خاندان علم و تاریخ معاصر ایران

خاندان علم از پراهميتترين خاندانهاي ايران در تاريخ معاصر ميباشند. اين خاندان هرچند بدون ارائه يك شناسنامه و شجرهنامه متقن، پيشينه تاريخي خود را به قرن دوم هجري ميرسانند و فردي به نام خازمبن خزيمه را به عنوان سردودمان خود معرفي ميكنند كه در زمان عباسيان در رأس بخشي از سپاهيان اسلام جهت سركوب شورش استادسيس به خراسان اعزام شده بود با اين حال، با توجه به منابع به جاي مانده، تقريبآ از اواخر دوره صفويه نقش تاريخي اين خاندان تدريجآ به طور محسوستر و واقعيتري تبلور مييابد. از اين دوره به بعد است كه جسته و گريخته در منابع تاريخي نامي از اين خاندان برده شده و به عملكرد رؤساي اين خاندان در تحولات سياسي منطقه، البته نهچندان به وضوح، اشاره ميشود. ناحيه تحت نفوذ اين خاندان در شرق كشور و تقريبآ ميان جنوب خراسان و شمال سيستان قرار داشت و در اين منطقه بود كه اين خاندان تدريجآ با تشكّل بخشيدن به عمليات خود جاي پاي تثبيت شدهاي را به دست آوردند. شرق كشور به ويژه از اوايل قرن سيزدهم هجري/نوزدهم ميلادي با توجه به دستهبنديها و رقابتهاي استعماري كشورهاي روسيه و انگلستان اهميّت بيشتري مييابد و به تبع آن با حضور خاندان علم در اين منطقه نقش اين خاندان در تحولات شرق كشور مهم جلوه مينمايد. نقش خاندان علم در تحولات سياسي شرق كشور خصوصآ از هنگام حكمراني حشمتالملك اوّل (اميرعلم خان سوم) در ايالت قاينات كه همزمان با سلطنت ناصرالدين شاه در ايران است بيشتر اهميّت پيدا ميكند و حشمتالملك به عنوان حكمراني قدرتمند بيش از گذشته مورد توجه دولتمردان قاجاري و كشورهاي خارجي بالاخص انگلستان قرار ميگيرد. با اين حال، ما هيچگونه مدركي دال بر وابستگي وي به كشور انگلستان در دست نداريم.
حشمتالملك اوّل در دوره حكمرانيش توانست با جلب نظر حكومت مركزي ايران قدرت فائقه خود را در قاينات و سيستان تثبيت كند و به ناآراميهاي اين مناطق پايان دهد. پس از مرگ وي در سال 1309ق منطقه تحت حكمراني وي بين دو فرزندش علياكبر خان حشمتالملك دوم و اميراسماعيل خان شوكتالملك اوّل تقسيم شد كه شوكتالملك اوّل حاكم قاينات، به لحاظ اداري ـ سياسي، رسمآ ارشديت داشت. از اين دوره به بعد رقابت درونخانوادگي بين خاندان علم بروز كرد و ناآراميهاي گستردهاي را در ايالات سيستان و قاينات در پي داشت. در اين دوره كه همزمان با سلطنت مظفرالدين شاه و نهايتآ پيروزي مشروطيت و تحولات بعدي بود حضور و نفوذ كشورهاي استعماري روس و انگليس در ايران بيش از پيش شدّت پيدا كرده بود و آنچه در اين ميان اهميت يافت وابستگي تدريجي خاندان علم به سياست انگلستان در ايران بود. حشمتالملك كه در سيستان حكومت داشت آشكارا جهت پيشبرد اهدافش و پيشي گرفتن بر برادرش طرفداري خود را از انگليس اعلام كرد. از اين زمان به بعد است كه ما شاهد وابستگي خاندان علم و رؤساي اين قوم به انگليس هستيم. اين روند در زمان جانشينان آنها يعني در زمان حكمراني محمّدابراهيم خان شوكتالملك دوم سيري صعودي پيدا كرد و تا پايان عمر سياسي اين خاندان در سال 1357ش تداوم يافت.
آشفتگي دروني خاندان علم تا تقريبآ يك دهه پس از پيروزي انقلاب مشروطيت ادامه يافت و با انتصاب شوكتالملك دوم به حكمراني ايالات سيستان و قاينات و بلوچستان بار ديگر حوزه حكمراني اين خاندان يكپارچه شد. بهرغم آرامش و رضايت نسبي مردم اين منطقه از شيوه حكمراني حشمتالملك اول، پس از مرگ وي فرزندان او با در پيش گرفتن شيوههاي نادرست در امر حكمراني سبب خرابيهاي بيشماري در ايالات شرقي ايران (سيستان و قاينات) شدند و ستمهاي بيش از حدّ تحملي به رعاياي اين مناطق روا داشتند. با تمام اين احوال، حكمراني اين خاندان در قاينات و سيستان تا اوايل به قدرت رسيدن رضاخان در ايران تداوم يافت، و همزمان با قدرتيابي وي، شوكتالملك دوم كه در رأس خاندان علم قرار داشت آشكارا و با تبعيت از سياست و خطمشي انگليس در ايران جهت هموار كردن راه قدرتطلبي رضاخان همكاريهاي ارزندهاي با وي داشت. و از آنجايي كه در اين زمان سياست انگلستان براساس تشكيل يك حكومت مركزي منسجم و قدرتمند در ايران طرحريزي شده بود شوكتالملك هم از حكمراني بالاستقلال قاينات و سيستان كنارهگيري كرد تا از اين پس در مسيري ديگر به حيات سياسي خود ادامه دهد.
