ناگفته‌هاي جنگ ظفار

آنچه كه در مورد جنگ ظفار چندان بدان پرداخته نشده نحوه عمليات نظامي، تاكتيكها، مشكلات، ميزان نيروي اعزامي و جنگ‌افزارهاي به كار رفته و تلفات انساني ارتش ايران بود، زيرا كه عوارض سياسي و اجتماعي آن مي‌توانست تلفات و پيامدهاي منفي براي حكومت پهلوي ايجاد كند، اين نوشتار در صدد است ابعاد و زواياي كمتر پرداخت‌شده جنگ ظفار را به تصوير بكشد.

1. جغرافياي نظامي ظفار
جغرافياي طبيعي منطقه ظفار، شرايط مساعدي را براي نبردهاي چريكي فراهم مي‌كرد.   منطقه عمليات نظامي عبارت بود از يك بخش تپه‌اي حاره‌اي بين بيابان و دريا كه از ژوئن تا سپتامبر، باران‌هاي موسمي بر آن مي‌باريد. جبهه خلق ظفار در اين منطقه از دو امتياز برخوردار بود: نخست، شرايط اقليمي مساعد براي نبردهاي چريكي كه از سرزمين‌هايي ناهموار و تقريبآ بدون جاده ارتباطي، روييدني‌هاي نسبتآ انبوه و مجموعه‌اي از غارهاي سنگي آهكي تشكيل شده بود و چريك‌ها مي‌توانستند در آنجا پنهان شده و پناه گيرند. و ديگر آنكه، ظفار از جنوب غربي با يمن جنوبي هم مرز بود.
به علت استقرار چندين ساله چريك‌ها در ظفار، تمام مناطق راهبردي مين و تله‌گذاري شده بود و حركت بدون شناسايي، به ناكامي و تلفات گسترده مي‌انجاميد. در چنين محيطي، نبرد براي سربازان ايراني، مشكل و بسيار خطرناك بود. به گفته سربازان اعزامي به ظفار، مناطق شمالي صلاله و يا جاده ميدوي به صلاله داراي تپه‌هاي بلند و گذرگاه‌هاي پيچ‌درپيچ بسيار خطرناك بود. پس از تشكيل مراكز دفاعي ارتش ايران بر بلندي ارتفاعات مشرف بر جاده سرخ، تداركات و امور لجستيك به علت مين‌گذاري اين راه ارتباطي و عدم قابليت و امكان استفاده از نيروي نقليه موتوري، به وسيله هلي‌كوپتر انجام مي‌گرفت.  كمبود آب آشاميدني، سربازان را به شدت آزار مي‌داد.  به گفته يكي از سربازان، در مدت 5/2 ماه استقرار بر مواضع نگهباني جاده سرخ در اواخر سال ،1352 تنها مقدار محدودي آب براي آشاميدن وجود داشت و براي دستشويي و وضو، تمامآ از دستمال كاغذي و تيمم استفاده مي‌شد. 
ارتش ايران در طي نبردهاي بهمن‌ماه براي تصرف بندر راخيوت، مشكلات فراواني را به علت شرايط خاص منطقه، متحمل شد. تمام منطقه كوهستاني بود و دشتي وجود نداشت كه بتوان ديد وسيعي از اطراف داشت. عمق دره‌ها و پرتگاه‌هاي متعدد آن، گاه به بيش از صد متر مي‌رسيد. جنگل‌هايي از درختان و بوته‌زارهايي با شاخه‌هاي خشكِ درهم تنيده، ميدان ديد را محدود مي‌كرد؛ به‌طوري كه برخي اوقات، جلوتر از يك متر را نمي‌شد ديد.   اين شرايط طبيعي صعب‌العبور، ناشناختگي منطقه نبرد را براي نيروهاي ايران شدت مي‌بخشيد. در نتيجه عدم آشنايي سربازان ايراني با منطقه نبرد، گاه واحدهاي عملياتي در كوره‌راه‌ها سرگردان مي‌شدند؛ چنان‌كه به گفته شاهدان عيني، راهي كه مي‌بايست در ده دقيقه طي شود، چهار ساعت و مسيري كه در بيست دقيقه به پايان مي‌رسيد، هفت ساعت پياده‌روي را مي‌طلبيد.   ناحيه شيرشيتي كه در پاييز 1354 نبردهاي بسيار سنگين و خونيني در آن رخ داد، عبارت از يك رشته غارها و مرداب‌هايي بود كه اطراف آنها را جنگل‌ها و بوته‌زارهاي انبوهي فرا گرفته بودند. غارهاي ناحيه شيرشيتي ظفار كه به بيش از دو هزار غار كوچك و بزرگ مي‌رسد، از عجيب‌ترين و ناشناخته‌ترين غارهاي جهان است.   اين غارهاي پرپيچ و خم كه شكل دالان گونه‌اي را در دل كوه‌ها به‌وجود مي‌آورد، مي‌توانست سربازان را تا ساعت‌ها به بيراهه بكشاند. راه‌هاي ارتباطي قابل عبور، به‌ويژه در كف دره‌ها نيز تمامآ به وسيله چريك‌ها مين‌گذاري شده و عبور و مرور، بسيار كند و همراه با تلفات صورت مي‌گرفت. در مجاورت دريا نيز اراضي جنگلي، آكنده از باتلاق‌ها و پرتگاه‌هاي متعدد بود. به گفته يكي از نيروهاي اعزامي كه به علت انجام يك مأموريت چهار ماهه با شرايط جغرافيايي اين ناحيه از ظفار به خوبي آشنايي دارد، تراكم گياهاني كه حتي در دل صخره‌هاي سخت مي‌روييدند، بوته‌زارهايي با تيغ‌هاي ريز و زهردار، جانوارن سمي و پشه‌هاي ناقل بيماري‌هاي خاص مرداب، شرايط بسيار دشواري را براي سربازان ايراني رقم زده بود. 
در منتهي‌اليه غربي منطقه ظفار نيز شرايط نابسامان طبيعي ادامه داشت. در عين حال كه بارندگي موسمي موجب كندي تلاش‌هاي ارتش در تعقيب چريك‌ها به سلسله جبال مي‌شد، خود رشته كوه‌ها نيز موانع سهمگيني در پيشروي آنها ايجاد مي‌كرد. به عنوان نمونه، در غربي‌ترين بخش ظفار، منطقه به‌قدري صعب‌العبور و نبرد در آن، تا آن اندازه دشوار بود كه سخنگوياني چند از نيروهاي مشترك، اشاراتي مبني بر عدم كنترل مؤثر بر آن نواحي داشته، معتقد بودند كه بايد آن را به طور موقت به چريك‌ها واگذار كرد. 
در برابر مشكلات اقليمي منطقه براي ارتش ايران، چريك‌ها به خوبي از سه عامل مهم جنگل، كوهستان‌هاي صعب‌العبور و غارهاي دوران اوليه زمين‌شناسي كه به طور طبيعي استتار شده بود، بهره مي‌بردند. آنها به مناطق خود آشنايي كاملي داشتند، زمين را مي‌شناختند و در درون غارهاي كهن تودرتو سكنيû داشتند. غارهاي شيرشيتي، مركز نيروهاي ظفار بود كه براي ضربه زدن به آن، ادوات زرهي، نفرات پياده و نيروي هوايي كارايي چنداني نداشتند و يك چريك مي‌توانست در دهانه يك غار، بسياري از سربازان ايران را به عقب براند. شديدترين بمباران‌ها نيز تأثيري قابل ملاحظه نداشت. كوهستان‌ها، دره‌هاي عميق داشتند و هر دهانه غار كوچك، آن را به صدها غار ديگر مرتبط مي‌ساخت. درختان جنگلي و بوته‌زارهاي انبوه براي چريك‌ها سنگرهاي طبيعي مي‌ساختند و هر سايه درخت مي‌توانست يك آشيانه مرگ باشد. چريك‌ها سعي مي‌كردند پرتگاه‌هاي بلند و دره‌هاي عميق را كه به عنوان راه‌هاي ارتباطي مورد استفاده قرار مي‌گرفتند، در اختيار داشته باشند. هلي‌كوپتر، مهم‌ترين وسيله نقل و انتقالات ارتش در سرزمين كوهستاني ظفار بود. وسايل پرنده مي‌بايست به سرعت بر روي كوه‌ها بنشينند. اما فرود بر روي قله‌ها و تپه‌هاي ناهموار و پوشيده از درخت با شليك آتش مسلسل‌هايي كه از هر طرف مي‌باريد، بسيار دشوار و خطرناك بود. بنابراين، مي‌توان به جرأت گفت كه نبرد ظفار با توجه به شرايط جغرافيايي نظامي منطقه، يكي از مشكل‌ترين و برجسته‌ترين عمليات ضد چريكي در طول تاريخ ايران بوده است.

2. نيروهاي انساني نظامي
جمعيت استان ظفار را در روزگار مداخله ايران، از بيست‌هزار تا صدهزار نفر تخمين زده‌اند.   بررسي منابع نشان مي‌دهد كه در تعيين تعداد نيروهاي چريكي، بر هشتصد تا  هزار نفر تأكيد شده است.   اما با توجه به تعداد نيروهاي ايراني و شدت و به درازا  كشيدن نبرد ظفار، قطعآ اين ارقام صحيح نبوده و نفرات رزمنده بيشتري را مي‌طلبيده است.
