بررسی نقش ایالات متحده امریکا در پیروزی کودتای 28 مرداد
همچنین نیروهایی از گارد سلطنتی مامور بازداشت عده ای از وزرای دکتر مصدق گشتند ولی نیروهای محافظ نخست وزیری رئیس گارد سلطنتی ونیروهایش را خلع صلاح وبازداشت کردند . در روز 28مرداد 1332 دولت های امریکا وبریتانیا دست به کودتای دیگری زدند که این بار باعث سقوط دولت مصدق شد در این روز سازمان سیا با دادن پول به ارتشیان واراذل اوباش تهران آنها را به خیابانها کشانید . کودتاچیان توانستند به راحتی خود را به خانه دکتر مصدق برسانند وپس ازچندین ساعت نبرد خونین گارد محافظ نخست وزیری را نابود کنند وخانه وی را پس از غارت کردن به آتش بکشانند .
بدین ترتیب در کودتای 28مرداد 1332(19 اوت 1953) سازمانهای جاسوسی امریکا وبریتانیا با کودتا دکتر مصدق را بر کنار کرده ومحمد رضا شاه پهلوی را که پس از شکست کودتای 25 مرداد به رم رفته بود بازگرداندوبه قدرت رساند.
ملک ما را خوردنی فهمیده است بر سر ماشیره ها مالیده است
اوگمان دارد که ایران خوردنیست همچوشیره سرزمینی خوردنیس
با وثوق الدوله بست اول قرار دید از آن حاصلی نامد بکار
چون که مایوس گردید از وثوق کودتایی کرد وایران شدشلوغ
میرزاذه عشقی
مقدمه
عواملي كه منجر به كودتاي 28 مرداد شد مختلف است كه مي توان به عدم آگاهي كامل مردم ، اختلاف بين رهبران و نيز به خصوص به عوامل خارجي و دخالت هاي پنهان و آشكار آمريكا و انگليس اشاره كرد. طرح اصلی کودتای 28 مرداد انگلیس بود .
پس ازپیروزی انقلاب اسلامی یک انگلیسی به نام راجر کوپربه اتهام جاسوسی دستگیر شد . راجر کوپر در اعترافات خود اعلام کرد که صحنه گردان کودتاعلیه دکتر مصدق در ایران ، انگلیس بود ولی از پول وبودجه امریکا استفاده شده است . خانم مادلین آلبرایت وزیر امور خارجه اسبق آمریکا از مردم ایران بابت کودتا علیه دولت تحلیلی که میتوان از اظهار تاسف آمریکا داشت این است که ایالات متحده در کودتا نقش دوم را برعهده داشته است و شاید به همین نحو بتوان رابطه ویژه مابین انگلیس و آمریکا را به این شکل توضیح داد که قدرت سختافزار آمریکا در اختیار قدرت نرمافزار انگلیس قرار گرفته است . تعریف کودتا وانواع آن كودتا در ايران يك واژه قرن بيستمي است. حال آنكه قدمت آن در جهان به قرنهاي گذشته باز ميگردد. نخستين بار وقتي مشروطهخواهان سلطنت محمدعلي شاه را به زعم او مورد تهديد قرار دادند، او بساط مشروطهخواهان را در ميدان بهارستان برچيد و خود مجددا به تخت سلطنت نشست. اين جابهجايي قدرت اگر چه كمي بعد ناكام ماند اما نامش به كودتا معروف شد. واقعه اسفند 1299 كه سيدضياء به همراه رضاخان قدرت را در تهران به دست گرفتند و نيز واقعه 28مرداد 1332، كه سرنگوني دولت مصدق را به دنبال داشت از جمله ديگر كودتاهاي تاريخ معاصر ايران است. با دكتر غلامحسين ميرزاصالح پيرامون تعريف كودتا در ايران و جهان و تبعات بيش از صد سال است كه ما در كشورمان تجربه كودتا داريم. سه كودتاي مهم در همين صد سال رخ داده است. كودتاي 28 مرداد 32 و كودتاي سوم اسفند 1299 از جمله مهمترين آنها است. به نظر شما مفهوم كودتا چه تغييراتي در يك نظام سياسي ايجاد ميكند و اساسا چه ويژگيهايي دارد؟ اگر كودتا را به معني سرنگون كردن سردمداران حاكم وجلوس كودتاگران بر كرسي فرمانروايي بدانيم، سابقهاي بسيار طولاني دارد. در منابع اروپايي معمولا به اقدام يوليوس سزار رهبر حزب مردم رم در تصاحب مقام ديكتاتوري مادامالعمر اشاره ميشود و يا به قدرت رسيدن كلوديوس، و در منابع ايراني به آرتكسارس براي سرنگون كردن داريوش دوم و پيش از آن توطئه گئومات مغ و حكومت هفت ماهه او، و بعضي از منابع شيعی هم به قدرت رسيدن ابوبكر را نوعي كودتا ميخوانند.
تعريفي كلاسيك از كودتا را ادوارد لوتويك به دست ميدهد كه در همين سالجاري 2006 مقاله «سه دليل براي عدم بمباران ايران» را نوشت. او معتقد است كه كودتا عبارت از رخنه يك جناح كوچك اما بانفوذ دولتي است در اركان حساس حكومت و كسب قدرت سياسي با توسل به ابزارهاي گوناگون و گاه خشونتآميز. ولی نگاهي به فهرست 125گانه كودتاهاي مهم جهان، كه به استثناي 9مورد آن همگي از 1910 تا به امروز اتفاق افتاده است، نشاندهنده چنان تنوع و گستردگي است كه كاملا با تعريف لوتويك همخواني ندارد.
به اعتقاد هانتينگتون كودتاها را بايد به سه قسمت تقسيم كرد:ي كه به دنبال داشت به گفتوگو پرداختيم كه در زير ميآيد.
نخست كودتاهاي اساسي و كامل مانند كودتاي سال1911 ميلادي چين، 1944ميلادي بلغارستان و 1952ميلادي مصر.
دوم كودتاهاي خيرخواهانه كه هدف اصلي آن اصلاح امور كشور و مبارزه با فساد و اين جور چيزهاست. نمونه قديم اين نوع كودتا، مقابله سولا سردار روميبود با ماريوس قانوني و نمونه جديد آن كودتاهاي پاكستان، تركيه، تايلند و موارد مکرر در سوريه و بوليوی.
نوع سوم استفاده كودتاگران از حق وتو ارتش و ارتشيان است به قصد مقابله و سركوب مشاركت مردم در كسب حقوق سياسي و اجتماعيشان. مانند كودتاي 1973ميلادي شيلي و 1976ميلادي آرژانتين و تا حد زيادي ونزوئلا در سال2002ميلادي .
كودتاي نوع دوم و سوم به وسيله افسران ارشد شكل ميگيرد، و بانيان نوع اول افسران رده پايين و سربازان هستند.
دو نوع كودتاي ديگر هم داريم: يكي كودتاي بدون خونريزي كه كودتاگران با تهديد دستگاه حاكم را سرنگون ميسازند، كه نمونه بسيار معروف آن كودتاي ناپلئون در 10نوامبر1799 بود كه ماركس با كتاب هيجدهم برومر خود به آن شهرت جهاني بخشيد.
