شهید مدرس - احیاگر بزرگ اسلام سیاسی

بیانصافی تاریخی در مورد رجال مشهور و پرثمر و بد دیدن و نادیدن سترگیهای ایشان، همواره یکی از رسوم بدعهدی ایام بوده است. به گفتۀ شهید مدرس بزرگان مملکت ما بداقبال بوده که در اینجا زاده شدهاند؛ زیرا تاریخنگاران به درستی کارهای ایشان را تحلیل نکردهاند و نمیکنند. مرحوم سیدجمالالدین اسدآبادی، با اینکه بعضی ازکشورهای همجوار ما بر سر انتصاب او به کشور خود اختلاف دارند، در سرزمین مادریاش بدفهمیده شده است و هنوز هم، بسیاری از علاقهمندان به تاریخ سیاسی ایران و بهویژه جوانان ما، نسبت به او بلاتکلیف و بهتآلود ماندهاند. اگرچه او مانند هر انسانی از گزند اشتباه مصون نبوده و خود نیز بعضی از آنها را بیان کرده است، خوبیها و درستیهای بسیار ارزشمندش را نمیتوان با غبار جهل و کوتهبینی پوشاند و او را، که یکی از سرمایههای تاریخ دینی و سیاسی ما و سلسلهجنبان تحولات بزرگی در تاریخ معاصر است، نادیده انگاشت.
نوشتار پیشرو، تحلیلی بر اندیشهها و رفتارهای سیاسی ــ اجتماعی این مجتهد مبارز و دلسوز، و پاسخی به بعضی از انتقادهای وارد شده بر اوست.
 
در قرون سیزدهم و چهاردهم هجري قمري، استعمار غربي، از جنبههاي گوناگون فکري، فرهنگي، سياسي، اقتصادي و نظامي، به جهان اسلام هجومی همهجانبه آورد. به واقع در اين دوره تمدن نوين غربي با نشان دادن دو چهرۀ متفاوت از خود به جهان اسلام، مسلمانان را با مشکلات زیادی درگیرکرد. يک چهرۀ اين مهاجم، چهرۀ فرهنگي، علمي، تکنولوژيکی و متفکرانه، و چهرۀ ديگر استعمارگری نظامي با انديشههاي شيطاني و استکباري بود.
در اين دوران درحاليکه کشورهاي غربي نسبت به ديگر ملتهای عالم پيشرفتهتر بودند و با وجود برتری آنها از نظر نظامی، سیاسی و تکنولوژي بر ساير ممالک، کشورهاي بهاصطلاح عقبمانده و از جمله بسياري از ملل مسلمان نيز به تدريج در حال بيداري و جستوجوي علل عقبماندگي خود و تفوق غربيان برآمدند. گسترش نفوذ سياسي و فرهنگي اروپا در کشورهاي اسلامي طي قرن نوزدهم میلادی عکسالعمل ملل مسلمان را در پي داشت که در مجموع اين موضعگيريها و عکسالعملها به دو گروه تقسيم ميشوند: يکي موضع طرفداری و پيروي از تمدن غرب و غربگرايي و ديگري ديدگاه احياگرانه و غربستيزانه.
ديدگاهي، که پيروي بيچونوچرا از غرب را ميخواهد و در برابر چهرۀ علمي، تکنولوژي و تمدن پيشرفتۀ غربي سر تسليم فرود ميآورد، غربگرایی یا غربزدگی گفته میشود. اين دیدگاه تقليد همهجانبه از تمدن غرب، از فرهنگ و تکنولوژي تا طرز پوشش و ظاهر را تجويز ميکند.
ديدگاه ديگر در مقابل غرب بهشدت موضع میگیرد و در برابر نفوذ فرهنگي، فکري و سياسي آن مقاومت ميکند. اين دیدگاه تمدن غربي را زيادهخواهي ميداند که در پي اهداف شوم، شيطاني و استکباري به شرق روي کرده است و اسلام و مسلمانان براي حفظ کيان و موجوديت فرهنگي و اجتماعي خود بايد در همۀ جنبهها با آن مبارزه کنند.
در تقسيمبندي ديگر عکسالعملهای مسلمانان و کشورهاي شرقي در برابر غربيها، مقابلههاي فکري، فرهنگي، سياسي و نظامي از هم تمييز داده ميشوند. اما بايد گفت که اين دو شکل بر روي هم تأثیرات متقابل داشته و از هم الهام گرفتهاند.
در ميان اين دوگانهانگاريها، نوع سومي از عکسالعمل نیز تشخيص داده میشود که آن را نگاه جامع و دربردارندۀ رويکردهاي دوگانۀ فکري ــ فرهنگي و سياسي میدانند.
تقسيمبندي اوليه، دربردارندۀ سه دسته عکسالعمل و نهضت است: 1ــ نهضتهاي سياسي ــ نظامي و اجتماعي؛ 2ــ نهضتهاي فکري ــ فرهنگي و اعتقادي؛ 3ــ عکسالعملها و نهضتهاي جامع و شامل.[1]
در اين ديدگاه کلی، رويکرد سيد جمال جايگاه ويژه و خاصي دارد؛ زیرا با وجود اینکه او طرفدار استفاده از راهکارهاي علمي و تکنولوژيکی غربي برای رهایی از عقبماندگي در جوامع اسلامي است، بهطور جدی با غربزدگي و غربگرايي مخالف است و در برابر آن بر تکیه بر داشتههاي خودي، قرآن و اسلام اصيل تأکيد کرده و زدودن غبار خرافات و سد استبداد را پيششرط پيشرفت ممالک اسلامي دانسته است.