جبهه خلق ظفار با داشتن پايگاه اجتماعي گسترده در بين مردم بومي، حداقل مي‌بايست سه هزار هوادار حرفه‌اي و آموزش ديده داشته باشد كه از حمايت بيشتر ساكنان محلي در نقاط مختلف منطقه نبرد برخوردار بود؛   به طوري كه روزنامه آيندگان در مقاله‌اي با اشاره به همين موضوع از تسلط چريك‌ها بر چهل هزار نفر در ظفار خبر داد.   بخش فارسي راديو لندن نيز در 12 اسفندماه 1352 اعلام كرد كه بيش از بيست‌هزار نفر از بوميان ظفار از جبهه خلق حمايت مي‌كنند.   در نتيجه، حتي زنان نيز با طي آموزش‌هاي نظامي، چريك‌ها را كه داراي روابط نسبي و سببي بودند، در نبرد با نيروهاي دولتي ياري مي‌دادند. 
اما تعداد دقيق نفرات اعزامي ايران به ظفار هرگز فاش نشد. اميرعباس هويدا ــ نخست‌وزير ايران ــ در ديدار خود از لندن در 22/1/1352، اظهار كرد كه دولت شاهنشاهي، سپاهياني را به استعداد ششصد نفر به عمان فرستاده است.   خبرگزاري فرانسه در بيروت به نقل از جبهه خلق ظفار در 8 دي 1352 از اعزام سه هزار نيروي ايراني به ظفار خبر داد.   بخش فارسي راديو لندن در 9 دي‌ماه همين سال برپايه اطلاعيه چريك‌ها اعلام كرد كه سه هزار سرباز ايراني در عمان حضور دارند. 
روزنامه كريسچن ساينس مانيتور   در مقاله‌اي از جان كرولو   نوشت كه شاه در مصاحبه با ديلي تلگراف در تاريخ 20/11/1352 فاش ساخته كه نيروهاي ايران در ظفار، معادل سه گردان تفنگدار دريايي هستند كه از حمايت 25 فروند هلي‌كوپتر برخوردار است.   راديو لندن در 20/6/1352، نيروهاي ايراني شركت‌كننده در جنگ ظفار را 1500 نفر عنوان كرد.   روزنامه اطلاعات در اواخر مهرماه 1353 به نقل از مجله نيوزويك امريكا نوشت كه  1500 سرباز ايراني، سلطان عمان را در نبرد با شورشيان ظفار ياري مي‌دهند. 
 دانشجويان ايراني مخالف دولت شاهنشاهي مقيم در شهر ساربروكن آلمان غربي با انتشار اعلاميه‌اي در 6/9/1354 اعلام كردند كه سي‌هزار افسر و سرباز ارتش شاه، وظيفه سركوب و قتل عام مردم ظفار را برعهده دارند.   شبكه اول تلويزيون آلمان غربي  در 25 دي‌ماه 1355 با پخش فيلمي از اوضاع ظفار، فعاليت‌هاي رزمي و عمراني ارتش سه‌هزار نفري ايران را به تصوير كشاند. 
  اريك پَس   طي نوشتاري در نيويورك تايمز مورخ 5/11/1354، تعداد نيروهاي ايران را 3500 نفر خواند.   در اوايل اسفندماه 1354 نشريه چپ‌گراي Hebdo Politique از  فرانسه اعلام كرد كه بيش از 000/25 نيروي ايراني در جنگ ظفار شركت دارند.   در  ابتداي بهمن‌ماه 1355، بخش فارسي راديو اسرائيل و جريده دي‌ولت آلمان اعلام كردند كه از ارتش ايران با استعداد شش‌هزار سرباز، تنها يك الي دو هزار نفر در منطقه ظفار باقي مانده‌اند. 
اين آمار، نموداري زمان‌بندي شده از ميزان نفرات ارتش ايران در جنگ ظفار، بر اساس منابع نزديك و دست اول بود. در برابر اين طيف آماري، پژوهشگران جديد نيز در مورد اين مسئله به گمانه‌زني‌هاي پرداخته‌اند؛ حسين فردوست در سلسله خاطرات خود عنوان مي‌كند كه در آغاز، حدود سه گردان با عناصر پشتيباني كه جمعآ يك تيپ را تشكيل مي‌داد، به ظفار اعزام شدند.   هيكل ــ روزنامه‌نگار و سياستمدار مصري ــ نيز مي‌نويسد :«به‌نظر مي‌رسد كه حداقل يك لشكر زرهي و يك لشكر چترباز ايران در عمليات ظفار شركت داشته‌اند». 
پيروز مجتهدزاده، تعداد نيروهاي ايران را در پايان 1353، بين 1500 تا 3500 نفر مي‌داند كه در سال 1354، تا پنج‌هزار نفر افزايش يافته است. 
سپهر ذبيح،   پيتر آوري   و ريچارد نيروپ   بر آمار 3000 نفر تأكيد دارند و گراهام، تعداد نيروهاي ايران را در شديدترين جنگ‌هاي اواخر 1353 تا 1354، بيش از 4500 نفر نمي‌داند. 
الوين جي، كاترل معتقد است كه بيش از 25000 سرباز ايراني در واحدهاي گوناگون و مقاطع زماني متفاوت تا سال 1355 ارتش عمان را در ظفار براي سركوب چريك‌ها و كسب پيروزي ياري داده‌اند.   ژان پير ديگار   اين تعداد را در همين محدوده زماني،  سي‌هزار نفر مي‌داند. 
آنچه مي‌توان از بررسي اين منابع و آمار مربوطه به‌دست آورد، نوعي اغراق و تفريط مشهود است كه به نوعي، با مقاصد سياسي و نظامي خاص و يا با فقر اطلاعاتي، ارتباط تنگاتنگ دارد. تأكيد منابع اطلاع‌رساني داخلي و خارجي بر آمار 1500 تا سه هزار نفر بر مبناي ارائه اطلاعات رسمي دولت مركزي ايران بود. به‌طوري كه شاه در مصاحبه با هيو موليگان   ــ خبرنگار آسوشيتدپرس   در اوايل دي‌ماه 1353، تعداد سربازان ايراني درگير در نبرد ظفار را 2000 نفر اعلام كرد. 
هدف عمده چنين ترفندي، كمرنگ كردن نقش ايران در عمان و كاهش اعتراضات منطقه‌اي، به‌ويژه در بين شيوخ خليج‌فارس بود كه همواره از توسعه سياست‌هاي نظامي فرامرزي ايران در هراس بودند. البته مي‌توان به نوعي اين آمار نازل را به عنوان پيش‌قراولان و واحدهاي اوليه اعزامي ارتش ايران در ظفار پذيرفت.
برخي از منابع نيز به طور غيرواقع‌بينانه، تعداد نفرات ايران را بسيار بيشتر از تعداد حقيقي آنها نشان داده‌اند؛ امري كه اكثرآ از سوي گروه‌هاي مخالف و در راستاي مبارزه با رژيم شاه صورت مي‌گرفت. 

شاهد عيني، جمعي تيپ 55 هوابرد شيراز كه به عنوان نخستين سربازان اعزامي، در عمليات جاده سرخ، شركت داشته است، تعداد نيروهاي گسيل شده از يگان مربوطه خود را در حدود شش هزار نفر مي‌داند كه به همين اندازه نيز از ديگر واحدهاي نظامي كشور، مأموريت يافته بودند.   يكي ديگر از سربازان كه در سال 1353 از لشكر 77 خراسان به ظفار اعزام شده است، تعداد نيروهاي همراه خود را بيش از ده‌هزار نفر مي‌داند   و ديگري در تيرماه همين سال، تعداد نيروهاي اعزامي را تنها از يگاني از لشكر گارد، 1200 نفر عنوان مي‌كند. 
ارتش ايران، حتي پس از خاتمه جنگ‌هاي خونين و تا پيش از مسئله عقب‌نشيني، چهارهزار نفر از نيروهاي خود را در ظفار حفظ كرد. آنچه مسلم است، ميانگين نيروهاي ايراني مستقر در ظفار در حدود هشت‌هزار نفر بوده و هرگز نيز در كوران نبرد بيش از آن نبوده است.

3. جنگ‌افزار
جفرافياي نظامي منطقه ظفار، تجهيزات ويژه نبردهاي پارتيزاني مبتني بر جنگ و گريز و تحرك فراوان را مي‌طلبيد. جبهه خلق ظفار تا پيش از مداخله مستقيم نيروهاي ايران، از تسليحات محدود و قديمي استفاده مي‌كرد. به قراري، جبهه خلق حركت خود را تنها با استفاده از نُه قبضه تفنگ آغاز كرد.   بيشتر اين تجهيزات نظامي، جزو اقلا غنيمتي از سربازان عماني و انگليسي بود. به‌علاوه قبايل متعدد ظفار نيز مقدار زيادي اسلحه سبك و كهنه در اختيار داشتند؛ چرا كه افراد قبايل، لحظه‌اي از تفنگ خود غافل نمي‌شدند و داشتن تفنگ، گذشته از سنت و رسم قبيله‌اي، جزئي از شرف و ايمان عشاير به‌شمار مي‌رفت. 

يكي از نخستين نيروهاي اعزامي ايران به ظفار كه در جريان پاك‌سازي جاده صلاله به ميدوي شركت داشته است، از كمبود شديد و كهنگي سلاح‌هاي چريك‌ها اظهار تعجب مي‌كند. او عمده سلاح چريك‌ها را در اين مقطع از جنگ، تفنگي با خشابي پنج‌تير مي‌داند كه در پاره‌اي از مواقع به غنيمت ارتش ايران درمي‌آمد.   سربازي ديگر، نوع جنگ‌افزار عمده چريك‌ها را در نبردهاي اواخر سال 1352، كلاشينكوف، كلاشينكوف تاشو و همان تفنگ قديمي پنج‌تير مي‌داند. 
