تحقیق درباره شاهنشاهی و ارتش ایران
مقدمه
ارتش جزء بسیار لازمی از سازمان اجتماعی هر کشور است و مأموریت دارد که پشتیبان هدفهای ملی کشور باشد.
یک سیستم نظامی بخودی خود نمیتواند وجود داشته باشد و همچنین معیار مشخصی برای تخمین و اندازهگیری استعداد و قدرت ارتشها موجود نیست بلکه میتوان گفت که قدرت هر ارتش وابسته به قدرت ملی کشور بوده و یکی از عوامل قدرت ملی میباشد سایر عوامل قدرتهای ملی مانند موقعیت مکانی،منابع طبیعی،جمعیت، بنیهء اقتصادی،پیشرفتهای علمی و تکنیکی،سیستم مواصلاتی،نحوهء سیاسی،وضع ایدئولوژیکی، روش رهبری،تعالیم و فنون و بالاخره بهداشت اجتماعی همگی روی سیستم نظامی یک کشور و طرز تشکیل آن مؤثر میباشند و حتی میتوان گفت ارزشی که داراک یک ملت برای صلح و یا جنگ قائل است بطور محسوسی روی سیستم نظامی آن کشور مؤثر خواهد بود.
ولی بررسی تاریخ شاهنشاهی ایران بما میآموزد که در کشور باستانی ما هروقت رهبری ملت با شاهنشاهی عظیم الشأن و بزرگ بوده است ارتش شاهنشاهی ایران نیز در اوج قدرت و افتخارات خود قرار گرفته،بدینمعنی که عظمت کشور و قدرت ارتش پیوسته وابستگی کامل و مستقیم به شاهنشاهان بزرگ داشته است و شرح آن در نهایت اختصار در سطور زیر خواهد آمد.
بخشیکم-ارتش ایران قبل از میلاد مسیح
در حدود پانصد یا ششصد سال قبل از میلاد مسیح تقریبا قسمت اعظمی از قطعهء آسیا تحت لوائی یک امپراطوری وسیع و متحد قرار داشت.مؤسس این امپراطوری عظیم کوروش اصلا اهل«پارس»بود و سرتاسر امپراطوری بهمین نام یعنی موطن اصلی او پارس نامیده میشد.
کوروش در واقع مؤسس امپراطوری عظیم متمکن و باشکوهی بشمار میرفت که دنیا تا آن زمان بخود ندیده بود.اگر امکان داشت که بین ما و زمان کوروش فاصله زمانی درنوردیده شود ملاحظه میشد که موجی از قدرت و تفوق بشری از میان دریای خزر و خلیجفارس سرچشمه گرفته است و در سراسر آسیا با عظمت و بزرگی جلوهگری کرده و قرنها بدون زوال دوام داشته است.
پارسیان تحت رهبری کوروش قسمت اعظم آسیا را فتح کردند و عجب نیست اگر ادعا شود که از ازمنهء بسیار قدیم ایرانیان خصلت سلحشوری داشته و حرفه سربازی برای آنان افتخارآمیز بوده است.دوران سلطنت کوروش کبیر یکسره مصروف فتوحات نظامی و تحصیل سرزمینهای جدید و ایجاد روشهای نگاهداری آنکه تا سرحد کشور یونان و اروپا ادامه داشت،شد.
چانشین او کمبوجیه-کامبیز-کامبوجیه(در مورد او کمتر اطلاع در دست است)تصمیم گرفت که با فتح مصر کار کشورگشائی را که پدرش شروع کرده بود کامل نماید بدینمنظور ضمن جمعآوری ارتش زمینی خود نیروی دریائی بزرگی نیز ضمیمه آن کرد که در تاریخ جنگهای آن زمان برای اولینبار بوسیلهء او چنین نیروئی تشکیل گردید.و در لشکرکشیهای ایران در سالهای بعد روش او مورد استفاده مکرر قرار گرفت.کمبوجیه سرزمین مصر و سواحل لیبی را به قلمرو خود افزود و حتی نیروئی نیز از ساحل نیل به حبشه اعزام داشت او در مراجعت از مصر فوت کرد و بعد از چند سالی که وقایع آن از نظر تاریخی مبهم است داریوش کبیر به سلطنت رسید.
داریوش به امپراطوری سازمان نوی بخشید.در آن زمان بزرگترین خطری که امپراطور را تهدید میکرد خودمختاری ایالات دورافتاده و سرپیچی احتمالی حکام آن ایالات بود.راهحلی که داریوش در مقابل این مشکل یافت و بعدها نیز بوسیله سزار در امپراطوری روم بکار رفت عبارت از این است که نه تنها اختیارات حکام را در داخل ایالات محدود کرد بلکه اعمال آنان را زیر نظر مأمورین عالیرتبهء اعزامی خود قرار داد.
مأمورین مزبور بهر ایالت اعزام میشدند،سازمان مخصوصی تشکیل میدادند و مسؤول مستقیم در مقابل شاهنشاه میبودند.
بدینترتیب امپراطوری به«ساتراپ»ها تقسیمبندی شده و در زمان داریوش در حدود 20 الی 28 ساتراپ وجود داشت.
امور مربوط به ارتش یا سایر امور ایالتی از هم مجزا بوده و بطور کلی در هر ایالت سه دسته مأمور مستقلا با دو اثر و مسؤولیتهای متفاوت بامور مربوطهء خود رسیدگی میکردند بدین ترتیب که نسبت بکلیه موضوعات غیرنظامی دسته یکم یعنی حکام در نواحی زیرنظر خود اختیار مطلق داشتند و تحت شرائط عادی به سپاهیان منطقهء خود که دستهء دوم را تشکیل میدادند فرماندهی و نظارت نداشتند و فقط در شرائط فوقالعاده ممکن بود که با اجازه مخصوص امپراطور رهبری عملیات نظامی بعهده بعضی حکام گذارده شود.دسته سوم مسؤول روابط خارجی بودند که در هر ناحیه مستقیما با شاهنشاه ارتباط داشته و گرچه اسما مقام معاونت حاکم را بعهده داشتند ولی باطنا فقط برای کنترل اعمال حاکم گمارده شده و بهنگام ضرورت مراتب بینظمی و یا وقایع مشکوک را به شاهنشاه گزارش میدادند.