از منظر ديگر سيد جمال مردي عملگرا در زمینۀ سياست است و از دربار شاهان و حکام، حجرۀ علما و وعاظ، تا صفحات روزنامهها و جمع روشنفکران و مردم عادي عرصۀ فعاليت اوست. به اين ترتيب ميتوان گفت که حرکت سيد جمال دارای جامعيتي منحصربهفرد با ابعاد سياسي، اجتماعي، فکري و انديشهاي بود؛ با وجود این، گاه عدهای از منتقدان از جايگاه او در عرصۀ انديشه و عمل غفلت میکنند؛ جايگاهي كه در بنيانگذاري آگاهانه حركتهاي بيداريبخش و احياگر ممتاز است.
اين مقاله نيز در حقيقت در پي بررسي بعضی از انتقاداتي است كه نسبت به عمق انديشه و نظر سيد جمال در حرکت بيدارگرانه، رهاييجويانه و ترقيخواه او بیان شده، و بر آن است که ضمن نقد اين قضاوتهاي تکبعدي دربارۀ سيد، ديدي جامعتر در بررسي انديشه و عمل او ارائه دهد.
 
سيد جمال و انديشۀ احيا
سيد جمالالدين در تحولات سياسي و فکري ايران معاصر جايگاه والایی دارد که مهمترين آن سهم ويژۀ وي در آغازگري نهضت احيا و بازگشت است. در اين زمينه با وجود اینکه پيش از سيد هم اقدامات و حرکتهايي انجام شده و شورشها و قيامهايي بر ضد سلطهگران و استعمارگران غربي شده بود، آنچه حرکت سيد جمال را از آنها متمايز ميسازد، وجه غالب انديشهاي حرکت اوست. نهضتها و جنبشهاي پيش از سيد بيشتر حاصل قيام و اعمال و کردار شورشي بود، اما سيد نخستين کسي بود که بر ضرورت بيداري اسلامي با ديدي آگاهانه و عالمانه تأکيد و آن را دنبال کرد.[2] در واقع بسياري از حرکتهاي بيدارگرانه و رهاييطلب با تکيه بر احساسات ديني و اجتماعي سوار بر امواج عواطف ملّي و مذهبي به سرعت به جلو ميروند و به پيروزيهايي هم ميرسند، اما به دلیل نبود اندیشه براي مراحل پس از جنبش و خيزش برنامه، به سرعت رو به زوال و ناکامي ميروند. اين ويژگي اکثر جنبشهاي مقارن دورۀ سيد جمال است كه وي در نگاه به آن راهي نو در نهضتهاي رهاييبخش ميگشايد. در واقع ویژگی اصلی نهضت احيا و بيدارگري سيد جمال آن است که وي ابتدا در پي شناساندن خودِ مسلمانان به آنها و يادآوري تاريخ و فرهنگ، ميراث، استعدادها و تواناييهاي نهفتهشان بود. وي بر آن بود که ابتدا آگاهي بدهد و مسلمانان را متوجه وضعيت خود و دنياي پيرامونشان کند تا با تكيه بر اين داشتههاي خودي و بازشناخته به سوي جايگاه واقعي خود حركت كند. در انديشۀ سيد تقدم آگاهي بر آزادي، رشد و پيشرفت بهخوبي مشخص است و جمعبندي انديشههاي سيد جمال نمايندۀ اين مهم خواهد بود. در حقيقت با بررسي مختصری در انديشهها، نامهها و آثار سيد ميتوان شرايط لازم براي موفقيت مسلمانان در عرصۀ پيکار با دشمنان خارجي و انحطاط داخلي را در چند مورد عنوان کرد كه عامل خودآگاهي در آن بارز خواهد بود: خودآگاهي انساني (شناخت کرامت آدمي)، خودآگاهي ديني (شناخت دين اسلام)، خودآگاهي تاريخي و فرهنگي (شناخت فرهنگي و تمدني)، تربيت اخلاقي و معنوي (سلوک ديني)، شناخت جهان معاصر (شناخت غرب و تمدن جديد)، و اتحاد و يگانگي مسلمانان (وحدت جهان اسلام).
جمعبندي فوق در هيچيک از آثار و سخنان سيد نيامده است، «اما با استناد به مجموعه حرکات، افکار و اعمال او به راحتي ميتوان اصول و تقدم منطقي آگاهي بر آزادي را مرتبط و مدلل کرد».[3]
اما اين حرکت با انديشهاي که سيد مطرح ميکند؛ يعني جريان طرفدار احياي تفکر ديني و اصلاحطلب، بهمثابۀ يکي از عکسالعملهاي جدي در برابر غرب، به مقاومت معتقد بوده و در برابر تحریکهای بیگانگان و استعمارگران موضعگيريهاي جدي فکري و سياسي از خود نشان داده است. اين دیدگاه از نظر فکري و فرهنگي، آرا، عقايد، ارزشها و جهانبيني غربيها را رد کرده و در برابر آن شعار بازگشت به اسلام اصيل و قرآن، به دور از خرافات و بدعتها را بیان نموده است. مخالفت و مقاومت در برابر استعمار و نفوذ غرب، اعم از فرهنگي و سياسي، در رأس برنامههاي اين جريان قرار داشت.
طرفداران انديشۀ احياگري، در عين ضديّت با چهرۀ استعمارگر غرب، پديدههاي جديد و جنبههاي مفيد علمي و تکنولوژيکی غرب را در محدودۀ هماهنگي عقل، دين، علم و ايمان پذيرا بودند و آن را جايز ميدانستند. پيروان اين دیدگاه در مواجهه با مسائل نو، ضمن توجه و تأکيد بر حفظ اصول انديشۀ ديني و موازين اسلامي و پرهيز از جنبههاي منفي، استکباري و ضد ديني تمدن غربي، از علوم و فنون نوين استقبال ميکردند. در مجموع، دیدگاه احياي ديني ویژگیها و اهداف اصلی ذیل را داراست: 1ــ پيراستن و زدودن عقايد مسلمانان از خرافهها، بدعتها و انحرافات قرون و اعصار و بازگشت به اسلام اصيل و اوليه؛ 2ــ هماهنگ نمودن دستورات و رهنمودهاي ديني با عقل و مقتضيات زمان؛ 3ــ غربستيزي و وحدت و يکپارچگي مسلمانان جهان در مقابل استعمار فرهنگي، سياسي و اقتصادي، و سلطۀ نظامي غرب. طرحها و برنامههاي اين جريان نيز اغلب بر مبناي همين سه امر تنظيم و ارائه ميگرديد.[4]
با توجه به اين تعاريف و توصيفات از احيا، سيد جمالالدين اسدآبادي را از پيشتازان انديشۀ احياي دين و بازگشت به خويشتن ميدانند که ديدي باز نسبت به علوم و فنون نوين روز نيز داشت و حتي بر ضرورت استفاده از آن تأکيد بسيار میکرد.
