ساواك ( دوست شكنجهگر غرب ) ، مولود كودتاي 28 مرداد
پس از سقوط رضاشاه قدرت بلامنازع شهرباني و ادارة تأمينات آن دچار ركود شد و دامنة فعاليت مأموران ادارة آگاهي و پليس سياسي آن كاهش چشمگيري يافت. بهويژه پس از آنكه برخي از مهمترين جنايتكاران پيشين شهرباني دستگير و تحت تعقيب قرار گرفتند، به تبع آن در نظام خشن پليسي و اطلاعاتي شكل گرفته در تشكيلات گسترده شهرباني هم نقصان جدي پديدار شد و تا سالها روشهاي پيشين در تعقيب، دستگيري و شكنجه مخالفان سياسي دنبال نشد. با اين حال دستگاه اطلاعاتي ـ جاسوسي شهرباني يك سره از كار نيفتاد، اما به دليل تحولات سياسي ـ اجتماعي نويني كه در كشور در حال شكلگيري بود، روشهاي مذموم گذشته به ندرت در شهرباني و ادارة آگاهي مجال بروز و ظهور يافت و اين روند تا كودتاي 28 مرداد 1332 كماكان ادامه داشت. بدين ترتيب طي دوازده سال نخست سلطنت محمدرضا، دستگاه اطلاعاتي ـ امنيتي و نيز پليس سياسي قابل اعتنايي وجود نداشت. با اين حال در برخي مقاطع همين دوران دوازده ساله، دستگاه شهرباني در مسائل سياسي روز دخالت ميكرد و به سود يا زيان برخي گروههاي سياسي، دربار و غيره وارد عمل ميشد. اما اينگونه اقدامات هيچگاه انسجام يافته نبود و در عين حال تداوم جدي هم نداشت. در همان حال ركن 2 ارتش و فرمانداري نظامي هم در امور اطلاعاتي ـ امنيتي و پليسي دخالت ميكردند. پس از كودتاي 28 مرداد 1332 و سرنگوني دولت مصدق، به تدريج فضاي سياسي اجتماعي كشور به سمت روشهاي ناپسند دوران رضاشاه سير كرد و هنگامي كه در اواخر 1335ش. با تصويب قانون تأسيس و تشكيل ساواك (سازمان اطلاعات و امنيت كشور) دستگاه اطلاعاتي ـ امنيتي انسجام يافتهاي در ايران شكل گرفت، بسياري از روشهاي نامطلوب و غيراصولي سياسي، اجتماعي و فرهنگي در حال خودنمايي بود. اين بار هم دستگاه اطلاعاتي، امنيتي كشور قدم در راهي نهاد كه پيش از آن شهرباني رضاشاه آن را آزموده و قريب به دو دهه حقوق اساسي مردم را نقض كرده و حمايتگر روش استبدادي حكومت شده بود. طرح تشكيل ساواك هنگامي ضرورت يافت كه محمدرضا با حمايت و پشتيباني قدرتهاي خارجي مسيري را كه پيش از او پدرش بر آن نهج حكم رانده بود گام نهاد و به تبع آن هر چه روند مشروطيتزدايي و گرايش به استبداد نمود بيشتري مييافت، ساواك هم بر روشهاي خشن خود ميافزود. فرض اين مبحث بر اين پايه استوار خواهد بود كه: 1. زماني ضرورت وجودي تأسيس ساواك احساس شد كه حاكميت به سمت استبداد و خودكامگي رفت. 2. قدرتهاي خارجي (امريكا و انگلستان) كه به دنبال كودتاي 28 مرداد 1332 دولت مصدق را سرنگون و نظامي دلخواه جايگزين آن كرده بودند، به تدريج تشكيل نهادي پليسي ـ امنيتي و اطلاعاتي جديدي را مورد توجه قرار دادند كه بتواند منافع درازمدت آنان را در ايران تضمين كند. بنابراين اين دو كشور و به ويژه امريكا پيشگام تشكيل، تكوين و هدايت ساواك شد تا از يك سو بتواند بر مخالفتهاي داخلي پايان دهد و از سوي ديگر اين كشور را در اهداف اطلاعاتي ـ جاسوسي منطقهاي ياري دهد. بدين ترتيب ساواك برخلاف نامش براي سلب امنيت داخلي و نيز نقض و تضعيف حاكميت و استقلال ملي به نفع قدرتهاي غربي ذينفوذ در ايران گام نهاد. پيش از آنكه ساواك تشكيل شود فرمانداري نظامي كه در رأس آن تيمور بختيار انجام وظيفه ميكرد، بسياري از موانع رسيدن به حكومت استبدادي را از ميان برداشته و با تحكيم موقعيت و نفوذ سياسي، اقتصادي امريكا و انگليس در ايران، آماده بود مجموعه مسئوليتهايش را (البته) در مقياس بسيار گستردهتري به مولود جديد (ساواك) واگذار كند.
