يك بهائي با 80 شغل

يك بهائي با 80 شغل

يكي از كساني كه در دربار محمدرضا پهلوي و در خصوصي‌ترين جنبه‌هاي زندگي او دخالت داشت يك ارتشي به نام تيمسار عبدالكريم ايادي بود. وي كه يك پزشك متوسط نيز بود با هدف معالجه امراض رواني محمدرضا و برادرش عليرضا پهلوي پايش به دربار باز شده بود. بهتر است ادامه ماجرا را از زبان ارتشبد حسين فردوست بشنويم:
«عليرضا دچار مرض روحي شديد بود و احتياج به پزشكي داشت كه به طور مدام با او در تماس باشد تا ناراحتي‌هايش را تسكين دهد. در آن زمان عليرضا خواهان بهترين پزشك ارتش شد و چون ايادي در ارتش بود به عليرضا معرفي گرديد. ايادي در رشته خود يك پزشك متوسط بود و تخصصي در امراض رواني نداشت و نمي‌توانست عليرضا را معالجه كند. ولي حضور يك پزشك در زندگي عليرضا براي او تسكيني بود. پدر ايادي از رهبران مذهبي بهائي‌ها بود و اين سمت به ايادي به ارث رسيده بود. لذا بدون ترديد بايد گفت كه او از آغاز توسط سرويس انگليس نشان شده بود و واجد شرايط يك جاسوس طراز اول بود و لذا او را به دربار معرفي كردند. نقشي كه ايادي تا انقلاب براي غرب داشت، مجموع مهره‌هاي غرب روي هم نداشتند.
تاريخ آشنايي محمدرضا با ايادي يادم نيست. احتمالاً در دوراني بود كه فوزيه قهر بود و يا كمي پس از طلاق او. به هر حال در آن زمان ايادي سرهنگ ارتش بود. روزي محمدرضا به شدت ابراز ترس از ميكرب مي‌كرد و من و عليرضا حضور داشتيم. عليرضا گفت، پزشكي را مي‌شناسد كه بي‌نظير است (و از محمدرضا اجازه خواست كه بيايد و او را معاينه كند. محمدرضا از شدت ترس بلافاصله استقبال كرد و اجازه داد و براي اولين بار ايادي، محمدرضا را معاينه كرد. از همان آغاز براي من مشخص شد كه اين فرد، كه دوره پزشكي را در فرانسه طي كرده، يك كلاش و حقه‌باز به تمام معناست. بايد اضافه كنم كه ايادي در فرانسه ابتدا دانشجوي دامپزشكي بوده و سپس پزشكي را به طور ناقص مي‌خواند؛ مي‌گويم به طور ناقص، زيرا 2 سال از دوره دامپزشكي او را به عنوان دوره مقدماتي پزشكي قبول كرده بودند. ولي همين فرد به نحوي محمدرضا را مسحور خود كرد كه قرار شد هفته‌اي 3 بار به محمدرضا مراجعه كند. ايادي تا مرگ عليرضا پزشك معالج او بود. چون عليرضا مرا خيلي دوست داشت و علاقمند بود كه به طور خصوصي با من صحبت كند، در اين صحبتها براي من روشن شد كه اين ايادي كلاش، در طول بيش از 10 سال كه پزشك عليرضا بوده فقط به او انواع ويتامين‌هاي جهان را داده و او نيز مصرف كرده است! جيب عليرضا هميشه مملو از انواع ويتامين‌ها بود، كه البته نه تنها مرض را معالجه نمي‌كرد بلكه امراض ديگري نيز، به خصوص امراض جلدي و لرزش برخي عضلات بدن، بر آن مي‌افزود.
