شورش ظفار

اين صحراي پهناور، ظفار را از لحاظ جغرافيائي از ديگر نقاط كشور جدا مي‌سازد. «صلاله» - مركز ظفار - شهري است بندري كه از دو منطقه خشك كوهستاني در شمال، و جنگلي و ساحلي در جنوب تشكيل گرديده است.
گرچه اكثر جمعيت 200 هزار نفري ظفار اهل تسنن هستند ولي مردم اين منطقه از نظر گويش، نژاد، فرهنگ و لهجه با ساير جمعيت ايالات عمان تفاوت دارند و دوري آنان از ساير ايالت‌ها بواسطه صحرا و كويري كه ميان آنها با ديگر استانهاي عمان فاصله ايجاد كرده، از اختلاط آنان با ديگر مردم اين كشور حتي‌المقدور جلوگيري كرده است.
اين جدائي در كنار عقب‌ماندگي اقتصادي ايالت ظفار سبب شده كه در اين استان بيش از ساير قسمتهاي عمان روحيه استقلال‌‌خواهي شكل گيرد.
ظفار به دلايل مذكور تا 1879 ميلادي كاملاًَ مستقل از دولت مركزي عمان و به وسيله رهبران قبائل اداره مي‌شد. در سالهاي پس از جنگ دوم جهاني عواملي مانند فقر و كشف نفت، جوانان ظفار را در جستجوي كار راهي كشورهاي عرب حوزه خليج فارس كرد. قدرت جسمي جوانان ظفاري كه نتيجه زندگي كوهستاني آنان است سبب توفيق آنان در به دست آوردن كار در كشورهاي عرب منطقه گرديد. به طوري كه زماني بيش از يك چهارم پرسنل پليس در كويت و قطر را افراد ظفاري تشكيل مي‌دادند.
كارگران ظفاري در خليج فارس به تدريج با جنبش‌هاي سياسي و ناسيوناليستي عرب آشنا شدند و اين آشنائي سبب ايجاد پيوند و رابطه ميان آنان گرديد. در 1341 گروهي از اهالي ظفار و جمعي از تبعيد شدگان سازمانهاي سياسي عرب به منظور تشكيل يك جبهه آزاديبخش عربي به هم پيوستند. اين تشكل به طور پنهاني توسعه يافت و رفته رفته سازمان‌هاي بيشتري را در خود گرد آورد تا اينكه در 11 خرداد 1344 با نام «جنبش آزادي‌بخش ظفار» موجوديت خود را اعلام كرد و اولين كنگره خود را در ناحيه‌اي در بلنديهاي ظفار برگزار كرد و كادر رهبري و ساختار سياسي و نظامي خود را تعيين نمود. اين كنگره شديداً تحت تأثير انديشه‌هاي ناسيوناليستي رهبران قبيله‌هاي منطقه‌ بود و هدف اوليه خود را رهائي ظفار از حاكميت دولت مسقط و استقلال اين ايالت قرار داده بود.