برخي قانون امنيت اجتماعي مصدق را كه با استفاده از لايحه اختيارات شش ماهه از مجلس شوراي ملي، به تصويب رساند، مقدمهاي بر تشكيل ساواك در بيش از چهار سال بعد دانستهاند. اين قانون كه شامل 9 ماده و چند تبصره بود، در اول آبان 1331 توسط مصدق تهيه شد و سه ماه ضمانت اجرا داشت. ترديدي نيست كه اقدام مصدق در اخذ اختيار قانونگذاري از مجلس دوره هفدهم از اشتباهات فاحش دوران نخستوزيري او محسوب ميشود. همان مجلس هفدهم هم كه اين اجازه را به نخستوزير اعطاء كرد البته گناه مضاعفتري مرتكب شد. در هر حال اطلاق نام قانون بر تمام اين مقررات، لوايح و ساير دستورالعملهايي كه از سوي مصدق و يا هر مرجع ديگري تهيه و تصويب شد دور از منطق است. قانون واژهاي است كه فقط پس از تأييد و تصويب مجلس شوراي ملي مفهوم مييافت. بدين ترتيب آنچه تحت عنوان قانون امنيت اجتماعي مصدق معروف شده، اقدامي فراقانوني و باطل بود. اما در هر حال مقرراتي كه تحت عنوان قانون امنيت اجتماعي تدوين شد، محدوديتهايي براي جامعه سياسي ـ اجتماعي ايران آن روزگار ايجاد ميكرد. اين مقررات، مراجع دولتي و حكومتي را براي اعمال فشار بر مخالفان سياسي و اعتصابكنندگان گشاده دست ساخت و دستاويزي عليالظاهر قانوني و رسمي براي محدود ساختن آزاديهاي فردي، اجتماعي و سياسي بود. گمان ميرود مصدق كه خود را پاسدار نظام دموكراتيك حكومت ميدانست، با وضع اين مقررات، آشكارا در نقض قانون اساسي مشروطيت گام نهاده بود. حتي اگر سير حوادث سياسي، اجتماعي داخلي به هر دليلي امكان ادامه نخستوزيري مصدق را با مشكلات عديده روبرو ميساخت، او حق نداشت با اقداماتي از اين دست، در راستاي محدود ساختن حقوق اساسي جامعه ايراني گام بردارد.
متن اين مقررات به اصطلاح قانوني و بسياري از مفاد و اصول اين لايحه، آشكارا ناقض صريح قانون اساسي و تهديدكننده حقوق سياسي مردم كشور بود و در همان دوران هم مورد اعتراض بسياري از افراد و گروههاي سياسي قرار گرفت.
