هویت ملّی در جنبش دانشجویی تبریز
دورۀ اشغال ایران و حضور فیزیکی و فرهنگی اشغالگران در جنگهای جهانی اول و دوم در این کشور، تعرضات قدرتهای بیگانه و عوامل آنها در ایران برای به خطر انداختن تمامیت ارضی کشور تحت عنوان تحرکات تجزیهطلبانه، بهویژه بعد از شهریور ۱۳۲۰، واقعۀ سی تیر ۱۳۳۱، نهضت ملّی نفت و دورۀ کودتای ۲۸ مرداد تا آغاز نهضت اسلامی نمونههایی است که نگارنده به شکل موردی جایگاه هویت ملّی را در جنبشهای دانشجویی دانشگاه تبریز در آن برههها بررسی کرده و در پی آن است که مرزهای هویت ملّی (ایرانی ــ اسلامی) را از هویتهای وابسته به حکومت و هویتهای جعلی و تحمیلی جدا و منفک نماید.
هویت ملّی و مسائل و مباحث مربوط به آن از دغدغههای متفکران و اندیشمندان ایران اسلامی است. موضوع از زمانی اهمیت یافته که مسائلی در عرصۀ داخلی و خارجی هویت ایرانی را با چالشهایی مواجه ساخته است.[۱] این اصطلاح در علوم سیاسی و علوم اجتماعی تعاریف مختلفی را دارا میباشد، ضمن اینکه همچون سایر اصطلاحات علوم انسانی، تعریف جامع و مانعی از آن ارائه نشده است. هریک از محققان و صاحبنظران از «ظن خود» یار این مفهوم گشتهاند[۲] که نگارنده نه در صلاحیت نقد و بررسی آن تعاریف است و نه در جایگاه ارائۀ تعریفی جدید. بااینحال براساس برداشتی که از این تعاریف حاصل شده تعریفی مختصر و مفید ارائه گردیده، سپس براساس این تعریف، هویت ملّی (ایرانی اسلامی) در جنبش دانشجویی و جنبش دانشجویی تبریز (۱۳۲۹ــ ۱۳۵۷) بررسی شده است. شایان ذکر است طرح مباحثی از این دست، هم جدید و نو میباشد و هم کاستیهایی طبیعی همراه خود دارد. امید است در نقد و بررسی بیشتر بتوان دستاوردهای علمیتری ارائه داد.
هویت ملّی ایرانی
هویت مفهومی است احساسی که از اجزای پایا و پویا تشکیل گردیده است که باعث میشود خود را در مقابل دیگران شناسایی کنیم؛ احساس تعلق به کلیتی فراگیر که در تکتک اعضای جامعه وجود دارد. در این احساس تعلق، عوامل مختلفی شناساییشدنی است جغرافیا، تاریخ، فرهنگ، دین، زبان و ادبیات، و… هر یک به شکلی جایگاهی در هویت ملّی دارد. هویت ملّی ایرانی هم از ترکیب این مجموعه عوامل در طی قرون شکل گرفته و حیات پر فراز و نشیبی داشته است. بخش در خور توجهی از هویت ایرانی به ایران قبل از اسلام و بخش در خور توجهتری به ایرانِ اسلامی و آمیختگی اسلام با جنبههای مختلف حیات مردم ایران باز میگردد که بهرغم فرازونشیبهای بسیاری که به خود دیده، در اغلب موارد تعادل خود را حفظ کرده است.[۳] درحقیقت، هویت ایرانی در طی تاریخ شکل گرفته است. هویت ملّی را میتوان روح ایران تصور کرد. حال بسته به هر مقطعی از تاریخ خود که به جنبهای از آن تهاجم شده، آن جنبه از هویت ملّی نمود و جلوۀ بیشتری یافته؛ ضمن آنکه سایر جنبههای آن هم به درد آمده است؛ زیرا:
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تعرضات نظامی، فرهنگی، اقتصادی و… ضمن آنکه جنبۀ بیرونی دارد، جنبۀ روانی و معنوی هویت ایرانی را هم به عکسالعمل واداشته است. تجلی این روح و احساس همگانی ملّی را در جنگهای روسیه علیه ایران، جنگ جهانی اول، نهضت ملّی نفت، انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی عراق علیه ایران میتوان دید، ضمن آنکه دین و مذهب و زبان و ادب هم تجلیهای در خور ملاحظهای در این حفظ موجودیت و هویت داشته است. پرواضح است جدا کردن این اجزای شکلدهندۀ هویت ایرانی کار شایستهای نیست؛ زیرا در تعامل مشترک با هم نمود یافتهاند.
