سخنراني آقاي شهبازي در نشست تخصصي بررسي نقش مطبوعات در بسترسازي كودتاي 28 مرداد تحت عنوان جنگ سرد فرهنگي، پروژه بِداَمن و كودتاي 28 مرداد

بسم‌الله الرحمن الرحيم ـ بحثي كه مي‌خواهم عرض كنم نگاهي است به ريشه‌هايي كه تعارضات سياسي و چالشهاي سياسي آن زمان را سبب شد. چالشها و تعارضاتي چنان عميق كه سايه سنگين آن تا امروز هم ادامه دارد. در بحثي كه بين جناب آقاي حسينيان و جناب آقاي شاه‌حسيني درگرفت، شاهد تداوم همان سايه‌هاي سنگين حتي بر نسل فعلي و بر تحليل تاريخي و سياسي امروز و شايد عمل سياسي امروز هستيم. البته من نمي‌دانم با توجه به بحث قبل اين توضيحات مقدماتي‌اي كه مي‌خواهم عرض كنم ضرورت دارد يا نه. ولي بايد به چند نكته توجه كنيم.
    يكي اينكه پيش‌داوريهاي امروز را نمي‌توانيم برگذشته حمل كنيم. اگر از تلگراف مرحوم آيت‌الله العظمي بروجردي به محمدرضا پهلوي سخن مي‌رود يا حمايتهاي ايشان كه بعضاً استناد مي‌شود و اينكه مرحوم آقاي فلسفي در منبر از شاه حمايت مي‌كردند، ما بايد توجه كنيم كه شاه سال 32 شاه سال 57 نبود. حتي مرحوم دكتر مصدق هم ضدسلطنت نبود و نگاه خصمانه‌اي به شاه نداشت و در مدافعات ايشان هست و ايشان عميقاً سلطنت‌طلب بود. طرفدار سلطنت مشروطه بود. در اين ترديدي نيست. مرحوم آيت‌الله كاشاني هم عميقاً سلطنت‌طلب و طرفدار سلطنت مشروطه بود. در اين زمينه هم هيچ ترديدي نيست. حتي ايشان زمان فوتشان درخواست مي‌كند و وصيتي خطاب به شاه دارد كه در اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، مجموعة اسناد آيت‌الله كاشاني، موجود است. آن اسناد خواندني است. بنابراين اگر ما بخواهيم نگاه امروز را برگذشته تَسري دهيم با مشكلات بسياري مواجه مي‌شويم. با اين مشكل مواجه مي‌شويم كه مثلاً چرا حضرت امام در سال 57 اين برخورد را با شاه كردند و چرا آقاي بروجردي اين نوع نگاه را به شاه نداشتند. بنابراين آقاي بروجردي سازشكار بودند.! امام خميني مثلاً انقلابي بودند! در حالي كه ما مي‌دانيم امام خميني‌اي كه در دهة چهلِ زندگي‌شان بودند زمان آقاي بروجردي مواضع آقاي بروجردي را داشتند. پيرو آقاي بروجردي بودند. بنابراين ما از منظر امروز به هيچ وجه نمي‌توانيم دربارة گذشته داوري كنيم والا با خيلي از مشكلات اساسي مواجه مي‌شويم. من يك نكته را عرض كنم. آن منشوري كه فدائيان اسلام منتشر كردند، نه چاپ بعد از انقلاب، چاپ زمان خودشان، تصور مي‌‌كنم سال 27 است، شما نگاه كنيد فدائيان اسلام چه تصوري از حكومت اسلامي دارند. مثلاً برنامه‌هايي براي وزارت دربار دارند، كه بر سر درِ دربار بايد پرچم سبز با الله‌اكبر نصب شود و نماز جماعت به امامت شاه برگزار شود. اين تصور، تصور بسيط آن زمان از حكومت اسلامي است. بنابراين ما يك سير اساسي را در فرهنگ خودمان طي كرديم. سايه سنگين تعارض كاشاني و مصدق هميشه بحثهاي ما را غيرعلمي مي‌كند. مخرب مي‌كند. يك عده مي‌گويند كه آقاي كاشاني سازشكار بود. حتي كودتاچي بود. حتي به دروغ آقاي فرضاً گازيوروسكي ادعا مي‌كند؛ بدون هيچ سند و مدركي، آقاي كاشاني از سيا پول مي‌گرفت. به دروغ. در حالي كه هيچ سندي ايشان ندارد و از آن طرف ما ادعا بكنيم كه مصدق ضداسلام بود. نخير اينجوري نيست. به اعتقاد شخص بنده، من كاري به نظرات جناب آقاي حسينيان، جناب آقاي شاه‌حسيني و ديگران ندارم. اول به اعتقاد بنده آقاي كاشاني نماد روحانيت نبودند به طور عام. مرحوم آقاي بروجردي نماد حركت روحانيت بودند. ايشان مرجع مطلق جهان تشيع بودند. خيلي تفاوت بود بين اين دو نفر. آقاي كاشاني هم تبعيتي از آقاي بروجردي نداشتند. فدائيان اسلام هم هيچ كدامشان از اين دو تا را قبول نداشتند. موقعي كه ما مي‌گوييم نيروهاي مذهبي، منظورمان كيست؟ علمايي را هم ما داشتيم كه هوادار مصدق بودند، مثل حضرت آيت‌الله محلاتي در شيراز و ديگران. بنابراين منظور از نيروهاي مذهبي چيست؟ منظور نيروهايي است كه پيرو آقاي بروجردي هستند و به تبعِ آقاي بروجردي هستند؟ موقعي كه با چنين قالبهايي نگاه كنيم، عجيب نيست كه در پايان صحبتمان مثل جناب آقاي حسينيان واكنش حركت مطبوعات را در واقع تظاهرات خودجوش مردم تهران به نفع شاه بدانيم. در اسناد و مدارك واقعاً از تظاهرات خودجوش مردم جنوب تهران در كودتا چيزي نمي‌دانيم. ولي دسته‌هاي اراذل و اوباش سازمان يافته حركت كردند. در تمام اسناد روشن است. عكسها هست. فيلمهاي روز 28 مرداد هم هست. تظاهرات گسترده‌اي نبود و به هيچ وجه جنبة مردمي پيدا نكرد. بلكه جريانهاي سازمان‌يافته‌اي بودند كه كاملاً سازمان يافته كودتا را شروع كردند. حركت هم از حوالي بازار و مركز تهران شروع شد. بحث اصلي بنده تحت عنوان جنگ سرد فرهنگي، پروژه بدامن و كودتاي 28 مرداد 1332 در ايران هست. بنده سعي مي‌كنم مختصر عرايضم را به اطلاع برسانم. به دنبال ارائه اين نظر هستم كه كودتاي 28 مرداد و حوادثي كه در ايران اتفاق افتاد، يك اهميت فراملي داشت. اهميت جهاني داشت. حلقة مهمي بود در شروع پديده‌اي به نام جنگ سرد. عمليات فرهنگي‌اي كه در ايران انجام گرفت، بخشي از عملياتي بود كه ما آن را تحت عنوان جنگ سرد فرهنگي مي‌شناسيم. شخصيتهايي كه در كودتاي 28 مرداد ايفاي نقش كردند، شخصيتهايي هستند كه بعدها در سطح جهاني ايفاي نقش كردند. جنگ جهاني دوم به پايان مي‌رسد. در سالهاي پاياني جنگ جهاني دوم همين كه متفقين يعني اتحاد جماهير شوروي كه بار اصلي جنگ را از نظر تلفات و نيروي انساني بر دوش دارد و هم بلوك كشورهايي كه بعدها به بلوك غرب تبديل شدند، يعني ايالات متحدة امريكا كه بار اصلي مالي جنگ را به دوش دارد و انگلستان، احساس كردند كه جنگ دارد به پايان مي‌رسد، رقابتهاي خفته‌اي كه در دوران دشمني با فاشيسم هيتلري پنهان بود سر باز كرد. قبل از اينكه جنگ به پايان برسد حركتهايي آغاز شد كه در واقع ميراث جنگ و غنايم جنگ را كدام بيشتر تصاحب كنند. فرضاً بر سر تصرف برلين. از همين دوران دسيسه‌ها، حركتها و توطئه‌هايي آغاز شد. يكي از عرصه‌هاي مهم آن ايران بود. اين حركتها بعدها به جنگ سرد موسوم شد و دوران 45 ساله‌اي را آفريد كه تا سال 1991 و فروپاشي اتحاد شوروي ادامه يافت. در دوران جنگ سرد، قالبها، مفاهيم، تفكر و حتي شخصيتهاي سياسي و روانشناسي خاص خودش را آفريد. روانشناسي شخصيت فرهنگي كه بر مبناي تعارض دو قطب بود، دو قطب چپ ماركسيستي و راست. راستي كه خودش را دنياي آزاد مي‌گفت و چپ ماركسيستي را، بلوك سوسياليستي و پشت پردة آهنين خطاب مي‌كرد. بلوك كمونيستي، بلوك شرقي كه آن