محمدرضا نيز دچار اين اعتياد به ايادي شد. ديدار او با ايادي از هفته‌اي 3 روز به هر روز تبديل شد و ديدار هر روزه به كليه ساعات فراغت كشيد. صبح‌ها، هنوز محمدرضا بيدار نشده، ايادي حاضر بود و شب‌ها تا وقت خواب در اتاق او مي‌ماند. زماني كه محمدرضا ازدواج مي‌كرد، اين عادت ترك نمي‌شد و ايادي با زن‌هاي محمدرضا هم خودماني مي‌شد. بدين ترتيب، ايادي با نفوذترين فرد دربارو به تدريج با نفوذترين فرد كشور شد. او براي خود حدود 80 شغل در سطح كشور درست كرده بود؛ مشاغلي كه همه مهم و پولساز بود! رئيس بهداري كل ارتش بود و در اين پست ساختمان بيمارستان‌هاي ارتش به امر او بود، وارد كردن وسايل اين بيمارستان‌ها به امر او بود، وارد كردن داروهاي لازم به امر او بود، دادن درجات پرسنل بهداري ارتش از گروهبان تا سپهبد به امر او بود و هيچ پزشك سرهنگي بدون امر ايادي سرتيپ نمي‌شد و هرگونه تخطي از اوامر او همراه با بركناري و مجازات بود. ايادي رئيس «اتكا» ارتش و نيروهاي انتظامي بود و در اين پست كليه نيازمنديها بايد به دستور او تهيه مي‌شد. هر چه اراده مي‌كرد، حتي اگر در كشور موجود بود، بايد براي ارتش از خارج، بويژه انگليس و آمريكا، وارد مي‌شد. تعيين سهميه و صدها كار ديگر و حتي تعيين رؤساي اتكاها و پرسنل آن با او بود. سازمان دارويي كشور نيز تماماً تحت امر ايادي بود، چه داروهايي و به كدام مقدار بايد تهيه شود، از كجا خريداري و به كدام فروشنده و به چه ميزان داده شود، چه داروهايي بايد و چه داروهايي نبايد وارد شود، همه و همه بنا بر مصالح بهايي‌گري دائماً در تغيير بود. شيلات جنوب در اختيار ايادي بود و تعيين اينكه به كدام كشورها و شركت‌ها اجازه صيادي داده شود و به كدام داده نشود در اختيار ايادي بود. در نتيجه سياست‌هاي او تا انقلاب، صيد ايران با بدوي‌ترين وسايل انجام مي‌شد. تعيين رئيس و پرسنل شيلات نيز با ايادي بود. من يك بار مشاغل او را كنترل كردم و به 80 رسيد. به محمدرضا گزارش كردم. محمدرضا در حضور من از او ايراد گرفت كه 80 شغل را براي چه مي‌خواهي؟ ايادي به شوخي جواب داد و گفت: ‌«مي‌خواهم مشاغلم را به 100 برسانم!» اين خود نمونه كوچكي است از شيوة حكومت محمدرضا! در دوران هويدا، ايادي تا توانست وزير بهايي وارد كابينه كرد و اين وزراء بدون اجازه او حق هيچ كاري نداشتند. من مي‌توانم ادعا كنم كه يك هزارم كارهاي ايادي را نمي‌دانم، ولي اگر پرونده‌هاي موجود ارتش و نيروهاي انتظامي و سازمان‌هاي دولتي بررسي شود موارد مستندي مشاهده مي‌گردد كه به نظر افسانه مي‌رسد و بر اين اساس مي‌توان كتابي نوشت كه: آيا ايادي بهائي بر ايران سلطنت مي‌كرد يا محمدرضا پهلوي؟! تمام ايرانيان ردة بالا، چه در ايران باشند و چه در خارج، خواهند پذيرفت كه سلطان واقعي ايران ايادي بود؛ حقيقتي كه پيش از انقلاب جرأت بيان آن را نداشتند. در زمان حاكميت ايادي بود كه بهائي‌ها در مشاغل مهم قرار گرفتند و در ايران بهائي بيكار وجود نداشت. در دوران قدرت ايادي تعداد بهائي‌هاي ايران به 3 برابر رسيد. بسياري از بهائي‌ها در مقابل گزينه مذهب مي‌نوشتند «مسلمان» و حال آن كه بهائي بودند. يك بارحركت مردم عليه بهائي‌ها اوج گرفت و سخنراني‌هاي فلسفي (واعظ مشهور) سبب شد كه حضيرة‌القدس – محل مقدس آنها در تهران – تخريب شود. در اثر اين حركت تعدادي از بهائي‌ها از ايران رفتند و ايادي نيز به دستور محمدرضا 9 ماه به ايتاليا رفت، ولي اين حركت دنبال نشد.
