آشفتگي در آذربايجان و گيلان در اسناد وزارت خارجه آمريكا

در ماه آوريل 1920 مشكلات متعددي در تبريز پديد آمد. ابتدا سابقه كوتاهي از حوادث آذربايجان ارائه مي‌شود. از زمان اشغال آذربايجان و تصرف تبريز به دست روس‌ها در ژانويه 1915، اين استان در وضعيت بحراني به سر مي‌برده است. طرفداري مسلمانان، از جمله كردها از عثماني؛ و مسيحيان از روس‌ها، در طول جنگ اوضاع را پيچيده‌تر كرد. در پي انقلاب روسيه، مسيحيان حامي خود را از دست دادند و اوضاع ايشان رو به وخامت رفت. در اواسط سال 1918، اوضاع آذربايجان بسيار بحراني بود. علاوه بر قحطي، به دنبال هجوم ترك‌ها به آذربايجان و غارت شهر‌هاي تبريز و اروميه در مي 1918، مسيحيان از خانه و كاشانه خود آواره شدند؛ و بي‌نظمي و خونريزي گسترده‌اي پديد آمد.  در ژانويه 1919، دولت ايران محمدولي [خان]، سپهسالار تنكابني را به واليگري آذربايجان منصوب كرد. اما او تمايل چنداني براي رفتن به تبريز نداشت. تلگراف وايت در 14 ژانويه 1919 از اين قرار است: «سپهسالار سفر خود را به تبريز تا زمان حل مسئله كابينه به تأخير انداخت... او يكبار ديگر تصميم خود را براي عزيمت به تبريز در آينده نزديك اعلام كرد اما از آنجا كه احتمالاً وليعهد با آمدن او مخالف است، ممكن است بار ديگر سفر او به تأخير بيفتد.»  وايت در 25 ژانويه 1919 مي‌نويسد: «در حالي كه آينده كابينه نامعلوم به نظر مي‌رسد، سپهسالار، والي جديد آذربايجان، از رفتن به تبريز طفره مي‌رود... اكنون كه اوضاع مطابق ميل وثوق‌الدوله پيش مي‌رود، سپهسالار بار ديگر اعلام كرده است كه به زودي عازم تبريز خواهد شد. آذربايجان مدت‌هاست گرفتار بي‌نظمي است و يك والي مقتدر نياز دارد... با اين حال گزارش‌ها حاكي از آن است كه وليعهد نظر مساعدي نسبت به او ندارد و به نظر نمي‌رسد كه اين دو بتوانند در كنار يكديگر در تبريز باقي بمانند. وليعهد تمايلي به حضور سپهسالار در تبريز ندارد و گفته مي‌شود سپهسالار تلاش مي‌كند نظر شاه را براي آوردن وليعهد [از تبريز] به تهران جلب كند.»  در 31 ژانويه 1919: «سفر سپهسالار براي مدت نامعلومي به تعويق افتاده است.»  نهم فوريه 1919: «نيرو‌هايي كه به تبريز اعزام شده‌اند، هنوز نرسيده‌اند... گزارش‌هاي پادوك حاكي از ناآرامي در تبريز است و از ادامه شكايات والي عليه دخالت‌هاي وليعهد حكايت دارد.»  در تلگراف ديگري در نهم فوريه چنين مي‌خوانيم: «در عمل مي‌توان مطمئن بود كه سپهسالار به تبريز نخواهد رفت.»  اما در 22 فوريه 1919 وايت چنين مي‌نويسد: «سپهسالار امروز صبح به رئيس‌الوزرا قول داد كه ظرف پنج روز آينده تهران را براي تصدي پست خود در تبريز ترك كند. وي حداقل در شش هفته آينده به تبريز نخواهد رسيد... مطلع شدم كه پس از گزارش پادوك هشتصد قزاق وارد تبريز شده‌اند، اما رئيس‌الوزرا معتقد است كه حداقل تا سه ماه آينده نظم به منطقه باز نمي‌گردد كه براي برقراري ثبات بسيار دير است»  در 27 فوريه 1919، وايت مي‌نويسد: «سپهسالار، والي آذربايجان، براي تصدي سمت خود در تبريز، ديروز تهران را ترك گفت. اما از آنجا كه وي قصد دارد براي انجام امور شخصي مدتي را در قزوين بماند، احتمالاً تا شش هفته يا دو ماه آينده به تبريز نخواهد رسيد. يك هفته پيش هشتصد قزاق وارد تبريز شدند اما دشوار به نظر مي‌رسد كه اين نيرو‌ها قادر باشند اوضاع را كنترل كنند... مطلع شدم كه احتمالاً اندكي پس از ورود سپهسالار به تبريز، اعلي‌حضرت [شاه]، وليعهد را از تهران فراخوانند.»  در تلگراف 14 آوريل وايت مي‌خوانيم: «در فصل گذشته ولايت آذربايجان شاهد ناآرامي‌هاي سياسي قابل توجهي بوده است. آشوبگران، كه اساساً عوامل آلمان و تركيه بودند، گسترش ناآرامي در سراسر آذربايجان، تلاش مي‌كردند... گزارش موثقي حاكي از آن است كه وليعهد در سال گذشته با ترك‌ها به توافق رسيده است و به نظر مي‌رسد حتي پس از شكست مفتضحانه ترك‌ها در جنگ، وليعهد همچنان بر اساس خواسته‌هاي آنها عمل مي‌كرد... گزارش‌ها حاكي از آن است كه سپهسالار، كه به والي‌گري آذربايجان منصوب شده است، رابطه دوستانه‌اي با وليعهد ندارد و اين بدين معني است كه حضور هر دوي آنها در تبريز ناممكن خواهد بود. بر همين اساس، گفته مي‌شود به محض ورود سپهسالار به تبريز، شاه وليعهد را به تهران فرا مي‌خواند... جداي از نيرويي كه به آذربايجان اعزام شده‌اند و براي بازگرداندن نظم كافي هستند، ديگر اين كه چه كسي والي باشد اهميتي ندارد؛ چرا كه بدون نيروي كافي، والي نمي‌تواند كاري از پيش ببرد.» 