داریوش تمایل شدید به صلح ابراز میداشت و ایجاد امنیت سرلوحهء اقدامات دولت او بود در نتیجهء اقدامات او راههای دریائی و زمینی از آسیب راهزنان و دزدان دریائی تأمین یافت.برای توسعهء تجارت داخلی جادههای متعدد احداث کرد.داریوش سیستم پولی جدیدی بوجود آورد که سکههای آن از نظر نوع فلز ممتاز بود.سکههای طلای داریوش در حقیقت ارز معتبر زمان خود بود.
تشویق مردم بزراعت و تبدیل زمینهای وسیع بایر به دایر نه تنها مورد تأکید دولت در آن زمان بود بلکه یک وظیفهء مذهبی نیز بشمار میرفت.
قسمتی از مخارج امپراطوری برابر قانون بعنوان مالیات از بین کسبه جمع- آوری میشد و در کلیه وقایع احتمالی بار سنگین جمعآوری قوا برای ارتش شاهنشاهی اجبارا بعهدهء استانها بود.و این طرح ضمن سالهای متمادی بمرحله اجرا درآمده و موجب تکمیل نیازمندیهای ارتش بود.
حادثهء بزرگ دوران سلطنت داریوش که نام او را در سراسر جهان بلند آوازه ساخت و شهرت او را عالمگیر کرد،کوشش او در اردوکشی پرشکوهش بمنظور سرکوبی و فتح یونان بود.بدینترتیب که داریوش از آنکه با سازمان نوین خود موفق شد که امپراطوری خود را از بینظمی و اغتشاش نجات دهد درصدد رفع فتنه و تحریک عوامل خارجی برآمد.و برای تأمین این موضوع بود که در اروپا با یونانیان تصادم کرد.
داریوش در سراسر تاریخ شاهنشاهی خود در روابط با غرب باین نکته آگاهی داشت که وجود ملتی خودسر و مزاحم و محرک در مرزهای غربی او یک خطر روزافزون را بوجود آورده است.
تاریخ قطعی اردوکشی داریوش بطور دقیق مسلم نیست و به سالهای بین 515 تا 508 قبل از میلاد مسیح نسبت داده میشود ولی بنابر پارهای اقوال ممکن است در سال 512 اتفاق افتاده باشد.
بطوریکه گفته شد قوای زیر پرچم امپراطوری در زمان صلح محدود و متناسب با وظائف اجرائی کشور بود و هنگام اردوکشیهای بزرگ تهیه نیرو بصورت درخواست از استانها برابر ظرفیتشان صورت میگرفت و دلائل مختلفی برای اجرای این سیستم ذکر شده که خلاصهء آن چنین است:اول صرفهجوئی در بودجه کشور،زیرا نگاهداری ارتش وسیعی در زمان صلح مستلزم مخارج هنگفتی بود و از طرفی وجود ارتشهای مجهز و قوی در اختیار فرماندهان در ایالات دوردست خود ممکن بود که موجبات عدم تأمین را فراهم کند؛در ثانی سالها بود که کشورهای آسیائی و مردم آن با این روش جمعآوری نیرو آشنائی داشته و خو گرفته بودند.بالاخره ارتشی که داریوش برای اردو- کشی خود بترتیب فوق آماده کرد نیروی بزرگی هفتصد هزار نفر و یک نیروی دریائی با ششصد ناو جنگی و نیروبر بود(هرودوت نیز ارقام فوق را تأئید کرده است)نیروی مزبور در حقیقت شایستگی نیروکشی عظیم زمان خود را داشت، ضمن اینکه سرداران ایرانی روی اصل حساب احتمالات همیشه ترجیح میدادند که نیروی وسیعتری را برای منکوب کردن دشمن بکار برند.(التبه هدف ارتش ایران در این اردوکشیها نشاندادن قدرت بودند نه تسخیر سرزمینها) در این نیروکشی پل بزرگی نیز در نزدیکی کلدونیه( Kalchedon )روی بسفر زده شد.
درگیری جدی نیروهای ایران و یونان در زمین و دریا در سالهای 479- 480 قبل از میلاد بوقوع پیوست و یکی از وقایع مهم تاریخی زمان خود را بوجود آورد.
این حقیقت باید گفته شود که از نقطهنظر نظامی جنگ بین دو کشور منحصر به دو سال نبود و صرفا نقطهء شروعی بود که در حدود یک قرن بعد نیز ارتش ایران در آن نواحی به گسترش خود و حفظ ایالات مرزی ادامه داد و قدرت خود را در سرزمینها و دریای شرق(اژه)حفظ کرد که موجبات وحشت یونانیان اروپانشین را فراهم میساخت.
باری بمنظور هدایت نیروی عظیمی که قدرت تضیعف یا فتح قطعی یونان را دربرداشته باشد،تأمین و در دست داشتن کلیه جادهها و مناطق گشوده شده لازم بود.زیرا ظرفیت ناوهای جنگی موجود آنقدر نبود که بتواند کلیه ارتش داریوش را از سر نواحی دریای اژه عبور دهد.ناگفته نماند نیروکشی دریائی که ارتش ایران آن زمان(420 قبل از میلاد)به آن مبادرت کرد بزرگترین و عظیمترین عملی بود که از نظر جنگهای دریائی و اعزام نیرو از طریق دریا در تاریخ بوجود آمده بود.
بیان هردوت مورخ معروف یونانی که غالبا نیز همراه با تعصب است در مورد طرحریزی و نیروکش ایرانیان خود جالبتوجه است.او میگوید: «ناوگان جنگی ایران پس از عبور از داردانل بسمت شهرهای آتن Enethia متوجه شد و اینطور وانمود کرد که هدف شهرهای فوق است ولی در واقع هدف اصلی ایرانیان این بود که تا آنجا که ممکن است کلیه شهرهای یونان را اشغال و تصرف کنند و با این قصد ابتدا ناحیهء Thasians را بدون هیچ مقاومت با ناوگان خود تصرف کرده و بعد بوسیله نیروی زمینی خود منطقهء مقدونیه را نیز بتعداد نواحی اشغالی خود افزودند و کلیه مناطق عشایری مجاور منطقهء مزبور را نیز قبلا در اختیار گرفته بودند.»
در هرحال یک نتیجهگیری سریق نسبت بفتوحات ایران در سرزمین یونان خواننده را به قدرت نظامی و استعداد فرماندهای شاهنشاهی ایران آگاه میسازد.
تا آنجا که مدارک امروزی بما نشان میدهد عوامل و عللی که این نیروی بزرگ را قادر ساخت که بدون هیچ حادثه و اشکالی هشتصد میل سرزمینهای صعب را بپیماید و در قلب کشور یونان و دور از موطن خود و باوجود عدم دسترسی به پشتیبانیهای مرکزی دست بفتوحات قاطعی بزند بناچار بایستی در میان مردم و رهبران شاهنشاهی ایران جستجو کرد.
