فرار شاه از ايران در سال 57 و مقاومت در برابر پذيرش وي در امريكا (زندگي سياسي شاه – بعد از كودتاي 28مرداد)

شماره صفحه:432    عنوان مطلب:  فرار شاه از ايران در سال 57 و مقاومت در برابر پذيرش وي در امريكا
با وجود آنكه گاه به گاه مخالفت هاي ناچيزي عليه ورود شاه به امريكا صورت مي گرفت ولي عقيده عموم كارشناسان وزارت خارجه اين بود كه دادن اجازه ورود به شاه كاري بس اشتباه است. متخصصين امور ايران مكررا اخطار دادند كه اين عمل به عنوان رفتاري خصمانه تلقي خواهد شد و انقلابيون منتظرند تا ببينند كه آيا دولت امريكا به شاه كه او را جنايتكار سياسي به حساب مي آورند پناه خواهد داد؟ مهمتر از همه اينكه در نظر انقلابيون اين كار نخستين گام سياسي در جهت اجراي نقشه بازگرداندن شاه به تاج و تخت و يادآور خاطره 1953(1332)خواهد بود. با وجود آنكه بعضي از ناظران امريكايي اين برداشت را غير منطقي و پوچ مي دانستند ولي متخصصين امور ايران بر اين عقيده بودند كه آنچه درايران تعيين كننده است درك و برداشت از مطالب است نه واقعيت آن ها زيرا ايراني ها در مورد روابط امريكا با پهلوي سوء ظن بيمارگونه اي دارند. ...افراد حرفه اي در وزارت خارجه امريكا متفقا عقيده داشتند كه به شاه اجازه ورود به امريكا داده نشود. هنري پرشت و وارن كريستوفر در سه مورد يادداشت هاي شديدا اعتراض آميزي درمورد دادن اجازه ورود شاه به امريكا نوشته اند« اگر به شاه اجازه ورود به امريكا داده شود براي روابط ايران و امريكا و براي موضع غرب در منطقه فاجعه آميز خواهد بود و براي افراد ما در تهران و مقامات دولتي در واشنگتن مشكلات زيادي به وجود خواهد آورد. من حتي اطمينان ندارم كه بتوانيم سفارت خود را در تهران برقرار نگاه داريم». كارتر و سايروس ونس وزير خارجه در 26ژوئيه با سفارت امريكا در تهران تماس گرفتند تا بازتاب دادن اجازه ورود به شاه را مورد بررسي قرار دهند. ونس در تلگراف خود به ويژه موضوع سلامت ماموران دولت امريكا را در صورت وقوع چنين امري مورد پرسش قرار داده بود«من مايلم كه از ارزيابي ويژه شخص شما در مورد اثر چنين اقدامي بر سلامت امريكاييان در ايران (بويژه كساني كه در محوطه سفارت هستند و همچنين تاثير آن بر رابطه ما با ايران)

 

شماره صفحه:433    آگاه شوم.» گرچه گفته شده بود كه امكان آن در آينده دور وجود دارد ولي ورود فوري شاه به امريكا منع شده بود. در ضمن بروس لينگن كاردار سفارت امريكا و همكاران او اين مطلب را از تهران دوباره مورد تاكيد قرار دادند. در تاريخ هاي 28ژوئيه و 2سپتامبر و 30سپتامبر1979(6مرداد،11شهريور و 8مهر1358)بروس لينگن و ساير مقامات امريكايي در تهران به ايالات متحد توصيه كردند كه به شاه اجازه ورود به امريكا داده نشود. بروس لينگن در واكنشي ديررس به پرسش ونس در 28ژوئيه توصيه كرده بود كه به هيچ وجه در آينده نزديك به شاه اجازه ورود به امريكا داده نشود. بروس لينگن در واكنشي ديررس به پرسش ونس در 28ژوئيه توصيه كرده بود كه به هيچ وجه در آينده نزديك به شاه اجازه ورود به امريكا داده نشود«من چنين نتيجه گيري مي كنم كه اگر شاه در آينده نزديك كه منظورم 2-3ماه آينده است در امريكا مستقر گردد همانند گذشته به گونه اي جدي براي منافع او امنيت امريكاييان در ايران زيانبار خواهد بود.» لينگن متذكر شده بود كه بر حسب پيشامدها شايد بتوان در پاييز در اين مورد تجديد نظر به عمل آورد. به طور خلاصه«در حال حاضر پناه دادن به شاه رشته هاي ما را پنبه خواهد كرد.» در دوم اوت هنري پرشت نسبت به ارزيابي لينگن واكنش موافق نشان داد و در نهايت محافظه كاري پيشنهاد كرد كه ورود شاه تا ژانويه 1980(دي1358) به عقب افتد. ولي پرشت در عين حال متذكر شده بود كه اين كار خطرات زيادي دربر دارد و بايد دولت ايران را از فشار زيادي كه به كار رفته آگاه ساخت همچنين دولت امريكا بايد رسما نظر خود را مبني بر اينكه هر ادعايي نسبت به تاج و تخت از سوي پهلوي بي ارزش است اعلام كند و به شاه به طور خصوصي در مورد هرگونه اقدام ضد انقلابي اخطار داده شود. پرشت هشدار داده بود كه ممكن است اين اقدامات كافي نباشد چون «خطر گروگان گيري هنوز وجود دارد. و ما تازماني كه حفاظت موثري براي سفارت تهيه نكرده و آن را مورد آزمايش قرار نداده ايم به هيچ وجه نبايد در مورد اجازه ورود شاه اقدام نماييم.» دو هفته بعد وارن كريستوفر معاون وزير خارجه در تماس خود با تهران قول داد كه به شاه اجازه ورود به امريكا داده نخواهد شد.«همانگونه كه ما در واشنگتن انجام داديم شما نيز مي توانيد به آگاهي ايرانيان برسانيد كه در موضع امريكا نسبت به سفر شاه تغييري حاصل نشده است.» در ماه سپتامبر سفارت امريكا در تهران دوبار به واشنگتن پيام فرستاد و توصيه كرد كه به شاه اجازه ورود به امريكا داده نشود. در گزارش ماهانه به تاريخ دوم