در واقع سيد جمال تلاش زیادی در زمينة بيداري، احياگري و بازگشت به خويشتن کرد و بحث دربارۀ اقدامات او در اين زمینه و نتايج آن مؤيّد اين مطلب است.
اما بهرغم آگاهي سيد نسبت به زيربناهاي فكري حركت در راه بيداري و ارتقاي مسلمانان از وضعيت رخوت و عقبماندگي، و با وجود بهرهمندی وي از بنيانهاي اساسي فلسفي و انديشهاي در عرصۀ سياسي، عدهای بيتوجه به پشتوانههاي غني انديشهاي حركت سيد، او را مردي غوغايي و بيسواد معرفی ميكنند كه فقط به دنبال حادثهآفريني و شايد تجديد خلافت و بهدست آوردن جايگاهي در آن بود: «... او مردي غوغايي بود، سواد بسيار اندکي داشت، و جز در جريان آفريدن چند حادثهاي که با تاريخ قانونخواهي در ايران نسبتي نداشت، کار مهمي انجام نداد ... از ملکمخان، که تا اعلان مشروطيت نيز زنده ماند، و از آخوندزاده تا کساني مانند جمالالدين اسدآبادي، هيچ کسي را من نميشناسم که توان نظري چنين اقدامي را داشته باشد. در اين ميان تنها همين سيد بود که هم مقتداي روشنفکران بود و هم اهل ديانت پيشرو به او بيالتفات نبودند، اما به شهادت مجموعه آثاري از او که در چند سال اخير منتشر شده، من نميتوانم بفهمم که چگونه ميشود او را جدي گرفت ... تصور نميکنم که سيد جمال حتي مقدمات لازم براي حضور در درس خارج آخوند را داشت. ميزا عليخان امينالدوله به درستي گفته است که معلومات سيد به قوۀ حافظه و لافظه محدود ميشد».[5]
اما برخلاف ديدگاه فوق، سيد جمال آگاهانه به جای صرف کردن وقت خود در بحث و نظر، به آگاهيبخشي و رهایی بزرگان و نخبگان قوم از عقبماندگي، داشتهها و انحرافات خود از مسير علم و انديشه همّت گمارد؛ زیرا اين امر را زيربناي هر حركت و مهمتر از انباشتن تودهاي انديشه و بحث انتزاعي بر انباشتههاي ناکاربردۀ پيشين میدانست. در حقيقت در مرور زندگي و فعاليتهاي وی نيز، بيشتر از انديشه و دیدگاههایش، تحرکات و اقدامات سيد در عرصۀ روبنايي سياست دیده میشود و نه لايههاي عميق انديشه و نظريات فلسفي او. مسئلۀ در خور توجه در اینجا، ناديده گرفته شدن ابعاد انديشهاي سيد جمال در برابر تحركات سياسي و عملي اوست.
در انديشۀ سيد جمالالدين اقدام عملي براي بيداري و آگاهيبخشي نسبت به خويشتن و تحريک قشرهای مختلف روشنفکر و عالم به برپاخواستن، بيش و پيش از هر اقدامي از جمله تدقيق و بررسي موشکافانۀ مباحث نظري و بحث بر سر اختلاف نظر دربارۀ مسائل ديني و فلسفي ضرورت داشته است. سيد جمال با آگاهي بر اين مهم، بيش از تعمق و تشريح انديشهها و فلسفهها، به شکلي عملگرايانه به سياست، بهمثابۀ زيربنايي ضروري براي هر حركتي برای رشد و توسعه، توجه نموده است. در اين زمینه بررسي مختصر ديدگاههاي مختلف دربارۀ نسبت انديشه و عمل در نگاه سيد و نيز بعضی از اقدامات وی بهويژه اعمال او در ارتباط با آغاز جنبش مشروطه، به مثابۀ حرکتي فکورانه در بيداري ايرانيان، روشنگر و نمايانندۀ حقيقت و جايگاه انديشهاي سيد جمال است.
