اصول حاکم بر سیاست خارجی ایران در سال های 1357-1320 و تاثیر آن بر روابط خارجی ایران

سوال اصلی:

در طول سالهای57-1320چه استراتژی هایی بر سیاست خارجی ایران حاکم بوده و این استراتژی ها چه تاثیری بر روابط ایران با کشورهای دیگر به

ویژه قدرت های بزرگ داشته است؟

در جواب این سوال می توان گفت

فرضیه:

 در طول این دوران چهار استراتژی بر سیاست خارجی ایران حاکم بوده است.

نام هر یک ،تاریخ شروع و پایان و اصول آنها در

زیر آمده است:

1-استراتژی نیروی سوم:از تلگراف رضا شاه در 3 شهریور1320 تا پاسخ منفی آیزنهاوربه دکتر

مصدق در 21 دی 1331.

اصل اساسی آن:حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور از طریق درگیر کردن آمریکا در امور ایران .

2-موازنه منفی:از قانون منع واگذاری امتیاز به بیگانگان در 11 آذر 1323 تا کودتای 28 مرداد

1332 .

اصول آن :

1-توازن سیاسی

2-استقلال از قدرت های برون مرزی

3-ممنوعیت واگذاری امتیاز به قدرت های خارجی

3-ناسیونالیسم مثبت:از کودتای 28 مرداد 32 تا

اواسط دهه 1340

اصول آن:

1-شوروی عامل ناامنی و ضرورت مقابله با تهدید آن

2-اتحاد با غرب و حفظ امنیت از طریق آن

4-مستقل ملی:از اواسط دهه 40 تا انقلاب 57

اصول آن:

1-امریکا قدرت حامی

2-همزیستی مسالمت آمیز با همسایگان

3-حفظ امنیت منطقه خلیج فارس و خاورمیانه

 

روش تحقیق:توصیفی- تبیینی

شیوه گردآوری اطلاعات:کتابخانه ای(کتاب،مقاله،اینترنت)

هدف تحقیق:هدف این تحقیق کشف و فهم اصول حاکم بر سیاست خارجی ایران و تاثیر آن بر روابط خارجی ایران با قدرت های بزرگ هست و در صدد هستیم که نقش دولتمردان ایران و میزان تاثیر نظام دو قطبی و شرایط  بین المللی را بر اتخاذ این اصول در سیاست خارجی نشان دهیم.

اهمیت موضوع تحقیق:اهمیت این موضوع تحقیق از آن روست که به دنبال این است که بداند در زمان پهلوی دوم چه نوع استراتژی بر سیاست خارجی ایران حاکم بود،فهم این استراتژی ها به ما میزان تاثیر شرایط بین المللی و جایگاه ژئوپلتیک ایران را نشان می دهد و از این طریق می توانیم بدانیم که آیا شرایط بین المللی و جایگاه ژئوپلتیک امروز ایران هم تاثیری بر سیاست خارجی ایران دارد یا خیر و ما چگونه می توانیم از این شرایط جهت اتخاذ یک استراتژی موثر استفاده کنیم     

سازمان  تحقیق:

1-تعریف سیاست خارجی و انواع استراتژی های حاکم بر سیاست خارجی ایران آن که  گفته شد

2-بیان استراتژی نیروی سوم و موازنه منفی و تاثیر

آن بر روابط ایران و امریکا،شوروی و انگلیس

3-بیان استراتژی ناسیونالیسم مثبت و تاثیر آن بر روابط ایران و انگلیس،امریکا و شوروی

4-بیان استراتژی مستقل ملی و تاثیر آن بر روابط

ایران و امریکا و شوروی

5-نتیجه گیری

 

 

استراتژی اول:

 

استراتژی نیروی سوم(از تلگراف رضا شاه در 3 شهریور1320 تا پاسخ منفی آیزنهاور به دکتر

مصدق در 21 دی 1331):

 

عاملی که باعث می شد ایرانیان به این استراتژی توجه کنند ضعف دولت ایران در مقابل دو قدرت بزرگ زمان یعنی انگلیس و روسیه-شوروی بود.

روشنفکران ایران برای بیرون رفتن از سلطه این دو کشور،تز نیروی سوم را مطرح کردند.

نیروی سوم در واقع کشوری بود که از قدرت آن جهت کاهش نفوذ و مهار سیاست دو کشور انگلیس و شوروی استفاده می شد.این قدرت می بایست دارای چهار ویژگی باشد:

1.اهداف استعماری در ایران نداشته باشد

2.قدرت و توان کافی برای ایجاد تعادل بین دو کشور دیگر داشته باشد

3.به حضور در ایران علاقهمند باشد

4.دو کشور شوروی و انگلیس نیز نسبت به آن دشمنی  نداشته باشند.

امریکا در ابتدا همه این ویژگی ها را داشت[2]

این استراتژی در زمان رضاشاه هم وجود داشت،رضاشاه سعی می کرد از طریق نزدیکی به آلمان،نفوذ و قدرت شوروی و انگلیس را کم کند ولی با شروع جنگ جهانی دوم این استراتژی او ناکام ماند.در طول جنگ این استراتژی ادامه یافت و امریکا جایگزین آلمان شد.

اصل اساسی این استراتژی:

حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور از طریق درگیر کردن امریکا در امور ایران

رهبران سیاسی ایران در برابر وضعیت خطرناک ناشی از اشغال ایران و گسترش قحطی و گرسنگی به امریکا متوسل شدند تا مگر تضمین هایی برای آینده در جهت حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور خود بدست آورند و از کمک های اقتصادی آن بهره مند گردند آنها در بین دو قدرت بزرگ زمان،احساس خطر می کردند به همین دلیل به امریکا چشم دوخته بودند تا مگر بعنوان یک نیروی سوم به حفظ استقلال ایران کمک کند،اما دولت امریکا در این کار پیش قدم نشد و به دنبال مراجعات مکرر ایرانی ها و پس از آنکه از مقاصد سوء شوروی در ایران اطمینان پیدا کرد وارد صحنه ایران شد[3].

