مروری بر روابط دربار پهلوی با دولت صهیونیستی پس از کودتای 28 مرداد

به طوري كه روزنامه اسرائيلي جروزالم پست، مأموريت يافت بدون مصلحت‌انديشي‌هاي موردنظر مقامات وقت ايران، آن را در همان زمان آشكار و اعلام كند تا طرف ايراني در مقابل عمل انجام شده قرار گيرد. البته ناگفته نماند كه خود وزيرمختار ايران در اردن نيز با استقبال از انتشار خبر، آن را با افتخار تقديم دستگاه ديپلماسي دولت شاهنشاهي كرد:
ترجمه دو خبري كه نسبت به مسافرت اينجانب به اسرائيل (موضوع گزارش محرمانة شماره 21) در روزنامه «ژروزالم پست» درج و منتشر شد، براي مزيد استحضار ذيلاً درج مي‌گردد: «وزيرمختار ايران در اردن در اسرائيل است»
[اين عنوان خبر روزنامه اسرائيلي بود كه در ادامه آن نوشت:]
21/6/1954 [31 خرداد 1333ش] آقاي زين‌العابدين خاكسار وزيرمختار ايران در عمان كه آقاي سري بهّاج را همراه داشتند، ديروز از راه دروازة مندلبوم وارد اسرائيل شدند. قرار است او مدت يك هفته در اين جا اقامت نمايد. دكتر د. لوين مديركل ادارة آسيايي وزارت امور خارجه و نيز دكتر ا. بيران فرماندار بيت‌المقدس آنان را ملاقات كردند. آقاي بهّاج سابق بر اين دفتردار كنسولگري ايران در بيت‌المقدس بوده است.
[و اما خبر دوم روزنامه اسرائيلي جروزالم پست با عنوان:]
«ديپلمات ايران [اسرائيل را] ترك مي‌كند.»
27/6/1956 [7 تير 1333ش] آقاي زين‌العابدين خاكسار وزيرمختار ايران در عمان، پس از يك هفته بازديد و ملاقات نمايندگان و اعضاي كلني ايرانيان [يهودي] مقيم بيت‌المقدس، تل‌آويو و حيفا، روز جمعه بيت‌المقدس را ترك كردند.
زين‌العابدين خاكسار به شيوه روزنامه اسرائيلي، با افزودن يك خبر تكميلي در اين گزارش، سعي نموده پوشش مناسب تبليغي به منظور انحراف افكار در ارتباط با سفر يادشده بدهد. او در پايان خبر روزنامه جروزالم پست، در گزارش، چنين اضافه كرده است:
گفته مي‌شود كه حدود 40.000 نفر تبعة ايران در اسرائيل وجود دارند.
اين خبر براي آن تنظيم شده بود كه به مخاطب القا كند، سفر آقاي خاكسار به منظور پي‌گيري مسائل مربوط به اين جماعت است و ارتباطي با شناسايي رژيم صهيونيستي و ارتباط و همكاري ايران و دولت اسرائيل ندارد.
البته يادآوري اين نكته مهم ضروري است كه زين‌العابدين خاكسار وزيرمختار سفارت دولت شاهنشاهي ايران در اردن، قبل از سفر به اراضي اشغالي فلسطين و ملاقات با بعضي مقامات اسرائيلي، با مقامات بلندپايه وزارت امور خارجه ايران و نيز دربار شاهنشاهي هماهنگي به عمل آورده و مجوز لازم را كسب كرده است. او طي نامه محرمانه‌اي در تاريخ 11/3/1333 به وزارت امور خارجه چنين نوشت:
861- در مسافرت به اسرائيل كه تصور مي‌رود 21 خرداد [1333] صورت گيرد ناچار بايست وزير امور خارجه آن دولت را ملاقات و با بعضي از مأمورين آنها تماس گيرد. نسبت به اين ملاقات‌ها چنان‌چه نظر خاصي داشته باشند متمني است تلگرافاً اعلام فرمائيد. 14- خاكسار.
اگر چه در قسمت پائين همان نامه رمز، از سوي مقامات اداره سياسي در پاسخ قيد شده بود كه «ملاقات‌ها مانعي ندارد»  اما طي تلگراف رمز به سفارت دولت شاهنشاهي ايران در عمان به طور رسمي اعلام شد:
ملاقات‌ها مانعي ندارد ولي طوري باشد كه در محافل عربي سوءتعبير نشود.
به هر روي پس از انعكاس و بازتاب منطقه‌اي اين رويداد، مقامات سياسي ايران، بلافاصله به نحوي در صدد خنثي كردن پيامدهاي انعكاس اين سفر برآمدند. آن چنان كه وزارت امور خارجه ايران با صدور اطلاعيه‌اي كه در اختيار راديو، جرايد و خبرنگاران قرار داده شد، سعي در تحريف اصل ماجرا و توجيه اين رويداد برآمد:
اخيراً در پاره‌اي از جرايد خبري انتشار يافت كه دولت شاهنشاهي در نظر دارد با دولت اسرائيل رابطه سياسي برقرار نمايد و مسافرت جناب آقاي خاكسار وزيرمختار شاهنشاهي در عمان را به اسرائيل، مربوط به اين شناسايي تعبير نموده‌اند. به موجب اين اعلاميه به استحضار عموم مي‌رساند كه اين خبر عاري از صحت است. دولت شاهنشاهي اين چنين نظري را ندارد. مسافرت آقاي خاكسار از عمان به فلسطين، صرفاً براي رسيدگي به وضع اتباع شاهنشاهي بوده و چون ايشان نزديكترين مأمور دولت به فلسطين بوده‌اند، به ايشان دستور داده شده بود كه به فلسطين رفته و به وضع اتباع شاهنشاهي رسيدگي نمايند.
اما اسرائيل به شيوه‌هاي مختلف سعي در آشكارسازي ارتباطات و همكاري‌ها و رفت‌وآمدهاي پشت پرده و پنهان داشت تا هر چه زودتر قبح ارتباط با اسرائيل را در عرصه تبليغات رسانه‌اي و افكار عمومي از بين ببرد. به گزارش سفارت ايران در اردن، روزنامه جروزالم پست در 28 تيرماه 1333 شرحي در باب شناسايي اسرائيل از سوي ايران منتشر و در آن افزود:
خبرهاي منتشره در عمان حاكي است كه ايران به زودي اسرائيل را به رسميت خواهد شناخت. وزارت امور خارجه اردن از ذكر هرگونه تفسيري درباره اين خبر خودداري كرد ولي فهميده مي‌شود كه يادداشتي در اين خصوص از ايران دريافت داشته است.
زين‌العابدين خاكسار وزيرمختار وقت ايران در اردن در بخش پاياني اين گزارش چنين اضافه كرده است:
تذكر داده مي‌شود كه دكتر محمد مصدق نخست‌وزير سابق بود كه روابط با اسرائيل را قطع و كنسولگري ايران در بيت‌المقدس را روز 7 ژوئيه 1951 برچيده بوده است.
سفر زين‌العابدين خاكسار به فلسطين اشغالي و ديدار و گفت‌وگو با مقامات اسرائيلي، بازتاب نسبتاً وسيعي در ميان رسانه‌ها و دولتمداران كشورهاي منطقه پيدا كرد. اين ديدار از سوي مقامات و مطبوعات كشورهاي اسلامي و عربي، گامي در مسير شناسايي مجدد رژيم صهيونيستي و يا به رسميت شناختن كامل دولت اسرائيل از سوي ايران ارزيابي مي‌شد.