یعنی چنین اقدامی بایستی از طرف مردمی بعمل آمده باشد که از تجربیات وسیع دامنهداری برخوردار بوده و عقل و درایت و قدرت عمل و شجاعت بیشتری داشته تا توانسته باشند چنین اثری در تاریخ بوجود آورند.
شکی نیست که یکی از عوامل مهم موفقیت ارتش ایران در آن زمان در استعمال ماهرانه و کمسابقهء ناوگان جنگی بود که برای اولینبار با روش نوینی مورد استفاده قرار گرفت.البته بکار بردن نیروی دریائی برای ارتش ایران تازگی نداشت و چنانکه میدانیم کمبوجیه نیز در اردوکشی خود بمصر از این وسیله استفاده کرده بود.
در تاریخ باندازهء کافی درباره اهمیت شاهنشاهی داریوش از نظر سیاسی و نظامی و سازمانی مطالب گوناگون و جالب درج شده است.بطور خلاصه داریوش پیشوائی بود که خواستهای ملت خود را در زمان معاصر خود درک کرده و بطرز خارقالعادهای نقش تاریخی خود را بر مبنای ادراک صحیحی از زمان خود،ایفا نموده بود.
داریوش کبیر رفتاری بدون تکبیر و تکلف نسبت بملت خود داشت و در عین قدرت بینهایت رئوف و از ملکات و فضائل اخلاقی برخوردار بود و با همین خصوصیات نام خود را در تاریخ بعنوان بزرگترین رهبر و پیشوا که در غرب آسیا حکومت کرده در تاریخ به ثبت رسانیده است.
پس از داریوش ضمن یک رشته فتوحات مداوم و طولانی دیگر اکثر نواحی غرب آسیا زیر فرمان شاهنشاهی ایران درآمد و قلمرو ایران از داردانل تا رودخانه سند Indus گسترش یافت.تمدنی که ایرانیان به سرزمینهای مفتوحه بردند آنقدر عالی بود که در حدود دو قرن بدون مواجهه با اشکالی در سراسر آن مناطق باقی ماند.
بخش دوم-ارتش ایران بعد از میلاد مسیح
صفحات تاریخ بعد از هخامنشیان کمتر آثاری از قدرتهای نظامی تا دوران پارتها و ساسانیان در خود ثبت کرده است.در حقیقت ایران مجددا در زمان اردشیر بعنوان یک امپراطوری مجلل جلوهگر شده و در سلسلهء او(ساسانیان) در مقابل رومیان عظمت یافت.سرهنگ درانویل Dranville در کتاب خود موسوم به«مسافرت به ایران»چاپ 1828 وقایع آن دوره را بدین مضمون خلاصه میکند.
مردم امپراطوری ایران هرچه که بعقب رویم از شجاعت خارقالعاده و سلحشوری بطور بارزی بهرهمند بودهاند و صفحات تاریخ این موضوع را بخوبی مدلل میسازد.امپراطوری روم در سراسر تاریخ پرحوادث خود با امپراطوری ایران دائما درگیر بوده و در مناقشات خود با چنین ملتی هماره با ناکامی مواجه میشد.تاریخ هیچگاه شکست فاحش رومیان را بدست شاپور اول فراموش نمیکند و همواره اسارت و بندگی والرین امپراطور روم را بنزد او بیاد میآورد. گزنفون نیز در نوشتههای خود بکرات دیسیپلین ارتش ایران و شجاعت و دلاوری و سلحشوری سرداران و مردان ایرانی را بعنوان ضرب المثل بکار برده است.
اولریخ ویلکن Ulrich Wilcken در کتاب خود موسوم به اسکندر کبیر چاپ 1932 چنین مینویسد:
«اسکندر کبیر مصائبی را که بدست قوای پارتیزانی ایران تحمل کرد در کلیه سرزمینهای مغلوب شدهاش تحمل نکرده بود.او درست است که در سال چهارم خروج خود از یونان موفق به ساقط کردن تختوتاج امپراطوری ایران گردید ولی جنگ مستمر مردم آسیائی با او بمدت سه سال مقدار زیادی از انرژی و وقت ارتشش را بخود مشغول داشت.اسکندر فقط در سرزمین ایران بود که برای اولین مرتبه با مردمی برخورد میکرد که حس آزادیخواهی از سلطه بیگانگان و عشق وطنپرستی در نهادشان شعلهور بود،و در سراسر نواحی پرپیچوخم کشور خود تا آنجا که مقدور بود از مقاومت و مزاحمت خودداری نمیکردند. در حقیقت آنان اگر پیشوا و رهبر مناسبی میداشتند هیچگاه از تلاش لازم برای بقای قوم خود از پای نمینشستند.
گرچه لشکریان اسکندر در عبور و توقف خود پس از فتح ایران دیگر با نبرد رسمی و مهمی درگیر نشدند ولی همیشه در میان خصمی بیدار زندگی میکردند که بفنون جنگ آشنائی کامل داشت و بطور متفرق و سرسختانه همه جا در انتظار او کمین کرده بود.بطوریکه برای او مقدور نبود که بمرکز و جمع آنها دست یابد ولی بدفعات،نقاط ضعف و عقبه و جناحین و جلوداران ارتش او مورد تجاوز قرار گرفته و تا حد ممکن تلفات و خسارات شدید بآنان وارد میآمد.شبی نبود که قسمتی از ارتش اسکندر از حملات ناگهانی نیروهای پارتیزانی ایرانی غافلگیر نگردد و از دستبرد مردم شجاع ایران مصون نباشد.»
بهمین علل است که اسکندر به ارزش جنگآوری و سلحشوری ایرانیان پی برد.و معتقد شد که در آسیا آنان تنها مردی هستند که شایسته احتراماند و رفتار او نیز با ایرانیان غیراز رفتار او با سایر کشورهای مغلوبه گردید.
با پیدایش مغول و تیمور که شجاعت و لیاقتشان منحصرا در شرارت و بدخواهی ملل بوده و قدرتشان صرف اعمال ضدبشری میگردید چنانچه میدانیم چنان خرابی در خطه ایران بوجود آوردند که با ریشهکن کردن نسل جوان و سلحشور ایران تقریبا دو قرن طول کشید تا باقیماندگاننژاد ایرانی توانستند نسبت جمعیت ایران را مجددا به مرحلهای برسانند که بتوان ارتشی بوجود آورد.در واقع پس از آن لطمه شدید تاریخی به پیکر ایران در زمان سلطنت شاهعباس کبیر بود که ایران مجددا بعظمت خود رسید و به پیشرفتهای وسیعی نائل آمد.