اين قانون موجب شد تا سالها پس از تشكيل ساواك و آشكار شدن اعمال خلاف آن، مخالفان مصدق او را پيشگام تشكيل ساواك خطاب كنند و از اين رهگذر انتقادات تندي متوجه او سازند و ساواك را مولود دوران نخستوزيري او بدانند. گفته شده كه برخي از نزديكترين ياران مصدق پس از تصويب و تهيه اين مقررات، راه خود را از او جدا كرده به صف مخالفان پيوستند. اين در حالي است كه برخي از افراد، به رغم انتقاداتي كه به اين مقررات داشتند، از اينكه آن را مقدمه تأسيس ساواك بدانند اجتناب ورزيدند.
البته هرگاه بتوان مقدمه و آغازي براي روند و دلايل تشكيل ساواك قايل شد، كودتاي انگليسي ـ امريكايي 28 مرداد 1332 ميتواند نقطه عطف و عزيمت اين جريان باشد. امروزه ديگر كسي در نقش مستقيم انگليس و امريكا در كودتاي 28 مرداد ترديدي روا نميدارد. كرميت روزولت عامل اصلي كودتا صراحتاً به نقش خود، امريكاييها و انگليسيها در كودتاي 28 مرداد 1332 اعتراف دارد. بدين ترتيب بايد سازمان سيا و اينتليجنس سرويس را طراح و مجري اصلي كودتاي 28 مرداد 1332 دانست كه با همراهي عوامل ايراني، دربار و وابستگان به محافل خارجي در ايران، دولت در حال احتضار مصدق را به سقوط كشانيدند و چنانكه دلخواهشان بود، مهرههاي سر به راهي جايگزين آن ساختند تا هر آنچه را كه ميخواهند در فضاي سياسي مطلوب و بدون مشكل كسب كنند.
كودتاي 28 مرداد 1332 اهداف كوتاه مدت و بلندمدتي براي امريكا و سپس انگليس دنبال ميكرد. آنيترين هدف كودتا از ميان برداشتن دولت مصدق بود كه بر سر راه نفوذ آنان مشكلآفريني كرده بود. با نيل به اين مقصود، هدف مهمتر تسلط دوباره بر سر پلهاي نفتي ايران، در انتظار آنان بود. در اين ميان امريكا بيش از انگليس سود برد كه تا آن هنگام به طور جدي از عايدات سرشار نفت ايران بهرهمند نشده بود. ضمن اينكه با كودتاي 28 مرداد 1332 انگليس هم بخش عمدهاي از منافع از كف داده را بار ديگر صاحب شد. عقد قرارداد كنسرسيوم نفت در دوره نخستوزيري سپهبد زاهدي، سرآغاز نيل به اين هدف استراتژيك اقتصادي و سياسي بود. اما هدف امريكا صرفاً كسب عايدات و منافع نفت نبود. اين بار آنان به جدّ بر آن بودند تا به عنوان تنها قدرت برتر خارجي در ايران نفوذ كرده، جاي پايي استراتژيك كه هدف دائمي و بلندمدت آنان را دنبال كند، به دست آورند. بدين ترتيب هر چه از كودتاي 28 مرداد 1332 ميگذشت، نفوذ و قدرت امريكا در ايران پررنگتر ميشد تا جايي كه طي يك دهة آتي، اين كشور بر بسياري از اهداف اقتصادي ـ سياسي و فرهنگي موردنظر در ايران دست يافته بود و به سرعت در حال تثبيت موقعيت بلامنازع خود در ايران بود. به دليل مرزهاي طولاني ايران با شوروي سوسياليستي كه در آن روزگار رقيبي جدي براي امريكا محسوب ميشد، سياستگزاران اين كشور به گسترانيدن هر چه بيشتر حوزههاي نفوذ خود در ايران احساس نياز تمام نشدني داشتند. بدين ترتيب خيلي زود محمدرضا و نظام حكومتي آن براي امريكا اهميت استراتژيك