در گزارش ديپلمات‌ها و سفارت‌خانه‌هاي ايران در اين باره آمده است:
روزنامه‌هاي دمشق به نقل از روزنامه‌هاي بيروت چهاردهم ژوئيه [1954] خبري انتشار دادند كه آقاي كميل شمعون رئيس‌جمهور لبنان، وزيرمختار ايران را خواسته و به ايشان خاطرنشان كرده است كه به دولت خود اطلاع دهد كه دولت لبنان اطلاع پيدا كرده كه دولت ايران مي‌خواهد دولت يهود را بشناسد. در اين صورت دولت ايران در [از] كمك و مساعدت دولت‌هاي عربي محروم خواهد شد.
روزنامه اضافه مي‌كند:
اين اقدام دولت ايران با فشار آمريكا است كه مي‌خواهد دولت‌هاي خاوري و مسلمان با دولت يهود روابط سياسي برقرار نمايند.
وزيرمختار ايران در دمشق، در پايان اين گزارش اضافه مي‌كند:
بايد عرض كنم، در 24 ماه جاري [تيرماه 1333] كه براي دادن ترجمه استوارنامه به وزارت امور خارجه [سوريه] رفته بودم، آقاي عزت صقال وزير امور خارجه از شناسايي دولت يهود از طرف ايران، صحبتي به ميان نياورد و به اين موضوع اشاره هم نكرده است. 
با اين حال، وي چند روز بعد به وزارت خارجة ايران گزارش مي‌دهد:
بازگشت به تلگراف شماره 334 در ملاقات با آقاي عزت صقال وزير امور خارجه [سوريه] مراتب را به اطلاع ايشان رساندم اظهارات روزنامه‌ها را براي شناسايي دولت يهود از طرف ايران تكذيب كردم. آقاي عزت صقال اظهار امتنان نموده، وعده داد مراتب را به عرض رياست جمهور و آقاي نخست‌وزير برساند.
وزيرمختار ايران در لبنان نيز در يادداشتي به وزارت امور خارجه، ضمن تأييد خبر ملاقات خود با كاميل شمعون رئيس‌جمهوري لبنان، موضوع گفت‌وگو و علت ملاقات را بي‌ارتباط با مسئله ارتباط يا شناسايي اسرائيل از سوي ايران دانست و نوشت:
... روز نوزدهم تيرماه سال جاري حضرت كاميل شمعون رئيس‌جمهوري به مناسبت پايان مأموريت اينجانب براي صرف ناهار به كاخ شهري خود دعوت [كرد] كه تفصيل آن به استحضار رسيده است. روزنامه ديلي استار چاپ بيروت بي‌خبر از جريان حقيقي امر به اين ملاقات تشريفاتي رنگ سياسي داده و آن را مربوط به شناختن اسرائيل از طرف دولت شاهنشاهي ايران دانسته و شرحي در اين باب در شماره چهارشنبه بيست‌وسوم تيرماه انتشار داده است. به محض ملاحظه آن شرحي در تكذيب مندرجات جريده مزبور تهيه و براي چاپ به خود روزنامه ديلي استار فرستاده شد. مدير روزنامه مذكور تكذيب سفارت را در شماره جمعه 25 تيرماه منتشر ساخت... .
سفارت ايران در قاهره نيز اخبار منتشره در محافل سياسي قاهره در باب به رسميت شناختن رژيم صهيونيستي از سوي ايران، و تكذيب آن از سوي سفارت ايران را چنين گزارش كرده است:
پس از وصول رمز 334 راجع به شايعه تجديد روابط سياسي با اسرائيل و انتشارات بي‌اساس كه در اين باب وجود داشت، چون آقاي عبدالخالق حسونه دبيركل جامعه عرب در اسكندريه بود، لذا با آقاي دكتر رئيف‌ابواللمع معاون دبيركل جامعه عرب از طرف سفارت تماس گرفته شد و موضوع شناسايي اسرائيل را از طرف دولت ايران رسماً تكذيب نمود و تقاضا گرديد اين خبر را در جرايد مصر تكذيب نمايند. روز بعد روزنامه‌هاي مهم قاهره مطلب بالا را ضمن اظهار خوشوقتي منتشر نمودند كه عين قطعات آن به پيوست براي استحضار تقديم مي‌شود.
پس از انعكاس منطقه‌اي خبر حضور زين‌العابدين خاكسار در فلسطين اشغالي و ملاقات او با بعضي سران اسرائيل، برخي از تشكل‌ها و گروه‌هاي مردمي در كشورهاي اسلامي از جمله عراق، از جمله: جمعي‍ة‌الاداب الاسلاميه، جمعي‍ة‌الاخوة‌الاسلاميه، جمعي‍ة انقاذ فلسطين، جمعي‍ة الهداي‍ة الاسلاميه و جمعي‍ة التربي‍ة الاسلامي‍ه در تلگرامي به نخست‌وزير وقت ايران، با اشاره به خبر شناسايي مجدد اسرائيل از سوي ايران اعتراض كردند.  به دنبال اين تلگرام، وزارت امور خارجه ايران طي دستورالعملي به سفارت دولت شاهنشاهي در بغداد ضمن اشاره به مسئله افزود:
خواهشمند است به نحو مقتضي به رؤساي اين جمعيت‌ها اطلاع بدهيد كه دولت شاهنشاهي چنين فكري را نداشته و اقدام به شناسايي دولت مزبور ننموده و به موجب اعلاميه رسمي كه متن آن ذيلاً نوشته مي‌شود، خبر مزبور را تكذيب نموده است:
«اخيراً در پاره‌اي جرايد خبري انتشار يافته بود كه دولت شاهنشاهي ايران در نظر دارد با دولت اسرائيل رابطه سياسي برقرار كند و مسافرت جناب آقاي زين‌العابدين خاكسار وزيرمختار شاهنشاهي را در عمان به كشور اسرائيل مربوط به اين آشنايي [شناسايي] تعبير نموده‌اند. به موجب اين اطلاعيه به اطلاع عموم مي‌رساند كه اين خبرها عاري از حقيقت است و دولت شاهنشاهي ايران چنين منظوري ندارد. مسافرت آقاي خاكسار به فلسطين صرفاً براي رسيدگي به وضع اتباع شاهنشاهي بود و چون ايشان نزديكترين مأمور دولت ايران به فلسطين بودند، از اين نظر به ايشان دستور داده شده بود كه به فلسطين رفته و به وضع اتباع شاهنشاهي رسيدگي نمايند.
سفارت شاهنشاهي ايران در بغداد پس از دريافت اين دستورالعمل، فوراً موضوع را به اطلاع سران و رهبران جمعيت‌هاي يادشده رساند و طي گزارشي به مركز چنين نوشت:
پاسخ نامه شماره 18286/1056، مورخ 23/5/23 اداره كل اطلاعات راجع به تلگرافي كه از طرف جمعيت‌هاي اسلامي به جناب آقاي نخست‌وزير درباره خبر شناسايي دولت اسرائيل از طرف دولت شاهنشاهي مخابره شده بود به استحضار مي‌رساند. آقاي محمدمحمود الصراف دبير جمعيت انقاذ فلسطين و جمعيت الاخوةالاسلامي‍‍ة و همچنين آقاي عبدالرحمن خظر [خضر] عضو فعال جمعيت انقاذ فلسطين در سفارت كبري حضور به هم رسانيده، مفاد اعلاميه رسمي دولت را به اطلاع نامبردگان رسانيد و قرار شد آقايان موضوع را به اطلاع رؤسا و اعضاي جمعيت‌هاي نامبرده كه در اثر گرماي فوق‌العاده به خارج از بغداد مسافرت كرده‌اند برسانند. آنها با اظهار تشكر از اقدام دولت در تكذيب اين شايعات تقاضا كردند تشكرات رؤسا و اعضاي جمعيت‌هاي اسلامي عراق و همچنين سپاسگزاري قاطبه ملل عرب و اسلام را نسبت به رويه متخذه از طرف دولت شاهنشاهي درباره هم‌دردي با ملل عرب و مساعدتي كه درباره قضيه فلسطين نموده و مي‌نمايد به جناب آقاي نخست‌وزير و ساير زمامداران و اولياي امور دولت شاهنشاهي برساند و با خاطره بسيار خوشي سفارت كبري را ترك نمودند. 
