عفاف و حجاب

اگر بتوان بسیاری از مظاهر دینی دیگر مانند مهر و سجاده و تسبیح را تظاهرگونه بهکار بست و در باطن بهگونهای دیگر عمل کرد، حجاب را نمیتوان برای تظاهر انتخاب کرد؛ زیرا اساساً مربوط به حوزۀ اجتماعی زندگی انسان است؛ یعنی حجاب زمانی معنا میدهد که شخصی خود را از شخص دیگری پوشیده نگاه دارد؛ ازهمینرو بیشتر از یکنفر باید وجود داشته باشد تا حجاب معنا بدهد و برای یک فرد تنهای تنها در اطاق دربسته حجاب و بیحجابی فاقد معناست. مرحوم شهید استاد مرتضی مطهری(ره) در کتاب «مسئلۀ حجاب» این موضوع را با دقت و تفصیل تمام بررسی کرده است و در آن به کسانی که حجاب و عفاف را جدا از هم میدانند جوابی کوبنده داده است. در کل حجاب هم نشاندهنده و پدیدارکنندۀ وجود عفاف است و هم سبب پایداری و حفظ آن میشود. اگرچه عفاف صفتی درونی است، برای بروز و تحقق آن نشانههایی لازم است که نشان دهد این عفاف وجود دارد و نیز ابزارهایی که آن را تقویت کند و از معرض آسیب دور بدارد. در مقالۀ ذیل این شبهۀ بسیار خطرناک اخلاقی، دینی و اجتماعی تحلیل و بررسی شده است.
کشف حجاب در ایران
ساختار طبيعي فلات ايران طی اعصار تاريخي اين مرز و بوم و مركزيتي كه به دليل داشتن پل ارتباطي بين شرق و غرب عالم داشت، سبب شد اين سرزمين ساليان سال در معرض يورش و تهاجمات اقوام و ملل گوناگون قرار گيرد. بديهي است كه اين اقوام مهاجم فرهنگ و اعتقادات ويژۀ خود را داشتند و شديدترين فشارها را بر فرهنگ بومي و سنتي جامعه بهوجود ميآورد.
بدين گونه قوم ايراني، كه از اعصار باستان به پوشيدگي و مستوري زن اعتقاد داشت و حتي خدايان و الهههاي خود را در اوج پاكي و قداست ميپرستيد و با قبول دين اسلام و تأكيد و تأييد اين دين بيشازپيش بر پوشيدگي زنان دقت ميكرد، تحت فشارهاي گوناگون قرار گرفت. دوران قاجاريه از نظر نخستين دوران رويارويي نزديك ایران با غرب، اهميت دارد. ايرانيان نخستينبار طعم تلخ شكست از غرب را در جنگهاي ايران و روسيه چشیدند و به ناچار به تفوق نظام جنگي و علمي آنان آگاه شدند. وقوع جنگهاي ايران و روس، روابط ايران را، كه ساليان سال به دليل جنگهاي داخلي از اوضاع جهاني بيخبر بود، گسترش داد و رفتوآمد خارجيان به ایران فزوني گرفت. از سويي ديگر اعزام محصلان ايراني به خارج از كشور به منظور كسب علوم و فنون جديد، ايرانيان را با سبك زندگي غربي آشنا كرد. همين رفتوآمدها به دربار و ارتباط خارجيان با ايرانيان در نوع پوشش مردان تأثير گذاشت و كمكم استفاده از پيراهن و كفش چرمي معمول گشت. تغيير لباس زنان اندرون نيز پس از سفرهاي ناصرالدينشاه به اروپا آغاز شد و بهتدريج از حرمسراي شاهي به خانۀ اعيان و ساير قشرهای جامعه سرايت نمود. اما پوشش زنان در بيرون از خانه تا دورۀ مشروطيت و مدتي پس از آن به همان شكل سنتي (چادر، چاقچور و روبنده) بود. تحولات سياسي ايران پس از انقلاب مشروطه در جامعۀ زنان بيتأثير نبود، بهويژه آنكه احزاب سياسي و گروههاي متعدد مسئلۀ تعليم و تربيت زنان و اصلاح وضعيت آنان را در رأس برنامۀ خود قرار داده بودند. آنان يكي از عوامل اصلي متمدن بودن را حضور زنان در عرصۀ اجتماع ميدانستند و مانع اصلي اين حضور را در سبك و شيوۀ زيستي و سنّتي جامعه و نوع پوشاك جستجو ميكردند؛ بنابراين به دنبال انتقاداتی نسبت به حضور زنان در اندروني، خواستار حضور آنان در جامعه بودند. بدين منظور جنبشی پنهان اما مستمر با بيان آزادي زن از اسارت بين تجددخواهان بهوجود آمد. اينان خواستار حضور زن در عرصۀ اجتماعي بودند و از وضع حجاب سخن به ميان ميآوردند. با روي كار آمدن رضاشاه، كساني كه ترك سنّت و اخذ فرهنگ غربي را مهمترين عامل پيشرفت ميدانستند، در پستهاي كليدي كشور، مسئوليتهاي حساسي را برعهده گرفتند. اينان سياست «مدرن» كردن كشور را در زمينههاي اداري، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي مد نظر قرار دادند. رضاخان، که پیش از رسیدن به مقام پادشاهی، خود را فردی دیندار و پایبند به اصول مذهب نشان داده بود، پس از به قدرت رسیدن، بهتدریج ماهیت اصلی خود را نمایان ساخت. او، که تجددگرایی و تضعیف