ابهام زدايي از يک فراز مهم تاريخي پس از شهريور 20

مصدق هنگام ديدار با رئيس جمهور امريکا (مهر1330) طي برخوردي زننده با انتظام ، وي را از حضور در جلسه مذاکرات محروم ساخت و بعدا نيز از سفارت برکنار کرد. پس از کودتاي 28مرداد ، انتظام که با عاملان امريکايي کودتا ، همکاري صميمانه داشت مجددا به سفارت در امريکا منصوب شد. او و پدرش فراماسون بودند و خود در خاطراتش به اين امر تصريح دارد به نقش او در شناسايي اسرائيل توسط دولت ايران نيز در تاريخ اشاره شده است.
در اواخر سلطنت رضاشاه رئيس تشريفات دربار شد و تا اوايل سلطنت محمدرضا اين مقام را حفظ کرد. با فروغي دوستي ديرينه داشت و بخشي از ترقي سياسيش را مرهون وي بود. در همين زمينه ، در خاطراتش فصلي را به دوران همکاري با فروغي وزير دربار اختصاص داده و به مناسبت ، حکايت زير را نقل مي کند: «اغلب خطابه هايي که.
.. محمدرضا شاه در راديو مي فرمودند يا... به قلم فروغي بود و يا در تهيه آن نظر داشت.
در تابستان 1321 هنگامي که فروغي وزير دربار بود روزي به من گفت : «اعلي حضرت ميل دارند نطقي در راديو بفرمايند، چون در حال حاضر موجب و حاجتي نمي ديدم عرض کردم بهتر است منتظر موقع مناسبي مثلا جشن مشروطيت بشويم و آنچه در نظر است در آن موقع بفرماييد. ايشان هم عرض مرا پذيرفته و دستور تهيه نطقي دادند». چندي از اين صحبت گذشت و جشن مشروطيت نزديک شد. روزي که حضور شاه بودم مسوده اي را که فروغي تهيه کرده بود ارائه فرمودند و از درآمد بيان و مندرجات نطق شکايت داشتند. من هم.
.. ايرادات شاه را وارد دانستم.
چه.
.. شباهتي به ساير نوشته هاي فروغي نداشت.
شايد علتش هم اين بود که.
.. به اکراه تهيه کرده بود... روز بعد اعلي حضرت مرا به.
.. منزل شخصي شان.
.. احضار فرمودند و يک سلسله يادداشتهايي که بايد جايگير آن نطق شود به من ارائه دادند. معلوم شد با ديگري مشورت کرده و آن شخص يادداشتها را تنظيم نموده.
يادداشتها را خواندم و ديدم جدا جدا شايد مطالب جالبي داشته باشد، ولي بهيچوجه مرتبط نيست و صرف نظر از سستي انشا ، شنونده نتيجه اي از آن نمي گيرد... فرمودند: «...يک ساعت ديگر بر مي گردم ، بايد در همين دفتر من بنشيني و تا برگشت من نطقي تهيه کني». چون مطالب يادداشتها به نظر اعلي حضرت خوش آمده بود چاره اي جز اينکه لااقل اساس آنها را در نطق بگنجانم نداشتم.
تنها کاري که مي توانستم کرد اين بود که افکار متشتت را به نحوي به هم بچسبانم تا بلکه به گوش شنونده ناموزون و نامربوط نيايد. اعلي حضرت که برگشتند و مسوده مرا ديدند پسنديدند و امر به پاکنويس فرمودند. عرض کردم : «اگر فروغي وزير دربار هم نبود باز جا داشت اعلي حضرت در نطقي که مي فرماييد از او مشورت کنيم تا چه رسد به اينکه وزير دربار در دسترسشان باشد». شاه عرض مرا پذيرفت و فرمود: فردا... به اتفاق بياييد تا براي آخرين بار مسوده را با هم بخوانيم». انتظام مي افزايد: براي طرح مساله با فروغي ، در محظور شديد اخلاقي قرارداشتم ، ولي نهايتا «به صورت سربسته به ايشان فهماندم که شاه نطق» شما «را نپسنديده و يادداشتهاي ديگري که داشتند به من دادند...». خوشبختانه فروغي حساسيت نشان نداد. «در ساعت موعود شرفياب شديم و سه نفري براي ملاحظه مسوده نشستيم.