يك هفته پس از اين كنگره و در صبح روز 19 خرداد 1344 كه «روز انقلاب» لقب گرفته بود، اين جنبش رسماً آغاز انقلاب مسلحانه در عمان را اعلام كرد. چريك‌هاي ظفار با وجود مشكلات فراوان نظامي و قوميتي توانستند در مدت نسبتاً كوتاهي بخش‌هائي از ايالت ظفار را از كنترل حكومت مركزي عمان آزاد سازند. استقلال جمهوري دمكراتيك يمن در 1347 نيز عامل ديگري بود كه باعث تقويت آنان گرديد. در آن زمان سلطان سعيد بن تيمور كه شديداً تحت سلطه مستقيم نظاميان انگليسي و مستشاران سياسي آن كشور حكومت مي‌كرد، زمام امور عمان را در دست داشت و در تمام اركان كشور سياستمدار و چهره‌‌هاي انگليسي را به كار گمان بود. به همين دليل نهضت آزاديبخش ظفار از ابتداي شكل‌گيري ماهيتي ضد انگليسي داشت و سازمان‌هاي شركت كننده در اين جنبش عليرغم همه تفاوت‌هائي كه در نوع نگرش سياسي خود به جبهه آزاديبخش ظفار داشتند در موضع‌گيري عليه بريتانيا جبهه‌اي يكسان و هم پيمان داشتند. با اين همه مجاورت ظفار با يمن جنوبي سابق ـ جمهوري دمكراتيك يمن ـ باعث شد كه رفته رفته، كمونيست‌هاي يمن به داخل جنبش ظفار نفوذ كنند و به مرور زمان، رهبري آن را به دست گيرند. يمني‌ها در مراحل بعد به تدريج رهبران ملي‌گراي جنبش را به حاشيه رانده و سپس نام جنبش آزاديبخش ظفار را طي كنگره‌اي كه در شهريور 1347 در شهر يمني «حمرين» تشكيل دادند به «سازمان آزاديبخش عمان و خليج عربي» تغيير دادند. سازماني كه به شدت تحت تأثير تفكر جناح چپ حاكم بر جامعه عرب از جمله ناصريستها و ساير دولتهاي كمونيستي منطقه قرار گرفت. اين حمايتها جنبش ظفار را از هويت اوليه‌اش كه تشكلي براي آزادسازي ايالت ظفار بود دور ساخت و بهانه‌اي براي توجيه سركوب آن شد.
جنبش ظفار از 1347 تا 1351 به پيروزيهاي مهمي نائل گشت و توانست قلمرو خود را تا نزديكي مناطق نفت‌خيز عمان گسترش دهد و به پشتوانه مهمي براي ساير جنبش‌هاي مذهبي و قومي موجود در كشورهاي عرب حوزه خليج‌فارس تبديل شود.
سلطان قابوس كه پس از بركناري پدرش سلطان سعيد بن تيمور زمام امور عمان را بدست گرفته بود و خود را در خطر سقوط مي‌ديد به توصيه و هماهنگي انگليسي‌ها و آمريكائي‌ها دست به دامان محمدرضا پهلوي شد. در آن زمان انگليسي‌ها در حال خروج از خليج‌فارس بودند و آمريكائيها نيز سرخورده از جنگ ويتنام با طرح «دكترين نيكسون» ترجيح داده بودند كه مشكلات كانونهاي بحراني جهان را به دست رژيمهاي منطقه حل و فصل كنند و از دخالت مستقيم حتي‌المقدور بپرهيزند. از اين رو وقتي دولت عمان در 25 تير 1351 با اعزام نماينده خود به تهران رسماً از شاه ايران خواست تا حكومت مسقط را در سركوب شورش ظفار ياري رساند، لندن و واشنگتن از شاه و همچنين از ملك‌حسين پادشاه اردن خواستند تا به ياري حكومت قابوس بشتابند.
بدين ترتيب مداخله نظامي ايران در بحران ظفار زاييده يك تباني سياسي و استراتژيك ميان آمريكا و انگلستان و در راستاي استراتژي منطقه‌اي آنان بود و توافقي نبود كه تنها به اراده تهران و مسقط محدود شود.
دكترين نيكسون موجب شده بود آمريكا در ازاي كاستن از حجم دخالتهاي مستقيم خود در كانون‌هاي بحراني جهان، دولتهائي را در اين مناطق به عنوان ژاندارم تعيين كرده و با سرازير ساختن انبوه جنگ‌افزارهاي نظامي به اين كشورها، آن‌ها را به حافظ منافع منطقه‌اي خود تبديل سازد. بدين‌ترتيب شاه در نيمه اول دهه پنجاه ش. به سرعت به ژاندارم نظامي آمريكا در منطقه تبديل شد و افزايش بهاي جهاني نفت در سايه بحران خاورميانه نيز وي را در اين سوداگري ياري بخشيد.
در چنين شرائطي درخواست سلطان قابوس حاكم عمان از شاه براي سركوب شورش ظفار به سرعت مورد پذيرش شاه قرار گرفت. به ويژه آنكه كودتاي سلطان قابوس در 1349 مورد حمايت شاه نيز قرار داشت. دولت ايران در پي اين كودتا روابط سياسي ميان دو كشور را كه از دوره مظفرالدين شاه قاجار همواره رو به تقليل بود، با اعزام سفير به مسقط احيا كرد و سلطان قابوس نيز در جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي ايران شركت كرد.
