تحقیق درباره شاهنشاهی و ارتش ایران

مقدمه
ارتش جزء بسیار لازمی از سازمان اجتماعی هر کشور است و مأموریت دارد که‏ پشتیبان هدفهای ملی کشور باشد.
یک سیستم نظامی بخودی‏ خود نمی‏تواند وجود داشته‏ باشد و همچنین معیار مشخصی‏ برای تخمین و اندازه‏گیری‏ استعداد و قدرت ارتشها موجود نیست بلکه می‏توان گفت که‏ قدرت هر ارتش وابسته به قدرت‏ ملی کشور بوده و یکی از عوامل‏ قدرت ملی می‏باشد سایر عوامل‏ قدرتهای ملی مانند موقعیت‏ مکانی،منابع طبیعی،جمعیت، بنیهء اقتصادی،پیشرفت‏های‏ علمی و تکنیکی،سیستم مواصلاتی،نحوهء سیاسی،وضع ایدئولوژیکی، روش رهبری،تعالیم و فنون و بالاخره بهداشت اجتماعی همگی روی سیستم‏ نظامی یک کشور و طرز تشکیل آن مؤثر میباشند و حتی میتوان گفت ارزشی‏ که داراک یک ملت برای صلح و یا جنگ قائل است بطور محسوسی روی‏ سیستم نظامی آن کشور مؤثر خواهد بود.
ولی بررسی تاریخ شاهنشاهی ایران بما می‏آموزد که در کشور باستانی‏ ما هروقت رهبری ملت با شاهنشاهی عظیم الشأن و بزرگ بوده است ارتش‏ شاهنشاهی ایران نیز در اوج قدرت و افتخارات خود قرار گرفته،بدینمعنی‏ که عظمت کشور و قدرت ارتش پیوسته وابستگی کامل و مستقیم به شاهنشاهان‏ بزرگ داشته است و شرح آن در نهایت اختصار در سطور زیر خواهد آمد.
بخش‏یکم-ارتش ایران قبل از میلاد مسیح
در حدود پانصد یا ششصد سال قبل از میلاد مسیح تقریبا قسمت اعظمی‏ از قطعهء آسیا تحت لوائی یک امپراطوری وسیع و متحد قرار داشت.مؤسس‏ این امپراطوری عظیم کوروش اصلا اهل«پارس»بود و سرتاسر امپراطوری‏ بهمین نام یعنی موطن اصلی او پارس نامیده می‏شد.
کوروش در واقع مؤسس امپراطوری عظیم متمکن و باشکوهی بشمار میرفت که دنیا تا آن زمان بخود ندیده بود.اگر امکان داشت که بین ما و زمان‏ کوروش فاصله زمانی درنوردیده شود ملاحظه می‏شد که موجی از قدرت و تفوق بشری از میان دریای خزر و خلیج‏فارس سرچشمه گرفته است و در سراسر آسیا با عظمت و بزرگی جلوه‏گری کرده و قرن‏ها بدون زوال دوام داشته است.
پارسیان تحت رهبری کوروش قسمت اعظم آسیا را فتح کردند و عجب‏ نیست اگر ادعا شود که از ازمنهء بسیار قدیم ایرانیان خصلت سلحشوری‏ داشته و حرفه سربازی برای آنان افتخارآمیز بوده است.دوران سلطنت کوروش‏ کبیر یکسره مصروف فتوحات نظامی و تحصیل سرزمینهای جدید و ایجاد روش‏های نگاهداری آن‏که تا سرحد کشور یونان و اروپا ادامه داشت،شد.
چانشین او کمبوجیه-کامبیز-کامبوجیه(در مورد او کمتر اطلاع در دست است)تصمیم گرفت که با فتح مصر کار کشورگشائی را که پدرش شروع کرده‏ بود کامل نماید بدینمنظور ضمن جمع‏آوری ارتش زمینی خود نیروی دریائی‏ بزرگی نیز ضمیمه آن کرد که در تاریخ جنگهای آن زمان برای اولین‏بار بوسیلهء او چنین نیروئی تشکیل گردید.و در لشکرکشی‏های ایران در سالهای‏ بعد روش او مورد استفاده مکرر قرار گرفت.کمبوجیه سرزمین مصر و سواحل‏ لیبی را به قلمرو خود افزود و حتی نیروئی نیز از ساحل نیل به حبشه اعزام‏ داشت او در مراجعت از مصر فوت کرد و بعد از چند سالی که وقایع آن از نظر تاریخی مبهم است داریوش کبیر به سلطنت رسید.
داریوش به امپراطوری سازمان نوی بخشید.در آن زمان بزرگترین‏ خطری که امپراطور را تهدید میکرد خودمختاری ایالات دورافتاده و سرپیچی‏ احتمالی حکام آن ایالات بود.راه‏حلی که داریوش در مقابل این مشکل یافت‏ و بعدها نیز بوسیله سزار در امپراطوری روم بکار رفت عبارت از این است که نه‏ تنها اختیارات حکام را در داخل ایالات محدود کرد بلکه اعمال آنان را زیر نظر مأمورین عالیرتبهء اعزامی خود قرار داد.
مأمورین مزبور بهر ایالت اعزام می‏شدند،سازمان مخصوصی تشکیل‏ میدادند و مسؤول مستقیم در مقابل شاهنشاه می‏بودند.
بدینترتیب امپراطوری به«ساتراپ»ها تقسیم‏بندی شده و در زمان‏ داریوش در حدود 20 الی 28 ساتراپ وجود داشت.
امور مربوط به ارتش یا سایر امور ایالتی از هم مجزا بوده و بطور کلی در هر ایالت سه دسته مأمور مستقلا با دو اثر و مسؤولیت‏های متفاوت بامور مربوطهء خود رسیدگی می‏کردند بدین ترتیب که نسبت بکلیه موضوعات غیرنظامی‏ دسته یکم یعنی حکام در نواحی زیرنظر خود اختیار مطلق داشتند و تحت شرائط عادی به سپاهیان منطقهء خود که دستهء دوم را تشکیل میدادند فرماندهی و نظارت نداشتند و فقط در شرائط فوق‏العاده ممکن بود که با اجازه مخصوص‏ امپراطور رهبری عملیات نظامی بعهده بعضی حکام گذارده شود.دسته سوم‏ مسؤول روابط خارجی بودند که در هر ناحیه مستقیما با شاهنشاه ارتباط داشته و گرچه اسما مقام معاونت حاکم را بعهده داشتند ولی باطنا فقط برای کنترل‏ اعمال حاکم گمارده شده و بهنگام ضرورت مراتب بی‏نظمی و یا وقایع مشکوک را به شاهنشاه گزارش میدادند.