همانطور كه در فصل ششم توضيح داده شده است، در 23 مي 1919، تلاش براي ترور اسماعيل[آقا] سيمكو يكي از رهبران كرد، ناكام ماند. در پي هرج و مرج و خشونت‌، بسياري از مسيحيان كشته شدند. همانطور كه در فصل دو ذكر شد، سپهسالار به علت همكاري با دموكرات‌هاي آذربايجان و انتخاب نمايندگان نامطلوب، در سپتامبر 1919 از مسند خود كنار گذاشته شد.
با فرا رسيدن ماه آوريل سال 1920، تبريز از كنترل حكومت خارج شد. كالدول در 10 آوريل 1920 مي‌نويسد: «كنسول پادوك نا‌آرامي‌هاي بسيار تهديد‌آميزي را از شمال غرب ايران گزارش مي‌كند. كفيل ايالت در تبريز كه از جانب دمكرات‌ها و مشروطه‌خواهان حمايت مي‌شود به افسر پليس سوئدي تلاش مي‌كرد تجمعات مخالفان قرارداد را سركوب كند، دستور داده كه فوراً شهر را ترك كند. كفيل ايالت عملاً كنترل حكومت را در اين منطقه به دست گرفته و با حمايت شهروندان با فرهنگ، مشغول اقدامات اساسي است. هنوز هيچگونه هرج و مرجي ديده نمي‌شود، اما انتظار مي‌رود در آينده‌اي نزديك شاهد يك فاجعه باشيم.»  وي جزئيات اين وقايع را چنين شرح مي‌دهد: «كنسول ما در تبريز اظهار داشت كه غالب مردم در اين شهر مخالف كابينه فعلي و قرارداد ايران و انگليس هستند. تبريز شهري است كه دولت فعلي در آنجا قدرتي ندارد و هيچ نيروي انگليسي نيز وجود ندارد كه افكار عمومي را در اين شهر كنترل كند. در نتيجه مردم اداره امور آذربايجان را خود در دست گرفته و با انتشار بيانيه‌اي به دولت مركزي اخطار كرده‌اند تا زماني كه حكومت مشروطه برقرار نگردد، از دولت اطاعت نخواهند كرد. احتمال از دست دادن يكي از مهمترين ولايات كشور و مشكلاتي كه ملي‌گرايان آنجا ممكن است در اين منطقه به وجود آورند، زنگ خطري براي كابينه شده است. كابينه كه نگران بقاي خود است، اما با حمايت قدرت و نفوذ هميشگي [انگليسي‌ها]، همچنان بر سركار است... سيمكو، سركرده كرد، به شدت به احساسات ضد انگليسي دامن مي‌زند، و در همان حال اشتياق فراوان خود را نسبت به آمريكا آشكار كرده است... افسران روسي كه از تحويل دادن ديويزيون قزاق به انگليسي‌ها سر باز زده و همچنان در پست خود باقي هستند... كنسول ما در تبريز حضور شماري از عوامل آنها را در اين شهر گزارش كرده و مشهور است كه انگلستان مجبور است از هر وسيله ممكن عليه آنها در خراسان استفاده كند.»  كنترل ضعيف دولت بر تبريز ادامه يافت: «با اينكه به نظر مي‌رسد آرامش و نظم در تبريز برقرار است، اما ايلات آذربايجان دست به آشوب زده‌اند شاهزاده عين‌الدوله، كه از سوي دولت مركزي به عنوان والي آذربايجان به تبريز اعزام شده بود، اما در نهايت، در پي دستور اكيد دولت وارد شهر شد؛ در حالي كه دموكرات‌ها و مشروطه‌خواهان اين شهر به او اجازه دادند تنها به همراه صد نفر سرباز وارد شهر شود. عين‌الدوله پس از چند ماه اقامت در تبريز، فرار كرد؛ اما به دليل ناامني جاده‌ها از بازگشت به تهران وحشت داشت و اكنون احتمال دارد بار ديگر به تبريز بازگردد و حكومت را در اين شهر به دست گيرد. احزاب سياسي كه عملاً حكومت را در تبريز به دست