فروغي گفت : شما يک بار نطق را از سر تا ته بخوانيد تا من گوش بدهم.
در طي قرائت هيچ ايرادي نگرفت و همين که خواندن تمام شد گفت : روي هم رفته خوب تهيه شده و اثري که در من کرد مطلوب بود. حالا بياييد دوباره مرور کنيم و اگر لازم ديديم حک و اصلاحش کنيم.
..». آقاي انتظام به هويت نويسنده يادداشتها اشاره نمي کند ، در حاليکه بعيد مي نمايد وي نام نويسنده آنها را از شاه جويا نشده يا شاه نام وي را از او مخفي کرده باشد. بايد گفت يادداشتها (و در واقع : مقاله) مزبور، اثر فکر و قلم آيت ا لله حاج شيخ حسين لنکراني (روحاني مبارز دوران معاصر، معروف به «مرد دين و سياست») بوده و پيش نويس آن در ميان اوراق بجا مانده از ايشان يافت مي شود. آقاي انتظام ظاهرا حدس نمي زده که از نوشته لنکراني اثري باقي مانده و روزي آن را با متن منتشره نطق شاه مقايسه کنند! لذا علاوه بر سانسور نام وي ، در گزارش ماجرا (ظاهرا روي انتقام از لنکراني که با ايادي دربار و عناصر ماسوني سر ستيز داشت) عنان قلم را رها کرده است.
در واقع ، آنچه که شاه به انتظام داد و با مقداري حک و اصلاح ، زمينه نطق وي در راديو قرار گرفت «يک سلسله يادداشتها»ي پراکنده و نامربوط! نبود، بلکه چنانکه خواهيم ديد مقاله اي کامل و داراي انسجام خاص خود بود. ادعاي انتظام مبني بر سستي انشاء و بي ربطي يادداشتها! نيز مبالغه آميز بوده و خوانندگان هوشمند ، خود داوري خواهند کرد. بهر روي آنچه مهم است طرح و سوژه مطلب است که آن را لنکراني داده است.
در همان نخستين بند نطق منتشره شاه (در راديو و مطبوعات)، نثر خاص لنکراني و ادبيات وي جلوه گر است : «جشن مشروطيت و آزادي ايران را با همان زباني که خود شماها معمولا به هم تبريک مي گوييد به ملت ايران ، يعني به خودم و شما، تبريک مي گويم.
در اين عيد ملي و جشن و سرور، خود من هم صميمانه شريک شادماني شما هستم ، ولي اي کاش اين شادماني توام با ملال و تاثر اوضاع اسف آور و غم انگيز فعلي جهان نبود و ابناء نوع ما در آتش جنگ نمي سوختند».
مفاد پيش نويس لنکراني

لنکراني ، در پيش نويس ، ضمن اشاره به لزوم بهره مندي کامل از دستاورهاي علمي و فني تمدن جديد ، و پرهيز از وسيله قراردادن آنها براي جنگهاي خانمانسوز جهاني ، بر لزوم رعايت اصول و عناصر مهم زير از سوي دولت و ملت تاکيد مي کند:
الف ) آزادي نظر و تنوع ديدگاههاي سياسي و مسلکي در جامعه ، و درعين حال ، وفاق و اتحاد گروهها و احزاب در راه حفظ مصالح و منافع ملي و پرهيز آنها از کشمکشهاي تند سياسي در شرايط آن روز ايران که در اشغال متفقين بود.
ب) جديت کارمندان دولت در انجام وظايف محوله.