داریوش تمایل شدید به صلح ابراز می‏داشت و ایجاد امنیت سرلوحهء اقدامات دولت او بود در نتیجهء اقدامات او راههای دریائی و زمینی از آسیب‏ راهزنان و دزدان دریائی تأمین یافت.برای توسعهء تجارت داخلی جاده‏های‏ متعدد احداث کرد.داریوش سیستم پولی جدیدی بوجود آورد که سکه‏های‏ آن از نظر نوع فلز ممتاز بود.سکه‏های طلای داریوش در حقیقت ارز معتبر زمان خود بود.
تشویق مردم بزراعت و تبدیل زمینهای وسیع بایر به دایر نه تنها مورد تأکید دولت در آن زمان بود بلکه یک وظیفهء مذهبی نیز بشمار میرفت.
قسمتی از مخارج امپراطوری برابر قانون بعنوان مالیات از بین کسبه جمع- آوری می‏شد و در کلیه وقایع احتمالی بار سنگین جمع‏آوری قوا برای ارتش‏ شاهنشاهی اجبارا بعهدهء استان‏ها بود.و این طرح ضمن سالهای متمادی‏ بمرحله اجرا درآمده و موجب تکمیل نیازمندیهای ارتش بود.
حادثهء بزرگ دوران سلطنت داریوش که نام او را در سراسر جهان بلند آوازه ساخت و شهرت او را عالمگیر کرد،کوشش او در اردوکشی پرشکوهش‏ بمنظور سرکوبی و فتح یونان بود.بدینترتیب که داریوش از آنکه با سازمان‏ نوین خود موفق شد که امپراطوری خود را از بی‏نظمی و اغتشاش نجات دهد درصدد رفع فتنه و تحریک عوامل خارجی برآمد.و برای تأمین این موضوع‏ بود که در اروپا با یونانیان تصادم کرد.
داریوش در سراسر تاریخ شاهنشاهی خود در روابط با غرب باین نکته‏ آگاهی داشت که وجود ملتی خودسر و مزاحم و محرک در مرزهای غربی او یک خطر روزافزون را بوجود آورده است.
تاریخ قطعی اردوکشی داریوش بطور دقیق مسلم نیست و به سالهای بین‏ 515 تا 508 قبل از میلاد مسیح نسبت داده میشود ولی بنابر پاره‏ای اقوال ممکن‏ است در سال 512 اتفاق افتاده باشد.
بطوریکه گفته شد قوای زیر پرچم امپراطوری در زمان صلح محدود و متناسب با وظائف اجرائی کشور بود و هنگام اردوکشی‏های بزرگ‏ تهیه نیرو بصورت درخواست از استان‏ها برابر ظرفیتشان صورت میگرفت و دلائل مختلفی برای اجرای این سیستم ذکر شده که خلاصهء آن چنین است:اول‏ صرفه‏جوئی در بودجه کشور،زیرا نگاهداری ارتش وسیعی در زمان صلح‏ مستلزم مخارج هنگفتی بود و از طرفی وجود ارتشهای مجهز و قوی در اختیار فرماندهان در ایالات دوردست خود ممکن بود که موجبات عدم تأمین را فراهم‏ کند؛در ثانی سالها بود که کشورهای آسیائی و مردم آن با این روش جمع‏آوری‏ نیرو آشنائی داشته و خو گرفته بودند.بالاخره ارتشی که داریوش برای اردو- کشی خود بترتیب فوق آماده کرد نیروی بزرگی هفتصد هزار نفر و یک نیروی‏ دریائی با ششصد ناو جنگی و نیروبر بود(هرودوت نیز ارقام فوق را تأئید کرده‏ است)نیروی مزبور در حقیقت شایستگی نیروکشی عظیم زمان خود را داشت، ضمن اینکه سرداران ایرانی روی اصل حساب احتمالات همیشه ترجیح‏ میدادند که نیروی وسیع‏تری را برای منکوب کردن دشمن بکار برند.(التبه هدف‏ ارتش ایران در این اردوکشی‏ها نشاندادن قدرت بودند نه تسخیر سرزمین‏ها) در این نیروکشی پل بزرگی نیز در نزدیکی کلدونیه( Kalchedon )روی بسفر زده شد.
درگیری جدی نیروهای ایران و یونان در زمین و دریا در سالهای 479- 480 قبل از میلاد بوقوع پیوست و یکی از وقایع مهم تاریخی زمان خود را بوجود آورد.
این حقیقت باید گفته شود که از نقطه‏نظر نظامی جنگ بین دو کشور منحصر به دو سال نبود و صرفا نقطهء شروعی بود که در حدود یک قرن بعد نیز ارتش ایران در آن نواحی به گسترش خود و حفظ ایالات مرزی ادامه داد و قدرت خود را در سرزمین‏ها و دریای شرق(اژه)حفظ کرد که موجبات وحشت‏ یونانیان اروپانشین را فراهم می‏ساخت.
باری بمنظور هدایت نیروی عظیمی که قدرت تضیعف یا فتح قطعی یونان را دربرداشته باشد،تأمین و در دست داشتن کلیه جاده‏ها و مناطق گشوده شده‏ لازم بود.زیرا ظرفیت ناوهای جنگی موجود آنقدر نبود که بتواند کلیه‏ ارتش داریوش را از سر نواحی دریای اژه عبور دهد.ناگفته نماند نیروکشی‏ دریائی که ارتش ایران آن زمان(420 قبل از میلاد)به آن مبادرت کرد بزرگترین و عظیم‏ترین عملی بود که از نظر جنگهای دریائی و اعزام نیرو از طریق دریا در تاریخ بوجود آمده بود.
بیان هردوت مورخ معروف یونانی که غالبا نیز همراه با تعصب است در مورد طرحریزی و نیروکش ایرانیان خود جالب‏توجه است.او میگوید: «ناوگان جنگی ایران پس از عبور از داردانل بسمت شهرهای آتن‏ Enethia متوجه شد و اینطور وانمود کرد که هدف شهرهای فوق است ولی‏ در واقع هدف اصلی ایرانیان این بود که تا آنجا که ممکن است کلیه شهرهای‏ یونان را اشغال و تصرف کنند و با این قصد ابتدا ناحیهء Thasians را بدون‏ هیچ مقاومت با ناوگان خود تصرف کرده و بعد بوسیله نیروی زمینی خود منطقهء مقدونیه را نیز بتعداد نواحی اشغالی خود افزودند و کلیه مناطق عشایری‏ مجاور منطقهء مزبور را نیز قبلا در اختیار گرفته بودند.»
در هرحال یک نتیجه‏گیری سریق نسبت بفتوحات ایران در سرزمین یونان‏ خواننده را به قدرت نظامی و استعداد فرماندهای شاهنشاهی ایران آگاه میسازد.