از سال 1303 تا سال 1316ش شوكتالملك هيچگونه منصب سياسي و... رسمي نداشت و رضاشاه صرفآ در برخي از مشاورههاي خصوصي و مهم از وي بهرهگيري ميكرد. وي از سال 1316 به مدت يك سال استاندار فارس شد و پس از آن تا پايان سلطنت رضاشاه در چندين كابينه منصب وزارت داشت. وي واپسين سالهاي عمر خود را بدون اينكه منصبي رسمي داشته باشد عمدتآ در بيرجند گذراند.
قدرت و نفوذ خاندان علم همزمان با وارد شدن اسدالله علم به عرصه سياست كشور داخل مرحله تازهتر و در عين حال مهمتري شد. اسدالله علم كه از همان ابتدا وابستگي و طرفداريش از انگلستان بر كسي پوشيده نبود اين وضعيت را تا پايان عمر حفظ كرد. از آغاز جواني وارد مسائل سياسي ـ اداري كشور شد و با هرچه بيشتر نزديك كردن خود به محمّدرضا شاه تدريجاً پايگاه مستحكمي در رأس حكومت مركزي براي خود به دست آورد. اسدالله علم در تمام بحرانهاي پديد آمده در دوره محمّدرضا شاه در كنار او ايستاد و از وي حمايت كرد. علم در توطئه كودتاي 28 مرداد 1332ش عليه دولت دكتر مصدق نقش بسيار قاطعي برعهده داشت. وي سپهبد زاهدي را مجبور كرد بهرغم ميل خود از نخستوزيري كنارهگيري كند. علم با داشتن منصب وزير كار در كابينه حسين علاء از مهمترين گردانندگان اين دولت شد. تقريبآ در تمام انتخابات مجلس شوراي ملّي اين دوره دخالت ميكرد و بيشتر نمايندگان مجلس سنا نيز با صوابديد وي به مجلس راه مييافتند. در دوران نخستوزيريش در اوايل دهه 1340ش نقش بسيار قاطعي در سركوب حركتهاي مردمي برعهده گرفت و بالاخص با سركوب قيام 15 خرداد راه ديكتاتوري شاه را بيش از پيش هموار ساخت. از سوي ديگر، علم با زد و بندهاي اقتصادي و منابع مالي كه در اختيار داشت توانست صاحب ثروت هنگفتي شود.
اوج قدرت اسدالله علم در دوره محمّدرضا شاه به ويژه پس از انتصاب وي به منصب وزارت دربار از اواسط دهه 1340ش بود. از اين برهه به بعد، علم به قدرت درجه اوّل كشور پس از شاه تبديل شد. وي در اين دوره در تمام تصميمگيريهاي مهّم و كلان كشور دخالت ميكرد و نهايتآ رأي وي كه با مشاورت مستقيم شاه انجام گرفته بود، صائب بود. مقام وي در نزد شاه از شخص نخستوزير هم بيشتر بود و اكثر نمايندگان سياسي و... كشورهاي خارجي نيز به جاي مراجعه به هيئت دولت ترجيح ميدادند مستقيمآ با علم وارد مذاكره شوند چرا كه، در نهايت، او را تصميمگيرنده اصلي ميدانستند. در اين زمان اسدالله علم تسلط زيادي به ويژه بر محافل فرهنگي كشور به دست آورد و تا حدود زيادي در جهتدهي و برنامهريزي فرهنگي كشور نقش اصلي را برعهده داشت. درواقع با توجه به سيستم ديكتاتوري كشور، كه شاه تنها و اصليترين تصميمگيرنده در رأس هرم حكومت بود، اسدالله علم نيز كه ميشود گفت مهمترين و شايد تنها مشاور عالي و نزديك شاه بود با نفوذي كه در شخص شاه داشت ميتوانست سياستهاي كشور را در جهت دلخواه هدايت كند. وي شايد تنها كسي بود كه شخص شاه اعتماد كاملي به او داشت و او به تمام محارم و مسائل خصوصي و... شاه آگاه بود.
علم جايگاه بلامنازع خود را تا پايان عمر، يعني در اوايل سال 1357ش، حفظ كرد. در تاريخ معاصر ايران به ندرت ميتوان فرد ديگري را يافت كه نظير اسدالله علم از قدرت فائقه و نفوذ بلامنازعي در كشور برخوردار باشد. اسدالله علم در 25 فروردين 1357 پس از تحمل درد و رنج بيماري سرطان خون در يكي از بيمارستانهاي آمريكا در گذشت و با مرگ وي پرونده يكي از جنجاليترين و مهمترين خاندانهاي حكومتگر در تاريخ معاصر ايران نيز بسته شد.