جنبش دانشجویی
با چنین درک و تصوری از هویتِ ملّی ایرانی، لازم است نیمنگاهی هم به جنبش دانشجویی شود. پیدایش جنبش دانشجویی و دانشآموزی در ایران به روزگار مشروطه و پس از آن بازمیگردد، چه دانشآموزان و دانشجویانی که در داخل ایران، بهویژه از سال ۱۳۱۳ به بعد درگیر آن بوده و چه دانشجویانی که در خارج از ایران به آن مبادرت کردهاند. موقعیت دانشجویان پرتحرک و جویای نام، اهمیت خاصی به این قشر در تاریخ معاصر ایران داده است. این اهمیت را از شهریور ۱۳۲۰ به بعد بیشتر میتوان مشاهده کرد.[۴]
دانشگاه تبریز هم، که رسماً از سال ۱۳۲۶ تأسیس گردید، با توجه به نقش تاریخی و سرنوشتساز آذربایجان و تبریز در تاریخ ایران، خیلی زود جایگاه مهمی پیدا کرد و بعد از دانشگاه تهران، مهمترین دانشگاه در عرصههای علمی، سیاسی و مبارزاتی ایران گردید.
جنبش دانشجویی را به چند مرحله و دوره میتوان تقسیم کرد: ۱ــ در دوران نهضت ملّی نفت؛ ۲ــ در آستانۀ نهضت اسلامی سال ۱۳۴۲؛ ۳ــ دوران رکود جنبش دانشجویی (۱۳۴۳ــ ۱۳۴۶)؛ ۴ــ دوران فعالیت جریان چپ (۱۳۴۶ــ ۱۳۵۱)؛ ۵ــ دوران فعالیت جریان مذهبی و غلبه بر جریان چپ (۱۳۵۲ــ ۱۳۵۷).[۵]
جنبش دانشجویی در تبریز و کلاً ایران، چون تابعی از مسائل جاری در سطح جامعه بوده، طبیعی است هویت ملّی و جنبههای مختلف آن، تجلّی خاصی در آن داشته باشد. ازاینرو در ارائۀ بحث براساس دورانهای جنبش دانشجویی تبریز، این تجلّی و ظهور و بروز را پی خواهیم گرفت.
الفــ نهضت ملّی نفت:
تکیۀ بیش از حد حکومت رضاشاه بر جنبههای باستانی و باستانگرایی افراطی و تلاشهای بسیار به منظور برهمزدن مبانی هویت ملّی، بهویژه مبارزه با مذهب به عنوان یکی از ارکان هویت ایرانی، از یکسو، و نداشتن مشروعیت عرفی و مذهبی[۶] حکومت اقتدارگرای پهلوی، از سوی دیگر، و به دنبال آن حادثۀ سوم شهریور و فروپاشی سلطنت و اشغال ایران به دست متفقین، باعث یأس و ناامیدی و جریحهدار شدن احساسات ملّی گردید، ضمن آنکه، کمتر کسی از برچیده شدن بساط استبداد رضاخانی ناراحت بود. اشغال ایران به دست بیگانگان و دامن زدن به فعالیت گروههای وابسته به آنها حس بیگانهستیزی را در جامعۀ ایرانی دامن زد. پیدایش بحران آذربایجان که میرفت وحدت ارضی ایران را خدشهدار سازد، این حس ایرانگرایی را تشدید کرد. این حس ملّی مردمی با مفهوم هویت از نظر حکومت تفاوت عمدهای داشت. این حس، از هویت اصیل ایرانی سرچشمه میگرفت، درحالیکه از نظر حکومت، بیگانهگرایی و وابستگی به یکی از قدرتهای بیگانه لازمۀ ترقی محسوب میشد. واقعۀ کشف حجاب نمونۀ بارز این رویارویی هویت اصیل و هویت جعلی میتواند باشد.
در چنین شرایطی که بیگانگان (شوروی و انگلیس)، هم به مرزهای جغرافیایی و هم به مرزهای ارزش هویت ایرانی تعرض کرده بودند، عرق بیگانهستیزی رشد فزایندهای یافت. سرانجام این روحیۀ همگانی، در نهضت ملّی کردن صنعت نفت متجلّی گردید. دانشجویان، به عنوان حساسترین قشر جامعه نسبت به سرنوشت کشور، سهم عمدهای در این تجلی هویت ملّی بر عهده داشتند. این نهضت نمادی از اجزای تشکیلدهندۀ هویت ایرانی را حداقل تا بعد از واقعۀ ۳۰ تیر ۱۳۳۱ با خود داشت؛ یعنی هم نمادهای ایرانیت و هم نمادهای اسلامیت.