 
انديشه و عمل سيد جمال
دربارۀ کمتر کسي به اندازۀ سيد جمال در دوران اخير تشتت آرا وجود دارد، به شکلي که سيد را از ماجراجو و غوغاسالاري بيدين تا فيلسوفي واقعي و مصلح بزرگ شرق خواندهاند.[6]
بخش عمدۀ اختلاف نظر دربارۀ شخصيت، انديشه و عمل سيد جمال از عملکرد خود او ناشي ميشود؛ زیرا او به دلايل گوناگون در موقعيتهاي متفاوت سياسي، جغرافيايي، شخصيت واقعي خود را مخفي نگاه میداشت و علاوه بر تغییر لباس و عنوان خود در کشورهاي مختلف، مسائلي متفاوت با جوامع دیگر را در هر جامعهای مطرح ميکرد. وي در جامعهالازهر مصر، که کشوري سنّیمذهب است و نگاهي اشعري به فلسفه دارند، از فلسفه ميگفت، اما در ايران، که فلسفه تدريس و تحصيل ميشد، دربارۀ استعمار، استبداد، مبارزه با خرافات و ارتقاي فکر بحث ميکرد و بدینترتیب پايههاي فکري جنبش مشروطه را بنيان نهاد. به همين منظور در هندوستان، که علمگرايي بهویژه با حرکات سرسيد احمدخان رايج گشته بود، در رد مذهب نيچري مطلب مينوشت و علمگرايي افراطي را نقد ميکرد. در واقع ميتوان گفت که سيد در مسير بيداري اسلامي در هر اجتماعي مسائل همان جامعه را وجهه نظر و عمل قرار میداد.[7] 
سيد جمال در واقع مردي سياسي و در درجۀ اول عملگرا محسوب میشد و آثار و گفتار او نيز بيشتر متوجه همين منظور بود تا بیان فکر و فلسفۀ مدنظرش: «بدون شک سيد جمالالدين از آن افرادي است که به قول آندره ژيد، نبوغ خود را در پروراندن زندگاني خود به کار بردهاند و نه در بهوجود آوردن آثار قلميشان. زندگاني سيد جمالالدين حماسهاي است که ساختن و پروراندن آن مستلزم استعداد و قدرت استثنايي است».[8]
سيد جمال از ضعف، رخوت و عقبماندگي مسلمانان در برابر غربيان، که بيشتر نتیجۀ بيتوجهي مسلمانان به علوم طبيعي و ثبوتي، و توجه صرف به علوم ذهني و ادبيات بود، رنج میبرد؛ ازاينرو سيد معتقد بود مسلمانان بايد برای رهایی از عقبماندگی، علم به معناي پوزيتيويستي و جديد آن را، که بر بنيانهاي عقلاني و حسابگرانه بنا شده است، بياموزند. سيد به مثابۀ متفکر و فيلسوفي زمانشناس، با تکيه بر عقلانيت خود، عوامل عقبماندگي مسلمانان را در مقايسه با کشورهاي پيشرفتۀ آن زمان، مسائل اجتماعي عنوان مینمود و براي رفع آن در جوامع مختلف راهکارهاي متناسب با محيط ارائه ميداد. بر همین اساس ميتوان سيد جمال را فيلسوفي اجتماعي دانست که بهدنبال طرح ذهنيتهاي انتزاعي و افکار مجرد از واقعیت و در خلأ نبود، بلکه بر آن بود که مسائل فکري و اجتماعي را براساس وضعیت جامعۀ خود و مشکلات آن مطرح کند.[9]
در واقع سيد جمال عالم و انديشمندي متعهد بود. وی علم، فلسفه، انديشه و نظر را نه براي خود علم و انديشه که براي راهيابي و راهبري سياسي و بهروزي امت اسلام و ملل مستضعف لازم ميدانست. او همه چيز را در خدمت هدفي والا يا آرماني بزرگ ميخواست که در عالم انديشه و نظر ترسيم کرده و آن تحقق سعادت و تعالي مردم مسلمان بود. سيد جمال از اين انديشۀ تعاليخواه و سعادتجو به عالم واقع قدم نهاده بود و ضعف و عقبماندگي و مستعمره شدن ملل مسلمان و نيز زورگويي و استعمارگري فرهنگي و سياسي تمدن صنعتي و پيشرفتۀ غرب را میدید؛ ازاينرو پس از شناسايي علل، سوءتعبير احکام اسلام، خرافات و استبداد را از عوامل اساسي عقبماندگي شرق و استيلاي غرب دانست و خواهان بيداري ملل مسلمان شرق و آشنايي با علوم و فنون جديد و انديشۀ اجتماع مدني و قانونمند از مسیر زدودن خرافات و تعابیر نادرست از اسلام و تبدیل اسلام به ایدئولوژی گردید.
در واقع يکي از دلايلي که در شناخت انديشه و آرای سيد جمال به کردار و گفتار سياسي و عملکرد او توجه ميشود، عملگرا بودن او است. براي سيد عملي اصالت داشت که عقل بر اولويت آن در تحقق آرمانها صحّه گذارده باشد و دين و فلسفهای را ميخواست که عملاً در ملل اسلامي مفيد باشد نه آن اعتقادي باشد که دردهاي آنها را تصعيد بخشد.[10]
به گفتة جمالشناسان مشهور، سيد جمال حتي سبک نگارش و بيان خود را، آنگونه که ميشناسيم، به منظور تأثير و پيشبرد هدف برگزيد و اثبات کرد که در جستوجوي صرف حقيقت نبود، بلکه به نفوذ آن در عالم واقع ميانديشید. نوشتههاي سيد جمال بيشتر به شکل خطابه است؛ زیرا او انديشه را در خدمت عمل و نمود خارجي و آشکار در زندگاني مردمان ميخواست. اما کمي تعمق و تأمل در آن نگارهها، ريشهها و رگههاي آشنايي بسیار سيد با تفکر و فلسفۀ جديد غرب را نمايان خواهد کرد.