ديگري كودتاي خودำاخته است كه كودتاچي پا از حدود مشروูعی قانوني خود فراتر مينهدمانند كودتاي لوئي بناپارت.
حال با توجه به آنچه كه درباره انواع كودتا در جهان از آغاز تا به امروز گفتيد، من از شما ميپرسم كه آيا ميتوان دگرگوني و بلوا و آشوب ايران در دوم تيرماه 1289، سوم اسفند 1299 و 28مرداد 1332 را به معناي دقيق آن در علوم سياسي كودتا ناميد؟
به اعتقاد من، خير. در هر سه به اصطلاح كودتا، رژيم سياسي دستخوش دگرگوني اساسي نشد. هيچ يك از شاهان حاكم بركنار و يا تبعيد و کشته نشدند. قانون اساسي نه تنها لغو يا معلق نگرديد، بلكه مورد تاييد قرار گرفت. اصولا در طول هفتاد و چند سال عمر قانون اساسي قبلي هرگز هيچ گروه و حزب و شخصي خواستار لغو يا تعويض آن نشد. حتي حزب توده در اوج قدرت نمايي خود كه چندصدهزار عضو و طرفدار داشت، خواهان «استقلال ملي و قانون اساسي مشروطه» بود. كودتا (28 مرداد)
"در روابط بينالمللي, ما قوانين و اصول عرفي را رعايت كرده و در امور داخلي كشورهاي ديگر دخالت نميكنيم. ما معتقديم كه بايد به نهادهاي قانوني و سياسي ديگران احترام گذاشت و آنها در سرنوشت سياسي, خودمختار و آزاد باشند". (از سخنراني آلن دالس رئيسكل سرويس اطلاعاتي سيا ]در زمان كودتا[ بهجمعي از فارغالتحصيلان دانشكدة حقوق دانشگاه شيكاكو در سيتير, نوامبر 1954).
تفسیر کودتای 28 مرداد1332از دیدگاه مفسران خارجی
در مارس 1953 ژنرال والتر بدل اسميت, معاون وزارت خارجه امريكا به اين نتيجه رسيد كه دولتي بايد جايگزين دولت مصدق شود كه در تركيب آن اثري از افراد جبههملي نباشد (گزارش ويلبر, ص 4) و در آوريل 1953 شعبه سيا بهوسيلة ناخدا اريك پولارد, وابستة نيروي دريايي امريكا با زاهدي تماس مستقيم برقرار ميكند.
در همان آوريل, ويلبر خود عازم نيكوزيا ميشود كه با سرويس اطلاعاتي انگليس و رايزن آنها "نورمن دربي شاير" طرح دقيق عملياتي برنامة كودتا را بريزند. (گزارش ويلبر, ص 5) بهدليل آنكه سرويس اطلاعات پنتاگون G2 ركن دو امريكا)( اطلاعات وسيعي در مورد تركيب ارتش ايران و افسران آن نداشت كه براي طرح نظامي آژاكس بهكار گيرد. درحقيقت بخش نظامي طرح آژاكس چندين ماه پيش در دفتر مركزي سيا در واشنگتن تهيه شده بود (ضميمة د, ص 2). ضميمة د گزارش "عمليات سري 208 دونالد ويلبر", همان طرح نظامي عمليات آژاكس ميباشد.
در روز 25 مرداد, بعد از شكست فاز اول كودتا, كرميت روزولت (رئيس بخش خاور نزديك كل سازمان سيا, و كارگردان و مدير اجرايي عمليات در تهران) با عوامل ارشد نرن, و سيلي (علي جلالي و فاروق كيواني) تماس گرفته و دستورات لازم را ميدهد. در عين حال ژنرال مكلور (وابستة نظامي امريكا) را به ديدن تيمسار رياحي ميفرستد كه سر گوش آب دهد و بپرسد كه دولت امريكا چه كسي را بايد بهعنوان دولت رسمي بشناسد (ويلبر, ص 46). همان روز كرميت روزولت بهعنوان كارگردان ميداني عمليات در تهران, جلسة سري و سرنوشتسازي را در محل سفارت با حضور تيمسار زاهدي, برادران رشيديان (با اسم رمز برادران باسكو) تيمسار گيلانشاه, سرهنگ فرزانگان و جرج كارول George Carroll بهپا داشت. جلسه چهار ساعت بهطول انجاميد, با تصميم بر اينكه كودتا در 28 مرداد (19 اوت) به اجرا درآيد, در آن جلسه طرح عملياتي با ابعاد سياسي, نظامي و مالي تهيه ميشود (ويلبر, ص 57). چون به نظر ميرسيد تيپهاي نظامي تهران به دولت قانوني وفادار باشند, تصميم گرفته شد, براي عمليات نظامي لشكرهاي خارج از تهران بسيج شوند. جرالد تان Gerald Towne (كارمند شعبه سيا در تهران) و سرهنگ فرزانگان براي جلب حمايت تيمور بختيار فرماندة لشكر كرمانشاه به آنجا فرستاده شدند. جرج كارول و اردشير زاهدي براي ديدن فرماندة لشكر اصفهان (ضرغامي) عازم شدند (همان مأخذ). ضرغامي در اثر مذاكرات با استاندار اصفهان دكتركشاورز صدر, مردد بهنظر ميرسيد. جرج كارول, افسر سيا, با گروه "افسران نظامي توطئه" (گزارش واژة توطئه را بهكار ميبرد) در تماس نزديك بود و در آخرين جلسه آنها در 13 اوت, خود حضور داشت (ويلبر, ص 37). آقاي جرج كارول متخصص سيا در عمليات شبهنظامي و تهيهكننده ضميمه د گزارش, با تجربيات تازه از كره به ايران فرستاده شده بود. با قوارة دومتري و اندي فرد مشخصي به نظر ميرسد. در روز 18 اوت (27 مرداد) براي انجام طرح, "جهت عمليات از شعبه به مركز و بالاترين سطوح سيا ارتقا يافت" (ويلبر, ص 64).
براي آرامش بخشيدن به جوّ تهران و جلوگيري از هرجومرج بعد از 25 مرداد, دولت دكترمصدق از همة نيروهاي سياسي خواست كه از تظاهرات خياباني ممانعت ورزند. با اين توصيف در شب 27 مرداد (18 اوت) بهدستور "نرن" و "سيلي", عوامل ارشد شعبه سيا در تهران, افراد مشكوك و اوباش, شلوغي و تظاهرات به راه انداختند, با اين دستور كه "درخيابانهاي لالهزار و اميريه شيشههاي مغازهها را شكستند, با به هم ريختن اوضاع وانمود كنند كه اين كار حزبتوده است و شهر در تشنج است" (ويلبر, ص 63).