ارزشهای دینی را سرلوحۀ برنامههای نوسازی فرهنگی خود قرار داده بود، طی اقداماتی مخالفت عملی خود را با اسلام و فرهنگ و سنن اسلامی جامعه آغاز کرد. از جملۀ این اقدامات میتوان به حضور روزافزون میسیونهای مذهبی، تأسیس مدارس جدید، بازگشت اشرافزادگان تحصیلکرده از فرنگ، تأسیس کانونها و انجمنهای روشنفکری، تغییر نظام آموزشی، اجباری کردن استفاده از کلاهشاپو، صدور قانون متحدالشکل نمودن البسه، کشف حجاب بانوان، ترویج بیقیدی در میان زنان، جلوگیری از حضور زنان باحجاب در پارکها، سینماها، تأترها، هتلها و سایر مراکز عمومی و ... اشاره نمود. رضاشاه، که ریشهدار بودن تفکر دینی و مبانی ارزشی حاکم بر جامعۀ ایرانی را مانعی جدی بر سر راه فرآیند مدرنسازی میپنداشت، پس از تنها سفر خارجیاش به ترکیه در 12 خرداد 1313، بیش از اندازه تحت تأثیر اقدامات غربگرایانۀ آتاتورک قرار گرفت؛ ازاینرو پس از بازگشت به ایران، عزم خود را برای غربی شدن جامعۀ ایرانی جزم نمود و مدعی شد که اگر مردم لباس متحدالشکل بپوشند، کلاه پهلوی به سر گذارند و نسبت به تقیّدات دینی سستی نشان دهند، متمدن خواهند شد. مسافرت رضاشاه به ترکیه، جدا از آنکه فصل جدیدی در مناسبات دو کشور گشود، تغییرات عمیقی نیز در روحیات و سیاستهای رضاشاه، بهویژه دربارۀ زنان و حجاب آنان، بهوجود آورد. مستشارالدوله،سفیرکبیر ایران در ترکیه، تأثیرپذیری رضاخان از بیحجابی زنان ترکیه را چنین توضیح داده است: «شبی پس از پایان ضیافت رسمی باشکوه، وقتی رضاشاه به عمارت حزب خلق، که محل اقامت او در آنکارا بود، مراجعت کرد تا پاسی از شب نخوابید و در تالار بزرگ خانۀ ملّت قدم میزد و فکر میکرد و گاهگاه بلند میگفت: عجب! عجب! وقتی چشمان شاه متوجه من شد که در گوشۀ تالار ایستاده بودم، فرمود: صادق، من تصور نمیکردم ترکها تا این اندازه ترقی کرده و در اخذ تمدن اروپا جلو رفته باشند. حالا میبینم که ما خیلی عقب هستیم مخصوصاً در قسمت تربیت دختران و بانوان؛ ... فوراً باید با تمام قوا به پیشرفت سریع مردم مخصوصاً زنان اقدام کنیم».[1]
رضاخان، که شدیداً تحت تأثیر بیحجابی زنان ترکیه قرار گرفته بود، این مسئله را یک سال و اندی پس از سفر خود به ترکیه، در آذر 1314، به محمود جم، رئیسالوزرا، چنین بازگو کرد: «نزدیک دو سال است که این موضوع ــ کشف حجاب ــ سخت فکر مرا به خود مشغول داشته است، خصوصاً از وقتی که به ترکیه رفتم و زنهای آنها را دیدم که ’پیچه‘ و ’حجاب‘ را دور انداخته و دوش به دوش مردهایشان در کارهای مملکت به آنها کمک میکنند، دیگر از هر چه زن چادری است بدم آمده است. اصلاً چادر و چاقچور دشمن ترقی و پیشرفت مردم است. درست حکم یک دمل را پیدا کرده که باید با احتیاط به آن نیشتر زد و از بینش برد».[2]
اینگونه افکار سرانجام سبب شد بخشنامۀ کشف حجاب برای تصویب رضاشاه، در تاریخ 27 آذر 1314، از طرف رئیسالوزرا به دربار فرستاده شود تا در 1 دی سال دستورالعمل اجرای غیر رسمی قانون کشف حجاب به تمام ولایات ایران ارسال گردد. رضاشاه در روز 17 دیماه 1314 برای اعطای گواهینامۀ فارغالتحصیلان به دانشسرای عالی رفت. او درحالیکه ملکۀ ایران و دختر بزرگش لباسهای اروپایی تن کرده و بدون حجاب بودند، طی نطقی از کشف حجاب و پیشرفت زنان سخن گفت: «... شما زنها باید این روز را که روز سعادت و موفقیت شماست روز بزرگی بدانید و از فرصتی که بهدست آوردهاید برای خدمت به کشور خود از آن استفاده کنید... شما خواهران و دختران من حالا که داخل جامعه شدهاید و برای پیشرفت خود و کشورتان این قدم را برداشتهاید باید بفهمید که وظیفۀ شما این است که برای کشور خودتان کار کنید، سعادت آینده در دست شماست.»[3]
