جامعه تعليمات اسلامي گوشه اي از فعاليت فرهنگي نيروهاي مذهبي در عصر پهلوي دوم

اين حقيقت را از صريح آيات و روايات ديني مي‌توان دريافت و آن را در شيوه و سيرة عملي معصومين عليهم‌السلام ديد. ديني كه اسيران جنگي را در ازاي سوادآموزي به مسلمانان آزاد كند جاي ترديدي در اهميت تعليم و تعلم باقي نمي‌گذارد. اما استعمار براي سلطه بر كشورهاي جهان و از جمله كشورهاي مسلمان ناگزير مي‌بايست نظام آموزش و پرورش ديني و ملي آنها را براندازد و براساس فرهنگ استعماري خود آن را تأسيس و تقويت كند. رجال آزاده و مسئول در گوشه و كنار جهان اسلام براي تأسيس، حفظ و تقويت مدارس غيروابسته به رژيم‌هاي دست‌نشاندة استعمار، اهتمام بليغي نمودند و از جمله در ايران اسلامي اينگونه مجاهدت‌ها و كوشش‌هاي ارزشمند تاريخي، كاملاً محسوس بود. تأسيس مدارس و مراكز تعليمات ديني و دخالت و اهتمام در تهيه متون ديني مدارس يكي از فعاليت‌هاي بنيادي و ريشه‌اي مسلمانان غيرتمند در عصر تاريك حاكميت سلطه و استعمار بر ايران است. اينگونه مراكز بعضاً مورد حمايت مستقيم يا غيرمستقيم مراجع تقليد و بازاريان متّدين قرار گرفته و توسعه چشمگيري مي‌يافتند.
از جمله مي‌توان به «جامعه تعليمات اسلامي» اشاره كرد كه در سال 1322 هـ .ش توسط شيخ عباسعلي قرائتي معروف به حاج‌آقاي اسلامي در تهران تأسيس شد و به تدريج در تمامي ايران گسترش يافت. اين مركز مورد تائيد مراجع تقليد بزرگواري همچون آيات عظام بروجردي، حكيم، خوانساري، طباطبائي و امام خميني‌(ره) قرار گرفت و نقش بسزائي در تربيت روشنفكران مسلمان و نسل جوان متعهد به اسلام در دوران قبل از انقلاب داشت.
در مقاله زير تاريخچه و فعاليت‌هاي اين مركز را اجمالاً مرور مي‌نمائيم.


پژوهش و بررسي پيرامون رويكرد نيروها وگروههاي مذهبي به ويژه علما و روحانيون در برابر سياست هاي فرهنگي دو دهه نخست پهلوي دوم، براي‌كسب شناخت بهتر از ريشه‌هاي انقلاب اسلامي، ضرورتي انكار ناپذير به نظر مي‌رسد. همچنين تحقيق در اين موضوع، برخي علل موفقيت علما و روحانيون در بسيج و سازماندهي مردم را كه در نهايت به پيروزي انقلاب اسلامي منتهي شد روشن تر خواهد ساخت.
با وجود تكاپو و فعاليت‌گسترده افراد وگروههايي‌كه در برابر سياست ها و برنامه هاي فرهنگي دستگاه پهلوي با تمسك جستن به آموزه هاي ديني مقاومت مي‌كردند به علت عدم تحقيق در اين زمينه، اقدامات اين عده حتي از چشم بسياري از آشنايان و پژوهشگران تحولات تاريخ معاصر ايران پوشيده مانده است. بهترين شاهد اين مدعا پرداختن  به اقدامات احزاب غير ديني و حتي ضد مذهبي مانند حزب توده درتبيين فعاليتهاي‌گروههاي مخالف با سياستهاي فرهنگي حكومت پهلوي است.
در ميان بسياري از نيروهاي مذهبي نيز ناخودآگاه اين فرضيه پذيرفته شده است كه نيروها وگروههاي اجتماعي در دو دهه مذكور به طور عمده به وعده ها و آرمان‌هاي احزاب غير ديني توجه داشته و عرصه فعاليت براي دين داران بسيار تنگ و محدود بوده است. به همين دليل است كه بسياري از محققين تنها پانزدهم خرداد سال 42 و قيام مذهبي مردم در اين روز عليه رژيم پهلوي را سرآغاز جنبش ديني مي‌دانند كه در نهايت به پيروزي انقلاب اسلامي در بهمن سال 57 منجر گرديد.
اگر چه در اين واقعيت كه قيام خونين پانزدهم خرداد نقطه عطف وگسترده ترين جنبش اوليه مردم عليه دستگاه پهلوي به حساب مي آيد، جاي ترديد نيست؛ اما نكته مسلم اين است كه اين حركت و جنبش نيز ريشه در فعاليت نيروها و گروههاي مذهبي در سالهاي پيش از آن داشت. به عبارت روشن تر، مجموعه اقدامات و  فعاليت هايي كه در دوره مورد بحث از سوي روحانيون و مراجع مذهبي صورت گرفت، مانع از آن شد كه حكومت پهلوي بتواند آتش احساسات ديني را در مردم سرد‌ كند.
اگر زندگي و افكار به وجود آورندگان قيام پانزدهم  خرداد با دقت بررسي شود، نقش آموزش هاي ديني، تعاليم و برنامه هايي كه از سوي نخبگان مذهبي در طول دو دهه پيش از آن ارائه شده بود، روشن تر خواهد شد.
 در همين راستا يكي از كانونهاي فرهنگي فعال مذهبي كه در اوايل دهه بيست با حمايت همه جانبه بازاريان متدين و به رهبري روحانيت و پشتيباني مراجع تقليد خدمات فرهنگي و ديني فراواني از خود برجاي گذاشت، ‹‹جامعه تعليمات اسلامي›› نام داشت.