شماره صفحه:434    سپتامبر در مورد امنيت سفارت چنين آمده است«هرگونه تصميم مبني بر دادن اجازه به او (شاه) يا خاندانش براي ورود به امريكا به طور قريب به يقين منتج به واكنشي فوري و خشونت بار خواهد شد. اين كه دولت موقت در ايران بتواند و يا مايل باشد كه از چنين واكنشي جلوگيري نمايد مطلبي است مورد پرسش و گفتگو.» كمتر از يك ماه پيش از ورود شاه به امريكا لينگن در 28ژوئيه گزارش ديگري به واشنگتن فرستاد و توصيه كرد اجازه ورود به شاه داده نشود؛ چون از امريكا به لينگن خبر رسيده بود كه شاه مريض است و ممكن است بنا به ملاحظات انساني به او اجازه ورود داده شود. در يك تلگراف به تاريخ30 سپتامبر لينگن پس از  تاكيد بر تسلط تندروها در ايران و احساسات ضد شاه در ميان روحانيان نوشته بود« در اين فضا و اين موقعيت و با در نظر گرفتن طرز برخورد كساني كه بر عقيده مردم نفوذ و تسلط دارند من شك دارم كه شدت بيماري شاه تاثيري در واكنش آن ها داشته باشد.» در 3 اكتبر ونس وزير خارجه به ابراهيم يزدي وزير امور خارجه ايران گفته بود هيچ گونه پيش بيني براي ورود شاه به امريكا نشده است. كارتر نيز با اين نظر موافق بود. نتيجه مشورت هايي هم كه با متخصصين امور ايران در خارج از وزارت امور خارجه انجام گرفت آن بود كه به شاه اجازه ورود داده نشود. به عنوان نمونه در ماه مه من يادداشتي به وزارت خارجه ارائه دادم و پيشنهاد نمودم كه ايالات متحد فورا به دولت تازه ايران تذكر دهد كه امريكا به هيچ وجه قصد ندارد از جنبش ضد انقلاب نظير آنچه در 25سال پيش اتفاق افتاد حمايت كند. بدين صورت كه: اگر به شاه اجازه ورود به امريكا داده شود منافع ملي امريكا در ايران مورد معامله قرار خواهد گرفت. به يقين ايرانيان از هر طبقه و گروهي كه باشند اين مطلب خاص را دقيقا مد نظر دارند. در ماه گذشته در تهران مهم ترين مطلب مورد بحث و گفتگو دادن اجازه اقامت در امريكا به شاه بوده است. اينك پس از انقلاب صرف نظر از هر اختلافي كه بين مردم باشد در يك چيز توافق نظر كامل وجود دارد و آن خصومت نسبت به شاه است. اگر او به امريكا بيايد سوء ظن و احساسات ضد امريكايي ژرفاي بيشتري خواهد گرفت.


