سرتيپ رياحي
رياحي در فرانسه دوره دانشكده افسري را در رشته توپخانه طي كرد و وارد مدرسه عالي پليتكنيك پاريس شد. در اين مدرسه او در رشته هيدروليك ديپلم مهندسي گرفت. پس از بازگشت به ايران ضمن انجام وظايف نظامي براي تدريس در دانشكده فني دانشگاه تهران دعوت شد.
رياحي در سال 1330 با احراز درجة سرتيپي به رياست ادارة تسليحات ارتش منصوب گرديد و سازمان جديدي براي آن بنيان نهاد كه با اصول فني و تكنولوژي كشورهاي پيشرفته برابري ميكرد. رياحي در اثر همنشيني با دوستان عضو حزب ايران خود، به عقايد سوسياليستي گرايش پيدا كرد.
به دنبال ملي شدن صنعت نفت و خلع يد از شركت نفتي انگليس و ايران و اخراج كارشناسان انگليسي نفت، سرتيپ رياحي به رياست پالايشگاه آبادان منصوب شد.
در اين انتصاب مهندس بازرگان رئيس موقت هيئت مديرة شركت ملي نفت ايران نقش مهمي داشت. رياحي موفق شد از تعطيل كامل پالايشگاه جلوگيري كند و چرخهاي صنعت نفت را به گردش وادارد.
دكتر مصدق كه به زحمات رياحي در آبادان واقف بود پس از واقعة 9 اسفند 1331 سرلشكر محمود بهارمست را از رياست ستاد ارتش معزول و سرتيپ رياحي را به جاي او منصوب كرد. رياحي تا 28 مرداد 1332 رئيس ستاد ارتش بود. ارتشبد فردوست در خاطرات خود مينويسد:
«رياحي در دوران مصدق محمدرضا را فرماندة كل قوا ميدانست و قلباً از روية مصدق نسبت به فرم ادارة ارتش راضي نبود. او علاقه داشت شاه ارتش را اداره كند. مصدق در تمام مدتي كه رياحي رئيس ستاد بود علناً خود را مديون او ميدانست. موثقاً به اطلاع من رساندند كه اگر زير فرماني امضاي محمدرضا نباشد، رياحي آن را اجرا نخواهد كرد. محمدرضا به او كوچكترين مرحمتي نكرده بود كه خود را مديون او بداند، بلكه اين را طبق اصول ميگفت.»1
در شب 24 مرداد 32 كه شايعة كودتاي نظامي فراگير شده بود، مصدق متوجه شد كه سرتيپ رياحي در انجام وظيفه كوتاهي ميكند. از اين رو او را احضار كرد و با پرخاش از او نوشتهاي گرفت كه از دولت قانوني دفاع و حمايت خواهد كرد. همان شب افراد گارد سلطنتي به خانة رياحي ريختند ولي موفق به دستگيري او نشدند.
پس از آنكه كودتا نافرجام ماند و شاه به خارج از كشور گريخت، رياحي از كودتا پرده برداشت و فرار شاه را استعفا تلقي كرد. سپس دستور داد نام شاه از مراسم دعاي صبحگاهي و شامگاهي پادگانها حذف شود. اما در روز 28 مرداد چنانكه بايد و شايد از حكومت مصدق دفاع نكرد و اگر نوشته سرهنگ "سررشته" افسر تجسس ركن دوم ستاد را باور كنيم رياحي در ساعت 11 صبح آن روز دستور داد تانكهائي كه راههاي ورودي به خانة مصدق را مسدود كرده بودند برچينند و به پادگانها برگردانند. 2
سرتيپ رياحي در غروب 28 مرداد بازداشت شد و از جانب دادرسي ارتش تحت تعقيب قرار گرفت. اتهامات سرتيپ رياحي به شرح زير بود:
1. بازداشت سرهنگ نعمتالله نصيري كه حامل فرمان عزل دكتر محمد مصدق بوده و افسران ديگر، بدون مجوز قانوني.
2. اجراي خلع سلاح گارد شاهنشاهي.
3. دستور حذف نام شاهنشاه از دعاي صبحگاه و شامگاه سربازان.
4. دستور عدم جلوگيري از تظاهرات حزب منحلة توده و اخلالگران بر عليه شاهنشاه و پائينآوردن مجسمههاي شاهنشاه فقيد و اعليحضرت همايون شاهنشاهي.
سرتيپ رياحي همراه با دكتر مصدق در برابر محكمة نظامي قرار گرفت و دادستان براي او تقاضاي حكم اعدام كرد. در جلسات دادگاه رياحي ميكوشيد خودش را از اقدامات مصدق مبرّا سازد ولي دكتر مصدق همة اقدامات رياحي را پذيرفت و گفت كليه اقدامات مزبور به دستور وي انجام گرفته و رياحي تنها مجري بوده است. رياحي در مورد سه روز 25 تا 28 مرداد در دادگاه گفت: «در اين سه روز اتومات شده بودم.»
دادگاه بدوي رياحي را به دو سال زندان و دادگاه تجديد نظر كه در ارديبهشت 1333 تشكيل شد او را به سه سال زندان محكوم كرد. سرتيپ رياحي پس از خروج از زندان در بخش خصوصي به كار پرداخت و پس از چندي از ايران خارج شد و در فرانسه اقامت گزيد. پس از پيروزي انقلاب 1357 به ايران بازگشت و در فروردين 1358 از سوي دولت موقت بازرگان به وزارت دفاع ملي منصوب گرديد. سرتيپ رياحي در 18 تير ماه 1358 سرهنگ عزيزالله اميررحيمي را از فرماندهي دژبان مركز بركنار كرد ولي او اعلام داشت كه «من به دستور امام آمدهام و به دستور امام خواهم رفت و به جز امام هيچ كس را قبول ندارم.» هنگامي كه اعلام شد به فرمان امام خميني فرماندة دژبان در سمت خود ابقا شده است، رياحي براي نخستين بار از سمت خود استعفا كرد كه مورد قبول قرار نگرفت. دومين بار در 28 شهريور 1358 به علت دخالت اشخاص غير مسئول در امور ارتش به طور قطع استعفا داد و به فرانسه بازگشت و در 14 مرداد سال 1367 در شهر نيس درگذشت.
پينوشتها:
1ـ ارتشبد حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، جلد اول ص 174، انتشارات اطلاعات، 1370.
2ـ سرهنگ حسينقلي سررشته، خاطرات من: يادداشتهاي دورة 1334 ـ 1310، ناشر نوسنده، تهران 1367.
سرنوشت ياران مصدق، عبدالرضا هوشنگ مهدوي، انتشارات علمي، 1384