نگاهی به زندگی دکتر حسین فاطمی

وی پس از مدتی به تقاضای مصرانه برادرش به اصفهان بازگشت و اداره روزنامه باختر را به عهده گرفت و در مقاله ای نمایندگان مجلس رضاشاهی را تلویحا عروسک های خیمه شب بازی نامید و با توجه به سابقه شهربانی از او به زندان افتاد و مد تی هم با افراد شرور و خطرناک هم بند شد تا آنکه پس از شهریور ۱۳۲۰ همه زندانیان سیاسی از جمله حسین فاطمی از زندان آزاد شدند و او به تهران آمده و روزنامه باختر را مستقلا در تهران راه اندازی نمود ودر اولین سر مقاله باخترعهد خویش را برای استقلال و آزادی ایران به همه نشان داد اولین رودر رویی مستقیم وی با رژیم هنگامی رخ داد که سهیلی در صدد محدود ساختن مطبوعات برآمد و او به تنهایی در برابر رژیم ایستاد و او را شاه سلطان حسین نامید و در ۲۶ خرداد ۱۳۳۲سرمقاله ای با عنوان «یا مرگ یا زندگی» چنین نوشت: پیش از هرف چیز باید بداند مرگی که می پذیرد حتما قرین شرف و افتخار باشد همینطور است آن زندگی که قبول می کند ودر پناه آن دقایق ایام را سپری می سازد با سرافرازی و شرف توام باشد... برخیز بیدار شو!این خواب طولانی افتخار را از دست تو گرفت، تو مفتخر دنیا بودی... حیف از این نژاد که سرور و سالار دنیا بوده منقرض شود... اما بیش از چند شماره از انتشار آن نگذشته بود که در ۱۲ مرداد ۱۳۲۸ مقاله ای تحت عنوان این دزدها بازهم سواری می خواهند کار آن را به توقیف کشاند.

تشکیل جبهه ملی به پیشنهاد دکتر فاطمی
این هنگام مصادف بود با اتمام مجلس پانزدهم و بازگشت دکتر مصدق به صحنه مبارزه و بزرگترین مشکل آزاد نبودن انتخابات بود که با مداخله شاه و ارتش در انتخابات صورت می گرفت ونیز قرارداد ننگین گس- گلشائیان در مجلس بود که نامه دکتر مصدق خطاب به برخی نمایندگان وحملات شدید باخترامروزتا حدی آن را متوقف کرده بود و همه منتظر نتیجه مجلس شانزدهم بودند. و به این ترتیب دکتر مصدق برای آزادی انتخابات وارد میدان می شود. و طی بیانیه ای از مردم می خواهد که او و یارانش را تنها نگذارند... و در روز ۲۲مهرماه در دربار تحصن کنند. صبح روز جمعه ۲۲ مهر ماه ۱۳۲۸ مردم دسته دسته در اعتراض به تقلب در انتخابات به دنبال دکتر مصدق و دکتر فاطمی و برخی دیگر از یاران آنان درخیابان کاخ اجتماع می کنند و۲۰نفر به نمایندگی ازآنان از دکترمصدق ودکتر فاطمی دربار متحصن می شوند و حتی دست به اعتصاب غذا می زنند اما سرانجام بدون نتیجه تحصن را رها می کنندو مصدق با د لگیری به احمد آباد تبعید می گردد ولی در همین هنگام اعلامیه دکتر فاطمی که در آن دربار و هیات حاکمه محکوم شناخته می شوند و انتخابات (دوره شانزدهم) غیر قانونی اعلام می گردد به مصدق جان تازه ای بخشید. دکتر فاطمی همچنین مورد توجه اشرف خواهر شاه قرار گرفت او صیاد جوانانی بود که در ناصیه شان ذوق و استعدادی می دید،اشرف اصرار داشت که دکتر فاطمی در حلقه یاران او در آید و در این راه حاضر بود هر امکانی را در