ج) نظارت جدي وکلاي مجلس و مطبوعات بر کار دولت و انتقاد از عملکرد آن ، با حفظ عفت بيان و پرهيز از ايجاد شايعه عدم وجود همکاري و صميميت بين دولت و ملت.
د) اهتمام ثروتمندان به دستگيري از فقرا در شرايط قحطي و جنگ.
ه) پرهيز تجار و ملاکين از احتکار ارزاق عمومي ، و قراردادن کالاهاي مورد لزوم جامعه به قيمت مناسب در اختيار مردم.
و) عزم و بسيج ملي براي ايجاد يک نهضت اخلاقي در راه کمک به بينوايان ، و گسترش اخلاق فاضله در جامعه.
ز) مباهات شاه و ملت به اسلام و تشيع «که دين رسمي و مذهب ملي» ايرانيان بوده و سودمندي «احکام» جهاني آن «براي اقليتهاي ديني.
.. ، کمتر از» سود «آن براي خود مسلمانان نيست».
نکته ها و ظرايف پيش نويس

در مقايسه پيش نويس لنکراني با متن ويراسته آن (توسط انتظام و شاه و فروغي) نکات مهم زير به چشم مي خورد:
1- لحني را که وي براي نطق شاه برگزيده ، لحن پيشنهاد و تذکر و خواهش دوستانه از ملت و دولت است ، نه دستور و تحکم.
تعابيري چون : آيا بهتر نيست ، آيا سزاوار نيست ، خوشحالم که همه متوجهيد، من چون خودم چنين ام خيال مي کنم شما هم.
..، در نوشته لنکراني موج مي زند و اين در حالي است که ، با دستکاري هاي بعدي (توسط انتظام و...)، لحن فروتنانه نطق ، کمرنگ و جنبه تحکم آميز آن تقويت شده است.
چندانکه شاه ، مردم را به وظايفشان (که لابد نمي شناسند!) آشنا مي سازد و تعاليم لازمه را به دولت مي دهد: «اگر ملت را به وظايفش آشنا مي سازم براي اين است که امروز عيد مشروطيت ، و خطابم به ملت است.
..» يا: «هر چند در اين باب تعليمات لازمه به دولت داده شد...». اتخاذ لحن فروتنانه و خواهش آميز براي نطق شاه از سوي لنکراني ، بي دليل نبود. چه ، به باور وي : شاه ، طبق قانون اساسي ، مقامي کاملا غير مسوول و (بلاملازمه ) فاقد حق دخالت در امور کشور بود. بنابراين جايي براي تحکم و فرمان وي به دولت و ملت وجود نداشت.
علاوه ، اين شاه بود که بايد از سرنوشت پدر ديکتاتور خويش عبرت مي گرفت و با کسب رهنمود از رجال بصير ملي ، به وظايفش آشنا مي شد، نه بالعکس ! گفتني است که ، لنکراني در نوشته خود که قرار بود در سالگرد «مشروطيت» (بخوانيد: نفي استبداد و تحديد سلطنت) توسط شاه خوانده شود به اشکال گوناگون بر مساله «حکومت آزاد ملي» (در برابر رژيم «استبدادي» و «وابسته») تاکيد کرده است.
توجه به فراز پاياني نوشته ، ظرافت امر را روشن مي کند: «اين است که من ، پادشاه شما، پادشاه مشروطه شما، پادشاه حکومت ملي شما، پادشاه حتما آزاديخواه شما چون از لحاظ مليت يکي از افراد شما هستم ، چه مانعي دارد در عين پادشاهي ، مثل يکي از شماها به زبان يک فرد خيرخواه ايراني شما را اي برادران و خواهران ملي من ، به نام ايرانيت ، به نام اسلاميت.
..، دعوت به تعاون و مواسات مي کنم.
..».