در این سالها ایرانیان نظر مساعدی نسبت به امریکا داشتند آنها خاطره شوستر،میلسپو،حمایت در برابر شوروی در سازمان ملل،تشویق های جرج آلن در باز پس گیری آذربایجان و رد موافقت نامه قوام سادچیکف را در ذهن داشتند،آنها امریکا را نیروی سومی می دانستند که حاضر است آنان را در برابر همسایگان شمالی و جنوبی حمایت کند،انتظار داشتند همانگونه که در قضیه ی آذربایجان و نفت شمال از ایران حمایت کرد در نفت جنوب نیز از ایران حمایت کند[4]

 

استراتژی دوم:

استراتژی موازنه منفی(از قانون منع واگذاری امتیاز به بیگانگان در 11 آذر 1323 تا کودتای 28 مرداد

1332 )

در مدتی که ایران تحت اشغال بود نوعی احساس ملی گرایانه در ایران بوجود آمد و پس از خروج اشغالگران از ایران این احساس ملی گرایانه هرگونه نفوذ خارجی را مغایر با پیشرفت و توسعه و بهروزی مردم و کشور می دانست، رهبری این احساس ملی گرایانه را مصدق بر عهده داشت. او دریافته بود که دلیل عمده مداخلات خارجی در ایران مسئله نفت و بخصوص امتیاز نفت جنوب است، به همین دلیل او استراتژی موازنه منفی را برای حل مسئله نفت و نجات ایران مطرح نمود.

در ارتباط با چگونگی طرح آن می توان گفت در سال 1321،شوروی به دنبال درخواست های انگلیس و امریکا برای امتیاز نفت جنوب شرقی،درخواست نفت شمال را مطرح کرد. حزب توده و نمایندگانی که در مجلس طرفدار شوروی بودند می گفتند بخاطر اینکه نفت جنوب در دست انگلستان است باید نفت جنوب به شوروی داده شود تا توازن برقرار شود اما مصدق در مجلس سیزدهم با این مسئله مخالفت می کند و می گوید ملت ایران آرزومند توازن سیاسی است اما توازنی که به نفع ملت ایران باشد این توازن،توازن منفی است نه توازن مثبت.توازن مثبت یعنی اینکه هر چه دول مجائر بخواهند به آنها بدهیم، معلوم است که آنها بسیار خوشوقت می شوند ولی با این  رویه طولی نخواهد کشید که ملت همه چیز خود را از دست می دهد اما موازنه منفی یعنی اینکه هیچ امتیازی به هیچ کشوری ندهیم تا استقلال خود را بدست آوریم آنگاه هر تصمیمی که به نفع مملکت است اتخاذ کنیم[5].

از این تاریخ فکر سیاست موازنه منفی بتدریج گسترش یافت بدین صورت که ابتدا در 11 آذر 1323

قانون منع واگذاری امتیاز به تصویب رسید و به دنبال آن مجلس پانزدهم موافقت نامه قوام ساد چیکف درباره

نفت شمال را رد کرد پس از آن قرارداد الحاقی گس گل شایان رد شد و در 29 اسفند 1229 نفت ملی شد .

همه این اقدامات جهت عملی شدن اصول موازنه منفی انجام شد[6].مصدق در مجلس شانزدهم می گوید من ماموریت موکلین خود را قبول نکردم و به این مجلس پا نگذاشته ام مگر برای یک مبارزه مقدس و رسیدن به

یک مقصود عالی در سیاست داخلی برقراری اصول مشروطیت و آزادی و در سیاست خارجی تعقیب سیاست موازنه منفی.[7]

استراتژی موازنه منفی در واقع استراتژی خاصی است

که با استراتژی عدم قابل شناخت و ارزیابی است .

عدم تعهد نوعی از سمت گیری خارجی است که بر اساس آن یک حکومت توانایی نظامی و فرهنگی و سیاسی خود را در جهت منافع و مقاصد حکومت های دیگر بکار نمی گیرد.در واقع شکل متداول عدم تعهد در میان حکومت هایی مشاهده می شود که به ابتکار

خود و بدون بر خورداری از حمایت دیگران از قبول

تعهدات نظامی و تامین مقاصد و خواسته های قدرت های دیگر امتناع می ورزند . این استراتژی متمایل

به تعقیب سیاسی تجدید نظر طلبانه در جهت دگرگونی

در وضع موجود است ،بر حسب سنت استراتژی بی طرفی سبب برقراری موازنه قدرت در منطقه می شود

در حالی که جهت گیری عدم تعهد در جهت موازنه منفی عمل می کند و در صدد بر هم زدن توازن دل خواهی است که قدرت های بزرگ خواهان حفظ آنند[8].

موازنه منفی دارای اصولی است که به توضیح آن می پردازیم:

 

1.توازن سیاسی:

 

مصدق در مجلس 13 می گوید مقصد از موازنه سیاسی این است که حساب دیرینه با دول مجاور تصفیه کنیم و به هر یک کم داده ایم مابقی آن را بدهیم و به هریک زیاد داده ایم مازاد آن را دریافت کنیم توازن منفی این چنین اقتضاء می کند که از این به بعد به هیچ دولتی بر خلاف مصالح  خود چیزی ندهیم.

استراتژی موازنه منفی در صدد بود از اتحاد سیاسی

و نظامی با انگلستان و شوروی ، از رقابت آن دو در جهت تامین حداکثر منافع ایران استفاده نماید.مصدق پس از آن که توانست دست انگلستان را از صنایع نفت کوتاه کند به اقداماتی در جهت ایجاد تعادل میان دو ابر قدرت امریکا و شوروی دست زد. به عقیده مصدق برای ایجاد تعادل و توازن سیاسی ابتدا باید رقابت آشکار قدرت ها در ایران را گرفت و در صورت لزوم

با به جان هم انداختن آنها منافع ایران را تامین نمود بی آنکه ایران با هیچ یک از آنها متحد شود چرا که از نظر مصدق اجنبی ،اجنبی است و شمال و جنوب و روس و انگلیس فرق نمی کند موازنه بین آنها یگانه راه حل است[9].