تا آنجا که مدارک امروزی بما نشان می‏دهد عوامل و عللی که این نیروی‏ بزرگ را قادر ساخت که بدون هیچ حادثه و اشکالی هشتصد میل سرزمین‏های‏ صعب را بپیماید و در قلب کشور یونان و دور از موطن خود و باوجود عدم دسترسی‏ به پشتیبانی‏های مرکزی دست بفتوحات قاطعی بزند بناچار بایستی در میان‏ مردم و رهبران شاهنشاهی ایران جستجو کرد.
یعنی چنین اقدامی بایستی از طرف مردمی بعمل آمده باشد که از تجربیات‏ وسیع دامنه‏داری برخوردار بوده و عقل و درایت و قدرت عمل و شجاعت بیشتری‏ داشته تا توانسته باشند چنین اثری در تاریخ بوجود آورند.
شکی نیست که یکی از عوامل مهم موفقیت ارتش ایران در آن زمان در استعمال ماهرانه و کم‏سابقهء ناوگان جنگی بود که برای اولین‏بار با روش نوینی مورد استفاده قرار گرفت.البته بکار بردن نیروی دریائی برای ارتش‏ ایران تازگی نداشت و چنانکه میدانیم کمبوجیه نیز در اردوکشی خود بمصر از این وسیله استفاده کرده بود.
در تاریخ باندازهء کافی درباره اهمیت شاهنشاهی داریوش از نظر سیاسی‏ و نظامی و سازمانی مطالب گوناگون و جالب درج شده است.بطور خلاصه‏ داریوش پیشوائی بود که خواست‏های ملت خود را در زمان معاصر خود درک‏ کرده و بطرز خارق‏العاده‏ای نقش تاریخی خود را بر مبنای ادراک صحیحی از زمان خود،ایفا نموده بود.
داریوش کبیر رفتاری بدون تکبیر و تکلف نسبت بملت خود داشت و در عین قدرت بی‏نهایت رئوف و از ملکات و فضائل اخلاقی برخوردار بود و با همین خصوصیات نام خود را در تاریخ بعنوان بزرگترین رهبر و پیشوا که در غرب آسیا حکومت کرده در تاریخ به ثبت رسانیده است.
پس از داریوش ضمن یک رشته فتوحات مداوم و طولانی دیگر اکثر نواحی‏ غرب آسیا زیر فرمان شاهنشاهی ایران درآمد و قلمرو ایران از داردانل تا رودخانه سند Indus گسترش یافت.تمدنی که ایرانیان به سرزمین‏های مفتوحه‏ بردند آنقدر عالی بود که در حدود دو قرن بدون مواجهه با اشکالی در سراسر آن مناطق باقی ماند.
بخش دوم-ارتش ایران بعد از میلاد مسیح
صفحات تاریخ بعد از هخامنشیان کمتر آثاری از قدرت‏های نظامی تا دوران‏ پارتها و ساسانیان در خود ثبت کرده است.در حقیقت ایران مجددا در زمان‏ اردشیر بعنوان یک امپراطوری مجلل جلوه‏گر شده و در سلسلهء او(ساسانیان) در مقابل رومیان عظمت یافت.سرهنگ دران‏ویل Dranville در کتاب‏ خود موسوم به«مسافرت به ایران»چاپ 1828 وقایع آن دوره را بدین مضمون‏ خلاصه می‏کند.
مردم امپراطوری ایران هرچه که بعقب رویم از شجاعت خارق‏العاده و سلحشوری بطور بارزی بهره‏مند بوده‏اند و صفحات تاریخ این موضوع را بخوبی مدلل میسازد.امپراطوری روم در سراسر تاریخ پرحوادث خود با امپراطوری‏ ایران دائما درگیر بوده و در مناقشات خود با چنین ملتی هماره با ناکامی‏ مواجه میشد.تاریخ هیچگاه شکست فاحش رومیان را بدست شاپور اول فراموش‏ نمیکند و همواره اسارت و بندگی والرین امپراطور روم را بنزد او بیاد میآورد. گزنفون نیز در نوشته‏های خود بکرات دیسیپلین ارتش ایران و شجاعت و دلاوری و سلحشوری سرداران و مردان ایرانی را بعنوان ضرب المثل بکار برده است.
اولریخ ویل‏کن Ulrich Wilcken در کتاب خود موسوم به اسکندر کبیر چاپ 1932 چنین می‏نویسد:
«اسکندر کبیر مصائبی را که بدست قوای پارتیزانی ایران تحمل کرد در کلیه سرزمینهای مغلوب شده‏اش تحمل نکرده بود.او درست است که در سال‏ چهارم خروج خود از یونان موفق به ساقط کردن تخت‏وتاج امپراطوری ایران‏ گردید ولی جنگ مستمر مردم آسیائی با او بمدت سه سال مقدار زیادی از انرژی‏ و وقت ارتشش را بخود مشغول داشت.اسکندر فقط در سرزمین ایران بود که برای‏ اولین مرتبه با مردمی برخورد میکرد که حس آزادیخواهی از سلطه بیگانگان‏ و عشق وطن‏پرستی در نهادشان شعله‏ور بود،و در سراسر نواحی پرپیچ‏وخم‏ کشور خود تا آنجا که مقدور بود از مقاومت و مزاحمت خودداری نمیکردند. در حقیقت آنان اگر پیشوا و رهبر مناسبی می‏داشتند هیچگاه از تلاش لازم برای‏ بقای قوم خود از پای نمی‏نشستند.
گرچه لشکریان اسکندر در عبور و توقف خود پس از فتح ایران دیگر با نبرد رسمی و مهمی درگیر نشدند ولی همیشه در میان خصمی بیدار زندگی‏ می‏کردند که بفنون جنگ آشنائی کامل داشت و بطور متفرق و سرسختانه همه‏ جا در انتظار او کمین کرده بود.بطوریکه برای او مقدور نبود که بمرکز و جمع آنها دست یابد ولی بدفعات،نقاط ضعف و عقبه و جناحین و جلوداران‏ ارتش او مورد تجاوز قرار گرفته و تا حد ممکن تلفات و خسارات شدید بآنان‏ وارد می‏آمد.شبی نبود که قسمتی از ارتش اسکندر از حملات ناگهانی نیروهای‏ پارتیزانی ایرانی غافلگیر نگردد و از دستبرد مردم شجاع ایران مصون نباشد.»
بهمین علل است که اسکندر به ارزش جنگ‏آوری و سلحشوری ایرانیان‏ پی برد.و معتقد شد که در آسیا آنان تنها مردی هستند که شایسته احترام‏اند و رفتار او نیز با ایرانیان غیراز رفتار او با سایر کشورهای مغلوبه گردید.