دانشجویان دانشگاه تبریز و دانشگاه تهران در این نهضت، حضور فعالی داشتند، ضمن آنکه با معارض جدی، یعنی حزب توده و هواداران آن در دانشگاه هم در تلاقی بودند. مهندس سید مسعود پیمان یکی از شاهدان عینی روایت کرده است:
«مردم تبریز هم، که در جریان ملّی شدن نفت پشت سر رهبران نهضت ملّی بودند، در مقابل تودهایها در دانشگاه تبریز تحریکاتی داشتند. گروههایی مثل جمعیت طرفداران صلح وابسته به حزب توده فعال بودند. در روزنامۀ مهد آزادی میخوانیم که در خود دانشگاه تبریز، دانشجویان مانع از فعالیت و سخنرانی آنها میشدند یا آنها مانع دانشجویان ملّی میشوند یا اعضای وابسته به حزب توده تلاش میکنند این دعواها به خیابانها کشیده و دانشگاه بهعنوان کانون مبارزه بسته شود. خودم شاهد بودم که به دفتر روزنامۀ مهد آزادی آمدند برق روزنامه را قطع کردند و یک دعوای ساختگی راه انداختند.»[۷]
مبارزه با استعمار انگلیس و قطع دستان سلطهگر آن از صنعت نفت کشور در این مقطع جلوهای از هویت ایرانی، و دولت دکتر مصدق هم سمبل آن بود؛ هرچند بعداً مشخص شد در این فرصت مغتنم دکتر مصدق نتوانست نگهبان خوبی برای هویت ملّی باشد.
از حمایت کردن دانشجویان تبریز از نهضت ملّی شدن صنعت نفت صحنههای زیبایی گزارش شده است. دکتر محمّدعلی فائق، از فعالان جنبش دانشجویی آن مقطع، از طوماری سخن گفته است که در حمایت از این خواست ملّی تهیه شده بود: «در این مقطع باید بگویم ما دست به تهیۀ طوماری بدین شرح زده بودیم که: اینجانب امضاکننده در زیر ورقه، موافقت قاطع خود را با ملّی شدن صنعت نفت اعلام داشته و تا پای جان آمادۀ فداکاری در این امر ملّی هستیم و آن را نمونهای از آزادی ملّت و استقلال کشور میشناسیم. مسئول این کار آقای دکتر طلوعی بود که طومار را به جای چسبانیدن ورقههای امضا به صورت ورقی که در قسمت فوقانی هر ورق شرح فوق به چشم میخورد در چند کلاسور جمعآوری کرده، ابتکار ویژهای بود و پس از تهیۀ چند هزار امضا، کلاسورها را آقای دکتر جعفر طلوعی شخصاً به تهران برد تا تحویل مجلس شورای ملّی گردد. کلاسورها را مرحوم الهیار صالح به مجلس برد و طی سخنرانی کوتاه و تشکر از امضاکنندگان تقدیم هیأترئیسه مجلس نمود که فوقالعاده مورد توجه قرار گرفت.»[۸]
خرید اوراق قرضه، جلوهای دیگر از این ارادۀ ملّی بود. روزنامۀ مهد آزادی در شمارۀ ۵۸ خود نوشت: «روز پنجشنبه ۱۵/۱۲/۳۰ دانشجویان دانشگاه تبریز با صفوف منظم برای خرید اوراق قرضه به بانک ملّی تبریز مراجعه کردند. «این احساسات میهنپرستانۀ دانشجویان عزیز و بیدار دانشگاه مایۀ تحسین و امیدواری عموم میهنپرستان شد، این تظاهر کاملاً بینظیر است.»[۹]
تحصن دانشجویان همراه مردم تبریز در تلگرافخانه در اعتراض به نخستوزیری قوام و صدور دو اعلامیۀ مستقل[۱۰] از عملکرد دانشجویان این دانشگاه در جهت متجلی ساختن هویت ایرانی میباشد. بهرغم این مبارزات، به دنبال نادیده گرفته شدن بخش مهمی از هویت ملّی، یعنی اسلامیت در این نهضت، به عبارت دیگر حذف رهبر مذهبی جنبش آیتالله کاشانی از صحنۀ مبارزه، که نماد بخش مذهبی هویت ملّی بود، کودتای ۲۸ مرداد در سال ۱۳۳۲ با هماهنگی بیگانگان به نتیجه رسید و این حرکت هویتخواهی ناکام ماند. هرچند حس ملّی ایجادشده تا بعد از کودتا نیز رؤیتشدنی بود.