پس از انتشار و انعكاس داخلي و منطقه‌اي اين اطلاعيه، وزيرمختار ايران در اردن، اين ترفند تبليغاتي و حركت انحرافي و فريبنده وزارت امور خارجه را كه موجب فريب افكار عمومي، به ويژه در ميان كشورهاي اسلامي و مطبوعات منطقه شده بود، نوعي توفيق ارزيابي كرد و طي نامه‌اي به مقامات دستگاه ديپلماسي ايران چنين نوشت:
پيرو گزارش محرمانة شماره 29، مورخ 29 تير 1333 راجع به موضوع تجديد روابط سياسي با اسرائيل به عرض مي‌رساند، اعلامية وزارت امور خارجة شاهنشاهي كه در تاريخ پنج‌شنبه سي‌ويك تير به وسيله راديو تهران منتشر [شد] و ضمن آن شايعاتي كه در خصوص نظر ايران در تجديد روابط با اسرائيل داده شده بود، تكذيب گرديد، موجبات آسايش خاطر و خشنودي جميع ملل عرب را فراهم [آورد] و همان روز اين سفارت تلفن‌هاي متعددي از نقاط و اشخاص مختلف دريافت داشت كه از اين اعلاميه اظهار خشنودي و ابراز تشكر بسيار مي‌نمودند. فرداي آن روز، جرايد، اعلامية وزارت امور خارجه را درج كردند كه ترجمه آن پيوست اخبار جرايد فرستاده شده و از لحاظ مبارك مي‌گذرد. آقاي توفيق‌ابوالهدي نخست‌وزير و آقاي جمال ‌طوقان وزير امور خارجه كشور اردن هاشمي ضمن ملاقات [با اينجانب] از اقدام وزارت امور خارجه ايران در تكذيب شايعات كه موجب رفع هرگونه تشويش و نگراني شده است اظهار تشكر نموده و تقاضا داشتند كه مراتب شكرگزاري آنان را به عرض وزارت امور خارجه برساند.

تكاپوي پنهان براي شناسايي «دوژوره»
اگر چه مقامات دولت ايران همواره موضوع شناسايي اسرائيل و هرگونه ارتباط و همكاري با اسرائيلي‌ها را نزد مقامات بلندپايه كشورهاي اسلامي به كلي تكذيب و انكار مي‌كردند اما واقعيت‌هاي پشت پرده غير از اين بود: و در گيرودار همين تكذيب‌ها و پنهان‌كاري‌ها، زوي دوريل يكي از اولين مأموران و فرستاده رسمي دولت اسرائيل در تابستان سال 1335 تحت پوشش نمايندگي بازرگاني آن دولت وارد تهران شد  و فعاليت خود را آغاز كرد. او سال‌ها در پوشش «شركت بازرگاني نمك» يا «شرم» اهداف اسرائيل را در ايران تعقيب و با مقامات مختلف ايران ارتباط داشت و ديدار و ملاقات مي‌كرد.
در همين حال در كنار همكاري‌هاي پنهان سياسي، بازرگاني و نيز برخي روابط فرهنگي و علمي (كه در بخش مربوطه درباره آن سخن گفته خواهد شد)  و مهم‌تر از همه آنها، همكاري‌هاي اطلاعاتي دو طرف آغاز شد. ارتباط و همكاري اطلاعاتي دو دستگاه موساد و ساواك يكي از حساس‌ترين و مرموزترين جنبه‌هاي اين ارتباط و همكاري بود كه گفته مي‌شود از سال 1336 آغاز شد.
به نوشته عزري:
نخستين همكاري‌هاي موساد و ساواك، به ديدار تيمور بختيار (اولين رئيس ساواك) در سپتامبر 1957 (مهر 1336) به درخواست دكتر محمد صدريه (دبير اول سفارت ايران در فرانسه و بعدها نماينده ايران در اسرائيل) با يعقوب صور (سفير اسرائيل در فرانسه) و ميانجيگري آمريكايي‌ها بازمي‌گردد. صور و بختيار در خانه يعقوب كاروز (مشاور سياسي سفارت اسرائيل در فرانسه) يكديگر را ديدند. بختيار پيشرفت‌هاي ارتش اسرائيل در جنگ سينا  را ستود و پيام شاهنشاه ايران  را در زمينة همكاري‌هاي اطلاعاتي و ارزيابي‌هاي سياسي خاورميانه به آگاهي يعقوب صور رساند.
اسرائيل را وامي‌داشت تا دست ايران (كشور نيرومند و غيرعرب منطقه) را به گرمي بفشارد. نقش ايران در خليج فارس، مرزهاي دراز اين كشور با عراق و نيازهاي نفتي [اسرائيل] از ديگر انگيزه‌هايي بودند كه سران اسرائيل را به نزديكي با ايران فرامي‌خواندند.
ديدار ديگر بختيار در ماه اكتبر همان سال [1957م/1336ش] با ايسر هرئل (فرمانده موساد) و سپس با يعقوب كاروز بود كه در دسامبر همان سال به تهران رفت تا پايه‌هاي اجرايي همكاري‌هاي گسترده را پايه‌ريزي كند.  از اين پس، بده بستان آگاهي‌هاي امنيتي و ديدارهاي سران دو سازمان دامنه گسترده‌تري يافت.
با اين حال گروه‌هاي فشار يهودي در مناطق مختلف، از داخل كشور آمريكا و تا سرزمين‌هاي اشغالي از راه‌هاي گوناگون، رژيم پهلوي را تحريك و ترغيب به علني ساختن ارتباط و همكاري با اسرائيل مي‌كردند. مطابق مندرجات يك منبع صهيونيستي، «سران سازمان‌هاي يهوديان ايراني در فلسطين طي نامه‌اي به پيشگاه شاهنشاه آريامهر در نوروزگان سال 1957 (21 مارس) [1 فروردين 1336ش] درخواست همگاني خويش را مبني بر گشايش نمايندگي در اسرائيل [نيز] با وي در ميان نهادند. درخواست ديگري بر پايه نيازهاي فرهنگي دو دولت، روز چهارم آوريل همان سال [فروردين 1336ش] به دفتر وزير فرهنگ و هنر ايران (دكتر محمود مهران) فرستاده شد».
