شاپور بختیار

برای اولین بار در تاریخ ایران در بهمنماه 1357 به مدت یک هفته دو دولت وجود داشت: یکی دولت معرفی شده از سوی امام خمینی در 15 بهمن به نخستوزیری مهدی بازرگان و دیگری دولت سی و هفت روزه محمدرضا پهلوی به نخستوزیری شاپور بختیار.
شاپور بختیار، فرزند محمدرضا (سردار فاتح) و نازبیگم، در سال 1294 ش در چهارمحال بختیاری به دنیا آمد. پدربزرگ مادری بختیار، نجفقلی صمصامالسلطنه، دوبار (1291 و 1297 ش) به مقام نخستوزیری رسیده بود.
بختیار که در هفت سالگی مادرش را از دست داده بود، تحصیلات ابتداییاش را در شهرکرد آغاز کرد. سپس برای تحصیلات دبیرستانی روانه اصفهان و پس از چندی عازم بیروت گردید. بختیار دیپلم متوسطه خود را در رشته ریاضی از یک مدرسه فرانسوی در بیروت گرفت.
در سال 1313 ش بختیار قصد داشت تحصیلات دانشگاهی خود را در فرانسه آغاز کند. بدین منظور با کشتی به سوی فرانسه حرکت کرد. ولی در حین سفر خبردار شد که پدر و چهار نفر دیگر از اعضای خانوادهاش، به دلیل اختلاف میان عشایر و رضاشاه، اعدام شدهاند. پس، به ایران بازگشت.
در سال 1316 ش بختیار مجدداً به فرانسه رفت و در سال 1318 ش با یک دختر فرانسوی ازدواج کرد. ثمره این ازدواج چهار فرزند بود که اسامی همه آنان فرانسوی بود. بختیار از دانشگاه سوربن لیسانس حقوق گرفت و در سال 1319 ش برای گذراندن دوره سربازی به خدمت ارتش فرانسه درآمد و حدود دو سال در این ارتش خدمت کرد. بعد از جنگ جهانی دوم، بختیار به تحصیلات خود ادامه داد و از دانشگاه سوربن دکترای علوم سیاسی گرفت.
بختیار در سال 1324 ش به ایران بازگشت و به استخدام وزارت تازه تأسیس کار و تبلیغات درآمد. پس از مدتی به ریاست اداره کل کار اصفهان منصوب شد. سپس به ریاست اداره کل کار خوزستان رسید.
در همان سالها بختیار به عضویت جبهه ملی درآمد و در سال 1330 ش به تهران آمد و در زمان نخستوزیری محمد مصدق به معاونت وزارت کار منصوب شد. وی تا زمان کودتای 28 مرداد 1332 در همین سمت ماند. ولی پس از کودتا از کار برکنار شد.
بعد از این کودتا بختیار به کارهای خصوصی روی آورد و به عنوان عضو جبهه ملی فعالیت مخفی داشت. بختیار که در تجدید حیات جبهه ملی نقش داشت، سرانجام معاون دبیرکل جبهه ملی و دبیرکل حزب ایران شد.
شاپور بختیار به اتفاق کریم سنجابی و داریوش فروهر در 22 خرداد 1356 نامهای سرگشاده به شاه نوشتند و از شرایط موجود در کشور انتقاد کردند. حدود یک سال و نیم بعد با اوجگیری حوادث انقلاب اسلامی در دی 1357 دولت نظامی غلامرضا ازهاری، مجبور به کنارهگیری شد.
شاه که از تظاهرات میلیونی مردم در هراس بود تصمیم به خروج از کشور گرفت. او به دنبال نخستوزیری بود که در سالهای گذشته از عوامل حکومت نبوده باشد. شاه به افرادی نظیر کریم سنجابی، غلامرضا صدیقی و علی امینی پیشنهاد نخستوزیری داد، ولی هیچ یک قبول نکردند. سرانجام سپهبد ناصر مقدم، رئیس ساواک، شاپور بختیار را به شاه پیشنهاد کرد. بختیار نیز به حضور شاه رفت و دو شرط برای پذیرش نخستوزیری گذاشت. شرط اول این بود که برای نخستوزیری و طرحهایش از مجلس رأی اعتماد بگیرد و شرط دوم آنکه شاه موقتاً از ایران خارج شود. شاه هر دو را پذیرفت. بختیار نیز در روز 9 دی 1357 فرمان نخستوزیری خود را دریافت کرد. او بلافاصله از جبهه ملی و دبیر کلی حزب ایران اخراج شد.