با پیدایش مغول و تیمور که شجاعت و لیاقت‏شان منحصرا در شرارت و بدخواهی ملل بوده و قدرتشان صرف اعمال ضدبشری میگردید چنانچه‏ می‏دانیم چنان خرابی در خطه ایران بوجود آوردند که با ریشه‏کن کردن نسل‏ جوان و سلحشور ایران تقریبا دو قرن طول کشید تا باقی‏ماندگان‏نژاد ایرانی‏ توانستند نسبت جمعیت ایران را مجددا به مرحله‏ای برسانند که بتوان ارتشی‏ بوجود آورد.در واقع پس از آن لطمه شدید تاریخی به پیکر ایران در زمان‏ سلطنت شاه‏عباس کبیر بود که ایران مجددا بعظمت خود رسید و به پیشرفت‏های‏ وسیعی نائل آمد.
عظمت سریع مردم و کشور ایران در زمان شاه‏عباس کبیر مجددا بدنیا فهماند که ملت ایران بدون پشتیبانی سایر ملل همیشه قادر است و لیاقت آن‏ را دارد که به تنهائی به ترقیات بزرگ زمان خود نائل شود و مردم خود را جزو پیشروترین و مترقی‏ترین ملل جهان سازد.شاردن Chardin ضمن نوشته‏هایش‏ کمیت ارتش ایران را در زمان شاه‏عباس کبیر بما نشان داده و می‏نویسد:ارتش‏ ایران از 000/120 نفر تشکیل شده بود که از آن 000/50 نفر پاسداران‏ سلطنتی بود و 000/70 نفر در ایالات مختلفه مستقر بودند.چنین بنظر می‏رسد که‏ شادن این ارقام را از سن سان San San ایلچی و مأمور لوئی چهاردهم که در سال 1683 در دربار شاه‏عباس کبیر بود بدست آورده است زیرا او نیز ارتش‏ ایران را به 000/150 سپاهی تخمین زده است(که البته شامل پلیس و سایر عوامل‏ استحفاظی در شهرها نیز بودند).سن سان ترتیب گسترش قوای ارتش ایران را بصورت زیر ذکر می‏کند:
000/12 در قندهار مأمور دفاع مرز هندوستان-000/20 در بلخ در مقابل‏ تاتار-000/15 در مرزهای دریای خزر-000/12 در قفقاز-000/20 در شیروان و گرجستان-000/12 در مرزهای عثمانی-000/20 در ترکمنستان- 000/12 در لرستان-000/15 در شوش-000/12 در ناحیهء دریای عمان‏ تا مرز هندوستان.
طی سالهای متمادی که مردم ایران پس از شاه‏عباس کبیر از صلح و صفا برخوردار بودند بتدریج روح سلحشوری و فنون رزمی در مردم ایران به سستی‏ گرائید تا اینکه در سالهای بین 1736-1747 سردار و فاتح بزرگی در ایران‏ بنام نادر قیام نمود که خود از نظر خصائل سربازی و فرماندهی واجد استعداد و لیاقت بی‏نظیر بود.در نزد او زندگی سربازی،شدائد اردوکشی،خشونت‏ جنگ،تمرینات مستمر نظامی،درس انضباط و وظیفه‏شناسی از امور واقعی‏ و حقیقی بود که بایستی با سختی و شدت هرچه تمامتر مورد توجه قرار گرفته‏ به آنها عمل شود.
هان وی Han Way در کتاب خود موسوم به«یک محاسبه تاریخی در مورد تجارت انگلستان در دریای خزر»تألیف سال 1754 می‏نویسد:که قوای‏ زیر پرچم نادر در حدود 000/200 نفر و مرکب از عناصر زیرین بود:
000/50 افغانی-که با تیروکمان،نیزه و شمشیر مسلح و بسیار شجاع‏ بوده‏اند.
000/20 افشاری-که نادر نیز خود از همان قوم بود.
000/6 ازبک و تاتار از اهالی خیوه و بخارا و سمرقند.
000/6 ترکمن و 000/6 بلوچ که قداره‏های مخصوص حمل میکردند و در بکار بردن آن نیز مهارت تامی داشتند بطوریکه به تمرین کمتر احتیاج‏ داشته و در عوض تیراندازی با کمان را می‏آموختند.تفنگ در همین موقع‏ به ارتش ایران وارد شد و ایرانیان تصادفا استعداد خود را در مورد استفاده‏ و استعمال آن بطرز جالبی نشان دادند.
نادرشاه در فطانت و زیرکی و قدرت رهبری استعداد خارق‏العاده‏ای‏ داشت.سرهنگ دران‏ویل Dranville افسر فرانسوی در کتاب خود موسوم‏ به«مسافرت به ایران»تألیف 1828 می‏نویسد:نادرشاه در ارتش خود طوایف‏ مختلفی از عرب،کرد،ترکمن،افغان و هندی جمع کرده بود و آنها ضمن اینکه افتخار خدمت او را داشتند از اینکه نتیجهء فتوحات و موفقیت آنان‏ نصیب خودشان نمی‏شد رنج نمی‏بردند و بمراتب بهتر از آنکه بنفع ملیت‏ خود بجنگند در رکاب نادر جان‏فشانی می‏کردند.
نادرشاه در سال 1736 نیروکشی مشهور خود را بهندوستان شروع کرد و از گردنه معروف خیر گذشت و کلیه سدهای دفاعی مقابل خود را درهم کوبید و دهلی را تسخیر کرد و غنائم بسیار گران‏قیمتی را به ایران آورد.او قسمت- های شمالی هندوستان را با چنان شکستی مواجه ساخته بود که بعد از مراجعت‏ نادر ظرف کمتر از 20 سال 6 بار دیگر مورد تجاوز و غارت ابدالی‏ها قرار گرفت. نادرشاه ضمن اردوکشی‏های خود به فتوحات متعددی نیز در سرزمین‏ امپراطوری عثمانی نائل آمد.
ارتش ایران در زمان نادرشاه بسیار فعال و از افراد شجاع و سلحشوری تشکیل یافته بود که از انضباط محکمی نیز برخوردار بودند.نادرشاه‏ بهیچوجه با جبن و ترس میانه نداشت.سربازانش از اخم نادر بیشتر از شمشیر دشمن حذر داشتند.ولی نه استعداد ذاتی نادر و نه تجربیات فراوان او در تشکیل نیروها نتوانست که در ایران یک ارتش منظم و باصطلاح آکتیو بوجود آورد و خود او نیز درصدد چنین کاری برنیامد و آنرا مورد لزوم ندانست‏ زیرا دشمنان او در اغلب صحنه‏های رزم نیز نیروهائی غیرمنظم داشتند و بنابراین آنچه را که او از ارتش خود انتظار داشت دلیری،طاقت و قدرت جنگی‏ بود و بهمین دلیل نه‏تنها در زمان او بلکه تا دوره سلطنت کریم‏خان زند و بعدا سلطنت فتحعلیشاه قاجار ارتش ایران بهمان وضع سابق بود تا اینکه بالاخره‏ در زمان فتحعلیشاه در سال 1800 تصمیم گرفته شد که واحدهای منظمی با تعلیمات مداوم و بروش کشورهای اروپائی در ارتش ایران ایجاد شود.زیرا شاه درک کرده بود که از آن‏ببعد مقابله و درگیری ارتش او با نیروی مسلح‏ روسیه تزاری که دارای سازوبرگ و اسلحه نوینی هستند مشکل است و باصطلاح بایستی جواب توپ با توپ داده شود و بهمان نسبت که قدرت ارتش‏ مدرن روسیه روبتزاید بود ارتش ایران نیز بنظر میرسید که برای تأمین مرز- های مربوطه و بالا بردن قدرت دفاعی خود بسبک جدید مسلح شده و منظم‏ گردد و از تعالیم و روشهای نو برخوردار شود.