جامعه تعليمات اسلامي، نام يك مركز فرهنگي است كه در سال 1322 در تهران و سپس در شهرستان هاي مختلف كشور از سوي يك روحاني بنام شيخ عباسعلي سبزواري معروف به اسلامي  ايجاد شد كه فعاليت اصلي آن معطوف به ساخت مدارس در مقاطع مختلف آموزشي بود. فعاليت ‹‹جامعه تعليمات اسلامي›› به دليل حمايت بازاريان و اقشار متمول ديني، بزودي گسترش يافت به گونه اي كه صاحب بزرگترين مدارس غير دولتي در زمان پهلوي دوم شد. پيش از پرداختن به موضوع اصلي يادآوري اين نكته ضروري است كه در دوره پهلوي دوم آموزش دركشور به دو صورت رسمي (دولتي) و غير رسمي (خصوصي يا مردمي) انجام مي‌گرفت. اين وضعيت تا سال 1353 كه نظام آموزش رايگان در ايران اعمال شد، برقرار بود. با اين حال در تمام اين مدت ‹‹جامعه تعليمات اسلامي›› چنانچه گفته شد، بزرگترين زنجيره مدارس مردمي را به عهده داشت.
 دامنه گسترده فعاليت اين مركز و نيز عدم هماهنگي بسياري از برنامه هاي آموزشي وتربيتي آن با نظام آموزش وپرورش دولتي از چشم شهرباني،دايره مرموزات ارتش و ساواك دور نماند. از اين رو در بسياري از گزارش‌هاي سازمان‌هاي امنيتي فوق نسبت به ادامه فعاليت‌هاي ‹‹جامعه تعليمات اسلامي››، هشدارهاي جدي به مسئولان ممكلتي داده شده بود. بسياري از اين گزارش ها اكنون در آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي نگهداري مي‌شودكه در اين مقاله برخي از آنها مورد استفاده قرارگرفته است1
در ابتدا جهت توضيح بيشتر و دقيق تر عملكرد، برنامه ها و روشهاي تربيتي و آموزشي اين مركز و ارزيابي منصفانه آن معرفي اجمالي بنيانگذار آن ضروري به نظر مي‌رسد.
عباسعلي قرائتي سبزواري معروف به اسلامي در سال 1275.ش در سبزوار يكي از شهرهاي استان خراسان در خانوده‌اي مذهبي و فقيركه حتي يكي از اعضاي آن نيز سواد خواندن و نوشتن نداشتند به دنيا آمد. او اين اقبال را داشت كه به مكتب خانه رفته و در آنجا صرف ونحو عربي و ادبيات فارسي را فرا گيرد. از روزگاري كه  وارد دوره جواني گرديد علاقه شديدي به مسافرت و ديدار سرزمين هاي اسلامي و آشنايي با وضعيت مسلمانان جهان در وي پديد آمد. سفرهاي متعدد وي به عتبات عاليات، مكه، مدينه و سوريه با وجود همه سختيهايي‌كه در آن ايام وجود داشت اين واقعيت را نشان مي‌ ‌دهد.2
يكي از مسافرت هايي كه بر عباسعلي اسلامي تاثير عميقي به جا نهاد و ايده هاي بزرگي در ذهن وي پديد آورد، سفر به سرزمين عجايب يا همان هندوستان بود. زماني كه وي در نجف مي‌زيست يكي از علماي شيعي هند به نام نجم العما كه مدرسه‌اي در شهر لكنهو دايركرده بود از روحانيون نجف خواست با سفر به هند و تدريس برخي دروس و يا حتي تحصيل در آنجا وي را ياري كنند. مرحوم اسلامي كه شيفته تحصيل و نيز ديدار از سرزمين هندوستان بود، رنج سفر را برخود هموار ساخت و به اين سرزمين سفر كرد. در نهايت وي به عنوان تحصيل وارد مدرسه الواعظين شهر لكنهوشد و با نشان دادن استعداد و لياقت خود مورد توجه جامعه شيعيان هندوستان واقع گرديد، تا جاييكه مسئوليت كتابخانه بزرگ شيعيان شهر رامپوي هندوسان را به عهده گرفته پس از مدتي از سوي شيعيان هند براي سفر تبليغي راهي كشور برمه شد.3
مشاهده وضعيت مردم اين سرزمين ها و تلاش انگلستان در راه به دست آوردن سلطه بيشتر بر فرهنگ هندوستان تاثير زيادي بر شيخ عباسعلي اسلامي نهاد كه  به عنوان تجربه‌اي گرانبها پس از مراجعت به ايران از آن استفاده كرد.
بازگشت وي به ايران، مصادف با اواخر سلطنت رضا شاه بود و هنوز سايه ديكتاتوري رضاخان بر ايران سنگيني مي‌كرد. اسلامي كه با شيوه آموزش كاملا آشنايي داشت، درصدد بود با تاسيس كلاسهاي آموزش قرآن و احكام اسلامي در حد امكان به اقدامات ضد ديني رژيم پهلوي پاسخ بدهد. پس از اشغال ايران از سوي  متفقين و ايجاد فضاي نسبتا باز سياسي، وي دامنه فعاليت خود را گسترش داد و توانست با بهره گيري از كمك بازاريان متمول و حمايت ديگر اقشار مذهبي «جامعه تعليمات اسلامي» را با هدف ساخت مدارس دخترانه و پسرانه تاسيس نمايد. لازم به توضيح است كه جامعه تعليمات اسلامي اگر چه در سال 1328 . ش رسما مجوز فعاليت گرفت اما به طور غير رسمي سالها قبل يعني در سال 1322‌ اولين مدرسه پسرانه خود را تاسيس كرده بود.