 

2.استقلال از قدرت های برون مرزی:

 

هدف اصلی ملی گرایان استقلال ایران بود مصدق راه پیشرفت ایران را کسب استقلال می دانست  در سایه استقلال می توان همه چیز را تحصیل کرد.

حسین فاطمی وزیر امور خارجه ایران در زمان مصدق می گوید هدف اصلی نهضت ملی شدن نفت این بود ایران از مستعمره و تحت الحمایه بودن بیرون بیاید

به جای آن که کشورها و سفارت خانه های خارجی برای آن تصمیم بگیرد و جهت دهند و نمایندگان واقی آنها که صاحب اصلی این مرزبوم هستند، اختیار مطلق را بدست بگیرند و بر سرنوشت خود حاکم شوند

و ایرانی بسازند بدست خود و برای خود[10].

مصدق در مجلس چهاردهم می گوید:ملت می خواهد خارجی از این مملکت برود و در امر ما مطلقاً دخالت نکند و انتظار دارد که لفظاً و معنا استقلال او را محترم

بشمارد[11] .

مصدق:باید سیاستی در ایران دنبال شود که بر اساس

آن نفوذ نا خواسته تمام قدرت های خارجی در ایران خاتمه یابد.ما می توانیم از آزادی ها به معنی حقیقی در تمام شئون بهرمند شویم و بر مال و نفس خود مسلط

باشیم.چگونه ممکن است خون ایرانی در رگ های کسی جاری باشد و مداخله اجنبی را در امور کشور تحمل کند، هر کس به بقای نیروهای اجنبی در خاک ایران علاقه داشته باشد و همچنین هر کس که همسایگان را تحریک کند مهدورالدم است[12]. مصدق اقداماتی را در جهت کسب استقلال ایران انجام داد مهمترین آن ملی کردن صنعت نفت و خلع ید از دولت

انگلستان بود مصدق معتقد بود تا زمانی که شرکت نفت

انگلیس و ایران قدرت بلامنازع انگلستان در ایران فعال هستند نمی توان از استقلال سخن گفت و مصدق راه پیشرفت ایران را کسب استقلال می دانست و معتقد

بود در سایه استقلال می توان همه چیز تحصیل کرد .

او می گفت: دولت اینجانب برای سازش با شرکت سابق تشکیل شده بود بلکه موجودیت آن روی این اصل

بود که مملکت آزادی و استقلال خود را بدست آورد.

از اقدامات دیگر مصدق جهت کسب استقلال ایران مخالفت با نخست وزیری سید ضیاءالدین طباطبایی به عنوان عامل انگلیس بود ،اقدام دیگر رد پیشنهاد تشکیل

کمیسیون سه جانبه بود. در بحران آذربایجان  امریکا و

انگلیس طرح ایجاد یک کمیسیون را به ایران دادند که اختیارات زیادی در حل بحران آذربایجان داشت و ایران می بایست به تصمیمات آن عمل کند[13].

 

3-ممنوعیت واگذاری امتیاز به بیگانگان

 

مصدق معتقد بود از علت های اساسی دخالت بیگانگان در ایران امتیازاتی است که آنها در ایران دارند،بنابراین برای حفظ استقلال خود ما باید از واگذاری امتیاز خودداری کنیم.مصدق در مورد معایب واگذاری هر نوع امتیاز به بیگانگان می گوید دادن هر نوع امتیاز سیاسی و اقتصادی به خارجیان،حاکمیت ایران را محدود می کند و راه تجارت آزاد ما را مسدود می نماید،چرا بخواهیم تا ابد تحت الحمایه زندگی کنیم؟استفاده از منابع غنی خدا دادی منحصر به واگذاری امتیاز نیست بلکه عاقلانه ترین و سودمند ترین راهی که تامین کننده ی منافع مردم ایران است به عهده گرفتن مسئولیت استخراج معادن توسط دولت است،امتیاز دادن به بیگانگان به معنای حکم مرگ ملت را امضاء کردن و وابسته ماندن دائمی است[14].او در19 مرداد1323میگوید بنده و رفقایم  با دادن هر گونه امتیاز به دولت های خارجی بطور کلی مخالفیم،همانطور که ملت ایران توانست راه آهن را خودش احداث کند،بنده یقین دارم که با کمک مردم و سرمایه داخلی ما می توانیم تمام منابع ثروت این مملکت را استخراج کنیم[15].

مصدق در جواب حزب توده که معتقد بود چون نفت جنوب در اختیار انگلیس است باید نفت شمال را به شوروی داد می گفت این کار مثل این است که فردی که یک دست دارد برای ایجاد توازن،دست دیگر خود را قطع کند در حالی که کسی حاضر به چنین کاری نیست بلکه سعی می کند برای حفظ ظاهر دست مصنوعی بگذارد[16].بر اساس این نظریات طرح منع واگذاری امتیاز به بیگانگان در مجلس سیزدهم به تصویب رسید،حال که این استراتژی ها را شناختیم باید به بررسی تاثیر این دو استراتژی بر روابط خارجی ایران می پردازیم.