ب) از کودتای ۲۸ مرداد تا آغاز نهضت اسلامی:
بهرغم کودتای ۲۸ مرداد و سرکوبی مبارزان، حس ملّی ایجادشده بهیکباره خاموش نشد. بعضی اقدامات انجامشده توسط دانشجویان دانشگاه تبریز، از حیات این روحیه حکایت داشت. خطابۀ فریدون عطاری، دانشجوی پزشکی تبریز، در مقابل علی امینی که پس از فشار امریکاییها مبنی بر ایجاد فضای باز سیاسی در ایران به نخستوزیری رسیده بود از آن جمله است که در تجلیل از جبهۀ ملّی و دکتر مصدق بود.[۱۱] یا حمایت از مبارزات مردم الجزایر نمونۀ دیگری از حیات این روحیۀ ملّی است.[۱۲]
در آستانۀ نهضت اسلامی در تبریز، ایجاد انجمن اسلامی دانشجویان هم از موضوعات در خور توجه میباشد. هدایت معنوی این انجمن با سید حسن کهنمویی (متوفی به سال ۱۳۵۴)، مفسر و شارح قرآن و نهجالبلاغه، شاعر مرثیهسرای مشهور و از فعالان دورۀ نهضت ملّی بود. این انجمن، اقدامات جالب توجهی داشت؛ از آن جمله، میتوان به دعوت از آیتالله ناصر مکارم شیرازی به تبریز،[۱۳] توسط حجت الاسلام خسرو شاهی، برپایی جشن باشکوه نیمه شعبان در سال ۱۳۴۱ در مسجد شعبان تبریز، و ایجاد اولین نمازخانه در دانشگاه تبریز اشاره کرد.[۱۴] دراینمقطع، به مذهب در جایگاه جزئی جداییناپذیر از هویت، توجه بیشتری شد، ضمن آنکه پیدایش نهضت آزادی ایران در تأیید این اقبال عمومی است. رفتهرفته از درون جبهه ملّی، نیروهایی با گرایش مذهبی مانند آیتالله طالقانی، مهندس بازرگان و آیتالله سید رضا زنجانی نهضت آزادی ایران را شکل دادند.[۱۵] باتوجه به گرایش عمومی شهر تبریز که جو مذهبی دارد، دانشجویان هوادار جبهه ملّی خودبهخود به سمت نهضت آزادی سوق پیدا کردند که هویت مذهبی آن بیشتر از جبهه ملّی بود. البته در جبهه ملّی آذربایجان، بر عکس تهران، ریاست با علما بود؛ بنابراین، نه تنها در آذربایجان تعارضی بین ایرانیّت و اسلامیّت و نیروهای ملّیگرا و مذهبی وجود نداشت، بلکه رئیس آن در تبریز آیتالله سید محمّدعلی انگجی، فرزند آیتالله سیدابوالحسن انگجی بود. ازاینرو، مسائلی که در تهران در جبهه ملّی وجود داشت، چه زمان نهضت ملّی و چه بعد از آن، در مورد آذربایجان صادق نبود؛ زیرا علما، به صورت سمبل اسلامیت هویت ملّی، سکاندار این حرکت بودند.
با آغاز نهضت اسلامی به رهبری مراجع و در رأس آنها امامخمینی(ره)، مرحلهای دیگر از فرایند هویت ایرانی مطرح گردید. تعرض به اسلامیّت و ایرانیّت هویت ملّی توسط هیأت حاکمه با عکسالعمل شدید مراجع، بهویژه امامخمینی، مواجه گردید. این تعرض را از حذف اسلام از شرایط انتخابشوندگان و قرار دادن کتاب آسمانی به جای قرآن مجید، برخلاف قانون اساسی مشروطیت در لایحۀ انجمنهای ایالتی و ولایتی میتوان دید. این اقدام ارتباط مستقیمی با سلطۀ خارجی، بهویژه با فرقۀ مزدور بهایی داشت. تعرض به استقلال ایران و هویت ملّی نیز در ماجرای کاپیتولاسیون نمود پیدا کرد. مبارزات سالهای ۱۳۴۲ و ۱۳۴۳ را در این بستر میتوان ارزیابی کرد که هم به اسلامیّت هویت ملّی و هم به ایرانیت آن خدشه وارد شد. عکسالعمل این تعرض، دفاع جانانۀ امام از هویت ایرانی ــ اسلامی بود. به دنبال این اقدامِ مراجع تقلید، مقلدان شیعه، یعنی اکثریت جامعۀ ایران، به مخالفت برخاستند و بدینترتیب سراسر کشور جلوهگاه دفاع از هویت ملّی گردید. با حضور دانشجویان در سطح جامعه و شرکت در مراسمی که در مساجد و مجامع مذهبی برپا میشد، مبارزات دانشجویی در داخل دانشگاهها به رکود گرایید. در این دوره که سطح جامعه صحنۀ رویارویی بود، مسلماً دانشجویان هم جایگاه مهمی در این رویاروییها داشتهاند؛ از جمله، در قضیۀ انجمنهای ایالتی و ولایتی[۱۶] یا در مورد کاپیتولاسیون که متن سخنرانی امامخمینی علیه آن در میان دانشجویان دست به دست میگشت و مطالعه میشد. دکتر جلیل واعظ، از فعالان جنبش دانشجویی آن ایام، در خاطرات خود در همینباره چنین آورده است: «در یکسری تشکیلات و تجمعات اسلامی به نام سیره [هیأت] آن [اعلامیه] را پخش کرده بودند. یک نسخه از آن را به انجمن اسلامی دانشجویان پزشکی آورده بودند و آن را بندبند نوشته بودند و من هم آنها را اکنون دارم. در پروندۀ پزشکی بنده موجود است. حتی جایی که امامخمینی در مورد کاپیتولاسیون به رژیم حمله میکند که ”تو شرف ایرانیها را به امریکاییها میفروشی؟ میدانی چه کار میکنی؟“ این جمله را با خط درشت نوشته بودند. ”شرف ایرانیها“ را هم با خط سبزرنگی نوشته بودند و بین دانشجویان پخش میکردند که دستنویس بود… .»[۱۷]
ج) جریان چپ در جنبش دانشجویی تبریز:
با دستگیری و تبعید امامخمینی در سال ۱۳۴۳ از ایران و سرکوب شدید و اختناق حاکم بر جامعه، امکان مبارزات اسلامی بهحداقل ممکن رسید و این فرصتی مغتنم بود که به دست جریان چپ مارکسیستی در دانشگاهها افتاد. بهرغم نظریهپردازیهایی که جریان چپ در مبارزه علیه حکومت پهلوی داشت، به دلیل منطبق نبودن این نظریهها بر مبانی هویت ایرانی، این جریان نتوانست جز لایههایی از دانشگاهیان را تحت تأثیر قرار دهد، و بهرغم اکثریت ظاهری در آغاز کار، در بلندمدت با مشکلات جدی مواجه گردید. صحبتهای جلال آلاحمد در دانشگاه تبریز در سال ۱۳۴۶ بهخوبی این تعارضات و مشکلات گریبانگیر این گروه را نشان میدهد. در طی این سخنرانی، دانشجویان از وی پرسیده بودند: «آقا شما که اول در حزب توده بودید و بهتدریج ترقی کردید و از نردبان ترقی بالا رفتید بعد چطور شد که آن را رها کردید؟ جلال آل احمد گفت که من تا آخرین پله بالا رفتم. رفتم تا پشت در کمیتۀ مرکزی، گوش دادم دیدم دارند روسی صحبت میکنند. آمدم پایین. بچهها خیلی ابراز احساسات کردند و کف زدند.»[۱۸]
از مختصات دورۀ غلبۀ جریان چپ بر دانشگاه تبریز، گسترش مبارزات صنفی و ایجاد تشکلهای صنفی بود. برپایی کافهتریا، برنامههای کوهنوردی، دایر کردن کتابخانه و کتابفروشی… از جمله اقدامات انجامشده است. همزمان با این فعالیتها، گروهی هم در دانشگاه تبریز باعنوان انجمن علمی مذهبی فعالیتهایی را آغاز نمودند. این انجمن، تحت ریاست دکتر صبور اردوبادی بر آن بود جنبههای علمی و نوین علوم پزشکی را، بدون طرح مسائل سیاسی دنبال نماید. از اقدامات شایسته و تأثیرگذار این انجمن در تقویت جریان مذهبی جنبش دانشجویی، دعوت از گویندگان مشهور مذهبی برای ایراد سخنرانی در دانشگاه تبریز بود. حضور چهرههایی چون استاد مطهری، علامه جعفری، فخرالدین حجازی و… تأثیرات انکارناپذیری در نضجگیری جریان مذهبی در مقابل جریان مسلط چپ داشت.[۱۹] دانشجویانی که با تعلقات خود از محیطی کوچک به دانشگاه وارد میشدند با سه گرایش عمده مواجه بودند: جریانی که مروج فرهنگ غربی بود؛ یعنی متولیان فرهنگ و آموزش رسمی حکومت، جریان چپ، و جریان انجمن علمی ــ مذهبی.
ترویج هویت غیرایرانی توسط حکومت پهلوی و در پی آن نهادهای فرهنگی وابسته، قشرهای کمی از دانشجویان را به خود جلب میکرد. جریان انجمن علمی ــ مذهبی، که جنبههای صرفاً علمی و غیر سیاسی مذهبی را مطرح میساخت، ابتدا برای دانشجویان جذاب مینمود. ولی با فعالیت گسترده و حجیم جریانات چپ، دانشجویان پرتحرک، که خواستههای سیاسی و اجتماعی خود را در آن جریان میدیدند، جذب آن میشوند. در تعارض این سه جریان، جریان چهارم هم به صحنۀ فعالیت آمد که دانشجویان مذهبی مبارز آن را ایجاد کردند؛ یعنی دانشجویانی که نه خواستار هویت غربی بودند نه متمایل به هویت کمونیستی و نه علاقهمند به اسلام غیرسیاسی غیرعدالتجویانه. این جریان از سال ۱۳۴۸ در دانشگاه تبریز فعالیت خود را آغاز نمود و با هر سه جریان مبارزه کرد. ظهور شخصیتهایی چون دکتر شریعتی، استاد مطهری، آیتالله طالقانی، مهندس بازرگان و… در قدرتیابی این جریان سهم بسزایی داشتند.