دارند، تمام افراد ذي‌ربط را مطمئن ساخته‌اند كه حتي با وجود ادامه مخالفت‌هاي خود با كابينه وثوق‌الدوله، نظم را در تمام مناطقي كه متصدي آن هستند برقرار خواهند كرد و تا كنون نيز به قول خود وفا نموده‌اند. يگان انگليسي، متشكل از صد سرباز هندي كه به تبريز اعزام شده بود، به قزوين عقب نشسته است. خارجيان مقيم تبريز، خصوصاً انگليسي‌ها شهر را ترك كنند؛ به نظر مي‌رسد از اين تصميم منصرف شده‌اند و آشكارا از ماندن در تبريز راضي به نظر مي‌رسند. افسر پليس سوئدي كه تلاش مي‌كرد از طريق اعلام حكومت نظامي، سلطه دولت مركزي را بر تبريز حاكم كند، از اين شهر اخراج شد و به تهران بازگشت. به نظر مي‌رسد جنبش انقلابي آذربايجان از جانب طبقه برتر ايرانيان حمايت مي‌شود و افراد معدودي هم كه در واقع مخالف جنبش بوده و يا اساساً براي منافع خود فعاليت مي‌كردند، از آذربايجان تبعيد شده‌اند.» 
نا‌آرامي‌هاي مشابهي در گيلان در شرف وقوع بود. تلگرام كالدول در 10 آوريل 1920 از اين قرار است: «عوامل بلشويك در شمال غربي ايران و در استان‌هاي حاشيه درياي خزر بسيار فعالند. نيرو‌هاي عشاير جنگلي بار ديگر گرد هم آمده و دولت مركزي ايران و نيرو‌هاي اندك انگلستان در رشت را تهديد مي‌كنند. عامل اصلي اين نارضايتي، قرارداد اخير انگلستان ـ ايران است.»  وي گزارش خود را چنين شرح مي‌دهد: «عده‌اي بر اين اعتقادند كه رشد بلشويسم در ايران شبيه طرفداري پيشين ايرانيان از آلمان است. مردم ايران به بلشويك‌ها يا اصول اعتقاديشان علاقه‌اي ندارند، بلكه دليل گرايش آنها، مخالفت شديد بلشويك‌ها با انگلستان است؛ و عدة زيادي از ميهن‌دوستان ايران معتقدند كه انگلستان بزرگ‌ترين دشمن آنان است؛ اين وطن‌پرستان به استقلال كشور خود اهميت مي‌دهند؛ كشوري كه قرن‌هاي متمادي مستقل بوده، و اينك احساس مي‌كنند كه به كمك بلشويك‌ها انگليسي‌ها را از ايران بيرون خواهند كرد... در استان گيلان، جنگلي‌ها كه تصور مي‌شد به كلي سركوب شده‌اند، به نظر مي‌رسد كه در نقطة آغاز خيزشي دوباره قرار دارند.
بدون شك تنها عاملي كه آنها را زمين‌گير كرده است، حضور نيرو‌هاي انگليسي در رشت و انزلي است. ترس از حملة بلشويك‌ها باعث شده كه ارتش انگلستان چيزي نزديك به پانصد نفر از سربازان خود را به انزلي در حاشيه درياي خزر اعزام كند. نيرو‌هاي انگليسي در اين منطقه استقرار يافته و به تقويت مواضع خود پرداخته‌اند.» 
در تمام اين مدت، در انگلستان هيچ نگراني وجود نداشت. اسكينر در 5 مي 1920 مي‌نويسد: «مفتخرم به استحضار شما برسانم كه در سوم مي، آقاي چارلز ادواردز در جلسه پارلمان [انگلستان]، در مورد مذاكرات صلح ميان دولتين ايران و روسيه شوروي، جوياي نظر نخست‌وزير شد. پاسخي كه رسماً گزارش شد از قرار ذيل است: «آقاي هارمزورث: من نمي‌توانم در اين مورد از طرف دولت ديگري اظهارنظر كنم. اما دولت از اينكه ميان دولتين ايران و شوروي وضعيت جنگي برقرار بوده است، اطلاعي نداشته است.» از اين مطالب برمي‌آيد كه روابط ميان دولتين ايران و شوروي به هيچ وجه ماهيت نزاع و جنگ ندارد.»