بختیار در نخستین روزهای نخستوزیری خود، با ایراد سخنرانی در رادیو و تلویزیون وعده داد کسانی که به جان و مال و ناموس مردم تجاوز کرده یا از بیتالمال سوءاستفاده کردهاند، به اشد مجازات خواهند رسید. وی همچنین از حقوق بشر سخن گفت و اعلام کرد حکومت نظامی را لغو و زندانیان سیاسی را آزاد میکند.
بختیار در طول یک هفته وزیران خود را انتخاب کرد و پس از معرفی آنان به شاه، روز 21 دی 1357 به مجلس شورای ملی رفت و برنامههای خود را اعلام کرد که مهمترین آنها عبارت بودند از: انحلال ساواک، محاکمه سریع غارتگران، رسیدگی به کارهای خلاف گذشته، آزادی تمامی زندانیان سیاسی، اعاده حیثیت از زندانیان سیاسی، پرداخت غرامت به زندانیان سیاسی، لغو تدریجی حکومت نظامی. بختیار از خود در مقابل حوادث و مشکلات جاری کشور با عنوان مرغ توفان، پرندهای بسیار دورپرواز که در سراسر اقیانوس دیده میشود یاد کرد.
مردم انقلابی که برای هر موضوعی شعاری طرح میکردند در تظاهرات خود ضمن محکوم کردن دولت بختیار شعار میدادند: بختیار بختیار / ز خوبیت دم مزن / میشناسد تو را / از کودک و مرد و زن / نه مرغ توفانی / نه موج دریایی / تو گرگ خونخواری / تو نوکر شاهی.
در روز 22 دی 1357 امام خمینی بر حسب حق شرعی و بر اساس اعتماد اکثریت مردم ایران به ایشان، با صدور پیامی اعلام کردند شورایی به نام شورای انقلاب تعیین میکنند و یک دولت موقت به ملت ایران معرفی خواهند کرد. در ادامه امام خمینی اعلام کردند که دولت شاپور بختیار، که منصوب شاه مخلوع و مجلسِ غیر قانونی است، هرگز مورد قبول مردم نخواهد بود و همکاری با این دولت غاصب به هر شکل و به هر نحوی شرعاً حرام و قانوناً جرم است.
امام خمینی در ادامه همین پیام، برنامههای دولت انتخابی خود را اعلام کرد: 1ـ تشکیل مجلس مؤسسان از منتخبين مردم به منظور تصويب قانون اساسي جديد جمهوري اسلامي؛ 2ـ انتخابات بر اساس مصوبات مجلس مؤسسان و قانون اساسي جديد؛ 3ـ انتقال قدرت به منتخبين جديد.
چهار روز پس از اين پيام امام خميني در روز 26 دي 1357، كابينه بختيار از مجلس رأي اعتماد گرفت و همان روز شاه به اتفاق همسرش از ايران خارج شد. پس از خروج آنها از كشور مردم به شادي پرداختند. دو روز پس از خروج از كشور سيد جلالالدين تهراني، رئيس شوراي سلطنت، به توصيه اعضاي شورا و شاپور بختيار، براي ملاقات و مذاكره با امام خميني راهي فرانسه شد ولي امام خميني ملاقات با وي را منوط به استعفا از شوراي سلطنت و اعلام غير قانوني بودن آن كردند. تهراني نيز اين شرط را پذيرفت. به دنبال استعفاي وي عده زيادي از نمايندگان مجلس نيز استعفا دادند.
به دعوت امام خميني در روز 29 دي 1357 كه مصادف با اربعين بود، يك راهپيمايي بزرگ در سراسر كشور برگزار شد كه در تهران نزديك به يك و نيم ميليون نفر شركت كردند. بختيار كه ميدانست در اين روز هر عكسالعملي باعث سقوط دولتش ميشود به نظاميان دستور داد فقط نظارهگر تظاهرات باشند.
يك روز پس از این تظاهرات امام خميني در پيامي به ملت ايران اعلام كردند كه به زودي به ايران خواهد آمد. با رسيدن اين خبر به ايران در سوم بهمن 1357 كميته استقبال از امام خميني تشكيل شد. ولي بختيار كه ميدانست حضور امام خميني در تهران به معناي سقوط حتمي دولت اوست، فرودگاه مهرآباد را بست و تعداد زيادي تانك و زرهپوش در فرودگاه تهران مستقر كرد و دولت اعلام نمود به مدت سه روز فرودگاه بسته است. در همين شرايط بختيار سعي كرد با امام خميني ملاقات كند ولي امام خميني براي ملاقات با او يك شرط تعيين كردند: استعفا از نخستوزيري.