توأم با رقابت ایدئولوژیک جدی که بر اساس ماهیت هر گروه در دانشگاه وجود داشت، مباحثی که در سطح کشور مطرح میشد نیز عرصۀ عکسالعمل نسبت به مباحث هویت ملّی بود. تأکید حکومت پهلوی بر باستانگرایی (یعنی جنبههایی از هویت ملّی ایران که به قبل از ورود اسلام به ایران مربوط بود) توأم با مقابله و عناد با جنبههای اسلامیت از جمله مواردی بود که در جشنهای پُرهزینۀ ۲۵۰۰ ساله مشاهده میشد، علاوه بر اینکه از جنبههای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی این جشنها هم در خور تأمل است. هزینههای گزاف و مخارج سرسامآور آن با وجود قحطی و خشکسالی و فقر و گرسنگی در مناطقی از کشور، و مداخلۀ بیگانگان بهویژه اسرائیل در کشور،[۲۰] از دلایل عکسالعمل و مخالفت با آن بود، ضمن آنکه روحیۀ بیگانهستیزی و عدالتخواهی و عدالتجویی بخشی از هویت ایرانی است که از اصول دین اسلام، یعنی اعتقاد به عدالت، سرچشمه میگیرد.
مهرماه سال ۱۳۵۰، جنبوجوش زیادی در بین دانشجویان در مخالفت با این جشنها گزارش شده است. صدور فتوای امامخمینی(ره) مبنی بر حرام بودن شرکت در آن هم مزید بر علت گردید و دانشجویان ضمن صدور و توزیع این اعلامیه، اعتصابهایی را هم در اعتراض به برگزاری آن برپا کردند.[۲۱]
د) غلبۀ جریان مذهبی بر جنبش دانشجویی:
چالشهای شدید جریان اسلامی مبارزهجو با سه جریان دیگر سبب گردید دانشجویان این گروه، ضمن تعمق در مباحث فکری و نظری، اندکاندک از انفعال خارج شوند و در تکاپوی همهجانبه آرامآرام ابتکار عمل در دانشگاه تبریز را بهدست گیرند. شروع این اقدام خطیر از نماز و نمازخوانی بود؛ یعنی بارزترین مشخصۀ هویت اسلامی. خواندن نماز در آغاز پنهانی بود و بعد حالت علنی به خود گرفت. اندکاندک نمازهای فُرادا به جماعت تبدیل شد و موج ایجاد نمازخانهها در دانشکدههای مختلف، نماد سیر غلبۀ این جریان در دانشگاه تبریز است. با اکثریت یافتن این جریان، ادارۀ امور صنفی چون تریاها و کتابفروشیها از دست نیروهای چپ خارج گردید. آرامآرام، حجاب اسلامی در دانشگاهها رواج مییافت، ضمن آنکه سطح آگاهی دانشجویان به میزانی افزایش یافته بود که گزارشهایی از مباحثۀ آنها با استادان و به زیر سؤال بردن هویت مورد ادعای حکومت حکایت دارد. در ۵ مهر ۱۳۵۱، دانشجویی به نام حسن افشاری به استاد تاریخ خود چنین گفت: «شما استادان تاریخ و مورخ همیشه حقیقت را کتمان میکنید؛ مثلاً برای شاهان وقت غلو کرده و آنها را چنانکه هستند نمیشناسانید. تا جایی که من اطلاع دارم رضاشاه کبیر چنان هم مرد فعالی نبوده و املاک پهلوی را به زور کسب کرده، درصورتیکه شما از این خاندان به نیکی یاد میکنید و اگر بخواهید او را به مردمان واقعبین بشناسانید، خواهید فهمید که او به چه نحو سلطنت میکرده و پادشاه شده و امروز دودمانش به چه نحو سلطنت میکند.»[۲۲]
شعارنویسیهای گزارششده از دانشگاه تبریز هم، این سیر را بهخوبی نشان میدهد. طرح شعارهای اسلامی در میان شعارهای مطرحشده، گویای این تغییر است. در اسفندماه سال ۱۳۵۱، آخرین حرکت گستردۀ جریان چپ در دانشگاه تبریز رخ داد که در اعتراض به رئیس دانشکدۀ فنّی بود. در سال ۱۳۵۲ برای اولینبار، نام امامخمینی (سمبل هویت اسلامی ــ ایرانی) در تظاهرات روز ۱۶ آذر مطرح گردید. آقای مهندس عبدالعلیزاده، از فعالان جنبش دانشجویی، دراینباره گفته است: «تا آن موقع، همواره تظاهرات و راهپیماییها در دانشگاه، دستِ چپیها بود و شعارهای چپی داده میشد. در آن سال، بچهمذهبیها فرصتی پیدا میکنند و دور دانشگاه میچرخند. در محوطۀ وسط دانشگاه، جلوی کتابخانۀ مرکزی دانشجویی به نام علی قیامتیون روی پلههای کتابخانه مرکزی میرود و شعری راجع به امامخمینی میخواند و در پایان شعار و یا مرگ یا خمینی، را تکرار میکند.»[۲۳]
همزمان با این حرکتها در جنبش دانشجویی، جریان هویتسازی حکومت پهلوی با دو جنبۀ کاملاً متناقض برای جدایی از مبانی هویت واقعی در تکاپو بود. از یکسو، باستانگرایی افراطی بدون توجه به سیر تاریخ ایران و تحولات آن بعد از اسلام، و از سوی دیگر، غربگرایی مبتذل در آستانۀ تمدن بزرگ، وجه غالب فعالیت فرهنگی نظام پهلوی بود. تنها وجه اشتراک این دو هویت متعارض با هویت ملّی، نادیده انگاشتن جنبۀ مهم هویت ایرانی، یعنی اسلامیت بود. تغییر مبنای تاریخ ایران از هجرت پیامبر(ص) به تاریخ شاهنشاهی و سپس ایجاد حزب رستاخیز از نمودهای عینی این تلاش است. در این زمان که حکومت در اوج قدرت و خفقان شدید، مبانی هویت مورد نظر خود را ترویج میکرد، جریان جنبش دانشجویی مذهبی هم در تکاپوی آرام خود، رقیب ایدئولوژیک و سرسخت خود، یعنی جریان چپ، را زمینگیر ساخت؛ جریانی که هم به دلیل ماهیت وابسته به اتحاد جماهیر شوروی و هم به لحاظ الحاد ذاتی کمونیسم، با ایرانیّت و اسلامیّت هویت ملّی تعارضی بنیادین داشت.
