پنهان و آشکار انجمن حجتیه

پنهان و آشکار انجمن حجتیه

شاید نوشتن درباره خودم و نقد کردن گذشته خودم باشد، و این جدای از مشکلات احتمالی در روبه‎رو شدن با دوستان قدیمی و اساتید مدرسه و... است. از خدای بزرگ می‎‎خواهم که جز حقیقت ننویسم و این مقاله نتیجه‎ای جز تداوم راه امام و شهدای عزیز و کمک به پیروزی نهضت جهانی اسلام نداشته باشد.

یکم؛ وابستگی به اخباری‎گری
تقابل انجمن حجتیه با انقلاب اسلامی یک اتفاق ساده و یک انحراف جدید و تصادفی نیست، بلکه زاییده اختلافی ریشه‎دار و صد‎ها ساله میان دو طیف از علمای تشیع یعنی اخباریون و اصولیون است. از قدیم‎الایام افرادی بوده و هستند که به منظور حفظ جایگاه رفیع ائمه اطهار علیهم‎السلام در کسب معرفت، به اشتباه کسانی را که حرفی جدید در حوزه معارف دینی - ولو با پایبندی تام و تمام به نقل - می‎‎زدند کافر و نجس معرفی می‎‎کرده‎اند. علی‎الخصوص فلاسفه و عرفای اسلامی آماج اصلی این هجمه‎‎ها از سوی اخباریون بوده‎اند. برای توضیح سریع اختلاف مثالی ذکر می‎‎کنم. تلاش اخباریون عموما بر این بوده است که به ظاهر متون اسلامی عمل بکنند و تاحد ممکن از شناسایی منشأ صدور احکام پرهیز کنند. به همین دلیل، حکمی که حضرت امام (رضوان‎الله تعالی علیه) درباره عدم حرمت شطرنج صادر فرمودند، بعضا مورد طعن این طیف قرار گرفت؛ در حالی‎که استدلال حضرت امام رضوان‎الله تعالی علیه این بود که ائمه اطهار با یک تکه چرم و چند تا مهره مشکلی ندارند، بلکه مصلحت عدم ترویج قمار در جامعه اسلامی بوده است که باعث تحریم شطرنج شده است.
به یقین، بدون در نظر گرفتن محل رشد و نمو تاریخی تفکر انجمن حجتیه نمی‎‎توان تحلیل درستی از رفتار‎های آن ارائه داد. از این دیدگاه، انجمن حجتیه با مکتب تفکیک هم قرابت‎‎های فکری زیادی دارد. بخشی از بدنه متفکرین مکتب تفکیک را نیز همفکران انجمن تشکیل می‎‎دهند. این افراد معمولا رفتار‎های حذفی با فلاسفه و عرفای اسلامی نشان می‎‎دهند و حتی گاهی آنان را تکفیر می‎‎کنند! البته هیچ‎گاه نباید نسبت به آن دسته از متفکرین و علمای مجاهد و انقلابی چه در مکتب تفکیک و چه در طیف اخباری حوزه‎‎های علمیه قدرناشناس و فراموشکار باشیم.

دوم؛ غلو در جایگاه ائمه اطهار و تقابل با انقلاب اسلامی
در این‎که انجمن حجتیه (چه در فعالیت‎‎های گذشته و چه در فعالیت‎‎های کنونی‎اش) طیفی نزدیک به اخباریون است، شکی نیست. در عین‎حال، ریشه اصلی تقابل انجمن با انقلاب اسلامی را می‎‎توان در همین مسأله جست‎وجو کرد. پندار انجمنی‎‎ها این است که وقتی عقل هیچ تشخیص تعیین‎کننده‎ای نمی‎‎تواند داشته باشد، طبیعتا هیچ فرد غیرمتصل به وحی نمی‎‎تواند جامعه را اداره کند. در حالی‎که وظایف مسلمین در برپایی اجرای احکام اسلام و برقراری عدالت اجتماعی بدون برپایی حکومت ممکن نیست.
همچنین انجمن عنایت ویژه‎ای به احادیثی دارد که درباره "محبت به ائمه اطهار " و یا "معیار بودن این اعتقاد به شخص ائمه (علیهم‎السلام) برای ایمان و کفر " هستند و برای ریشه‎دار کردن این حس، هیچ بدیلی را در هیچ شأنی برای آن حضرات نمی‎‎پذیرد. علی‎الخصوص در ‎شأن حکومتی، تئوری ولایت فقیه بعضا در جمع‎‎های تندرو این انجمن به‎عنوان انحرافی مثل بهاییت معرفی می‎‎شود! یا از آن‎جایی که تشیع را تنها معیار حقانیت می‎‎دانند، بعضا معتقدند که امام زمان علیه‎السلام نیز برای نجات شیعیان (نه بشریت) ظهور می‎‎فرمایند. یا در برابر امام می‎‎گفتند که شاه شیعه است، چرا می‎‎گویید باید برود؟!