بدینجهت فتحعلیشاه درصدد برآمد که برای اولین‏بار با عقد قراردادهای‏ نظامی با کشورهای پیش‏افتاده ارتش خود را بروش‏های نو آشنا و با وسائل روز مجهز کند.تصادفا این تصمیم همزمان با طرح استراتژیکی وسیع ناپلئون‏ اتخاذ گردید و در آن وقت کشور ایران از جهت وضع جغرافیائی و سایر امور موقعیت ممتازی را در ایده‏آلهای جهانگشائی ناپلئون دارا بود و بهمین دلیل‏ از ان موقعیت برای دوستی با دولت ایران استفاده نمود و با دربار ایران یک‏ نوع قرارداد اتحاد نظامی را بامضاء رسانید.این قرارداد بیشتر بخاطر جنبه همکاری‏ نظامی علیه دشمن مشترک آنها روسیه تنظیم شد و ضمن قرارداد فین‏کن اشتاین‏ Finken Stein پشتیبانی خود را از ارتش ایران تقبل کرد و ژنرال گاردان‏ Gardane را باتفاق 70 افسر متخصص بعنوان مستشار نظامی برای نظارت در تجدید سازمان و فراگرفتن تعلیمات نو بایران اعزام داشت.
با ورود این گروه مستشاران بایران برای اولین‏بار بارباب اعزام مستشار در ارتش ایران مفتوح شد و بعدها گروه‏های متعدد دیگری از افسران و مامورین نظامی کشورهای خارجی برای نظارت در روش تعلیم و تربیت متداول‏ در ارتش خود بایران آمدند.
گرچه مأموریت گاردان و همراهان او در ایران دیری نپائید ولی بنابر قول«سرجان ملکم»فتحعلیشاه را آماده ساخت که برای اخذ وسائل و روش- های نو نظامی با«دیسیپلین مخصوص»تلاش بیشتری بنماید و از این لحاظ نقائص خود را در مقابل ارتش منظم و نیرومند روسیه تزاری مرتفع‏ سازد و از طرف دیگر بنابر مشهودات و تجربیات خود معتقد گردید که افراد ارتش او نیز اگر یونیفورم نظامی بپوشند و تحت تعلیمات متحد و یکنواخت‏ قرار گیرند و بصورت واحدهای منظم و منضبط درآیند قضاوت بین‏المللی نیز روی ملت و ارتش او با مقایسه سایر ملل بهتر می‏شود و پیشرفت ارتش طرز نوین باعث می‏شود که نظارت و کنترل شاه را روی ارتش بیشتر کند محتملا با یک ارتش آماده و منظم بهتر امکان داشت قدرت مرکزی را گسترش دهد و گردنکشان نواحی دوردستی را که بسختی تبعیت از حکومت مرکزی می‏کردند تحت انقیاد درآورد.
کرپرتر Kerporter در این زمینه چنین اظهار عقیده می‏کند:
«طرحی برای سازمان نیروی پیاده‏نظام و برای ایجاد و تأسیس واحد-» «های نو توپخانه ریخته شد...و حتی تعدادی از افسران و درجه‏داران گارد» «شاهنشاهی و سایر واحدهای نظامی برای اخذ تجربه و تعلیمات لازم» «به هندوستان اعزام شدند...افراد داوطلب جمع‏آوری شده،بسبک ارتش» «انگلستان تعلیم یافتند...نتیجه‏ای که از این اقدامات عاید ارتش ایران» «شد بسیار جالب‏توجه و عالی بود.»
«شکی نیست که بزرگترین عامل برای ایجاد ارتش منظمی در بین هر» «ملت و کشور،مردم بومی آن کشورند که بنابر سابقه چندین صدساله ایران» «مردم این سرزمین از اینجهت شهرت جهانی داشته و بهترین افراد از نظر» «قدرت،فعالیت،شجاعت و استعداد و تیزهوشی بوده‏اند و برای ایرانیان با» «داشتن ذوق و روح سلحشوری که از خصائص نژادی آنان محسوب میشود» «وقت بسیار کمی برای آموزش‏های نو مصروف گردید.بالنتیجه ارتش متحد-» «الشکل و مسلح به سلاحهای مدرن و سازوبرگ جدید و منظم و منضبط در» «مقابل شاهنشاه صف‏آرائی کرد بصورتی که بیهیچوجه ارزش کمتر و پائین‏تر» «از واحدهای رزمی اروپائی زمان خود را نداشت».
شیل Sheil که جزو افسران گروه مستشاران انگلیسی هندوستان بمنظور نظارت در آموزش ارتش شاهنشاهی بایران آمده بود در کتابی موسوم به‏ «نظر اجمالی دربارهء زندگی و روش مردم ایران»چاپ 1858 چنین نگاشته‏ است:
«هیچ‏یک از نیروهای غیرمنظم در ایران اعم‏از کرد،عرب،افغان، ترکمن و یا ترک دیگر قدرت مقابله با نیروهای منظم ارتش مرکزی را نداشتند و گرچه بین نیروهای مسلح ترکیه و ایران تصادم جدی رخ نداد ولی باید خاطرنشان نمود که ضمن آخرین برخورد افراد این دو ملت،سه یا چهار هزار افراد ارتش ایران در حدود سی هزار نفر از افراد ترک را مجبور به ترک مخاصمه‏ کرد و متواری ساخت».
سر پرسی سایکس Sir Percy Syks نیز در تاریخ خود بنام«تاریخ ایران» جلد دوم از صفحات 495 تا 696(ترجمه فارسی)این واقعه را مفصل ذکر کرده‏ و اضافه نموده است که:
«سربازان ایرانی افرادی فعال،باانرژی،تنومند و با قدرت و استقامت‏ هستند.در مقابل خستگی و محرومیت خوب ایستادگی میکنند و از هوش سرشار نیز برخوردار میباشند و بنظر میرسد که آنها طبعا غریزه و استعداد خاصی‏ برای زندگی سربازی و نظامی دارند و با اخذ پوشاک غیرمرتب و آذوقه ناچیز و حتی پرداخت حقوق غیرکافی قدرت روحی خود را از دست نداده و قادرند که‏ روزی 24 میل راه‏پیمائی کنند و اگر لازم باشد سرعت خود را به 40 میل در روز برسانند.(او حتی نگاشته است)سرباز ایرانی را از نظر هوش سرشار و سرعت انتقال و مشرب‏های اجتماعی میتوان فرانسویان شرق نامید.»