بدینسان از فردای آن روز، بر سر کردن چادر در خیابانهای تهران ممنوع شد و دولت و سایر دستگاههای اجرایی در کشور موظف گردیدند برای پیشبرد این طرح در ولایات مختلف بکوشند. به همین منظور از اقدامات تبلیغاتی و انتظامی در حد وسیعی بهرهگیری شد و حتی مسئولان در بسیاری از موارد، کاربرد قوۀ قهریه را نیز در اولویت قرار دادند. از این روز به بعد آموزگاران و دختران دانشآموز از داشتن حجاب ممنوع شدند و افسران ارتش با زنانی که حجاب داشتند راه نمیرفتند. در اتوبوس زنان باحجاب را راه نمیدادند و در معابر پاسبانها از اهانت به زنهای چادری و کتکزدن آنها فرو گذار نمیکردند. حتی بعضی از مأموران، بهویژه در شهرها و دهات، زنهایی را که پارچه روی سر انداخته بودند، اگرچه چادر معمولی نبود، از سر آنها کشیده و پاره پاره میکردند و اگر زن فرار میکرد، او را تا توی خانهاش تعقیب میکردند و به این هم اکتفا نمیکردند و اتاق زنها و صندوق لباس آنها را تفتیش میکردند؛ اگر چادر از هر قبیل میدیدند پاره پاره میکردند یا به غنیمت میبردند.[4]
تصویب و ابلاغ قانون کشف حجاب بیشازپیش جامعۀ روحانیت را با محدودیت مواجه کرده بود. این قانون اعتراضات علما و روحانیان و مخالفتهای گستردۀ مردمی را نیز در سراسر کشور و در شهرهایی نظیر قم، اصفهان و شیراز در پی داشت که مهمترین نمونۀ آن قیام بزرگ مسجد گوهرشاد مشهد بود.[5] اگرچه با انتشار خبر قیام گوهرشاد، مقدمات اعتراض اجتماعی وسیعی فراهم شد، فقدان رهبری منسجم و خشونت شدید حکومت از جمله عواملی به شمار میآیند که نه تنها این اعتراضات را ناکام گذاشتند، بلکه رضاخان را نیز به اجرای خشونت بار کشف حجاب مصمم نمودند. بااینحال قیام گوهرشاد، که یک سال پس از بازگشت رضاخان از سفر به ترکیه و مشاهدات وی در مورد بیبندوباری و بیحجابی زنان ترکیه به وقوع پیوسته بود، از تعارض فرهنگ بیحجابی با فرهنگ اسلامی جامعۀ ایران و مخالفت مردم با موازین غیر شرعی خبر میداد. امام خمینی، که در 1299 کودتای رضاخان را محکوم کرده بود و در برابر سیاستهای ضد دینی پهلوی اول همچون کشف حجاب، جدایی دین از سیاست، رواج فرهنگ اروپایی در ایران، اهانت به روحانیت و ... نیز موضعگیری نموده بود، این مسئله را چنین شرح دادهاند: «در رژیم طاغوتی پهلوی آن ظلمی که به بانوانی که مقیّد بودند به اینکه بر طبق اسلام عمل کنند و موافق آنچه که اسلام امر کرده است ذی [: روش زندگی] خودشان را قرار دهند، در آن زمان رضاشاه به وضعی و در زمان محمدرضا به وضع دیگر. و بحمدالله بانوان ایران مقاومت کردند و جز یک دستهای که جزء دار و دستۀ خود آنها بودند و غربزده بودند و با رژیم او مناسب بودند، سایر خواهرها مقاومت کردند. بنابراین اسلام در ایران زنده شد، آن خدمتی که به بانوان کرده است و خواهد کرد ارزشش به اندازهای است که نمیتوانیم ما توصیف کنیم. اگر نبود این انقلاب و نبود این تغییر و تحولی که در ایران واقع شده بود، بعد از چند سال دیگر اثری از اخلاق اسلامی در ایران نبود».[6]
اگرچه پس از سقوط رضاشاه قاعدۀ یکسانی در مورد کشف حجاب و اتحاد شکل لباس وجود نداشت، اما لزوم پاسخ به مطالبات و افکار عمومی، مقامات را به عقبنشینی واداشت؛ بهطور نمونه میتوان به استعلام وزیر کشور از نخستوزیر در تاریخ 1 دی 1322 اشاره نمود که طی آن به صراحت از عقبنشینی اجباری دولت در قبال کشف حجاب سخن به میان آمده است.[7]
در مجموع میتوان چنین اذعان نمود که واقعۀ کشف حجاب در دوران پهلوی، از یکسو، از بحران حقوقی زنان در جامعۀ سنتی ایران حکایت میکرد و از سوی دیگر نشان میداد که زنان به ابزار نوگرایی رژیم مبدل شده بودند. به منظور دستیابی به این هدف یکی از عملکردهای رژیم تفکیک قائل شدن بین عفاف و حجاب بود که با القای این موضوع که ملازمۀ عفاف، حجاب نیست، بلکه بدون حجاب نیز میتوان به عفاف رسید، میکوشیدند حجاب را بیاهمیت و غیرضروری نشان دهند و از همین طریق به شکل مرحلهای به اهداف خود، که همانا غربگرایی و غربزدگی بود، نایل آیند. به همین منظور در ادامه این موضوع از دیدگاههای مختلف تبیین شده است.
عفاف
1ــ معناي لغوي:
عفاف با فتح حرف اول، از ريشۀ «عفت» است و راغب اصفهاني در «مفردات»[8] خود، عفت را چنین معنا کرده است: «العفه حصول حاله للنفس تمتنع بها عن غلبه الشهوه» (عفت، پديد آمدن حالتي براي نفس است كه به وسيلة آن از فزونخواهي شهوت جلوگيري شود).
طريحي نيز در «مجمع البحرين»[9] آورده است: «عَفَّ عن الشيِء اي امتنع عنه فهو عفيف» (عفاف از چيزي ورزيد يعني از آن امتناع ورزيد پس او عفيف است).