سوم؛ ناامیدی، شاه‎بیت مخالفت
علاوه‎بر موارد فوق، اشتباه در برداشت از احادیثی که ظهور حضرت مهدی (عجل‌الله فرج الشریف) را تنها پس از بروز فساد اجتماعی گسترده در جامعه ممکن می‎‎داند، همچنین برخی روایاتی که هر پرچم عدالت‎خواهانه بلند شده قبل از ایشان را در آتش معرفی می‎‎کند، باعث پیدایش ناامیدی نسبت به وضع اجتماعی جهان در همفکران انجمن می‎‎شود. به‎عنوان مثال، موضع‎گیری عجیب شیخ محمود حلبی، بنیان‎گذار این انجمن، درباره جنگ تحمیلی شایسته توجه است که می‎‎گفت جواز مبارزه با عراق را باید امام زمان (عجل الله فرج‌ الشریف) بدهند! که همین سخنان باعث موضع‎گیری شدید امام راحل رضوان‎الله تعالی علیه شد.
در نتیجه این ناامیدی، هرگونه قیام اجتماعی قبل از ظهور (از جمله انقلاب اسلامی) حداقل عملی کم‎فایده تلقی و جانفشانی برای آن، هدر دادن جان معرفی می‎‎شود. به‎هرحال، نتیجه چنین تفکری اعتقاد به عدم دخالت دین در زندگی اجتماعی و در حکومت است؛ یعنی سکولاریسم! اگر سکولاریسم به معنی ناامیدی از دین در اداره اجتماع باشد، تفکر انجمن حجتیه به معنی ناامیدی از اجتماع در دینی شدن است! و این هر دو نتیجه‎ای واحد دارند و هر دو با کسانی‎که بخواهند عدالت اسلامی را در سطح وسیع اجتماعی به منظور برقراری حیات طیبه اجرا کنند، دشمن هستند. از این روی، انجمن حجتیه به‎صورت ناخودآگاه (و بعضا خودآگاه) به‎وسیله مدارس مذهبی که در سطح تهران دارد، یکی از تأمین‎کنندگان اصلی بدنه کم‎تحرک جناح اصلاح‎طلب در اجتماع ماست.

چهارم؛ دشمن اصلی از دیدگاه انجمن
اهالی انجمن از آن‎جایی که معیار حق و باطل را (به‎دلیل اخباری‎گری‎شان) شخص معصومین نه رفتار آن‎‎ها می‎‎پندارند، خطر اصلی در برابر اسلام را اهل سنت معرفی می‎‎کنند. یعنی انجمن به‎جای این‎که با دشمنان رسمی بشریت یعنی استکبار جهانی به ستیز برخیزد با اهل تسننی دشمنی می‎‎کند که خلفای راشدین را نه به‎دلیل شرارت نفس بلکه به‎دلیل عدالت‎خواهی و ساده‎زیستی که از آن‎‎ها سراغ دارند، قبول دارند. اهل تسننی که به هر دلیل حاضر نیستند ظلم به هیچ‎کسی را در جهان بپذیرند و با اعتقاد راستینی که به قرآن دارند، می‎‎توانند همسنگرانی خوب در جهت احیای عدالت بشری باشند. دشمن انگاشته می‎‎شوند، در حالی‎که دشمن بزرگ ما امریکا از ترویج هرزگی و بی‎بند و باری و آلوده کردن زندگی انسان‎‎ها هیچ ابایی ندارد و عالمانه و عامدانه هر ظلمی که می‎‎خواهد در حق مسلمین و تمام بشریت روا می‎‎دارد.
خدمات انجمن را در مبارزه صحیح با وهابیت و بهاییت نباید نادیده گرفت؛ ولی عدم معرفی دشمن اصلی باعث شده است نیرو‎های عظیمی از دست بروند و حتی بسیاری از نیرو‎های تعلیم یافته توسط انجمن به‎دلیل پیدا نکردن آرمان جهاد و مبارزه در اسلام، در مقطع انقلاب به گروه‎‎هایی مثل مجاهدین خلق پیوستند و حضور فارغ‎التحصیلان دبیرستان‎‎هایی مانند علوی در آن سازمان چشم‎گیر بود.