تاثیر استراتژی های نیروی سوم و موازنه منفی بر روابط خارجی ایران با سه کشور شوروی،انگلیس و امریکا :

دولت ایران در آغاز جنگ جهانی دوم بی طرفی خود را اعلام کرد اما بدنبال تهاجم متفقین در شهریور 1320و اشغال ایران و بر اساس پیمان سه جانبه در 9 بهمن 1320 از حالت بی طرفی مطلق خارج شد و به وضع بی طرفی متمایل به متفقین در آمد چرا که در این پیمان حق متفقین در استفاده از امکانات و راههای ایران به رسمیت شناخته شده بود.از سال 1322 بدنبال شکست آلمان در قفقاز و برطرف شدن خطر حمله آلمان ها به ایران متفقین به ایران فشار آوردند که بکلی از حالت بی طرفی خارج شده و به آلمان ها اعلان جنگ بدهد با اعلان جنگ ایران به آلمان و سپس به ژاپن در 1323 ایران رسماً به دولت متّفق پیوست.[17]

از زمان جنگ جهانی دوم تا کودتای1332 ایران اقداماتی انجام داد که می توان آنها را بر اساس استراتژی نیروی سوم و موازنه منفی تحلیل کرد.نخستین اقدام ایران که می توان آن را نشانه توجه ایران به نیروی سوم دانست تلگراف رضاشاه به روزولت رئیس جمهور امریکا در شهریور 1320 بود که در واقع اولین تماس سیاسی ایران و امریکا بود،در این تلگراف رضاشاه از روزولت می خواهد اقدامات لازم را در رفع تجاوز انگلیس و شوروی انجام دهد و روزولت پس از هشت روز در پاسخ به نامه رضاشاه به او اطمینان می دهد که متفقین نظری به استقلال و امنیت ایران ندارند و پس از جنگ ایران را ترک خواهند کرد.

این تلاش ایران هرچند بی ثمر بود اما درخواست ایران از امریکا برای تضمین استقلال سیاسی و تمامیت ارضی ایران پس از حمله متفقین مورد حمایت امریکا قرار می گیرد.

بدین صورت که وزیر امور خارجه امریکا (کور دل هار) در دیدار با وزیر امور خارجه شوروی و کاردار

سفارت انگلستان این نکته را به آنها گوشزد می کند

که اشغال ایران تنها به دلیل جنگ با آلمان بوده است و آنها نباید از موقعیتی که بدست آورده اند سو استفاده نمایند. با وجود اینکه ایران تاکید زیادی بر مداخله امریکا جهت تضمین امنیت و استقلال ایران دارد تلاش هایی در جهت راضی کردن انگلستان و شوروی نیز انجام می شود سهیلی نخست وزیر و ساعد مراغه ای وزیر امور خارجی تذکاریه ای مبنی بر مساعدت های ایران در طول جنگ و مشکلاتی که برای ایران در طی این دوران به وجود آمده است به سران سه دولت تحویل دادند و بر اساس این تذکار به اعلامیه ای در سال 1322 به امضای روزولت چرچیل و استالین رسید که به اعلامیه تهران معروف است در این اعلامیه در قسمت هایی که مربوط به ایران بود مساعدت های ایران در طول جنگ مورد تصدیق قرارگرفت و قرار شد به ایران کمک های اقتصادی شود و همچنین تمامیت ارضی و حفظ استقلال و حاکمیت ایران مورد توجه سه دولت قرار گرفت. 

ایران همزمان با درخواست های کمک از امریکا سعی می کرد امریکا را هر چه  بیشتر در امور ایران در گیر کند و مهم ترین عنصر جهت این سیاست استخدام مستشار مالی امریکایی بود (مجلس13)جهت اجرایی شدن این سیاست ،قانون استخدام هیات 60 نفری مستشار مالی امریکایی به سرپرستی دکتر میلسپو در 21 آبان 1321 جهت سروسامان دادن به وضعیت اقتصادی کشور به تصویب مجلس رسید و همچنین موافقت نامه کنمیش بین ایران و امریکا به امضا رسید که بر اساس آن هشت افسر امریکایی به عنوان مشاوران وزارت کشور به ایران آمدند[18].

این اقدامات ایران تاثیر چندانی بر روابط ایران با شوروی و انگلیس نداشت فقط روابط با امریکا را بیشتر کرد.اما اقدام ایران در تصویب قانون منع واگذاری امتیاز به بیگانگان تاثیر زیادی بر روابط خارجی ایران گذاشت. بر اساس این قانون که در 11 آذر 1323 به تصویب رسید هیچ نخست وزیر،وزیر و اشخاصی که کفالت از آنها یا معاونت می کنند نمی توانند راجع به امتیاز نفت با هیچ یک از نمایندگان رسمی یا غیر رسمی دول مجاور و یا نمایندگان شرکت های نفت و یا هر کس غیر از اینها مذاکراتی که اثر قانونی دارد انجام دهد و یا اینکه قراردادی امضا کند و ماده دوم آن بیان می داشت نخست وزیران و وزیران می توانند برای فروش نفت و طرزی که دولت ایران معادن خود را استخراج می کند مذاکره نمایند و از جریان مذاکرات باید مجلس را با خبر نمایند.

این قانون بدنبال تقاضای امتیاز نفت توسط شرکت های نفتی انگلیس،امریکا و شوروی بوجود آمد، امریکا و انگلیس آنرا پذیرفتند اما شوروی آن را نتیجه خواست امریکا و انگلیس دانست و بیان داشت با وجود امتیاز نفت جنوب در دست انگلیس این قانون بی معنی است و اعتراضات گسترده ای به ایران نمود و بعد از اتمام جنگ جهانی حاضر نشد نیروهای خود را از ایران خارج کند  و برای فشار بیشتر بر ایران جمهوری های خود مختار آذربایجان و کردستان را بوجود آورد و به این ترتیب روابط ایران و شوروی تیره شد.هرچند نمی توان علت اصلی عدم تخلیه ایران و تیرگی روابط را قانون منع واگذاری امتیاز دانست اما این قانون یکی از علل اصلی آن بود.