با افزايش درگيري‌ها و به خطر افتادن مواضع چريك‌ها، جبهه خلق با حمايت كشورهاي بلوك شرق، تسليحات جديدي را مورد استفاده قرار داد. در اواخر بهمن‌ماه 1352، سلطان عمان اعلام كرد كه چريك‌ها براي نخستين‌بار در مهرماه سال جاري از موشك‌هاي روسي كاتيوشا استفاده كرده‌اند.   اين موشك با 4/20 كيلومتر بُرد و امكان شليك چهل فروند از آن در طول بيست ثانيه، قابليت زير پوشش قرار دادن بيش از ده‌هزار متر مربع از مواضع دشمن را داشت و جنگ‌افزار مخوف و ناشناخته‌اي براي نيروهاي ايران محسوب مي‌شد كه در سال 1354 براي اولين‌بار آن را در خدمت گرفتند. 
شاهدي عيني كه در نبردهاي منطقه شيرشيتي شركت داشته است، از شليك گسترده موشك‌هاي 35/66 كيلويي و 2881 ميلي‌متري كاتيوشا از مرزهاي يمن جنوبي بر مواضع ارتش ايران خبر مي‌دهد كه در پاره‌اي اوقات به علت عدم انفجار، در اطراف و اكناف افتاده بودند.   علاوه بر اين، جبهه خلق از توپ‌هاي ضدهوايي و خمپاره‌اندازهاي 81 و 82 ميلي‌متري، توپخانه سبك، تيربارهاي اشپارگين   و سيمينوف  و مسلسل‌هايي با كاليبر 62/7، 7/13، 5/14، موشك‌انداز ضد تانك و ضد سنگر آر،پي،جي،7   موشك‌انداز آر.سي.ال   با برد هفت كيلومتر، انواع مين و تله‌هاي انفجاري از نوع پلاستيكي، كششي، ضدنفر و ضد تانك و ديگر ابزارآلات جنگ چريكي استفاده مي‌كرد. 
  جبهه خلق در پاييز 1354 كه به‌شدت در فشار قرار گرفته بود، به پيشرفته‌ترين سلاح خود در تاريخ جنگ ظفار، يعني موشك‌هاي سام-7   ساخت شوروي دست يافت. اين موشك با دارا بودن سرجنگي به وزن 8/1 كيلوگرم، هدايت مادون قرمز و قابليت پرتاب از روي شانه سرباز، يكي از جنگ‌افزارهاي نوين و مؤثر ضد هوايي بود.   روزنامه لوموند چاپ فرانسه در اين خصوص نوشت:
مدتي است كه چريك‌ها به توپخانه سبك و موشك‌هاي سام ـ7 مجهز شده‌اند. اين موشك همان است كه در اولين روز جنگ اكتبر اعراب و اسرائيل، بيشترين ضربات را بر هواپيماهاي اسرائيلي وارد ساخت. در حالي‌كه چريك‌ها قبلا ادعا مي‌كردند با بيل و كلنگ و كلاشينكوف عليه مهاجمان مي‌جنگند. اين نوع سلاح به آموزش جدي و دقيق در خارج از عمان نياز دارد. 
 در جريان پاك‌سازي منطقه شيرشيتي از وجود عناصر چريكي، ده‌ها قبضه از اين نوع موشك‌ها به دست نيروهاي ارتش ايران افتاد. در مقابل، ارتش تا بن دندان مسلح ايران كه در دهه 1350، پيشرفته‌ترين تجهيزات رزمي جهان را در اختيار داشت، به علل شرايط خاص جغرافيايي و جنگ پارتيزاني نتوانست از تمامي قابليت و توانايي‌هاي خود استفاده كند.
نيروهاي پياده شركت كننده در جنگ ظفار، تجهيزات نظامي خود را در مقاطع زماني مختلف، شامل سلاح سازماني ارتش شاهنشاهي ژـ،3   تيربار ام ـ ژ ـ 3   خمپاره 81 ميلي‌متري، خمپاره‌انداز سنگين 120 ميلي‌متري بسيار مؤثر كه در حقيقت، مهم‌ترين سلاح سنگين ايران در مناطق مرتفع و صعب‌العبور كه امكان استفاده از توپخانه نبود، محسوب مي‌شد، توپ 106 ميلي‌متري قابل حمل بر روي جيپ، مسلسل با كاليبرهاي مختلف، مين، تله‌هاي انفجاري، نارنجك و انواع و اقسام ديگر وسايل نبرد چريكي و كوهستاني، عنوان مي‌كنند. 
به علت عدم وجود يك ارتش كلاسيك و سازمان يافته متراكم در نزد چريك‌ها و جغرافياي نظامي خاص منطقه ظفار، سربازان ايراني توان استفاده گسترده از سلاح‌هاي سنگين، نظير ادوات زرهي و يا آتش عقبه توپخانه را نداشتند. به همين علت نيز جنگنده بمب‌افكن‌هاي پيشرفته نيروي هوايي ايران مستقر در عمان، نقش چندان مؤثري در جريان نبردها ايفا نمي‌كردند. 
در اين ميان، يگان‌هاي هوانيروز، نقش گسترده‌اي را در ظفار برعهده داشتند. در حقيقت، نبرد ظفار اولين ميدان براي تشخيص قابليت اين واحد از ارتش رژيم پهلوي بود كه از شروع تأسيس آن به صورت يك گردان ساده در سال 1340 در تهران، بيش از دوازده سال و از زمان سازماندهي و تجهيز آن در قالب هنگ اصفهان به انواع وسايل و جنگ‌افزار پرنده در 1350 شمسي، بيش از دو سال نمي‌گذشت. 

هلي‌كوپترهاي هوانيروز، علاوه بر نقل و انتقال تجهيزات و تداركات كه در بسياري اوقات، يگانه راه دسترسي و امداد به سربازان در مناطق صعب‌العبور بود، در مواقع ضروري به مواضع چريك‌ها نيز حمله‌ور مي‌شدند. به گفته يكي از شاهدان عيني، به علت كوهستاني بودن منطقه نبرد و عدم آشنايي، درصد اشتباهات خلبانان هوانيروز افزايش مي‌يافت؛ چنان‌كه در جريان حملات واحدي از ارتش به فرماندهي سرهنگ سينايي به ارتفاعي كه بعدها به نام خود او خوانده شد، هلي‌كوپترهاي هوانيروز بسياري از نيروهاي خودي را نابود ساختند.   واحدهايي از پدافند ضد هوايي نيز با استفاده از رادار و توپ‌هاي مختلف در مناطق مختلف، به‌ويژه پايگاه ميدوي مستقر بودند. به گفته يكي از شاهدان عيني، گروهي از سربازان مستقيمآ از پايگاه شكاري بوشهر به ظفار اعزام شده بودند.   رزمناوهاي مجهز نيروي دريايي شاهنشاهي ايران نيز با استقرار در درياي عمان و اقيانوس هند از توان آتشباري توپخانه و موشك‌انداز خود، مخصوصآ در جريان تصرف بندر راخيوت و پاك‌سازي ارتفاعات غرب آن استفاده مي‌كرد.

4. سازمان و تاكتيك نظامي
نيروهاي متخاصم در نبرد ظفار با توجه به ميزان برتري و تجهيزات در دوره‌هاي مختلف جنگ، سازمان نظامي و به‌ويژه، تاكتيك و فنون رزمي ويژه‌اي را در پيش مي‌گرفتند. تشكيلات نظامي جبهه خلق به چهار واحد اصلي در منطقه ظفار تقسيم شده بود: واحد منطقه غربي؛ واحد هوشي‌مينه؛ واحد منطقه وسطي؛ واحد لنين؛ واحد ابن حجله كه با مشاركت برخي از سربازان ارتش يمن جنوبي تشكل يافته بود؛   و هنگ 14
اكتبر كه به هنگام جنگ راخيوت، مقاومت سرسختانه‌اي را از خود نشان داد.
چريك‌ها افزون بر اين، تشكيلاتي را به‌نام ميليشياي توده‌اي در اختيار داشتند كه در حقيقت، نوعي بسيج مردمي به شمار مي‌رفت. ميليشياي توده‌اي با فعاليت در امور سياسي و نظامي به دو بخش نيروهاي مسلح و غير مسلح تقسيم مي‌شد.
رهبري و هدايت عمليات چريك‌هاي ظفار بر عهده مركز عدن بود كه به‌وسيله سعدبن محمد الغساني (غازاني) و معاونش ــ حافظ بن علي ــ اداره مي‌شد. از وظايف مهم مركز عدن، اداره امور اردوگاه‌هاي آموزش نظامي در چند منطقه از ناحيه مُهَرَه در نزديكي مرز يمن جنوبي با عمان بود. 
جبهه خلق ظفار داراي يك شورا و كميته رهبري بود كه سازماندهي چريك‌ها را در ابعاد مختلف سياسي، نظامي، امنيتي، اقتصادي، فرهنگي و آموزشي برعهده داشت. منطقه ظفار به سه بخش شرقي، وسطي و غربي تقسيم شده بود.   و هر يك از نواحي، داراي فرماندهان مجزا و مشخص در ابعاد گوناگون مذكور بودند كه در وضعيتي نيمه مستقل و زير نظر كميته مركزي انجام وظيفه مي‌كردند. 
 در اوايل مردادماه 1354، احمد سعدي سليمان ــ دبير اول جبهه خلق ــ از كار بركنار و احمد عبدالصمد به جاي وي منصوب شد. همچنين، محمدبن عبدالله نيز به فرماندهي كل نظامي چريك‌ها رسيد.   منطقه هوف يمن جنوبي به علت نزديكي به مرزهاي عمان و  صحنه نبرد در ظفار، مركز ستادي و نشست رهبران جبهه خلق به شمار مي‌رفت. 