اختیارش بگذارد و این برای کسی که تازه می خواست وارد زندگی جدی سیاسی شود بهترین موقعیت بود و پیش از دکتر فاطمی بسیاری در این دام افتاده بودند اما دکتر فاطمی در معامله با خود و روزگار نام نیک را برگزید. او پس از تشکیل جبهه ملی تمام تلاش خود را بر سرشکل گیری جبهه ملی گذاشت و پس از آن که انتخابات دوره شانزدهم تهران به دلیل رسوایی بیش از حد باطل اعلام شد به عنوان یکی از نمایندگان جبهه ملی به به همراه دکتر مصدق که رای اول تهران را به خود اختصاص داده بود وارد مجلس شد و مبارزه افتخار آمیز خود را پشت سر پیشوا و مرادش دکتر مصدق آغاز کرد در حقیقت دکتر فاطمی موتور لوکوموتیوی بود که مصدق نحیف و پیر را در صدر نشانده بود و پیش می رفت و مردم به درستی تشخیص دادند که صدای مصدق که از لابلای سطور باختر امروز به گوش می رسد تنها کسی است که در مقابل ایجاد یک دیکتاتوری تازه می ایستد و به این ترتیب مبارزه مصدق و یارانش که از آن بوی نفت به مشام می رسید آغاز شد و آنان مخالفت خود را با قرارداد گس-گلشائیان که دولت انگلیس را تا سال ۱۹۹۳ در غارت منابع ایران آسوده خاطر می ساخت آغاز نمودند و این در حالی بود که شاه به انگلیسیها قول داده بودکه که با گرفتن اختیار انحلال مجلسین خواهد توانست لایحه نفت گس- گلشائیان را از تصویب بگذ راند وچون حسین علا کاری از پیش نبرد بابا فشار اربابان خارجی تیمسار رزم آرا بر سر کار آمد تا با فشار و دیکتاتوری منافع اربابان خارجی را تامین نمایدو او خود نیز رویاهای بزرگی در سر داشت. مصدق و یارانش قاطعانه در برابر رزم آرا ایستادند و عملا کار او رامتوقف کردند و رزم آرا سرانجام صبحی زود به تنهایی به منزل دکتر فاطمی رفت تا شاید او را نیز مانند بسیاری دیگر با وعده و وعید و یا سخن گفتن ا ز اصلاحات بفریبد اما دکتر فاطمی باز هم دکتر فاطمی ماند وفریب نخورد و تا آنجا پیش رفت که رزم آرا دستور توقیف او را صادر کرد اما دکتر فاطمی از آن که بود عزیز تر شد و با اعتصاب دانشجویان سرانجام آزاد شد. در بهار ۱۳۲۹و در اوج این مبارزات مصدق سخن دکتر فاطمی را که می گفت برای این کارها وقت ندارم را نشنیده گرفت و او را که بیش از سی سال داشت بر سر سفره عقد نشاند،عروس پریوش دختر ۲۲ ساله سرهنگ سطوتی، سال بعد خدا فرزندی به او عطا نمود که او را علی نام نهاد. پس از ترور رزم آرا مدت کمی علا نخست وزیر شد و چون کاری از پیش نبرد استعفا داد و هرچه شاه از او خواهش کرد تا باقی بماند نپذیرفت و در این هنگام وحشت در اردوی ملیون افتاد ، سخن از کودتایی نظامی بود... دکتر فاطمی سرمقاله باختر امروز را نوشت و سپس به نوشتن وصیت نامه خود پرداخت برنامه آن بود که به مصدق پیشنهاد نخست وزیری شود و چون او نپذیرد مجلس به سید ضیاالدین ابراز تمایل کند اما مصدق که از این مساله آگاه شده بود بر خلاف همیشه پذیرفت اما آن را منوط به تصویب لایحه 9 ماده ای برای ملی کردن صنعت نفت و خلع ید نمود.