باروی کار آمدن قوام در1324 و امضای موافقت نامه قوام-سادچیکف جهت واگذاری امتیاز نفت شمال به شوروی روابط ایران و شوروی بهبود یافت،شوروی نیروهای خود را از ایران خارج کرد و از حمایت از جمهوری های آذربایجان و کردستان دست کشید اما با رد  این موافقت نامه به علت عدم تطابق آن با قانون منع واگذاری امتیاز روابط ایران و شوروی دوباره تیره شد شوروی با اشاره به مواد 5و6 قرارداد مودّت ایران را تهدید به وارد کردن نیرو و قطع روابط سیاسی نمود[19]و در 1327 روابط خود را به حداقل تقلیل داد و نیروهای نظامی ایران و شوروی چندین بار در مرزها با هم درگیر شدند ،بحران روابط تا روی کارآمدن رزم آرا در 1329ادامه داشت و در زمان او روابط بازرگانی با شوروی گسترش یافت.

هرچه روابط با شوروی تیره تر می شد روابط ایران و شوروی به عنوان یک نیروی سوم گسترش می یافت و عوامل مختلفی چون تجارب گذشته ایران اشغال نظامی و خوداری روس ها از تخلیه ایران و تلاش آنها برای ایجاد حکومت های خودمختار وابسته به خود و بخصوص ترس از حمله احتمالی شوروی،در توجه بیشتر ایران به امریکا موثر بود.

از اجزای اصلی سیاست خارجی ایران در قبال امریکا دریافت کمک های مالی و اقتصادی بود و دکترین ترومن نیز به این خواست ایران جامه عمل پوشاند،بر اساس این دکترین که در سال 1325 مطرح شد آمریکا موظف شده بود همه کشورها اروپایی و خاورمیانه ای که مورد تهدید کمونیسم و شوروی واقع شده بودند را با تمام توان خود یاری کند،اجزای اصلی این دکترین عبارت بودند از : جلوگیری از توسعه کمونیسم و نفوذ شوروی،کمک به بهره برداری و استخراج مناسب تر مواد خام و کمک های وسیع اقتصادی و نظامی به ترکیه و یونان و کشور های جهان سوم که از طریق آنها می توان از توسعه و نفوذ کمونیسم مقابله کرد.بنابراین طرح مارشال بمنظور کمک اقتصادی و مالی به کشورهای اروپای غربی و برنامه اصل چهار برای کمک های فنی و مالی به کشورهای جهان سوم مطرح شد که ایران نیز شامل این کشورها بود و کمکهای اقتصادی هر چند ناچیز در اختیار ایران قرار گرفت و سطح روابط ایران و امریکا را گسترش داد[20].

از اقدامات دیگر ایران که در این دوره مبتنی بر دو استراتژی نیروی سوم و موازنه منفی بود و تغییراتی در روابط خارجی ایران بوجود آورد ملی شدن صنعت نفت بود.

مجلس پانزدهم در 30 مهر 1326 ضمن رد موافقت نامه قوام سادچیکف از دولت خواست برای مذاکره با شرکت نفت ایران و انگلیس در جهت استیفای حقوق ملی اقدام کند.دولت ساعد بعد از بعد از مذاکره با شرکت لایحه گس- گلشایان را امضا کرد، این لایحه حاوی برخی  تغییرات در قرارداد 1312 بود در نتیجه با اعتراض مجلس مواجه شد و مجلس در 30 خرداد1329 کمیسیونی به رهبری دکتر مصدق بوجود آورد تا به بررسی این لایحه بپردازد.در 19 آذر1329 حسین مکی مخبر کمیسیون دلایل رد لایحه را بیان نمود و پیشنهاد پنج نفر از اعضای جبهه ملی عضو کمیسیون مبنی بر ضرورت ملی کردن صنعت نفت را مطرح کرد و در 29 اسفند1329 صنعت نفت ملی شد و دکتر مصدق در سال 1330 مامور اجرای اصول ملی شدن صنعت نفت شد[21].  

با ملی شدن صنعت نفت،انگلستان منافع حاصل از امتیاز جنوب  را از دست می داد و ممکن بود الگوی ایران مورد توجه دیگر کشورهای خاورمیانه قرار گیرد و منافع انگلستان را از بین ببرد بر همین اساس انگلستان تلاش های زیادی در جهت جلوگیری از ملی شدن نفت انجام داد.در ابتدا پیشنهاداتی را به دولت ایران ارائه داد که مورد قبول قرار نگرفت،سپس عیدی کارگران که حدود سی در صد از حقوق آنها بود را قطع کرد این مسئله مورد اعتصاباتی در شرکت نفت و از بین رفتن روابط دوستانه ایران و انگلیس شد.

بعد از ملی شدن نفت،انگلیس سعی کرد از طریق پیشنهادات و اقداماتی بحران نفت را حل کند و پیشنهادات جکسون،استوکس،بانک جهانی و دو پیشنهاد مشترک انگلیس و امریکا مطرح شد و همه به علت اینکه اصول ملی شدن را نادیده می گرفتند مورد قبول واقع نشدند علاوه بر این پیشنهادات دولت انگلیس سعی کرد از طریق اقداماتی دولت ایران را وادار به پذیرش خواسته های خود کند.سیاست های دولت ایران و واکنش های دولت انگلیس را می توان به چهار مرحله تقسیم کرد: مرحله اول ملی کردن نفت در سراسر ایران بود و انگلیس تلاش هایی برای برکناری مصدق و روی کارآوردن سید ضیاء الدین بکار برد و چون موفق نشد مرحله دوم سیاست ایران یعنی خلع ید از شرکت نفت و به عهده گرفتن اداره صنایع نفت جنوب شروع شد،واکنش دولت انگلیس مراجعه به سازمان ها و محاکم بین المللی مثل دادگاه لاهه و شکایت از دولت ایران بود،مرحله سوم پیروزی ایران در دادگاه بود و انگلستان نیز روابط خود را با ایران قطع کرد و تحریم های گسترده ای را نسبت به ایران انجام داد و خرید نفت ایران را ممنوع اعلام کرد،در مرحله چهارم ایران تلاش هایی برای صدور نفت انجام داد[22].