طرح نام آیتاللهخمینی در تظاهرات شهری دانشجویان در سال بعد، و سرانجام برپایی جنبش در مناسبتی کاملاً اسلامی، یعنی سالگرد قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در خرداد سال ۱۳۵۴، اوج این رویارویی بود.
فرجام سخن
در سیری مختصر و ابتدایی از بحث هویت ملّی و جنبش دانشجویی براساس نمونۀ موردی تبریز میتوان چنین نتیجه گرفت که جنبش دانشجویی در سالهای ۱۳۵۷ــ ۱۳۲۹ بازتابی از تجلی هویت ایرانی بوده است البته نه با تعریف ارائهشده توسط رژیم پهلوی. مرجعیت شیعه؛ حافظان حدود و مرزهای کیان اسلامی، در هر دورهای وظیفۀ خود را به عنوان نایبالامام انجام دادهاند. هویت ملّی (ایرانی ــ اسلامی) بهعنوان روح و روان در کالبد جامعه، نمود عینی و بارزی در فرازها و فرودهای این مقطع مهم تاریخ ایران داشت. هرگاه به قسمتی از این کلیت تعرض شده با عکسالعملهای حافظان هویت اسلامی ایران مواجه شده است. اشغال ایران و حضور فیزیکی و فرهنگی اشغالگران در ایران، که وحدت ارضی ایران را به مخاطره افکنده بود، جریان ملّی ضد بیگانه را پس از شهریور ۱۳۲۰ تقویت کرد. از سوی دیگر، زمینههای پیدایش نهضت ملّی کردن صنعت نفت هم مطرح شد که جنبش دانشجویی تابعی از این متغیر محسوب میشود.
شروع نهضت اسلامی از سال ۱۳۴۱، ریشهای ایرانی و اسلامی داشت. تعرض و تهاجم به مبانی مذهبی، که نقطۀ اوج آن، طرح کاپیتولاسیون بود ــ که عملاً هویت ایرانی و استقلال کشور را زیر سؤال میبرد سرآغاز این حرکت بود. مراجع دینی و در رأس آنها امامخمینی، سمبل و نماد تجلّی هویت ملّی در این نهضت گردیدند.
دورۀ فترت جنبش دانشجویی از سال ۱۳۴۳ تا ۱۳۴۶، سبب گردید جریان چپ در دانشگاهها قدرتمند گردد و این جریان تا سال ۱۳۵۱ سردمداری جنبش دانشجویی را عهدهدار شد. هویت غیری که این جریان از منظر ایرانیت و اسلامیت هویت ایرانی داشت، سبب شد دایرۀ فعالیت این جریان به دانشگاه و دانشجویان محدود شود. اندکاندک، از سالهای ۱۳۵۱ و ۱۳۵۲ با ورود دانشجویان مذهبی به دانشگاه نبرد خاموش این دو جریان آغاز شد. البته در همین دوران، دو جریان دیگر هم در دانشگاه تبریز فعال بود: جریان اسلام مدرن غیر سیاسی به سردمداری انجمن علمی مذهبی دانشگاه و دیگری جریان غالب فرهنگی حکومتی که مروّج فرهنگ غربی برای ورود به دروازههای تمدن بزرگ بود. آنچه در این صحنۀ رویارویی سبب تقویت و به نوعی پیروزی جریان مذهبی (هویت ملّی) در دانشگاه گردید، فعالیت شخصیتهایی چون دکتر شریعتی و استاد مطهری و… بود که ضمن رد جریان چپ، هویت وابسته، جعلی و تحمیلی حکومت را مورد تعرض قرار میدادند و به علاوه مدعیان اسلام غیر سیاسی را به تکالیف اجتماعی مسلمانان متوجه میکردند. نبرد جدی هویتهای متضاد، سرانجام تحت رهبری امامخمینی به پیروزی هویت اصیل ایرانی اسلامی بر سایر جریانها انجامید. جریان مذهبی در جنبش دانشجویی نخست نام امام را در اعتراضات دانشجویی ۱۶ آذر مطرح کردند و در سالهای بعد به برپایی اعتراض و تحصن در سالگرد قیام ۱۵ خرداد سال ۱۳۵۴ مبادرت کردند. این سیر در حوادث بعدی تاریخ انقلاب اسلامی ادامه یافت و قیام تاریخی ۲۹ بهمن تبریز در سال ۱۳۵۶ و ۱۸ اردیبهشت دانشجویان تبریز در سال ۱۳۵۷ بر همین مبنا شکل گرفت که پیروزی انقلاب اسلامی را در پی داشت.