پس از نخست وزیری مصدق روز عمل فرا رسید و آنان که به دنبال مال و مقام به جبهه ملی آمده بودند سخت برآشفته تا آنجا که می خواستند جبهه ملی را منحل کنند و یا مصدق را از آن کنار بگذارند و این فقط دکتر فاطمی بود که با از خود گذشتگی و تلاش فراوان مانع از طرح آن دو نکته و نفاق بیشتر در جبهه ملی شد و در باختر امروز نوشت اگر ملی شدن صنعت نفت نبود کابینه طور دیگری تشکیل می شد. دکتر فاطمی در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۳۲۰به سمت معاون پارلمانی نخست وزیر و سخنگوی دولت منصوب شد وسعی فراوانی هم در آن داشت که شاه را با ملت همراه سازد به امید آن که استقلال و دموکراسی در ایران بر طبق قانون اساسی و همانند کشورهایی مشروطه همچون انگلیس،هلند،اسپانیا و... تامین شود اما به زودی متوجه شد که شاه جوان برای فروش مملکت به بیگانگان از پدر خود پیشی می گیرد.
ترور دکتر فاطمی توسط فدائیان اسلام
در بهمن ماه ۱۳۳۰ انتخابات مجلس هفدهم برگزارشد و دکتر فاطمی به عنوان نماینده مردم تهران انتخاب شد اما در ۲۵ بهمن ۱۳۳۰ در حالی که بر مزار روزنامه نگار شهید محمد مسعود مشغول سخنرانی و گرامیداشت یاد و خاطره این روزنامه نگار شجاع بود ناگهان صدای گلوله ای سخنان او را قطع نمودو او را نقش بر زمین نمود. ضارب جوانی۱۶ساله و عضو گروه فدائیان اسلام به نام محمد مهدی عبد خدایی بود که سریعا دستگیر شد. دکتر فاطمی در بیمارستان نیز مورد سوءقصد قرار می گیرد که با هوشیاری اطرافیان خطر رفع می شود اما آثار این گلوله حتی پس از مراجعه به آلمان و عمل جراحی در آنجا نیز باقی مانده و تا آخر عمر کوتاهش او را آزار می دهد. دکتر فاطمی اعتبارنامه مجلس هفدهم را در فروردین ماه ۱۳۳۱ در بیمارستان دریافت نمود و در ۱۹ خرداد ۱۳۳۱برای استیفای حقوق ملت به همراه هیات ایرانی عازم لاهه هلند شد و در ۲۶خرداد ۱۳۳۱ از آنجا برای عمل جراحی به آلمان رفت و سرانجام در مردادماه ۱۳۳۱ درحالی که چندین سالی پیر شده بود به ایران بازگشت و به وظایف نمایندگی اش مشغول شد.
اما از آثار آن گلوله تا پایان عمر کوتاهش رنج می برد و گاه دچار دردهای شدید در ناحیه شکم می شد اما همیشه می گفت که این رنج ها در مقابل رنج هایی که پیشوای آزادی یعنی دکتر محمد مصدق به خاطر منافع ایران کشیده است هیچ می باشد. دکتر ها در این هنگام به او توصیه کرده بودند که روزی بیشتر از دو ساعت کار نکند اما او با جدیت تمام فعالیتهایش را ادامه می داد. دکتر فاطمی وزیر امور خارجه می شود: در مهر ماه ۱۳۳۱ که کارشکنی انگلیس در ایران به اوج خود رسیده بود و وزیر امور خارجه که مردی شریف بود به علت عواقب بعدی حاضر به قطع رابطه با انگلیس نبود و سرانجام استعفا داد و دراین هنگام دکتر فاطمی وزیر امور خارجه و سخنگوی دولت شد و با قاطعیت تمام در ۱۹ مهر ۱۳۳۱ سفارتخانه انگلیس را تعطیل وجاسوسان آن را اخراج نمود و کینه شدیدی را در دل انگلیسیها ایجاد نمود. پس از روزهای وحشتناک ۹ اسفند و قتل شهید افشار طوس رئیس شهربانی کل کشور، سید د می از مراد خود جدا نشد اما پس از این مسائل معتقد بود که باید با دربار برخوردی انقلابی داشت اما مصدق که هفتاد سال قدمی بر خلاف قانون