روشنفکران درزمان رضا شاه پهلوي

سنت روشنفکري ايران ، درآغاز حامي انديشه هايي بود که ازجوامع اروپايي گرفته مي شد وآميخته اي از ايده هاي ليبراليستي و سکولاريسم بود . ميرزا ملکم خان ، ميرزا فتحعلي آخوند زاده ، ميرزا حسن خان سپهسالار ، ميرزا صالح شيرازي ، ميرزا يوسف مستشارالدوله ، شيخ احمدروحي و ميرزا آقاخان کرماني را بايد ازپيش روان جنبش روشنفکري ايران به شمارآورد . تقاضاي عمده اين روشنفکران ، وضع نظام قانون جديد به شيوه اروپا ، تجديد هويت و سنت هاي ملي ايران ، منع دخالت روحانيون درسياست و تاسيس نهادهاي سياسي جديد براساس حاکميت ملي و ايجاد دولت ملي مدرن بود .
انديشه هاي روشنفکران هم زمان با نهضت مشروطه ، در ده ها روزنامه و خبرنامه انتشار مي يافت. پس ازپيروزي جنبش مشروطه   و تشکيل مجلس شوراي   ملي ، نقش روشنفکران جديد درعرصه سياست وحکومت ايران بسيار بارز گرديد و انجمن هاي روشنفکري رونق گرفت ، فعاليت گروه هاي روشنفکري در دوره دوم مجلس ، افزايش محسوسي داشت . درمجلس سوم نيز نفوذ گروه هاي روشنفکري درقالب احزاب سياسي ، به ويژه حزب دموکرات ، ادامه يافت . وقوع جنگ جهاني اول و پايان کارمجلس سوم ، به دوره مهمي ازفعاليت گروه هاي روشنفکري درسياست و جامعه ايران ، خاتمه داد .
باکودتاي سوم اسفند 1299 ه.ش ، جوسياسي و اجتماعي ايران آشکارا تغييرکرد و فعاليت روشنفکران درجامعه به سبکي که پس ازاستبداد صغيرتکوين يافته بود ، به پايان آمد ، فعاليت بقاياي روشنفکران عصرمشروطه ، دردوران حکومت رضاشاه شکل ديگري به خودگرفت .درحکومت توسعه گرا و مقتدر رضاشاه ، برخي ازخواسته هاي روشنفکران اوليه ايران در زمينه ايجاد مباني دولت مدرن ، ناسيوناليسم ايراني ، جلوگيري از نفوذ روحانيت ، احياي مفاخر ايران باستان ، اصلاحات اداري و تمرکز سياسي برآورده گرديد ؛ اما خواست هاي ديگر آنها در زمينه حکومت ، مانند قانون ، آزادي و ليبراليسم سرکوب شد .
مدير روزنامه " ايران آزاد " به دليل دفاع ازآزادي مطبوعات ، تبعيد شد . مدير روزنامه " ستاره ايران " نيز با مطالب کنايه دار وتلخ خود ، مورد غضب قرارگرفت . روزنامه" شفق سرخ "دشتي نيز تعطيل شد و رضاشاه دستور توقيف دشتي را صادرکرد .
لازم به ذکراست که برخي ازروشنفکران ، خود پشتوانه فکري لازم براي اصلاحات رضاشاهي را فراهم کردند ؛ ولي پس از بروز خصلت استبدادي رژيم رضا شاه از آن فاصله گرفتند .
پيش از رضاشاه ، تعداد روشنفکران اندک بود که آنها نيز از نظر موقعيت خانوادگي ، درآمد ، شغل ، پيشينه خانوادگي و شيوه هاي زندگي ، با مردم عادي تفاوت داشتند . ولي در دوره رضا شاه ، خاستگاه روشنفکران عمومي تر شد و سهم قابل توجهي از نيروي کارکشور را در برگرفت و به طبقه متوسط جديدي تبديل شد که اعضاي آن ، نگرش هاي مشابهي نسبت به موضوع نوسازي اجتماعي و سياسي داشتند . تاثير اين نيروي اجتماعي را به ويژه دردوران کشمکش هاي پس ازکناره گيري رضاشاه مي توان ديد .