شماره صفحه:435    بسياري ديگر كه سفير ويليام ساليوان نيز جزء آن ها بود به دولت امريكا توصيه كردند كه به شاه اجازه ورود به امريكا داده نشود. افراد پر تجربه ايراني نيز چنين اخطارهايي دادند. به عنوان نمونه در 17سپتامبر 1979(26شهريور1358) هنري پرشت در ناهار خوري وزارت خارجه با محمود فروغي ديدار نمود. فروغي فردي ممتاز و عاليرتبه در وزارت امور خارجه شاه كه اخيرا از چشم افتاده بود به پرشت گفت كه تنفر از شاه در ايران شديد است. پرشت در گزارش خود ضمن نقل گفته هاي فروغي افزوده بود «براي ايالات متحد و غرب خيلي بد است كه شاه اينجا اقامت كند. اين مطلب براي ايرانيان قابل فهم نيست آن ها رضايت ما را به عنوان حركتي بر ضد ايران و بر ضد منافع دراز مدت ما تلقي خواهند كرد. بگذاريد شاه به افريقاي جنوبي برود. همه از مناسبات نزديك او با آن رژيم آگاهند. او هرگز دوست واقعي ايالات متحد نبوده است. و از ما به نفع خود استفاده كرده است.» در اواخر تابستان اختلاف نظر كوچك ولي ره به گسترشي بين سياست پردازان حرفه اي در مورد دادن اجازه ورود به پهلوي ديده مي شد. با گذشت ماه هاي سال 1979(1358) مقامات وزارت خارجه در مورد دادن اجازه ورود به شاه بيشتر تحت فشار قرار مي گرفتند. آن ها به اميد اين كه حتي الامكان ورود او را به تاخير اندازند روش طفره رفتن را در پيش گرفتند. از سوي ديگر نظر ديپلمات ها در تهران در مورد عدم پناه دادن به پهلوي تزلزل ناپذير باقي ماند. دليل اين اختلاف نظر كاملا روشن است چه در واشنگتن فشار براي دادن اجازه ورود از چندين طرف اعمال مي شد. با نزديك شدن انتخابات سرچشمه آن ها به گونه اي فزاينده از خود كاخ سفيد بود. برژينسكي از سوي شوراي امنيت ملي اداره اين جريان را به عهده داشت. در پس صحنه، گروه راكفلر-كيسينجر تاكيد مي ورزيدند و فشار مي آوردند. لينگن و كارمندانش در تهران چون در خط اول جبهه بودند از موضع بهتري براي قضاوت حقيقي اوضاع برخوردار بودن ولي در ضمن به خوبي مي دانستند كه تا چه حد آسيب پذير هستند.زماني كه به شاه در 22اكتبر اجازه ورود به امريكا داده شد واكنش ديپلمات ها در تهران وحشت و خشم بود. بويژه آن ها كه حساس تر بودند و بهتر از همه ايران را مي شناختند احساس بي عدالتي نموده بي اندازه خشمگين شدند مثلا سرهنگ چارلز


شماره صفحه:436    اسكات(Charles Scott) شديدا معتقد بود كه در مورد دادن اجازه ورود به شاه منافع دراز مدت امريكا بايد مقدم بر همه چيز باشد. هنگامي كه در واشنگتن اطلاعات سرهنگ اسكات را كامل و براي سفر به ايران آماده اش مي كردند به او قول داده بودند كه به شاه پناهندگي ندهند. ولي وقتي در تهران شنيد كه به شاه اجازه ورود داده خواهد شد با خود انديشيد«مردم ما به خود خيانت كرده اند. آن ها چطور توانسته اند به شاه اجازه ورود بدهند و ما را در ايران رها كنند كه با گرگ هاي خشمناك رو به رو شويم؟ اين كار براي من هيچ معنايي ندارد. به ياد مي آوردم كه در وزارت خارجه وقتي كه اطلاعات لازم را به من مي دادند گفتند هيچ نقشه اي براي دادن اجازه ورود به شاه در نظر گرفته نشده است. به من دروغ گفته شده بود و اين براي من نا خوشايند است.» باري روزن گروگان متخصص در امور ايران واكنش ديپلمات هاي امريكايي را هنگامي كه در22 اكتبر كاردار سفارت لينگن ورود شاه به امريكا را براي آن ها توضيح مي داد چنين توصيف نموده است«سكوتي مطلق برقرار شد. گهگاه آه كوتاهي آن را مي شكست. چهره ها سفيد شده بود. دستهايم را روي صورتم گذاشتم و به فكر فرو رفتم نه درباره سياست يا وظايف حرفه اي بلكه در آرزوي اين كه چقدر مايلم به ميهنم بازگردم.» تجزيه و تحليل كه روزن از اوضاع نموده است ارزش بازگفتن را دارد. با وجود آنكه دلايل بيشمار و استواري بر اين كه وقار خود را حفظ كرده به شاه خوشامد بگوييم وجود داشت ولي من كاملا با آن مخالف بودم. ما بارها در شناخت نيروي ايرانيان و قدرت نمادها در نظر آن ها ناتواني و نارسايي خود را نشان داده ايم و به اهميت اين كه شاه براي آن ها نمادي از شيطان داشت ناآگاه بوديم. انجام دادن همان كارها از نو به معني آن است كه ما به هيچ وجه انقلاب را درك نكرده ايم. آن كساني كه امكانات را با به راه انداختن سروصدا خراب كردند احتمالا درك آن را نداشتند كه دادن اجازه ورود به شاه تقريبا براي تمام ملت همانند يك اهانت حساب شده بوده است. دير يا زود ما بايد قبول كنيم كه پشتيباني ما از شاه بسيار بد تنظيم شده بود. خلاصه ما بايد او را رها مي كرديم و در آن مرحله احترام خود را نگاه مي داشتيم چه