اساسنامه جامعه تعليمات اسلامي
مطالعه اساسنامه جامعه تعليمات اسلامي نشان مي‌دهد، بنيانگذاران آن از نگرش علمي عميقي نسبت به تحولات آن روز برخوردار بوده‌‌اند، چنانچه در مقدمه اساسنامه آن آمده است: ‹‹يكي ازموضوعات مهم اجتماعي كه دراثر تجربيات و مطالعات زياد علما و دانشمندان در جامعه بشري ثابت و مسلم شده، اين است كه هر ملتي بيشترازعلم و دانش بهره مند باشد، سريع تر راه تكامل و ترقي خود را مي‌پيمايد. چون اهميت و مقام علم روشن بوده و جاي شك وترديدي باقي نمانده و دين مقدس اسلام به زبان ها و بيانات مختلفي فرا گرفتن علم را بركليه مسلمانان واجب كرده لذا ديگر احتياجي به ذكر دليل و بحث بيشتري ندارد. ولي چيزي كه به نظر بسياري از علماي واقعي جهان مهم بوده و قرآن مجيد و پيغمبر(ص) اكرم و ائمه اطهار(ع) ما در آن تأكيد بسيار فرموده‌اند، اين است كه تعليم بدون تربيت و علم بدون اخلاق براي بشر كافي نبوده و جز سيه روزي و بدبختي محصول ديگري نخواهد داشت. بهترين دليل هم، وضع كشور ما مي‌باشد كه به واسطه زيادي  فساد اخلاق، چنان خرابي در كليه شئون اجتماعي ما پديد آمده است، كه ما را به فنا و نيستي سوق مي‌دهد.›› 4
عبارات فوق به روشني هدف اصلي از تاسيس جامعه تعليمات اسلامي را  نمودار مي‌ سازد. به عبارت بهتر، آنها حذف اخلاق و دين از نهاد آموزشي كشور را علت اساسي وضعيت نابسامان آموزش و پرورش كشور مي‌دانستند. از اين رو با گنجاندن اصول اسلامي در دستور كار خود و تدوين كتب و جزوات درسي در راستاي تعاليم دين و حاكم ساختن فضاي مذهبي بر مدارس، به يكي از اقدامات اساسي در عرصه فرهنگ دست زدند تا اين ضعف را جبران كنند. جامعه تعليمات اسلامي از همان ابتدا، چشم به افق هاي دور دوخته و دست يافتن به اهداف بلند مدت را وجهه همت خود ساخته بود. اين جامعه صريحا اعلام مي داشت كه «مدت دوام»خود را تا ظهور حضرت امام زمان (عج) مي داند.5 بند الف اساسنامه جامعه تعليمات اسلامي مقرر مي دارد: ‹‹تعليم و تربيت اطفال و ساير افراد به وسيله تاسيس‌كودكستان ها، دبستان ها، دبيرستان ها ، مدارس عاليه و ساير مدارس فني طبق موازين شرعي و تشكيل كلاس‌‌هاي اكابر شبانه و روزانه و تهيه معلمين فاضل و كار‌آزموده توسط  تاسيسات مزبور فعلا براي داخل كشور ولدي الاقتضا براي ساير كشورها خواهد بود››6
در زمان حكومت رضا شاه و سالهاي نخست دهه بيست، اوضاع واحوال سياسي و فرهنگي كشور به‌گونه اي بود كه موجب ناخشنودي دينداران، بخصوص علما و روحانيون شده بود.
نفوذ عوامل و نيروهاي هوادار دولتهاي خارجي در اركان مملكت و اقدامات احزاب و گروهها در قالب چاپ و نشر روزنامه و نيز درج مطالب مخالف دستورات و فرامين مذهب از سوي آنها، همچنين فعاليت برخي افراد مانند كسروي كه به طور آشكار عليه مقدسات تشيع مطالبي در مطبوعات چاپ مي كردند، از جمله عوامل ناخشنودي مذكور بود. در اين ميان وضعيت وزارت فرهنگ نسبت به ديگر ادارات و سازمان ها وخيم تر بود. تبليغات فرهنگي و ضد مذهبي حزب توده و ساير احزاب، بيشتر مدارس دولتي به ويژه دانشگاه تهران را تحت تاثير قرار داده بود. به اين ترتيب در دوره مورد بحث، زنگ خطر براي گروهها و اقشار مذهبي به صدا درآمد. با اين وجود افرادي كه بتوانند با روشهاي علمي ومتناسب با نيازهاي جامعه و نيز مطابق با آموزه هاي دين راه علاجي عرضه كنند، به ندرت يافت مي‌شدند.
تاسيس جامعه تعليمات اسلامي با توجه به آنچه گفته شد، يكي از منطقي ترين شيوه ها و البته مهمترين آنها به منظور‌حمايت و صيانت از باورهاي مذهبي در ميان مردم بود. چنانچه از مقدمه اساسنامه اين گروه بر مي‌آيد، به وجود آورندگان آن دركنار شناخت نيازها و ضرورت هاي زمان آشنايي عميقي نيز با تعاليم دين اسلام داشتند.