2- جملات پاياني نوشته لنکراني حکايت از آن دارد که وي همچون ديگر فقيهان به «جامعيت و کمال» دين اسلام (تشيع) معتقد بوده و نجات مسلمين را در گرو اجراي احکام آن مي شمارد. مع الوصف از توجه به اقليتهاي ديني غافل نبوده و جالب است که از سودمندي اجراي احکام اسلام در کشور (حتي براي آنان) سخن مي گويد. به ديده وي : اصولا «مليت ايراني » چيزي جدا يا در تقابل با «اسلام » نيست ، بلکه آن دو (= ايرانيت و اسلاميت) با انسانيت ، سه ضلع مثلثي را مي سازند که پيشرفت و سعادت مردم ايران در بستر آن شکوفا مي شود.
زهر خند تاريخ!

زماني که پيش نويس نطق شاه توسط لنکراني تهيه مي شد، سهيلي نخست وزير وقت استعفا داده ( 8مرداد1321) و زمينه براي رياست وزرايي احمد قوام فراهم مي شد. شاه نطقش را 14مرداد در راديو ايراد کرد و متن آن روزهاي 18 - 15مرداد در روزنامه ها منتشر شد. 12مرداد فرمان شاه مبني بر نخست وزيري قوام صادر و مجلس 10روز بعد به کابينه او راي داد. 4روز پس از نطق شاه در راديو، شادروان محمود مصاحب (دوست و دست پرورده لنکراني) مقاله اي راجع به مبرا بودن شاه از مسووليت و اينکه او بايد سلطنت کند نه حکومت ، در روزنامه آزاد (مدير: عبدالقدير آزاد، ش 78) نوشت و در آن چنين تيتر زد: «آقايان ، دست شاه را آلوده نسازيد. بگذاريد شاه سلطنت کند و دست به حکومت نزند. اين است راه رستگاري شاه و پيروزي ملت!». 17آذر آن سال نيز عمال دربار به همدستي قدرتهاي خارجي (براي برکناري قوام از نخست وزيري) بلوايي به عنوان نان در سطح پايتخت به راه انداختند که به تاخت و تاز اوباش در سطح شهر انجاميد و حتي خانه نخست وزير از حمله آشوب طلبان ايمن نماند. اما آيت الله لنکراني که انگشت بيگانگان و عمال ديکتاتوري 20ساله را در آن ماجرا دخيل مي ديد با همه توان به مقابله برخاست و قوام نيز پايداري نشان داد. 29خرداد 1322لنکراني با نام مستعار و عنوان «روز روشن» مقاله اي در روزنامه رهبر بر ضد ديکتاتوري شاه ، و تشريفاتي بودن (و هيچ کاره نبودن) مقام سلطنت در قانون اساسي ، و تنقيد شديد از دستبرد علي اکبر داور به اصل 81قانون اساسي (که براي محو استقلال قضايي و دخالت شاه در قوه قضاييه صورت گرفت) نوشت و در آن تاکيد کرد که : «من که حاضر نيستم دوباره با اوضاع گذشته روبه رو شوم ، آيا شما حاضريد؟ همت کنيد مردانه بکوشيد و تن به زير بار مذلت ندهيد». بدين سان ، آتش مخالفتي ميان لنکراني و دربار درگرفت که هر روز دامنه و عمق بيشتري يافت و سرانجام با يورش سختي که لنکراني در جريان آمدن فقيه تبعيدي عصر رضاخان (آيت الله قمي) به پايتخت ، به عمال دوران ديکتاتوري (که بر کشور حاکم بودند) برد مقدمات ترور نافرجام وي فراهم شد که خود داستاني خواندني دارد. نطق شاه در مطبوعات آن زمان (ستاره هفتگي براي توده ، مدير: احمد ملکي ، ش1373، 16مرداد روزنامه اطلاعات ، ش4959، 15مرداد؛ تجدد ايران ، ش 3274، 15مرداد؛ نجات ايران ، ش 86، 18مرداد) درج شده و از آنجا که تنگي مجال اجازه درج متن منتشره و مقايسه آن را نمي دهد ، جويندگان را به مآخذ فوق ارجاع مي دهيم.