شماره صفحه:437    مهمان نوازي اي كه انتظارش از ما مي رفت به سهولت باعث برانگيختن ما شد. ريسك بسيار بزرگي بود.

 

شماره صفحه:437    گروگان هاي ديگر نيز با روزن موافق بودند. به عنوان مثال بروس جرمن(Bruce German) متصدي حسابداري سفارت در واشنگتن پست نوشت «اكثر گروگان ها مي دانند كه صرف نظر از هر دليلي كه ارائه شده بود هرگز نبايد به شاه اجازه ورود به ايالات متحد داده مي شد.» در اين مقاله او به تندي پرسيده بود «واقعا تصميم را چه كسي گرفت؟ كيسينجر؟ راكفلر؟» و نيز در نامه اي به همسرش جرمن نوشته بود:«بايد مواظب كيسينجر، راكفلر و هلمز باشند.» در نشست سالانه سازمان ملل متحد در اكتبر(مهر1358) يزدي وزير امور خارجه صريحا از ونس پرسيده بود كه آيا ايالات متحد قصد دارد به شاه اجازه ورود دهد. آنطور كه ونس به خاطر دارد به يزدي گفته بود «ما احتمال دادن اجازه به او را به دلايل ويژه هنوز منتفي ندانسته ايم.» در برابر اين گفته وزير امور خارجه امريكا يزدي واكنش صريحي نشان نداده بود ولي در كتاب گري سيك پاسخ ونس چنين آمده است  «ما به شاه  گفته ايم كه معتقديم او نبايد هرگز به ايالات متحد بيايد. ولي ما نمي توانيم بگوييم در آينده چه پيش خواهد آمد ولي يزدي به من گفت«ونس به من اطمينان داده كه ايالات متحد هيچ گونه طرحي براي قبول شاه ندارد.» گرچه ممكن است ونس كارداني ديپلماتيك نشان داده و يا طفره رفته باشد ولي دو چيز كاملا مشخص است نخست آنكه يزدي از احتمال اعطاي پناهندگي به شاه از طرف ايالات متحد سخن نگران بوده است چون اين امر موقعيت ميانه روها را در ايران شديدا به خطر مي انداخت. دوم آنكه خود يزدي چنين احساس كرده كه ايالات متحد در مورد عدم اجازه ورود به شاه در آينده نزديك اطمينان كامل داده است. ولي به محمدرضا شاه پهلوي ناگهان اجازه ورود به ايالات متحد داده شد چون دولت مطلع شده بود كه او شديدا بيمار است و به درمان هايي نياز دارد كه تنها در ايالات متحد امكان پذير است. پزشكان نزديك به ديويد راكفلر شاه را مورد آزمايش