صبح زود روز 28 مرداد (19 اوت) دستهها و باندهاي ضربت براي صبحانه و آمادهباش در مكانهايي كه حاج خداداد از مالكين ميدان امينالسلطان فراهم كرده بود, جمع ميشوند. با هزينة برادران رشيديان مقدار زيادي چماق و اسلحه سرد شب قبل تهيه شده بود. گروههاي اوباش دستهدسته از ميدان ترهبار و امينالسلطان به طرف بازار, مكان راندوو به حركت ميافتند. "نرن" عامل سيا با دو مأمور زيردست خود منصور افشار و مجيدي با جيپ و چندين كاميون در روبه روي بازار, مكان ملاقات منتظر بودند (گزارش ويلبر, ص 66). در لحظة رسيدن دستهها, عوامل شعبة سيا رهبري را بهعهده ميگيرند. گروهها تقسيم شده, يكعده به رهبري "نرن" به طرف مجلس حركت ميكنند و سر راه بهدستور وي دفتر روزنامه "باختر امروز" كه تحت مديريت دكترفاطمي وزير امورخارجه مصدق بود, را به آتش ميكشند. در عين حال, اين عوامل گروههايي را بهطرف دفاتر احزاب و روزنامههاي ديگر هدايت ميكنند. (همان)
طبق قرار قبلي سرهنگ دماوند صبح زود با تانك در ميدان بهارستان روبهروي مجلس ظاهر ميشود. "سيلي" ديگر مأمور ارشد شعبه سيا, دستههايي را در خيابان فردوسي به طرف مركز پليس نظامي هدايت ميكند كه سرهنگ نصيري را آزاد كنند. تيمسار نخعي هم براي كمك در خيابانها ميچرخيد (ويلبر, ص 67 و 70). يادآور ميشود كه سرهنگ نصيري در توطئة كودتاي 25 مرداد دستگير شده بود. كنتلاو, خبرنگار روزنامة نيويورك تايمز, بهدستور كرميت روزولت براي مصاحبه به مقر مخفي زاهدي برده ميشود. لاو در نوشتهاي, جرج كارول را متخصص شيوههاي شبهنظامي و تكنيكهاي كنترل خياباني معرفي كرده و گروههاي ضربت را "باندهاي آقاي كارول" مينامد.(10) كنتلاو به نقل از جرج كارول كه تازه از كره رسيده بود مينويسد "سازمان سيا آمادهباش بوده در صورت لزوم سرنگوني سينگمن ري, طرح شورش را به راه بيندازند" (كنت لاو, ص 37). تيمسار فضلالله زاهدي كه از 25 مرداد فراري محسوب ميشد در اين لحظه در يك مكان امن سيا در نزديكي كرميت روزولت مخفي بود.(11) همينطور كه دستههاي شورشيان در خيابانها حركت ميكردند, "ديك مأمور زيردست روزولت از وي ميپرسد كه آيا هنگام آن رسيده است كه زاهدي را براي اعلان پيروزي خارج ببريم؟ روزولت پاسخ ميدهد: خير, صبر ميكنيم تا شورشيان به منزل مصدق برسند (روزولت, ص 188). ساعتي بعد مأمور ايراني تبار از روزولت اجازه ميگيرد كه دستهها را براي تصرف راديو حركت دهد. روزولت پاسخ ميدهد كه "بله, طبق برنامه عمليات اقدام كنيد" (روزولت, ص 188).
گردان حافظ منزل دكترمصدق در خيابان كاخ, زير فرمان سرهنگ ممتاز و سروان داورپناه مقاومت شديد و طولاني از خود نشان ميدهند, ولي كودتا موفق ميشود. سرگرد سخايي رئيس شهرباني كرمان بهخاطر مقاومت و نپيوستن به صف كودتاچيان, بهوسيلة آنها كشته ميشود. در آن سالها افراد زياد و گمنامي بهخاطر مبارزه براي آزادي جان خود را از دست ميدهند. افرادي چون دكترغلامحسين زيركزاده, دكترمهدي شرفالدين, قاسم عينكچي, عباس لؤلؤ و... بعد از اصابت گلوله, امير بيجار با خون خود نوشت: "يا مرگ يا مصدق".
مفسر امريكايي اندرو توالي Andrew Tully دربارة ماهيت كودتاي 28 مرداد گفت: "احمقانه است كه بعضيها نوشتهاند مصدق را ايرانيها برانداختند؛ اين عمليات از اول تا آخر يك يورش امريكايي بود" (كتاب عربستان بدون سلاطين, تأليف فرد هاليدي, متن انگليسي چاپ بريتانيا 1974, ص473). پژوهشگراني معتقدند كه شرايط دروني ويژه, و ساختارهاي اجتماعي آن زمان اجازه نميداد كه آن جنبش مدني بهسر مقصد منظور رسد. اين مقاله از منظر نقش عوامل و اسباب بيروني و سلطة جهاني به موضوع نگريسته. يكي از مفسرين سياسي بر اين باور است كه در پيشبرد اهداف نهضت, دكترمصدق راه ديگري در پيش رو نداشت. وي ميافزايد: "جهان پس از جنگ جهاني دوم, جهان پس از مرگ استالين, جهان جنگ سرد, راه شرافتمندانه ديگري براي مصدق و هيچ نهضت آزاديبخش ديگري باقي ننهاد".(12)
چند روز بعد از كودتا, مرحوم محمد نخشب از مؤسسين حزب مردم ايران, كه فراري و مخفي بود, به سراغ آقاي ابراهيم كريمآبادي نمايندة اصناف در جبهةملي و مدير "روزنامة اصناف" ميرود, آن دو به اتفاق آقاي حسين شاهحسيني در منزل آيتالله سيدرضا زنجاني جمع شده و اولين اعلاميه با عنوان "نهضت ادامه دارد" تهيه ميشود و نطفة نهضت مقاومت ملي تشكيل ميگردد.(13)
کودتای 28 مرداد از زبان غلام حسین میرزاصالح
واقعه اول كه به كودتاي محمدعلي شاه معروف شده است در حقيقت از اختلاف ميان رييس قوهمجريه (بر اساس اصل 27متمم قانون اساسي) و قوهمقننه بود كه شاه بر اساس اصل48 قانون اساسي از حق انحلال آن برخورداربود.
دعواي شاه و مجلسيان بيشتر جنبه لج و لجبازي داشت و معركهاي بود كه روزنامههاي تندرو آتش بيار آن بودند. به قول سيداحمد تفرشي: «در آن موقع تنگ باز هر آنچه نبايد بنويسند مينوشتند و با قلم شليك ميكردند.»
اس و اساس حرف شاه اين بود كه: «يازده نفر از نمايندگان تندرو بايد تبعيد شوند، عدليه برپا شود و انجمنها نظامنامه داشته باشند و در اجراييات دخالت نكنند و احدي نبايد اسلحه داشته باشد».
مجلس هم پاسخ ميداد كه: «تبعيد و نفي احدي قبل از محاكمه و ثبوت تقصير جايز نيست و خلاف قانون اساسي است، منع اسلحه هم بايد بعد از حصول امنيت انجام پذيرد».
در حقيقت اگر گروه ظاهرا انقلابي و ششلول بندهای آن بر سر عقل ميآمدند و دست پنهان آن نماينده تندروي آذربايجان از آستين آن جوان تبريزی در نميآمد و اتابك ترور نميشد، برقراري مصالحه ميان شاه و نمايندگان، در اين مورد و موارد ديگر، امكانپذير بود. از سوي ديگر آتش افروزي و تفرقهافكني هارتويك وزير مختار روسيه و همچنين سابلين كاردار سفارت روس را در به خشونت كشاندن دعواي شاه و مجلس نبايد از نظر دور داشت، كه اينجا جاي پرداختن به آن نيست. باز به قول تفرشي: «در حالي كه سفراي فرانسه و آلمان و انگليس و اتازوني به فكر اصلاح بودند و به مجلس ميآمدند و ميرفتند روسها در فكر برهم زدن بودند و تحريك كردن شاه به اعمال خشونت».