سيد جمال، در زمینۀ رابطۀ علم و دين، براي حل اختلافات دربارۀ سازگاری يا ناسازگاري علم با دين، نوعي روح علمي قائل شده و آن را در حکمت علمي نامحدود یافته است. او با توجه و تأکيد گسترده بر جايگاه والاي علم و آثار و برکات علماندوزي و کسب دانش گفته است: «آن علم که به منزلۀ روح جامع و پايۀ حافظه و علت مبقيه بوده باشد، آن علم فلسفه يعني حکمت است؛ زيرا که موضوع آن عام است».[11]
سيد حتي فلسفه را در معناي عملگرايانۀ آن، که در عرصۀ عمل و واقعگرايي مفيد باشد و سبب رشد و پيشرفت در تمامي زمينهها گردد، خواستار بود: «فلسفه است که انسان را بر انسان ميفهماند و شرف انسان را بيان ميکند و طرق لائقه را به او نشان ميدهد. هر امتي که روي به تنزل نهاده است، اول نقصي که در آنها حاصل شده است در روح فلسفي حاصل شده است، پس از آن نقص در سایر علوم و آداب و معاشرت آنها سرايت کرده است».[12]
سيد جمال در مباحث خود دربارۀ توجه به حکمت و فلسفه و نيز علوم نو و مدرن، و گوشزد کردن به علم متعهد و دانش کاربردي يا به عبارت ديگر کاربست علم و انديشه در مسائل مستحدثۀ اجتماعي، سياسي و فرهنگي، از علما و مدرسان علوم به سبب آنکه «در اين زمان در تعليم و تعلّم خود هيچ فايده ملاحظه نميکنند» انتقاد کرده و گفته است: «حکيم آن است که جميع حوادث و اجزاي عالم ذهن او را حرکت بدهد و نه آنکه مانند کورها در يک راهي برود که هيچ نداند که استیش و پايان آن کجاست ... . علماي ما در اين زمان علم را به دو قسم تقسیم کردهاند: يکي را ميگويند علم مسلمانان و يکي را ميگويند علم فرنگ ... . حق در آنجاست که برهان بوده باشد و آنها که منع از علوم و معارف ميکنند به زعم خود صيانت و ديانت اسلاميه را مينمايند و آنها فيالحقيقه دشمن ديانت اسلاميه هستند. نزديکترين دينها به علوم و معارف، ديانت اسلاميه است».[13]
دربارۀ عملگرايي سيد جمال گاه حتي اغراق نيز شده است و همۀ انديشه و حتي دينورزي او را براي عملگرايي، تحريک و تهييج علما و مردم براي بيداري، حرکت و رهاييطلبي و ايستادگي در برابر غرب، مقاومت در برابر نفوذ فکري، فرهنگي و سياسي بيگانه و کسب علم و دانش، اتحاد و پيشرفت دانستهاند.[14]
اگرچه سيد جمالالدين ملل مسلمان را به اهميت علوم جديد توجه ميداد و خواهان بيداري و رهايي آنها از اين مسير بود، اين دعوت و توجه به علوم نو، در انديشۀ سيد جمال در چهارچوب اسلام و آموزههاي اصيل ديني بود و برخلاف کساني چون سيد احمدخان در پي مطابقت دادن تعاليم اسلامي با علوم تجربي بدون حل اختلاف مسائل فکري در مورد پذيرش آنها نبود. سيد بر آن بود که نشان دهد علوم جديد با قرآن و اسلام اصيل تعارض و تضادي ندارند.
نكتۀ مهم ديگري كه امروز بعضيها را دربارۀ عمق بنيانهاي فلسفي و انديشۀ سيد جمال به شک انداخته اين است كه بررسي آثار سيد جمال نشان ميدهد با وجود آنکه او به اغلب دانشمندان مشهور و تأثيرگذار غربي در علوم طبيعي همچون گاليله و نيوتن و کپلر و ديگران توجه كرده، سخني از کساني چون کانت، هگل، دکارت و مسائلي که مشغلۀ فکري آنان بوده است بيان نكرده است.
دراينباره نيز بايد گفت كه سيد جمال در واقع انديشمندي متعهد بود و انديشه و فلسفه را در حدي که پاسخگوی مسائل سياسي و ضرورت زندگي ملل باشد، مطرح ميکرد و بيشتر به کاربرد مباحث توجه مینمود تا نظرورزي صرف و نامتعهدانه. در حقيقت غالب انديشه و اهداف سيد جمال بر اساس استقلالطلبي و رهاييجويي و بيداري و وحدت مسلمانان و زدودن غبار خرافه و جهل از دامن امت اسلامي بود.[15]
اغلب آثاري که دربارۀ سيد جمال نگاشته شده است و ميشود و نيز گفتارهايي که دربارۀ او ايراد ميگردد، موضعي تاريخي دارد و تحرّکات و سفرهاي سيد و دیدارها و تقابل وی با سياستمداران و روشنفکران و علما بیان میگردد و از کنه و عمق انديشه و تفکر او، که محرّک اوليه در جنبش بيداري و احياست، غفلت میشود. دکتر کريم مجتهدي با بيان اينکه بسياري از سوءتفاهمها و ابهامها دربارۀ سيد جمال از آن ناشی میشود که افکار سيد را فقط از منظر «من قال» لحاظ ميکنند، ولي اگر اکتفا به «ماقال» شود، هرنوع سوءتفاهم از بین میرود، گفته است: «افکار و عقايد سيد نه تنها بسيار روشن است، بلکه اجزای آن در يک نظام ملّي فکري چنان به نحو منسجم و طبيعي هماهنگ و متشکل ميشود که کوچکترين خلل و خدشهاي از اين لحاظ بر آنها وارد نميآيد. در وحدت فکر سيد جمالالدين اسدآبادي مجالي براي ترديد باقي نميماند».[16]