در همان زمان (حدود ديماه 1336)، بن گوريون نخست‌وزير وقت دولت اسرائيل طي نامه‌اي به محمدرضا شاه، با اشاره به دوران ايران باستان و نقش كورش پادشاه هخامنشي در نجات يهود، از وي خواست كه همان روش شاه هخامنشي را درباره دولت كنوني اسرائيل و اشغالگران يهودي سرزمين فلسطين ايفا كند. منابع يهودي مدعي‌اند كه شاه ايران نيز در پاسخ به بن‌گوريون، تصريح كرد كه او نيز علاقه‌مند است همان روش را استمرار بخشد. عباس خلعتبري وزير امور خارجه وقت دولت شاهنشاهي، در نامه‌اي به نصرت‌الله معينيان رئيس دفتر مخصوص شاه به نقل از روزنامه اسرائيل يديعوت اهارانوت مي‌نويسد:
قبل از جنگ سينا ، تحريكات ناصر [رئيس‌جمهور وقت مصر] و آرزوهاي توسعه‌طلبي وي باعث نگراني روزافزون در ايران و حبشه گرديد. اسرائيل با ضربتي كه به ناصر وارد آورد، پشتيباني زيادي در سراسر خاورميانه و حاشيه آن جلب نمود. پس از جنگ سينا، اسرائيل اقداماتي به منظور جلب همكاري اتيوپي عليه تحريكات ناصر نمود، در عين حال فعاليت وسيعي در مورد ايران نيز آغاز كرد. در [دستگاه حاكم و مقامات] ايران احساسات ضدعربي شديد، ارتباط با اسرائيل را آسانتر نمود. در ژانويه 1958 [دي ماه 1336] بن‌گوريون نامه‌اي براي شاهنشاه ارسال داشت و در آن عمليات كورش پادشاه ايران را براي يهوديان يادآوري كرد. شاهنشاه در پاسخ نوشتند [:] «خاطره روش سياسي كورش در قبال ملت يهود را گرامي مي‌شمارند و مايلند طبق سنت باستاني، اين روش را ادامه دهند.» به اين ترتيب اتحاد غيرمكتوب با [سلطنت] ايران به تشكيل مثلثي تبديل شد.
[...] آبااِبان [وزير امور خارجه وقت اسرائيل] در اميد موفقيت اين اتحاد تا حدي ابراز شك نمود ولي بن‌گوريون اشتياق وافري به اين موضوع داشت و در نامه‌اي به آبااِبان نوشت [:] روابط ما با ايران و اتيوپي در عالي‌ترين درجه است[...].
ميخائيل برزوهر، نويسنده مقاله «پرواز در تاريكي شب» در روزنامه اسرائيلي يديعوت آهارانوت در اين باره چنين نوشته بود:
در ماه اوت سال 1957 [مرداد 1336] سوريه به كانون نفوذ روزافزون شوروي تبديل شد. در آن هنگام بحران مرزي ميان سوريه و اسرائيل افزايش يافت و بن‌گوريون به ايالات متحده پيشنهاد كرد براي سقوط دولت در دمشق اقدام نمايد. اسرائيل متعهد گرديد كه اگر اين عمليات توسط همسايگان سوريه [از جمله تركيه و ايران] به عمل آيد مزاحمتي ايجاد نكند.
[...] مذاكرات محرمانه اسرائيل با كشورهاي حاشيه خاورميانه آغاز گرديد. طي چند سال با شرايط و وسايل محرمانه و سري با نام‌هاي مستعار، ده‌ها مأمور بن‌گوريون با پاسپورت‌هايي كه به خود آنها تعلق نداشت عازم پايتخت‌هاي متحدين جديد شدند. بسياري از اين فعاليت‌ها در زمينه‌هاي مختلف بود كه اكثر آنها تا به امروز محرمانه باقي ماند و بسياري از افرادي كه در آن شركت داشتند مدت زيادي ديگر گمنام باقي خواهند ماند.
اين واقعه قبل از جنگ سينا آغاز گرديد و مناسبات ويژه بين اسرائيل و دوكشور حاشيه خاورميانه، ايران در شمال و حبشه در جنوب رو به استحكام گذاشت.
[...] مدت كوتاهي پس از جنگ سينا يكي از مأمورين عالي‌رتبه اسرائيل عازم اتيوپي شد و با هيلا سلاسي [امپراتور] ديدار كرد. [...] همزمان با ارتباطِ با اتيوپي، فعاليت وسيعي در ايران نيز آغاز شد. مأمورين بن‌گوريون عازم تهران شدند و با شاهنشاه ايران، نخست‌وزير و كارمندان [مقامات] عالي‌رتبه ملاقات كردند.
[شاه] ايران نيز آرزو داشت از نفوذ ناصر و كمونيست‌ها در خاورميانه جلوگيري نمايد. به خصوص اين كه با شوروي مرز مشترك داشت و خود را در خطر واقعي مي‌ديد. در [ميان مقامات ايران] احساسات ضدعربي شديدي نيز وجود داشت كه ارتباط با اسرائيل را تسهيل مي‌كرد. آن كشور با مسائل و مشكلاتي در زمينه‌هاي كشاورزي، عمران و استفاده از علوم [روز] روبه‌رو بود. اسرائيل حاضر بود در تمام اين رشته‌ها به ايران كمك كند. مأمورين زيادي عازم ايران شدند و روابط رو به استحكام گذاشت.
همكاري و تبادل اطلاعات و هماهنگي در نظريات و عمليات در مقابل تحولات در خاورميانه بر اساس اين اشتراك مساعي توسعه يافت. در ژانويه سال 1958 [دي ماه 1336] بن‌گوريون نامه‌اي براي شاهنشاه ارسال داشت و در آن عمليات كورش پادشاه ايران را براي يهوديان يادآوري كرد. شاهنشاه در پاسخ به بن‌گوريون نوشتند [:] «خاطره روش سياسي كورش را در قبال ملت يهود گرامي مي‌شمارند و مايلند طبق اين سنت باستاني اين روش را ادامه دهند.»
اتحاد غيرمكتوب با ايران به تشكيل «مثلثي»  تبديل شد. در ماه آوريل سال 1958 ملاقاتي بين الياس ساسون سفير اسرائيل با زورلو وزير امور خارجه تركيه روي داد.
[...] رهبران تركيه با نگراني زيادي تحولات سوريه را دنبال مي‌كردند. [...] رئوبن شيلواخ  يكي از فعال‌ترين افراد در ايجاد روابط با دولت تركيه بود.
اسرائيل تصميم گرفت با ايران و تركيه و دوست جديد در شمال روابطي ايجاد كند. اين دو كشور سنگرهاي اصلي نفوذ آمريكا در خاورميانه و مواضع مقدماتي [سنگر خط مقدم] آن كشور در مقابل شوروي محسوب مي‌شدند.
در سياست اسرائيل بر اساس روابط اطمينان‌بخش با كشورهاي شمال و جنوب، برنامه كلي «پيمان حاشيه‌اي » ايجاد شد. يعني تشكيل يك بلوك حاشيه‌اي در خاورميانه با شركت ايران و تركيه در شمال و حبشه و اسرائيل در جنوب.
[...] آباابان در اميد [به] موفقيت اين اتحاد تا حدودي ابراز شك و ترديد نمود ولي بن‌گوريون اشتياق وافري به اين موضوع داشت و به آباابان نوشت [:] روابط ما با ايران و اتيوپي به عالي‌ترين درجه است. در ايران با شاهنشاه و در اتيوپي با امپراتور رابطه داريم. اجباري نيست كه فوراً پيماني امضا گردد. پرورش روابط دوستانه و همكاري (حتي اگر در حال حاضر محرمانه باشد) در رشته‌هاي اقتصادي، و به خصوص اگر لولة نفت وسيع‌تري [بزرگتري] بنا كنيم ارزش زيادي خواهند داشت. روابط با ايران و اتيوپي بيش از پيش تقويت مي‌گردد.
[...] در تابستان سال 1958 [1337] بن‌گوريون محرمانه به تركيه پرواز نمود و با آن كشور پيماني امضا كرد. به اين ترتيب «پيمان حاشيه‌اي» كه شامل ايران و اتيوپي مي‌گرديد تكميل شد.