شاه در فرمان 14ربيعالثاني 1327 خود، ضمن گلايه از بي نظميهاي چند ماه گذشته و اقرار به اين كه«اصول مشروطيت در تامين آسايش حال رعيت و ترتيب امورات دولت و مملكت بهترين اساس است» متعهد ميشود كه در اول ماه رجب همان سال مجلس بازگشايي گردد. البته بايد متذكر شد كه در صورت اعمال اصل48 قانون اساسي، مجلس بايد ظرف سه ماه تشكيل و شروع به كار ميكرد. گفتني است كه حوادث ديگر مشابه آنچه در ايران در آن زمان به وقوع پيوست و گاه به بلوا و شاه كشي هم انجاميد، اقدامي كودتايي خوانده نشده است. در واقع در اجرای همين اصل از قانون اساسی است که شاه به صدراعظم ميگويد: «به تمام بلدان ايران تلگراف کرديم که وکلای خودشان را انتخاب کنند و سه ماه ديگر روانه نمايند» گفتنی است که حتی مخالفان سرسخت قانون اساسی و نظام مشروطه هم، اداره مملکت به شيوه سابق را ناممکن ميدانستند و با تداوم نوعی حکومت مشروطه موافق بودند. کما اين که وقتی سلطان العلماء در باغشاه و در حضورشاه ميگويد: «لفظ مشروطه منافی با دين است، شيخ فضلا... در مخالفت با او متذکر ميشود: «مشروطه خوب است، شاه دستخط مشروطه را دادند... مشروطه بايد باشد، ولی مشروطه مشروعه و مجلس محدود نه هرج و مرج».
در واقعه سوم اسفند1299، حدود دوهزار نفر قزاق لنگان و خيزان با سر و وضعي آشفته، گرسنه و تشنه، در 28 بهمن 1299 از قزوين حركت و در سوم اسفند وارد تهران شدند و دو روز بعد احمدشاه فرمان نخست وزيري سيدضياءالدين طباطبايي را صادر كرد. او در همان روز كابينه نه نفره خويش را كه رضاخان در آن هيچ سمتي نداشت، در قصر فرحآباد به شاه معرفي كرد. وقتي در هفتم فروردين 1300و بار ديگر در هفتم ارديبهشت، مسعودخان كيهان از وزارت جنگ كناره گرفت، رضاخان سردار سپه به وزارت جنگ منصوب شد و وزير جنگ مستعفي به سمت وزير مشاور مشغول كار گرديد. در اين تغيير و تحول داخلي نه تنها كسي كشته نشد، بلكه قزاقان براي آگاه كردن مردم تهران از ورود خود چند تير توپ شليك كردند كه باعث سقط جنين چند زن از ترس شد. پنج سال و هفت ماه بعد از ورود نيروي قزاق به تهران و صدور فرمان نخست وزيري سيدضياء، طرح تشكيل دومين مجلس موسسان با 80راي از 85نفر نماينده حاضر در مجلس شوراي ملي به تصويب رسيد و پس از انجام انتخابات 287نماينده مجلس موسسان در تكيه دولت گرد آمدند و با261 راي موافق و 4مخالف (26غايب) اصول36 و37 و38 و40متمم قانون اساسي را تغيير دادند. شش سال و تقريبا دو ماه بعد از ورود قزاقان به تهران رضاخان سردار سپه بر تخت سلطنت نشست.
وقايع اتفاقيه1330 تا مرداد 1332 از چند جهت به ايام نهضت مشروطه شباهت داشت. در اين مورد نيز در نهايت دو قوهمقننه و مجريه كانون رويارويي و اختلاف بودند و هر كدام با استناد به پشتوانههاي تودهاي و حزبي بر حقانيت قانوني خود پافشاري ميكردند. اين بار نيز روزنامه و روزنامهنگاران، دانسته و ندانسته راه افراط پيمودند و باعث از ميان رفتن انسجام تودههاي برانگيخته شدند.
وقتی كه در زمان حكومت حسين علاء كميسيون نفت در 17اسفند سال 1329 يک روز بعد از ترور رزم آرا، پيشنهاد ملي كردن شركت نفت انگليس و ايران را به مجلس شوراي ملي فرستاد، در واقع آرزوي آن زن آباداني را در نخستين تظاهرات عظيم سياسی خاورميانه برآورده كه 4سال پيش، ملي كردن صنعت نفت را فرياد زده بود. پيشنهاد كميسيون نفت 7روز بعد در مجلس شوراي ملي و 5روز بعد از آن در مجلس سنا به تصويب رسيد. دکتر مصدق با 79 راي موافق و 12راي مخالف راي اعتماد گرفت و چهار روز بعد كابينه اول خويش را معرفي كرد. قوهمقننه در 10 ارديبهشت قانون ملي شدن نفت را تصويب نمود و در 11ارديبهشت شاه براساس اصل49 متمم قانون اساسی، رسما قانون ملي شدن صنعت نفت و خلع يد از شركت«سابق» نفت و تاسيس شركت ملي نفت ايران را اعلام كرد.
اينك قوهمجريه با برخورداري از چنين پشتوانه قانوني و محكميموظف بود نسبت به اجراي آن پروژه سياسي- اقتصادي بزرگ تاريخ ايران، به شكلي سنجيده، سياستسازي و تصميمگيري كند و با سپردن امور به دست افراد متخصص در زمينههاي مورد نياز و بهخصوص در رشته حقوق و روابط بينالملل، به جنگ بزرگترين امپراتوری جهان برود.
اين را هم بگوي䙅، که ☯رباره هيچ يك از وقايع تاريخ طولاني ايران به اندازه آن سه سال م♆تهꙊ به اواسط 1332 كتاب ♈ جزوه و مقاله نو☴ته نشده است و متاسفانه، بهجز چند مورد مختصر، تماما متاثر از ديدگاههاي گروهي، رفيق بازي و نسبتهاي فاميلي است.
مدير虊ت آن پروژه†كه كاملا جنبه رسمي و قانوني يافت به خرد و انديشه و آگاهي از شرايط اقتصادي و سياسي حاكم بر جهان آن روزگار احتياج داشت تا «در خواب ديدن پيرمردي نوراني كه گفته بود نفت را ملي كنيد».
مطالعه صورت مذاكرات مجلس 16 كه در آن دوران بحراني، شش ماهونيم بعد از مجلس قبلي افتتاح شد، هوش از سر انسان ميربايد. اين كه بخوانيم دو تن از دارندگان دكتراي حقوق، بدون بررسي مشكلات بگويند: «اگر بر فرض نتوانيم مانند شركت نفت انگليس و ايران سي ميليون تن استخراج كنيم، ده ميليون تن كه ميتوانيم...در اين صورت سالي سي ميليون ليره درآمد خواهيم داشت و دولت انگليس هيچ كاري نميتواند بكند...اگر صنعت نفت در دست ملت باشد... آن انقلاب اقتصادي و رفاه كه ميخواهيم فوري فراهم ميشود... فقر و مسكنت و بدبختي جايش را به رفاه و آسايش ميدهد. همه دهات برق پيدا ميكنند، لوله كشي ميشود (مقصود لوله كشي آب تهران بود)، قواي موتوري به كار ميافتد...قرارداد 1933 هم باطل ميشود...بنابراين با يك تير دو نشان زدهايم. اگر ملت نتوانست اين كار را اداره كند، گردن مرا بزنيد.»