سرانجام در برابر انتقاداتي كه دربارۀ عمق انديشۀ سيد جمال و فقدان حركت وي از بنيانهاي مستحكم انديشهاي ايراد ميشود، بايد گفت كه وي در حركت بيداريبخش و احياگرانۀ خود، برخلاف بعضي از روشنفكران نه چندان ژرفانديش روزگار ما، فقط به لايههاي سطحي حركت اجتماع و نخبگان علمي و سياسي توجه نمیکرد، بلكه آنچه او در طلب آن براي ملل مسلمان بود خودباوري، بازيافتن روحيۀ علمي ازدسترفته، تلاش و تكاپو براساس بنيانهاي غني انديشه و علم خودي بود. عبدالکريم سروش دراينباره گفته است: «مرحوم سيد جمال در مقالۀ مربوط به رد نيچريه يا رد ماترياليستها و نيز در پاسخي که به ارنست رنان نوشته است يا در مقالهاي که درباب تعليم و تعلم نوشته است، در همۀ اين مقالات توجه خاصي به علم مغربزمينيها و به تعبير خودش به فلسفه نشان داده است و توضيح ميدهد که فلسفه چيزي است که ما مشرقزمينيها از آن محروم ماندهايم. تعبير فلسفه، که مرحوم سيد جمال در اينجا به کار ميبرد، به معناي مصطلح آن در فرهنگ ما نيست. معادل فرهنگ به معني جديد کلمه هم نيست، بلکه به معناي علتيابي و به معناي روح علمي داشتن است و اين چيزي است که سيد جمال، جامعۀ مسلمين عصر خود را فاقد آن ميدانست و معتقد بود که دوباره بايد آن را زنده کرد».[17]
سيد جمال برای يافتن چرايي مسائل (كه در اينجا عقبماندگي مسلمانان است) و ارائۀ راه حل، به عميقترين لايهها ميرفت. وي رفع ضعف مسلمانان و غبار بدبختي از كشورهاي آنان را جز به دست خود آنها ممكن نميدانست و پيش از همه به خودآگاهي آنان را در اين زمينه تأکید میکرد. او حتي در اواخر عمر از اينكه بذرهاي آزاديخواهي را در دربار فاسد سلاطين و حاكمان پاشيده بود اظهار ندامت ميكرد و ميگفت: «اي كاش من تمام تخم افكار خود را در مزرعۀ مستعد ملّت كاشته بودم».[18]
علاوه بر اين، نكتۀ ديگر دربارۀ اهميت انديشههاي سيد جمال، اثرگذاري غيرمستقيم او در جنبش مشروطه است؛ البته با اين شرط كه ديدگاهي كه طبقۀ علما و روحانيان را تأثيرگذارترين طبقه در اين جنبش ميداند، بپذيريم. جالب اين است كه اين ديدگاه را همان ناقدان سيد جمال كه پيشتر به آن اشاره شد، عنوان ميکنند.
دکتر سيد جواد طباطبايي در مطلبي با عنوان «علما و نظريۀ مشروطه» با نفي ديدگاهي که معتقد است «روحانيان شرکتکننده در جنبش مشروطهخواهي گرچه مؤثر و فعال بودهاند، اما به درستي نفهميدهاند که مشروطيت چيست»، بر این باور است که «اتفاقاً تنها کساني که معناي جديد مشروطه را متوجه شدهاند علما بودهاند».[19] دليل طباطبايي براي طرح اين ادعا اين است که «علماي ديني چون برداشت دقيقي از فقه داشتند و چون فقه با حقوق نسبت دارد پس دقيقاً ميدانستند مشروطيت چيست». در واقع نظر طباطبایی چنین است که «اگر قرار است به تجربۀ گذشته توجه کنيم و براي آينده عبرت بگيريم، بايد از اينکه پروژۀ علمايي مانند آخوند خراساني، علامه نائيني، محلاتي و ديگر علماي ديني مشروطهطلب را ادامه نداديم و به تجربههاي درخشاني مانند مجلس اول در تبديل فقه به قانون توجه نکرديم، از خود انتقاد کنيم.
بيان علما از فرمولبنديهاي علوم سياسي بسيار دقيق است ... . اتفاق مهمي در مجلس اول رخ داد و اگر ما مجلس اول را بفهميم متوجه ميشويم مجلس اول به راهي ميرفت كه روشنفكري و غيرروشنفكري ما به آن بيتوجه بوده است. در مجلس اول براي اولينبار نظام حقوق شرع به حقوق جديد تبديل ميشود ... . در جامعهاي كه فقه مناسبات ما را تنظيم ميكرد نظريۀ محلاتي و نائيني راه حكومت قانوني را در ايران باز كرد».[20]
اما اگر علماي عصر مشروطه به سبب وسعت انديشه و ذهن و شناخت استلزامات محيط و جامعه در اين حركت بيش از همه مؤثر بودند و بيانشان از «فرمولبنديهاي علوم سياسي بسيار دقيق بود»، پس بيشك محرك اول آنان در اين مسير را بايد انساني بس آگاه و مسلط بر سير امور، جامعه و انديشۀ روزگار دانست و نه كسي كه «مردي غوغايي بود، سواد بسيار اندکي داشت و...کار مهمي انجام نداد» يا «در مباحث نظري در جايگاهي نازل بود» و «نميتوان او را جدي گرفت». در اينجا فقط اين نكته باقي ميماند كه سيد جمال تا چه اندازه بر انديشه و عمل علماي مشروطه اثرگذار بوده است.