با شکست سه استراتژی اول،انگلستان برای شکستن بن بست رابطه با مصدق به امریکا متوسل شد،مصدق نیز برای از بین بردن مشکلات ایران از امریکا در خواست کمک کرد پاسخ نه آیزنهاور به ایران پایان استراتژی نیروی سوم در ایران بود.

 در زمان ترومن امریکا دو هدف عمده داشت 1-ایران باید به هر قیمت در اردوگاه غرب بماند 2-باید ثبات بازار جهانی نفت حفظ شود،هیچ کدام ا ز این دو هدف باعث نشد ترومن از کودتا حمایت کند او علناً از مصدق پشتیبانی می کرد و با تلاش های انگلستان برای کاربرد نیروی نظامی علیه ایران مخالفت می کرد و برای حل اختلاف نفت به تلاش های دیپلماتیک دست زد و انگلیسی ها را برای از سر گیری مذاکرات تحت فشار قرار داد و طی یادداشتی از انگلیس درخواست کرد که به ایران حمله نکند[23]. با روی کار آمدن آیزنهاور از حزب جمهوری خواه تفکر کودتا علیه مصدق حاکم شد، زمان تصمیم گیری اولیه نشان می دهد که این تصمیم ناشی از دیدگاه فعال تر جمهوری خواهان در سیاست خارجی بود نه ناشی از مشکلات داخلی ایران.

در واقع کودتا آزمونی برای استراتژی تازه آیزنهاور برای نبرد با گسترش جویی کمونیسم بود،استراتژی نگاه نو آیزنهاور ضمن حفظ سیاست دفاع از کشور های جهان سوم ترومن،می خواست شدت عمل بیشتری نسبت به شوروی از خود نشان دهد و از ابزارهای متنوعی چون عملیات مخفی و کودتا در مقابل نفوذ شوروی استفاده کند و نه تنها سد نفوذ شوروی شود بلکه آنرا به عقب براند و ایران که چین دوم توصیف شده بود و ایران یک مورد آزمودنی برای عملی شدن این استراتژی بود[24]. کودتا پایان استراتژی موازنه منفی در ایران بود.

سیاست شوروی در دوره بحران نفتی به رغم اینکه در دوره رزم آرا بهبود یافته بود در این دوره گسترش زیادی نیافت چرا که شوروی به علت خاطره بدی که از ملی گرایان و بویژه شخص مصدق در ماجرای نفت شمال داشت و همچنین خودداری از در گیری با امریکا چندان توجهی به ایران ننمود ولی با مرگ استالین روابط تجاری بین ایران و شوروی تا حدودی گسترش یافت[25].

 

استراتژِی  سوم:

استراتژی ناسیونالیسم مثبت و اصول آن(1332-اواسط دهه 40):

پس از کودتای 28 مرداد 1332 استراتژی ناسیونالیسم مثبت جایگزین سیاست موازنه منفی شد و تا روی کار آمدن کندی در آمریکا و تنش زدایی در روابط بین الملل  در ابتدای دهه ی 40 شمسی ادامه یافت،از جمله عواملی که منجر شکل گیری این استراتژی شد عبا رتند از:اوج گیری جنگ سرد و استقرار نظام دوقطبی آشتی ناپذیر بازدارندگی یک جانبه و اجرای استراتژی انتقام گسترده توسط آیزنهاور،ضرورت تقویت توان نظامی در مقابله با تهاجم  احتمالی شوروی، مخالفت با دکتر مصدق و حذف سیاست خارجی موازنه منفی.اما بطور کلی می توان گفت سه علت  در شکل گیری این سیاست موثر بود:

1.دولت جدید دولت کودتا بود و کاری جز خواست کودتاچیان نمی توانست انجام دهد،همین دلیل منجر به شکل گیری یکی از اصول آن یعنی اتحاد با غرب شد.

2.تجربه تاریخی ایران و ترس از شوروی،این دلیل هم منجر به شکل گیری یکی دیگر از اصول آن یعنی مقابله با شوروی شد.

3.نام گذاری این استراتژی جهت مخالفت با مصدق بود.ناسیونالیسم در مقابل جنبه ملی جبهه ملی و مثبت در مقابل منفی هم یک بار ارزشی داشت[26].

  در توضیح استراتژی ناسیونالیسم مثبت محمد رضا شاه می گوید:با تحول اساسی که با قیام ملی 28 اُمرداد 2512 در زندگی سیاسی و اجتماعی ایران روی داد، سیاست ما بجای موازنه منفی بر پایه ی ناسیونالیسم مثبت قرار گرفت،مفهوم این سیاست اتخاذ رویه ای بود که حداقل استقلال سیاسی و اقتصادی کشور را براساس مصالح ملت ایران تامین کند و به جای انزواطلبی به ما امکان همکاری وسیع با همه کشورها را در کنار حفظ حاکمیت و حقوق ملی به ما بدهد،در این سیاست ناسیونالیستی که بعداً مستقل ملی نامیده شد تاکید اصلی همواره بر روی لغت ملی بود بدین معنی که می بایست در هر صورت و تحت هر شرایط جهانی پایتخت ما خواستگاه تمام تصمیمات مربوط به امور ملی و بین المللی و داخلی و خارجی ما باشد و سرنوشت کشور بطور کامل و قاطع در مراکز تصمیم گیری خود ما تعیین شود.[27]  

محمد رضا شاه ناسیونالیسم را به دو نوع ناسیونالیسم حقیقی و غیر حقیقی تقسیم می کند،او ناسیونالیسم غیر حقیقی (موازنه منفی)را مایه بد بختی و عقب ماندگی ایران می داند و می گوید به عقیده من آنهایی که خود را ناسیونالیسم منفی می خوانند دروغ می گویند چرا که ناسیونالیسم عبارت است از حفظ منافع ملی و منافع ملی وقتی حفظ می شود که کشور آباد باشد اگر کشور ویران و مرد گرسنه باشند چه منفعتی می ماند که آنرا حفظ کنیم.