وقتي در سه ماه بعد اصل ملي كردن نفت به تصويب دو مجلس رسيد، مجريان آن برنامه عظيم در چنين خواب و خيالي بودند. به قول يكي از سرشناسان آن زمان: « نفت را ملي كرديم ولي نه توانايي اداره آن راداريم، نه متخصص فني، نه نفتكش و در فروش آن عاجز مانده و بايد از روسيه و آمريكا و انگليس كمك بخواهيم».
به هر حال من در اينجا قصد پرداختن به اوضاع و احوال آن دوران پرآشوب و تنش را ندارم. فقط همين قدر بگويم در زماني كه اجراي چنان برنامه سرنوشت سازي مستلزم حفظ نظم و آرامش بود تا دولتمرداني آگاه و آشنا با مسائل اقتصادي و سياسي و بخصوص فن ديپلماسي، حقوق و ثروت از دست رفته اين مردم را به آنان بازگردانند، برعكس شاهد هستيم كه مرتبا و در اواخر كار تقريبا هر روز عدهاي در آشوب و بلواي احزاب و گروهها و هياتهاي رنگارنگ كشته ميشدند و گردانندگان اين دسته جات هر يك خواهان كسب منافع ملت و ملي كردن نفت به شيوه خويش بودند. در اينجا نيز مانند نهضت مشروطه روسها از هيچ گونه توطئه و خرابكاري ابايي نداشتند. در واقع روسيان ميخواستند مردم ايران با لاينحل ماندن قضيه ملي كردن نفت دچار بحران اقتصادي شوند و بيش از پيش از حكومت خويش ناراضي گردند. آنان نه تنها هيچ كمكي به ايران نكردند، بلكه با عدم پرداخت 20ميليون دلار هزينه استهلاك و كرايه راه آهن در زمان جنگ و يا زماني كه با ورود اورل هريمن امكان حل مناقشه نفت دور به نظر نميرسيد، گروه طرفداران صلح وابسته به حزب توده با سر دادن شعارهاي ضدآمريكايي، چون آمريكايي به خانهات برگرد، باعث رويداد خونيني شدند كه 300كشته و زخميبر جاي گذاشت. همينطور در مورد جورج مك گي كه با ملي كردن نفت ايران موافق بود و نخست وزير هم ظاهرا علاقه و اعتماد خاصي به او داشت. در آن زمان رويه نابخردانه حكومت شوروي كه در نهايت باعث فروپاشي آن نظام شد، وحشت سقوط ايران به دامان امپراتوري سوسياليستي روسيه را به دل آمريكاييان افكند .
ترسي كه انگليسيها در ايام منتهي به سال1332 از آن بهره برداري كردند و حكومت آيزنهاور را كه با چرچيل از زمان جنگ دوستي و همكاري داشت، مقهور امپراتوري بريتانيا كرد.
اين مقوله و نقش روسيه تزاري و بلشيويك در مقابله با روند توسعه سياسي در ايران بجز دوران نهضت مشروطيت هرگز از طرف وقايع نگاران و حادثه نويسان روسوفيل معاصر ايراني مورد توجه و تحليل قرار نگرفته بود. در مورد گروههاي ديگر چه ميگوييد؟
اين موضوع در مورد ساير گروههاي سياسي ديگر هم صادق است. رفتار دستهجات طرفدار حكومت وقت هم مصداق دوستي خاله خرسه بود. قانونشكني و زير پا نهادن قانون اساسي از سوي اين گروهها هم كم نبود. مثل جنجالي كه بر سر اوراق موجود در خانه ريچارد سدان رييس سابق شركت نفت به راه انداختند، يعني در همان روزهايي كه مهندس مهدي بازرگان به عنوان اولين مدير عامل شركت ملي نفت منصوب شد و 4500تن از كاركنان فني شركت در حال ترك ايران بودند. پس از بازبيني اوراق و دفاتر موجود در خانه سدان، كه اساسا چندان ارزشي نداشت، بازار تهمت و افترا رواج يافت و باختر امروز و شاهد هر روز به دروغ نام يكي از مخالفان خود را كه معمولا از افراد سرشناس بودند به عنوان جاسوس انگليسيها اعلام ميكردند.
كيفيت تعاملي كه قوام در سياست داشت را چگونه ارزيابي ميكنيد؟ به نظر شما اين تعامل چرا در عصر و زمانه خود مغفول ماند؟ چرا واقعه 30 تير مورد توجه مليگرايان قرار نگرفت؟
همان طور كه بايد متوجه شده باشيد من تمام اين وقايع را در نهايت با محك قانون اساسي ميسنجم، بنابراين كاري به منفور و محبوب بودن افراد يا احساسات و عقايد اين حزب و آن گروه ندارم. در مورد واقعه سي تير1331 در حقيقت با استعفاي دكتر مصدق و پس از مخالفت شاه با دادن زمام امور نيروهاي مسلح به دست نخست وزير شروع شد. شاه پس از نااميد شدن از تغيير راي دكتر مصدق طبق روال معمول و قانوني نظر مجلس را درباره نخست وزير جديد جويا شد. مجلس نسبت به نخست وزيري قوام ابراز تمايل كرد و طبق راي مجلس فرمان نخست وزيري قوام صادر شد. قضيهاي كه باعث سقوط قوام و صدور حكم جهاد بر ضد او گرديد اعلاميه قوام بود كه در عصر روز 27تير از راديو پخش شد. قوام در اعلاميه خود پس از اشاره به اين كه «درد عميق ملت با داروهاي مخدر درمان نميشود»، و از عوامفريبي در امور سياسي متنفر است و در مسائل مذهبي اهل ريا و سالوس نيست، ميگويد: «كساني كه به بهانه مبارزه با افراطيون سرخ، ارتجاع سياه را تقويت نموده اند، لطمه شديدي به آزادي وارد ساخته زحمات بانيان مشروطيت از نيم قرن به اين طرف را به هدر دادهاند. من در عين احترام به تعاليم مقدسه اسلام، ديانت را از سياست دور نگاه خواهم داشت و از نشر خرافات و عقايد قهقرايي جلوگيري خواهم كرد.»
آنچه نوشته اند اين است كه در آن حادثه حدود 130نفر كشته و دهها نفر زخميشدند.