ايادي مشهور به «راسپوتين ايران» بود و واقعاً چنين بود. هيچ زن زيبايي از زير دست او سالم در نمي‌رفت و البته در مقابل آنها را به مشاغل مهم مي‌رساند و يا پول گزاف مي‌داد. زماني كه همخوابگي نمي‌كرد با دست زن‌ها را نوازش مي‌داد. محل ملاقات او با زن‌ها در دربار و در مطبش بود. محل سوم ملاقات او با زن‌ها، منزل دكتر باستان (متخصص گوش و حلق و بيني) بود. مسلماً شدت عمل راسپوتين واقعي در رابطه با زن به پاي ايادي نمي‌رسيد و اعمال او قابل ذكر نيست.
از زماني كه ايادي را شناختم، او با دكتر باستان رفيق صميمي بود و مطب و خانه‌شان نيز نزديك هم قرار داشت و 10 دقيقه راه پياده بود. اين دو هر شب با هم بودند و هر دو شديداً خانم‌باز بودند. زن‌ها را از مشتريان مطب و متفرقه دست‌چين مي‌كردند و با هم معاوضه مي‌نمودند. به تدريج كه ايادي مهم شد، مطبش بسيار شلوغ شد، كه اكثراً براي رفع گرفتاري و پول و شغل و يا ارائه اطلاعات و اخبار مراجعه مي‌كردند. 90% مشتريان او زن بودند. ايادي اكثر شبها، در ساعاتي كه نزد محمدرضا نبود، براي رفع تنهايي نزد دكتر باستان و خانواده او مي‌رفت. تصور مي‌كنم دكتر باستان بهائي نبود، ولي دين و مذهب حسابي نداشت. او خوب مي‌نوشت و حكايات سرگرم‌ كننده و شوخي زياد مي‌دانست. ايادي ازدواج نكرد و فرزند نداشت. خانه و مطبش پشت كلانتري يك تهران بود و خانه و مطب دكتر باستان در خيابان پاريس بود كه نزديك خانه ايادي است. بعدها ايادي و باستان باغي در شمال سلطنت‌آباد تهيه كردند كه بيش از 10 هزار متر مربع است. در آن باغ ساختماني يك طبقه ايجاد شد كه در آن دكتر باستان و زنش زندگي مي‌كردند و به اين ترتيب خانه دكتر باستان از مطبش جدا شد. دكتر باستان هيچ‌گاه وارد سياست نبود و سياست را نيز دوست نداشت. او مشاغل پرمسئوليت قبول نمي‌كرد تا بتواند راحت باشد. باستان پدر زن سپهبد يارمحمد صالح است و رابطه باعطوفتي با هم داشتند. دختر دكتر باستان از يارمحمد صالح يك پسر به نام جهانگير داشت، كه در آمريكا تحصيل نمود و دكتر اقتصاد شد. وي با پسرم شاهرخ رفيق بود.
ايادي جاسوس بزرگ غرب و مطلع‌ترين منبع اطلاعاتي سرويس‌هاي آمريكا و انگليس در دربار و كشور بود و نفوذ او با نفوذ محمدرضا مساوي بود. نخست‌وزيران، به خصوص هويدا، رؤساي ستاد ارتش و كليه مقامات مهم مملكتي اعم از وزير و نماينده مجلس و امثالهم دستورات او را، كه نخست به فرم خواهش بود و اگر اجرا نمي‌شد به فرم امر، اجرا مي‌كردند. ايادي در كليه مسافرت‌هاي خارج همراه محمدرضا بود و طبيعي است كه مورد علاقه برخي كشورهاي ذينفع در رابطه با ايران بوده است. ايادي در سال 1357، كمي قبل از انقلاب، ايران را ترك كرد.