عظمت سریع مردم و کشور ایران در زمان شاهعباس کبیر مجددا بدنیا فهماند که ملت ایران بدون پشتیبانی سایر ملل همیشه قادر است و لیاقت آن را دارد که به تنهائی به ترقیات بزرگ زمان خود نائل شود و مردم خود را جزو پیشروترین و مترقیترین ملل جهان سازد.شاردن Chardin ضمن نوشتههایش کمیت ارتش ایران را در زمان شاهعباس کبیر بما نشان داده و مینویسد:ارتش ایران از 000/120 نفر تشکیل شده بود که از آن 000/50 نفر پاسداران سلطنتی بود و 000/70 نفر در ایالات مختلفه مستقر بودند.چنین بنظر میرسد که شادن این ارقام را از سن سان San San ایلچی و مأمور لوئی چهاردهم که در سال 1683 در دربار شاهعباس کبیر بود بدست آورده است زیرا او نیز ارتش ایران را به 000/150 سپاهی تخمین زده است(که البته شامل پلیس و سایر عوامل استحفاظی در شهرها نیز بودند).سن سان ترتیب گسترش قوای ارتش ایران را بصورت زیر ذکر میکند:
000/12 در قندهار مأمور دفاع مرز هندوستان-000/20 در بلخ در مقابل تاتار-000/15 در مرزهای دریای خزر-000/12 در قفقاز-000/20 در شیروان و گرجستان-000/12 در مرزهای عثمانی-000/20 در ترکمنستان- 000/12 در لرستان-000/15 در شوش-000/12 در ناحیهء دریای عمان تا مرز هندوستان.
طی سالهای متمادی که مردم ایران پس از شاهعباس کبیر از صلح و صفا برخوردار بودند بتدریج روح سلحشوری و فنون رزمی در مردم ایران به سستی گرائید تا اینکه در سالهای بین 1736-1747 سردار و فاتح بزرگی در ایران بنام نادر قیام نمود که خود از نظر خصائل سربازی و فرماندهی واجد استعداد و لیاقت بینظیر بود.در نزد او زندگی سربازی،شدائد اردوکشی،خشونت جنگ،تمرینات مستمر نظامی،درس انضباط و وظیفهشناسی از امور واقعی و حقیقی بود که بایستی با سختی و شدت هرچه تمامتر مورد توجه قرار گرفته به آنها عمل شود.
هان وی Han Way در کتاب خود موسوم به«یک محاسبه تاریخی در مورد تجارت انگلستان در دریای خزر»تألیف سال 1754 مینویسد:که قوای زیر پرچم نادر در حدود 000/200 نفر و مرکب از عناصر زیرین بود:
000/50 افغانی-که با تیروکمان،نیزه و شمشیر مسلح و بسیار شجاع بودهاند.
000/20 افشاری-که نادر نیز خود از همان قوم بود.
000/6 ازبک و تاتار از اهالی خیوه و بخارا و سمرقند.
000/6 ترکمن و 000/6 بلوچ که قدارههای مخصوص حمل میکردند و در بکار بردن آن نیز مهارت تامی داشتند بطوریکه به تمرین کمتر احتیاج داشته و در عوض تیراندازی با کمان را میآموختند.تفنگ در همین موقع به ارتش ایران وارد شد و ایرانیان تصادفا استعداد خود را در مورد استفاده و استعمال آن بطرز جالبی نشان دادند.
نادرشاه در فطانت و زیرکی و قدرت رهبری استعداد خارقالعادهای داشت.سرهنگ درانویل Dranville افسر فرانسوی در کتاب خود موسوم به«مسافرت به ایران»تألیف 1828 مینویسد:نادرشاه در ارتش خود طوایف مختلفی از عرب،کرد،ترکمن،افغان و هندی جمع کرده بود و آنها ضمن اینکه افتخار خدمت او را داشتند از اینکه نتیجهء فتوحات و موفقیت آنان نصیب خودشان نمیشد رنج نمیبردند و بمراتب بهتر از آنکه بنفع ملیت خود بجنگند در رکاب نادر جانفشانی میکردند.
نادرشاه در سال 1736 نیروکشی مشهور خود را بهندوستان شروع کرد و از گردنه معروف خیر گذشت و کلیه سدهای دفاعی مقابل خود را درهم کوبید و دهلی را تسخیر کرد و غنائم بسیار گرانقیمتی را به ایران آورد.او قسمت- های شمالی هندوستان را با چنان شکستی مواجه ساخته بود که بعد از مراجعت نادر ظرف کمتر از 20 سال 6 بار دیگر مورد تجاوز و غارت ابدالیها قرار گرفت. نادرشاه ضمن اردوکشیهای خود به فتوحات متعددی نیز در سرزمین امپراطوری عثمانی نائل آمد.
ارتش ایران در زمان نادرشاه بسیار فعال و از افراد شجاع و سلحشوری تشکیل یافته بود که از انضباط محکمی نیز برخوردار بودند.نادرشاه بهیچوجه با جبن و ترس میانه نداشت.سربازانش از اخم نادر بیشتر از شمشیر دشمن حذر داشتند.ولی نه استعداد ذاتی نادر و نه تجربیات فراوان او در تشکیل نیروها نتوانست که در ایران یک ارتش منظم و باصطلاح آکتیو بوجود آورد و خود او نیز درصدد چنین کاری برنیامد و آنرا مورد لزوم ندانست زیرا دشمنان او در اغلب صحنههای رزم نیز نیروهائی غیرمنظم داشتند و بنابراین آنچه را که او از ارتش خود انتظار داشت دلیری،طاقت و قدرت جنگی بود و بهمین دلیل نهتنها در زمان او بلکه تا دوره سلطنت کریمخان زند و بعدا سلطنت فتحعلیشاه قاجار ارتش ایران بهمان وضع سابق بود تا اینکه بالاخره در زمان فتحعلیشاه در سال 1800 تصمیم گرفته شد که واحدهای منظمی با تعلیمات مداوم و بروش کشورهای اروپائی در ارتش ایران ایجاد شود.زیرا شاه درک کرده بود که از آنببعد مقابله و درگیری ارتش او با نیروی مسلح روسیه تزاری که دارای سازوبرگ و اسلحه نوینی هستند مشکل است و باصطلاح بایستی جواب توپ با توپ داده شود و بهمان نسبت که قدرت ارتش مدرن روسیه روبتزاید بود ارتش ایران نیز بنظر میرسید که برای تأمین مرز- های مربوطه و بالا بردن قدرت دفاعی خود بسبک جدید مسلح شده و منظم گردد و از تعالیم و روشهای نو برخوردار شود.