البته قوام كه سياستمداري با تجربه بود، منتهي كهولت سن و بيماري پروستاتي كه سالها از آن رنج ميبرد او را ناتوان ساخته بود. زماني كه شاه پس از مشورت با تقيزاده و مستشارالدوله و توصيه آن دو، اقدام به اصلاح اصل48 قانون اساسي به نفع خود كرد، اين قوام بود كه از تخت بيمارستان به او نوشت: تشكيل مجلس موسسان حاصلي« جز متزلزل ساختن قانون اساسي كشور كه بقاي حكومت ملي و مشروطيت است، در بر نخواهد داشت. براي مملكت هيچ خطري بزرگتر و لطمهاي عظيمتر از اين نيست كه تنها وثيقه بقاي ايران، يعني قانون اساسي بازيچه و دستخوش تغيير و تبديل شود».
قوام عصر همان روز سي تير استعفاي خود را به شاه داد و شاه از مجلس خواست تا راي تمايل خويش را نسبت به نخست وزير جديد اعلام كند. مجلس هم در روز 31تير با اكثريت 61راي از 64نفر حاضر به نخست وزيري دكتر مصدق راي داد. 33نفر از نمايندگان حاضر در مجلس سنا هم به توصيه شاه كه خواستار رفع آن بحران خونين بود، به نخست وزيري دكتر مصدق راي دادند و فرمان نخست وزيري او در دوم مرداد از طرف شاه صادر شد، در حالي كه روز قبل از آن قرآني براي شاه فرستاده بود كه در پشت آن سوگند ياد كرده بود كه: «دشمن خدا باشم اگر بخواهم خلاف قانون اساسي عمل كنم»و الخ.دكتر مصدق سه روز بعد كابينه خود را معرفي كرد و مقام وزارت دفاع ملي را هم خود عهده دار شد.
پس از جابجايي قوام و دكتر مصدق و واگذاري مقام وزارت دفاع به دكتر مصدق چنين پيداست كه كشور يك تكان تاريخي خورده است. اين جابهجايي و تغيير، ماهيت سياسي حكومت پهلوي را نيز تغيير داده بود؟
نكته مهم در اين تغيير و تحول اين است كه نخستين نشانههاي جدال سياسي ميان مجلس، رييس حكومت و رييس دولت از همين زمان پديدار ميشود، كه من به چند مورد آن اشاره ميكنم. قبلا بگويم كه در اين زمان آيتا... كاشاني رياست غيابی مجلس را به عهده داشت. از نكات اختلافبرانگيز يكي آن بود كه دكتر مصدق دستور تبعيد مادر و خواهر شاه را صادر كرد و دفاتر خواهران و برادران او را بست و مجلس طي ماده واحدهاي قوام را مفسد فيالارض شناخت. اين قبيل اقدامات که نتايج روانی شديدی به دنبال داشت نوعی تسويه حساب سياسی تلقی ميشد و مانند صدر مشروطه و دوره اول قانونگذاری باعث رويارويی شاه و مجلس و صدراعظم شد. موضوع ديگر كه خلاف قانون اساسي هم محسوب ميشد كسب اختيار قانونگذاري در هفتمين روز زمامداري دکتر مصدق به مدت شش ماه بود، و ديگر اين كه از ملاقات افسران ارشد ارتش با شاه جلوگيري كرد و به سرتيپ رياحي و يك سرتيپ ديگر كه معاون بودند دستور داد كه كليه امور ارتش را به شخص او گزارش دهند و از همه مهمتر بروز اختلاف ميان آيتا... كاشاني رييس مجلس و دكتر مصدق بود. كار اختلاف آنان به جايي رسيد كه آيتا... كاشاني مصدق را صياد آزادي ايران ناميد و كسي دانست كه با تمام وسايل در صدد است كه برخلاف قانون اساسي، كشور را به قبل از مشروطه بازگرداند.
هر چند تصاحب وزارت دفاع ملي از سوي دكتر مصدق برخلاف اصل50 و 51متمم قانون اساسي بود، اما انحلال مجلس، يعني مجلسي كه خود 80درصد آن را نماينده واقعي مردم دانسته بود، به بهانه استعفاي 52تن از نمايندگان و انجام رفراندوم، به قول رايج، در آن ايام نوعي اقدام بر ضد نظام مشروطه محسوب ميشد. غلامحسين خان صديقي كه مانند پارسا، رضوي، معظمي و سنجابي و آيتا... كاشاني و جز آن، با انحلال مجلس و رفراندوم مخالف بود، ميگويد به دكتر مصدق متذكر شده بود كه: چون شما خود انتخابات اين مجلس را انجام دادهايد و گفتهايد كه 80درصد نماينده واقعي مردم هستند و اين مجلس تمام لوايح شما را انجام داده، نبايد آن را منحل كنيد. صديقی ميافزايد: «به او گفتم آيا از 1285 تاكنون ديدهايد كه غير از شاه كس ديگري نخست وزير تعيين كرده باشد؟ بنابراين پس از انحلال مجلس شاه شما را فرمان عزل ميدهد. جواب دكتر مصدق آن بود كه شاه جرات نميكند.» واكنش كاشاني بسيار تندتر از ديگران بود. او در اعلاميهاي خطاب به مردم نوشت: «اكنون 28ماه است كه ايشان (دكترمصدق) زمامدار است و در اين مدت يك قدم مفيد به حال شما كه بتواند از آن اسم ببرد برنداشته...هر روز وعده بزرگ ميدهد و فردا عذر ميخواهد... اين مجلس وقتي به دكتر مصدق اختيارات غيرقانوني ميدهد ملي و وقتي او را استيضاح ميكند عامل اجنبي است. رفراندوم ميكنند كه رژيم مملكت را معين سازند والا در مملكتي كه رژيم آن معين و قانون اساسي دارد و حكومت آن مشروطه است هيچ راهي براي فرار از استيضاح و دست زدن به رفراندوم نيست...»
آيتا... كاشاني در اعلاميهاي ديگر رفراندوم 12مرداد را خانه برانداز، مبغوض حضرت ولي عصر... و حرام دانست، و بالاخره خليل ملكي چشم در چشم دكتر مصدق به او گفت: اين راه به جهنم منتهي ميشود.
نتيجه رفراندوم با همه معايب حقوقي آن حيرتآور بود و نشان دهنده حمايت گسترده مردم از دكتر مصدق. مردان كشور ظرف سه ساعت حدود دو ميليون آراي موافق خود را به صندوق ريختند. اين پيروزي كه حاكي از وجاهت ملي دكتر مصدق بود، باعث برانگيختن احساس غرور بيشتر او شد و چنين انديشيد كه ديگر نيازي به حفظ حمايت همكاران سابق و لاحق خود ندارد و ميتواند يک تنه همه كارها را سامان دهد. وزيران كابينه دكتر مصدق در واقع نقش منشيان او را به عهده داشتند. با توجه به حوادث ده روز بعد از پايان كار رفراندوم چنين به نظر ميرسيد كه 155هزار و 544 نفر رایدهندگان موافق به 115نفر صاحبان رای مخالف تهرانی پيوستهاند و به نوعي با دكتر مصدق وداع كردهاند. اينک دکتر مصدق درمييافت که ديگر «هرجا ملت است آنجا مجلس نيست»
يكي از يافتههاي سالهاي اخير وضعيت نامساعد اقتصادي دوران دولت مصدق است، هيچ تحليل اقتصادي از اين دوران هست كه آشكار كند كه نتيجه اين بحران به كدام بخش اقتصادي آسيب رساند؟
وضع اقتصادي مملكت را ميتوان در يك جمله دكتر شاخت، اقتصاددان سرشناس آلماني خلاصه كرد كه به دعوت رسمي، همراه با هياتي به ايران آمده بود. او پس از چهار بار ملاقات با نخست وزير و همچنين وزير دارايي و ديگران، گفته بود: «اقتصاد ايران اصلا مدير و سرپرست ندارد». در واقع عقل اقتصادي زير پاي غول سياست له شده بود و حكومت تنها به بانك ملی 452ميليون تومان بدهي داشت وبا 400ميليون تومان کسربودجه مواجه بود و ناگزير بايد سالی 120ميليون تومان به کارکنان بيکار صنعت نفت بپردازد. پروژه ملي كردن و كلنجار و گفتوگو با نمايندگان و فرستادگان خارجي و مشکلات داخلی چنان اوقات نخست وزير را ميگرفت كه ديگر فرصتي براي پرداختن به مسائل اقتصادي و امنيتی باقي نميماند. حال آن كه او رسما اختيار امور بانكي و مالي كشور را در دست داشت و در اين زمينه موفق به كسب اختيارات كامل شده بود.