پيش از رضاشاه ، تعداد روشنفکران اندک بود که آنها نيز از نظر موقعيت خانوادگي ، درآمد ، شغل ، پيشينه خانوادگي و شيوه هاي زندگي ، با مردم عادي تفاوت داشتند . ولي در دوره رضا شاه ، خاستگاه روشنفکران عمومي تر شد و سهم قابل توجهي از نيروي کارکشور را در برگرفت
درآن دوره ، آن دسته ازروشنفکران که با مسئوليت اجتماعي خويش وارد ميدان شده بودند ، مبادرت به انتشار روزنامه کردند . بنابراين مقابله رضاشاه را مي توان از طريق برخورد با همين روزنامه ها و خبرنامه ها ، دنبال و از طريق عملکرد رضاشاه نسبت به اين روزنامه نگاران ، بررسي وتحليل کرد .
چندماهي ازکودتاي سوم اسفند مي گذشت که رضاخان بااعلاميه معروف " حکم مي کنم " رعب و وحشت را در دل مردم نشاند . تنها عده کمي از آزاديخواهان و چندنفري از روزنامه نويسان باقي مانده بودند که هنوز به قانون اساسي و اجراي آن تاکيد داشتند و گاه اظهاراتي مي کردند . ديري نگذشت که آنها نيز سرکوب شده و با دست بسته و قلم شکسته ، به گوشه اي افتادند .
مدير روزنامه " ايران آزاد " به دليل دفاع ازآزادي مطبوعات ، تبعيد شد . مدير روزنامه " ستاره ايران " نيز با مطالب کنايه دار وتلخ خود ، مورد غضب قرارگرفت . روزنامه" شفق سرخ "دشتي نيز تعطيل شد و رضاشاه دستور توقيف دشتي را صادرکرد .
ساير روزنامه نگاران نيز به مرور با غضب شاه روبه رو مي شدند . حسن صبا ، مدير روزنامه " ستاره ايران " را در ميدان توپخانه به فلک مي بندند و او را تازيانه مي زنند . فلسفي مديرروزنامه " حيات جاويد " را زير ضربات مشت و لگد انداخته ، دندان او را مي شکنند . مديرروزنامه " نوروز " را به مباشرت حکومت نظامي به زندان شهرباني فرستاده ، پس ازچندي وي را به نام ديوانه ، روانه تيمارستان مي کنند ، دراين ايام فاجعه ترور ميرزاي عشقي روي مي دهد : " عشقي سخن سرايي بسيار حساس و نويسنده اي انقلاب و جواني جسور و بي باک بود و درکوتاه مدت درميان سياست مداران ، بلند آوازه شده بود . عشقي در روزنامه اي که به نام " قرن بيستم " انتشار مي داد ، جمهوري خواهي سردار سپه را به باد انتقاد گرفته بود و با بي پروايي او را قلدر و زورگو خوانده بود . اين روزنامه نويس جوان ، تيرماه 1302 ناجوان مردانه ترورشد و درگذشت .
فرخي يزدي که يکي ديگر ازروزنامه نگاران روشنگر آن دوره است ، سرنوشت بسيار اسفناکي دارد. وي مدير روزنامه " طوفان " بود و به طرز غم انگيزي نابودشد . او درانتخابات مجلس دوره هفتم ، درسال 1307 ، به نمايندگي مردم يزد انتخاب گرديد .
از ديگر روزنامه نگاران که با بي مهري شاه روبه رو شد ، مي توان ازمدير روزنامه ايران ، زين العابدين رهنما ، نام برد که نماينده مجلس نيز بود . وي ابتدا محبوس گرديد و بر اثر تقاضاي علماي نجف ، موافقت شد که به خارج مسافرت نمايد . ايشان ابتدا به عراق و سپس به بيروت رفت و تا شهريور 1320 درخارج از کشور به سر بردند .