 
جبهه خلق ظفار تا پيش از مداخله گسترده ايران در سال 1352، ضمن برتري كامل، سياست تهاجمي را در تمامي مناطق درگيري در پيش گرفته بود. چريك‌ها با پيروي از تاكتيك‌هاي مائو در جنگ پارتيزاني، با محاصره شهرهايي چون صلاله، سعي در آزادسازي روستاها و واحه‌هاي ظفار داشتند.   بدين منظور، جاده حياتي صلاله به ثمريت يا ميدوي در ظفار وسطي در كانون توجه و تهاجمات آنها قرار گرفت و ارتش مشترك عمان و انگليس به ارتفاعات، رانده و در موقعيت تدافعي حبس شدند.
تحركات چريك‌ها با شروع باران‌هاي موسمي و در استتار ابر و مه افزايش مي‌يافت و ارتش مشترك كه به علت كمبود امور لجستيكي، توانايي تأمين تداركاتي نيروهاي خود را نداشت، مجبور به عقب‌نشيني هرچه بيشتر به ظفار شرقي مي‌شد.
پس از ورود عناصر نظامي ايران به جنگ، جبهه خلق با درك نابرابري شديد در ميزان نيروي انساني و تجهيزات جنگي، تاكتيك‌هاي هجومي را كنار گذاشته و شيوه تدافعي همراه با جنگ و گريز، كمين و شبيخون و حملات محدود را اتخاذ كرد. احمد ساحل ــ عضو كميته رهبري جبهه ــ تاكتيك چريك‌ها را پس از عمليات جاده سرخ اين‌گونه تشريح مي‌كند:
تاكتيك ما در اين درگيري‌ها اين است كه نيروهاي خود را حفظ كنيم. نيروهاي ايران حتي نمي‌توانند از پايگاه‌هاي خود بيرون بيايند. تيراندازان ما هر كسي را كه از پايگاهش بيرون آيد، از پاي در مي‌آورند. تاكتيك ديگر ما اين است كه بعضي مواقع، سربازان ايراني را از پايگاه‌هاي خود بيرون آوريم و آنها را به درگيري واداريم. اما آنها معمولا به مبارزه دست نمي‌زنند و به آتش توپخانه اكتفاء مي‌كنند. فعلا شعار توده ما اين است: بسيج تمامي نيروها عليه متجاوزين رژيم ايران». 
از آنجا كه كمين به تصرف و نگهداري زمين نيازي نداشت و با عده‌اي اندك، امكان فشار همه‌جانبه بر يك واحد بزرگ ارتش ايران ميسر بود، تاكتيك ويژه و برگزيده چريك‌ها محسوب مي‌شد.   چريك‌ها از انواع مختلف اين شيوه رزمي از جمله، كمين  نقطه‌اي يا تلاش نيروهاي هجومي در يك كشتارگاه منحصر به‌فرد، كمين منطقه‌اي يا حمله به افراد دشمن در چند موقعيت متفاوت، كمين تعجيلي يا برخورد سريع و ناگهاني با دشمن و كمين نزديك و دور استفاده مي‌كردند. 
لازمه كمين، دقت، سكوت، انضباط، آشنايي با فنون رزمي در كوهستان‌هاي ناهموار، جنگل و باتلاق، مين و تله‌گذاري، تك‌تيراندازي و قدرت تحمل روحي و جسمي يا سختي‌پذيري بود، كه چريك‌ها به خوبي از تمام آنها بهره داشتند.
به گفته سربازان ايراني، چريك‌ها با شناخت دقيق زمين و استفاده از غارهاي تودرتو و پرتگاه‌هاي عميق و انبوه درختان در دسته‌هاي چهاروپنج نفري به كمين مي‌نشستند و با دقت كم‌نظير به تيراندازي مي‌پرداختند. در شب‌ها نيز شبيخون آنان شدت بيشتري مي‌يافت. در حقيقت، نور حتي يك سيگار نيز مي‌توانست موج آتشِ در كمين‌نشستگانِ فرصت‌طلب را به سوي واحدهاي ايراني سرازير سازد. 
پس از گسترش نبردها به مناطق ساحلي و واحه‌هاي غربي در سال ،1353 شبيخون‌ها با شدت ادامه داشت. يكي از نيروهاي ايراني شركت كننده در جنگ ظفار درباره تاكتيك انتخابي چريك‌ها در اين زمان مي‌گويد:
چريك‌ها به حيواناتي چون گاو و الاغ، چراغ‌هايي را متصل ساخته و آنها را به سوي مواضع سربازان ايراني هدايت مي‌كردند. اين امر باعث تمركز و آتشباري كاملا اشتباه سربازان به نقاط نوراني مي‌شد و آنها در اين فرصت، حملات خود را از سوي ديگر آغاز مي‌كردند. اين تاكتيك به شدت سربازان را به هراس مي‌انداخت؛ چنان‌كه مكرر به ميادين مين و تله‌هاي انفجاري خودي برخورد كرده و تلفات سنگيني برجاي مي‌ماند. 
چريك‌ها با رديابي نيروهاي ايراني سرگردان و ناآشنا به راه‌هاي ارتباطي، آنها را در كمين و شبيخون گرفتار مي‌ساختند.
تحرك فوق‌العاده و توانايي سختي‌پذيري فوق‌العاده چريك‌ها در بيشتر مواقع، مانع از كشف محل تيراندازي و يا رديابي و تعقيب آنان مي‌شد. يكي از شاهدان عيني كه بيش از 25 اسير ظفاري را به پشت جبهه انتقال داده است، از استقامت بدني و چالاكي فراوان آنها با وجود كوتاهي قد و جثه ضعيف، ياد مي‌كند. پاي برهنه آنها در اثر پياده‌روي‌هاي طولاني در مناطق خشن كوهستاني و دشت‌هاي خشك، كاملا سفت و سخت شده بود. 
پس از دسترسي چريك‌ها به جنگ‌افزارهاي دوربرد، گلوله‌باران مواضع و قرارگاه‌هاي ارتش ايران از قلب سرزمين چريك‌ها و در مجاورت مرز يمن جنوبي، در دستور كار آنان قرار گرفت. موشك‌هاي سام ـ 7 نيز به شكل مؤثري، قابليت هوايي جنگنده‌هاي ايران و عمان را تحت‌الشعاع قرار داد؛ چنان‌كه منابع رسمي نيروهاي مشترك به سقوط يك فروند هلي‌كوپتر قواي سلطان با اين نوع سلاح اعتراف كردند. 
در اواخر جنگ كه مناطق گسترده‌اي از اراضي تحت كنترل چريك‌ها به تصرف ارتش ايران درآمد، جبهه خلق، تاكتيك حملات ايذايي يا حملات مداوم به راه‌ها و استفاده از مين و تله را با هدف تضعيف روحيه سربازان دشمن، مورد استفاده قرار داد. پيرو اين شيوه رزمي، جاده‌ها و راه‌هاي مواصلاتي به وسيله دسته‌هاي پراكنده چريك‌ها مين‌گذاري شد كه البته تلفات گسترده‌اي را براي ارتش مسقط و ايران به همراه داشت. سربازان اعزامي به ظفار، مين و تله‌هاي انفجاري  را يكي از مخوف‌ترين و مؤثرترين جنگ‌افزارهاي چريك‌ها مي‌دانستند؛ چنان‌كه يكي از شاهدان عيني، بيشترِ 46 نفر كشته و زخمي از يگان همراه خود در جريان مأموريت ظفار را ناشي از برخورد با مين، به‌ويژه از نوع كششي و تله‌اي مي‌داند. 
چريك‌ها شيوه زمين سوخته را نيز اجرا مي‌كردند. هدف از اين تاكتيك، عدم استفاده از امكانات موجود، به‌ويژه چاه‌هاي آب در مناطقي بود كه از كنترل آنان در مي‌آمد. روزنامه الاتحاد، چاپ ابوظبي طي گزارشي از خبرنگار خود در صلاله نوشت: «به علت ]اجراي[ شيوه زمين سوخته در هنگام تسلط شورشيان بر اين منطقه، بسياري از ابنيه و امكانات نابود شده است.» 
در مقابل شيوه‌هاي رزم جبهه خلق، ارتش ايران نيز از فنون جنگ‌هاي چريكي و ضد چريكي استفاده مي‌كرد. عمليات جنگ‌هاي ويژه و نبرد چريكي در نيروهاي مسلح ايران، قدمت زيادي نداشت. در سال 1342 با ورود مستشاران جنگ‌هاي ويژه، يگان‌هاي مخصوص هوابرد به منظور هدايت، اجرا و ساير فعاليت‌هاي جنگ‌هاي نامنظم داخلي و برون‌مرزي، سازماندهي و تشكيل شد. 
رژيم پهلوي محدوده عملياتي نيروهاي ايران در ظفار را با عنوان منطقه دماوند معرفي مي‌كرد كه از پايگاه ميدوي تا منتهي‌اليه غرب اين ناحيه وسعت داشت. اين عنوان، به‌ويژه پس از ساخت كمربند دفاعي دماوند رسميت بيشتري يافت. ارتش ايران در منطقه دماوند، به‌صورت يگان مستقل يا تاسك فورس   عمل مي‌كرد. در نتيجه، در تمامي گزارشات و اسناد برجاي مانده، تنها نام تاسك فورس دماوند ديده مي‌شود   و به جز در موارد بسيار محدود، اثري از نام عمان و ظفار نيست. اين امر مي‌تواند ناشي از سياست دولت شاهنشاهي براي هرچه بيشتر ايراني كردن جنگ بوده باشد. تاسك فورس دماوند با دارا بودن تمامي تجهيزات ممكن، كاملا مستقل از ارتش عمان، ولي در ارتباط تنگاتنگ با آن، عمل مي‌كرد.   بنابراين، در بيشتر موارد، استقلال ارتش ايران در  طراحي و اجراي عمليات‌هاي ظفار به چشم مي‌خورد.