دکتر مصدق به خوبی از شرايط مالی و امنيتی کشور مطلع بود. کما اين که در يکی از نطقهای خود در مجلس ازتذکراين مطلب به ترومن ياد ميکند و ميگويد:«از نظر اقتصادی به ترومن عرض کردم:آقا،بودجه ما 300 تا400ميليون کسر دارد. شما چطور تصور ميکنيد ملتی که اين قدر بودجهاش کسر دارد ميتواند امنيت و نظامات را حفظ کند. ترومن حرف مرا تصديق کرد»
زندگی نامه دکتر مصدق وتاثیرخانوائگی اش در اشتباهات کودتای 28 مرداد
دكتر محمد مصدق در ارديبهشت 1261 شمسي در يك خانواده ي اشرافي و وابسته به دربار قاجار به دنيا آمد. پدرش ميرزا هدايت الله وزير دفتر نام داشت كه از ثروتمندان و زمينداران به نام روزگار خود بود و مادرش ملك تاج خانم ملقب به نجم السلطنه از دختران فيروز ميرزا پسر عباس ميرزا نايب السلطنه بود. مصدق در ده سالگي پدر را از دست داد و البته پدرش ثروت هنگفتي براي فرزندان به جا گذاشت. در همين سال بود كه ناصرالدين شاه قاجار در ازاي گرفتن يك پيشكشي كلان « محمدخان » را مورد تفقد قرار داد و لقب « مصدق السلطنه » را به او اعطا كرد... شرح زندگي او مفصل است و بنده فقط مي خواهم به برخي نكات سؤال برانگيز در زندگي سياسي او و بويژه در مسائل منتهي به كودتا بپردازم. مصدق از كساني است كه در ماجراي به قدرت رسيدن رضاخان به شهادت برخي رجال آن دوره از مشاوران درجه ي اول وي محسوب مي شود و اطلاعات و احاطه اش بر علم حقوق را در خدمت رفع مشكلات قانوني و رفع نواقص به سلطنت رسيدن رضاخان قرار داده بود! البته رضاخان پس از به قدرت رسيدن بسياري از افرادي را كه به او خدمت كرده بودند به كنار گذاشت و از جمله مصدق را به بيرجند تبعيد كرد و مصدق طبق گفته ي خودش دو بار خودكشي كرد و جان به در برد! مصدق السلطنه همان كسي است كه در مجلس پانزدهم وقتي توده اي ها و ملي ها طرحي براي موضوع نفت اوردند و نهايتاً به علت عدم همراهي دولت ساعد، او را استيضاح كردند از بيرون مجلس به نمايندگان نامه نوشت كه استيضاح را پس بگيريد و گفت كه جناب ساعد نخست وزير ناخوشند و اگر پس نگيريد ايشان مي ميرد . مصدق همان كسي است كه وقتي در مجلس چهاردهم ، رحيميان نماينده ي قوچان طرحي آورد كه بر اساس آن قراداد ظالمانه ي نفتي بين ايران و شركت دارسي انگليس لغو مي شد و همه انتظار داشتند كه مصدق از آن طرح حمايت كند اما ناباورانه حتي حاضر به امضاي طرح نشد! البته مصدق خودش طرحي مي آورد كه دولت حق ندارد ديگز به هيچ كشوري امتياز نفت بدهد. و اين طرح را زماني مي آورد كه توده اي ها مي خواستند امتياز نفت شمال را به شوروي بدهند. اين طرح مصدق را بگذاريد در كنار مخالفت او با طرح لغو قرار داد دارسي! برنده ي ماجرا كيست؟ جز انگليس؟!!! نمايندگان هم چون به مصدق علاقه داشتند استيضاح را پس گرفتند و كار بي نتيجه ماند! مصدق السلطنه همان كسي است كه در ارديبهشت 30 پس از استعفاي علا از نخست وزيري ، رئيس وقت مجلس ، يعني جلال امامي بلافاصله به او پيشنهاد نخست وزيري كرد و مصدق هم بدون هيچ شرطي بلافاصله پذيرفت. لازم است بدانيد كه جلال امامي فردي بود كه وابستگي كاملش به انگليس زبانزد عام و خاص بود. او آنقدر تابلو بود كه روزنامه ي جبهه ي ملي كاريكاتور او را كشيده و نوشته بود او سگ هار چرچيل است. حال چگونه است كه اين فرد كاملاً وابسته به انگليس بلافاصله پست نخست وزيري را به محمد خان مصدق السلطنه پيشنهاد مي كند؟!!!