مطالعه اساسنامه جامعه تعليمات اسلامي نشان مي دهد، اعضاي آن از كارگروهي و تشكيلاتي، اطلاعات گسترده و دقيق داشته‌اندكه البته اين ويژگي، امتياز بزرگي براي بيشتر نيروهاي مسلمان آن روز به حساب مي‌‌‌آمد. جامعه تعليمات اسلامي از هيات مديره اي متشكل از بيست و دو عضو اصلي برخوردار بود كه در صورت داشتن شايستگي به صورت مادام العمر اين مسئوليت را عهده دار مي شدند. هر يك از اين اعضا تابع قوانين ومقررات ويژه اي بوده وحق هيچ عمل خود سرانه‌اي با نام جامعه تعليمات اسلامي مگر با تصويب ديگر اعضا را نداشتند.7 هيات مديره مر‌‌‌كزي جامعه تعليمات اسلامي همچنين براي انجام امور جامعه، چهار‌كميسيون به شرح زير تشكيل داد:
كميسيون فرهنگي،‌كميسيون مالي،‌كميسيون تبليغات و نشريات وكميسيون سازمان كه هر يك از كميسيون‌هاي فوق آيين نامه مخصوص به خود داشتند.8
چنانكه‌گفته شد، تشكيل جامعه تعليمات اسلامي در نتيجه اشتراك مساعي روحانيون، معلمان و بازاريان تهران صورت گرفت. نگاهي به اسامي نخستين اعضاي هيات مديره، واقعيت فوق را به وضوح نشان مي دهد. اين افراد عبارتند از:1- حاج شيخ عباسعلي اسلامي سبزواري(روحاني) 2- حاج شيخ نصرت الله شيخ العراقين بيات (روحاني) 3-‌ شيخ محمد آخوندي (روحاني) 4- حاج عباسعلي بازرگان (بازاري) 5- ابراهيم نيك سير (معلم) 6- حسينعلي گلشن (معلم) 7- حاج غلامحسين دليل تهراني ( بازاري) 8- حاج سيد حسين عدناني ( بازاري) 9-  ابوالقاسم ميرزايي ( بازاري)10- حاج محمد جار الهي (بازاري) 11- سيد حسين ميرخان( بازاري) 12- مرتضي ملكي (معلم) 13- حاج ناصر عطايي(بازاري)14- حاج مصطفي ايرواني ( بازاري) 15- حاج سيد رضا مجد (بازاري) 16- سيد محمد رضا رجايي(معلم) 17- حاج سراج انصاري (روحاني) 18- دكتر فقيهي شيرازي (نماينده مجلس، روزنامه نگار، معلم) 19- رحيم منصور مؤيد (بازاري) 20- حاج عبدالحسين يوسف زاده (بازاري) 21- حاج عباس نجاتي(بازاري) 22- حسين مزيني (بازاري و معلم)
وضعيت علمي مدارس جامعه تعليمات اسلامي
يكي از موفقيت‌هاي قابل توجه و تحسين برانگيز جامعه تعليمات اسلامي،‌كيفيت بالاي علمي آموزش‌هايش بودكه سبب اقبال خانواده‌هاي متدين به آن شد. ساواك در سالهاي پاياني حيات رژيم پهلوي گزارشي از وضعيت اين مركز فرهنگي به مقامات آموزش و پرورش ارائه كرد كه مي تواند جهت ارزيابي عملكرد اين جامعه مورد توجه قرار گيرد. يكي از گزارش هاي ساواك در اين خصوص چنين است: ‹‹تعداد مدارس جامعه  تعليمات اسلامي به 183 باب رسيده است.‌در سال1356 باتوجه به كمكهاي مالي بي دريغي كه از طرف بازاريان، كسبه و برخي از اعضاي سابق جبهه ملي و عناصر مذهبي به اين جامعه مي شود، اين جامعه توانسته است با استخدام معلمان مجرب، خريد وسايل آزمايشگاهي و كارگاهي و نيز سختگيري زياد، سطح آموزش مدارس خود را به صورت قابل توجهي بالا ببرد. به طوري كه بيشتر دانش آموزاني كه از اين مدارس فارغ التحصيل مي‌گردند در آموزش همگاني دانشگاه ها پذيرفته مي شوند. در اين مدارس به علت بي نيازي از كمكهاي مالي آموزش و پرورش، در موارد متعددي به ويژه ثبت نام دانش آموزان، ضوابط و مقررات آموزش  پرورش اجرا نمي‌‌گردد و به جاي شعائر ملي و ميهني برنامه هاي ويژه مذهبي اجرا  و دانش آموزان را با تعصبات خشك مذهبي پرورش مي دهند. به اين جهت دانش آموزان اين مدارس پيوسته مورد توجه گروههاي برانداز مذهبي بوده اند و اين گروهها به نحو مطلوبي از تعصبات مذهبي دانش آموزان اين مدارس استفاده مي‌كنند. سابقه نشان داده است كه عده اي از اعضاي گروههاي خرابكار را كساني تشكيل داده اند كه فارغ التحصيل اين مدارس بوده اند. اين مدارس با وجود مقررات خاص جهت ثبت نام و اشكال تراشي هاي متعدد در اين زمينه، به علت بالا بودن سطح آموزش آنها و تبليغات وسيعي كه از طريق عناصر مذهبي به نفع آنها صورت مي‌گيرد، با استقبال زيادي از طرف مردم روبه رو شده است.  طبقات مختلف مردم حتي طبقات روشنفكر، جهت ثبت نام در اين مدارس به هر وسيله اي متوسل مي شوند.›› 9
يكي از موفقيتهاي‌جامعه تعليمات اسلامي همانگونه كه ساواك نيز آن راتاييد كرده است دستيابي و تهيه  مواد درسي و نوشته‌ها‌يي است كه با كوشش و دقت فراوان تهيه شده بود.كتابهاي‌ مدارس اين جامعه‌ به دو دسته تقسيم مي‌شدند: نخست،كتابهاي تخصصي و فني كه از سوي وزارت آموزش و پرورش تصويب مي‌گرديد وتدريس آن براي همه مدارس اجباري بود. دسته دوم،كتابهاي ديني مربوط به آموزش اصول و عقايد و احكام اسلامي بودند. از آنجا كه كتابهاي درسي تخصصي موردتصويب آموزش و پرورش، در همه مدارس (دولتي و غيردولتي) تدريس مي‌گرديد، درباره آنها در اينجا سخن نخواهدرفت، اما آن دسته ازكتابهايي كه تنها در جامعه تعليمات اسلامي مورد استفاده قرار مي گرفت، شايسته بررسي دقيق تري است، زيرا به اين وسيله مي‌توان وجوه افتراق و امتياز امر‌آموزش و تربيت را در اين جامعه از مدارس دولتي باز شناخت.