همچنین دکتر ت.ج.ویلز Dr.T.J.Wills در یادداشت‏های خود بنام«ایران آنطور که هست»چاپ 1887 در این زمینه اظهار عقیده‏ میکند که:
«سرباز ایرانی شجاع،فعال و سرسخت میباشد.نیروی بدنیش عالی و» «قدرت تحملش در مقابل ناملایمات خارق‏العاده است.اگر خوب تغذیه شوند» و حقوق کافی دریافت دارند،سپاهیان ایرانی بخصوص(داوطلبان)با» «ایمان‏ترن و فداکارترین سربازان آسیائی در مقابل حفظ ملیت و پرچم خود»
«می‏باشند.سوارنظام ایرانی بی‏اغراق از عالی‏ترین نوع خود در ارتشهای دنیاست.» «هیچ راهی نیست که عبور آن برای آنان غیرممکن باشد و هیچ مسافتی نیست» «که برای آنان دور باشد.سواران ایرانی سواری را بطور شایسته‏ای از کودکی» «آموخته و معمولا به تیراندازی در حال سواره و پیاده برابر سنن باستانی خود» «علاقه‏مند هستند و آنرا جزو روزشهای خود میدانند».
راجع به واحدهای توپخانه و افراد و افسران آن استک‏کلر Stoquccller در کتابی موسوم به«پانزده ماه زیارت در نواحی بکر خوزستان»چاپ‏ 1832 چنین نگاشته است:
«ایرانیان معمولا بهترین و ماهرترین افراد را برای تشکیل واحدهای» «توپخانه انتخاب میکنند بطوریکه پس از تشکیل واحدهای توپخانه در ایران» «حتی تحسین و مدح افسران روسی را بخود جلب کردند از نقطه‏نظر دیسیپلین» «کافی است تذکر داده شود که واحدهای توپخانه در برابر جنگ با روسیه» «تزاری سربلندی و سرفرازی غیرقابل‏وصفی در مقابل واحدهای غیرمنظم» «قبلی کسب کردند.گرچه در بعضی از موارد از فرماندهی صحیح و خوب» «برخوردار نبودند.در آبرام Aberam آنجائیکه آنها بوسیله سردار مشهوری» «بنام Gorek Khan رهبری میشدند در حدود یکهزار و پانصد نفر از افراد» «ارتش روسیه تزاری را بعنوان اسیر جنگی زندانی کردند و تعداد کشتگان» «و تلفات جنگی نیز در حدود همین رقم بود.»
باری در دوران سلطنت فتحعلیشاه قاجار(1834-1797)ارتش ایران‏ مجددا به وضع عالی آنچنان‏که لیاقت او بود رسید و سرجان ملکم«در تاریخ‏ انقلاب ایران»جلد دوم چاپ 1858 قوای ایران را بصورت زیر خلاصه کرده‏ است:
«عدهء زیادی سوارکار بودند که از قبائل مختلف گردآوری شده و بطور» «غیرمنظم بوسیله سران عشائر و قبائل مربوطه رهبری میشدند و بهمین ترتیب» «تعداد زیادی از افراد چریک بودند که از هر ناحیه و شهر درخور استعداد» «خود جمع‏آوری شده بودند و علاوه‏براین ارتش ایران واجد یک نیروی پیاده» «نظام با واحدهای توپخانه بود که اولا متحد الشکل و آموزش‏دیده و ثانیا» «همانند ارتش‏های اروپائی دارای سازوبرگ کامل و سلاحهای مدرن آن» «روز بودند.»
«ارتش غیرمنظم آداب جنگی خود را بنابر سنن باستانی و موروثی خود» «انجام میداد و بجای وسائل نو و سلاحهای جدید از«کارابین»استفاده میکرد.»
«سواران این ارتش شجاع،بی‏باک و قوی بودند و از اسبهای سرکش و پرقدرتی‏ «استفاده میکردند و آموزش نظامی آنها طوری بود که دولت مرکزی میتوانست» «از آنان در مقابل سرکشیهای ایلات و عشایر استفاده کند.»
بخش سوم-ارتش نوین
شرح کامل و مراجعه بجزئیات تاریخی شاهنشاهی ایران و ارتش مستلزم‏ بررسی ده‏ها کتاب و جمع‏آوری اوراق بیشماری می‏باشد که در حوصله این‏ مختصر نیست.علیهذا ضمن اشاراتی به نکات و وقایع مهمهء تاریخچه قدیم ایران‏ نظری اجمالی نیز به تاریخچه شاهنشاهی و ایجاد ارتش نوین ایران می‏اندازیم. چنانکه قبلا گفته شد ارتش ایران پای مستشاران خارجی را بمنظور آشنا کردن‏ افراد به تعلیم و تربیت جدید باز کرد ولی ورود مستشاران خارجی همراه با یکعده مسائل دیگر شد که ما ذیلا دربارهء آثاری که ورود و توقف و احیانا رقابت‏ آنها در حیات سیاسی و نظامی کشور ما داشت بحث میکنیم.
در این مختصر بهیچوجه قصد آن نیست که تاریخ رقابتهای سیاسی کشورهای‏ بزرگ در ایران تشریح شود.
ولی در عین حال غیرممکن است که تحت هر عنوان به اوضاع جدید ایران اشاره شود بدون آنکه از آثار رقابت‏های سیاسی کشورهای بزرگ‏ ذکری بمیان نیاید.
کشور ایران در قرن اخیر منافع و مضار زیادی از وضع مخصوص بخود برده است.چه ایران سالهاست که سرراه کشورهای غربی و آسیا مرکزی‏ و آسیای شرقی قرار دارد و بهمین سبب مکرر از طرف کشورهای بزرگ شرق‏ و غرب مورد تجاوز و تهاجم واقع شده است و در مقابل از کلیه فرصت‏های‏ بین‏المللی نیز بمنظور تجدید عظمت‏های باستانی خود و تشکیل امپراطوری‏ مستقل و پیشرو بموقع استفاده کرده است.تکرار این موضوع برای جهانیان‏ اصل زیر را به ثبوت رسانیده که ایران کشور منحصری است که مردم آن در سراسر تاریخ پرآشوب خود قدرت و قابلیت آنرا دارند تا کلیه آثار فاتحین و متجاوزین بزرگ را باسرعت در خود حل کرده و اجازه ندهند که فرهنگ و تمدن باستانی و اصیلشان دچار آلودگی و دستخوش تغییر گردد.کشور شاهنشاهی ایران بدفعات بوسیله یونانیان،اعراب،ترکان و مغولان مورد تعرض‏ قرار گرفته و سالها نیز تحت اسارت قدرتهای خارجی بسربرده ولی با همه اینها استعداد ملی خود را همواره حفظ کرده است.
