ساواك، نگاهي از درون
آمريكاييان پس از نفوذ روزافزون خود در ايران و شدت يافتن جنگ سرد به اين نتيجه رسيدند كه رژيمهاي ديكتاتوري وابسته در مقابل نفوذ انديشههاي چپگرايانه و مقابله با نفوذ اتحاد جماهير شوروي، بايد مورد حفاظت قرار گيرند. لذا طرحي را براي اين منظور به شاه پيشنهاد كردند. شاه با آن موافقت كرد و تأسيس ساواك در دستور كار قرار گرفت. لايحهي سازمان اطلاعات و امنيت كشور توسط دولت علاء تهيه و در شهريور 1335 به مجلس سنا ارسال شد و لايحه با اكثريت آراي قريب به اتفاق نمايندگان سنا تصويب شد. سرانجام لايحه در 23 اسفندماه در مجلس شوراي ملي مطرح و بدون هيچ بحث و مخالفتي به تصويب رسيد. علاء در فروردينماه 1336، به دستور شاه كنارهگيري كرد و منوچهر اقبال در 15 فروردين به نخستوزيري منصوب شد. وي همان روز در فهرست وزراي خود، سرلشكر تيمور بختيار را به عنوان معاون نخستوزير و رئيس سازمان امنيت كشور معرفي كرد و اين گونه دورهي اول ساواك ـ كه آن را دورهي تأسيس و شدت عمل نامگذاري كردهاند ـ به مديريت تيمسار بختيار آغاز به كار كرد. بختيار علاوه بر شكنجه و سركوب، ساواك را وسيلهاي براي ثروتاندوزي خود قرار داده بود. به گفتهي فردوست، او «براي يك حاجي بازاري پروندهي تودهاي درست ميكرد و او را به زندان ميانداخت و به واسطهي او، معاونش علويكيا به زنداني بختبرگشته مراجعه ميكرد و با دريافت ميليونها تومان، او را آزاد ميكرد.
تيمور، زمينهاي مرغوب تهران و املاك زراعي مرغوب هم قبول ميكرد. در سالهاي رياست بر ساواك، ثروت بختيار به ميلياردها تومان رسيد و مجموعهي جواهرات و طلاجات و اشياي عتيقهي او بينظير شد». پس از روي كار آمدن دولت اميني و اعلام برنامهي اصلاحات، اميني پيشنهاد كرد بختيار را به دليل فساد مالي و تنفر شديد عمومي بركنار كند. شاه كه از جاهطلبي بختيار به شدت به وحشت افتاده بود و آمريكاييان جريان ملاقات وي را به اطلاع شاه رسانده بودند، از اين پيشنهاد استقبال كرد و در اسفند 1339 بختيار را براي هميشه، از گردونهي قدرت در ايران خارج كرد.
پس از بركناري بختيار، معاون اول او و سرلشكر حسن پاكروان به رياست ساواك منصوب شد. پاكروان برعكس بختيار، از چهرهاي ملايم برخوردار بود؛ اما در پشت پردهي ملاطفتش با درايت و هوشياري تمام توانست فعاليت ساواك را نهادينه و تشكيلات آن را روزآمد و علمي كند. او بازجويي را تخصصي كرد و ابزار و ادوات پيشرفتهتري را در خدمت ساواك قرار داد و توانست بسياري از روشنفكران و تحصيلكردهها را به استخدام ساواك درآورد. در دورهي پاكروان، بيشترين برنامهها براي تثبيت نظام شاه تدارك ديده شد. ساواك با استخدام نيروهاي تحصيلكرده، دهها برنامه براي منزوي كردن مخالفان و كارهاي فرهنگي تبليغي در جهت موفقيت رژيم شاه تهيه كرد. دورهي پاكروان، با نهضت امامخميني همزمان بود. همو بود كه سرتيپ مولوي، رئيس ساواك تهران را در 2 فروردين 1342 به قم فرستاد و فاجعهي مدرسهي فيضيه را بهوجود آورد. امامخميني در دورهي رياست پاكروان دستگير شد و او بود كه درخواست بازداشت امام را نمود. به دستور پاكروان در محرم همان سال، دهها نفر از روحانيون دستگير شدند و دهها فرمان از پاكروان براي سركوب نيروهاي مذهبي در همان ايام صادر شد.