پینوشتها
________________________________________
[۱]ــ آخرین تلاش انجامشده در این باره را در فصلنامه گفتگو، ش ۴۳، مهر ۱۳۸۴، که به قومیت و مسائل قومی ایران اختصاص دارد، میتوان دید، ضمن آنکه مباحث طرحشده در فصلنامه مطالعات ملی همگی در این خصوص میباشد.
[۲]ــ برای اطلاع رک: گفتارهایی دربارهی هویت ملی در ایران، گردآوری و تدوین: داود میرمحمّدی، تهران: مؤسسه مطالعات ملی، ۱۳۸۳، بخش اول: هویت ملی؛ تعاریف و مؤلفهها.
[۳]ــ برای درک دین تعامل مشترک یا در حقیقت امتزاج ایرانیت و اسلامیت از منظر علمای ربانی کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران، استاد شهید مطهری قابل ملاحظه و دقت است.
[۴]ــ رک: علیرضا کریمیان، جنبش دانشجویی ایران، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۲
[۵]ــ رک: رحیم نیکبخت، جنبش دانشجویی تبریز به روایت اسناد و خاطرات، تهران: سوره مهر، ۱۳۸۱
[۶]ــ رک: محمّدحسن آصف، مبانی ایدئولوژیک حکومت در دوران پهلوی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۴، فصل سوم.
[۷]ــ رحیم نیکبخت، «سیداسماعیل پیمان و مهد آزادی تبریز در نهضت ملی شدن صنعت نفت (گفتوگو با مهندس مسعود پیمان)»، فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر ایران، سال هفتم، ش ۲۶ (تابستان ۱۳۸۲)، ص ۲۵۴
[۸]ــ رحیم نیکبخت، «ناگفتههایی از جنبش دانشجویی تبریز در دوران نهضت ملی کنگره دکتر فائق، مؤسس حزب ایران در تبریز»، دو فصلنامه پژوهشی رهآورد کمیل، سال دهم، ش چهارم (بهار و تابستان ۱۳۸۴)، ص ۱۶۶
[۹]ــ روزنامه مهد آزادی، ش ۵۸، ۲۱/۱۲/۱۳۳۰
[۱۰]ــ همان، ش ۷۴، ۴/۵/۱۳۳۱
[۱۱]ــ رحیم نیکبخت، جنبش دانشجویی تبریز به روایت اسناد و خاطرات، همان، ص ۱۱۴
[۱۲]ــ همان، ص ۱۱۶
[۱۳]ــ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده آیتالله ناصر مکارم شیرازی، کد ۱/۱۹۹، سند شماره ۱۰
[۱۴]ــ رحیم نیکبخت، «تأسیس انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تبریز در آستانه نهضت امامخمینی (ره)»، فصلنامه دانشگاه اسلامی، سال ششم، ش ۱۵ (زمستان ۱۳۸۱).
[۱۵]ــ رک: اسناد نهضت آزادی ایران، ج۱، جریان تأسیس و بیانیهها، تهران: نهضت آزادی، ۱۳۶۱، صص ۴۳ــ ۱
[۱۶]ــ رحیم نیکبخت، جنبش دانشجویی در تبریز، به روایت اسناد و خاطرات، همان، صص ۱۴۴ــ ۱۴۳
[۱۷]ــ همان، ص ۱۷۸
[۱۸]ــ مصاحبه با دکتر هوشنگ نتصری، رئیس وقت دانشگاه تبریز، مصاحبهگر: رحیم نیکبخت، جلسه اول، نوار دوم، به تاریخ ۲۸/۴/۱۳۸۰، تهران.
[۱۹]ــ رحیم نیکبخت، جنبش دانشجویی تبریز به روایت اسناد و خاطرات، همان، صص ۲۴۷ــ ۲۴۳
[۲۰]ــ پروژه صهیونیست، مجموعه مقالات به کوشش محمّد احمدی، تهران: مؤسسه فرهنگی پژوهشی بنیاد اندیشه، ۱۳۷۶، صص ۳۹۵- ۳۹۳
[۲۱]ــ رحیم نیکبخت، جنبش دانشجویی تبریز به روایت اسناد و خطرات، همان، صص ۲۹۵ــ ۲۹۲
[۲۲]ــ همان، صص ۳۴۰ــ ۳۳۹
[۲۳]ــ همان، ص ۴۲۷