برخي اطلاعات حاكي است كه لوي اشكول به عنوان فرستاده بن‌گوريون در ماه‌هاي پاياني سال 1958م/ حدود پاييز 1337ش، براي پاره‌اي مذاكرات از جمله نفت، وارد تهران شد تا با شاه و بعضي مقامات بلندپايه ايران ديدار كند. سفر آن چنان مخفي بود كه حتي زوي دوريل نماينده اتاق بازرگاني اسرائيل در ايران نيز از آن بي‌خبر بود. لوي اشكول به همراه كوزولوف و دكتر زِوي اينشتاين رئيس اداره ارزهاي خارجي وزارت دارايي اسرائيل به تهران وارد شدند و مورد استقبال سپهبد تيمور بختيار رئيس وقت ساواك قرار گرفتند و در ميهمان‌سراي ساواك اقامت داده شدند. لوي اشكول در اين سفر به عنوان وزير دارايي و نماينده ويژه نخست‌وزير اسرائيل با شاه ديدار كرد و طرفين تمايل خود را به گسترش روابط ابراز داشتند.  علاوه بر اين در زمينه همكاري‌هاي نفتي نيز بين دو طرف توافقاتي به عمل آمد.
اين ارتباط و همكاري‌ها همچنان رو به صعود بود. در فروردين سال 1337 مئير عزري به عنوان نماينده سياسي اسرائيل وارد تهران شد و ارتباط و همكاري دو طرف وارد مرحله نويني شد. اعزام عزري به تهران كه با هماهنگي كامل مقامات بلندپايه دربار و حكومت پهلوي صورت گرفته بود، سطح همكاري‌هاي ايران و اسرائيل در حوزه‌هاي مختلف افزايش، گسترش و ارتقا داد.
علي‌رغم همه اين تحولات و رويدادهاي جديد، باز هم مقامات ايران و دستگاه ديپلماسي كشور سعي در كتمان و پنهان‌كاري داشت و به شدت از آشكار و علني شدن اين ارتباطات و همكاري‌ها و ديدارها در اضطراب بود و جلوگيري و پرهيز مي‌كرد. از آن سوي مأموران اسرائيلي به طرق مختلف سعي در علني ساختن اين تحولات داشتند.
گزارش ساواك در اين باره چنين روايت مي‌كند:
منوچهر اميدوار  عضو انجمن [يهودي] كورش كبير و كارمند آژانس يهود كه فعلاً به جاي عذري [عزري]  مسئول كار است، مي‌گفت [:] مطالب منتشره در جرايد داخلي و خارجي داير به شناسايي دولت اسرائيل از طرف دولت ايران توسط وي در اختيار مخبرين جرايد گذارده شده است. زيرا او بر اثر فعاليت‌هاي شديد و مداوم عذري [عزري] و تماس و مذاكرات نامبرده با رجال و متنفذين و مقامات دولت ايران، كاملاً به اين امر اميدوار شده بود و روي اين اصل اقدام به انتشار اين مطلب نموده و از طرفي با اين عمل خواسته است از عكس‌العمل احتمالي دول عرب و روحانيون در برابر شناسايي دولت اسرائيل از طرف دولت ايران اطلاع حاصل كند. اميدوار اضافه كرده كه به دنبال انتشار اين شايعات ممكن است طي هفته آينده در جرايد ايران راجع به شناسايي اسرائيل پشتيباني بي‌سابقه‌اي به عمل آيد. اميدوار گفته است تا ده روز ديگر عذري [عزري] با دستورات جديد به ايران مراجعت خواهد كرد.
عزري روابط ايران و اسرائيل را در واقع متحول كرد. او با شمار زيادي از چهره‌هاي نظامي و امنيتي روابط نزديكي برقرار كرد:
يكي از اشخاصي كه عزري با او رابطه برقرار كرد، سپهبد حاجيعلي كيا رئيس اداره اطلاعات ارتش بود كه روابط خوبي با جامعه يهوديان [ايران] و موشه توو رئيس سازمان صهيونيست‌هاي ايران داشت. سپهبد كيا از ستايشگران اسرائيل و طرفدار برقراري روابط ديپلماتيك كامل با دولت يهود بود. عذري با كمك كيا توانست با دكتر اقبال نخست‌وزير، عباس آرام وزير امور خارجه و ارتشبد هدايت رئيس ستاد ارتش و سپهبد علوي مقدم رئيس شهرباني ملاقات كند. آن‌گاه عزري با موافقت گلدا ماير وزير امور خارجه و ژنرال لاسكوف رئيس ستاد ارتش اسرائيل، سپهبد كيا را به اسرائيل دعوت كرد. سفر سپهبد كيا در اكتبر 1958 [1337] نخستين ديدار از سلسله ديدارهايي بود كه در سال‌هاي بعد مقامات بلندپايه از اسرائيل به عمل آوردند. او با مقامات عالي‌رتبه دولت يهود ملاقات و با ژنرال هركابي رئيس اطلاعات ارتش دعوت كرد كه براي يك رشته سخنراني به تهران بيايد.
هركابي در آخرين روز اقامتش در ايران به حضور شاه رسيده و اوضاع خاورميانه را تحليل كرد. شاه نظرات او را مورد تأييد قرار داد و [...] تلويحاً از اسرائيل خواست كه درباره نياز ايران به جنگ‌افزار به آيزنهاور فشار وارد سازند.
در اين مقطع زماني فعاليت‌هاي پردامنه و شگفت‌انگيزي از سوي پاره‌اي اشخاص و سازمان‌ها به منظور شناسايي اسرائيل به طور علني و رسمي از سوي دولت شاهنشاهي صورت مي‌گرفت كه عمدتاً تحت برنامه‌ريزي و مديريت دفتر نمايندگي اسرائيل در تهران بود. در يكي از گزارش‌هاي ساواك در اين باره چنين آمده است:
بن نيسان رئيس آژانس يهود اغلب با عنوان كردن موضوعات مختلف به منزل سردار فاخر حكمت رئيس مجلس شوراي ملي و مؤدب نفيسي مراجعه مي‌نمايد و منظور وي از اين مراجعات نيز جلب نظر نامبردگان به شناسايي دولت اسرائيل از طرف دولت ايران مي‌باشد.
در گزارش‌هاي قبلي در مورد فعاليت كساني كه جهت شناسايي دولت اسرائيل از طرف دولت ايران در تهران فعاليت مي‌نمايند، از مهندس مشايخي، برادران مسعودي ، برادران تيمورتاش و دكتر علي‌اكبر بينا نام برده شده است.
همزمان با تحركات يهوديان و مأموران اسرائيل در داخل ايران، اسرائيلي‌ها در فلسطين اشغالي نيز در خصوص ارتباط و همكاري ميان دو طرف و تمايل و آمادگي مقامات ايراني براي شناسايي كامل و رسمي اسرائيل تبليغات پراكنده‌اي را سازماندهي كردند. روزنامه اسرائيلي جروزالم پست در خبري نوشت:
راديو تهران در برنامه عربي روز شنبه گذشته [به] نقل از وزارت امور خارجه ايران اعلام نمود كه دولت تصميم گرفته است اسرائيل را بشناسد.