نيروهاي اعزامي ايران به صورت گردان ـ تيپي و سپس گرداني در منطقه دماوند مستقر مي‌شدند.   اين نيروها از يگان‌هاي مختلفي كه در اقصيû نقاط كشور پراكنده بودند، انتخاب شده، مأموريت نبرد مي‌يافتند. از مهم‌ترين واحدهاي اعزامي به ظفار مي‌توان به تيپ 2 قوچان، تيپ 84 خرم‌آباد، تيپ 3 مهاباد، تيپ 23 نوهد، تيپ 1 نادري و تيپ 2 آهنين از لشكر پياده گارد، تيپ 55 هوابرد شيراز، تيپ 1 سنندج، تيپ 1 ايرانشهر، گروه‌هاي مختلف توپخانه، مركز 2 پياده شيراز، پايگاه هوانيروز اصفهان، پايگاه ششم شكاري بوشهر، پايگاه دريايي كنارك چابهار و... اشاره كرد. 
نيروهاي اعزامي پس از استقرار در ظفار به واحدهاي زير مجموعه كوچك‌تر، چون گروهان و دسته، منشعب و به پايگاه‌هاي متعدد ارتش ايران گسيل مي‌شدند. از مراكز تجمع عمده نيروهاي ايران مي‌توان از پايگاه ميدوي، پايگاه مركزي مانستون، پايگاه صلاله، پايگاه راخيوت، پايگاه حبروت، پايگاه استون هنج، پايگاه مكينت الشيهان، پايگاه 1 و 2 فيچر، پايگاه آبيوت، پايگاه بهرام و طارق و آذر در شيرشيتي، پايگاه دره سيك، پايگاه اورست، پايگاه سرهنگ سينايي، پايگاه‌هاي مستقر در ارتفاعات چشمه روب، آذيبي و تپه‌هاي 587 و 749 و 1022 و 1073 و برخي از قرارگاه‌هاي حفاظتي در امتداد خطوط دفاعي هورن بيم و دماوند، نام برد. 
  مجموعه عظيمي از فرماندهان مختلف، چه در سطوح عالي و چه در رده‌هاي پاييني، اين تشكيلات نظامي گسترده را هدايت مي‌كردند. اسامي برخي از فرماندهان نظامي و امنيتي ايران درگير در جنگ ظفار عبارتند از: سرتيپ كمانگر،   سرتيپ خرسند،  سرتيپ خسروپناه،   سرتيپ شفقت،   سرتيپ شهير مطلق، سرتيپ رياحي، سرتيپ غفاري،   سرتيپ خاتمي،   سرتيپ آصف،   سرهنگ حاج‌باقري،   سرهنگ يگانه، سرهنگ وثوقي، سرهنگ شاه اسماعيلي، سرهنگ پزشك منش، سرهنگ گوشه،   سرهنگ آذري، سرهنگ داماندار،   سرهنگ افشار،   سرگرد رامتين،   سرگرد بهرام بيگي،   و سروان صمصامي   و ده‌ها فرمانده كوچك و بزرگ ديگر.
تمامي سربازان اعزامي به ظفار، نيروهاي گزينش شده‌اي از ارتش رژيم پهلوي بودند. آنها از يك سلسله ويژگي‌هاي خاص، نظير مهارت در تيراندازي، فيزيك ممتاز بدني و توانايي جسماني، موفقيت در اتمام آموزش‌هاي نبرد ضد چريكي مانند عمليات اعتماد به نفس، صعود به ارتفاعات، فرود از بلندي‌ها به صورت‌هاي گوناگون، عبور از معابر و گذرگاه‌هاي خطرناك كوهستاني، عمليات نجات كوهستان، جنگ تن‌به‌تن، نبرد سرنيزه، ورزش‌هاي رزمي و... برخوردار بودند. 
پس از دخالت ايران در عمان، بسياري از آموزش‌هاي نظامي در رده‌هاي عالي همچون دانشگاه پدافند ملي با اقتباس از جنگ ظفار و با هدف فراگيري راه‌هاي مقابله با چريك‌ها صورت مي‌پذيرفت.   برخي از نيروهاي ايران پس از اعزام به منطقه ظفار نيز آموزش‌هاي ويژه‌اي را مي‌گذراندند. اين‌گونه آموزش‌ها براي آشنايي هرچه بيشتر سربازان بي‌تجربه ايران با يك نبرد واقعي و فرسايشي بود.
تاكتيك اصلي نيروهاي ايران در ظفار پس از دخالت مستقيم، پاك‌سازي راه‌ها و تسلط بر خطوط مواصلاتي از طريق تصرف ارتفاعات بود. اين ترفند رزمي در جريان پاك‌سازي جاده سرخ در سال 1352 به خوبي به اجرا درآمد. بر اين اساس، پيش از حمله گازانبري نيروهاي ايران از صلاله در جنوب و ميدوي در شمال، سه واحد متشكل از دو عنصر تأميني و يك عنصر پاك‌كننده، بخش‌هاي ويژه‌اي از جاده سرخ را از وجود مين و تله‌هاي انفجاري پاك‌سازي كردند.   ارتش ايران، پس از تسخير جاده سرخ، سلسله پايگاه‌هايي را بر فراز ارتفاعات مشرف بر جاده تأسيس كرد. مهم‌ترين دليل انجام اين تاكتيك، تأمين خطوط مواصلاتي و تسلط سربازان ايراني بر چريك‌ها بود. يكي از سربازان، چگونگي تشكيل اين‌گونه پايگاه‌ها را تشريح مي‌كند:
جاده سرخ كه صلاله را به ثمريت يا ميدوي مرتبط مي‌كرد، از مناطق كوهستاني و صعب‌العبور مي‌گذشت. پس از پاك‌سازي اين مسير راهبردي، مواضع نگهباني در فواصل معين بر بلنداي تپه‌ها ساخته شد كه اصطلاحآ مواضع جاسمين يا ري‌ولز ناميده مي‌شد. بر اين اساس در اطراف تپه‌اي كه به‌خوبي بر بخشي از جاده پرپيچ و خم مسلط بود، سيزده سنگر چهارنفره شكل گرفت. به منظور جلوگيري از امكان پرتاپ نارنجك‌هاي دستي و يا رخنه دشمن، سيم‌هاي خارداري كه با مين و انواع تله‌هاي انفجاري احاطه شده بود، در فاصله بيست‌متري سنگرهاي تجمع، نصب شد. نوك ميله‌هايي كه اين سيم‌هاي خاردار را برپا نگه مي‌داشت، براي جلوگيري از كمنداندازي و حلقه‌گيري به بيرون متمايل بود. بر بلنداي مواضع نيز قطعه زميني مسطح براي فرود و پرواز هلي‌كوپترهاي حامل آذوقه و مهمات و نيروي انساني قرار داشت؛ زيرا يگانه راه پشتيباني از عناصر ايراني از طريق هوا بود.
پس از تثبيت موقعيت در ظفار وسطيû، مناطق غربي و ساحلي نيز با تأكيد بر تاكتيك محاصره در دستور كار نظاميان ايران قرار گرفت. بر اين اساس، مواضع چريك‌ها، به‌ويژه در ارتفاعات در معرض فشار مستقيم نيروهاي خط‌شكن ايران كه از حمايت آتش توپخانه، عناصر تأميني و مراقبت‌هاي هوايي برخوردار بودند، قرار مي‌گرفت. هماهنگي، سرعت، غافلگيري و تأمين از مهم‌ترين عوامل موفقيت در اين گونه عمليات‌ها بود. 

پس از شكست چريك‌ها و آزاد كردن موقعيت، نيروهاي عمل‌كننده مستقيم به پشت جبهه منتقل شده و نيروهاي تأمين با حمايت آتش توپخانه، منطقه را تحت كنترل مي‌گرفتند. 
از رايج‌ترين تاكتيك‌هاي ارتش ايران به منظور تأمين منطقه اشغال شده، تصرف نقاط حساس پراكنده، كاهش خطر غافلگيري و كمين چريك‌ها، و گشت‌زني‌هاي مداوم روزانه و شبانه بود. پيرو اين شيوه، هر گروهان زميني، عمليات گشت‌زني را در زميني به شعاع سه تا پنج كيلومتر به صورت مدور انجام مي‌داد. 
يكي از متداول‌ترين نمونه‌هاي عمليات گشت‌زني نيروهاي ايران در ظفار، عمليات موسوم به «بكاو و بكش»، به‌ويژه از نوع بادبزني روزانه بود. اين نوع عمليات به هنگام تصرف مناطق مملو از غار شيرشيتي و بخش‌هاي غربي در سال 1354 به كرات مورد استفاده قرار گرفت. 
همچنين، ارتش ايران با درك اين مهم كه چريك‌ها پايگاه‌هاي خود را در نزديكي منابع آب برپا مي‌سازند، به پاك‌سازي مسير رودخانه‌هاي فصلي مي‌پرداخت. در نتيجه، پايگاه گشتي در نزديكي مجراي آب برقرار مي‌شد و سپس با اعزام گروه‌هاي كاوش از يك سمت و برگشتن از سمت ديگر رودخانه، عمل پاك‌سازي انجام مي‌گرفت. 
تاكتيك مؤثر ارتش ايران در جنگ ظفار، قطع خطوط مواصلاتي و راه‌هاي تغذيه و در انزوا قرار دادن چريك‌هاي جبهه خلق با استفاده از كمربندهاي دفاعي بود. بر اين اساس، سدهاي تدافعي هورن‌بيم و دماوند تأسيس شد. اين خطوط به همراه مواضع دفاعي مشابه در ارتفاعات ناحيه ثارفيت و مرز عمان با يمن‌جنوبي، ضمن محدود كردن امكان دسترسي به مهمات و تداركات وارده از عدن، شكاف و فاصله عميقي را بين عناصر چريكي در شرق و غرب ظفار ايجاد كرد و تدريجآ آنها را به ورطه تضعيف و اضحملال افكند. 
