روايت شاه از ازدواج با ثريا (زندگي شخصي شاه – روابط شاه با افراد)

شماره صفحه:443    پس از طلاق {از فوزيه} مدت دو سال بدون همسر زندگي كردم و با اينكه بانواني كه در همه كشورها علاقه به فراهم ساختن وسائل ازدواج جوانان را دارند عده اي از دوشيزگان را به من معرفي مي كردند ولي دراين مدت تصميم به ازدواج جديد نگرفتم تا بالاخره در سال 1329 نام ثرياي اسفندياري را شنيدم و در اثر اطلاعاتي كه از وي مي دادند نسبت به وي تمايل و علاقه پيدا كردم و چندي بعد خواهرم شاهدخت شمس پهلوي را براي ديدار وي كه در آن هنگام در انگلستان اقامت داشت به لندن فرستادم. خواهرم نيز شرح مفصلي از اوصاف حميده وي به من نوشت و بالاخره در اواخر همان سال ثريا به عنوان ملكه آينده ايران رسما نامزد گرديد.
شماره صفحه:444    پدر ثريا يكي از روساي ايل بزرگ بختياري و مادرش از اهالي آلمان بود. از آنجايي كه سابقا عشاير ايران به تعدي و تطاول نسبت به مردم عادت كرده بودند پدرم كليه آن ها را خلع سلاح نموده و تحت مراقبت حكومت مركزي درآورده بود و در نتيجه روسا و خوانين نفوذ و اقتدار سابق خود را از دست داده و برخي نيز كه به شرارت و طغيان شهرت داشتند در زندان هاي مركز محبوس بودند. با وصف آن خوانين و روساي عشاير در اداره امور داخلي ايل خود داراي نفوذ و هر يك مالك چندين آبادي و مواشي و گله هاي بزرگ بودند. اغلب روساي عشاير ايران( و حتي بعضي از بانوان آن ها) داراي معلومات و تحصيلات عاليه بودند و معمولا فرزندان خود را براي كسب علم و هنر به ممالك خارج مي فرستادند. آقاي اسفندياري پدر ثريا نيز در عنفوان جواني براي كسب معلومات عاليه به كشور آلمان رهسپار گرديده و در آنجا با همسر فعلي خود آشنا شده و با او ازدواج كرده بود. چنانكه در خاطرم مانده است پدر اين بانو آلماني بود ولي در دوره تزاري چندين سال در روسيه رياست كارخانه اي را بر عهده داشته و در اوان جنگ اول جهاني به وطن مالوف خود مراجعت كرده بود. چندي بعد اسفندياري به اتفاق همسرش به ايران آمد و در اصفهان حكومت نشين استاني كه مردم بختياري از قديم الايام آن را زادگاه خود مي دانند اقامت گزيد. نخستين فرزند اين دو نفر كه همسر آينده من شد
 