هر چند ممكن نشد كه خبر مزبور را به فوريت در بيت‌المقدس تأييد كنيم ولي در اين باره بايد خاطرنشان كرد كه ايران هيچ‌گاه روابط خود را با اسرائيل رسماً قطع نكرده است. دولت ايران، اسرائيل را در ماه مارس 1950 [اسفند 1328ش]، به طور «دوفاكتو» [به رسميت] شناخت و يك سركنسولگري به رياست نماينده فوق‌العاده‌اي در اين جا داير نمود. روابط سياسي و بازرگاني هم بين طرفين به ظاهر پيشرفت مي‌كرد تا آن كه ناگهان در ماه ژوئيه 1951 [1330= نخست‌وزيري مصدق] نماينده خود را از اسرائيل فراخواند و از آن تاريخ علناً از قضيه اعراب در سازمان‌هاي بين‌المللي جانبداري نمود. ولي دو سال بعد از آن چنين وانمود كرد كه رويه بي‌طرفانه‌اي پيش خواهد گرفت. در يك مورد بخصوص هم ناچار شد ميان اسرائيل و اعراب ميانجيگري نمايد. تجارت با اسرائيل هم تجديد شد و [تاكنون] عده‌اي از ايرانيان برجسته از اين كشور ديدن نمود[ه‌ا]ند.
همزمان روزنامه فلسطين نيز با چاپ خبري تحت عنوان «آيا ايران اسرائيل را [به رسميت] خواهد شناخت؟» نوشت:
دولت ايران چند سال پيش اسرائيل را [به رسميت] شناخت، نماينده رسمي هم به عنوان مأمور مخصوص به آنجا اعزام كرد كه محل مأموريت او بيت‌المقدس [بخش غربي كه تحت اشغال اسرائيل قرار داشت] بود، ولي هنگامي كه محمد مصدق نخست‌وزير اسبق ايران نفت را ملي كرد، نماينده ايران را هم از اسرائيل فراخواند.
سفارت ايران در اردن نيز در گزارشي، ضمن اشاره به انعكاس خبر تمايل و آمادگي ايران براي شناسايي مجدد و رسمي اسرائيل، افزود:
... نماينده خبرگزاري عرب به سفارت مراجعه و در اين باره استعلام نمود چون استعلام مزبور مصادف با وصول تلگراف 237 وزارت امور خارجه بود خبر به نحو مقتضي تكذيب گرديد  و طبق دستور تلگرافي فوراً آقاي سمير الرفاعي نخست‌وزير و وزير امور خارجه ِ[اردن] را ملاقات نموده، ضمن تكذيب خبر، تذكر دادم كه به اين اخبار كه با هدف تبليغاتي منتشر مي‌گردد ترتيب اثر ندهند. آقاي رفاعي در ضمن تشكر از توجه و اهتمام دولت شاهنشاهي و قدرداني از روش هميشگي ايران نسبت به درخواست‌هاي دول عربي در مجامع بين‌المللي و اظهار مسرت از روابط برادرانه موجود بين ايران و اردن گفت كه با اين سوابق نشر اين خبر در جرايد اسرائيل، هيچ‌گونه شك و ترديدي نسبت به روش دوستانه دولت شاهنشاهي در ما ايجاد نكرد و با سوابقي كه از سياست حكيمانه دولت ايران به راهنمايي خردمندانه و مدبرانه اعليحضرت همايون شاهنشاهي داريم، قطع داشتيم كه خبر بي‌اساس است و منظور اسرائيل از نشر آن ايجاد تيرگي در روابط ايران و كشورهاي عربي بوده است.
وزيرمختار سفارت ايران، با ابراز خوشحالي از اين روش فريبكارانه در ادامه گزارش با افتخار افزوده است:
اگر چه تكذيب سفارت در اين مورد خيلي ساده و محدود به نفي اخبار منتشره راجع به شناسايي اسرائيل بود، [اما] جرايد اين جا [اردن] خبر را به نقل از خبرگزاري عرب با اطلاعاتي كه راجع به ملاقات اينجانب با نخست‌وزير اردن، از وزارت امور خارجه اين كشور به دست آورده بودند، مخلوط نموده و با آب و تاب زيادي انتشار داده‌اند. از آنجا كه اظهارات منسوب به سخنگوي سفارت خيلي بيش از آن بود كه در اين باره گفته شده، پيداست كه دولت اردن هم در مقابل تبليغات اسرائيل در اين مورد، خواسته است ضمن تكذيب موضوع، به اين صورت استفاده تبليغاتي كند.
قابل تصريح است كه ضمن تكذيب خبر شناسايي و ارتباط از سوي وزيرمختار ايران در اردن، همزمان سخنگوي سفارت ايران در آن كشور نيز خبر را بر مبناي تلگراف دريافتي از وزارت امور خارجه ايران تكذيب و انكار كرد. اين موضع‌گيري صريح و علني سخنگوي سفارت و نيز ملاقات وزيرمختار ايران با مقامات بلندپايه اردن در برخي جرايد آن كشور بازتاب و انعكاس پيدا كرد.
اين سال‌ها، دوران اوج فعاليت پردامنه و همه جانبه از سوي اشخاص و كانون‌هاي مختلف براي وادار كردن ايران به شناسايي و توسعه دامنه همكاري و ارتباط آشكار با رژيم صهيونيستي بود. ساواك در گزارشي در اين باره نوشته است:
حكمت كارمند راه‌آهن و عضو سازمان يهود ايران مي‌گفت [:] سران و زعماي يهود ايران براي شناسايي دولت اسرائيل، قبل از مسافرت ژنرال آيزنهاور  به ايران دست به فعاليت بي‌سابقه‌اي زده‌اند. قرار است چند نفر از تجار معروف آمريكا و سرمايه‌داران بزرگ يهود در آمريكا وارد مذاكره شده و به وسيله آنان از رئيس‌جمهور آمريكا تقاضا نمايند هنگام اقامت در ايران، در مورد شناسايي دولت اسرائيل با دولت شاهنشاهي ايران مذاكره و به اعليحضرت همايون شاهنشاه نيز توصيه نمايند. روزنامه ستاره شرق چاپ اسرائيل كه به زبان فارسي منتشر مي‌شود  در شماره اخير خود از مسافرت آيزنهاور به ايران اظهار خوشوقتي نموده است.
ساواك در يكي ديگر از گزارش‌هاي خود در اين باره چنين آورده است:
از هفته گذشته مقامات دو مؤسسه [يهودي] آژانس يهود و گنج دانش متفقاً فعاليت‌هايي را به منظور توسعه روابط اقتصادي و همچنين تهيه [آماده‌سازي] زمينه افكار عمومي جهت شناسايي دولت اسرائيل از طرف دولت ايران شروع نموده‌اند و سعي دارند قراردادهاي تجارتي جديدي بين اسرائيل و بازرگانان ايران منعقد سازند. اين فعاليت‌ها بين جامعه يهوديان [ايران] كاملاً محسوس و علني است.
به گفتة منابع اسرائيلي:
شاه در دسامبر 1958 با افتتاح نمايندگي سياسي ايران در تل‌آويو موافقت كرد  اما به منظور پنهان نگاه داشتن آن، قرار شد اين نمايندگي به صورت دفتري در سفارت سوئيس باشد و در مكاتبات اداري «برن 2» ناميده شود.
در تابستان 1959، [1338ش] ژنرال هرزوك رئيس جديد اطلاعات ارتش اسرائيل به اتفاق همسرش به تهران رفت و به حضور شاه رسيد و پيشنهاد كرد بين دو كشور وابسته نظامي مبادله شود. [...] با اين همه روابط بين دو دولت همچنان رو به گسترش بود و در دسامبر 1959 دكتر ابراهيم تيموري از كاركنان وزارت امور خارجه به عنوان نماينده سياسي ايران به تل‌آويو اعزام شد.