پيش نويس لنکراني ، آن گونه که از شماره گذاري خود ايشان در بالاي صفحات بر مي آيد ، متاسفانه دو صفحه نخست آن مفقود شده و آنچه نزد ما است از صفحه 3شروع مي شود. ذيلا توجه شما را به متن پيش نويس لنکراني (که بر روي دفتر يادداشت مزبوط به دهه 1320 مرقوم شده) جلب مي کنيم:
آتش افروزي ابرقدرتها و صلح طلبي ايران

... به ضرر خود سوء استفاده نمي کرد. کاش تمدن به معناي حقيقي خود، رهبر انسان به طرف سعادت و امن و امان و دوستي و برادري مي شد. بلي ، ما هم بايد بيش از اينها يعني به حد اکمل از علوم و صنايع عصري بهره مند شويم ولي در عين حال بايد اين حقيقت نصب العين همه ماها باشد که علم و صنعت را وسيله افنا و امحاء نوع خود قرار ندهيم.
کاش جنگ نمي شد؛ حال که جنگ شد کاش زودتر متارکه واقع مي شد. کاش ريشه جنگ از عالم بر مي افتاد. ملت من ! البته همه بايد متوجه باشيم که در موقع مهمي از تاريخ عالم قرار گرفته ايم ؛ و گويا از لحاظ تاريخ ، اين امر محرز باشد که دنيا روي هم رفته در هيچ زماني گرفتار چنين اوضاع مدهش فجيع همه جايي نشده است.
بلي ، خواهي نخواهي اثرات و تبعات اين جنگ عالمگير ، کشور صلح دوست ما را هم بي بهره نگذاشته ؛ ولي بايد خوشحال باشيم که در عين حال ملت ما از ميدان خصومت و جدال برکنار است و همه ما بايد از خدا بخواهيم که عواطف ملي صلح جوي ايرانيان مورد احترام و شفقت سايرين قرار گيرد.
دعوت احزاب و گروهها
به اتحاد براي حفظ مصالح ملي

هموطنان من! ملت ايران! در چنين موقع مهمي است که اقوام و ملل مي توانند لياقت ملي و متانت اجتماعي خود را نشان دهند. ممکن است در مواقع عادي افراد و طبقات يک ملت آزاد، براي يک مقصود مقدس نهايي مشترک راههاي مختلفي پيش گيرند که تعدد طريق ، آنها را در سبک عمل داراي نظريات متفاوتي معرفي کند که گاهي به شکل کشمکشهاي حزبي و طبقاتي جلوه گر مي شود. اصولا اين وضع تا حدي هم از لحاظ يک مملکت آزاد ، از امور عادي و شايد تا حدودي هم لازم باشد. ولي خوشحالم که همه متوجهيد در مواقع غير عادي ، يعني مثل اين روزها، چقدر کشاکش داخلي مضر است.
در اين مواقع است که همه طبقات ملتهاي زنده عالم ، نظرهاي مختلفه مسلکي و مرامي را که طرق نيل به يک منظور مشترک است ولو موقتا براي حفظ همان منظور مقدس مسکوت گذارده و بر روي يک موضوع مهم اساسي که مقصد و مقصود همه است همکاري مي کنند. هموطنان ! آيا سزاوار است اصول مقاصد ملي ما، فداي فروع شود؟ آيا سزاوار نيست که ما وحدت ملي خود را که بحمد الله در واقع به تمام معني در حد اکمل بين عموم اولاد ايران حکمفرما است ، صورتا هم ابراز و اثبات نماييم؟
توصيه به اعضا و کارمندان دولت :
وظيفه شناس باشيد!

