بلشویک ها حامی جمهوری رضاخانی

" اما نه تنها موقعیت ژئوپلیتیک ایران رهبران انقلاب شوروی را ملزم به توجه ویژه به ایران می نمود بلکه رژیم حاکم بر آن نیز "از نمونه رژیم های استعماری بود که زمینه را برای نفوذ سرمایه داری غرب فراهم کرده بود. "‏
بنابراین شوروی ها در ایران ابتدا از یک طرف حمایت از جمعیت های چپ گرا و حزب کمونیست ایران را در پیش گرفته و از طرف دیگر نهضت جنگل را زیر چتر حمایتی خویش گرفتند. به طوری‌که این نیروها (جنگل) به اندازه ای قوت گرفتند که در روزهای قبل از کودتای 1299 حتی پایتخت را مورد تهدید قرار می دادند. در چنین اوضاعی کودتای 1299 در ایران به وقوع پیوست و موجب تغییر سیاست شوروی در قبال ایران گردید که حاصل آن انعقاد قرارداد مودت بین ایران و شوروی بود. ‏ در این زمان رهبران شوروی با توجه به نتایج انقلاب گیلان به این جمع بندی رسیده بودند که تنها رژیم مناسب برای ایران در آن شرایط، استقرار دیکتاتوری نظامی است که از حمایت بورژوازی صنعتی ـ تجاری برخوردار باشد. ایرانسکی در این مورد می نویسد: ‏
‏ "ایران به دست انگلیس و ارتجاع فئودال در خطر تجزیه افتاده بود برای رهایی از وضع فلاکت بار، لازم بود طبقات مترقی جامعه ایران به دیکتاتوری ملی که متکی بر ارتش و سیستم مالی اصلاح شده ای باشد متوسل گردد. زیرا امپریالیسم انگلیسی با کمک به طبقات پوسیده فئودال از توسعه نیروهای مولد کشور و پیشرفت اقتصادی آن جلوگیری می نمود. از این‌رو شرط اساسی احیای ایران ایجاد ارتش ملی و رهایی از وابستگی کامل به انگلستان و پشتیبانی دیکتاتوری از طرف بورژوازی صنعتی ـ تجاری بود. "
پس از گذشت اندک زمانی مشخص گردید که تنها رضاخان است که خصوصیات قرار گرفتن در چارچوب این تحلیل را داراست. بنابراین رهبران شوروی او را در زمره رهبران ملی به شمار آوردند که ناقل ایران از عصر نیمه فئودالی به دوران نیمه بورژوازی است، روتشتین و شومیاتسکی سفرای شوروی در ایران در خلال سال های 1300 تا 1305 دائماً از رضاخان به عنوان "رهبر جنبش انقلاب ملی" و از مخالفین وی به عنوان "ارتجاعیون فئودال و نیمه فئودال تحت حمایت انگلستان" یاد می کردند. بدیهی بود، زمانی که رضاخان به عنوان سردمدار جنبش جمهوریخواهی، این جریان را به راه انداخت، شوروی ها از وی حمایت کرده و علیه مخالفینش که آنها را "فئودال یا نیمه فئودال تحت حمایت انگلیس" قلمداد می کردند، موضع بگیرند. آنها با این کار امیدوار بودند که رضاخان با اعلام ریاست جمهوری خود در ایران، در راس یک جنبش انقلابی ملی قرار گیرد. برای تائید این ادعا همان بس که راداک، نماینده سیاسی شوروی در برلین دو ماه قبل از اوج گیری جریان جمهوریخواهی در ایران طی تلگرافی محرمانه به چچرین وزیر امور خارجه شوروی ابراز امیدواری کرده بود که مجلس ایران فرمان حکومت جمهوری را صادر کند.  اما در این میان عامل مهمی که موجب حمایت شوروی از جنبش جمهوریخواهی در ایران می گردید، نقشی است که سوسیالیست های ایران به رهبری سلیمان میرزا اسکندری در شکل گیری دیدگاه رهبران شوروی نسبت به رضاخان به طور اعم و نسبت به جنبش جمهوریخواهی به‌طور اخص ایفا نمودند. آنها رضاخان را به عنوان نماینده نیروهای بورژوا دموکراتیک ایران در نظر گرفته و سیاست حمایت از وی را پیش گرفتند و از تاکتیک های وی برای استقرار رژیم جمهوری در ایران پشتیبانی کردند. ‏
از دیگر عواملی که در حمایت شوروی از رضاخان و جریان و جمهوریخواهی نقش بسزایی داشت. مخالفت آیت الله مدرس با این جریان بود. زیرا در دیدگاه شوروی ها مدرس نماینده روحانیونی بود که از فئودال ها و فئودالیسم دفاع می‏کرد. ‏
به این ترتیب شورویها سیاست حمایت از جنبش جمهوریخواهی در ایران را پیشه کردند، و جراید مسکو به هنگام اوج گرفتن غوغای جمهوریخواهی رضاخانی از آن به عنوان "نهضت ملی" یاد کرده، تحرکات سران قبایل بویژه شیخ خزعل در خوزستان را اقدامی توطئه آمیز از جانب انگلیسی ها برای نابودی "نهضت ملی ایران" به رهبری رضاخان توجیه و تفسیر می کردند.