در ادامة برنامه‌هاي پنهان براي توسعة روابط طرفين، و در عين حال در ميانة تكذيب هرگونه رابطه با اسرائيل از سوي مقامات ايران، در 23 آذر 1338، ابراهيم تيموري، از سوي وزارت امور خارجه ايران به عنوان مأمور سياسي و نمايندة ايران عازم اسرائيل شد. تيموري، همان ديپلمات ايراني مأمور در اسرائيل بود كه در زمان مصدق فراخوانده شده بود.
با ورود و حضور ابراهيم تيموري به عنوان نماينده سياسي ايران، نه تنها دروغ‌هاي مقامات ايران، به خصوص وزارت امور خارجه و ديپلمات‌هاي سفارت‌خانه‌هاي دولت شاهنشاهي ايران در نزد سران و مقامات كشورهاي اسلامي رنگ باخت كه ماهيت و وابستگي مقامات ايراني بيش از پيش براي آنان آشكار و هويدا گرديد. براي نمونه، مقامات اردني كه چند روز پيش از اين فريب وزيرمختار سفارت ايران را خورده و دروغ او را مبني بر عدم ارتباط با اسرائيل و عدم شناسايي آن رژيم پذيرش كرده و حتي مطبوعات آن كشور را وادار به انعكاس اين مسئله كرده بودند، اين بار ناگزير در ملاقات با سفير ايران، ضمن اعتراض و گلايه، مواضع شديد و عكس‌العمل جدي از خود نشان دادند. به طوري كه آقاي آشتياني سفير جديد ايران در آن كشور طي يك گزارشِ به كلي سرّي به مقامات ارشد خود در ايران چنين نوشت:
امروز كه براي تسليم ترجمه استوارنامه خود از آقاي موسي ناصر وزير امور خارجه اردن ملاقات كردم، راجع به روابط ايران و اسرائيل با لحن دوستانه‌اي گله مي‌‌كرد و اظهار مي‌داشت طبق گزارشاتي كه دريافت داشته، دولت شاهنشاهي ايران روابط خود را با اسرائيل توسعه داده است. بنده عمداً از او سئوال نكردم مقصودش چيست زيرا حدس زدم بايد موضوع اعزام آقاي [ابراهيم] تيموري براي رسيدگي به كار اتباع به اطلاع وي رسيده باشد و به گفتگو درباره كليات قناعت نمودم. به وي اظهار داشتم، تصور نمي‌كنم جاي گله‌اي از طرف برادران عرب راجع به رويه ما نسبت به اسرائيل باقي باشد، زيرا خودتان به خوبي اطلاع داريد كه از نظر منافع به خصوص ايران، هيچ علت اساسي مهمي وجود ندارد كه رويه فعلي ما با اسرائيل را ايجاب كند و فقط احترام به منافع دوستان و برادران همكيش عرب بود كه ما را وادار نمود روابط رسمي خود با اسرائيل را كه بر اساس يك شناسايي De Facto بود، متوقف سازيم و در تمام مجامع بين‌المللي در هر مورد و به هر صورت به نفع دول عرب رأي بدهيم. يهودي‌ها شاهنشاهان ايران باستان را ناجي خود دانسته و احترام خاصي براي ايران قائل مي‌باشند و به علاوه طبق قانون اساسي ايران، اقليت مذهبي يهود در ايران شناخته شده و حتي ايرانيان يهودي يك نماينده در مجلس شوراي ملي دارند و در طول تاريخ ايران، به جز در موارد استثنايي و فردي، هيچ‌گونه آزار دسته‌جمعي نسبت به اقليت‌هاي مذهبي كه يكي از آنها يهوديان است [هستند] روا نداشته‌ايم و با وجود اين كه هزاران اتباع ايران [بهايي و يهودي] در اسرائيل اقامت دارند و يكي از وظايف اوليه هر دولت، حفظ اتباع و منافع آنهاست، سياستي در جهت منافع و آمال برادران عرب اتخاذ كرده‌ايم و هيچ‌گونه روابط رسمي سياسي و غيره با اسرائيل نداريم و تا آنجا كه ممكن بود سعي كرده‌ايم روابط تجارتي افراد و شركت‌ها را هم به حداقل تقليل دهيم.[!؟]
آقاي وزير خارجه اظهار داشتند كه ايشان شخصاً يهودي‌ها را مي‌شناسند زيرا در فلسطين و در زمان قيمومت انگلستان، مقامات [مسئوليت] دولتي داشته‌اند (مثلاً مدتي حاكم نابلس بوده‌اند) و كشور اسرائيل را خطر بزرگي براي تمام دنيا و به خصوص خاورميانه مي‌دانند و اطلاع و ايمان دارند كه هر چه بخواهد مي‌كند و صاحب قدرت فوق‌العاده‌اي است كه بسيار خطرناك است و اگر موفق شود استقرار كامل در اسرائيل [فلسطين] برقرار كند مسلماً صدمه آن به ايران هم وارد خواهد آمد.
بنده با لحن شوخي به ايشان اظهار كردم كه اگر واقعاً شما يهودي‌ها را مالك اين چنين قدرت مافوق همه دولت‌هاي بزرگ مي‌دانيد، پس، از چه راه و چه وسيله قصد داريد اسرائيل را نابود كنيد؟ پس ايشان مطلب ديگري را عنوان كردند.
بايد عرض كنم كه اظهارات ايشان به صورت يك گلة دوستانه بود و بيشتر لحن توصيه و تبليغ را داشت و اعتراض‌آميز نبود.
اينجانب نمي‌دانم جواب‌هايي كه به ايشان داده‌ام صددرصد مطابق سياست دولت شاهنشاهي باشد و با سليقه اولياء محترم وزارت امور خارجه تطبيق نمايد ولي خود اينجانب به آن اظهارات اعتقاد دارم و از نظر سياست داخلي و سياست خارجي خودمان علت ديگري در رويه‌اي كه نسبت به اسرائيل داريم، به جز منافع سياسي منطقه‌اي ايران و جلب دوستي كشورهاي عرب، نمي‌بينم و معتقديم بايد در هر مورد منتي بر آنها بگذاريم. مستدعي است در صورتي كه نظريات ديگري باشد ابلاغ فرمايند تا در موارد ديگر از همان قرار عمل شود.
سفيركبير – ركن‌الدين آشتياني
سفيركبير ايران در اردن، ضمن تأييد اعزام ابراهيم تيموري به عنوان مأمور جديد ايران به فلسطين اشغالي، منافع و مصلحت كشور اسلامي و مردم مسلمان ايران را جدا از مصلحت و منافع كشورهاي اسلامي و مسلمانان منطقه ارزيابي كرده، مدعي و معترف است كه به دليل حضور و اقامت هزار يهودي و بهايي ايراني‌تبار در فلسطين اشغالي و نيز به علت ديدگاه خاص يهودي‌ها به كورش پادشاه هخامنشي دولت شاهنشاهي ايران موظف و متعهد به برقراري ارتباط و همكاري همه‌جانبه با اسرائيل و به رسميت شناختن كامل و علني رژيم غاصب صهيونيستي است ولي در عين حال به خاطر رعايت منافع اعراب اين ارتباط و همكاري توسعه پيدا نكرده و شناسايي اسرائيل در حد «دوفاكتو» بوده است. لذا حكومت پهلوي بايد بر جهان اسلام منت بگذارد كه تاكنون چنين خويشتن‌داري از خود نشان داده است!