طرف را دنياي امپرياليستي و بورژواييِ محكوم به فنا مي‌ديد. در سالهاي اولية پس از جنگ جهاني دوم، فضاي روشنفكري جهان به سود شوروي بود. استالين، استالين بعدي نبود. استالين زمان جنگ جهاني اول. آقاي شاه‌حسيني اشاره كردند به مراسمي كه به مناسبت فوت استالين گذاشته شد. حتي در پاريس محبوبيت عجيبي داشت. به عنوان يك چهره و شخصيت جهاني و آزاد كننده و ناجي ايران از يوغ فاشيست شناخته شده بود. فضا به گونه‌اي بود كه به تعبير برخي از روشنفكران فرانسوي، در سالهاي جنگ جهاني دوم و پس از آن در دانشگاههاي پاريس و در محافل روشنفكري پاريس اگر يك روشنفكر يا دانشجوي فرانسوي دم از هواداري از ايالات متحده امريكا مي‌زد مسخره‌اش مي‌كردند و مرتجع مي‌خواندنش. ولي تفاخر مي‌كردند به دوستي با شوروي. اين فضا به ايران اختصاص نداشت. حتي در فرانسه هم با آن سوابق فرهنگي صدق مي‌كرد. در چنين فضايي است كه از سال 1947 حركتهايي شروع مي‌شود. چون من عنوان صحبتم جنگ سرد فرهنگي و پروژه بدامن است تأكيد مي‌كنم بر ابعاد اطلاعاتي قضيه. در 1947 سازمان سيا با كمك اينتليجنت سرويس و M.I6. بريتانيا تأسيس مي‌شود. در اولين گامهاي خودش به يكسري عمليات فرهنگي كه تا سالهاي پس از جنگ سرد ناشناخته بود دست مي‌زند. ما تا چند سال اخير مطلقاً خبر نداشتيم. شورويها تهمت مي‌زدند كه فلان روشنفكر، فرضاً آقاي پوپر جاسوس سيا است، ولي در حد اتهامي بود كه از طرف دشمن زده مي‌شود. ما به طور مستند از سرمايه‌گذاري عظيم بلوك غرب در عرصة فرهنگ اطلاع كافي نداشتيم. در واقع دوران جديد، دوران پس از فروپاشي اتحاد شوروي است . با از بين رفتن خصومتها، ملاحظات امنيتي و آن پيش‌داوريها و قالبهاي آن زمان هست كه اجازه داد در ساية برخي تحقيقات و اسناد به طور مستند بتوانيم از حجم سنگين سرمايه‌گذاري بلوك غرب و به خصوص سازمانهاي اطلاعاتي آنها، سيا و M.I.6 در عرصه جنگ سرد سخن بگوييم. در اين زمينه منابع متعددي منتشر شده كه يكي از مهمترين آنها كتاب خانم فرانسيس ساندرس است. محقق و روزنامه‌نگار انگليسي. كتاب بسيار جنجالي‌اي است. برخي از مطبوعات غربي آن را مهمترين و حيرت‌انگيزترين افشاگري‌اي كه تا به حال عليه سيا منتشر شده خواندند. خانم ساندرس در كتاب جنگ سرد فرهنگي خودش نشان مي‌دهد همانطور كه بلوك غرب اتحادي را شكل مي‌دهد كه ناتو نام گرفت، سازمانها و نهادهايي را هم تأسيس مي‌كند كه وي آنها را ناتوي فرهنگي مي‌نامد. در واقع، به تعبير خانم ساندرس براي يك دوره طولاني 45 ساله، يعني در دوران جنگ سرد، سازمان سيا در مقام و از موضع وزارت فرهنگ بلوك غرب عمل مي‌كرد. يعني مجموعة اقدامات و اسنادي كه امروز در دست هست اين جايگاه بزرگ را نشان مي‌دهد. از جمله اقدامات آن، تأسيس كنگره آزادي فرهنگي در سال 1952 است، يعني تقريباً يك سال قبل از كودتاي 28 مرداد در ايران. در كنار آن عملياتي شروع مي‌شود تحت عنوان عمليات استي بي‌هايند  يعني حمايت از پشت سر. اين عمليات همان سال 1947، 1948، ابتدا در چهارچوبِ امريكا و انگليس و بعد در چهارچوب پيمان ناتو پي‌گيري شد. اين عمليات در واقع بخش اطلاعاتي پيمان ناتو بود. پروژه‌اي بود كه اگر شوروي آمد و كشورها را اشغال كرد چه كنيم. اين كشورها نه تنها اعضاي پيمان