و ابن منظور در «لسانالعرب»[10] نوشته است: «اللفه: الكف عما لايحل و لايجمل» (عفت: خويشتن داري از آنچه حلال و زيبا نيست).
شرتوني لبناني نيز در «اقرب الموارد»[11] نوشته است: «عَفٍّ الرجل: كَفَّ عما لايحل و لايجمل قولا او فعلا و امتنع» (عفاف ورزيد يعني در گفتار و كردار از آنچه حلال نيست دوري جست و خويشتنداري نمود).
پايۀ عفاف، خويشتنداري است و ردپايي از جنسيت يا اختصاص به جنس خاص (زن) در معناي لغوي عفاف، وجود ندارد.
2ــ معناي عرفي:
در ادب پارسي، «عفاف» از نظر معنا و گويش، تفاوت يافته است.
در لغتنامة دهخدا چنين آمده است: «عفاف: پارسايي و پرهيزگاري، نهفتگي، پاكدامني، خويشتنداري».[12]
دكترمعين درفرهنگ فارسي معين آورده است:«عفاف:پارسايي، پرهيزگاري، پاكدامني، در تداول غالباً به كسر اول تلفظ ميكنند».[13] بنابراين در گويش فارسي، عفاف به كسر اول و به معني «پاكدامني» به كار ميرود.
3ــ معناي اصلاحي:
در تفكر اسلامي، عفاف، واژهاي با بار معنايي خاص برگرفته از آيات و روايات، و گونهاي منش است همراه با كُنِش رفتاري و گفتاري.
در قرآن چهار بار از ريشة عفاف، استفاده شده است: «يحسبهم الجاهل اغنياًء من التعفف؛ ناآگاه گمان ميبرد كه اينان توانگرند؛ زيرا عفاف ميورزند» (بقره / 273). در اين آيه، كنش بزرگمنشانه، خويشتنداري، عزت نفس و امتناع از دست نياز دراز كردن عفاف است.
در آیۀ 6 سورة نسأ نیز دربارة شناخت زمان رشد و بلوغ يتيمان، به سرپرستان سفارش شده است كه از دست يازي به اموال يتيمان خودداري كنند و عفاف ورزند. اين آيه نيز خويشتنداري را عفاف خوانده است.
«وليتعفف الذين لا يجدون نكاحاً حتي انعمهم الله من فضله؛ و كساني كه اسباب زناشويي نمييابند، پاكدامني ورزند تا آنكه خداوند از بخشش خويش توانگرشان گرداند» (نور / 32). در اين آيه خويشتنداري (استعفاف) به رام كردن قوة جنسي اطلاق شده است.
«و القواعد من النسأ اللاتي لايرجون نكاحأ فليس عليهن جناح ان يضعن ثيابهن غير متبرجات بزينه و ان يستعففن خير لهن والله سميع عليم؛ (و زنان يائسهاي كه اميد زناشويي ندارند، گناهي نيست كه جامهها (چادرها)يشان را فروگذارند به شرط آنكه زينتنمايي نكنند و اگر پاكدامني بورزند (و چادر را فرو نگذارند) بهتر است و خداوند، شنواي داناست» (نور / 60).
در زبان پارسي، خويشتنداري در امور جنسي و شره نبودن، به پاكدامني تعبير شده كه بخشي از گسترة معنايي «عفاف» است؛ زيرا عفاف، مطلق خويشتنداري را گويند؛ همانگونه كه در آيات يادشده، از خويشتنداري در امور اقتصادي و مالي نيز با كلمة استعفاف و تعفف، ياد شده است.
آيا ميتوان گفت که عفاف، صرفاً همان حالت دروني و نفساني است و به بروز خارجي و اجتماعي آن حالت نفساني، ربطي ندارد؟! از منظر قرآن، چنين نيست، بلكه به دليل اهميت چگونگی نشان دادن عفاف، اين واژه، به «ظهور خويشتنداري» نظر دارد. در آية نخست، حالت رفتاري مسلمان فقير را به نمايش ميگذارد كه چگونه خود را بينياز جلوه ميدادند، با رفتاري عفيفانه و بزرگمنشانه.
در آية دوم، دستيازي به اموال يتيمان غير عفيفانه، معرفي شده، در سومين آيه، خويشتنداري و مراقبت از فرو رفتن در شهوات جنسي، استعفاف است، آية چهارم، زنان سالخورده را سفارش کرده است كه عفاف ورزند و چادر از سر فرو نگذارند، يعني عفاف را برابر با «حجاب» گرفته است. بنابراين عفاف، از منظر تفكر اسلامي، هم لایهای دروني دارد كه حالتي نفساني برای كنترل و جهتدهي به شهوت (كشش و اشتياق) است و هم لایهای بيروني كه نشانههايش در رفتار و گفتار هويدا ميشود تا حالت درون را به نمايش گذارد. در روايات اسلامي نيز «عفاف» به معناي «خويشتنداري» است كه در كردار و گفتار آشكار باشد.
براساس مطالبی که مرحوم شيخ عباس قمي در «سفينهالبحار»[14] آورده است:
در روايات، عفاف، بيشتر به معني خويشتنداري نسبت به شكم و شهوت به كار ميرود و بازداشتن اين دو از فزونخواهي حرام.
علي(ع) فرمودهاند: «العفاف زهادة[15]؛ عفاف زهدورزي و خويشتنداري است» و «العفة تضعف الشهوة؛[16] خويشتنداري شهوت را ناتوان ميسازد».