در مدارس ابتدايي جامعه تعليمات اسلامي به هر دانش آموز دفترچه ارتباط خانه و مدرسه داده مي شد. صفحه  اول آن مخصوص ثبت مشخصات دانش آموز وآدرس وي بود، سپس نام دروس سال تحصيلي به ترتيب سه  ماهه اول و دوم و سوم قرار داشت كه نمرات درسها در جلوي آنها قرار مي گرفت. اين دفترچه ها به گونه  جالب و جذابي با توصيه‌هاي مذهبي تزئين شده بود. درصفحه پنج اين دفترچه از والدين دانش آموز خواسته شده بود، بر تمام رفتار و كردار‌ « نور چشمي» دقيق شوند و نكات و موارد غير عادي وي را به مدرسه گزارش دهند تا در جلسه شوراي «خانه و مدرسه» مطرح‌گردد، بلكه راهكارهايي براي درمان و حل آنها يافت شود.10
در تاليف كتب مدارس جامعه تعليمات اسلامي برخي از شخصيت هاي برجسته حوزه و دانشگاه فعاليت مي‌كردند. به عنوان مثال استاد علامه طباطبايي نويسنده كتاب تعلميات ديني سال پنجم و ششم ابتدايي بود‌كه در آن به شيوه اي ساده اما دقيق، اصول دين و مذهب و مختصري از تاريخ صدر اسلام تشريح شده بود.11
كتاب تربيت وتعليم ديني كه به قلم آقايان دكتر محمد جواد باهنر و علي غفوري تدوين شده بود، از ديگر منابع مورد استفاده در مدارس جامعه تعليمات  اسلامي به حساب مي آمد. در پيش گفتار اين كتاب چنين آمده است: «جامعه تعليمات اسلامي در تعقيب هدف تربيت ديني و فرهنگي نوباوگان اين مملكت بر اساس ارزش هاي اسلامي و براي اصلاح كتابهاي تعليمات ديني مدارس با توجه به نيازهاي نسل جديد و رعايت نكات تربيتي و اصول آموزش و پرورش جديد، تصميم گرفته تا يك دوره كتابهاي تعليمات ديني براي دانش آموزان مدارس ابتدايي تهيه نمايد.››12در اين كتاب داستان زندگي پيامبر(ص)  و اوليا در قالب عبارات و كلمات ساده و شيرين و متناسب با علايق دانش آموزان بيان شده بود. لغات و عبارات مشكل و پيچيده در اين نوشته و در‌‌ تمام كتابهاي جامعه تعليمات اسلامي يافت نمي شد و نكته جالب ديگر اينكه،كتاب تعليمات ديني پرستش خداوند را با محبت و عشق همراه كرده بود تا دانش آموز اين محبت و عشق را به تمام موجودات بسط دهد.
يكي ازمنابع مهم و با ارزش جامعه تعليمات اسلامي «مجله تعليمات اسلامي» است، كه ناشر افكار جامعه  تعليمات اسلامي به شمار مي‌رفت و اولين شماره آن در فروردين 1331 به چاپ رسيد. در هر شماره اين مجله كه ماهانه چاپ مي شد گزارش دقيق و مستندي همراه با آمار و ارقام از فعاليت هاي جامعه تعليمات اسلامي وجود داشت.
مجله تعليمات اسلامي به علت چاپ مقاله ها و مطالب وزين به سرعت با اقبال و توجه بسياري از اقشار تحصيلكرده مذهبي مواجه شد به گونه‌اي كه در بيشتر مواقع شماره هاي آن چند روز پس از انتشار ناياب مي‌گشت و به همين دليل پس از مدتي فروش آن به صورت آبونمان درآمد. صاحب امتياز اين مجله، دكتر مرتضي ملكي و مدير مسئول آن حسينعلي‌گلشن بودند. مطالب و مباحثي كه در اين مجله چاپ مي شد عبارت بودند از: اصول عقايد و فروع دين، اخلاق اسلامي، تعليم و تربيت، مباحث اجتماعي، بهداشت، تاريخ بزرگان و انبيا و اولياي الهي، علوم جديد و پيشرفت هاي آن، موضوعات ادبي و در نهايت اخبار و تحولات جامعه تعليمات اسلامي.
درباره دبستان و دبيرستان جعفري، قديمي ترين آموزشگاه جامعه تعليمات اسلامي (اكنون نيز همين نام را دارد) مطالبي در شماره سه خرداد ماه 1313 مجله جامعه تعليمات اسلامي درج شده كه به عنوان  نمونه ذكر مي‌گردد: ‹‹ درآموزشگاه پسرانه شماره يك روزانه جامعه تعليمات اسلامي كه به نام دبستان ودبيرستان جعفري ناميده مي‌شود،دوره كامل شش ساله ابتدايي و سيكل اول متوسطه تدريس مي‌گردد. تعداد دانش آموزان هر يك از كلاس هاي ده گانه سال اول ابتدايي‌كه به علت ازدياد دانش آموزان در دوكلاس 1 و2  تدريس مي شوند، به شرح زير مي باشد: 6 ساله ابتدايي جمع 320 نفر و سيكل اول متوسطه جمع 121 نفر كه جمعا 441 نفر مي باشند. دانش آموزاني كه كمتر از 15 سال تمام داشته و به حد بلوغ شرعي نرسيده اند، از ساعت يك ونيم تا دو و نيم بعد از ظهر در سالن نمازخانه حاضرشده و با نظم و ترتيب مخصوص در سه صف قرار مي‌گيرند. از بين آنان يك نفر كه بيشتر به حسن خلق و امانت و عدالت ممتاز گرديده، به عنوان امام جماعت انتخاب مي شود و تا زماني كه خلافي از او  ظاهر نشود، امام جماعت است. در غير اين صورت از اين موقعيت محروم مي شود. در مورد دانش آموزاني كه به حد بلوغ رسيده باشند، براساس گزارش آموزشگاه حتي نماز شب هم مي خوانند. به طور كلي نماز خواندن در آموزشگاه اختياري است اما آموزشگاه با اطلاع اولياي دانش آموزان نظارت بيشتري بر دانش آموزاني كه احساس مي شد چندان به نماز پايبند نيستند، اعمال مي‌كند. آموزشگاه جعفري داراي يك كتابخانه است كه 600 جلد از كتابهاي آن را دانشگاه تهران و بقيه كتابها را مولفين و صاحبان مطبوعات اهدا كرده اند.›› 13
جامعه تعليمات اسلامي جشن ساليانه اي با حضور عده زيادي از علما، فضلا، تجار، دانشجويان، معلمان، اساتيد دانشگاه، كسبه و اصناف در روز مبعث رسول اكرم (ص) برگزار مي‌كرد و در اين روزگزارش عملكرد ساليانه   خود را به وسيله هيات مديره اعلام مي‌داشت.گزارش يكي از اين مراسم، به تفصيل در يكي از شماره هاي مجله جامعه تعليمات اسلامي نيز آورده شده است.14
برنامه هاي درسي از قبيل كوهنوردي، مسابقات مختلف ورزشي، اردوهاي تفريحي در باغ هاي كرج و برنامه‌هاي متنوع ديگر از برنامه هاي هميشگي جامعه تعليمات اسلامي براي مدارس بود كه نقش زيادي در رفع خستگي و يكنواختي و ايجاد تنوع و انگيزه در دانش آموزان ايفا مي كرد.

