه علني.
7- تغيير در اساسنامه براي تشكيل كنگره از شهريور به مردادماه.
8- اگر كميته تا سه ماه تشكيل جلسه نداد كنگره مي‌تواند نسبت به كليه افراد منتخب مجدداً تشكيل و اعضاي جديدي را به جاي آنها انتخاب نمايد.

تكامل انقلاب مشروطيت!
در ادامه تأييد همه‌جانبه از رژيم شاه محسن پزشكپور پس از برگزاري همه‌پرسي در ششم بهمن ماه 1341، تأكيد كرد كه «ششم بهمن نقطه عطفي در تاريخ ايران است كه انقلاب مشروطيت را كامل كرد». اين اظهارات پزشكپور دقيقاً تكرار سخنان شاه درباره انقلاب سفيد بود.  كميته عالي رهبري حزب پان‌ايرانيست در بيست و هفتم دي 1341 در اعلاميه‌اي تصريح كرد، در رأي‌گيري شركت كرده و «در امر تصويب ملي پاسخ آري خواهد داد». چند روز پس از برگزاري رفراندوم هم در بيانيه‌اي شادمانه اظهار داشت كه «حزب ما نخستين سازمان سياسي كشور بود كه صريحاً در مورد امر تصويب ملي نظر خود را ابراز نمود». در بيانية ‌حزب آمده بود:
از آنجا كه ما پان‌ايرانيست‌ها جز به مصالح ملت خود نمي‌انديشيم و جز اصيل دانستن خواسته‌‌هاي ملت ايران و بزرگداشت روش‌هايي كه ملت ايران را به آرمان‌هاي تاريخي و اجتماعي خود نزديك مي‌كند اتخاذ شيوه و روشي ديگر را جايز نمي‌دانيم. در هر هنگام با هر ندا و هر آهنگ و اقدامي كه ملت ايران را حتي براي يك گام به آرمان‌هاي تاريخي و اجتماعي خود نزديك كند هم‌صدا و هم‌آهنگ مي‌گرديم.
حزب پان‌‌ايرانيست در بهمن ماه 1345 جزوه ديگري پيرامون انقلاب به اصطلاح سفيد شاه با عنوان «رستاخيز پيروز، نژاد ايراني و شاهنشاه ايران»، منتشر كرد و از آن واقعه به عنوان «رستاخيز شاه و مردم» نام برد. نويسنده اين جزوه، محمدرضا عاملي تهراني بود. در اين جزوه، اتهامات شاه به علماي اسلام و مخالفان انقلاب سفيد عيناً‌ تكرار شده بود:
اين ادعا نيست، حقيقت و واقعيت است، كه حزب پان‌‌ايرانيست،‌ از ميان احزاب آشكار و غيرآشكار، تنها حزبي بود كه به محض اعلام مراجعه به آراء عمومي براي انجام تحولات بزرگ اجتماعي ايران، از سوي «شاهنشاه ايران‌زمين» پاسخ آري داد و در روز ششم بهمن ماه، صفوف رزمندگان آگاه‌دل پان‌ايرانيست در «تصويب ملي» شركت كردند و انجام چنين تحولاتي عظيم و آزادگي‌بخش را تأييد نمودند. چرا؟ چرا حزب پان‌‌ايرانيست، بدون هيچ‌گونه ترديد و تأمل، به نداي شاهنشاه پاسخ آري داد؟
پاسخ بدين پرسش است كه ريشه‌‌هاي عميق رستاخيز ششم بهمن‌ماه را آشكار مي‌سازد و هدف‌هاي شكوهمندي را كه نهضت معطوف به آن است آشكار مي‌كند و مبارزه بزرگ و طولاني را كه نژاد ايراني براي رسيدن به آرمانهاي شامخ اين نهضت در پيش دارد روشن مي‌سازد.
براي انجام اين بررسي بايد به وضع اجتماعي و سياسي ايران و نژاد ايراني، به هنگام اعلام «تصويب ملي» آگاه گرديم. ملت ايران در قيد اسارت نظامات فاسد حاكمه‌اي قرار داشت كه مولود يكصد و پنجاه سال سياست‌هاي استعماري و ضدايراني بود.
«قيام شش بهمن»، رستاخيز پرشكوه تاريخ ايران زمين براي شكستن اين زنجيرهاي بردگي بود، ‌بدين خاطر اين قيام برپا گرديد كه نظامات فاسد حاكمه را در هم بكوبد و به بردگي و استعمارزدگي نژاد ايراني پايان دهد.
فئوداليسم افكار و انديشه‌‌هاي اكثريت قريب به اتفاق مردم اين سرزمين را نيز در زير شلاق مي‌گرفت و اسير و برده مي‌ساخت.
از سوي ديگر عمال ارتجاع سياه به صورت بخشي از رژيم ارباب و رعيت وظيفه بردگي فكري و رواني مردم ايران را به عهده داشتند، آنها بر سر سفره هر خان يغماگر و هر فئودال ستمگر نشسته بودند.
رژيم ارباب و رعيتي و رژيم خان‌گري، ارتجاع سياه را مسند و بارگاه داده بودند. در هر روستا و ميان هر ايل و عشيره، براي او كرسي قدرت گذارده بودند، او نيز وظيفه افسون انديشه‌‌ها و افكار را به عهده داشت. او نيز از لزوم تبعيت مردم ميهن ما از رژيم بردگي سخن مي‌گفت، او زنجيرهاي بردگي را موهبت خداوندي معرفي مي‌كرد و هر گونه كوششي را براي رسيدن به آزادگي و دفاع از شرف خانوادگي و شرف ملي گناهي نابخشودني مي‌دانست!