4ــ رابطة «عفّت» با «شهوت»:
در روايات و آيات، ميان «شهوتپرستي» و «عفّت»، تقابل جدي برقرار میگردد و به دينداران، آموزش داده ميشود كه شهوتپرستان، عفيف نيستند ولي به نظر ميرسد كه معمولاً دینداران فقط به بخشي از گسترة معنايي شهوتپرستي، توجه کردهاند.
راغب در «مفردات» شهوت را چنین تعریف کرده است: اصل شهوت، كه كشش و اشتياق نفس است به آنچه اراده كند، در دنيا بر دو گونه است: حقيقي و غيرحقيقي؛ اشتياق حقيقي آن است كه بدن بدون تأمين آن آسيب ميبيند؛ همانند اشتياق به غذا هنگام گرسنگی؛ و اشتياق به كاذب آن است كه بدن بدون تأمين آن آسيب نميبيند.
طريحي در «مجمع البحرين»[17] آورده است: شهوات جمع شهوت، به معني اشتياق نفس به چيزي است.
دهخدا در لغتنامه[18] نوشته است: «شهوت: آرزو و ميل و رغبت و اشتياق و خواهش و شوق نفس و حصول لذت و منفعت»
فريد وجدي،[19] در دائرهالمعارف، شهوت را چنین تعریف کرده است: شهوت حركت نفس است در جستجوي آنچه موافق و سازگار است.
اين معني، جنبة عملي «شهوت» را نيز دربردارد؛ در نتيجه، این واژه معنايي عام دارد.
در اصطلاح قرآن نيز شهوت به معني عام به كار ميرود: «زين للناس حب الشهوات من النسأ و البنين و القناطير المقنطره من الذهب و الفضه و الخيل المسومه و الانعام و الحرث ذلك متاع الحيوه الدنيا؛ عشق به خواستنیها از جمله زنان و فرزندان و مال هنگفت اعم از زر و سيم و اسبان نشاندار و چارپايان و كشتزاران، در چشم مردم آراسته شده است: اينها بهرة زندگاني دنياست».
شهوت، در اصطلاح، اغلب به خواهش و اشتياق جنسي انسان، گفته ميشود و شهوتراني را در بخش كوچكي از گسترة اميال نفس به كار ميبرند؛ حال آنكه در تحليل قرآن و روايات، «شهوت به معناي عام» در برابر «عفت به معناي عام» قرار دارد. خواهش نفس و تلاش براي برآوردن آن ميل، در برابر خويشتنداري در طاعت خواهشهاي نفساني است. شهوتپرستی انسان از كردار و گفتارش پيداست؛ درواقع از كوزه، همان برون تراود كه در اوست. عفيف و بااصالت بودن انسان نيز در سخن و كنش او هويداست. عفاف، فقط پاكدامني جنسي نيست. شهيد مطهري در «تعليم و تربيت در اسلام» آورده است: «عفاف يعني آن حالت نفساني يعني رام بودن قوۀ شهواني تحت حكومت عقل و ايمان. عفاف و پاكدامني يعني تحت تأثير قوة شهواني نبودن، شره نداشتن؛ يعني جزء آن افرادي كه تا در مقابل يك شهوتي قرار ميگيرند بياختيار ميشوند، و محكوم اين غريزة خود هستند، نبودن. اين معني عفاف است».
5ــ ويژگيهاي عفاف:
عفاف و خويشتنداري، در برابر فزونخواهي شهواني و كشش نفساني، دارای ويژگيهای ذیل است: 1ــ خصلتي انساني است؛ 2ــ حالتي دروني است؛ 3ــ نشانههاي بيروني دارد؛ 4ــ در رفتار و گفتار ظاهر میشود؛ 5ــ با رفتار و نشانههاي متناقض، سازگار نيست؛ 6ــ فرد نه از موضع ناتواني، بلکه از بلنداي عزت و اقتدار، رفتار عفیفانه انجام میدهد.
عفاف، خويشتنداري با علائم و نشانههاي رفتاري و گفتاري است و وجود آن به وجود نشانههايش بستگی دارد؛ ازاینرو حفظ عفاف بدون رعايت نشانههاي آن ممكن نيست. عفت نميتواند امری صرفاً دروني باشد و هيچ علامت بيروني نداشته باشد. بخشي از تفاوت در نشانههاي خويشتنداري زن و مرد، از تفاوت در خلقت آنها سرچشمه ميگيرد و يكي از نشانههاي عفاف، پوشش است. عفاف، بدون رعايت پوشش، تصورکردنی نيست. نميتوان به زن يا مردي، «عفيف» گفت، درحاليكه عريان يا نيمهعريان در انظار عمومي ظاهر ميشود؛ گرچه تفاوت رفتارهاي انساني و حيواني، در تفاوت خلقت و فطرت، گرايشها و منشها ریشه دارد. در اسلام از نشانههاي مهم «عفاف» پوشش اسلامي (حجاب) است.
شهيد مطهري در «مسئله حجاب» نوشته است:
«وقتي زن پوشيده و سنگين از خانه بيرون رود و جانب عفاف و پاكدامني را رعايت كند، افراد فاسد و مزاحم جرأت نميكنند متعرض آنها شوند».[20]
ايشان در ذيل آية 61 سورة نور چنين نوشته است: «از جملة ’ان يستعففن خير لهن‘ ميتوان يك قانون كلي را استنباط كرد و آن اين است كه از نظر اسلام هر قدر زن جانب عفاف و ستر (پوشش) را مراعات كند پسنديدهتر است و رخصتهاي تسهيلي و ارفاقي كه به حكم ضرورت دربارة وجه وكفين و غيره داده شده است، اين اصل كلي اخلاقي را نبايد از ياد برد».[21]
نشانه بودن «حجاب» براي «عفاف» گريزناپذير است؛ درواقع پوشش، نشانۀ عفاف است.