مراجع تقليد و جامعه تعليمات اسلامي
بنيانگذاران جامعه تعليمات اسلامي جزء آن دسته از نيروهاي مذهبي بودند كه نه تنها پيوند تنگاتنگي با مراجع تقليد داشتند، بلكه درتمام مراحل زندگي، آنان را به عنوان راهنما و مراد خود پذيرفته بودند. به طوري كه در مواد 3و5 اساسنامه اين جامعه بر تقليد در تمام زمينه ها از «اعلم علماي اماميه»تاكيد شده بود. آيت الله العظمي محمد تقي خوانساري از مراجع ثلاث نيز يكي از ياوران اصلي جامعه تعليمات اسلامي به حساب مي آمد. پس از فوت ايشان مجله جامعه تعليمات درباره خدمات اين مرجع بزرگ نوشت: «اين عالم رباني چون تشخيص داده بود، كه بزرگترين راه اصلاح جامعه، توسعه و تقويت تعليمات ديني و فرهنگي  است، با جامعه تعليمات اسلامي كمال مساعدت را به طور مادي و معنوي مي فرمود و در تشويق موسسين اين جامعه و قدرداني از زحمات آنان بي اختياربود.»15
 رابطه آيت الله العظمي بروجردي نيز با بنيانگذاران جامعه تعليمات اسلامي، رابطه‌اي گرم و صميمي بود. تا جاييكه اعضا و كاركنان جامعه بارها به خدمت ايشان مي شتافتند تا از مواعظ و سخنان آن مرحوم بهره مند گردند. در يكي از اين ديدارها مرجع بزرگ تقليد شيعيان، خطاب به آنان چنين گفت: «چقدر خوب  بود كه وزارت فرهنگ، همه‌ دبستان‌هاي‌ ما را مانند اين آقايان(اعضاي هيات  مديره جامعه تعليمات اسلامي) بر وفق دستورات اسلام تشكيل مي داد و محصلين را با تلفيق عقايد حقه و تعليم قرآن و معارف اسلاميه، ديندار و با ايمان تربيت مي نمود و براي تعيلم و تربيت برنامه اي بر طبق موازين شرع مقدس تنظيم مي نمود. براي اجراي آن نيز آموزگاران و دبيراني خداپرست و متدين انتخاب مي نمود تا اطفال مسلمان اين كشور كه مردان آينده هستند، از دين و حقيقت بهره داشته باشند، بلكه كاملا زندگي و دنياي ايشان را نيز تاييد وكمك نمايد. همين كه افراد جامعه ديندار و با ايمان باشند، داراي امانت و صداقت خواهند بود و آنگاه در هر مقام و هر كاري كه قرار بگيرند، وظيفه خود را به درستي انجام خواهند داد و از خيانت و ناراستي پرهيز مي كنند.» 16 
استاد مرتضي مطهري نيز كمكهاي گوناگون آيت الله العظمي بروجردي به مدارس جامعه تعليمات اسلامي را تاييدكرده دراين باره چنين مي‌گويد: «يكي از مزاياي برجسته معظم له ( آيت الله بروجردي) كه نماينده طرز تفكر روشن وي بود، علاقه مندي به تاسيس دبستان ها و دبيرستان هاي جديد، تحت نظر سرپرستان متدين بود كه دانش‌آموزان را هم علم بياموزد و هم دين. معظم له ديانت مردم را در بي خبري و بي اطلاعي و بي سوادي آنها جستجو نمي كرد. معتقد بود، كه اگر مردم عالم شوند و اين علم به طور صحيح و معقول به آنها تعليم گردد؛ هم دانا خواهند شد و هم متدين. آن مقدار كه من اطلاع دارم مبالغ  زيادي از وجوه سهم امام را اجازه داد كه صرف تاسيس بعضي دبستان ها ودبيرستان ها بشود… درباره مدارس جامعه تعليمات اسلامي مي دانم كمكهاي شاياني كرده است. حتما موارد ديگري هم هست كه من فعلا بي خبر هستم.»17
همچنين آيت الله العظمي حكيم از مراجع تقليد بزرگ شيعه كه در نجف مي زيست  و از ايران دور بود، كمكهاي با ارزشي به جامعه تعليمات اسلامي ارائه مي‌كرد.18