نخستين يگانهاي نظامي ايران در 29 آذر 1351 از طريق دريا و هوا رهسپار عمان شدند و در دو سوي يكي از جاده‌هاي مهم منتهي به «صلاله» - مركز ايالت ظفار - مستقر شدند. اين عمليات در پايان يك سلسله مانورهاي نظامي 12 روزه كه توسط پيمان نظامي «سنتو» و با شركت نيروهائي از انگلستان، آمريكا، ايران و تركيه در آبهاي خليج‌فارس صورت گرفت، انجام شد. اين مداخله نظامي بازتاب چنداني در جهان عرب نداشت. زيرا به استثناي سرهنگ قذافي در ليبي كه نارضايتي خود را از اين عمليات اعلام كرد ساير دولتهاي خاورميانه يا سكوت كردند و يا ابراز رضايت نمودند. حتي دولت اردن 21 فروند هواپيماي جنگنده به ظفار فرستاد تا تحت فرماندهي ايران در عمليات شركت كند.
ارتش ايران با مساعدت اطلاعاتي ژنرالهاي انگليسي كه هنوز در عمان باقي مانده بودند، در ماههاي بعد تمامي شهرهاي اطراف صلاله و جاده‌هاي منتهي به اين شهر را تصرف كرد، راههاي اصلي و مهم بين يمن و عمان را كه مسير اصلي ارسال اسلحه از سوي حكومت كمونيستي عدن براي چريكهاي ظفار بود، مسدود كرد، در ارتفاعات استراتژيك مشرف به شهرهاي اصلي ظفار و مناطق مهم مرزي آن با يمن، استحكامات نظامي ايجاد ‌كرد و تا آذر 1354 تمامي ايالت آشوب‌زده ظفار و از جمله شهر صلاله را به تصرف خود در آورده و آن را به ارتش عمان واگذار كرد. اين عمليات 4 ساله به دليل آنكه در منطقه‌اي مملو از غار، پرتگاه و دره صورت گرفت با تلفات سنگيني براي دوطرف همراه بود اما دولت ايران هرگز ميزان تلفات خود را اعلام نكرد. تنها در روز 30 دي 1354 بود كه شاه در پاسخ به سؤال يك خبرنگار به 50 كشته از نظاميان ايران در ظفار اعتراف كرد.
در 22 آذر 1354 سلطان قابوس پادشاه عمان طي مصاحبه‌اي رسماً پايان جنگ ظفار را اعلام كرد. پس از اين تاريخ نيروهاي ايران در تمام طول مرزهاي عمان و يمن مستقر شدند و به اصرار مقامات عمان در منطقه باقي ماندند. شاه نيز چندين بار تاكيد كرد «نيروهاي ايران به دعوت دولت‌ عمان به آن منطقه رفته‌اند و هر لحظه پادشاه آن كشور تقاضاي خروج كند، از آن منطقه خارج خواهند شد.» بخشي از اين نيروها در بهمن 1355 پس از بازگشت كامل آرامش به منطقه، به ايران بازگشتند و بقيه تا پيروزي انقلاب اسلامي در آنجا ماندند.
شاه در آذر 1356 براي انجام يك سفر چهار روزه به عمان رفت و در روز 26 آذر از مناطق مختلف ظفار و نظاميان ايراني مستقر در آن نواحي بازديد كرد.
با پيروزي انقلاب اسلامي در 1357، به دستور مهندس بازرگان - نخست‌وزير دولت موقت - باقي مانده نيروهاي ايران در ظفار به كشور بازگشتند.

منابع:

ـ فصلنامه تاريخ روابط خارجي، نشريه مركز اسناد و تاريخ ديپلماسي وزارت امور خارجه، شماره‌هاي5 و 6.
ـ كتاب سبز وزارت امور خارجه، عمان، 1374.
ـ سياست خارجي ايران در دوران پهلوي، عبدالرضا هوشنگ مهدوي، نشر البرز.
ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، ج اول.