سيدمجتبي ميرلوحي
پس از اتمام دوره ابتدايي، وارد مدرسه صنعتي آلمان شد و همزمان با آن به آموختن دروس حوزوي پرداخت.
سال 1320 پس از خروج رضاخان از كشور به فعاليتهاي سياسي روي آورد. در 1322 به استخدام شركت نفت درآمد و پس از مدتي كوتاه به آبادان منتقل شد. در آنجا به تبعيض بين كارگران و كارمندان خارجي و ايراني معترض بود و سرانجام به علت درگيري با مسوولان مافوق و عدم علاقه به محيط كار، آنجا را به قصد حوزه علميه نجف ترك كرد و دوستي و رابطه نزديكي با علامه اميني برقرار كرد.
او در نجف، يكي از آثار احمد كسروي را كه در آن به يكي از امامان معصوم ع توهين شده بود، مطالعه كرد و چون برخي از مراجع نجف، كسروي را مرتد دانستند، از اين رو به ايران بازگشت تا آشكارا او را از آن رفتار زشت، باز دارد. پس از چند جلسه بحث و گفتگو با كسروي، هنگامي كه كسروي از ادامه مباحثه امتناع ورزيد، نواب از اصلاحپذيري وي نااميد شد و تصميم به قتل او گرفت.
سال 1324 با انتشار اعلاميهاي، تاسيس «جمعيت فدائيان اسلام» را اعلام كرد و در 20 اسفند همان سال، چند تن از اعضاي فدائيان، كسروي را در دادگستري تهران به قتل رساندند. متعاقب آن، نواب مخفيانه تهران را به قصد نجف ترك كرد.
در اوايل تشكيل جمعيت فداييان اسلام، نواب به آيتالله كاشاني خيلي نزديك و بلكه وابسته بود. آيتالله هم به او خيلي علاقه داشت و تقريبا تا مقطع ملي شدن نفت از تمامي اقدامات آنان به جد حمايت ميكرد.
در 1326 و 1327 جمعيت فداييان اسلام تلاش زيادي براي جلب افكار عمومي نسبت به موضوع فلسطين كردند. در 1328 در جريان برگزاري انتخابات مجلس شانزدهم؛ سيدحسين امامي، قاتل كسروي، عبدالحسين هژير، وزير دربار را نيز ترور كرد. همين امر باعث تجديد انتخابات مجلس شانزدهم شد و ورود دكتر مصدق و چند نفر ديگر به مجلس را به همراه داشت كه زمينه ملي شدن نفت را فراهم آورد در اسفند 1329 خليل طهماسبي يكي از ياران نزديك نواب، سپهبد رزمآرا نخستوزير وقت - كه مانع اصلي ملي شدن نفت بود- را اعدام انقلابي كرد. اين عمل موجب شد تا با سقوط كابينه رزمآرا، اين مانع اصلي از سر راه ملي شدن نفت برداشته شود.
در بهار 1330 به دنبال مخالفت فداييان اسلام با دولت مصدق و آيتالله كاشاني، نواب و اكثر يارانش دستگير شدند و تا ماههاي پاياني 1331 در زندان ماندند. علت بروز اين اختلافات آن بود كه پس از ملي شدن نفت، نواب از آيتالله كاشاني كه در آن مقطع در اوج قدرت بود بارها خواست كه رسما وارد عمل شده و دكتر مصدق را وادارد تا دست به يك سلسله اصلاحات ديني بزند. آيتالله كاشاني عليالاصول با اجراي اين خواستهها مخالفتي نداشت اما در آن مقطع عذر ميآورد كه حالا زود است و من چنين قدرتي هم ندارم؛ به علاوه شرايط و مجريان امور هم براي اين اقدامات آماده نيستند وانگهي اين فكر، دقت و زمان ميخواهد. نواب قانع نميشد و روي شور و شهامت و شجاعتي كه داشت، اين را از بيتفاوتي آيتالله كاشاني ميدانست. همين مساله موجب شد كه فدائيان اسلام به تدريج از آيتالله فاصله گرفتند، اما در سالهاي آخر كه آيتالله كاشاني هم از صحنه سياست كنار زده شده بود در ارزيابي خود نسبت به ايشان تجديد نظر كردند.
پس از كودتاي 28 مرداد 1332، دولت زاهدي از سوي دربار پيامهايي براي همكاري نواب با حكومت فرستاد كه با عدم پذيرش از سوي آن سيد وارسته روبهرو شد.
نواب در شهريور 1332 به دعوت سيد قطب از رهبران اخوانالمسلمين براي شركت در كنگره اسلامي قدس عازم بيتالمقدس شد. او در آن كنگره سخنان پرشوري ايراد نمود و مسلمانان را به وحدت براي آزادسازي سرزمين فلسطين فرا خواند. وي در اين سفر از عراق، سوريه و لبنان نيز بازديد كرد و در شهر صور لبنان با علامه شرفالدين عاملي ملاقات نمود و به دعوت اخوانالمسلمين مصر، به قاهره رفت كه در اين سفر شخصيت نواب، تاثير عميقي بر ياسر عرفات برجاي گذاشت كه بعدها به تاسيس سازمان آزاديبخش فلسطين انجاميد.
آخرين اقدام فداييان اسلام عمليات ترور حسين علاء نخستوزير بود كه سال 1334 قصد عزيمت به عراق و شركت در پيمان بغداد را داشت، اما اين ترور ناموفق بود و دولت، ظرف مدت كوتاهي همه رهبران و فعالان فداييان اسلام را دستگير ساخت و چندي بعد، نواب صفوي را به همراه 3 تن از يارانش در بامداد روز 27 دي 1334 اعدام نمود.
منابع:
1. دواني، علي، مفاخر اسلام، ج 13: معاصران، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي.2. رجبي، محمدحسن، علماي مجاهد، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1382. 3. گودرزياني، احد، روزشمار 15 خرداد، ج 1، تهران: سازمان تبليغات اسلامي، حوزه هنري، سوره مهر، 1384.