درباره روابط جامعه تعليمات اسلامي و امام خميني(ره) اگر چه اسناد مكتوب و موثقي وجود ندارد؛ اما با توجه به تاييد شيخ عباسعلي اسلامي از سوي ايشان مي‌توان به پذيرش اين مركز فرهنگي از جانب امام خميني پي برد. لازم به توضيح است امام خميني (ره) مدتها پيش از علني ساختن مخالفت خود عليه دستگاه پهلوي دوم، سياست هاي فرهنگي و آموزشي اين رژيم را مورد حمله قرار مي داد. به عنوان مثال ايشان به هنگام پذيرفتن دكتر علي اميني در منزلشان در اين باره چنين فرمودند: «امروزه ما شاهديم كه اكثر جواناني كه از آموزشگاه هاي‌ دولتي  فارغ التحصيل مي‌گردند و جذب اجتماع مي شوند به احكام اسلام و معتقدات مذهبي خيلي پاي بند و علاقه مند نيستند. نه تنها علاقه مند نيستند، بلكه مروج پاره‌اي از مفاسد اجتماعي نيز هستند‌ كه مضر به حال جامعه و افراد است. معلوم مي شود كه در وزارت فرهنگ، برنامه منظم مذهبي، آموزشي و تربيت خاص اخلاقي وجود ندارد. اين ها معلول نامرتبي‌ برنامه هاي ديني، اخلاقي و فرهنگي است. روحانيت انتظار دارد، دولت دستورات اكيدي در اين باره صادر كند؛ تا برنامه هاي ديني و اخلاقي توسعه يابد و از اخلاق و رفتار دانش آموزان و دانشجويان مراقبت كافي به عمل آيدچون نوباوگان امروز، رجال آينده فرداي كشور هستند، اگر امروز در وزارت فرهنگ تربيت كافي نباشد، وضع فردا وخيم تر است.» 19
با توجه به آنچه گفته شد مراجع تقليدكه از فضاي فرهنگي و آموزشي حاكم بر وزارت فرهنگ ناخرسند بودند، فعاليت هاي جامعه تعليمات اسلامي و به ويژه عملكرد شيخ عباسعلي اسلامي را مورد تاييد و حمايت قرار مي‌دادند. امام خميني (ره) نيز در آغاز جنبش اسلامي و به هنگام سخنراني مشهور خود در عاشوراي سال 1342 با اشاره به ناتواني رژيم پهلوي در جلوگيري از اعتراض علما، با اشاره به رفتار زشت رژيم در برابر مخالفين، درباره اين روحاني چنين فرمودند: « اگر آقاي حاج شيخ عباسعلي اسلامي را نگذاشتند در تهران منبر برود، ديدند كه ايشان در بندر پهلو ي (انزلي)  منبر رفتند و حقيقت را در آنجا بيان داشتند. اگر در بندر پهلوي از ادامه سخنان ايشان جلوگيري كردند، شك نداشته باشندكه ايشان سخنان خود را در جاي ديگر بيان خواهند كرد  و هر جا كه فرصت پيدا كنند، مطالب را به گوش مردم خواهد رساند. اگر با بردن عده زيادي از علما و خطبا به زندان، آنها را از سخن گفتن بازداشتند، ساير آقايان روحاني كه هنوز توقيف نشده اند، سخن خواهند گفت و مردم را متوجه خواهند كرد. مگر مي شود زبان روحانيت را بريد.»20
لازم به ذكر است، پس از تبعيد امام خميني (ره) در سال 1343 تا پيروزي انقلاب اسلامي، حاج شيخ عباسعلي اسلامي از طريق نامه و شيوه هاي ديگر، ارتباط خود را با ايشان حفظ نمود.21‌ رابطه و علاقه وي به امام خميني(ره)  از چشم ساواك پوشيده نماند. درگزارشي به تاريخ 15/10/1345 در اين باره چنين آمده است: ‹‹همانطوركه ساواك مركز در جريان است، نامبرده بالا ( شيخ عباسعلي اسلامي) از جمله افراد ناراحت و طرفدار روحانيت مخالف و به ويژه آيت الله خميني است.كه بايستي ساواك در جريان فعاليت ها و همچنين مسافرت ها و تماس هاي وي باشد.» 22
گذشته از مراجعي كه ذكر آنها گذشت آيات عظام گلپايگاني، مرعشي نجفي، محمد هادي ميلاني، سيد احمد خوانساري در موقعيت هاي مختلف از جامعه تعليمات اسلامي و شخص شيخ عباسعلي اسلامي حمايت و پشتيباني مي‌كردند.

جامعه تعليمات اسلامي و رژيم پهلوي
چنانكه گفته شد، مدارس و آموزشگاهها در دوره پهلوي دوم، به دو صورت رسمي ( دولتي) و غير رسمي(غير دولتي) فعاليت مي‌كردند كه مدارس جامعه تعليمات اسلامي در زمره مدارس غير رسمي به شمار مي آمدند. برخي ويژگي‌‌هاي مدارس فوق كه سبب تمايز آنها از مدارس ديگر‌گرديده بود در صفحات پيش بيان گرديد، و در اين بخش پاره‌اي از كار‌كردهاي آن كه مخالف سياست فرهنگي سلطنت پهلوي بود بيان مي گردد.