«عفت و حيا، خصلتي انساني است كه تاريخ بر نميتابد و مورد پذيرش تمامي انسانها بود و هست و انسانهاي بزرگ و اديان آسماني نيز بدان توصيه كردهاند. در شريعت اسلامي نيز بر آن تأكيد فراوان شده است. همين خصلت انساني يكي از فلسفههاي اصلي پوشش آدمي بوده است.»[22]
دربارۀ اندازة وابستگي پوشش با حجاب، استاد مطهري نوشته است:
«حيا و عفاف از ويژگيهاي دروني انسان است و حجاب به شكل و قالب و نوع و چگونگي پوشش برميگردد. تفاوت باطن و ظاهر يا روح و جسد و يا گوهر و صدف را ميتوان به عنوان تمثيل در اين زمينه به كار برد. به گمان ما اينها دو حقيقت هستند و ميزان وابستگي اين دو نياز به تأمل دارد».[23]
ایشان حجاب و پوشش را نشانة عفاف دانسته و در تحليل آية 59 سورة احزاب؛ که طی آن خداوند به پيامبر دستور ميدهد كه به همسران و دختران و زنان مؤمن فرمان دهيد جلباب (پارچهاي كه تمام بدن را بپوشاند) به خود گيرند، نوشته است: «بنابراين در اين فراز قاعدهاي كلي بيان شده كه زن مسلمان چنان رفتوآمد كند كه علائم وقار و عفاف از او هويدا باشد.»[24]
همچنین او حجاب را چنین تعریف کرده است: «حجاب و پوشش تنها يك تكليف است و نشانة يك خصلت انساني يعني عفاف»[25] و «حجاب و پوشش نشانگر عفّت است» (سوره نور 30) و نيز نوشته است: «قرآن عفّت دختران شعيب را در حال چوپاني و آب دادن به گوسفندان در جمع مردان بازگو ميكند. عفّت مريم را در معبدي كه همگان چه زن و چه مرد به پرستش ميآيند، ميستايد».(نور/31). آيا عفّت دختران شعيب و مريم(س) همان رعايت خويشتنداري و دارا بودن نشانههاي آن در كردار و گفتار نيست؟ و «متانت در سلوك ظاهري و در انتخاب پوشش از عفاف دروني خبر ميدهد.» (صف/4).
اگر وابستگي حجاب با عفاف قطعي نشود، نميتوان در استدلال براي حجاب، از ارتباط «نشانه» و «واقعيت» سخن گفت.
تفكيك عفاف از حجاب
ازآنجاكه پوشش، ارتباط بنيادي با عفاف دارد، نميشود كسي طرفدار حيا و عفاف باشد، ولي با اصل پوشش مخالفت کند. پوشش اسلامي كاملترين گونة رعايت عفاف است. اگر بين حجاب و عفاف، جدايي اندازيم دو مشكل عمده رخ مينمايد:
1ــ جدايي بين عفاف و حجاب تا كجا ميتواند پذيرفتني باشد؟ ملاك و معيار تبيين اين جدايي و اندازه و شكل رعايت پوشش براي حفظ عفاف چه چيزي خواهد بود؟ و نيز ميپذيريم كه ممكن است افرادي عفيف و پارسا باشند، اما حجاب را به گونهاي كه مورد توصية شارع است دارا نباشند، بااینحال به اين امر هم بايد توجه كرد كه اين جدايي تا كجا ميتواند ادامه يابد؟»[26]
2ــ با پذيرفتن جدايي عفاف از حجاب تنها دليل لزوم حجاب بر زنان هرزگي و هوسبازي مردان خواهد بود: «اگر زنان بدون حجاب، عفيف و پاك هستند، آيا مردان نيز چنيناند، و هوسبازي نميكنند و از هرزگي دست برميدارند».[27]
قانونگذار، ضمن توجه به حال و روانشناسي مردان، براي زنان درمورد پوشش بدن، قانونگذاري ميكند و با همۀ جانبهنگري و نگاهي متعالي به زن و مرد، خويشتنداري را براي هر دو توصيه ميكند. حجاب از مسلّمات احكام اسلام است و با توجه به آيات و روايات، جدايي حجاب و عفاف، متصور نيست.
بنيانهاي فلسفي عفاف
1ــ نگاهي انساني به انسان:
انسان، موجودي آزاد و انتخابگر است و میتواند با نيّت و اراده به اعمالي دست زند كه انگيزۀ آنها حس عشق و پرستش، خداخواهي و خداجويي فطري، و حس اخلاقي و دگرخواهي باشد. اين موجود آزاد، تحت تأثير نيروهاي دروني و بروني قرار دارد كه در تصميمگيريهاي وي، سهم اساسي و حياتي دارد. در او، قوة عاقله، قوۀ شهواني و قوة غضبيه نهاده شده است كه با روشي هوشمندانه با ميانهروي و اعتدال ميتواند از همة نعمتهاي خدايي و استعدادهاي انساني نهفته در خود استفادة بهينه كند. انسان ميتواند تعالي پيدا كند و خردگراي فرهيخته شود يا سقوط كند و به لذتگراي نابخرد، تبديل گردد يا سرانجام به حيواني خشونتطلب، تغيير هويت دهد. نگاه اسلام به انسان، نگاهي متعالي است و از منظر خردگرايي شرافتمندانه و خداجويي عزتمدارانه، انسان را مينگرد و ميخواهد كه نگاه من به تو، تحت تأثير عوامل ديگري، غير از برابري انساني و تقوا، قرار نگيرد. هرگز نبايد به ديگري (انسان ديگر) از زاوية جنسيت، ملّيت، رنگ و... نگريست. اسلام هر نوع ابزاري را كه اغلب در خدمت منافع ديدگاه لذتگرايانۀ افراطي يا خشونتطلبانه يا برتري نژادي قرار گيرد غير انساني ميداند. عفاف، هوشمندانهترين حالت كنترل نفس و اعمال قدرت در حوزة شخصيت خويش است كه میکوشد انسانيت انسان را شفاف و مشخص سازد، و از جلوهگري و عشوهگري جنسيتمدار جلوگيري نمايد.