از قرن شانزدهم به بعد ایران موجودیت خود را بصورت یک کشور مستقل، علی‏رغم کلیه فشارها و پیش‏آمدهای سوء بین‏المللی محفوظ نگاهداشته است.
در اوائل قرن نوزدهم ایران بصورت عنصر مهم و مخصوص بنابر وضع‏ جغرافیائی و منابع ملی خود در مقابل کشورهای استعماری جلوه کرد و اهمیت‏ آن از جهت سرراه بودن شرق و غرب روبزوال گذارد.بدین شکل که فشار شرق و غرب در مقابل پیشرفت‏های ارضی روسیه تزاری در شمال و نفوذ نظامی‏ و سیاسی بریتانیای کبیر در جنوب به نفوذ شمالی و جنوبی تغییر جهت داد و موقعیت آن بن جلگه‏های وسیع شمالی کشور روسیه و آب‏های گرم جنوبی‏ خلیج‏فارس حائز اهمیت فراوان شد بطوریکه روسیه تزاری مایل بود و تلاش می‏کرد هرچه بیشتر خود را بسواحل آبهای گرم ایران نزدیک کند.و امپراطوری انگلستان از نظر منافع کلی امپراطوری خود حداکثر تلاش را بکار می‏برد که پیشرفت‏ها و تجاوزات روسیه را خنثی و مسدود کند.در این میان ایران‏ مقدار زیادی از اراضی شمالی و شمال شرقی خود را بنفع روسیهء تزاری از دست‏ داد و بر اثر جنگ‏ها و مبارزات مداوم بتدریج قدرت حکومت مرکزی او ضعیف‏ شد بطوری که در سالهای آخر قرن نوزدهم بشکل طعمه و شکار ساده‏ای بازیچه‏ تحریکات دو امپراطوری روس و بریتانیا قرار گرفت که به ترتیب یکی پس از دیگری نفوذ خود را در آن بیشتر تحمیل و مستقیما در امور داخلی کشور دخالت می‏کردند.
وضع فوق بعدا بواسطه عامل پیچیده دیگری تشدید شد یعنی با کشف و استخراج معادن وسیع نفت جنوب ایران در سال 1914 دولت انگلستان وادار شد که رأسا کنترل و برداشت منافع آنرا زیر نام شرکت نفت ایران و انگلیس‏ بعهده گیرد تا با اطمینان بیشتری محصولات نفتی مورد احتیاج نیروی دریائی‏ امپراطوری را تدارک و تأمین کند.
علاقه روسیه تزاری نیز برای اخذ امتیاز منجر به اتعقاد قرارداد نفت شمال‏ ایران گردید که گرچه معادن مزبور قابل استخراج میباشد ولی تاکنون بعللی‏ در مورد استخراج آن اقدام جدی بعمل نیامده است.
باری تا شروع جنگ بین‏المللی اول روسیه تزاری به دخالت‏های خود در اوضاع داخلی ایران ادامه داد و آنقدر در این مورد پیشرفت کرد که علنا ایالات‏ شمالی ایران را لااقل دو مرتبه زیر اشغال مستقیم نیروهای خود درآورد تا حکومت ایران را وادار به تبعیت از خواست‏های خود کند.
محاذی با این جریان روش دولت انگلستان نیز منطبق بر اطلاعیه مشهور لرد کرزن( Curzon )بود.نامبرده در آن زمان بسمت نایب السلطنه انگلستان‏ در هند گزارشی بمضمون زیر بمقامات مسؤول ارسال کرده است:
«برای حکومت هندوستان غیرممکن است که اجازه دهد هیچیک از کشور-، «های اروپائی بخصوص کشور روسیه تزاری بقسمت نواحی مرکزی و سواحل» «جنوبی ایران خاصه خلیج‏فارس دست یابد و یا تسهیلات و وسائل برای نیروی» «دریائی خود در خلیج‏فارس مزبور ایجاد کند حتی اگر نظری هم به اشغال سواحل» «خلیج نداشته باشد.»
علیهذا در شرائطی که نیروهای روسیه تزاری از شمال ایران بسمت ایالات‏ مرکزی نزدیک می‏شدند و برای عملی کردن ایده‏آل‏های خود نفوذ سیاستشان‏ را در دربار ایران افزون می‏کردند،واحدهای نظامی انگلستان نیز بعنوان‏ ممانعت از پیشرفت و نفوذ روسیه تزاری از سمت جنوب به ایران وارد شدند.
در این دوره و تحت چنین شرائطی حکومت ایران تنها متکی به نیروهای‏ عشایری بود و فقط یک گارد نظامی که از بعضی نواحی بصورت داوطلب جمع- آوری شده بود بصورت ضابط و پلیس داخلی انجام وظیفه می‏کرد.علاوه بر آن‏ یک تیپ قراق در حدود 6000 نفر زیر نظر و کنترل افسران روسی ایجاد شده‏ بود که بطور مرتب حقوق می‏گرفت و از بروز هرگونه اغتشاش در استان‏های‏ شمالی جلوگیری می‏کرد.
در سال 1911 یک نیروی ژاندارمری تحت آموزش مستقیم افسران سوئدی برای ایجاد نظم و تأمین جاده‏های کشور بوجود آمد.مبالغ گزافی برای سازمان‏ و ایجاد آن خرج شد و تا سال 1915 تعداد آن به 8000 نفر بالغ گردید.
در زمان جنگ اول در 1916 کشور ایران زیر نفوذ و فشار مستقیم روسیه‏ تزاری و امپراطوری انگلستان وادار شد که موافقت نماید سازمان قزاق را گسترش داده و در جنوب نیز اجازه داد نیروئی بنام پلیس جنوب تحت سرپرستی‏ و نظر افسران انگلیسی ایجاد شود،در حالیکه در سالهای بین 1916 تا 1921 قسمت اعظم نواحی ایران مستقیما تحت اشغال نیروهای خارجی بود.
پس از جنگ اول روشن بود که وضع نیروی انتظامی و ارتش ایران بعللی‏ که در فوق ذکر شد بصورت نامطلوب درآمده بطوریکه در زمان کودتای‏ فوریه 1921 بوسیله رضاشاه کبیر نیروهای موجود ارتش ایران بصورت‏ زیر بود:
1-پلیس جنوب در حدود 000/16 نفر(این نیرو را ایرانیان هیچوقت بعنوان‏ یک نیروی ایرانی تلقی نکردند.)
2-ژاندارمری 000/12(که در زمان جنگ خود را شدیدا زیر نفوذ آلمانها قرار داده بودند.)
3-قوای انتظامی حکام محلی(که تعداد آنها متغیر و ناچیز بود.)