شماره صفحه:445    به سال 1311شمسي در اصفهان قدم به عرصه وجود نهاد و پس از چند سال پسري نيز پيدا كردند. با اينكه ثريا را در اصفهان به مدرسه آلمان ها گذاشته و در خانه نيز اغلب با او به زبان آلماني صحبت مي كردند ولي دوران صغر سن وي مانند يك دختر ايراني واقعي مي گذشت. در ميان شهرهاي بزرگ ايران شهر اصفهان بيشتر از ساير نقاط مظهر ايران كهن است و در اين شهر و در محيطي كه چندين قرن تمدن و فرهنگ ايران در آن آثاري بر جاي نهاده اين دختر جوان ايام تحصيل را طي مي كرد. با آنكه پدر و مادر وي چندين بار وي را به اروپا برده بودند ولي آنچه در روحيه وي تاثير عميق كرده بود همان اقامت در اصفهان و مسافرت هايي بود كه پدرش و افراد ايل در هنگام كوچ به قريه ملكي خود مي كردند. پس از چندي پدر و مادرش او را براي كسب معلومات عاليه به كشور سوييس همان كشوري كه پدرم نيز مرا براي تحصيل بدانجا روانه كرده بود فرستادند و مدت دو سال در آن كشور به فراگرفتن معلومات پرداخت. ثريا در آن موقع به زبان هاي فارسي و آلماني و  فرانسه تسلط كامل داشت و كمي هم انگليسي مي دانست ولي چون مايل بود كه به زبان انگليسي كاملا مسلط شود قرار شد تابستان سال1329 را در انگلستان به سر برد و در اين زمان بود كه خواهرم با وي ملاقات نمود. پس از اين ديدار ثريا به ايران بازگشت و خبر نامزدي ما اعلام گرديد. اميدواري ما اين بود كه مراسم ازدواج ما به زودي برگزار شود ولي نامزد زيباي جوان من ناگهان دچار عارضه
شماره صفحه:446    حصبه گشت و روز به روز هم بيماريش شدت يافته و همه ما را دچار نگراني ساخت. ناگزير انجام مراسم زناشويي ما به عهده تعويق افتاد تا پس از طي دوران نقاهت وي تشريفات عقد و ازدواج ما در نهايت سادگي در يك روز برگزار شد. در اين موقع دختر بيچاره به حدي كم بنيه و ناتوان بود كه نمي توانست دامن لباس عروسي خود را بلند كند و نزديك بود كه درميان مراسم عقد از حال برود. در دي ماه سال1329 من و تازه عروس خود در كاخ زمستاني خود اقامت گزيديم. در ايران برگزار كردن ماه عسل (كه ترجمه اصطلاح فرنگي است) جزو آداب و رسوم ما نيست و عادت بر اين جاري است كه خويشاوندان عروس وي را تا خانه داماد بدرقه مي كنند و پس از آن آن ها را به حال خود وا مي گذارند. ولي من و ثريا اينقدر از طرز زندگاني جهان متمدن آگاهي داشتيم كه بخواهيم براي ماه عسل به مسافرتي كوتاه برويم اما اين تدبير با تقدير موافق نيامد و در اثر تشنجات سياسي كه در كشور رخ داده بود از مسافرت صرف نظر كرديم. ....بالاخره به جاي سفر ماه عسل اوضاع طوري پيش آمد كه من و همسرم از ايران خارج شده و به بغداد و رم مسافرت كرديم
شماره صفحه:449    همسرم به سياست چندان علاقه اي نداشت و بيشتر توجهش به آن بود كه براي من شريك زندگاني باشد. همينكه اوضاع ايران سر و صورتي گرفت براي من و ثريا امكان چند مسافرت فراهم گرديد. ...ازجمله اين مسافرت ها سفر رسمي ما به كشور روسيه بود كه در سال 1335انجام گرفت و در آن سفر آقاي خروشچف و ساير پيشوايان روسيه از ما بسيار با محبت پذيرايي كردند و مسافرت هاي ديگري نيز به كشور ايالات متحده امريكا و هندوستان و اسپانيا و تركيه ولبنان و برخي از كشورهاي ديگر كرديم. هر چند منظور اصلي ما از اين مسافرت ها استفرار و تحكيم روابط دوستانه
شماره صفحه:450    با كشور هاي دوست و همجوار بود ولي خود يك نحو ماه عسلي بود كه بعد از مدتي نصيب ما گرديد. ..... در طي سال هاي ازدواج فرزند ذكوري از ما

 

شماره صفحه:451    بوجود نيامد و هر روز بر من اين نكته مسلم تر مي گشت كه براي حفظ مصالح عاليه ايران وجود وليعهد واجب است و هر چند بعضي از اشخاص از نظر مهرباني و همدردي توصيه مي كردند كه در حيات آدمي بقاء ازدواج مقدم بر همه چيز است براي من يقين بود كه مسئوليت خطير سلطنت بايد بر هر منظور ديگري فائق آيد و سرانجام مشاورين من نيز فكر مرا تاييد كردند و در ماه اسفند 1337 ناگزير صيغه طلاق بين ما جاري گرديد.