2ــ كمالگرايي انسان:
خصلت انساني «خويشتنداري»، بايد محافظت شود و اساسيترين فلسفة معنوي «پوشش» در ميان اقوام، ملل، تمدنها و اديان، حفظ همين خصلت انساني حيا و عفّت است. اسلام، طرفدار اين ويژگي انساني است و زن و مرد را به رعايت آن براي رسيدن به كمال و فضيلت فراميخواند، در كانون خانواده نيز زن و شوهر را توصيه به رفتاري انساني ميكند و كُنِش جنسي ميان زن و شوهر و لذتگرايي مشروع و قانونمند را نيز بر همين اساس توصيه ميكند. اسلام، از نگاههاي غيرانساني، جلوگيري مینماید و به زن و مرد مؤمن سفارش ميكند كه چشمچراني نكنند و نگاهي عفيفانه داشته باشند:
«قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم؛ به مردان بگو ديدگان (از نظر بازي) فروگذارند» (نور/10) «و قل للمؤمنات يغضضن من ابصار هن؛ به زنان مؤمن (هم) بگو ديدگانشان را فرو گذارند» (نور/ 21).
آثار عفاف
1ــ خويشتنداري: این ویژگی توانايي روحي نیرومندی به انسان ميدهد تا وي در برابر هجوم سركش هوي و هوس پايداري كند و در فراز و فرود زندگي، به كمال رسد. انساني كه به اصول و ارزشها اعتقاد دارد؛ در واقع، به سرچشمة همة مهربانيها، لطافتها، عاطفهها، عشقها، زيبایيها و هنرمنديها و ابداعها ايمان دارد و چنين ايماني، چونان بنيان مرصوص است[28] كه هيچ تندبادي، از آزمندي، فزونخواهي و خشونتطلبي نميتواند وي را آشفته سازد. وي را وقار و عزت و بلنداي كوه ماند كه دلي شفاف، و پاك دارد چونان پاكي آب زلال در چشمههاي رسته از دل كوهساران.
اين آرامش دروني و بروني، به خويشتنداري انساني ميانجامد.
2ــ آرامش روحي فرد و جامعه (بهداشت رواني): با عفاف و خويشتنداري ميتوان از هرز رفتن استعدادها، توانها و امكانات جلوگيري نمود و به بالندگي هنجارها و ارزشها کمک کرد: «از نظر اسلام محدوديت كاميابي جنسي به محيط خانوادگي و همسران مشروع، از جنبۀ رواني، به بهداشت رواني اجتماع كمك ميكند».[29]
پايبند نبودن به حجاب، آرامش خانواده و جامعه را برهم، و به التهاب دامن ميزند: «فلسفة پوشش و منع كاميابي جنسي از غير همسر مشروع از نظر اجتماع خانوادگي اين است كه همسر قانوني شخص از لحاظ رواني عامل خوشبخت كردن او به شمار ميرود؛ درحاليكه در سيستم آزادي كاميابي، همسر قانوني از لحاظ رواني يك نفر رقيب و مزاحم و زندانبان به شمار ميرود و درنتيجه كانون خانوادگي بر اساس دشمني و نفرت پايهگذاري ميشود».[30]
3ــ پايداري نظام خانواده: رعايت عفاف در رفتار و گفتار، خانواده را سالم و آسيبناپذير نگاه ميدارد. آيا آنان كه با فريبكاري، شعار آزادي زن را سر دادند و حجاب را از عفت، تفكيك كردند، توانستند با ولنگاري زنان در غرب و تشويق مردان هوسباز، نظام خانواده را حفظ كنند؟
4ــ اصلاح زن «شيءشده»: امام خميني نگرش غربي به زن را نگرش به كالا دانسته است: «در خصوص زنان، اسلام هيچگاه مخالف آزادي آنها نبوده است. به عكس، اسلام با مفهوم ’زن شيشده‘ و به عنوان شيء مخالفت كرده است و شرافت و حيثيت وي را به وي بازگردانده است».[31]
5ــ عفاف، منشأِ فرهنگ و ادبيات: همۀ زيبايي و شكوه تمدن و فرهنگ انسان را در يك كلمه ميتوان خلاصه كرد و آن عشق است. استواري عشق به اسطورههاي كمتر دستيافتني است. زبان عاشقان، زبان شعر است كه چون دل پرسوز عاشق، درونسوز است؛ زبان سرخ و آتشيني كه تن نميشناسد و سر بر باد ميدهد ولي مهربان و ترحمبرانگيز است و حتي دل معشوق سنگدل را ميسوزاند و به تحسين واميدارد. اين بلنداي شكوهمند فرهنگ و ادب شرقي، عرفاني و ايراني، دستماية يك نسل سرفراز اصيل، خويشتندار و متمدن است كه از منظر عفاف به يكديگر مينگريستند. زن در حشمت و جلال ميزيست و مرد همواره در پي اين حشمت و جلال ميرفت كه به سادگي و آساني، دستيافتني نبود. كمتر بازيچة دست هوسران مردان بود و بيشتر ارزش و اعتبار داشت.