هويدا در 7 بهمن 1343، ضمن معرفي كابينهي خود، سپهبد نعمتالله نصيري، رئيس شهرباني كل كشور را به عنوان معاون نخستوزير و رئيس سازمان اطلاعات و امنيت كشور معرفي نمود. نصيري تمام خصوصيات لازم را براي يك سازمان سركوبگر داشت. نصيري بيش از پاكروان به شاه وفادار بود. او افسري دستآموز بود كه بارها وفاداري خود را به شاه به اثبات رسانده بود. وي در قيام 15 خرداد با همكاري سرلشكر اويسي، فرمانده لشكر گارد و سرلشكر پاكروان رئيس ساواك به قتلعام مردم پرداخته بود و امتحان خود را در سركوب، با موفقيت نشان داده بود. نقش نصيري پس از سركوب قيام 15 خرداد برجسته شد. وي با حفظ سمت به عنوان فرماندار نظامي تهران منصوب شد و با اين سمت به دستگيري، بازداشت و محاكمهي نيروهاي مبارز پرداخت. اعدام طيب و دوستانش و محكوميت رهبران قيام با اقدامات نصيري به نتيجه رسيد. مهمترين خصلت نصيري، بيادعايي او بود. او هرگز به دنبال جاهطلبي نبود و مقامي جز نوكري شاه را نميپسنديد و اين براي شاه امتياز كمي نبود.
ساواك در دورهي نصيري، به اوج وحشيگري خود رسيد. دستگيريهاي پي در پي بر مبناي احتمال، شكنجه، بدرفتاري با زندانيان، بازداشتهاي طولاني و بدون تفهيم اتهام، سانسور، اختناق، ارعاب و وحشت از اعمال روزمره و معمولي ساواك شده بود. سرانجام، بدنامي بيش از حد نصيري، فشارهاي بينالمللي و فساد مالي وي موجب شد تا شاه، نصيري را در خرداد ماه 1356، به عنوان سفير ايران به پاكستان تبعيد نمايد و سپهبد ناصر مقدم را به رياست ساواك منصوب كند. هدف از انتصاب مقدم، جانشيني فردي كاردانتر، اطلاعاتيتر و پيچيدهتر بود كه نصيري فاقد آن صفات بود. مقدم اين پيچيدگي را تا پايان عمرش حفظ كرد. با همهي تظاهري كه به ملاطفت ميكرد، هيچگاه شكنجه را در ساواك قطع نكرد. دستگيري، بمبگذاري، و سركوب را ادامه داد و در عين حال با نيروهاي مبارز هم در تماس و مذاكره بود تا راهي براي بيرون رفتن رژيم از بنبست پيدا كند. مقدم چون خطر سقوط رژيم را پيشبيني ميكرد، سعي مينمود با رهبران مذهبي ارتباط برقرار كند و خود را فردي دموكرات جلوه بدهد.
سرانجام، دولت بختيار براي مشروعسازي حكومتش، در تاريخ 4 بهمن 1357 لايحهي انحلال ساواك را به مجلس برد و مجلس شوراي ملي و سنا آن را به تصويب رساندند. گرچه در اين لايحه، پيشبيني «تأسيس و تشكيل مركز اطلاعات ملي» براي «خدمت به استقلال و حفظ امنيت داخلي و خارجي كشور» شده بود، اما پيروزي انقلاب اسلامي به رژيم چنين مهلتي را نداد. هرچند دولت بختيار هم موفق به انحلال ساواك نشد، ولي نيروهاي انقلاب اسلامي، ساواك را در مقابل خود تسليم كردند.
2) هدف تأسيس ـ مادهي اول قانون تشكيل ساواك، هدف تأسيس آن را «حفظ امنيت كشور و جلوگيري از هرگونه توطئه كه مضر به مصالح عمومي است»، ذكر كرده است؛ اما واقع اين است كه مفاهيمي چون توطئه و مصالح عمومي و حتي امنيت كشور، مفاهيم قابل تفسيري است كه هركس ميتوانست به نحوي برداشت كند؛ بنابراين هدف تأسيس ساواك را نه در قانون مكتوب، بلكه در انگيزههاي بانيان آن بايد جستجو كرد. بانيان تأسيس ساواك، آمريكا و شاه بودند. انگيزهي اصلي آمريكا در سياست بينالمللي، مهار كمونيسم با محدودسازي اتحاد جماهير شوروي و حفظ رژيمهايي بود كه ابزاري براي محدودسازي بودند. در واقع، انگيزهي اصلي آمريكا از پيشنهاد ساواك، جمعآوري اطلاعات و جاسوسي از اتحاد جماهير شوروي و ثبات داخلي ايران به عنوان يك پايگاه مهم بود.
گرچه هدف اصلي تأسيس ساواك مبارزه با كمونيسم بود، ولي با گسترش نارضايتيها، اهداف ساواك نيز توسعه يافت و به قول شاه وظيفهي ساواك مطلع كردن «دولت و رهبران نظامي» از «خائنان و جاسوسان و آشوبگران و خرابكاران حرفهاي» بود. شاه، بارها در سخنرانيهاي خود مشخص كرد كه منظور وي از خائنان كساني بود كه مخالف وي بودند. ساواك در توسعهي سركوب چنان گسترش پيدا كرد كه از نظر آن «مردم فقط دو دسته بودند: آنها كه محمدرضا را قبول داشتند و آنها كه نداشتند. صرف موافق نبودن، موجب قرار گرفتن در ليست سياه و موجب بازرسي دايمي ساواك» ميشد. بنابراين گرچه ساواك ابتدا براي مبارزه با كمونيسم و در راستاي سياست آمريكا تأسيس شد، اما با گسترش مبارزات، اهداف آن نيز توسعه پيدا كرد و شامل هر فرد و گروه ناراضي و مخالف هم شد.