به دليل ماهيت ديني جامعه تعليمات اسلامي، فعاليت هاي آن به عنوان واكنشي در برابر سياست هاي ضد رژيم پهلوي تلقي مي‌‌شد و به همين دليل ساواك و ديگر سازمان هاي امنيتي، اين مركز فرهنگي را به چشم يكي از پايگاه هاي مخالف دولت به حساب  مي آورند. درگزارشي به تاريخ بيست و پنجم تيرماه سال 1346 در اين باره چنين آمده است:‹‹… در مدارس جامعه، صبح ها به هيچ وجه مراسم نيايش (رسمي) انجام نمي شود، بلكه فقط قرآن خوانده مي‌شود وكتب مذهبي يا درسي علاوه بر كتب دولتي تدريس مي شود. مردم متعصب، اطفال خود را به اين مدارس مي فرستند و در اثر تبليغات آنان، ديگر حاضر نيستند كودكان خود را به مدارس دولتي بفرستند. اطفال اشخاص بازاري در اين مدارس درس مي‌خوانند، در اين مدارس كمتر از شعائر ملي و شاهنشاهي نام برده مي‌شود. بيشتر معلمين آنان، طلبه هاي معلم و طرفدار آيت الله ميلاني و  آيت الله  خميني و نواب صفوي هستند. بازرس مرد حق ورود به مدارس دخترانه جامعه تعليمات اسلامي را ندارد.»23
شيخ عباسعلي اسلامي موضع جامعه تعليمات اسلامي در برابر رژيم شاه و عكس العمل آن رژيم را چنين بيان نموده است:«ما در برنامه صبحگاهي مدارس خود به جاي سرود، مراسم دعا و نيايش به امام زمان برگزار مي‌كنيم، ليكن اخيرا از طرف دولت دستور داده شده كه بايد تابع وزارت فرهنگ باشيد و طبق دستور آن وزارتخانه رفتار كنيد. حتي برنامه فقه را نيز حذف كردند و مانع از انجام مراسم دعا به امام زمان گرديدند.»24
رژيم پهلوي اوايل دهه پنجاه بر نظارت و سختگيري خود بر مدارس جامعه تعليمات اسلامي افزود و حتي با مطرح كردن لايحه آموزش رايگان درصدد تعطيلي آنها برآمد. همچنين با سياست رفع اجباري حجاب از دبيرستان ها، هيات مديره جامعه تعليمات اسلامي در شرايط بسيار بحراني قرارگرفت. دركتاب خاطرات علم مطالبي در اين باره ذكر شده كه به طور آشكار سياست هاي ضد ديني رژيم پهلوي را نشان مي دهد: «عرض كردم  به شاه  آيت الله خوانساري، بابت اين كه بخشنامه شده در بعضي دبيرستان ها كه به نام دبيرستان اسلامي  وابسته به جامعه تعليمات معروف است، بعضي دخترها كه چادر دارند بايد چادر را بردارند، ناراحت است. او از لحاظ خودش ناچار است ناراحت باشد، چون پيشواي شيعه است و از لحاظ شيعه حرف او درست است. فرمودند شاه درست است؛ ولي من هم چاره ندارم.  اگر اين كارها را  نكينم كه نمي توانيم جلوي چپها  را بگيريم. به هر قيمتي شده اين كار را خواهيم كرد، ولو به  قيمت بستن اين مدارس، مگر تمام انقلاب ما را همين آخوندها تخطئه نكردند.»25
به هر حال رژيم پهلوي در سال 1353 با تصويب قانون آموزش رايگان تمام مدارس ابتدايي و راهنمايي جامعه تعليمات اسلامي را تحت كنترل خود در آورد. به اين ترتيب هرچند ضربه سنگيني به اين مركز فرهنگي وارد گرديد اما دبيرستان هاي آن تا پيروزي انقلاب اسلامي به حيات خود ادامه دادند.
لازم به توضيح است، با پيروزي انقلاب اسلامي و پس از تصويب قانون مدارس غير انتفاعي، جامعه تعليمات اسلامي، مدارس ابتدايي و راهنمايي خود را بارديگر داير نمود و اكنون مانند سال هاي پيش به فعاليت خود در عرصه فرهنگ كشور ادامه مي دهد.
با تمام آنچه‌گفته شد، به يقين نمي‌توان مدارس جامعه تعلميات اسلامي را خالي از عيب و نقص  دانست، زيرا گردانندگان آن، نه تنها به هيچ وجه از دولت وجهي دريافت نمي كردند، بلكه بيشتر تلاش و انرژي آنها مصروف خنثي سازي برنامه هاي وزارت آموزش و پرورش پهلوي و نيز ساواك مي‌گرديد. همچنين نيروهاي مذهبي در‌آغاز، تجربه اداره مدارس نوين آن هم به‌گستردگي مدارس جامعه تعليمات اسلامي را نداشتند. با اين وجود  نقص و كمبودهاي احتمالي در جريان اداره اين مدارس، كارنامه موفق آنرا خدشه دار نمي سازد.

پي نوشت ها
1- آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي پرونده 1/191 – 7/191
2- طلايه دار فرهنگ اسلامي در عصر اختناق، حاج شيخ عباسعلي ، تهران، انتشارات تثبيت، 1347
3- همان ، ص 208
4- حميد كرمي پور، جامعه تعليمات اسلامي، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1380 صص 80-71
5- همان، ص 274
6- همان، ص 276
7- همان
8- همان
9- آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده شيخ عباسعلي اسلامي، شماره بازيابي 276-4/191
10- دفترچه ارتباط خانه و مدرسه، تهران، جامعه تعليمات اسلامي، 1322
11- تعليمات ديني براي سال پنجم و ششم ابتدايي، تاليف استاد علامه طباطبايي، تهران، بي‌تا، چاپ تابان
12- علي غفوري و محمد جواد باهنر، كتاب تربيت و تعليم ديني سال سوم ابتدايي، تهران، انتشارات جامعه تعليمات اسلامي، 1345
13- مجله جامعه تعليمات اسلامي، شماره 3، خرداد 1331، ص 39
14- همان، ص34
15- مدارس جامعه تعليمات، فصلنامه ياد، تهران، بنياد تاريخ ايران، 1369،ص123
16- مجله جامعه تعليمات اسلامي، شماره 5، 1331، ص 82
17- مرتضي مطهري و ديگران، بحثي درباره مرجعيت و روحانيت، تهران ، شركت سهامي انتشار، 1344، صص 246و247
18- آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده شماره 3351/191
19- براي اطلاع بيشتر در اين باره: ر.ك، جعفر مهدي نيا، زندگي سياسي علي اميني، تهران،پاسارگاد، 1368
20- حميد روحاني، بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني(ره)، تهران، انتشارات راه امام، 1359، ج3، ص 290
21- از اظهارات حاج محمد دادگستر نيا عضو هئيت مديره جامعه تعليمات اسلامي با نويسنده
22- آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده شماره 154- 1916
23- همان، پرونده شماره 168-6/191
24- همان، 216- 3/191
25- اسد الله علم، ياداشت ها ج 3 ،ويراسته علينقي عليخاني، تهران، نشر سرا، چاپ سوم، 1377، ص 158