مهم‌ترين ابزار كارآمد ارتش ايران در دسترسي به بلندي‌ها و حفظ و تقويت مواضع خودي و وارد آوردن ضربات سهمگين به چريك‌ها، استفاده از توان گسترده واحدهاي هوانيروز بود. هلي‌كوپتر اين برتري را به نيروهاي ايران مي‌داد تا بدون برخورد با مين و كمين‌هاي گروهي چريك‌ها در راه‌هاي صعب‌العبور و ناهموار، ضمن ارسال مداوم تداركات و نيروي تازه‌نفس، تجهيزات نظامي مؤثر، از جمله خمپاره‌هاي سنگين 120 ميلي‌متري را در ارتفاعات مستقر سازند؛ امري كه ارتش دولتي عمان قادر به انجام آن نبود و چريك‌ها را به‌طور مداوم تحت فشار قرار مي‌داد. 
با استفاده از سرعت و توان ترابري هلي‌كوپتري در انتقال و هلي‌برد نيروها، ارتش ايران مي‌توانست در كمترين زمان ممكن به مراكز غيرقابل دسترس جبهه خلق حمله كرده، ضمن وارد آوردن ضربات مؤثر، از منطقه خطر خارج شوند. 
تاسك فورس دماوند در اواخر جنگ به منظور وارد آوردن بيشترين فشار بر چريك‌ها از نيروي زميني، نيروي هوايي و كشتي‌هاي جنگي نيروي دريايي مستقر در اقيانوس هند به طور هماهنگ استفاده كرد. اين تاكتيك براي نخستين‌بار در طول نبرد ظفار به اجر درآمد.
جنگ تبليغاتي از ديگر تاكتيك‌هاي مورد استفاده ارتش ايران در جنگ ظفار بود. در اواسط بهمن‌ماه 1353 گروهي از مسئولان خبري و نظامي ايران به رياست محمود جعفريان به منظور افزايش كيفيت راديو و تلويزيون عمان در جهت مقابله تبليغاتي با چريك‌ها، روانه مسقط شدند.   همچنين، تاسك فورس دماوند داراي يك فرستنده راديويي مجهز بود. با جمع‌آوري اطلاعاتي از نقاط ضعف و مشكلات گروه‌هاي چريكي و دولت يمن جنوبي، پيوسته برنامه‌هايي به زبان عربي عليه مخالفان از اين راديو پخش مي‌شد. 
 دولت شاهنشاهي با هدف از بين بردن هرچه بيشتر پايگاه اجتماعي جبهه خلق در ميان مردم ظفار، جذب بوميان منطقه به سوي دولت مركزي عمان و استفاده از قابليت آنان در سركوبي و پاك‌سازي چريك‌ها، سلسله فعاليت‌هايي موسوم به اقدامات خودياري را در قلمرو عملياتي دماوند انجام مي‌داد. پيرو اين سياست، انواع مواد غذايي از قبيل برنج، روغن، ميوه، صيفي‌جات، خشكبار، كمپوت و كنسرو و جيره صبحانه به وسيله هلي‌كوپتر در واحه‌هاي مختلف تقسيم مي‌شد. پزشك، دارو و كالاهاي پزشكي نيز به صورت رايگان در اختيار مردم قرار مي‌گرفت.   براساس اسناد و مدارك محرمانه،  اين تاكتيك در جهت جذب قلوب مردم پريشان احوال و خسته از جنگ ظفار و دفع چريك‌ها نقش بسيار مهمي داشته است. 

5. تداركات و امور پشتيباني
رژيم پهلوي با هدف ايجاد انگيزه و التيام رنج سربازاني كه دور از ميهن در سرزميني ناشناخته مي‌جنگيدند، تداركات گسترده‌اي متشكل از انواع امكانات رفاهي و مزاياي مادي را در نظر گرفته بود.
به روايت كهنه سربازان جنگ ظفار، رژيم ايران تمامي نيازمندي‌هاي نيروهاي خود را در ظفار از مواد غذايي و وسايل ضروري معمولي تا مهمات و تجهيزات نظامي فوق مدرن، از ايران تأمين مي‌كرد. پروازهاي مستقيمي هر روز، از سه وعده غذاي سربازان گرفته تا آب مورد احتياج آنان را از ايران به ظفار منتقل مي‌كرد. در عمليات پاك‌سازي، جيره مخصوصي متشكل از مواد غذايي مختلف بسته‌بندي شده در بين سربازان توزيع مي‌شد. نيروهايي كه در خطوط مقدم جبهه به نبرد مشغول بودند، هر 25 روز يكبار، به صلاله يا ميدوي انتقال يافته و در آنجا از امكانات غذاي گرم و استحمام استفاده كرده و با هزينه دولت ايران از بازارها و فروشگاه‌ها خريد مي‌كردند.   نيروهاي اعزامي به ظفار، علاوه بر ميدوي و صلاله از امكانات رفاهي در دو پايگاله عمده ديگر نيز برخوردار بودند: قرارگاه مانستون كه در نزديكي خط تدافعي دماوند و در بخش شمال غربي ظفار قرار داشت و ديگري پايگاه باستيون كه در نزديكي مسقط ـ پايتخت عمان ـ احداث شده بود.
مانستون جدا از آنكه به عنوان مركز اصلي عملياتي نيروهاي تهاجمي ايران نقش بسيار مهمي را بر عهده داشت، با دارا بودن مجموعه‌اي مناسب از انواع و اقسام امكانات رفاهي، تفريحي و درماني، استراحتگاه سربازان نيز به شمار مي‌رفت.   نويسنده‌اي امكانات رفاهي پايگاه باستيون را اين‌گونه توضيح مي‌دهد:
پايگاه باستيون به صورت يك قلعه نظامي بود. اين قلعه با بهترين و مجهزترين روش‌هاي امنيتي محافظت مي‌شد. با خوابگاه‌هايي همچون هتل‌هاي اروپايي، آشپزهاي مخصوص، اتاق استراحت، اتاق نمايش فيلم و بازي، به‌علاوه بستني‌ها و شيريني‌ها و ميوه‌هايي كه با هواپيما مي‌رسيد. حتي به تقليد از ارتش امريكا در ويتنام، رقاصه‌هايي هم براي سرگرمي افسران با گروه نوازندگان از تهران به آنجا مي‌رفتند. كساني كه در عمليات زخمي برمي‌داشتند، گاه مستقيمآ راهي بيمارستان‌هاي اروپايي مي‌شدند. يك فرستنده راديويي مخصوص مدار بسته تلويزيوني نيز براي آنها هر غروب تا نيمه شب، فيلم‌ها و سريال‌هاي ايراني و امريكايي نشان مي‌داد و يك فرستنده راديويي به زبان فارسي براي آنها در تمام مدت روز، ترانه‌هاي ايراني و غربي و اخبار پخش مي‌كرد. 
براي سرگرمي سربازان، گروه‌هاي متعددي از ترانه‌خوانان، رقاصان و هنرپيشه‌هاي مشهور تلويزيون و سينماي ايران به ظفار اعزام مي‌شدند. به روايت شاهدان عيني، در آسايشگاه پايگاه ميدوي، كاباره‌اي وجود داشت كه در آن، انواع و اقسام مواد غذايي و مشروبات الكلي و غير الكلي به صورت رايگان در دسترس سربازان قرار مي‌گرفت و هنرپيشگان و خوانندگان به اجراي آواز و نقش مي‌پراختند. 
خبرنگار اعزامي كيهان به ظفار درباره امكانات و تجهيزات ارتش ايران نوشت:
سرباز ايراني تشخيص مي‌دهد كه براي يك سرباز، دست كم يك دوجين آدم در پشت جبهه در ايران كار مي‌كنند تا اطمينان حاصل شود كه به اندازه كافي مهمات، اسلحه، غذا و آب به دست او مي‌رسد. پايگاه و سنگر او مملو از وسايل جنگي و ذخاير لازم غذايي و آب براي مدت كافي است. در هر پايگاهي كه روزنامه‌نگاران وارد شدند، از آنان با ليوان چاي داغ، آب پرتقال و يا ميوه تازه پذيرايي شد. در تمام پايگاه‌ها نيز غذاي گرم موجود است. تانكرهاي ايراني، آب را از چشمه‌هاي آب شيرين در نقاط مختلف ظفار حمل كرده و به‌وسيله تلمبه به سيستم لوله‌كشي آب اردوگاه‌ها منتقل مي‌كنند. هواپيماهاي ترابري -130C محموله‌هايي را از ايران در فاصله دو هزار الي سه هزار كيلومتري به ظفار حمل مي‌كنند. فرمانده نيروي ضربتي ايران مي‌گفت: ما بهترين حمايت لجستيكي ممكن را در اختيار داريم. هر چه كه از مواد جنگي يا چيزهاي ديگر بخواهيم، به سرعت بعد از درخواست به دست ما مي‌رسد. اما از اينها گذشته، اردوگاه اصلي ارتش ايران به اندازه كافي، جنس ذخيره در انبار دارد. انبارهاي ذخيره‌اي وجود دارد كه مي‌تواند نيازهاي مختلف نيروي ضربتي را تا 45 روز برآورده سازد. اين، علاوه بر ذخايري است كه براي برآوردن نيازهاي روزانه نيروي ضربت وجود دارد. كارگاه‌هايي نيز ساخته شده‌اند تا تجهيزات و سلاح‌هاي معيوب را تعمير و سرويس كنند. يك بيمارستان پنجاه تختخوابي در پايگاه اصلي (مانستون) برپا كرده‌اند كه بهترين كاركنان پزشكي ارتش شاهنشاهي در آنجا كار مي‌كنند.