3) شكنجه و قتل ـ زدن، فحاشي، شكنجه و كشتن مخالفان توسط ساواك، امري عادي شده بود. البته شكنجه از زمان فرمانداري نظامي امري مرسوم بود. فدائيان اسلام در سال 1334، به بدترين وضع به دستور بختيار، فرماندار نظامي، شكنجه شدند. بعد از تأسيس ساواك، سنت شكنجه همراه با كارمندان و افسران اطلاعاتي به ساواك منتقل شد؛ اما مطابق وضعيت سياسي ايران نوسان پيدا ميكرد. بعد از قيام 15 خرداد و كشتن حسنعلي منصور و رياست سپهبد نصيري، شكنجهي روحانيون و نيروهاي مذهبي به اوج رسيد و نهادينه شد. در دههي 1350 در اوج مبارزات مسلحانه، شكنجه و ضرب و شتم در زندانهاي ساواك گسترش يافت. در مورد هركس كه احتمال كار تشكيلاتي داده ميشد (ولو مطالعات تشكيلاتي)، شكنجه اعمال ميشد؛ گاه فردي به خاطر خواندن يك كتاب سياسي، تحت شكنجه قرار ميگرفت تا اعتراف كند چه كسي اين كتاب را به او داده يا راهنمايي كرده است؛ گاه فردي به خاطر داشتن رسالهي عمليهي امام خميني تحت شكنجه قرار ميگرفت تا اعتراف كند رساله را از كجا تهيه كرده است و گاه افراد به گمان اينكه با گروهي ارتباط عملياتي داشتهاند، به شدت تحت شكنجه قرار ميگرفتند. در نيمهي دههي 1350، اقسام شكنجههاي پيشرفته متداول شد. شاه نيز به اين پيشرفت اعتراف كرد و در مصاحبه با لرد جنتون در پاسخ به شكنجهي زندانيان گفت: «آنچه ميتوانم بگويم اين است كه ما هم اين روزها وسايل پيشرفته براي اينگونه تحقيقات داريم».
شكنجهگران ساواك گاهي چنان با اعمال وقيحانه شكنجه ميدادند كه حتي نقل آن هم بسيار سخت و دشوار مينمايد. شكنجهگران معروف كميتهي مشترك: عضدي، هدايت، رسولي و آرش در سال 1353، براي كشف يك گروه مبارز به بروجرد رفتند. پس از دستگيري اعضاي گروه كه شامل چند زن و دختر ميشد، براي وادار كردن گروه به اعتراف، مرتكب شنيعترين اعمال شدند. يكي از كارمندان ساواك به نام نصرالله آزاد كه هنوز رگههايي از انسانيت در وجودش بوده، به عنوان اعتراض گزارشي را تهيه مينمايد. وي در اين گزارش مينويسد:
«در ... زن رئيس گروه، بطري ميكردند و عدهاي هم به تماشا ايستاده بودند. يك روز ديگر يك سپاهي دانش را دستگير و دو نفر از بازجوها به نام ربيعيزاده و آرش (فريدون توانگر) يك دهاتي را وادار كردند تا با او عمل ... انجام داد. شب ديگر همسر رئيس گروه را به تخت بستند و بطري به او استعمال كردند، در حالي كه زن حامله بود». يكي ديگر از اعمال وحشيانه ساواك قتل متهمين بود. دهها نفر زير شكنجههاي ساواك به قتل رسيدند كه بيشتر اين قتلها قابل پيشگيري بود.
4) جايگاه ساواك ـ طبق مادهي اول قانون تشكيل ساواك، ساواك سازماني «وابسته به نخستوزيري» بود كه «رئيس سازمان، معاونت نخستوزير را داشته و به فرمان اعليحضرت همايوني شاهنشاهي منصوب خواهد شد». با اينكه طبق اين قانون ساواك از معاونتهاي نخستوزير منصوب ميشد، ولي در عمل هيچگاه نخستوزير نه در تعيين رؤساي آن نقش داشت و نه از عملكرد آن اطلاع داشت. رئيس ساواك و حتي قائممقام و معاونين وي توسط شاه تعيين ميشدند، مستقيماً از شاه دستور ميگرفتند و تنها به او گزارش ميدادند، بدون اينكه نخستوزير را در جريان قرار دهند. بنابراين ساواك از اين لحاظ جايگاهي رفيع داشت و بر تمام اركان نظام شاه حكومت ميكرد و ابزاري براي سركوب شاه و تأمين منافع بيگانگاني بود كه حامي شاه محسوب ميشدند؛ به همين جهت، ساواك به «چشم و گوش شاه مشهور شده بود».