بدینجهت فتحعلیشاه درصدد برآمد که برای اولینبار با عقد قراردادهای نظامی با کشورهای پیشافتاده ارتش خود را بروشهای نو آشنا و با وسائل روز مجهز کند.تصادفا این تصمیم همزمان با طرح استراتژیکی وسیع ناپلئون اتخاذ گردید و در آن وقت کشور ایران از جهت وضع جغرافیائی و سایر امور موقعیت ممتازی را در ایدهآلهای جهانگشائی ناپلئون دارا بود و بهمین دلیل از ان موقعیت برای دوستی با دولت ایران استفاده نمود و با دربار ایران یک نوع قرارداد اتحاد نظامی را بامضاء رسانید.این قرارداد بیشتر بخاطر جنبه همکاری نظامی علیه دشمن مشترک آنها روسیه تنظیم شد و ضمن قرارداد فینکن اشتاین Finken Stein پشتیبانی خود را از ارتش ایران تقبل کرد و ژنرال گاردان Gardane را باتفاق 70 افسر متخصص بعنوان مستشار نظامی برای نظارت در تجدید سازمان و فراگرفتن تعلیمات نو بایران اعزام داشت.
با ورود این گروه مستشاران بایران برای اولینبار بارباب اعزام مستشار در ارتش ایران مفتوح شد و بعدها گروههای متعدد دیگری از افسران و مامورین نظامی کشورهای خارجی برای نظارت در روش تعلیم و تربیت متداول در ارتش خود بایران آمدند.
گرچه مأموریت گاردان و همراهان او در ایران دیری نپائید ولی بنابر قول«سرجان ملکم»فتحعلیشاه را آماده ساخت که برای اخذ وسائل و روش- های نو نظامی با«دیسیپلین مخصوص»تلاش بیشتری بنماید و از این لحاظ نقائص خود را در مقابل ارتش منظم و نیرومند روسیه تزاری مرتفع سازد و از طرف دیگر بنابر مشهودات و تجربیات خود معتقد گردید که افراد ارتش او نیز اگر یونیفورم نظامی بپوشند و تحت تعلیمات متحد و یکنواخت قرار گیرند و بصورت واحدهای منظم و منضبط درآیند قضاوت بینالمللی نیز روی ملت و ارتش او با مقایسه سایر ملل بهتر میشود و پیشرفت ارتش طرز نوین باعث میشود که نظارت و کنترل شاه را روی ارتش بیشتر کند محتملا با یک ارتش آماده و منظم بهتر امکان داشت قدرت مرکزی را گسترش دهد و گردنکشان نواحی دوردستی را که بسختی تبعیت از حکومت مرکزی میکردند تحت انقیاد درآورد.
کرپرتر Kerporter در این زمینه چنین اظهار عقیده میکند:
«طرحی برای سازمان نیروی پیادهنظام و برای ایجاد و تأسیس واحد-» «های نو توپخانه ریخته شد...و حتی تعدادی از افسران و درجهداران گارد» «شاهنشاهی و سایر واحدهای نظامی برای اخذ تجربه و تعلیمات لازم» «به هندوستان اعزام شدند...افراد داوطلب جمعآوری شده،بسبک ارتش» «انگلستان تعلیم یافتند...نتیجهای که از این اقدامات عاید ارتش ایران» «شد بسیار جالبتوجه و عالی بود.»
«شکی نیست که بزرگترین عامل برای ایجاد ارتش منظمی در بین هر» «ملت و کشور،مردم بومی آن کشورند که بنابر سابقه چندین صدساله ایران» «مردم این سرزمین از اینجهت شهرت جهانی داشته و بهترین افراد از نظر» «قدرت،فعالیت،شجاعت و استعداد و تیزهوشی بودهاند و برای ایرانیان با» «داشتن ذوق و روح سلحشوری که از خصائص نژادی آنان محسوب میشود» «وقت بسیار کمی برای آموزشهای نو مصروف گردید.بالنتیجه ارتش متحد-» «الشکل و مسلح به سلاحهای مدرن و سازوبرگ جدید و منظم و منضبط در» «مقابل شاهنشاه صفآرائی کرد بصورتی که بیهیچوجه ارزش کمتر و پائینتر» «از واحدهای رزمی اروپائی زمان خود را نداشت».
شیل Sheil که جزو افسران گروه مستشاران انگلیسی هندوستان بمنظور نظارت در آموزش ارتش شاهنشاهی بایران آمده بود در کتابی موسوم به «نظر اجمالی دربارهء زندگی و روش مردم ایران»چاپ 1858 چنین نگاشته است:
«هیچیک از نیروهای غیرمنظم در ایران اعماز کرد،عرب،افغان، ترکمن و یا ترک دیگر قدرت مقابله با نیروهای منظم ارتش مرکزی را نداشتند و گرچه بین نیروهای مسلح ترکیه و ایران تصادم جدی رخ نداد ولی باید خاطرنشان نمود که ضمن آخرین برخورد افراد این دو ملت،سه یا چهار هزار افراد ارتش ایران در حدود سی هزار نفر از افراد ترک را مجبور به ترک مخاصمه کرد و متواری ساخت».
سر پرسی سایکس Sir Percy Syks نیز در تاریخ خود بنام«تاریخ ایران» جلد دوم از صفحات 495 تا 696(ترجمه فارسی)این واقعه را مفصل ذکر کرده و اضافه نموده است که:
«سربازان ایرانی افرادی فعال،باانرژی،تنومند و با قدرت و استقامت هستند.در مقابل خستگی و محرومیت خوب ایستادگی میکنند و از هوش سرشار نیز برخوردار میباشند و بنظر میرسد که آنها طبعا غریزه و استعداد خاصی برای زندگی سربازی و نظامی دارند و با اخذ پوشاک غیرمرتب و آذوقه ناچیز و حتی پرداخت حقوق غیرکافی قدرت روحی خود را از دست نداده و قادرند که روزی 24 میل راهپیمائی کنند و اگر لازم باشد سرعت خود را به 40 میل در روز برسانند.(او حتی نگاشته است)سرباز ایرانی را از نظر هوش سرشار و سرعت انتقال و مشربهای اجتماعی میتوان فرانسویان شرق نامید.»