 
 نسل جوان روشنفکر ، مخالف رضاشاه بود و با انتشار مقالات انتقادی تند ، اقدامات و رفتارهای استبدادی شاه را به باد انتقاد می گرفت ؛ اما آن چه بر سر این روزنامه نگاران آمد ، نمایان گر آن است که رضاشاه به هیچ روی تاب تحمل این انتقادها را نداشت . فرخی ، دشتی ، رهنما ، صبا و میرزای عشقی ، یکی پس ازدیگری ازمیدان به درشدند و روزنامه هایشان تعطیل شد .
مدیران این روزنامه ها ، شاعران و نویسندگانی بودند که دید انتقادی نسبت به مسایل اجتماعی و سیاسی داشتند و مطالب خود را درقالب ادبیات و شعر یا نقدهای اجتماعی به چاپ می رساندند .جریان روشنفکری در بعد روزنامه نگاری و نویسندگی به انفعال کشیده شد. درصورتی که بخواهیم به دوران حاکمیت هم نظری بیفکنیم ، درمی یابیم که افراد نوآور ، صاحب اندیشه و خلاقی که درنهادینه ساختن اصلاحات رضاشاهی سهم به سزایی داشتند نیز به مرور دریافتند که از دایره خشم شاه گریزی ندارند . بدین ترتیب آنها هم خطر را احساس کرده بودند ، از آن جمله " داور " وزیر عدلیه رضاشاه که اقدامات نوآورانه ای در زمینه دستگاه قضایی ایران انجام داده بود ، برای فرار از رسوایی یا کشته شدن ، دست به انتحار می زند . سید حسن تقی زاده ، از روشنفکران صدر مشروطه و صاحب نفوذ در دستگاه حاکم رضاشاه و عاقد قرارداد 1312 نفت با انگلیس ازکارخود برکنارشده ، سلیمان اسکندری که سمت استانداری کرمان را داشت ، بازنشسته می شود ، نمایندگان مجلس نیز از این جریان مصون نبودند و " تدین " زمانی که به بودجه زیاد وزارت جنگ اعتراض می کند ، ازکابینه اخراج شده ، به زندان می افتد . بیشتر روشنفکرانی که به دستگاه قدرت رضا شاه پیوستند و سهم بزرگی در به قدرت رساندن وی ایفاکردند و در دستگاه رضاشاهی خدمت کرده بودند پس ازمدتی ، مورد غضب او قرارمی گیرند .
علاوه بر روشنفکران داخلی ، دانشجویان  داخل و خارج ازکشور نیز به مرور مخالفت خود را با رضاشاه آشکار ساختند و از نیمه دوم حکومت رضاشاه بیش تر می شود . سال 1313 ه.ش ، اعتصابی ازسوی دانشجویان شکل گرفته ، سال 1316 ه . ش دانشجویان دانشکده حقوق دراعتراض به هزینه های بیهوده برای آماده ساختن دانشگاه به منظور بازدید ولیعهد ، درکلاس ها حاضرنشدند . در همان سال دانشجویان به جرم توطئه برضدشاه بازداشت شدند . رهبرگروه که دانشجویی 26 ساله رشته حقوق بود ، به طور پنهانی اعدام می شود .
نکته جالب توجه ، درباره روشنفکران عصر رضاشاه ، آن است که این گروه به اندازه ای که روحانیون دارای پشتوانه توده ای بودند ، ازچنین مرجعی بهره مند نبودند
علاوه بررویارویی های انفرادی و سرکوب تک چهره هایی که درعرصه روزنامه نگاری و روشنفکری فعالیت داشتند ، در زمان رضاشاه دستگیری ها و سرکوبی هایی اتفاق می افتد که علیه گروه یا تشکل پنهان روشنفکری است . در واقع نخستین شکل روشنفکری که توسط رضاشاه متلاشی می شود ، همان گروهی است که به " 53 نفر" مشهورشد . این موضوع ، مهم ترین رویداد درجریان سرکوبی روشنفکران به وسیله رضاشاه است . اعضای گروهی که به طور مخفی شکل گرفته بود ، فارغ التحصیلان ، اساتید و دانشجویان دانشگاه ها بودند که برنامه هایی برای مطالعه و نوشتن ترتیب می دادند . این حادثه مربوط به نیمه دوم حکومت رضا شاه است . گویی سرکوب هایی که در ابتدا نسبت به روزنامه نگاران اعمال شد ه ، سایرین را متوجه این امر می کند که برای حصول نتیجه و کسب موفقیت در مبارزه علیه دستگاه استبداد فعالیت مخفی ، تنها راه چاره است . این گروه فعالیت هایی به منظور ترجمه کتاب ، انتشار خبرنامه ، سازماندهی اعتصاب دردانشکده ها و ارتباط با کارگران و سایر نیروهای اجتماعی را دستورکارخود قرار می دهد . حزب توده ، بعدها از تعدادی از افراد همین گروه پدید آمد . شخصیت اصلی و محوری 53 نفر، استاد 36 ساله فیزیک ، به نام دکتر تقی ارانی بود .