مدير بيمارستان كه در ابتدا در پايگاه ميدوي ساخته شده بود، مي‌گويد كه دو تيم جراحي در اختيار دارد. يك متخصص بيهوشي نيز حضور دارد. اما با استفاده از وسايل پيشرفته مي‌تواند سه نفر را همزمان بيهوش كند. يكي از كاركنان دفتري بيمارستان گفت: از وقتي كه به اينجا آمده‌ايم، هرگز احساس نكرده‌ايم كه چيزي كم داريم، خواه از لحاظ تجهيزات پزشكي، خواه از لحاظ دارويي كه احتياج داشتيم. ما هميشه چهل بطري خون ذخيره داريم. ما نوع خون تك‌تك افراد نيروي ضربت را مي‌دانيم و در صورت لزوم مي‌توانيم به سرعت، سي تا چهل بطري خون آماده كنيم. مجروح‌ها، علاوه بر مداوا در اين بيمارستان، در صورت احتياج به سرعت به بيمارستان شيراز منتقل مي‌شوند.
در فروشگاه‌ها پايگاه مركزي ايران از مسواك تا پيراهن و راديو براي خريد موجود است. سربازان در اواسط هفته، براي استراحت و يا خريد سيگار و يا تيغ به فروشگاه مي‌آيند. در اين اواخر مراكزي براي نمايش فيلم يا تئاتر براي سربازان داير شده و قرار است كه هنرپيشگان و خوانندگاني از ايران در آن‌جا برنامه‌هايي را اجرا كنند. 
تمامي واحدهاي اعزامي به ظفار كه در جريان نبردها شركت داشتند، پس از پايان مأموريت مورد تشويق مستقيم سلطان قابوس قرار گرفته‌اند.   در سال 1353 به درخواست سلطان قابوس و موافقت شاه به تمامي نيروهايي كه سابقه حضور چهارده روز متوالي در ظفار را داشتند، مدال شجاعت جنگ ظفار از جنس برنز و منقش به پرچم ايران و نشان دولتي عمان و كوه‌هاي محل نبرد اعطاء شد.   در 13 ارديبهشت ماه، 1355 سلطان قابوس پس از ديدار از نيروهاي ايراني مستقر در تپه 1276، موقعيت اورست و پايگاه مانستون، بالاترين نشان نظامي عمان را به سرتيپ هادي خسروپناه ــ فرمانده تاسك فورس دماوند و تيپ 1 سنندج از لشكر 28 اعطاء كرد.   شاه نيز متقابلا در اواخر شهريورماه 1355 به تعدادي از افسران ارتش عمان كه در كنار نيروهاي ايران در ظفار فعاليت داشتند، نشان پايداري داد.   به گفته يكي از شاهدان عيني، سربازان پس از خاتمه   مأموريت در ظفار به تهران اعزام شده و شاه ضمن سخنراني، آنان را مورد تشويق و تمجيد قرار داده است. 
آنها پس از بازگشت به كشور از مزايايي چون مرخصي‌هاي تشويقي و پاداش مالي برخوردار بوده‌اند كه رقم آن براي يك دوره سه يا چهار ماهه از پنج‌هزار تا سي‌هزار تومان براي افراد دون‌پايه و تا هشتادهزار تومان براي رده‌هاي بالاي ارتش شاهنشاهي ذكر شده است. 
نمونه‌اي جالب از گستره تداركات و امكانات عناصر نظامي ايران در عمان را مي‌توان در سفر عبدالرضا پهلوي به ظفار مشاهده كرد. عبدالرضا پهلوي بر اساس اطلاعات دريافتي از حيات وحوش در عمان، به شكار نوع نادري از آهوي عربي موسوم به وعل و آهوي مسقطي علاقه‌مندشد. به منظور مطالعه منطقه و تهيه مقدمات امور، ميرشكارِ مخصوص به اتفاق يك كارشناس حيوانات به عمان مسافرت كردند. سرانجام در 16 بهمن‌ماه 1354 شاهزاده پهلوي در رأس هيأتي به عمان عزيمت كرد و پس از بازديد از نيروهاي ايران در ظفار، برنامه شكار پرخرج دو هفته‌اي خود را با استفاده از امكانات متعددي چون هلي‌كوپتر، انواع چادر و وسايل رفاهي، تعداد زيادي شكارچي، راهنمايان محلي و مترجم و تمهيدات ويژه امنيتي آغاز كرد؛   برنامه شكاري كه مكاتبات مبادله شده آن بين ايران و عمان، پرونده‌اي كامل را براي وزارت امور خارجه دولت شاهنشاهي به ارمغان آورد. 
 امكانات فراوان رفاهي و ميزان تداركات ارتش ايران در ظفار از چشم ناظران بين‌المللي دور نماند و در مطبوعات خارجي انعكاس يافت. جيم هوگلاند ـ خبرنگار واشنگتن پست ـ در گزارشي از ظفار در آذرماه 1353 نوشت:
هنگ ايراني به رياست يك سرتيپ در منطقه ظفار، كاملا مستقل فعاليت مي‌كنند و دستورات را مستقيمآ از تهران مي‌گيرند. سربازان ايراني در پايگاه ميدوي در حالي‌كه يونيفرم‌هاي ارتش امريكا را بر تن دارند، رفت و آمد مي‌كنند. هواپيماهاي -130C هر روزه در فرودگاه فرود مي‌آيند و با خود مهمات، غذا و حتي آب را از ايران مي‌آورند. هلي‌كوپترهاي ساخت امريكاي ايران در حال پرواز دائمي در آسمان منطقه هستند. توپ‌هاي ضدهوايي ايران در سراسر صحرا پراكنده هستند. 
گراهام نيز نوشت :«سربازان ايراني با تفكرات امريكايي، غذاي تازه، جيره روزانه و آبي كه هر روزه از شيراز مي‌آيد، در ظفار مي‌جنگند». 
ميزان هزينه‌هاي كمك نظامي و اقتصادي ايران به دولت عمان در طي جنگ ظفار، به‌درستي مشخص نيست. وزارت امور خارجه ايران در اين خصوص نوشته است:
متأسفانه، تصور نمي‌رود كه تاكنون ميزان كمك‌هاي نظامي و اقتصادي ايران بر مبناي صحيح باشد. نظاميان اردني، انگليسي و امريكايي، تمام آذوقه و حقوق خود را از عمان مي‌گيرند، ولي دولت شاهنشاهي ايران، خير. 
با اين تفاسير و با توجه به قرائن و شواهد مي‌بايست هزينه بسيار سنگيني صرف نيروهاي ايراني در ظفار شده باشد. بهمن زند ـ سفير ايران در عمان ـ در گزارشي به وزارت خارجه ايران در اواخر آبان ماه 1353، هزينه شركت ايران در جنگ ظفار را ميلياردها تومان ذكر كرده است.   در اسفندماه 1354 نيز نشريه چپگراي  Hebdo Politiquمنتشره در پاريس ادعا كرد كه بنا به اظهار كارشناسان انگليسي، جنگ عليه چريك‌هاي ظفار در حدود يك ميليارد دلار هزينه در برداشته است. 
 در برابر اين امكانات رؤيايي، چريك‌هاي ظفار از كمترين تداركات رفاهي برخوردار بودند. به‌قولي، آنان همانند ويت‌كنگ‌هاي ويتنام يك پيراهن كهنه به تن داشتند، يك مسلسل بر دوش و يك كيسه پر از فشنگ و نان خشك بر گردن و با اين هيبت، گاه تا دو ماه در غارهاي باستاني در منطقه‌اي خشك، منتظر فرصت مناسب براي عمليات مي‌ماندند. 
پايگاه اصلي چريك‌ها در درون غارهاي فراوان و تودرتوي ظفار جاي داشت كه محيط غارهاي بزرگ را با چوب‌هاي جنگلي به بخش‌هاي مختلف تقسيم مي‌كردند و از آن به عنوان بيمارستان، انبار مهمات، محل تدريس آموزش‌هاي سياسي و تعليمات نظامي، خوابگاه و محل استراحت استفاده مي‌كردند. در بيرون غارها نيز آغل حيوانات قرار داشت.   خبرنگار مجله عرب زبان البلاغ در مورد وضعيت درماني و امكانات محدود چريك‌ها مي‌نويسد:
غارهاي كوهستان به سالن‌هايي مبدل شده‌اند كه در آنجا بيماران مبتلا به سل، آسم و كم‌خوني بستري هستند. تختخواب‌هاي بيمارستان را پتوهايي كه روي زمين فرش مي‌شوند، تشكيل مي‌دهند. زن بيمار هفتاد ساله‌اي با موهاي مجعد و قرمز رنگش كه مبتلا به مرض سل بود، تفنگي در دست داشت و از انقلاب سخن مي‌راند. تنها دكتر بيمارستان، فلسطيني است. با لبي خندان، قسمت‌هاي مختلف بيمارستان را به ما نشان مي‌دهد. پاي برهنه و با تفنگ كلاشينكوف بر دوش، صخره‌ها و دره‌ها را در مي‌نوردد. مدت دو سال است كه به عنوان طبيب و مبارز در اينجا زندگي مي‌كند و دو پرستار آزموده او را در كارهايش كمك مي‌كنند. مديريت بيمارستان براي بهبود بخشيدن به غذاي بيماران، دست به كاشت گوجه‌فرنگي، بادمجان، پياز و لوبيا زده است. دومين مثال در تأمين احتياجات خودي، ايجاد يك مركز خياطي است. مبارزان مرد و زن يكي دوره اوليه خياطي را گذرانيده و شروع به دوخت لباس‌هاي جنگي و... مي‌كنند. مبارزان بدون حقوق و ساعت مشخص به فعاليت مي‌پردازند. اسلحه در كارگاه‌هاي شخصي تعمير مي‌شود. اين پيشنهاد كه هيأتي براي تعليم امور صنعتي، به خصوص تعمير سلاح به ديگر كشورها فرستاده شوند، تحت بررسي است. 