آيا در اين موقع سخت احتياجي به اين هست که به هيئت دولت و تمام کارمندان رسمي و افراد مرتبطه به حکومت ، تذکر داده شود که خوب است زندگاني آنها منحصرا برروي اسقاط تکليف نباشد، بلکه شايسته است اعمال خود را بر روي انجام وظيفه اجرا نمايند. يعني بدانند که علاوه بر عنوان رسمي هريک آنها...
توصيه به مجلس و جرايد:
انتقادها سازنده باشد!

آيا احتياجي به اين تذکر هست که البته لازم است آقايان نمايندگان مجلس شوراي ملي در انتقادات و مراقبتهاي اصلاحي خود نسبت به اعمال دولت ، يک رويه خيلي جديتري هم اتخاذ نمايند که دفع خطاهاي محتمله شده باشد ولي در عين حال مقتضي است با سبک متناسب که تاثير خود را کاملا ببخشد هر سوءظن و حدس غلط را هم راجع به عدم وجود همکاري و صميميت بين دولت و ملت رفع کنند؟ آيا بهتر نيست که آقايان مديران و متصديان جرايد و ارباب قلم و رجال مطبوعاتي که هدايت کنندگان جامعه هستند و از لوازم حتمي حکومت آزاد ملي به شمار مي روند، در عين اينکه بر حسب وظيفه ملي بايد مراقب کوچکترين جريان عمومي بوده و چيزي از دعوت به خير و تحذير از شر فروگذار نکنند اين را هم متوجه باشند که هر قدر اين اعمال ارشادي آنها با متانت تر باشد و هر قدر عفت قلم را بيشتر رعايت کنند و جنبه هاي نوعي را زمينه نگارشات کذا قرار داده و در غير موارد لزوم وارد شئون شخصي مردم نشوند بر آبرو و حيثيات خود و ملت خود افزوده اند؟ آيا اگر افراد و دسته هايي از روي خبط و عدم توجه ، خداي نخواسته ناامني را تقويت و احترام لازم را به نفوس و اموال و حيثيات هموطنان خود رعايت نکنند بهتر نيست که حتي الامکان مردمان صالح با عمال دولت خودشان در نصيحت و هدايت آقايان همکاري نمايند که منتهي به اضطرار دولتها در اعمال خشونت نگشته ، عضو و يا اعضايي از پيکر ملت ايران قطع نشده باشد؟ آيا سزاوار نيست که ملت ، مصلحت واقعي را بيشتر مراعات و از رويه هاي بلااراده اي که ممکن است در نظر ديگران تعبير به تظاهرات نامطلوب شود تحرز جسته و دوستيها ، دولتيها؟ را دچار سوء تفاهم نسازند؟!
به فکر محرومان باشيم
و تجار و ملاکان احتکار نکنند!

آيا موقع مهم فعلي ، عواطف اشخاص متمکن و ثروتمند را تهييج نمي کند که بيشتر از مواقع عادي به فکر ضعفا افتاده و زيادتر در مقام مواسات و دستگيري از مستمندان برآيند. آيا خوبتر نيست که آقايان تجار و ملاکين و بالاخره تمام آنهايي که ارزاق عمومي و احتياجات همگاني به وسيله آنها تهيه و در دسترس مردم گذارده مي شود، به منافع متناسبي ساخته و سماحت و جوانمردي کرده و قانون تصاعد قيمتها را در مورد روزي مردم.
.. ، که خودشان هم از همان مردم و مردم هم از خود آنها هستند، به طور غير محدود جاري نسازند. البته دولتها هم ، که از خود افراد مردم اند، متوجه خواهند بود که ثبات قيمتها هم بايد رعايت شود. بايد به ياد بياوريم روزهايي را که از تاسف کم محبتي به بندگان خدا، گرفتار سخت ترين عذابها يعني عذاب وجدان شويم.