ننهاده بود و با قانون نیز به اکثر خواسته های خود رسیده بود زیر بار نمی رفت. کودتا: سرانجام آنچه انتظارش می رفت رخ داد وشب ۲۴ مرداد دکتر فاطمی که تازه به منزل آمده بود ناگهان با هجوم وحشیانه ماموران دست چین شده به منزلش روبرو شد آنها او را با خود بردند و با همسر و بچه خردسالش نیز شدیدا بدرفتاری کردند. قرار بود صبح فردا مصدق ،فاطمی و ریاحی اعدام شوند. هنگامی که او را به سمت توقیفگاه می بردند با آرامش این شعر را زمزمه می کرد : چو تیره شود مرد را روزگار همه آن کند کش نیاید بکار دکتر فاطمی پس از شکست کودتای اول و مراجعه به منزلش و اطلاع از بدرفتاری های شدید ماموران با همسر و فرزندش شدیدا خشمناک شد و علنا به دربار بد وبیراه می گفت و در این هنگام از مصدق می خواست تا او را وزیر دفاع کند تا قاطعانه با دشمنان برخورد کند و از تمام سفیران ایران خواست تا نه تنها به استقبال شاه که از کشور گریخته بود نروند بلکه او را به کشور بازگردانند... و به مصدق می گفت که این بهترین فرصت است و باید جمهوری اعلام شود اما مصدق که می دید همه چیز با آرامش به نفع او خاتمه یافته است او را دعوت به آرامش ومیانه روی می کرد. دکتر فاطمی در ۲۶ مرداد در میتینگی درمیدان بهارستان شدید ترین حملات را به دربار نمود و خواهان برچیده شدن بساط ننگین پهلوی شد و مردم نیز که در راس آنها جهان پهلوان تختی بود مجسمه های شاه را از جای کندندو دکتر فاطمی هم در سرمقاله های باختر امروز شدیدا به دربار حمله می کرد و به مردم وعده می داد که حکومت آینده فقط با نظر مردم عمل می کند.
در 28 مرداد هیات دولت مشغول تصمیم گیری درباره رفراندوم و نحوه برگزاری آن بود و تصور می رفت هیچ خطری وجود ندارد. اما از شهر گزارش برخی شلوغی ها می رسید. پس از مشاهده برخی شلوغی ها در شهر که در ابتدا بی اهمیت جلوه می کرد دکتر فاطمی از مصدق خواست که طی بیانیه ای مردم را به کمک بخواهد اما هنگامی که نوار ضبط شده سخن مصدق را به رادیو رساند آنجا را در تصرف کودتاچیان دید و با زحمت به منزل مصدق بازگشت. کودتاچیان در این زمان دفتر باختر امروز را غارت کرده بودند و میر اشرافی در رادیو از کودتاچیان می خواست تا هر جا دکتر فاطمی را یافتند او را قطعه قطعه کنند. دکتر فاطمی با فداکاری سعید فاطمی خواهر زاده اش و برخی محافظان نخست وزیر از آن مهلکه گریخت و ابتدا به باغ پور رضا نماینده قشقایی ها رفته و پس از تاریک شدن هوا به خانه سید حسن مصطفوی رفته و سپس از طریق ناصر خان قشقایی و کاظم قطب به منزل دکتر محسنی که دوره خدمتش را در ارتش می گذراند منتقل شد و مدتی در اختفا بود و برخی خاطرات خود را نیز نوشت که پس از انقلاب با عنوان با چشمی گریان تقدیم به عشق منتشر شد. او پس از مدتی مجددا نظر خود درباره سلسله ننگین پهلوی که از ابتدا خانه زاد انگلیس بودند را در نامه ای خطاب به نهضت مقاومت ملی که به پایمردی آیت ا... زنجانی تشکیل شده بود بیان داشت و بیان داشت که تا یک نفر از این خاندان ننگین بر سر کار باشد محال است پای استعمار از این مملکت به در رود و درستی این نظر سالها بعد و حتی امروز که اسناد محرمانه آمریکا افشا می شود بر همگان کاملا آشکار شد.