بدينسان ارتجاع سياه، دست در دست فئوداليسم و خان‌گري، براي غارت ملي و هستي و انديشه و شرف ملت ايران مي‌كوشيدند و صفي سياه و نابكار براي بردگي ملت ايران به وجود آورده بودند.
لكن، اتحاد مثلث فئوداليسم، خان‌گري و ارتجاع سياه،‌ از سوي فئوداليسم اداري و سازمان‌هاي به اصطلاح قانوني نيز حمايت مي‌گرديد، همان قوانين و همان سازمان‌هايي كه سياست‌هاي استعماري و عوامل غارتگري و اتحاد سياه مثلث فئوداليسم و خان‌گري و ارتجاع سياه به وجود آورده بودند.
حزب پان‌ايرانيست از يك سو «شاهنشاه» را به خاطر برپايي «رستاخيز ششم بهمن ماه» ‌مي‌ستود و از سوي ديگر خود را «تنها حزب وابسته به ملت ايران» قلمداد مي‌كرد كه گويي از بستر ناسيوناليسم ايران برخاسته و براي يگانگي و آزادگي نژاد ايراني نبرد مي‌كند.
حزب پان‌ايرانيست ضمن تقسيم انقلابات جهان به دو نوع سرخ و سفيد، انقلاب سفيد شاه را در محتوا بسيار اساسي‌تر از انقلابات رخ داده در گوشه و كنار جهان ارزيابي كرده و چاپلوسانه تنها دليل «اساسي» بودن آن را به «هدايت بنيانگذار و رهبري‌كننده انقلاب» يعني شخص شاه مربوط مي‌دانست و تأكيد مي‌كرد، جز آن حزب هيچ‌ گروهي، حتي كساني كه در رأس دولت عهده‌دار اجراي مفاد انقلاب سفيد هستند، قادر نبوده و نيستند فلسفه وجودي و مباني فكري و محتواي انقلاب سفيد شاه را درك كنند:
اصالت يك انقلاب ملي در آن است كه مباني و اصول آن در سطحي هر چه گسترده‌تر نه تنها قابل درك باشد بلكه انبوه مردم بدان ايمان داشته باشند، آنان كه به تعليمات ناسيوناليسم آشنايي دارند مي‌دانند كه محال است مردم بتوانند به نوعي از اصول اجتماعي ايمان پيدا كنند، مگر آنكه آن اصول بر قوانين حيات ملي يعني ناسيوناليسم تطبيق داشته باشد. علت آنكه بايد گروهي هر چه بيشتر به مباني انقلاب آشنا باشند آن است كه كادرهاي رهبري انقلاب كه در حقيقت ضامن پيروزي انقلاب مي‌باشند بايد بتوانند به طور پيوسته و گسترده موجوديتشان ادامه و افزايش پيدا كند و انجام امر ادامه و افزايش ميسر نخواهد بود مگر آنكه ذخيره مطمئني براي آن وجود داشته باشد.
انبوه مردمي كه به مباني انقلاب ناسيوناليستي مؤمن باشند در حكم ذخيره‌اي است كه رهبري انقلاب مي‌تواند كادرهاي خود را براي اجراي برنامه‌‌هاي انقلابي از ميان آنها انتخاب نمايد.
اگر اين نيروي ذخيره به تعداد زياد وجود نداشته باشد گسترش برنامه‌‌هاي انقلابي و ادامه آن در زمان‌هاي بعد ميسر نخواهد گشت و ناگزير انقلاب از دست بانيان آن خارج خواهد شد و به دست ساير عوامل زورمند اجتماع خواهد افتاد.
خصوصيت ديگر يك انقلاب اصيل آن است كه بتواند از ميان انبوه هواخواهان مؤمن كادرهاي زبده و كارآمد خود را پرورش دهد، تا به دست آنان بتواند برنامه‌‌هاي لازم را پياده كند.
هنوز آن دستگاهي كه بتواند در سطح وسيع دانش ناسيوناليستي را گسترش دهد و پرورده‌‌هاي با ايمان خود را سازمان دهد و كادر اجراكننده و ادامه‌دهندة انقلاب ناسيوناليستي ايران را به وجود آورد، در كشور ما ديده نمي‌شود. تنها حزب پان‌‌‌ايرانيست است كه بدين وظيفه حساس و خطير توجه دارد و كوشش‌هاي خود را در راه تحقق امر لازم به كار بسته است. حزب پان‌ايرانيست تجليل از انقلاب ششم بهمن را به معني دقيق آن به كار مي‌برد. تجليل واقعي از انقلاب آن است كه مباني ناسيوناليستي آن هر چه بهتر در سطحي هر چه گسترده‌تر تعليم داده شود و زنان و مردان ناسيوناليست ايران زمين بسيج شوند تا كادر اجراكننده انقلاب را پديد آورند.
وجود چنين كادري كه بر انبوه نيروهاي ناسيوناليست اتكا داشته باشند بزرگ‌ترين ضامن پيروزي هدف‌هاي آينده انقلاب خواهد بود و برنامه حزب پان‌ايرانيست كه همواره در جهت گسترش ناسيوناليسم ايران زمين بوده است از اين پس معطوف پرورش، سازمان دادن و به كار بردن كادر انقلاب ناسيوناليستي ايران خواهد بود.