پنجم؛ نتایج فکری و فرهنگی بر اعضا
در حقیقت مدعای اصلی انجمن این است که تا امام زمان علیه‎السلام ظهور نفرمایند، چیزی درست نمی‎‎شود، پس اگرچه مسائل مردم مهم است ولی ما نمی‎‎توانیم کاری جدی برای بهبود وضع بکنیم. پس بهتر است تا ظهور حضرت، دین خودمان را حفظ کنیم و در این‎باره روایت هم می‎‎خوانند که حفظ دین در آخرالزمان درست مثل نگه داشتن ذغال گداخته در دست است. اما نتیجه واقعی این ادعا این می‎‎شود که پس از مدتی تمام مباحث به حفظ دین شخصی محدود می‎‎شود و دیگر دغدغه اجتماعی برای افراد از اولویت می‎‎افتد. در نتیجه، علاوه‎بر دشمنی غیر‎مستقیمی که با مصلحان اجتماعی (مثل امام و شهدا) پدید می‎‎آید، بعضا به‎دلیل عدم وجود دغدغه‎مندی نسبت به مشکلات اجتماعی از جمله فقر، احساس معنویت توأم با رفاه‎زدگی در میان اعضای ثروتمند انجمن مشروع (تئوریزه) می‎‎شود. از دلایل رواج این تفکر در مناطق ثروتمند تهران نیز همین مسأله است.
علاوه‎بر این، ضعف و شکست‎پذیری زیادی در تربیت‎شدگان انجمن نسبت به تهاجم مدرنیته وجود دارد. چراکه افراد همفکر انجمن سعی می‎‎کنند به‎جای مواجه کردن فرزندان‎شان با دنیای بیرون و یاد دادن راه مبارزه علیه بی‎بند و باری، آن‎‎ها را به‎کلی از دنیای بیرون بترسانند و ایزوله کنند. اما این افراد وقتی وارد دانشگاه می‎‎شوند، به‎صورت ناگهانی در معرض تهاجم مدرنیته قرار می‎‎گیرند و از آن‎جایی که نسبت به برپایی اسلام اجتماعی بسیار ناامید هستند، قدرت را در دست کشور‎های غربی می‎‎بینند و مجذوب پیشرفت آنان می‎‎شوند و به‎سادگی به روش زندگی غربی تن می‎‎دهند.

ششم؛ انجمن حجتیه؛ مکتب تربیتی نه نظام فکری
با تعجب مشاهده می‎‎کنیم که آثار روحی و تربیتی که در افراد انجمن بروز و ظهور پیدا می‎‎کند تا حد زیادی با آن‎چه مقصود و مدعای‎شان است، متفاوت است. اما دلیل چیست؟
"مکتب تربیتی " مقوله‎ای بسیار فراتر از یک نظام فکری است. یک مکتب تربیتی لزوما ارتباط منطقی دقیقی بین گزاره‎‎های مورد ادعایش برقرار نمی‎‎کند ولی با این حال، می‎‎تواند رفتار و عقاید افراد تابعش را شکل بدهد. همچنین ممکن است مواضع علنی آن با نتایج تربیتی‎اش فرق داشته باشند. این در حالی است که در تصمیم‎گیری‎‎های اجتماعی، بیشتر نتایج تربیتی نقش‎آفرینی می‎‎کنند و نقش گزاره‎‎های منطقی معمولا کمتر است. یک مکتب تربیتی توانایی این را دارد که انبوهی از "اعتقادات ناخودآگاه " را در اذهان پیروانش کار بگذارد. از بین بردن و ریشه کن کردن آن با منطق و استدلال کار آسانی نیست؛ چون مکتب تربیتی علاوه‎بر روشن فکر کردن، روش زندگی کردن افراد را نیز تعیین می‎‎کند. در عین‎حال، یک مکتب تربیتی می‎‎تواند بدون حزب و تشکیلات و عضوگیری گسترش پیدا کند. فقط کافی است مؤلفه‎‎های آن به‎صورت همه‎جانبه به افراد عرضه شوند تا آن‎‎ها نیز علاقه‎مند به آن مسلک بشوند. افراد ممکن است صادقانه و مخلصانه برای ترویج آن فعالیت بکنند، ولی توانایی نقد کردن مکتب فکری خودشان را نداشته باشند. در نتیجه، برخورد اطلاعاتی برای ریشه کن کردن چنان‎چیزی بعضا کم‎فایده و حتی بی‎فایده است و کار فرهنگی متقابل می‎‎تواند بهترین راه پیشگیری باشد.
هم‎اکنون با مکاتب مختلف تربیتی در اجتماع‎مان مواجه هستیم. مکتب تربیتی اسلام انقلابی، مکتب تربیتی مدرن و مکتب تربیتی انجمن حجتیه که حضرت امام لااقل از برخی مصادیق آن شدیدا انتقاد می‎‎کنند. انجمن یک تفکر است نه یک تشکیلات و بعضا ریشه‎‎های کهنه و عمیقی در حوز‎های علمیه و متدینین دارد. حتی اگر اعلامیه تعطیلی بدهد ، به این سادگی منحل نمی‎‎شود.
اما راه‎حل چیست؟ به‎هرحال طرد کردن کامل افرادی که به هر طریقی دوستدار تفکرات انجمن هستند، کاری اشتباه است؛ چراکه بسیاری از آنان بدون عناد با جمهوری اسلامی مبارزه با استکبار را در اولویت‎‎های پایین آرمانی خود می‎‎پندارند. در نتیجه باید در وهله اول از مشترکات‎مان استفاده کنیم تا بلکه وحدت نهایی با کمترین هزینه تأمین بشود. یقینا بهترین کار‎ها در مواجهه انقلاب اسلامی با این تفکر، نشان دادن زیبایی‎‎ها و برتری‎‎های زیست انقلابی و در عین‎حال مطابق فرموده حضرت روح‎الله بذل جان در راه برپایی عدالت و نشان دادن حقانیت انقلاب از طریق آن است.