 
سيد جمال و علماي مشروطه
دربارۀ سيد جمال و تأثیرات او بر جنبش مشروطه ديدگاههاي متفاوت و گاه متضادي ارائه شده است، اما از همان آغاز جنبش مشروطه تاکنون، همواره بسياري از انديشمندان و روشنفکران ما دربارۀ مقدمات و موجبات این جنبش، تفکر و تأمل کردهاند. در اين ميان به جز تعداد اندکي از آنان، کمتر کسي تأثيرات سيد جمال و نفوذ او را تأیید کردهاند؛ در واقع آن حقشناسي و قدرداني که شايسته بوده نسبت به اسدآبادي ادا نشده است.[21]
پيشتر به مراودات سيد جمال با دربارها و سلاطين و حكام و تلاش وي در راه اصلاح امور از درون دستگاههاي حكومتي و در واقع اصلاحگرايي با نگرش اصلاح از بالا اشاره شده است، اما در اين زمينه بايد گفت: «تجربۀ ناموفق او در زمينۀ توسعه و نوسازي در کشورهايي چون افغانستان، ايران و عثماني منجر شد که توان خود را در بسيج سياسي طبقۀ علما صرف کند».[22]  دکتر عبدالکريم سروش دربارۀ رابطۀ سيد جمالالدين اسدآبادي و علما گفته است: «وي در تمام عمرش با علما مراوده داشته و ميخواست که آنها را به حرکت وادارد».[23]
در واقع سيد جمالالدين با بيان و قلم بُرّندۀ خود بسترهاي انقلاب مشروطه را فراهم آورد و بهویژه علماي روحاني والامقام براي قبول مشروطۀ نوبنياد رايزني كرد. دکتر محمد محيططباطبايي، با اشاره به جايگاه والای سيد جمال در فراهم ساختن بسترهاي انقلاب مشروطه، گفته است: «روزي که علماي بزرگ تهران و عتبات در صدر نهضت مشروطه قرار گرفته بودند، معلوم شد حسن ظن و حدس صائب سيد جمالالدين دربارۀ عنصر مشروطهساز ايران به خطا نرفته بود و از حرکت تمرّد تنباکو تا مهاجرت به قم و پشتيباني علما از مشروطهخواهان در برابر کودتاي باغ شاه، همه جا روح او، راهنماي کساني بود که هريک در مقام مقتديالانامي قرار داشتند ... . سيد جمالالدين در تاريخ ايران عامل ظهور تحولي شد و ملّت ما را به راهي رهبري کرد که پس از آن در پيچوخمهاي آن راه به سوي زندگاني افضل گام بر ميدارد و هر روز انتظار دارد که به صورتي بهتر و حالتي برتر درآيد».[24]
با نگاهي به اقدامات، ديدارها و گفتارهاي سيد در ايران و تأثيرات او بر متفکران، علما و سياستمداران مقارن با تحرکات مشروطهخواهانه عصر مشروطه، بر سهم سيد جمال در اين زمينه پي خواهيم برد و بيشک آشکار ميشود که کساني که در ماجراي قيام تنباکو، طريقۀ نهضت و قيام را آموخته بودند، سالها بعد در ماجراهاي مشروطه مانند قضيۀ عينالدوله و سيدهاشم قندي، درسهايي را که در مکتب سيد جمال فراگرفته بودند، پس دادند.
علماي دين نيز که با تلاشها، نامهنگاريها و ديدارهاي سيد جمال، از کنج حجرهها، حوزهها، درس، منبر و محراب به عرصۀ سياست وارد شده بودند، در ماجراي مشروطه عاملي مؤثر بوده و به بيان بعضی از محققان تأثيری به مراتب مهمتر و سازندهتر از روشنفکران ما داشتهاند. در واقع رهبری روشنفکران نوانديش عصر مشروطه را علما و روحانيان تحريکشده توسط عملگرايي چون سيد بر عهده گرفتند.
سيد جمالالدين، پس از مسافرت به ايران، ضرورت تهييج و تجهيز اهل علم را بر ضد اهل سياست احساس کرد و درست عمل نمود. نامههايي از سيد جمالالدين اسدآبادي نشان ميدهد که از شهرهاي مختلف مانند لندن و استانبول به علماي ديني نامه نوشته و آنها را به مخالفت با ظلم و استبداد دعوت نموده است.
آيتالله سيد رضي شيرازي آورده است: «مرحوم آيتالله مرعشي نجفي براي من نقل کرد: سيد جمال براي ملاقات با ميرزا به سامرا ميرود. ميرزا به وي وقت ملاقات نميدهد. سيد شبانه از ديوار خانۀ ميرزا بالا ميرود و وارد اتاق ميرزا ميشود و با او ملاقات ميکند!».[25]
سيد، علما را، که از واقعۀ تنباکو به بعد تا آغاز و اوجگیری مشروطه تأثیر بسیار بالا و نسبتاً هماهنگی در مشروطه داشتند، به ميدان سياست خارجي و داخلي ايران وارد کرد. در واقع حضور علما براي شرکت در امور سياست داخلي و خارجي حاصل تلاشهاي سيد جمالالدين اسدآبادي بود؛ چه، روزهايي که در تهران و کموبيش مخفيانه درس جنبش آموخت، و چه، با مکاتباتي که سالهاي بعد انجام داد. مسافرت سهماهۀ سيد در سال 1303.ش به تهران و معاشرت با روشنفکران، علما و نيز مردم عادي بيشک در برانگيختن و بيدار ساختن روحيۀ خاموش و انزواجوي آنان و بهویژه طبقۀ روحاني و عالم تأثیر بسیاری داشته است.
اگر با تقسیمبندی سهم افراد در تأسيس حکومت مشروطه، اينطور به نظر میآید که اگرچه کساني چون ملکمخان در تنظيم و تدوين فکر مشروطه سهم داشتند، سيد جمالالدين از نظر آماده کردن بسترها و شکستن ديوار خوابآلودگي و بيتحرکي و رکود، در درجۀ اول قرار دارد. در واقع اگر اين سد نشکسته بود و بسترهاي فکري آماده نبود، «ممکن نبود مظفرالدينشاه بدان سرعت و سهولت تسليم شود» و اگر پشتيبانيهاي بزرگان و علماي محترمي چون «ملاکاظم خراساني و ميرزا حسين حاجي ميرزا خليل تهراني» نبود، مجاهدين تبريز با آن روحيه و انگيزه حرکت نميکردند.[26]
سيد جمالالدين براي درمان دردهاي سياسي آن زمان (که به وجود آنها در تن و جان ممالک و ملل اسلامي پي برده بود) به سه اصل توجه کرد: «نخست تبديل شيوۀ حکومت از استبداد به مشروطه و برقراري قانون به جاي رسوم و اوامر، دوم از ميان بردن آثار تفرقۀ مذهبي و احياي روح وحدت اسلامي و سوم مبارزۀ علني و بيرحمانه با نفوذ استعماري انگليس».[27]
سيد جمال حتي بهطور مستقيم در بنيانگذاري بعضي از اقدامات، كه در عصر مشروطه صورت گرفت و بسياري از روشنفكران ادامهدهندۀ راه او شدند، تأثیر داشته است؛ از جمله در تدوين قانون اساسي كه در دوران مشروطه به بحثي مهم و كانوني بدل شد، بايد گفت كه سيد نخستين تدوينکنندۀ قانون اساسي در ايران است که «در سفر آخر به تهران به درخواست ناصرالدينشاه انجام شد که البته به مزاج شاه مستبد خوش نيامد».[28]
 
نتيجه:
سيد جمالالدين اسدآبادي به سبب درک صحيح و جامعي که از سير امور و تحولات جهان اسلام و نيز غرب داشت و نيز بهواسطۀ باريکبيني و پي بردن به لايههاي زيرين دلايل عقبماندگي و ضعف مسلمانان و ارائۀ راهکاري بنيادين با فراهم ساختن مقدمات نهضت بيداري و احياي عالم اسلام، جايگاه ويژهاي در مقام انديشه و نظر دارد؛ بااینحال عدهای از منتقدان، وی را فردی کماطلاع از دانش و علم شرق و غرب، بيبهره از دانش فلسفي و نظري عميق، مردي غوغايي و حتي بيسواد خواندهاند.