همچنین دکتر ت.ج.ویلز Dr.T.J.Wills در یادداشتهای خود بنام«ایران آنطور که هست»چاپ 1887 در این زمینه اظهار عقیده میکند که:
«سرباز ایرانی شجاع،فعال و سرسخت میباشد.نیروی بدنیش عالی و» «قدرت تحملش در مقابل ناملایمات خارقالعاده است.اگر خوب تغذیه شوند» و حقوق کافی دریافت دارند،سپاهیان ایرانی بخصوص(داوطلبان)با» «ایمانترن و فداکارترین سربازان آسیائی در مقابل حفظ ملیت و پرچم خود»
«میباشند.سوارنظام ایرانی بیاغراق از عالیترین نوع خود در ارتشهای دنیاست.» «هیچ راهی نیست که عبور آن برای آنان غیرممکن باشد و هیچ مسافتی نیست» «که برای آنان دور باشد.سواران ایرانی سواری را بطور شایستهای از کودکی» «آموخته و معمولا به تیراندازی در حال سواره و پیاده برابر سنن باستانی خود» «علاقهمند هستند و آنرا جزو روزشهای خود میدانند».
راجع به واحدهای توپخانه و افراد و افسران آن استککلر Stoquccller در کتابی موسوم به«پانزده ماه زیارت در نواحی بکر خوزستان»چاپ 1832 چنین نگاشته است:
«ایرانیان معمولا بهترین و ماهرترین افراد را برای تشکیل واحدهای» «توپخانه انتخاب میکنند بطوریکه پس از تشکیل واحدهای توپخانه در ایران» «حتی تحسین و مدح افسران روسی را بخود جلب کردند از نقطهنظر دیسیپلین» «کافی است تذکر داده شود که واحدهای توپخانه در برابر جنگ با روسیه» «تزاری سربلندی و سرفرازی غیرقابلوصفی در مقابل واحدهای غیرمنظم» «قبلی کسب کردند.گرچه در بعضی از موارد از فرماندهی صحیح و خوب» «برخوردار نبودند.در آبرام Aberam آنجائیکه آنها بوسیله سردار مشهوری» «بنام Gorek Khan رهبری میشدند در حدود یکهزار و پانصد نفر از افراد» «ارتش روسیه تزاری را بعنوان اسیر جنگی زندانی کردند و تعداد کشتگان» «و تلفات جنگی نیز در حدود همین رقم بود.»
باری در دوران سلطنت فتحعلیشاه قاجار(1834-1797)ارتش ایران مجددا به وضع عالی آنچنانکه لیاقت او بود رسید و سرجان ملکم«در تاریخ انقلاب ایران»جلد دوم چاپ 1858 قوای ایران را بصورت زیر خلاصه کرده است:
«عدهء زیادی سوارکار بودند که از قبائل مختلف گردآوری شده و بطور» «غیرمنظم بوسیله سران عشائر و قبائل مربوطه رهبری میشدند و بهمین ترتیب» «تعداد زیادی از افراد چریک بودند که از هر ناحیه و شهر درخور استعداد» «خود جمعآوری شده بودند و علاوهبراین ارتش ایران واجد یک نیروی پیاده» «نظام با واحدهای توپخانه بود که اولا متحد الشکل و آموزشدیده و ثانیا» «همانند ارتشهای اروپائی دارای سازوبرگ کامل و سلاحهای مدرن آن» «روز بودند.»
«ارتش غیرمنظم آداب جنگی خود را بنابر سنن باستانی و موروثی خود» «انجام میداد و بجای وسائل نو و سلاحهای جدید از«کارابین»استفاده میکرد.»
«سواران این ارتش شجاع،بیباک و قوی بودند و از اسبهای سرکش و پرقدرتی «استفاده میکردند و آموزش نظامی آنها طوری بود که دولت مرکزی میتوانست» «از آنان در مقابل سرکشیهای ایلات و عشایر استفاده کند.»
بخش سوم-ارتش نوین
شرح کامل و مراجعه بجزئیات تاریخی شاهنشاهی ایران و ارتش مستلزم بررسی دهها کتاب و جمعآوری اوراق بیشماری میباشد که در حوصله این مختصر نیست.علیهذا ضمن اشاراتی به نکات و وقایع مهمهء تاریخچه قدیم ایران نظری اجمالی نیز به تاریخچه شاهنشاهی و ایجاد ارتش نوین ایران میاندازیم. چنانکه قبلا گفته شد ارتش ایران پای مستشاران خارجی را بمنظور آشنا کردن افراد به تعلیم و تربیت جدید باز کرد ولی ورود مستشاران خارجی همراه با یکعده مسائل دیگر شد که ما ذیلا دربارهء آثاری که ورود و توقف و احیانا رقابت آنها در حیات سیاسی و نظامی کشور ما داشت بحث میکنیم.
در این مختصر بهیچوجه قصد آن نیست که تاریخ رقابتهای سیاسی کشورهای بزرگ در ایران تشریح شود.
ولی در عین حال غیرممکن است که تحت هر عنوان به اوضاع جدید ایران اشاره شود بدون آنکه از آثار رقابتهای سیاسی کشورهای بزرگ ذکری بمیان نیاید.
کشور ایران در قرن اخیر منافع و مضار زیادی از وضع مخصوص بخود برده است.چه ایران سالهاست که سرراه کشورهای غربی و آسیا مرکزی و آسیای شرقی قرار دارد و بهمین سبب مکرر از طرف کشورهای بزرگ شرق و غرب مورد تجاوز و تهاجم واقع شده است و در مقابل از کلیه فرصتهای بینالمللی نیز بمنظور تجدید عظمتهای باستانی خود و تشکیل امپراطوری مستقل و پیشرو بموقع استفاده کرده است.تکرار این موضوع برای جهانیان اصل زیر را به ثبوت رسانیده که ایران کشور منحصری است که مردم آن در سراسر تاریخ پرآشوب خود قدرت و قابلیت آنرا دارند تا کلیه آثار فاتحین و متجاوزین بزرگ را باسرعت در خود حل کرده و اجازه ندهند که فرهنگ و تمدن باستانی و اصیلشان دچار آلودگی و دستخوش تغییر گردد.کشور شاهنشاهی ایران بدفعات بوسیله یونانیان،اعراب،ترکان و مغولان مورد تعرض قرار گرفته و سالها نیز تحت اسارت قدرتهای خارجی بسربرده ولی با همه اینها استعداد ملی خود را همواره حفظ کرده است.