خبر ملاقات و متن مذاكرات سفير ايران در اردن با وزير امور خارجه آن كشور، از سوي وزير امور خارجه وقت ايران، در نامه‌اي به كلي سرّي براي رئيس دفتر مخصوص شاهنشاهي ارسال شده بود تا به اطلاع محمدرضا پهلوي نيز برسد.
اعزام نماينده سياسي از سوي اسرائيلي‌ها به ايران و به دنبال آن، فرستادن نماينده جديد از سوي رژيم پهلوي به فلسطين اشغالي و به دنبال آن توسعه و ارتقاي سطح روابط و همكاري‌ها ميان دو طرف، امواج اعتراض جديدي را در ميان مسلمانان و كشورهاي اسلامي برانگيخت. در اين باره، سفير ايران در مصر نيز در نامه‌اي به وزارت امور خارجه نوشت:
اخيراً موضوع تأسيس روابط سياسي و اقتصادي بين دولت شاهنشاهي و اسرائيل مجدداً به ميان آمده و طبق اطلاع حاصله در ملاقاتي كه روز گذشته سفيركبير ليبي در قاهره با معاون سردبير جامعه عرب به عمل آورد در اطراف فعاليت يهود در ايران و ضرورت تماس دول عربي با دولت شاهنشاهي و جلب توجه مقامات وابسته شاهنشاهي به خطر اين فعاليت بحث نموده است. از قرار معلوم اين ملاقات جديد در اثر خبري است كه در روزنامه «دلهي تايمز» انتشار يافته است. [اين خبر] حاكي از اين است كه دولت شاهنشاهي در صدد تأسيس روابط سياسي با اسرائيل مي‌باشد.
روزنامه دلهي تايمز نوشته است:
ظاهراً اعليحضرت همان [همايون] شاهنشاه شخصاً طرفدار ايجاد روابط سياسي و اقتصادي با اسرائيل مي‌باشند. روزنامه مزبور علاوه كرده است كه معاون وزير امور خارجه ايران ضمن نطقي در كميسيون اقتصادي [اعلام كرده آماده همكاري] با اسرائيل مي‌باشد. انتشار اين اخبار موجب خواهد شد كه مجدداً از طرف جامعه دول عرب و نمايندگي‌هاي سياسي دول عرب در قاهره، تماس‌هايي با اين سفارت كبري گرفته شود. البته پاسخ سفارت در زمينه دستور تلگرافي شماره 721 خواهد بود. چنانچه چند روز پيش سفير ليبي به ملاقات اينجانب آمد و همين مطلب را عنوان نموده و جواب مقتضي را دادم.
طبق معمول پاسخ‌هاي سفيران ايران به مقامات و ديپلمات‌هاي كشورهاي اسلامي و عربي و به صورت كليشه‌اي و بر اساس دستور صادره از وزارت امور خارجه ايران مبتني بر نفي و انكار هرگونه رابطه با پاره‌اي توجيهات سبك و سطحي و غيرعقلاني همراه بود. طبيعي بود كه اين پاسخ‌ها و توجيهات براي اكثر مسئولان و مقامات ممالك عربي و اسلامي قانع‌كننده و قابل پذيرش نبود.
نامه وزير امور خارجه به دفتر مخصوص شاهنشاهي براي ارسال گزارش سفير ايران در قاهره يك نمونه‌اي مضحك از فريب و خودفريبي است كه در آن چنين آمده است:
رياست محترم دفتر مخصوص شاهنشاهي
رونوشت گزارش سفارت كبراي شاهنشاهي ايران در قاهره پيرامون شايعات مربوط به استقرار روابط سياسي و اقتصادي بين دولت شاهنشاهي و اسرائيل جهت مزيد استحضار به پيوست تقديم مي‌گردد.
به كارگيري اين نوع ادبيات مبتني بر دروغ و فريب‌كاري از سوي ديپلمات‌ها و سفيران سفارتخانه‌ها برگرفته از فرامين و دستورهاي كليشه‌اي صادره از وزارت امور خارجه و احتمالاً دربار بود:
رياست محترم دفتر مخصوص شاهنشاهي
در پاسخ مرقومه شماره 624، مورخ 28/10/1338 راجع به برقراري روابط بين دولت شاهنشاهي و اسرائيل، همان‌طوري كه مرقوم فرموده بودند، عمل گرديد.
نكته قابل توجه و تأمل‌برانگيز در به كارگيري اين شيوه فريبكاري و دروغ‌گويي اين بود كه در گزارش‌هاي طبقه‌بندي شده ديگر ميان وزارت امور خارجه، ساواك و دربار شاه، مسئله به شكل ديگري طرح و بازگو مي‌شد. براي مثال، در همين ارتباط ساواك در گزارش ديگري در اين باره چنين اطلاع مي‌دهد:
ياكوتا موردي [يعقوب نيمرودي]  رئيس سابق آژانس يهود و از افسران هاگانا پس از 18 ماه اقامت در اسرائيل روز دوشنبه 8/1/1339 [حدود 28 مارس 1960] با هواپيماي بي.او.سي به تهران وارد شده است.
موسي كرمانيان  اظهار داشته ياكوتا موردي [يعقوب نيمرودي] بنا به دعوت دولت ايران آمده و مسافرت او مقدمه شناسايي رسمي دولت اسرائيل از طرف دولت شاهنشاهي ايران مي‌باشد كه مراسم آن پس از مسافرت ملك‌حسين پادشاه اردن به ايران عملي و سفراي دو دولت مبادله خواهند شد. در محافل يهودي حدس زده مي‌شود كه در صورت شناسايي دولت اسرائيل از طرف دولت ايران، ناموردي [نيمرودي] به سمت آتاشه [وابسته] نظامي سفارت اسرائيل در تهران منصوب و شبكه اطلاعاتي اسرائيل در تهران را نيز اداره خواهد كرد.
نويسندگان يهودي درباره چگونگي آمدن يعقوب نيمرودي به عنوان وابسته نظامي به ايران تصريح كرده‌اند كه در زمستان 1338 بعضي مقامات نظامي و اطلاعاتي ايران با سفر به فلسطين اشغالي و ديدار با مقامات سياسي و نظامي اسرائيلي با اين موضوع موافقت كرده بود:
سپهبد حاجي‌علي كيا در دومين سفر به اسرائيل در فوريه 1960 كه با بن‌گوريون، لاسكوف و هرزوك ملاقات كرد، اسرائيلي‌ها بار ديگر مبادلة وابسته نظامي را تكرار كردند. اين بار كيا موافقت كرد و پيشنهاد كرد سرهنگ يعقوب نيمرودي كه يك يهودي ايراني‌الاصل بود به اين سمت منصوب شود. نيمرودي قبلاً نماينده آژانس يهود در تهران بود و به خوبي با آداب و رسوم ايرانيان آشنايي داشت.
فعاليت‌هاي سرهنگ نيمرودي و تماس‌هاي او با محافل نظامي باعث شد كه ژنرال هرزوك رئيس اطلاعات ارتش اسرائيل مجدداً براي سفري ده روزه به تهران بيايد. او در كاخ مرمر به حضور شاه رسيد و طي چند جلسه با ارتشبد عبدالله هدايت رئيس ستاد ارتش مذاكره كرد. او درباره مسائل گوناگون صحبت كرد و خواستار شروع روندي شد كه در نهايت صحبت كرد و خواستار شروع روندي شدكه در نهايت منجر به شناسايي رسمي اسرائيل از جانب ايران مي‌گرديد. هرزوك علاوه بر همكاري ميان بخش‌هاي گوناگون نظامي، پيشنهاد همكاري بين صنايع نظامي دو طرف را مطرح ساخت.