همچنين، در ماه‌هاي باراني، محصولاتي محدود مانند لوبيا، ذرت و خيار، كاشته و براي فصول خشك، انبار مي‌شد از برگ درختان، صابون و مواد ضدعفوني‌كننده براي معالجه مجروحان به دست مي‌آوردند. 
پس از برپايي خطوط دفاعي متعدد و قطع راه‌هاي تداركاتي چريك‌ها، اين امكانات محدود نيز به شدت كاهش يافت و تنها جبهه خلق با استفاده از حيوانات و راه‌هاي مال‌رو، كمك‌هاي ناچيزي را به دور از ديدگان پست‌هاي نگهباني ايران و عمان دريافت مي‌كرد.

6. تلفات
آمار قطعي تلفات ارتش ايران درجنگ ظفار، هيچ‌گاه اعلام نشد و در گفتار رجال بلندپايه دولتي و مطالب رسانه‌هاي ارتباط جمعي نيز هرگز سخني از كشته‌ها و يا مجروح‌هاي اين نبرد به ميان نيامد. شاه در گفت‌وگويي با احمد جاراله ـ سردبير روزنامه السياسه كويت ـ ضمن تشريح فتوحات در ظفار، در مورد ميزان تلفات گفته بود:
شايد تعجب كنيد اگر بگويم كه تلفات ما فقط در حدود پنجاه كشته و يك هلي‌كوپتر است. البته بعضي از وسايل نظامي و هلي‌كوپتر عمان از كار افتاد. در ميان عماني‌ها همچنين خسارت‌هاي جاني وجود دارد، ولي از ما فقط همان پنجاه نفر است. 
 اين آمار غيرواقعي بود و برخي شواهد و مسائل روي داده در طول جنگ، خلاف اين امر را نشان داد. خبرگزاري فرانسه در 6 دي‌ماه 1352 از بيروت گزارش داد كه در خلال نبردهاي سنگين ظفار، دوازده سرباز ايراني، كشته و يا زخمي شده‌اند.   در 18 دي‌ماه 1352، جبهه خلق ظفار طي بيانيه‌اي نظامي در عدن اعلام كرد كه در يك سلسله عمليات در شمال منطقه صرفه، بيش از 46 نظامي انگليسي و ايراني كشته و زخمي شده‌اند و شش موضع زرهي، كاميون و ساير ادوات ترابري انهدام يافته است. 
در 26 دي‌ماه همين سال، جبهه خلق ظفار در اطلاعيه‌اي نظامي رسمآ اعلام كرد كه در خلال 21 عمليات صورت گرفته از تاريخ 23 دسامبر 1973 تا 2 ژانويه 1974، بيش از 142 نفر از نيروهاي ايران كشته و زخمي شده‌اند.   بخش فارسي راديو پيك ايران در 29 دي‌ماه 1352 از تلفات سنگين گردان‌هاي ايراني در ظفار و حملات وسيع غير منتظره چريك‌ها به آنان كه سبب حيرت و هراس عناصر نظامي رژيم پهلوي شده بود، خبر داد.   همين منبع در اخبار ساعت 19، 16 بهمن‌ماه 1352 اعلام كرد كه تاكنون بيش از 150 سرباز و افسر ايراني در ظفار كشته و زخمي شده است و جنگ عمان به زودي خاتمه نخواهد يافت.   روزنامه باختر امروز، ارگان جبهه ملي در خارج از كشور نيز در همين تاريخ اين خبر را مورد تأييد قرار داد.   در 23 بهمن‌ماه 1352 جبهه خلق ظفار در عدن اعلام كرد كه در نبردهاي جديد بيش از هفتاد تن از نيروهاي ايران به خاك و خون كشيده شده‌اند.   همچنين راديو پيك ايران اعلام كرد كه در 30/10/1352 گروهي از بستگان سربازان ايراني اعزامي به ظفار كه بيشتر آنها را زنان تشكيل مي‌دادند، در برابر وزارت جنگ به يك حركت اعتراضي دست زده و خواهان تحويل اجساد قربانيان به خانواده‌هايشان شده‌اند. اين تظاهرات با دستگيري برخي از افراد شركت كننده، سركوب شد. 
اين آمار مربوط به چند ماه اوليه از آغاز نبردهاي ايران در ظفار در سال 1352 بود. در 21 اسفندماه 1352، شاه در مراسم آيين جاويد شركت كرد. در اين مراسم كه هر سال برگزار مي‌شد، به بازماندگان ارتشيان مقتول، نشان جاويد اعطاء مي‌شد. ارتشبد ازهاري ـ رئيس ستاد ارتش ـ در اين مراسم گفت: «در سال گذشته، دو افسر، 36 درجه‌دار و سرباز و چهارده دلاور كشته شده‌اند و بيست افسر و 114 درجه‌دار و سرباز نيز در راه انجام وظيفه، جان باخته‌اند. 
با تشديد درگيري‌هاي خونين در اواخر سال 1353، تلفات نيروهاي ايران به سرعت بالا رفت. با وجود اينكه اين مسئله به هيچ‌وجه در مطبوعات ايران انعكاس نمي‌يافت، ولي در رسانه‌هاي گروهي اروپا و امريكا سروصداي بسياري به همراه داشت؛ به طوري كه مورد خشم و اعتراض شاه قرار گرفت. شاه در مصاحبه با هيو موليگان ـ خبرنگار آسوشيتدپرس ـ در مورد انتقاد برخي از مطبوعات امريكايي از عملكرد يك واحد پياده نظام ايراني كه در جريان شبيخون چريك‌ها تلفات سنگين داده بود، گفت:
درواقع اين طرز تلقي، مرا گاهي منزجر مي‌كند. سربازان ما تمام هدف‌هايشان را به دست آورده‌اند و حفظ مي‌كنند. يك جوخه در يك منطقه جنگلي بسيار انبوه مورد شبيخون قرار گرفته است. افراد آن تسليم نشده و كشته شدند. حالا به عوض نخستين دلاوري آنان، مي‌گويند كه سربازان ما جنگ كردن نمي‌دانستند. انگار لذت مي‌بردند تصويري را كه از ما در اذهان هست، پايمال كنند؛ مايي كه متحد شما هستيم. 
در آيين جاويد كه در 20/12/1353 در حضور شاه برگزار شد، ازهاري در مورد تلفات ارتش ايران در اين سال گفت :«در سال جاري، نُه افسر، شانزده درجه‌دار و 56 سرباز كشته و پانزده افسر، 76 درجه‌دار و 41 سرباز جان داده‌اند.» 
در پاييز سال 1354 نبردهاي بسيار خونيني براي تصرف تپه‌هاي 587 و 1073 و... صورت گرفت و ارتش ايران، تلفات سنگيني را متحمل شد. اما روزنامه كيهان بر اساس منابع دولت شاهنشاهي، تلفات عمليات تپه 587 را تنها سه كشته و سه مجروح اعلام كرد.   اين درحالي است كه در آيين جاويد همين سال كه در 21 اسفندماه در حضور شاهپور غلامرضا پهلوي برگزار شد، ازهاري در مورد تلفات اين سال گفت :«در سال جاري هشت افسر، 54 درجه‌دار و سرباز كشته و هفده افسر، 127 درجه‌دار و سرباز و چهار افزارمند، جان باخته‌اند.» 
با توجه به اينكه ايران در خلال سال‌هاي 1352 تا 1354 در نبرد مهم ديگري جز جنگ ظفار شركت نداشته است، بيشتر تلفات اعلام شده در مراسم آيين جاويد، مي‌بايست حاصل اين لشكركشي باشد و اين آمار به وضوح با تلفات اعلام شده از سوي شاه در تضاد است. بررسي خاطرات سربازان ايراني در نبرد ظفار، با وجود برخي كاستي‌ها، شواهد جديدي را در مورد تعداد تلفات نشان مي‌دهد. يكي از شاهدان عيني كه در جزء اولين نيروها در عمليات آزادسازي جاده سرخ در سال 1352 شركت داشته است، براساس شواهد عيني و سخنان فرماندهان خود، تعداد تلفات نيروهاي ايراني را در اين عمليات بيش از سيصد كشته و زخمي مي‌داند. ديگري، تلفات دسته خود را در همين سال، شش نفر كشته و تعدادي مجروح ذكر مي‌كند. شاهد عيني ديگر، تعداد كشته‌هاي دسته چهل نفري خود را هشت تن مي‌داند و عنوان مي‌كند كه در جريان نبرد براي تصرف تپه سينايي در سال 1353، بيش از چهل نفر از نيروهاي ايران جان باختند. راوي ديگر، تلفات گروهان بهرام را در خردادماه 1354، بيست نفر مي‌داند و ديگري، تعداد تلفات گروهان جمعي خود را در سال 1354، ده كشته و كل صدمات نيروهاي ايراني در جريان عمليات پاك‌سازي مناطق شيرشيتي و ساحلي غربي را بيش از سيصد كشته مي‌داند. 
سلطان قابوس نيز در طي سخناني در جشن عيد ملي عمان در 27 آبان‌ماه 1355 عنوان كرد كه «جنگ ظفار از لحاظ دادن قرباني براي ما گران تمام شد.» 
بر اساس مدارك و شواهد و اظهارات مقامات رسمي رژيم پهلوي، ارتش ايران از شروع عمليات خود در ظفار در تاريخ آذرماه 1352 تا پايان سال 1354، 25 درجه‌دار و 186 سرباز كشته و بيش از هفتصد مجروح، تلفات داده است. اين آمار، غير از تلفات اندك و پراكنده نيروهاي ايران در خلال سال‌هاي 1355 تا اواخر سال 1357 است.