بيبديلي يافت. با چنين اهدافي بود كه امريكا پس از مدتي احساس كرد نيازمند دستگاهي اطلاعاتي ـ امنيتي است تا علاوه بر پايان دادن به مخالفتهاي داخلي در كشور، ياريگر اهداف استراتژيك سياسي و اطلاعاتي و امنيتي در مرزهاي ايران و نيز ساير نقاط جهان باشد. بنابراين امريكا از تأسيس ساواك به مراتب بيش از حاكمان ايران و نيز رقبا و دوستان خارجي خود سود ميبرد. امريكا، به ويژه پس از تشكيل ساواك، اميد داشت تا از طريق اين تشكيلات جديد، مخالفان ايراني حضور اين كشور را در ايران كه تعداد آنان رقم پرشماري از جمعيت چند ده ميليوني را شامل ميشد، سركوب و به انزوا بكشاند. امريكا پس از كودتاي 28 مرداد به سرعت تلاش كرد با وابستگي هر چه بيشتر حكومت پهلوي به خود، حضور ساير رقباي سياسي ـ اقتصادي را در ايران تحتالشعاع قرار داده، احساس نياز هميشگي به حضور امريكا را در ايران به شاه و حكومت او بقبولاند. روند رو به افزايش كمكهاي مالي، تسليحاتي و اقتصادي امريكا به دولتهاي ايران (پس از كودتا) در راستاي نيل به همين مقصود بود. بدين ترتيب امريكا به رژيم كودتا كمك كرد تا مخالفان خود را سركوب كرده و آنان را تا مدتي منزوي سازد ، با حل مسئله نفت و كمكهاي اقتصادي متعدد مشكلات اقتصادي رژيم را مرتفع سازد ، سياست خارجي ايران را در راستاي اهداف و خواستههاي منطقهاي و جهاني خود سوق دهد ، با تضعيف و اعمال فشار بر گروههاي مختلف سياسي، ديني و اسلامي، زمينههاي داخلي مخالف با حضور خود در ايران را كاهش دهد ، ساختار اقتصادي كشور را در مسير وابستگي هر چه بيشتر تغيير جهت دهد ، با سركوب و تضعيف شديد حزب توده و گروههاي چپ، زمينههاي داخلي نفوذ احتمالي شوروي را در ايران به حداقل برساند ، با اعمال نفوذ در انتصاب نخستوزيران مطيع و طرفدار سياست امريكا در ايران، با انعطاف عمل بيشتري طرحهاي خود را اجرا كند ، با وارد كردن ايران به پيمانهاي منطقهاي (نظامي و اقتصادي) كمربند امنيتي قابل اعتنايي براي تحكيم نفوذ و سلطة خود در منطقه ايجاد كند و با اعمال سياستهاي فرهنگي ـ اجتماعي دلخواه، ايرانيان را به تبعيت از روش زندگي غربي و به ويژه امريكاييها سوق دهد.
بدين ترتيب با تمهيد اين مقدمات و اهداف ريز و كلاني كه امريكا در ايران داشت، تأسيس ساواك و به تبع آن تجهيز و راهبري آن توسط سيا و عوامل پيدا و پنهان امريكا در ايران، ميتوانست نقش قابل توجهي در موفقيت اين اهداف بر عهده گيرد. ضمن اينكه پس از تشكيل ساواك، امريكا باز هم حيطه نفوذ و قدرت خود را در ايران گسترش داد.
هارولد ايرنبرگر كه كتابي هم دربارة ساواك نوشته، تأسيس ساواك را از پيامدهاي كودتا برشمرده است. وي امريكا را از عوامل اصلي تشكيل ساواك معرفي ميكند كه اميدوار بود با قدرت و اعتباربخشي به آن، منابع ريز و درشتشان در ايران از تجاوز مصون بماند. او ساواك را «دوست شكنجهگر غرب» لقب داده و نقش سيا را در زمينهچيني براي تأسيس ساواك بيبديل ارزيابي ميكند.