مراحل چهارگانه اجراي كشف حجاب

رضاشاه در خرداد 1313 ش براي ديدار از كمال پاشا آتاتورك، رئيس جمهور وارد تركيه شد. آتاتورك كه وارث خلافت اسلامي امپراتوري عثماني بود براي غربي كردن مهد اقتدار اسلامي دست به اعمالي بيسابقه زده بود. وي خط را به لاتين و تعطيلي جمعه را به روز يكشنبه تبديل و بيحجابي را به زور بر مردمش تحميل كرده بود. رضاشاه در مدت اقامت در تركيه به شدت تحت تأثير ظواهر تركيه قرار گرفت و در بازگشت از تركيه، دست به يك سلسله تحولات جدي عميقي در زمينهي اجتماعي زد كه اصل برجستهي آن رفع حجاب و آزادي و شركت دادن زنان در كارهاي اداري و اجتماعي بود. البته برنامهي كشف حجاب رضاشاه را نميتوان تنها تأثير سفر تركيه دانست، چه كشف حجاب برنامهاي استعماري بود قبلاً امانالله خان در افغانستان نيز اجرا و رضاشاه نيز زمزمههاي آن را ساز كرده بود. سوغات تركيه رضاشاه، يكي تغيير كلاه پهلوي به كلاه لگني بود كه طي يك بخشنامه، ابتدا براي مأمورين دولتي اجبار شد. تأثير ديگر سفر رضاشاه به تركيه براي خانمها تسريع در كشف حجاب بود.
برنامهي كشف حجاب در چهار مرحله اجرا شد:
1ـ حمايت پليس از بيحجابها؛
2ـ برقراري جلسات كشف حجاب در مدارس؛
3ـ تشويق و ترغيب مسئولان دولتي به كشف حجاب بانوانشان؛
4ـ زور و اجبار در مقابل كساني كه ميخواستند با حجاب باشند.
رضاشاه براي اينكه در امر بيحجابي تسريع كند، خود و خانوادهاش در يكي از جشنها بدون حجاب شركت كردند. پس از شركت رضاشاه در اين جشن، سرعت بيحجابي و فشار دولت به سر حد خود رسيد و تعداد بخشنامهها و گزارشها نشانگر اين است كه شاه تصميم داشت بيحجابي را تا پايان سال 1314 ش رايج كند. استقامت زنان مسلمان و اصرار دولت موجب ضرب و شتم و توهين زنان مذهبي شد. در شكايتي كه عدهاي از زنان يزد به مجلس ارسال داشتهاند به گوشهاي از اين سختگيري جنايتآميز اشاره ميشود:
«به واسطهي يك روسري يا چادر نماز در محلهها حتي از خانه به خانهي همسايه، طوري در فشار پاسبان و مأمورين شهرباني واقع بوده و هنوز هم هستيم كه خدا شاهد است از فحاشي و كتك زدن و لگد زدن هيچ مضايقه نكرده و نميكنند و اگر تصديق حكما آزاد بود از آمار معلوم ميشد كه تا به حال چقدر زن حامله يا مريضه به واسطهي تظلمات و صدمات كه از طرف پاسبانها به آنها رسيده جان سپردند. چقدر از ترس و حرص فلج شدند و چقدر مال ما را به اسم روسري يا چادر نماز به غارت بردند... خدا ميداند اگر يك نفر از ماها با روسري يا چادر نماز به دست يك پاسبان ميافتاد، مثل اسراي شام با ماها رفتار ميكردند. بهترين رفتار آنها با ماها همان چكمه، لگد بر دل و پهلوي ما بود و اگر به پول گرفتن قانع نميشدند يا پولي نداشتيم به آنها بدهيم ما را به شهرباني و كميسري ميبردند، اذيت ما بيشتر و مخارج ما زيادتر... از نمايندگان محترم مسلمان كليهي ملت ايران استدعا داريم استرحاماً، حال، ديگر دست ظلم و تعدي و شكنجه از سر ما زنهاي مسلمان ايران كوتاه و ماها را آزاد فرماييد».
با همهي سختگيريها و شدت عملها و گزارشهاي دروغ، گزارشهاي واقعي از سال 1316 ش نشانهي ناكامي شاه در ترويج بيحجابي است. به محض رسيدن خبر تبعيد رضاشاه، زنان مسلمان فوج فوج به سوي چادر بازگشتند تا جايي كه وزير كشور در تاريخ 16/11/1320 ش به فرمانداريها بخشنامه كرد: «با وجود اينكه متجاوز از شش سال است رفع حجاب در تمام كشور عمل شده است، معذلك طبق گزارشهاي رسيده از شهرستانها غالباً در كوچه و بازار زنها با چادر نماز و گاهي هم با چادر سياه ديده ميشوند».