از قرن شانزدهم به بعد ایران موجودیت خود را بصورت یک کشور مستقل، علیرغم کلیه فشارها و پیشآمدهای سوء بینالمللی محفوظ نگاهداشته است.
در اوائل قرن نوزدهم ایران بصورت عنصر مهم و مخصوص بنابر وضع جغرافیائی و منابع ملی خود در مقابل کشورهای استعماری جلوه کرد و اهمیت آن از جهت سرراه بودن شرق و غرب روبزوال گذارد.بدین شکل که فشار شرق و غرب در مقابل پیشرفتهای ارضی روسیه تزاری در شمال و نفوذ نظامی و سیاسی بریتانیای کبیر در جنوب به نفوذ شمالی و جنوبی تغییر جهت داد و موقعیت آن بن جلگههای وسیع شمالی کشور روسیه و آبهای گرم جنوبی خلیجفارس حائز اهمیت فراوان شد بطوریکه روسیه تزاری مایل بود و تلاش میکرد هرچه بیشتر خود را بسواحل آبهای گرم ایران نزدیک کند.و امپراطوری انگلستان از نظر منافع کلی امپراطوری خود حداکثر تلاش را بکار میبرد که پیشرفتها و تجاوزات روسیه را خنثی و مسدود کند.در این میان ایران مقدار زیادی از اراضی شمالی و شمال شرقی خود را بنفع روسیهء تزاری از دست داد و بر اثر جنگها و مبارزات مداوم بتدریج قدرت حکومت مرکزی او ضعیف شد بطوری که در سالهای آخر قرن نوزدهم بشکل طعمه و شکار سادهای بازیچه تحریکات دو امپراطوری روس و بریتانیا قرار گرفت که به ترتیب یکی پس از دیگری نفوذ خود را در آن بیشتر تحمیل و مستقیما در امور داخلی کشور دخالت میکردند.
وضع فوق بعدا بواسطه عامل پیچیده دیگری تشدید شد یعنی با کشف و استخراج معادن وسیع نفت جنوب ایران در سال 1914 دولت انگلستان وادار شد که رأسا کنترل و برداشت منافع آنرا زیر نام شرکت نفت ایران و انگلیس بعهده گیرد تا با اطمینان بیشتری محصولات نفتی مورد احتیاج نیروی دریائی امپراطوری را تدارک و تأمین کند.
علاقه روسیه تزاری نیز برای اخذ امتیاز منجر به اتعقاد قرارداد نفت شمال ایران گردید که گرچه معادن مزبور قابل استخراج میباشد ولی تاکنون بعللی در مورد استخراج آن اقدام جدی بعمل نیامده است.
باری تا شروع جنگ بینالمللی اول روسیه تزاری به دخالتهای خود در اوضاع داخلی ایران ادامه داد و آنقدر در این مورد پیشرفت کرد که علنا ایالات شمالی ایران را لااقل دو مرتبه زیر اشغال مستقیم نیروهای خود درآورد تا حکومت ایران را وادار به تبعیت از خواستهای خود کند.
محاذی با این جریان روش دولت انگلستان نیز منطبق بر اطلاعیه مشهور لرد کرزن( Curzon )بود.نامبرده در آن زمان بسمت نایب السلطنه انگلستان در هند گزارشی بمضمون زیر بمقامات مسؤول ارسال کرده است:
«برای حکومت هندوستان غیرممکن است که اجازه دهد هیچیک از کشور-، «های اروپائی بخصوص کشور روسیه تزاری بقسمت نواحی مرکزی و سواحل» «جنوبی ایران خاصه خلیجفارس دست یابد و یا تسهیلات و وسائل برای نیروی» «دریائی خود در خلیجفارس مزبور ایجاد کند حتی اگر نظری هم به اشغال سواحل» «خلیج نداشته باشد.»
علیهذا در شرائطی که نیروهای روسیه تزاری از شمال ایران بسمت ایالات مرکزی نزدیک میشدند و برای عملی کردن ایدهآلهای خود نفوذ سیاستشان را در دربار ایران افزون میکردند،واحدهای نظامی انگلستان نیز بعنوان ممانعت از پیشرفت و نفوذ روسیه تزاری از سمت جنوب به ایران وارد شدند.
در این دوره و تحت چنین شرائطی حکومت ایران تنها متکی به نیروهای عشایری بود و فقط یک گارد نظامی که از بعضی نواحی بصورت داوطلب جمع- آوری شده بود بصورت ضابط و پلیس داخلی انجام وظیفه میکرد.علاوه بر آن یک تیپ قراق در حدود 6000 نفر زیر نظر و کنترل افسران روسی ایجاد شده بود که بطور مرتب حقوق میگرفت و از بروز هرگونه اغتشاش در استانهای شمالی جلوگیری میکرد.
در سال 1911 یک نیروی ژاندارمری تحت آموزش مستقیم افسران سوئدی برای ایجاد نظم و تأمین جادههای کشور بوجود آمد.مبالغ گزافی برای سازمان و ایجاد آن خرج شد و تا سال 1915 تعداد آن به 8000 نفر بالغ گردید.
در زمان جنگ اول در 1916 کشور ایران زیر نفوذ و فشار مستقیم روسیه تزاری و امپراطوری انگلستان وادار شد که موافقت نماید سازمان قزاق را گسترش داده و در جنوب نیز اجازه داد نیروئی بنام پلیس جنوب تحت سرپرستی و نظر افسران انگلیسی ایجاد شود،در حالیکه در سالهای بین 1916 تا 1921 قسمت اعظم نواحی ایران مستقیما تحت اشغال نیروهای خارجی بود.
پس از جنگ اول روشن بود که وضع نیروی انتظامی و ارتش ایران بعللی که در فوق ذکر شد بصورت نامطلوب درآمده بطوریکه در زمان کودتای فوریه 1921 بوسیله رضاشاه کبیر نیروهای موجود ارتش ایران بصورت زیر بود:
1-پلیس جنوب در حدود 000/16 نفر(این نیرو را ایرانیان هیچوقت بعنوان یک نیروی ایرانی تلقی نکردند.)
2-ژاندارمری 000/12(که در زمان جنگ خود را شدیدا زیر نفوذ آلمانها قرار داده بودند.)