مصدق وقتي به نخست وزيري رسيد انتخابات مجلس هفدهم را برگزار كرد. در آن زمان انتخابات به اين گونه بود كه مثلاً در هر هفته در چند استان برگزار مي شد. از 140 نماينده ي مجلس ، 80 نماينده انتخاب شدند و مصدق انتخابات را ناقص رها كرد. برخي استان ها مثل خراسان نماينده نداشتند. اين يكي از انتقادات مصدق است كه در همان زمان هم مطرح بود. مصدق رسماً اعلام كرد كه هشتاد در صد انتخاب شوندگان همراه اويند و با دولت و حزب او همكاري دارند. دكتر مصدق همان كسي است كه در دوران نخست وزيري حدود بيست تن از اقوام خود را بر مصدر امور گمارد: دو فرزندش ، دو برادرش ، سه برادر زاده اش ، پنج خواهر زاده اش ، چهار پسر خاله اش ، يك پسر عمه اش ، يك مصدق پس از سال اول نخست وزيري دو تقاضاي غير قانوني كه بر خلاف قانون اساسي بود مطرح كرد. يكي از شاه و آن اينكه او را فرمانده ي كل قوا كند و ديگري از مجلس و آن تقاضاي اختيارات مطلقه ي شش ماهه بود ، يعني خودش بتواند طرح بنويسد و تصويب كند و اجرا نمايد! يعني او بشود قوه ي مقننه ، مجريه و قضائيه! حتي جبهه ي ملي و دوستان خودش هم مخالف بودند. آية الله كاشاني كه رئيس مجلس بود 400 صفحه از نطق هاي مصدق را از آرشيو مجلس درآورد و برايش فرستاد كه تو خودت هميشه با اين طرح مخالف بود و در گذشته دوبار نخست وزيران چنين تقاضايي كردند اما خودت به عنوان نماينده ي مخالف سخن گفتي در ضمن اينكه خودت گفته اي هشتاد درصد مجلس با تو هماهنگ است. پس هر لايحه اي مي خواهي بياور ، ما تصويب مي كنبم اما بگذار مجلس بماند! برادر همسرش ، يك برادرزاده ي همسرش ، يك برادزاده ي همسر پسرش و ...!!! مصدق السلطنه همان كسي است كه وقتي ديد تقاضاي غير قانوني اش مورد قبول واقع نمي شود بدون مشورت با نزديكانش و جتي با مرحوم كاشاني ، استعفا داد به گونه اي كه كاشاني گفت خبرش را از راديو شنيدم. مصدق همان كسي است كه مرحوم كاشاني براي اينكه دوباره او به قدرت برسد تلاش كرد و مردم را به صحنه آورد و در روز سي تير سال 31 درگيري خونيني در تهران روي داد و هفتصد نفر قرباني شدند تا بار ديگر مصدق به قدرت رسيد و البته اين بار توانست تقاضاهاي غير قانوني خود را تحميل كند و ديگر بهانه اي نداشت. مصدق همان كسي است كه پس از قدرت يابي مجدد ، سرلشكر وثوق عامل كشتار سي تير را به جاي محاكمه و اعدام ، قائم مقام خود در وزارت جنگ كرد و در برابر اعتراض مخالفان ، ناباورانه گفت او يك نظامي است و ديروز به وظيفه ي خود عمل كرده است !!! مصدق السلطنه همان كسي است كه در انتصابات خود از افراد بسيار مشكوك و متهم به انگليسي بودن كه حتي برخي مانند شاپور بختيار تابلو بودند ، استفاده كرد! و در برابر اعتراض مرحوم كاشاني از ايشان خواست كه در امور دخالت نكند!!! اقدام احمقانه ي ديگر و ضربه ي مهلكي كه مصدق به نهضت زد اين بود كه در مرداد 32 اعلام كرد كه مي خواهد رفراندوم انحلال مجلس برپا كند. اين كار خلاف قانون اساسي بود. صديقي وزير كشورش مي گويد به او گفتم به چهار دليل اين كار را نكن كه مهمترينش اين است كه طبق قانون اساسي اگر در مملكت مجلس نباشد شاه مي تواند به راحتي نخست وزير را عزل كند. اما مصدق نپذيرفت و در 12 مرداد رفراندوم را برگزار كرد و در 24 مرداد نامه نوشت به شاه كه ما رفراندوم كرديم و مجلس منحل شد و صبح 25 مرداد شاه حكم عزل مصدق را صادر كرد! در روز 27 مرداد همه ي گروههاي دوست مصدق و حتي مرحوم كاشاني طي اطلاعيه هايي به او گفتند كه دارد كودتا رخ مي دهد. مرحوم كاشاني به وي نوشت كه اگر كودتايي كه دارد رخ مي دهد نقشه ي خود تو نيست بيا متحد شويم و از مردم بخواهيم كه به صحنه بيايند و جلوي كودتا را بگيريم ولي مصدق السلطنه گفت شما در خانه هايتان بنشينيد! روز بعد هم عده ي بسيار اندكي از ارتش و تعدادي الواط و فاحشه و ... ريختند به خيابان . چه كسي باور مي كند كه بگوييم چند نفر آدم هاي شعبان بي مخ و حدود 200 فاحشه ريختند به خيابان و كشور را گرفتند؟ در حالي كه ارتش دست مصدق است ! مصدق هنوز آنها نيامده اند جايش را طرد مي كند و به خانه ي يكي از نزديكانش مي رود و مدام مي گويد زنگ بزنيد بيايند ما را ببرند! در واقع كودتا نيست بلكه بك انتقال قدرت است! بر فرض هم كه كودتا باشد باز چه كسي مقصر است؟! به نظر مي رسد مصدق بر پلكان دموكراسي و حقوق مردم به قدرت رسيد ولي متأسفانه نقض قانون اساسي و بردن كشور به سمت استبداد را در زمان او مي بينيم و او نتوانست يا نخواست از فرصت به دست آمده استفاده كند. جالب است بدانيد كه بعد از كودتا ، مرحوم آية الله كاشاني به اعدام محكوم شد كه با به صحنه آمدن مرحوم آية الله بروجردي و تهديد ايشان ، شاه كوتاه آمد و كاشاني تبعيد شد ولي در مقابل دكتر محمد خان مصدق السلطنه در دادگاه تجديد نظر مورد عفو شاه واقع شد و او كه يك فئودال بود فقط به زادگاه خودش تبعيد شد!
منابع وماخذ
روزنامه دنیای اقتصاد
شماره روزنامه : 1696
کالبد شکافی کودتای 28 مرداد 1332 با گفتگو با غلام حسین میزا صالح
پی نوشت ها
1ـ رجوع كنيد به مقالة موسي فقيه حقاني "نابودي اسناد كودتاي 28 مرداد 1332 در بايگاني سازمان سيا", فصلنامه "تاريخ معاصر ايران" سال اول, شماره دوم, تابستان 1376, صفحه 313 و 317.
2ـ مقاله آقاي علي عظيمي نژادان, "مصدق و يارانش" روزنامه صبح امروز, 11 اسفندماه 1378.
3ـ "نقش توليد توهم در كودتاي انگليسي ـ امريكايي 28 مرداد 32" هفتهنامة "عصرما" شمارة 175, 26 مرداد 1379.
4ـ رجوع كنيد به "زندگينامه سياسي دكترمظفر بقايي" تأليف آقاي حسين آباديان, "مؤسسة مطالعات و پژوهشهاي سياسي", 1377.
5ـ ترجمه كل اين گزارش و ضميمهها بهوسيلة دكترغلامرضا وطندوست, منبع غني به فارسي است: "اسناد سازمان سيا دربارة كودتاي 28 مرداد و سرنگوني دكترمصدق", مؤسسة خدمات فرهنگي رسا 1379, ولي نوشته حاضر به نسخة اصلي گزارش كه به انگليسي است استناد كرده است.
6ـ حتي كاريكاتورهايي از مصدق در خود واشنگتن تهيه شده و براي سرعت عمل با پست ديپلماتيك به تهران ارسال ميشد, گزارش ويلبر, ص 20.
7ـ Mark Gasiorowski: "The 1953 Coup d'etat in Iran" International journal of Middle East Studies, August 1987, P 269.
8ـ مدارك محرمانه وزارتخارجه انگليس Fo-371-91584 اول سپتامبر 1951, به نقل از گازويوزوسكي, پاورقي 16, ص 280.
9ـ مصاحبه دكتر رامين جهانبگلو با پروفسور نوم چامسكي "روابط بينالمللي فقير و غني در فرآيند جهانيشدن" ترجمة ارشيا كياني, روزنامة حيات نو, 5 بهمن 1379, ص 7.
10ـ Kennet Love: "The American Role in the Pahlavi Restoration", 1960, PP 36-38