ارانی ، درسلسله مقالاتی درمجله " دنیا " نخستین بار برای خوانندگان فارسی زبان ، دیدگاه مارکسیسم را درمسایل و موضوعات اجتماعی تشریح می کرد .
 فعالیت های ارانی کم کم وسعت  بیشتری یافت و ازحلقه های کوچک ومخفی روزنامه نگاری و تدریس دانشگاه فراتر رفت و به انتشار بیانیه و تهییج دانشجویان و کارگران انجامید . درسال 1316 ه . ش پس ازآن که گروه ارانی ، بیانیه روزکارگر را دردانشگاه توزیع کرد و با برخی اعضای کهنه کار اتحادیه های کارگری ارتباط برقرار ساخت ، پلیس ناگهان به این مباحث و حرکت های روشنفکری پایان داد . ارانی دستگیر شد ودردادگاه به حداکثر مجازات 10 سال ، طبق قانون 1310 ه . ش محکوم شده ، به زندان انفرادی افتاد و 16 ماه بعد دربیمارستان زندان درگذشت .
نکته جالب توجه ، درباره روشنفکران عصر رضاشاه ، آن است که این گروه به اندازه ای که روحانیون دارای پشتوانه توده ای بودند ، ازچنین مرجعی بهره مند نبودند . عمده مخاطبان فعالیت های روزنامه نگاران به طریق اولی  گروه 53 نفر باز هم از میان تحصیل کردگان و گروه نخبه فکری درجامعه بود . رابطه سست و شکننده ای که روشنفکران با سایر نیروهای اجتماعی داشتند ، شاید یکی ازعوامل ناپایداری آنها درمقابل استبداد شاه بود . روحانیون می توانستند درمواقع لازم ، اقدام به بسیج مردمی کنند . ومعتقدان و مومنان را حول موضوعی گردهم آورند ، حال آن که ازیک سو روشنفکران ، روحانیان و انجمن های دینی ، ازسوی دیگر ، فقدان مکانیسم های ارتباط دهنده به بدنه جامعه و توده مردم ، روشنفکران را منزوی می ساخت و آنان را بی دفاع در برابر دستگاه سرکوب رها می کرد .
خاتمه :
سرانجام روشنفکران نامبرده دراین متن یعنی نویسندگان و روزنامه نگاران ، صاحبان اندیشه و دیوانیان ، احزاب چپ مارکسیستی و دانشجویان و اساتید یا زندانی شدند یا جذب دستگاه رضا شاه شدند و یا اینکه سکوت پیشه کردند و به دلیل نداشتن پایگاه مردمی نتوانستند تاثیرمهمی درتحولات بوجود بیاورند . به علاوه رضاشاه به فعالیت های روشنفکری خوشبین نبود واین باعث شد روشنفکران را چه به صورت انفرادی ، چه به صورت تشکیلاتی و گروهی ، ازسر راه خود بردارد.  از طرفی روزنامه نگاران و نویسندگان فاقد انجمن ها و نهادهایی بودند که به تامین آزادی و منافع آنها رسیدگی نماید . حتی اگر چنین نهادی شکل می گرفت ، درمقابل قهرحکومت ، نمی توانستند آن را حفظ کنند .