قيام مسجد گوهرشاد: خبر كشف حجاب و جشن شيراز و دستگيري فالي در شيراز، مردم مشهد را برانگيخت و علماي مشهد سخت به تكاپو افتادند تا راهي براي جلوگيري از تصميم شاه پيدا كنند. علماي مشهد آيتالله حاجآقا حسين قمي، آيتالله سيديونس اردبيلي، آقازاده (فرزند آيتالله آخوند خراساني) و جمعي ديگر با تشكيل جلساتي به رايزني پرداختند. تصميم گرفته شد كه آيتالله قمي به تهران رفته و با رضاشاه مذاكره كند تا شايد وي را از اين تصميم منصرف نمايد. آيتالله قبل از عزيمت خبر حركت خود را به رضاشاه اعلام كرد؛ آنگاه به شهرري رفت و در باغ سراجالملك رحل اقامت گزيد؛ اما محل سكونتش بلافاصله در محاصرهي نيروهاي نظامي قرار گرفت و از ورود و خروج مردم جلوگيري شد. خبر حصر آيتالله در مشهد موج جديدي آفريد و منزل آيتالله سيديونس اردبيلي محل اجتماع مردم و سخنراني خطبا شد. در اثر ازدحام بيش از حد مردم، محل اجتماع به مسجد گوهرشاد منتقل و رهبري تظاهرات و اعتراضها به عهدهي بهلول واعظ گذاشته شد. صبح جمعه 20 تير 1314 ش مسجد به محاصرهي نيروهاي نظامي و انتظامي درآمد و زد و خورد آغاز شد. عدهاي كشته و به شهادت رسيدند و نيروي پليس عقبنشيني كرد.
نكتهي جالبي كه در گزارشهاي نظميه آمده است نقش زنان است. در يكي از اين گزارشها آمده است كه «قريب دويست نفر زن در حرم به تدريج مجتمع شده، مشغول نوحهسرايي هستند». ازدحام جمعيت، شركت همهي طبقات خصوصاً شركت فعال علما در قيام گوهرشاد رژيم را به وحشت انداخت. وحشت رژيم به خاطر اين بود كه ممكن است اين قيام به يك قيام سرتاسري تبديل شود؛ زيرا مشهد محل آمد و شد همهي مردم ايران بود و ميتوانست اين خبر به سرعت در سرتاسر ايران منتشر شود. اين بود كه رضاشاه دستور داد قواي نظامي حرم امام هشتم را مورد تجاوز قرار بدهند و دهها نفر را به خاك و خون بكشند و صدها نفر را دستگير، زنداني، تبعيد و اعدام كنند. روز يكشنبه 22 تير نيروهاي نظامي و پليس پس از محاصرهي مسجد، دست به قتل عام زدند و عدهي بسياري را كشته و عدهاي را مجروح كردند. براساس برخي گزارشهاي شهرباني «به طور تقريب در حدود بيست الي بيست و دو نفر كشته و در حدود چهل پنجاه نفر هم از دو طرف مجروح شدند».
به دستور رضاشاه دادگاه نظامي تشكيل شد و به محاكمهي دستگيرشدگان پرداختند. به دستور رضاشاه آقاي اسدي نايبالتوليه به اعدام محكوم و حكم اجرا شد. آيتالله آقازاده ابتدا، به اعدام محكوم شد، ولي پس از عفو به تهران تبعيد شد و در آنجا به طور مشكوكي جان باخت. عدهاي نيز به حكم دادگاه نظامي به زندان و عدهاي از روحانيون به تبعيد محكوم شدند و آيتالله آقاحسين قمي نيز به عتبات عاليات تبعيد شد؛ اما چون رضاشاه از احكام دادگاه نظامي آرام نگرفت، دستور داد تا قضات ديوان حرب به جرم صدور احكام ضعيف تحت تعقيب قرار گيرند. رضاشاه كه خود را تنها پيروز قيام گوهرشاد پنداشت، براي اجراي منويات خود هيچ مانعي را ديگر در كار نميديد. و اينگونه اجراي غربي كردن در كشور اسلامي ايران به صورتي خشن آغاز شد و اين نيز اقدامي بود جهت اسلامزدايي مردم ايران.