شماره صفحه:437    گروگان هاي ديگر نيز با روزن موافق بودند. به عنوان مثال بروس جرمن(Bruce German) متصدي حسابداري سفارت در واشنگتن پست نوشت «اكثر گروگان ها مي دانند كه صرف نظر از هر دليلي كه ارائه شده بود هرگز نبايد به شاه اجازه ورود به ايالات متحد داده مي شد.» در اين مقاله او به تندي پرسيده بود «واقعا تصميم را چه كسي گرفت؟ كيسينجر؟ راكفلر؟» و نيز در نامه اي به همسرش جرمن نوشته بود:«بايد مواظب كيسينجر، راكفلر و هلمز باشند.» در نشست سالانه سازمان ملل متحد در اكتبر(مهر1358) يزدي وزير امور خارجه صريحا از ونس پرسيده بود كه آيا ايالات متحد قصد دارد به شاه اجازه ورود دهد. آنطور كه ونس به خاطر دارد به يزدي گفته بود «ما احتمال دادن اجازه به او را به دلايل ويژه هنوز منتفي ندانسته ايم.» در برابر اين گفته وزير امور خارجه امريكا يزدي واكنش صريحي نشان نداده بود ولي در كتاب گري سيك پاسخ ونس چنين آمده است  «ما به شاه  گفته ايم كه معتقديم او نبايد هرگز به ايالات متحد بيايد. ولي ما نمي توانيم بگوييم در آينده چه پيش خواهد آمد ولي يزدي به من گفت«ونس به من اطمينان داده كه ايالات متحد هيچ گونه طرحي براي قبول شاه ندارد.» گرچه ممكن است ونس كارداني ديپلماتيك نشان داده و يا طفره رفته باشد ولي دو چيز كاملا مشخص است نخست آنكه يزدي از احتمال اعطاي پناهندگي به شاه از طرف ايالات متحد سخن نگران بوده است چون اين امر موقعيت ميانه روها را در ايران شديدا به خطر مي انداخت. دوم آنكه خود يزدي چنين احساس كرده كه ايالات متحد در مورد عدم اجازه ورود به شاه در آينده نزديك اطمينان كامل داده است. ولي به محمدرضا شاه پهلوي ناگهان اجازه ورود به ايالات متحد داده شد چون دولت مطلع شده بود كه او شديدا بيمار است و به درمان هايي نياز دارد كه تنها در ايالات متحد امكان پذير است. پزشكان نزديك به ديويد راكفلر شاه را مورد آزمايش

شماره صفحه:438    قرار دادند و در اواخر سپتامبر متوجه شدند كه او سخت بيمار است. در 18اكتبر بيماري او سرطان تشخيص داده شد و از همين جا بود كه مشكلات بعدي پا گرفت. فورا اين خبر به اطلاع دولت رسيد و باعث شد كه ونس وزير خارجه تغيير راي دهد و به جبهه برژينسكي،مانديل و جردن و ديگران پيوسته و در خواست كند كه به شاه بنا به دلايل پزشكي اجازه ورود به امريكا داده شود. اعضاي دولت بازرگان نيز همانند ديپلمات هاي امريكايي در تهران از دادن اجازه ورود به شاه بهت زده شده بودند. زيرا بر اين گمان بودند كه به واشنگتن طبق قول خود به شاه اجازه ورود نخواهد داد. آن ها ضمن تاكيد بر اين مطلب كه استدلال امريكا درمورد اين كه علت اصلي دادن اجازه ورود به شاه بيماري او بوده توسط مردم پذيرفتني نيست به ناچار براي جبران زيان وارده از دولت امريكا درخواست كردند كه شاه در خارج از نيويورك تحت درمان قرار گيرد تا از مطبوعات امريكا به دور باشد و به پزشكان ايراني فرصت داده شود تا او را مورد معاينه قرار دهند  و زمان اقامت او حتي الامكان كوتاهتر گردد ولي دولت امريكا به اين درخواست توجهي نمي كرد. پارسا كيا كفيل اداره چهارم سياسي وزارت امور خارجه با اقدام خود ميزان اهميت و شدت درماندگي دولت ايران را نمايان كرد. او در گفتگويي با بروس لينگن كاردار سفارت امريكا در 31اكتبر1979(9آبان1358) در وزارت امور خارجه در تهران صحبت را به موضوع حضور شاه در امريكا كشانيد، طي چهل دقيقه التماس و درخواست شخصي غير رسمي و پر احساس نهايت كوشش خود را به كار بست تا لينگن را بر اهميت و لزوم اين كه شاه امريكا را هرچه زود تر ترك نمايد قانع سازد. پارسا كيا به اين نكته توجه داد كه دولت بازرگان ازعهده كنترل وضع موجود برنخواهد آمد و ادامه حضور شاه در ايالات متحد مي تواند موجب قطع رابطه بين ايران و امريكا گردد. همانند بسياري از افراد در امريكا و ايران پارسا كيا نيز جدي بودن مشكلي را كه چهار روز بعد ظاهر شد احساس كرده بود. همان كه تندروهاي ايران سفارت امريكا در تهران را اشغال و ديپلمات هاي امريكايي را به گروگان گرفتند.