بطور کلی سیاست ناسیونالیسم مثبت را می توان با سیاست اتحاد و ائتلاف یکی دانست،در این سیاست کشورها سعی می کنند از طریق متحد شدن با دیگر کشورها امنیت و منافع خود را بدست آورند، در این نوع سیاست معمولاً کشورهای قدرتمند منافع بیشتری نسبت به کشورهای ضعیف بدست می آورند.[28]

اصول ناسیونالیسم مثبت:

 

1.شوروی عامل ناامنی و ضرورت مقابله با آن

 

با توجه به تاکیدی که محمد رضا شاه

با توجه به تاکیدی که محمد رضا شاه بر تامین صلح و ثبات بین المللی،مشارکت در برنامه های تامین امنیت جمعی و استحکام بخشیدن به سازمان دفاعی ایران داشت می توان گفت محمد رضا شاه امنیت را مهمترین اصل در سیاست خارجی و داخلی می دانست،او می گفت از اساسی ترین نیازمندی های اساسی بشر،ایجاد محیط صلح و امنیت است و می توان گفت که نیازمندی آدمی به امنیت از نیاز وی به غذا و مسکن بیشتر  است.بنابراین باید با هرگونه ناامنی مبارزه کرد و امنیت داخلی و خارجی را بوجود آورد.او شوروی را بزرگ ترین خطر برای امنیت ایران می دانست،او می نویسد برای کشورهای توسعه نیافته،مسئله اصلی درک خطر بزرگ است که همان خطر جدید امپریالیسم-کمونیسم است،نخستین رفتار امپریالیستی آنها کمک همه جانبه آنها به میرزا کوچک خان جنگلی بود،25 سال بعد روس ها با اشغال نظامی ایران و تشکیل حزب توده اساس ملیت و قومیت ایران را تهدید نمودند و در سال 1324 روس ها دو حکومت خود مختار دست نشانده در ایران تشکیل دادند.این اقدامات روس ها و ترس محمدرضا شاه از آنها باعث مخالفت او با شوروی و سطح پایین روابط در این دوره شد.[29]

بعد از کودتا و روی کارآمدن زاهدی شوروی روابط خود را با ایران گسترش داد دلیل این امر این بود که حکومت زاهدی قابلیت تامین امنیت و ثبات سیاسی داخلی را داشت و در سایه این ثبات روابط اقتصادی،سیاسی و تجاری ایران با شوروی گسترش می یافت،در زمان زاهدی بر اساس موافقت نامه ای که بوجود آمد مبادلات بازرگانی ایران در مدت چهار سال از 5%به10% افزایش یافت،بدهی های شوروی به ایران پرداخت و مسائل مرزی حل شد اما انعقاد پیمان بغداد و عضویت ایران در آن باعث کاهش روابط شد و هیئت پارلمانی ایران در سفر به شوروی دست خالی برگشت و در مقابل انتقادات شوروی،ایران یک وابسته نظامی شوروی را متهم به ارتباط با حزب توده کرد.و وقتی که خروشچف در سال 1956 اجتناب ناپذیری جنگ با امپریالیسم را مورد انتقاد قرارداد و از همزیستی مسالمت آمیز صحبت کرد روابط دو کشور بهبود یافت و محمد رضا شاه به شوروی سفر کرد،با شکل گیری کودتا در عراق و نگرانی ایران از آن یک پیمان دو جانبه بین ایران و امریکا بوجود آمد که تیرگی روابط با شوروی را به دنبال داشت[30]     

2.اتحاد با غرب و حفظ امنیت از طریق آن

احساس ناامنی محمدرضا شاه از شوروی او را به سوی همکاری با غرب سوق می داد،از نظر محمدرضا شاه انگلیس نمی توانست امنیت ایران را تامین کند و تنها کشوری که می توانست از ایران در مقابل شوروی دفاع کند امریکا بود،این کشور بر خلاف امپراتوری های سابق هیچ گاه در اندیشه تسلط بر ما نبوده است،رفتار امریکایی ها با ما بر اساس اصل تساوی و احترام متقابل بوده است،محمدرضا شاه می گفت هدف های اساسی ما و ملل دموکراسی غرب یکسان است و این تساوی آرمان ها مایه ی مباهات و افتخار ما و ملل مغرب زمین است[31]،ایران به لحاظ اعتقاد به آزادی و دموکراسی با دنیای غرب مشترکات بسیاری دارد،زندگی غربی با الگوی ارزش های اسلامی هماهنگ است،غربی کردن آرمان ماست و منافع ایران در اتحاد با غرب به بهترین وجه تامین می شود و رژیم ما مصمم است که با کمونیسم داخلی و امپریالیسم توتالیتر جدید که از مسکو الهام می گیرد مبارزه کند[32].

روابط ایران و امریکا در این دوره به علت نقش امریکا در کودتا و دین شاه به آن گسترش یافت،از سویی دیگر دکترین آیزنهاور(انتقام گسترده و نگاه نو)مبنی بر شدت عمل نسبت به کمونیسم و کمک های نظامی به کشورها چنین اقتضا می کرد که ایران روابط گسترده تری با امریکا داشته باشد،بر اساس این دکترین می بایست یک کمربند دفاعی در مقابل نفوذ عقیدتی و سیاسی و تهدیدات نظامی شوروی ایجاد می شد،بر این اساس پیمان نظامی بغداد با مشارکت ایران،ترکیه،پاکستان و انگلستان بوجود آمد این پیمان ناتو را به سنتو در جنوب شرقی آسیا متصل می کرد و از این طریق مانع نفوذ کمونیسم می شد.علاوه بر این به طرق دیگری نیز روابط ایران و امریکا گسترش یافت امریکا 40% از امتیاز نفت جنوب را بر اساس کنسرسیوم بدست آورد،پیمان دفاعی دو جانبه ای بین این دو کشور به امضا رسید و از طریق تصویب قانون جلب و حمایت از سرمایه های خارجی سرمایه گذاری هایی توسط امریکا در ایران انجام گرفت.