3-قوای انتظامی حکام محلی(که تعداد آنها متغیر و ناچیز بود.)
4-لشکر قزاق در حدود 000/14 نفر.
5-تیپ مرکز تهران در حدود 000/2 نفر.
بطوریکه مشهود است از تمام نیروهای فوق فقط لشکر قزاق دارای سازمان و صورتبندی مرتب و صحیح بود که بعدا هسته مرکزی برای تشکیلات نوین ارتش ایران بدست اعلیحضرت رضاشاه کبیر گردید.اصولا ایجاد ارتشی نوین و تقویت آن هدف اولیه و موردنظر شدید معظمله بود زیرا این نکته برای مشار الیه بدیهی بود که فقط یک ارتش قوی و درست تشکیل یافته،ضامن استقلال و پشتیبان طرحهای نو ایران نو است و برای تشکیل چنین ارتشی تصمیم گرفته شد که به نیروهای موجود و مختلف مرکزیت داده شده و یکنواخت گردند.
نیروهای پلیس جنوب در همان وهلهء اول بدون هیچ اشکال منحل گردید و افراد صلاحیتدار آن به ارتش ضمیمه شد.کوشش بمنظور انحلال و نقل ژاندارمری به ارتش دچار مقاومت و عکسالعمل شد و این اصطکاک در تبریز و خراسان نسبتا شدید بود.
در سال 1925 با گذراندن قانون نظام وظیفهء عمومی مقرر شد که تمام افراد ذکور ایران در سن 21 سالگی بمدت دو سال تحت تعلیمات نظامی در ارتش قرار گیرند و بدین ترتیب ارتش ایران از آن پس بصورت روزپسند و منظم درآمده و بر قدرت و کمیت آن افزوده شد و با گذشتن 10 الی 15 سال در سالهای قبل از جنگ بینالمللی دوم ارتش ایران بصورت یک ارتش قوی و مجهز در حدود 90 الی 100 هزار نفر بالغ گردید باضافه نیروی ژاندارمری که مأموریت حفاظت و تأمین راهها و شوارع را داشته و به 000/12 نفر میرسید.
ارتش ایران از نظر سازمان بطور کلی تا سال 1319 دارای 18 لشکر و یک تیپ مکانیزه بود که هر لشکر از عناصر فرماندهی چهار یا سه هنگ پیاده،دو یا ین هنگ سوار،یک تیپ یا هنگ مستقل توپخانه و واحدهای مهندسی بنابر موقعیت تشکیل میشد.
وزارت جنگ زیر نظارت مستقیم شاهنشاه انجام وظیفه مینمود و با انتصاب مستقیم ایشان،ریاست ستاد ارتش امور روزانه ارتش را اداره میکرد.
ستاد ارتش خود از چهار رکن تشکیل شده بود که هرکدام وظیفه مربوطه را زیر نظر ریاست ستاد ارتش انجام میدادند.اضافه بر ستاد ارتش در وزارت جنگ دوائر مختلف دیگری بصورت زیر وجود داشت:
1-کابینه وزارتی شامل آجودانی وزارتی،دفتر وزارتی،دایره پرسنل اعضاء وزارتی و تقاعد مستمری قشونی.
2-مالیه کل قشون.
3-خزانهداری کل قشون.
4-مباشرت کل قشون.
5-نقلیه کل قشون.
6-پارک قورخانه.
7-دایره مهندسی و مخابرات.
8-صحیه کل قشون.
9-بیطاری.
10-محاکمات کل قشون.
11-دایره ایلخی و تهیه دواب.
12-کارخانهها و ذخائر قشونی.
13-نظام وظیفه.
در ارتش شاهنشاهی ایران در آن زمان در حدود 7 الی 8 هزار افسر خدمت میکرد که بیشتر از
آنان به تعلیمات نوین روز آشنائی داشته و تعلیمات خود را در ایران و یا اروپا مانند فرانسه و آلمان اخذ کرده بودند.
دو دانشکده افسری در تهران بوجود آمده بود که برنامه خود را بطرز جالبی اجرا میکرد.مربیان دانشکدههای فوق تحصیلات خود را معمولا در اروپا فراگرفته بودند و از جمله افسرانی بودند که سوابق آنها در ارتش درخشان و دارای تجربیات کافی بودند.
ورود بدانشکده یکم(دانشکده افسری)مستلزم داشتن دیپلم کامل متوسطه علمی بود و دوره آن دو سال و فارغ التحصیلان آن بدرجهء ستوان دومی ارتش مفتخر میگردیدند.ورود به دانشکده ستوانی سادهتر بود و معمولا با تصدیق سیکل اول متوسطه بعمل میآمد گاهی نیز از بین درجهداران باسواد ارتش افرادی باین دانشکده راه مییافتند.مدت تحصیل در این دانشکده سه سال و فارغ التحصیل آن به درجه ستوان سومی مفتخر میشد.
بعلاوه یک نیروی دریائی در خلیجفارس تأسیس شد که دارای تعدادی ناوهای جنگی بود.نیروی هوائی ایران نیز برای اولین بار در این تاریخ بوجود آمد و چندین کارخانه اسلحهسازی و مهماتسازی نیز ایجاد شد.کارخانه اسلحهسازی تهران قدرت داشت که در هرروز 8 سلاح انفرادی(تفنگ) بسازد و کارخانه فشنگسازی و پوکهسازی آن نیز جالبتوجه بود.ضمنا سلاحها و تجهیزات و سازبرگ و سایر لوازم مورد احتیاج ارتش ایران مانند سلاح انفرادی مسلسل،توپ صحرائی و کوهستانی،خمپارهانداز و تانک به انواع مختلف به کارخانههای اسلحهسازی چکسلواکی سفارش داده میشد.
فرماندهان عالیرتبه و رؤسای بزرگ ارتشی در مقابل شخص شاهنشاه مسؤول بودند و تحت نظارت عالیهء معظمله خدمت میکردند.حتی وزارت جنگ بمقدار بسیار ناچیزی از طرف مجلس ایران با مقایسه سایر وزارتخانهها کنترل میشد.
رویهمرفته ارتش شاهنشاهی از لحاظ سازمان،انضباط،برخورداری آن از فرهنگ و تعلیم و تربیت و رفاه کارکنان آن در درجه اول اهمیت قرار داشت و از نظر ثبات سیاست داخلی نیز تنها سازمانی بود که روی آن بسیار حساب میشد و تا وقایع ناگوار شهریور 20 به قدرت و تکاملش مرتبا افزوده میشد.