دستگیری
رژیم همه جا به شدت به دنبال دکتر فاطمی می گشت و سرانجام سروان جلیلوند که همان روز به درجه سرگردی رسید به رئیس شهربانی گزارش داد که مرد مشکوکی در خانه روبری خانه خواهرش زندگی می کند و شاید افسر توده ای باشد. سرگرد مولوی زنگ منزل را به صدا در آورد و دکتر فاطمی که منتظر دکتر محسنی بود در را باز کرد و با سرگردمولوی روبرو شد. دکتر محسنی و همسرش که از سر کوچه شاهد ماجرا بودند دو دستی بر سرشان می کوبند و از آنجا فرار کرده و به خارج از کشور می روند.
مولوی ابتدا با قساوت تمام با هفت تیر بر سر دکتر فاطمی می کوبد و با همان لباس منزل او را به نزد نصیری می برد. نصیری ابتدا به دکتر فاطمی بد دهنی می کند و دکتر فاطمی در جواب می گوید ما برای مملکت به جز خدمت کاری نکرده ایم،آینده این را به شما اثبات می کند و در جواب ناسزای نصیری می گوید تیمسار شما مودب تر صحبت کنید و نصیری در جواب چنان با مشت به صورت دکتر فاطمی می کوبد که تمام صورت ولباس دکتر فاطمی پر خون می شود ودماغ او می شکند. مولوی که همان روز سرهنگ می شود، در آن روز فحش ها از بختیار می خورد که چرا دکتر فاطمی را زنده آورده است و اشرف نیز که چون ماده ببری خشمگین است مصرانه از بختیار می خواهد که سریعتر او را به قتل برساند در دفتر تیمور بختیار او اسلحه اش را به سمت سر دکتر فاطمی نشانه می رود و سپس به سقف شلیک می کند که موجب وحشت شدید دکتر فاطمی می شود. صحنه سازی برای قتل دکتر فاطمی به دست نیروهای خود جوش: یکی از فجیع ترین جنایات پهلوی هنگام دستگیری دکتر فاطمی رخ می دهد و هنگامی که دکتر فاطمی از پله های شهربانی به پائین می آید شعبان بی مخ و اوباش وی از قبیل اکبر گیلیکه ای و... با هماهنگی تیمور بختیار پای پله های شهربانی با چاقو بر سر دکتر فاطمی می ریزند و اگر فداکاری خواهر از جان گذشته دکتر فاطمی بانو سلطنت فاطمی نبود کار او را همان جا می ساختند اما خواهر از جان گذشته اش خود را بر روی او می اندازد و در این مراحم ملوکانه چندین ضربه چاقو نصیب او و چندین ضربه هم نصیب دکترفاطمی می شود و حال بیمار دکترفاطمی را برابر بد می نماید و این خبر به همه جهان مخابره می شود و شاه هم برای جلوگیری از افتضاح بیشتر دستور می دهد به هر قیمت باید زنده بماند. پس از دستگیری دکتر فاطمی جلادان چهره کریه خود را نمایان تر می کنند. روز ۷ مهر ماه ۱۳۳۳ دکتر فاطمی را در حالی که از درد به خود می پیچید روی برانکارد به دادگاه نظامی منتقل کردند.
وکیل او سرتیپ قلعه بیگی از دادگاه خواست تا قاضی و دادستان از محل زندان که نزدیک هم بود دیدن تا نمایند تا آثار استفراغ خون شب قبل دکتر فاطمی را مشاهده نمایند و به آنها اثبات شود که در این شرایط محاکمه او غیر قانونی است اما پزشکان خائن سرلشکر دکتر خوشنویسان، سرلشکر دکتر ایادی،سرتیپ دکتر مقبل وسرهنگ دکتر تد ین با وجود استفراغ خون شب قبل اعلام نمودند که او در سلامت است و وکیل او نیز پس از زمان تنفس دیگر به دادگاه باز نگشت و برای آن که سریعتر کار تمام شود وکیل دکتر شایگان و مهندس رضوی را که حتی تا آن موقع پرونده را ندیده بود به عنوان وکیل تسخیریش انتخاب کردند وآزموده جلاد که به روزگار خود کس از او منفورتر نبود و او را «آیشمن ایران» نامیدند در حالی که حتی محاکمه مصدق هم علنی بود از دادگاه خواست تا محاکمه دکتر فاطمی سری و غیر علنی باشد و سرانجام حکم دستوری اعدام دکتر فاطمی صادر شد. رئیس دادگاه اولیه سرتیپ قطبی ورئیس دادگاه تجدید نظرسرلشکرمزین بود وتقاضای فرجام هم رد شد. دکترفاطمی در روزهای اول برای نوشتن چند صفحه از لایحه دفاعی خود در حالی که 3 هفته پس از مطبوعات از ادعانامه دادستان اطلاع پیدا کرده بود تا دو سه روز دست به قلم نبرد وشدیدا تب کرده و به حالت ضعف افتاد.