مردم كه بيصبرانه منتظر ورود امام خميني به ايران بودند بر شدت تظاهرات خود افزودند و با مشتهاي گره كرده از بختيار خواستند فرودگاه مهرآباد را باز كند و فرياد زدند: واي به حالت بختيار / اگر خميني دير بياد.
همچنين عدهاي از روحانيان در مسجد دانشگاه تهران تحصن كردند. سرانجام بختيار عقبنشيني كرد و در روز نهم بهمن فرودگاه مهرآباد باز شد. بختيار گفت كه امام خميني ميتواند به كشور وارد شود ولي من استعفا تميدهم. در همان روز امام خميني كه در توفللوشاتو اقامت داشتند، دولت بختيار را غير قانوني خواندند و گفتند: «... همان كساني كه از شاه سابق طرفداري ميكردند حالا از بختيار پشتيباني ميكنند. هم دولت انگلستان و هم دولت امريكا... اگر اين شخص ملي است ـ همان طور كه خودش اظهار ميكند ـ چرا آنها از او پشتيباني ميكنند؟ اگر ملي است چرا بدون مجوز قانوني و برخلاف ميل ملت، پست نخستوزيري را اشغال كرده است؟ اگر احترام به آراي عمومي ميگذارد چرا كنار نميرود؟»
امام با پرواز انقلاب در 12 بهمن 1357 از پاريس به تهران آمدند. بختيار كه ميخواست از حضور گسترده مردم در خيابانها بكاهد وعده داده بود مراسم ورود امام خميني به طور مستقيم از تلويزيون پخش ميشود. اما نظاميان مستقر در تلويزيون اين برنامه را قطع كردند.
مردم كه از شهرهاي مختلف به تهران آمده بودند استقبال گستردهاي از امام خميني كردند. امام خميني در اولين سخنراني خود كه در قطعه 17 بهشتزهرا (قطعهاي كه شهداي ميدان ژاله 17 شهريور 57 در آنجا دفن شده بودند) ايراد كردند، گفتند كه به پشتوانه ملت توي دهان اين دولت ميزنند و دولتي ديگر تعيين ميكنند.
بختيار نيز در مصاحبهاي اعلام كرد: «وزراي طرفدار امام خميني را در يك دولت ملي خواهم پذيرفت و نقش آيتالله را درباره حل و فصل مسائل اجتماعي و مذهبي ميپذيرم، ولي در ايران فقط يك دولت وجود دارد و به آيتالله خميني اجازه تشكيل دولت موقت نميدهم. دولت اسلامي (در حد شهر قم) آزاد است... نخستوزير امام اگر وارد عمل شود توقيف خواهد شد.»
ولي اين تهديدها براي كسي كه پشتوانه او ميليونها ايراني بود، راه به جايي نداشت و امام خميني در 15 بهمن 1357 بنا به پيشنهاد شوراي انقلاب، بر حسب حق شرعي و حق قانوني ناشي از آراي اكثريت مردم با صدور فرماني مهدي بازرگان را به عنوان نخستوزير تعيين و معرفي كردند.
پس از اين فرمان مردم با تظاهرات گسترده در شهرهاي مختلف حمايت خود را از نخستوزير منتخب امام خميني اعلام كردند و دولت بختيار را غير قانوني خواندند.
بازرگان نيز در دانشگاه تهران برنامههاي دولت خود را اعلام كرد. در همين حال بختيار در مصاحبهاي اعلام كرد: «اگر آقاي بازرگان ميخواهد وزرايي در كابينه من داشته باشد حرفي ندارم... ولي من استعفا نميدهم...»
اما مرغ توفان قدرت ايستادگي در برابر امواج انقلاب را نداشت. روز 22 بهمن 1357 ارتش شاهنشاهي اعلام بيطرفي كرد و رژيم پادشاهي 2500 ساله فروپاشيد.
بختيار به مدت شش ماه مخفيانه در ايران بود. او با تهيه گذرنامه جعلي و تغيير قيافه از كشور گريخت و به فرانسه رفت و با رسيدن به پاريس در مصاحبهاي، مخالفت خود را با حكومت ايران اعلام كرد. او در سالهاي اقامتش در فرانسه «نهضت مقاومت ملي ايران» را تشكيل داد و با دولت عراق كه جنگ هشت ساله را عليه ايران آغاز كرده بود، روابط نزديكي پيدا كرد. بختيار سرانجام در 16 مرداد 1370 در ويلاي مسكونياش در حومه پاريس به قتل رسيد.