آيا يک انسان شريف راستي مي تواند تماشا کند و ببيند يک هموطن او، يک همنوع او خير، يک حيوان بي زبان در عذاب گرسنگي است و شخص از مازاد معيشت خود لااقل به قدر قوت لايموت در حدود امکان و توانايي به او کمک ندهد؟ من چون خودم نمي توانم نسبت به اين گونه مناظر که اميدواريم خدا نياورد فقط تماشاچي باشم و احکام وجدان را محترم شمرده و به خواست خدا حتي المقدور مواسات خواهم کرد، خيال مي کنم که شماها هم از قيام به وظايف انساني و مساعدت نسبت به هم دريغ ننماييد.
طبقات متمکن از اسراف و تجمل بپرهيزند!

آيا در چنين مواقع تنگ افراد هر ملت عاقلي وظيفه دار نيست که از تفننات و تکلفات و زياده رويهاي مواقع عادي ، خودداري کرده و تا آخرين حد امکان قناعت و صرفه جويي و اکتفا به حد اقل را زمينه معيشت خود قرار دهند و از اسراف و تبذير حتي نسبت به کوچکترين چيز خودداري نمايند؟ خيال مي کنم بهتر است اين باشد که حذف قيود و تشريفات و ساده کردن زندگاني از حيث خوراک و پوشاک و معاشرت و رسوم پذيرايي ، از طبقه هاي بالا شروع و سرايت به طبقه هاي ديگر شود که اجراي آن براي همه سهل و آسان گردد و بر احدي گران نيايد. افتخار مي کنم که مسلمان وشيعه ام ! من شکر مي کنم و شما هم شکر کنيد که بحمد الله تحت تربيت و تعليم بزرگترين دين جامعي زندگاني مي کنيم که در پرتو دستورات عاليه او تمام احتياجات مادي و معنوي خود را مي توانيم تامين کنيم.
و باز هم مباهات مي کنم ملت من ، شما هم مباهات کنيد که شريعت اسلام و طريقه جعفري که دين رسمي و مذهب ملي ما است ، قواعد و احکامي را از لحاظ عموم اهل عالم در دسترس گذارده که وقتي توام با سبک عمل و رويه حضرت خاتم النبيين و خاندان عظيم و اصحاب کبار و پيروان آن حضرت مي شود مي بينيم آثار نافعه آن براي اقليتهاي ديني ممالک اسلامي ، کمتر از آثار آن براي خود مسلمانان نيست.
چه مانعي دارد ، در عين پادشاهي
مثل يکي از شماها باشم

... اين است که من ، پادشاه شما ، پادشاه مشروطه شما، پادشاه حکومت ملي شما، پادشاه حتما آزاديخواه شما چون از لحاظ مليت يکي از افراد شما هستم ، چه مانعي دارد در عين پادشاهي ، مثل يکي از شماها به زبان يک فرد خيرخواه ايراني شما را اي برادران و خواهران ملي من ، به نام ايرانيت ، به نام اسلاميت ، به نام انسانيت ، دعوت به تعاون و مواسات مي کنم و از خدا مي خواهم که در اين موقع سخت عالم ، همه و همه متحدا با يک نهضت اخلاقي ، با يک قيام وجداني ، با يک عاطفه عمومي ، نيات خير خود را به مرحله عمل گذارده و به وسيله بي غرضي ، بي طمعي ، نوع پروري ، بشر دوستي ، همدردي با هم ، کارگشايي براي هم ، و کمک به بينوايان ، دستگيري از درماندگان ، صفا، وفا، محبت ، صميميت ، و ساير صفات حسنه و ملکات فاضله ، باعث مزيد افتخار و سربلندي هموطنان دور از وطن خود در تمام اقطار عالم شويم ! ملت من ، من ساعات و دقايق و آناتي را که با شما صحبت و درد دل مي کنم بهترين اوقات عمر خود مي دانم.
بس است.
برويد در اجراي مراسم جشن مشروطيت و آزادي ايران برادرانه با هم شرکت کنيد. دل من همه جا با شما است و خدا همه جا با ما است.