اما در بررسي اين انتقادات و واکاوي انديشه و عمل سيد جمال، بهویژه در فراهم ساختن مقدمات نهضت احيا، فلسفۀ نهفته در پس اين نهضت و نيز تأثيرات باواسطه و بيواسطۀ سيد در نهضت مشروطه، مشخص ميشود. عامل اساسي در اين سوءتفاهمات دربارۀ سيد جمال آن است که در نگاه اول و زودگذر به زندگي سيد، بعد عملي و سياسي شخصيت او بيش از بعد انديشهاي و نظري به چشم ميآيد و اين نکته پي بردن به لايههاي زيريني را که دربردارندۀ انديشه و نظر سيد جمال است به تعمق بيشتر در بيان و آثار وي نيازمند ميسازد. در واقع انديشه، فهم نظري و وسعت دانش سيد جمال در پس عمل وي نهفته است؛ عملي که او خود آن را از سر وسعت انديشه و احاطه بر سير امور عالم اسلام براي بيداري و رهايي مسلمانان در آن روزگار بر هر امر و بحثي مقدم ميديد. سرانجام بايد گفت که از اين ديدگاه جامعنگر و دربردارندۀ عمل و انديشۀ سيد به شکل توأمان، او نه تنها مردي غوغايي نبود، بلکه منادي آگاه بيداري و رهايي به شمار ميرفت.
 
پینوشتها

 
________________________________________
*  استاديار گروه علوم سياسي دانشگاه اصفهان.
* کارشناسي ارشد علوم سياسي دانشگاه تربيت مدرس.
[1]ــ سید احمد مؤثقی، استراتژی وحدت در اندیشة سیاسی اسلام، قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، حوزة علمیه قم، 1370، ص 288
[2]ــ حسن یوسفی اشکوری، نوگرایی دینی: نقد و بررسی جنبش اسلامی معاصر، تهران: نشر قصیده، 1377، صص 10 ــ 9
[3]ــ همان، صص 12 ــ 11
[4]ــ سید محمد مؤثقی، همان، ص 294
[5]ــ سید جواد طباطبایی، «ادعانامه علیه روشنفکران»، هفتهنامه شهروند امروز، سال سوم، ش 45، (اردیبهشت 1387)، صص 109 ــ 108
[6]ــ کریم مجتهدی، سید جمالالدین اسدآبادی و تفکر جدید، تهران: نشر تاریخ معاصر، 1362، ص 15
[7]ــ سید محمد ثقفی، «مسلمانان، عقلانیت و علم جدید»، اطلاعات حکمت و معرفت، سال سوم، شماره پنجم، (مرداد 1387)، ص 17
[8]ــ کریم مجتهدی، همان، ص 17
[9]ــ سید محمد ثقفی، همان، ص 18
[10]ــ کریم مجتهدی، همان، صص 20 ــ 19
[11]ــ سيد جمالالدين اسدآبادی، 1312، ص 92
[12]ــ همان، صص 93 ــ 92
[13]ــ همان، صص 95 ــ 94
[14]- Keddie; 1972: 52
[15]ــ علیاصغر حلبی، زندگانی و سفرهای سیدجمالالدین اسدآبادی معروف به افغانی، تهران: زوّار، 1383، ص 3
[16]ــ کریم مجتهدی، همان، ص 12
[17]ــ حسن یوسفی اشکوری، همان، ص 106
[18]ــ سیدهادی خسروشاهی، «گفتوگو با سیدهادی خسروشاهی»، اطلاعات حکمت و معرفت، سال سوم، شماره پنجم (مرداد 1387)، ص 8
[19]ــ سیدجواد طباطبایی، «سخنرانی سیدجواد طباطبایی با عنوان «علما و نظریه مشروطه» در همایش ایران یکصد سال پس از مشروطیت»، روزنامه شرق، ش 828، (16 مرداد 1385)، ص 22
[20]ــ همانجا.
[21]ــ محمد محیط طباطبایی، سیدجمالالدین اسدآبادی و بیداری مشرقزمین، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1370، ص 94
[22]ــ علیرضا سلیمانی، «مدرنیته از دیدگاه سیدجمالالدین اسدآبادی»، فصلنامه پژوهش، ش 7، (دی 1377)، ص 97
[23]ــ حسن یوسفی، اشکوری، همان، ص 102
[24]ــ محمد محیط طباطبایی، همان، صص 92 ــ 91
[25]ــ تبرائیان، 1379، ص 339
[26]ــ محمد محیط طباطبایی، همان، ص 101
[27]ــ همان، ص 299
[28]ــ حسن یوسفی اشکوری، همان، ص 12