فرار شاه و ثريا به بغداد از كلار دشت در پي شكست كودتاي شاه عليه مصدق (زندگي سياسي شاه – قبل از كودتاي 28مرداد)

شماره صفحه:269    در كلاردشت در اين هنگام آشفتگي حكمفرما بود. ارنست پرون پيش از بازداشت شدن به موقع شاه را در دل شب آگاه كرده بود و او بايستي هر چه زودتر فرار كند و اسباب سفرش همان چيزي بود كه از رامسر به كلاردشت برده بود. او و شهبانو يك هواپيماي كوچكي را در اختيار گرفتند كه آن ها را به خارج ببرد. مي بايستي به رامسر بازگشت كنند تا هواپيماي شاه يعني بيچ كرافت كه در آشيانه خود بود به پرواز در آيد. لااقل اين اميدواري وجود داشت مگر اينكه مصدق آنرا توقيف كرده باشد. لكن هواپيما با خلبانش در آنجا آماده
شماره صفحه:270    بود يعني سرهنگ خاتمي و دو نفر از آجودان ها. شاه گفت همه چيز خاتمه يافت. زود حركت كنيم. مقصد بغداد.يكي از آجودان ها سوار هواپيما شد يعني آتاباي. ديگري ماند تا بقيه لوازم سفر را كه باقي مانده بود جا به جا كند. 16اوت در حرارت خيره كننده ظهر يك هواپيماي دو موتوره ناشناس برفراز فرودگاه بغداد ظاهر شد كه ورود خود را به برج مراقبت اعلام نكرده بود. فرودگاه هم خيلي شلوغ بود زيرا انتظار پادشاه فيصل عراق بيست و دوساله را مي كشيدند كه از يك سفر بازرسي مراجعت مي نمود. هواپيماي شاه به سرعت در فرودگاه دور از ساختمان هاي فرودگاه به زمين نشست يعني در آخرين نقطه گوشه فرودگاه. يگ جيپ پليس به سرعت به جانب آن شتافت چند لحظه بعد در برابر دفتر رياست هواپيمايي توقف كرد و يك كارمند خود را به تلفن رسانيد و با وزير خارجه سيد كنعا كه انتظار پادشاه فيصل را مي كشيد تماس گرفت و با اضطراب چنين گفت: جناب وزير يك هواپيماي ايراني الساعه به زمين نشست. سرنشينان آن يك زن و سه مرد هستند هيچكدام از آنان هويت خود را فاش نمي كنند ولي وقتي دانستند كه اعليحضرت وارد مي شوند اصرار كردند كه با معظم له به فوريت صحبت كنند. من چه بايد بكنم؟ وزير خارجه فورا با رئيس فرودگاه در جيپي سوار شده و مجددا به طرف هواپيما رفتند. سيد خليل كنعا داخل فرودگاه مي شود ناگهان تكاني مي خورد زيرا مشاهده مي كند كنار دست خلبان شاه ايران نشسته است. شاه فورا اظهار مي كند«من درخواست پناهندگي از كشور شما دارم ولي فقط براي چند روز من استعفا نكرده ام اين دو نفر خلبانان من هستند سرهنگ خاتمي و آجودان من آتاباي». صداي شاه خسته و تاثر انگيز بود  اضافه كرد « عزيمت من به كشور شما كاملا غير قابل پيش بيني بوده است». هنگامي كه شاه صحبت مي كرد خليل كنعا نگاهي به اطراف مي افكند و مشاهده مي كند شاه راست مي گويد. لباس ها را بي ترتيب روي صندلي ها پراكنده است و در انتهاي هواپيما بين چند چمدان يك جعبه اسناد و يك صندوقچه كوچك مجلل كه در آن جواهرات را جاي مي دهند به چشم مي خورد. لباس لاجوردي
شماره صفحه:270     لباس لاجوردي شاه خيلي مچاله شده و چروك خورده است. ثريا كه لباس
شماره صفحه:271    پشمي شاه بلوطي رنگ به تن دارد موهايش پريشان و خيلي رنگ پريده است. قيافه اش خسته به نظر مي رسد و در گوشه اي بي حركت خزيده است. هواپيما خيلي گرم است و در سايه نزديك چهل درجه است. وزير خارجه به خود مي گويد «به اين طريق مصدق پيروز است اما چون او يك ديپلمات است و كشورش به ايران بايد روابط حسنه حسن همجواري داشته باشد چه شاه در قدرت باشد و يا نباشد يا مصدق باقي بماند يا نه محترمانه تمايلات شاه فراري را رعايت مي كند و مي گويد: آيا بايد به سفير شما در بغداد اطلاع دهم؟» شاه يك نگاه تندي به او مي كند و مي گويد نه متشكرم. سفير ايران در بغداد از طرفداران مصدق بود. مي گويد «مي توانم براي اعليخضرتين قصر رهاب كه محل اقامت ميهمانان دولت است اختصاص دهم؟» شاه با بي تفاوتي مي گويد «هر طور مايل باشند» يك ساعت بعد فراريان هواپيما را ترك مي كنند و در يك اتومبيل رسمي عراقي كه بوسيله موتور سيكلت سواران پليس همراهي مي شود به محل مزبور عزيمت مي كنند. به محض ورود يك گارد نظامي احترامات لازمه را به جاي مي آورد. ظرف دو ساعت پادشاه فيصل به ديدار اعليحضرتين مي آيد. ثريا كه خيلي نگران بود به طرف خليل كنعا روي مي كند و مي پرسد: چطور مي توانم شاه را در اين لباس بپذيرم يعني بدون كلاه و بدون دستكش؟ كنعا او را مطمئن مي سازد كه اشكال ندارد. اعليحضرت مي داند كه شما از خياطخانه مراجعت نمي كنيد.
شماره صفحه:283    روزنامه نگاراني كه با شتاب به قصر رهاب در بغداد مي رفتند شاه را عصباني و بي حد آشفته و پريشان يافتند. او تقريبا فرياد مي كرد و مي گفت« نه من تاج و تخت خود را از دست نداده ام. نه مصدق پيروز نشده» اما مخاطبين در گفتار او ترديد داشتند. همه كس اين طور نتيجه مي گرفت كه او به پادشاه فاروق كه در كاپري (ايتاليا)بود پيوسته است. لكن او به كاپري نمي رفت بلكه به رم مي رفت او فعلا فكر مي كرد در بغداد نماند. سفير ايران در بغداد، مظفر اعلم، طرفدار مصدق بود و استرداد او را از حكومت بغداد خواستار شده بود كه حكومت بغداد اين درخواست را رد كرده بود. شاه كه از خيانت اطلاع يافت ترجيح داد بغداد را ترك كرده به رم برود. معهذا پيش از عزيمت، سري را كه در تهران افشا نشده بود فاش ساخت يعني او مصدق را عزل كرده و سپهبد زاهدي را به جاي او منصوب نموده است.