ناتو بلكه كشوري مثل سوئيس، كشورهاي اسكانديناوي، ايران و بخش مهمي از دنيا را در بر مي‌گرفت. آنها معتقد بودند بايد هسته‌هايي مثل ارتش سري، ايجاد كنيم كه تجهيزاتي مثل بي‌سيم داشته باشند. نيروها بايد گروههاي پراكنده و مجزا از هم، مسلح و با پشتوانة غني نقدينگي پول، شمش طلا و غيره باشند. پولي كه حتي اگر پول جاري كشور از ارزش بيفتد، طلا در دسترسشان باشد كه بتوانند خودشان را تجهيز كنند. اينها بايد بتوانند در مقابل شوروي مقاومت كنند. در واقع بايستي اشغالگران احتمالي را متلاشي كنند. در چهارچوب اين پروژه است كه از ايران گرفته تا سراسر كشورهاي اروپاي غربي، به خصوص كشورهايي كه نوار امنيتي اطراف شوروي بودند ـ تركيه، ايران و غيره ـ شبكه‌هاي مختلفي ايجاد مي‌شود. شبكه‌هايي بسيار سري، اين شبكه‌ها تحت فرماندهي فردي به نام جرج كندي يانگ بود. جرج كندي يانگ طراح و فرمانده اصلي كودتاي 28 مرداد است. ايشان در زمان كودتا قائم‌مقام M.I.6 بود. طرح كودتا را ايشان ارائه داد. بر اساس تحقيقات و اسنادي كه امروزه ارائه شده، مصرانه پافشاري كرد. حتي زماني كه در 25 مرداد كودتا شكست خورد امريكاييها از واشنگتن دستور لغو كودتا را دادند. ترسيدند. ولي جرج كندي يانگ كه از طريق ايستگاه قبرس انگليسي‌ها ارتباطات امريكايي‌ها را تأمين مي‌كرد، دستور داد كه دستور لغو عمليات كودتا را كه از واشنگتن به تهران ارسال شده بود، نگه دارند. مرحلة دوم عمليات را در واقع غيرقانوني انجام داد. دستور لغو عمليات كودتايي كه از واشنگتن صادر شده بود موقعي به تهران رسيد كه كودتاي 28 مرداد پيروز شده بود. اين آقا بعداً در رأس شبكة جهاني ناتو قرار مي‌گيرد. يكي از بخشهاي اين ارتش سري، فعاليتهاي مطبوعاتي و فرهنگي است. من اشاره مي‌كنم به چهرة بسيار شاخصي كه در اين فضا پرورده شد، آقاي سيلويو بِرلُسكُني نخست‌وزير فعلي ايتاليا. ايشان مسئوليت شبكه سري پيمان ناتو را در ايتاليا كه به شبكه گلاديو معروف بود به دست داشت، شبكة گسترده‌اي از مطبوعات و رسانه‌ها، تلويزيون و غيره را با سرمايه‌گذاري پيمان ناتو و سيا به طور مخفيانه. در زمان جنگ سرد كسي نمي‌دانست كه آقاي سيليويو برلسكني رئيس ارتش سري شبكه سري پيمان ناتو، در ايتاليا است. ايشان بر اساس حمايتهاي همين شبكه بود كه به يكي از ثروتمندان جهاني و ميلياردرهاي درجه اول ايتاليا تبديل و نخست‌وزير شد و حكومت را به دست گرفت. گلاديو از گلاديوسِ لاتين هست به نام شمشير يعني شمشير زن. ولي فقط در ايتاليا شبكه سري ناتو به نام شبكة گلاديو معروف بود. البته اين را بايد عرض كنم كه افشاي اين شبكه در اواخر سال 1990، سپتامبر يا نوامبر، صورت گرفت. آقاي «آن رُبُتي» نخست‌وزير ايتاليا اين مسئله را فاش كرد و به خاطر همين، چند ماه بعد ايشان را ترور كردند و به قتل رسيد. مجموعة انفجارها و حركات مشكوكي افكار عمومي دنيا، به خصوص پس از فروپاشي شوروي، معطوف كرد به وجود اين شبكه سري. در ژانويه 1948 يعني دي ماه 1326 يا 27 اگر اشتباه نكنم، پروژه‌اي تصويب مي‌شود تحت عنوان پروژه بدامن. اين پروژه در چهارچوب همين قالب جهاني‌اي كه عرض كردم قابل تبيين است. چيز منفكي نيست. ساليانه سيا يك ميليون دلار بودجه مي‌گذارد براي پروژه بدامن. سازماندهي، مديريت و گردانندگي پروژه بدامن را اينتليجنت سرويس و وعوامل انگليس به عهده دارند. شخص آقاي شاهپور ريپورتر كه بعدها سِر شد، شواليه شد، به اصطلاح شد شهسوار و آقاي امير اسدالله علم نقش اساسي دارند. اين دو نفر گردانندگان را ما با عنوان«نِرِن و سيلي» مي‌شناسيم. ادعاهايي بعدها شد كه شاهپور ريپورتر و علم نبودند، مطلقاً سنديت ندارد؟ بنده اسناد مفصلي در اين زمينه ديده‌ام. در فصلنامه تاريخ معاصر ايران صد و بيست، سي صفحه مطلب نوشتم و اسناد درجه اولي را منتشر كردم كه جاي ترديدي ندارد. اصولاً پروژه بدامن يك پروژه مطبوعاتي ـ تبليغاتي است. پروژه جنگ رواني است. هدف اصلي آن هم عليه شوروي و كمونيسم تصويب شده است. شيوه‌ها و روشها همان شكلي است كه ارتش سري ناتو در بقيه كشورها عمل مي‌كند. يك نمونه فرضاً در تركيه را عرض مي‌كنم. سازمان سري ناتو در تركيه در 13، 12 مارس 1971 تحت عنوان اينكه كمونيستها مي‌خواهند قدرت را در تركيه بدست بگيرند، يك شورش قلابي را طراحي مي‌كنند. پرچم سرخ را برفراز برج گالاتا در استامبول مي‌آويزند. كاخ فرهنگي آتاترك را در استامبول به آتش مي‌كشند. در يكي از ايستگاههاي قطار استامبول بمب منفجر مي‌كنند. در فرودگاه آتاترك استامبول بمب منفجر مي‌كنند. نتيجه اين اقدامات مي‌شود كودتاي نظامي. همين عمليات در ايران بود. در ايران با عنوان دفاع از مصدق به كاشاني حمله مي‌كردند. ما در بولتن دكتر ويلبر، كه البته اين بولتن جاي بررسي دارد، مطلب صد در صد مورد قبولي نيست، مي‌بينيم يكي از كارهايي كه عوامل سيا بايد در ايران بكنند بمب‌اندازي و حمله به خانة علماست. اين كار را به نام هواداران مصدق انجام مي‌دهند.  در اسناد دوجلدي آيت‌الله كاشاني هم اسم و رسم دقيق اين حمله‌كنندگان را مي‌بينيم. حدود پانزده روز قبل از كودتا با چوب و چماق و با عكس مصدق، بعضي از اعضاي حزب پان ايرانيست و نيروي سوم به نام دفاع از مصدق به مجلس روضه‌خواني آيت‌الله كاشاني حمله مي‌كنند. حملات مكرر شبانه پشت سر هم در دوران زنده باد مصدق، مرگ بر كاشاني ادامه داشت. در يك مورد نارنجك پرتاب مي‌كنند كه به شهادت يك نفر و مجروح شدن يك عده منجر مي‌شود. اسنادش موجود هست. اسامي و مشخصات آنها وجود دارد. بر اساس اسناد سيا و اشاره ويلبر مي‌توان فهميد كه يكي از اين برنامه‌ها حمله به خانة علما و پرتاب نارنجك است. يكي از موارد، حمله به خانة كاشاني است. اگر آقاي كاشاني عامل امريكا يا عامل دربار بود، ضرورتي نداشت اين اقدام را بكنند. مرحوم آيت‌الله طالقاني مي‌گويند خطاب به آيت‌الله بروجردي و ديگران نامه مي‌نوشتند كه ما حزب توده هستيم و اگر پيروز شويم تمام شما را با عمامه‌تان به دار آويزان مي‌كنيم. اين را آقاي طالقاني گفتند. علماي ديگر هم گفتند. در منابع مختلف هم هست. همة اين كارها در چهارچوب اين پروژه هست. مجموعة اين حركتها چنان فضاي تعارض، بدبيني، نفاق، فتنه‌گري‌اي است كه نه تنها به كودتا مي‌انجامد بلكه اصلاً فرهنگ سياسي ما را، حتي نگاه تاريخي ما را تا به امروز قالب مي‌زند. ما متأسفانه هنوز كه هنوز است نمي‌توانيم خودمان را از تأثيرات عميق اين سايه‌هاي گذشته رها كنيم و ناخودآگاه در گرداب تعارض كاشاني، مصدق مي‌غلطيم.
والسلام عليكم