4-لشکر قزاق در حدود 000/14 نفر.
5-تیپ مرکز تهران در حدود 000/2 نفر.
بطوریکه مشهود است از تمام نیروهای فوق فقط لشکر قزاق دارای سازمان‏ و صورت‏بندی مرتب و صحیح بود که بعدا هسته مرکزی برای تشکیلات نوین‏ ارتش ایران بدست اعلیحضرت رضاشاه کبیر گردید.اصولا ایجاد ارتشی نوین‏ و تقویت آن هدف اولیه و موردنظر شدید معظم‏له بود زیرا این نکته برای‏ مشار الیه بدیهی بود که فقط یک ارتش قوی و درست تشکیل یافته،ضامن‏ استقلال و پشتیبان طرح‏های نو ایران نو است و برای تشکیل چنین ارتشی تصمیم‏ گرفته شد که به نیروهای موجود و مختلف مرکزیت داده شده و یکنواخت‏ گردند.
نیروهای پلیس جنوب در همان وهلهء اول بدون هیچ اشکال منحل گردید و افراد صلاحیت‏دار آن به ارتش ضمیمه شد.کوشش بمنظور انحلال و نقل‏ ژاندارمری به ارتش دچار مقاومت و عکس‏العمل شد و این اصطکاک در تبریز و خراسان نسبتا شدید بود.
در سال 1925 با گذراندن قانون نظام وظیفهء عمومی مقرر شد که تمام افراد ذکور ایران در سن 21 سالگی بمدت دو سال تحت تعلیمات نظامی در ارتش‏ قرار گیرند و بدین ترتیب ارتش ایران از آن پس بصورت روزپسند و منظم‏ درآمده و بر قدرت و کمیت آن افزوده شد و با گذشتن 10 الی 15 سال در سالهای قبل از جنگ بین‏المللی دوم ارتش ایران بصورت یک ارتش قوی و مجهز در حدود 90 الی 100 هزار نفر بالغ گردید باضافه نیروی ژاندارمری‏ که مأموریت حفاظت و تأمین راه‏ها و شوارع را داشته و به 000/12 نفر میرسید.
ارتش ایران از نظر سازمان بطور کلی تا سال 1319 دارای 18 لشکر و یک تیپ مکانیزه بود که هر لشکر از عناصر فرماندهی چهار یا سه هنگ‏ پیاده،دو یا ین هنگ سوار،یک تیپ یا هنگ مستقل توپخانه و واحدهای‏ مهندسی بنابر موقعیت تشکیل میشد.
وزارت جنگ زیر نظارت مستقیم شاهنشاه انجام وظیفه مینمود و با انتصاب مستقیم ایشان،ریاست ستاد ارتش امور روزانه ارتش را اداره میکرد.
ستاد ارتش خود از چهار رکن تشکیل شده بود که هرکدام وظیفه‏ مربوطه را زیر نظر ریاست ستاد ارتش انجام می‏دادند.اضافه بر ستاد ارتش‏ در وزارت جنگ دوائر مختلف دیگری بصورت زیر وجود داشت:
1-کابینه وزارتی شامل آجودانی وزارتی،دفتر وزارتی،دایره پرسنل‏ اعضاء وزارتی و تقاعد مستمری قشونی.
2-مالیه کل قشون.
3-خزانه‏داری کل قشون.
4-مباشرت کل قشون.
5-نقلیه کل قشون.
6-پارک قورخانه.
7-دایره مهندسی و مخابرات.
8-صحیه کل قشون.
9-بیطاری.
10-محاکمات کل قشون.
11-دایره ایلخی و تهیه دواب.
12-کارخانه‏ها و ذخائر قشونی.
13-نظام وظیفه.
در ارتش شاهنشاهی ایران در آن زمان در حدود 7 الی 8 هزار افسر خدمت میکرد که بیشتر از
آنان به تعلیمات نوین روز آشنائی داشته و تعلیمات خود را در ایران و یا اروپا مانند فرانسه و آلمان اخذ کرده بودند.
دو دانشکده افسری در تهران بوجود آمده بود که برنامه خود را بطرز جالبی اجرا می‏کرد.مربیان دانشکده‏های فوق تحصیلات خود را معمولا در اروپا فراگرفته بودند و از جمله افسرانی بودند که سوابق آنها در ارتش‏ درخشان و دارای تجربیات کافی بودند.
ورود بدانشکده یکم(دانشکده افسری)مستلزم داشتن دیپلم کامل‏ متوسطه علمی بود و دوره آن دو سال و فارغ التحصیلان آن بدرجهء ستوان دومی‏ ارتش مفتخر می‏گردیدند.ورود به دانشکده ستوانی ساده‏تر بود و معمولا با تصدیق سیکل اول متوسطه بعمل میآمد گاهی نیز از بین درجه‏داران باسواد ارتش افرادی باین دانشکده راه می‏یافتند.مدت تحصیل در این دانشکده‏ سه سال و فارغ التحصیل آن به درجه ستوان سومی مفتخر می‏شد.
بعلاوه یک نیروی دریائی در خلیج‏فارس تأسیس شد که دارای تعدادی‏ ناوهای جنگی بود.نیروی هوائی ایران نیز برای اولین بار در این تاریخ بوجود آمد و چندین کارخانه اسلحه‏سازی و مهمات‏سازی نیز ایجاد شد.کارخانه‏ اسلحه‏سازی تهران قدرت داشت که در هرروز 8 سلاح انفرادی(تفنگ) بسازد و کارخانه فشنگ‏سازی و پوکه‏سازی آن نیز جالب‏توجه بود.ضمنا سلاحها و تجهیزات و سازبرگ و سایر لوازم مورد احتیاج ارتش ایران مانند سلاح انفرادی مسلسل،توپ صحرائی و کوهستانی،خمپاره‏انداز و تانک به‏ انواع مختلف به کارخانه‏های اسلحه‏سازی چکسلواکی سفارش داده میشد.
فرماندهان عالی‏رتبه و رؤسای بزرگ ارتشی در مقابل شخص شاهنشاه‏ مسؤول بودند و تحت نظارت عالیهء معظم‏له خدمت می‏کردند.حتی وزارت‏ جنگ بمقدار بسیار ناچیزی از طرف مجلس ایران با مقایسه سایر وزارتخانه‏ها کنترل می‏شد.
رویهمرفته ارتش شاهنشاهی از لحاظ سازمان،انضباط،برخورداری آن‏ از فرهنگ و تعلیم و تربیت و رفاه کارکنان آن در درجه اول اهمیت قرار داشت‏ و از نظر ثبات سیاست داخلی نیز تنها سازمانی بود که روی آن بسیار حساب‏ میشد و تا وقایع ناگوار شهریور 20 به قدرت و تکاملش مرتبا افزوده‏ می‏شد.