حماسه شهادت
ساعت چهار و هفت دقیقه صبح ۱۹ آبان تیمور بختیار فرماندار نظامی به همراه آزموده دادستان ارتش و عده ای دیگر از جمله قاضی عسگر،سرتیپ دکتر ایادی،سرتیپ نجف زاده و سرهنگ دکتر تدین به زندان می روند. دکتر فاطمی در تب می سوخت وتوان حرکت نداشت اما پزشکان به امر شاه برگه ای که حاکی از سلامت او بود امضا کردند... آزموده گفت : اگر وصیتی دارید بفرمائید شما که مکرر می گفتید از مرگ ابایی ندارم و مرگ حق است که دکتر فاطمی نگذاشت سخنانش تمام شود و گفت آری آقای آزموده مرگ حق است آنهم مرگ به چنین پر افتخاری، من می میرم که نسل جوان ایران از مرگ من عبرتی گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارد جاسوسان اجنبی بر این کشور حکومت نمایند.. من درهای سفارت انگلیس را بستم غافل از آنکه تا دربار هست انگلیس سفارت لازم ندارد... آزموده از او خواست تا اگر تقاضایی دارد بگوید و دکتر فاطمی خواهان دیدار با خانواده و ملاقات با دکتر مصدق وصحبتی با افسران شد که آزموده با خشم به او گفت هنوز هم دست از سر این مرد بر نمی داری؟؟؟ و دکتر فاطمی تنها توانست چند لحظه ای با دکتر شایگان و مهندس رضوی خداحافظی کند و آن هم چه خداحافظی سوزناکی که خاطره آن تا سالها باقی ماند... دکتر فاطمی مصدق را وصی خود قرار داد.
قبل از اجرای حکم به آزموده گفت : آقای آزموده مرگ بر دو قسم است مرگ در رختخواب ناز... مرگ در راه شرف و افتخار و من خدای را شکر می کنم که که در راه مبارزه با فساد شهید می شوم ،خدای را شکر می کنم که با شهادتم در این راه دین خود را به ملت ستمدیده و استعمار زده ایران ادا کردم... مقامات نظامی در مصاحبه ای در موردش گفتند: در آن موقع روحیه اش به قدری قوی بود که اگر کسی از اوضاع اطلاع نداشت هرگز باور نمی کرد که این شخص تا دقایقی دیگر اعدام می شود... خورشید نخستین طلایه روز را بر بلندای البرز ریخت... دکتر شایگان و مهندس رضوی با دیدگان اشکبار خود را روی تخت دکتر فاطمی انداختند. دقایقی بعد صدای آزموده در محوطه پیچید: آمبولانس لازم نیست خودش می آید دکتر فاطمی آمد بلند شود اما افتاد سربازان زیر بازویش را گرفتند و او را به قتلگاه بردند... او با چشمان باز در برابر جلادان ایستاد....
آخرین سخنان او این بود: بسم الله الرحمن الرحیم -- پاینده باد ایران -- زنده باد دکتر محمد مصدق. هشت گلوله از لوله های تفنگ چهار سرباز شلیک شد. دو تیر درست بر روی قلب و شش تیر روی سینه... خون پاکش بر زمین ریخت و از آن لاله های سرخ روئید... صدای گلوله در فضا پیچید... ستاره ای در آسمان نبود... نام پرافتخار دکتر فاطمی در آن موقع به عنوان تنها شهید جبهه ملی ثبت شد...