«آيا آنجا كه سلسله مقررات اخلاقي به نام عفّت و تقوي بر روح مرد و زن حكومت ميكند و زن به عنوان چيزي گرانبها دور از دسترس مرد است، اين استعداد بهتر به فعليت ميرسد يا آنجا كه احساس منعي به نام عفّت و تقوي در روح آنها حكومت نميكند و اساساً چنين مقرراتي وجود ندارد و زن در نهايت ابتذال در اختيار مرد است.»[32]
اما زن بدون عفت و پوشش، اين جمال مرموز و شاعرانه را نيز از كف ميدهد و به زبالهدانيِ شهوت مردانِ بياصول بَدَل ميگردد؛ مرداني كه نه شاعر، بلكه تبهكارند.
نتیجه:
در یک نگاه کلی میتوان دریافت که سیاست پهلوی در مورد کشف حجاب متأثر از القای تفکری مبتنی بر جدایی و تفکیک حجاب و عفاف به منظور خدشه وارد کردن به هویت فرهنگی زنان ایرانی بوده، از سوی دیگر، این حکومت ریشۀ عقبماندگی کشور را داشتن حجاب معرفی میکرد و رسیدن به توسعۀ غربی و احقاق حقوق زنان را از طریق برهنگی و غربگرایی ممکن میدانست؛ بنابراین این اندیشه و رفتار زمینۀ غربزدگی، بیهویتی و القای الگوی غربی را در تمام سطوح جامعه فراهم کرد و با استفاده از بعضی از نظریههای غربی، زمینهسازی در دیگر حوزههای اجتماعی نیز مدنظر قرار گرفت و در مجموع همۀ تلاشها برای ایجاد شکاف و بحران هویت در جامعه و زنان ایرانی انجام شد که البته موفقیت چندانی نداشت.
پينوشتها:
[1]ــ حسین مکی، تاریخ بیستساله ایران، ج 6، تهران: ناشر، 1362، ص 157
[2]ــ مهدی صلاح، کشف حجاب، زمینهها، پیامدها و واکنشها، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1384، ص 118
[3]ــ حکایت کشف حجاب، تهاجم فرهنگی غرب و کشف حجاب، تهران: مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، 1378، ص 25
[4]ــ محسن صدر، خاطرات صدرالاشراف، تهران: نشر وحید، 1364، ص 305
[5]ــ علیرضا امینی، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، صدای معاصر، 1381، ص 40
[6]ــ صحیفه نور، ج 18، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، 1366، ص 261
[7]ــ مرتضی جعفری، واقعه کشف حجاب، اسناد منتشرنشده از واقعه کشف حجاب در عصر رضاخان، تهران: سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی و مؤسسه پژوهشی و مطالعاتی فرهنگی، 1371، ص 459، سند شماره 222
[8]ــ راغب اصفهانی، معجم مفردات الراغب، تهران: انتشارات اسلامیه، 1363، ص 350
[9]ــ طریحی، مجمعالبحرین، ج 5، تهران: راهنما، 1366، ص 101
[10]ــ ابن منظور، لسانالعرب، ج9، قم: هجرت، 1377، ص 253
[11]ــ شرتونی لبنانی، اقربالموارد، ج 2، ذیل واژۀ عفاف، تهران: میراث، 1367، ص 803
[12]ــ لغتنامۀ دهخدا، ذیل واژۀ عفاف.
[13]ــ فرهنگ فارسی معین، ذیل واژۀ عفاف.
[14]ــ شیخ عباس قمی، سفینۀالبحار، قم: هجرت، 1366، ص 125
[15]ــ به نقل از: مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، تهران: انتشارات الزهراء، 1377، ص 106
[16]ــ به نقل از: مرتضی مطهری، مسئله حجاب، تهران: صدرا، 1382، ص 177
[17]ــ به نقل از: همان، ص 168
[18]ــ لغتنامۀ دهخدا، ذیل واژۀ شهرت.
[19]ــ مهین مهریزی، حجاب، تهران: آگاه، 1377، ص 39
[20]ــ مرتضی مطهری، مسئله حجاب، همان، صص 57 ــ 52
[21]ــ سیدعلی سادات فخر، حجاب، ارزش یا روش، تهران: انتشارات الزهراء، 1378، ص 54
[22]ــ حمید اکبری، نقش زنان در تعالی انسان، تهران: آگاه، 1377، ص 44
[23]ــ علی حسینی، زنان در تاریخ، تهران: همراه، 1376، ص 123
[24]ــ مرتضی مطهری، مسئله حجاب، همان، ص 43
[25]ــ همان، ص 83
[26]ــ همان، ص 89
[27]ــ امامخمینی، زن و آزادی در کلام امامخمینی (قدس سره)، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، ص 32
[28]ــ مرتضی مطهری، اخلاق جنسی، تهران: صدرا، 1382، ص 84
[29]ــ حمید اکبری، همان، ص 87
[30]ــ همان، ص 112
[31]ــ امامخمینی، زن و آزادی در کلام امامخمینی (ره)، همان، ص 47
[32]ــ حمید اکبری، همان، ص 112