5) ارزيابي عملكرد ساواك ـ بسياري از نويسندگان، عملكرد ساواك را مورد نقد قرار دادهاند و از اينكه نتوانسته است سقوط رژيم شاه را پيشبيني كند، آن را توبيخ كردهاند. در واقع، ساواك در حيطهي وظايف خود بسيار موفق بود. او توانست با قلع و قمع فدائيان اسلام، از گسترش آرمانگرايي اسلامي جلوگيري كند. ساواك توانست با مهار نهضت مرجعيت، امام خميني را تبعيد، حوزه را سركوب، روحانيون معترض را دستگير، تبعيد و زندان نمايد. ساواك، دهها گروه مسلح چپگرا را نابود ساخت، حزب پيچيدهي توده را از دور خارج كرد و چندين گروه موازي تشكيل داد و به شناسايي و دستگيري ساير گروههاي چپ پرداخت. ساواك توانست بسياري از روشنفكران چپ و راست را جذب حكومت كند و آنها را به عنوان ساماندهندگان نظام فكري رژيم شاه به استخدام درآورد. ساواك توانست كيسهاي جاسوسي شوروي را شناسايي و دستگير كند و صدها خبر مهم جاسوسي براي آمريكا تهيه نمايد. ساواك بود كه توانست با برقراري سانسور و ايجاد اختناق، جامعهاي آرام و باثبات ايجاد كند و اينها وظايفي بود كه آمريكاييان و شاه از ساواك انتظار داشتند و ساواك را براي همان تأسيس كرده بودند. بنابراين منصفانه اين است كه ساواك در رسيدن به اهدافش موفق بوده است؛ البته سه نكته از ديد منتقدان مخفي مانده است كه با توجه به آن ميتوانيم تحليلي صحيحتر از عملكرد ساواك داشته باشيم.
1. ساواك براي كشف نارضايتي مردم و علل و عوامل آن، ادارهي دوم از ادارهي كل سوم ساواك را بنا به توصيهي اسرائيل تشكيل داد. اين سازمان موظف بود تا «ميزان رضايت و عدم رضايت را در جامعه كنترل كند، علل نارضايتي را بررسي و كشف نمايد و راهحلهاي پيشنهادي خود را به اطلاع مقامات مسئول برساند»، اما در رژيمهاي ديكتاتور هرگز به نارضايتي مردم توجه نميشود. افزون بر اين، ديكتاتور هرگز تحمل شنيدن اخبار نارضايتي را ندارد. به اين جهت، مسئولين ساواك روش ابتدايي خود را تغيير دادند و گزارشي ميفرستادند كه ديكتاتور را خوشايند باشد، نه اينكه واقعيت را بازگو كند.
2. پس از سركوب قيام 15 خرداد، شاه تصور ميكرد در نابودي روحانيت به پيروزي رسيده است. هيچگاه روحانيت را جدي نگرفت و هميشه به آنان به ديدهي تحقير مينگريست؛ لذا در ارزيابي خود هميشه كمونيستها را بزرگترين و قدرتمندترين دشمنان خود ارزيابي ميكرد؛ چنانكه خود آمريكاييان نيز همين اشتباه را مرتكب شدند. ساواك با اينكه قدرت و نفوذ امام خميني را به سيا گزارش داد، ولي كارشناسان سيا «وجود آيتالله خميني را خطري كه ايالات متحدهي آمريكا را تهديد كند، نميديدند». شاه نيز در گفتههاي خود امام خميني را فاقد پايگاه، مرتجع و بيبرنامه ارزيابي ميكرد.
3. نكتهي بسيار مهمي كه از ديد نويسندگان غافل مانده است، قدرت بيبديل انقلاب اسلامي بود. رهبري انقلاب با اتكا به سازمان روحانيت و با ايدئولوژي تشيع با استراتژي برقراري حكومت آرماني هزار و چهارصد ساله و با راهكارهاي شيعي، مثل ايثار و شهادت و زنده كردن ياد كربلا و عاشورا، توانست چنان قدرتي از تودههاي شيعه بسازد كه هر مانعي را از سر راه بردارد و اين براي هيچكس جز امام خميني، قابل پيشبيني نبود. در واقع ساواك در حيطهي وظايف خود قدرتمندانه عمل كرد. ارتش نيز همينطور، ولي قدرت انقلاب اسلامي از همهي قدرتها برتر بود و اين نه به خاطر كوتاهي ساواك، بلكه به دليل ظهور سريع قدرت مذهب بود.