روابط ایران و انگلیس هم با حمایت های امریکا و وساطت سوئیس بعد از 14 ماه برقرار شد در حدود 50% از امتیاز نفت جنوب در دست انگلستان باقی ماند،مبلغین مسیحی که در دوران مصدق از ایران خارج شده بودند به ایران باز گشتند و با عضویت ایران در پیمان بغداد و روی کار آمدن شخصیت های طرفدار انگلیس(حسین علاء)روابط ایران و انگلیس گسترش یافت[33]   

استراتژی چهارم:

استراتژی مستقل ملی(از اواسط دهه 40 تا انقلاب 57):

دراواسط دهه 1340 شمسی استراتژی سیاست خارجی ایران از ناسیونالیسم مثبت به مستقل ملی تغییر کرد،مجموعه از عوامل ضرورت تغییر در استراتژی ناسیونالیسم مثبت و اتخاذ استراتژی جدید را بوجود آورد در اوایل این دهه کندی از حزب دموکرات به ریاست جمهوری امریکا رسید او دکترین همزیستی مسالمت آمیز و پاسخ انعطاف پذیر را مطرح کرد و به دنبال آن سران دو ابر قدرت در (1340)1961 با هم دیدار کردند و قرارداد منع آزمایش های هسته را در سال 1342 امضا کردند و بدین ترتیب مرحله جنگ سرد به پایان رسید و دوران تنش زدایی آغاز شد.تنش زدایی و بهبود روابط امریکا و شوروی در روابط اقمار آنها تاثیر گذاشت و از سویی دیگر مسائلی مثل شکل گیری جنبش عدم تعهد و تاسیس اوپک که در جهت مقابله با نفوذ سیاسی و مالی قدرت های برتر بوجود آمده بود و سیاست خارجی امریکا را مورد انتقاد قرار می داد،ایجاد شکاف میان اردوگاه سوسیالیستی بر اثر اختلاف میان چین و شوروی،تشکیل جامعه اقتصادی اروپا که قدرت امریکا را به چالش می کشید،درگیری امریکا در جنگ ویتنام و کاهش توجه امریکا به خلیج فارس و ثبات سیاسی بوجود آمده در دهه 40 در داخل ایران ،خروج انگلستان از منطقه و ایجاد خلا قدرت در خلیج فارس و طرح دکترین نیکسون،ضرورت اتخاذ یک استراتژی مناسب در سیاست خارجی در جهت ایفای یک نقش فعال را برای ایران بوجود آورد و بر همین اساس استراتژی مستقل ملی در سیاست خارجی ایران مطرح شد[34].محمدرضا شاه در ارتباط با این استراتژی می گوید در سیاست مستقل ملی مانند ناسیونالیسم مثبت تاکید اصلی بر لغت ملی است یعنی اینکه همه تصمیمات مربوط به ما باید در داخل کشور گرفته شود و ما خودمان بوجود آورنده این سیاست باشیم.او می گوید سیاست مستقل ملی ضامن حداکثر استقلال سیاسی و اقتصادی ممکن کشور ما در مسیر مصالح و منافع ملی است و بر اساس آن هر تصمیم که انجام می گیرد خواه ناخواه کوششی به نفع کشور و به نفع ملت خواهد بود،این سیاست به ما آزادی عمل فراوان می بخشد تا در راه پیشرفت برنامه های سازندگی خود،از تجارب فنی و مهارت های مختلف دیگران بهره گیریم بی آنکه از این بابت دست خویش را با قید و بندهای نا خواسته بسته باشیم[35].

این استراتژی دارای اصولی است که به تشریح آنها می پردازیم:

1.امریکا قدرت حامی:

این اصل در واقع ادامه اصل اتحاد با غرب در ناسیونالیسم مثبت  بود با این تفاوت که نقش امریکا در ایران هرچه بیشتر گسترش می یافت،روابط ایران با امریکا ستون اصلی سیاست خارجی ایران را در  دهه 1960و 1970 تشکیل می داد با اینکه کمک های اقتصادی امریکا و پیوندهای نزدیک بین سیا و ساواک در نیمه دهه 60 پایان یا بطور اساسی کاهش یافت روابط دو کشور پس از آن نیز نیرومند ماند.امریکا همچنان بویژه پس از بالا رفتن قیمت نفت مقادیر زیادی تجهیزات پیشرفته نظامی برای ایران تامین می کرد و دو کشور باز هم به انجام مانورهای مشترک نظامی و امنیتی می پرداختند،امریکا یکی از بزرگترین شرکای تجاری ایران بود و مقادیر زیادی از نفت ایران را می خرید و کالاهای مصرفی و دیگر محصولات را به ایران صادر می کرد،و دو کشور در انواع گوناگون مبادلات فرهنگی از قبیل مبادله دانشجو و روابط نزدیک بین رسانه ها درگیر بودند[36].روابط ایران بخصوص با روی کارآمدن نیکسون و طرح دکترین او گسترش یافت،نیکسون در سال 1969(1347) دکترین خود را ارائه داد این دکتر ین از کشورهای طرفدار امریکا می خواست تا امنیت مناطق خود را خودشان بوجود آورند،این سیاست در واقع به نوعی تشویق رژیم های وابسته به امریکا از قبیل کر ه جنوبی،ویتنام جنوبی،فیلیپین و ایران برای مسلح شدن بیشتر بشمار می رفت،بر اساس این دکترین و همچنین خواست خود شاه،ایران مسئولیت امنیت منطقه را قبول کرد و روابط بازرگانی و تجاری بخصوص در زمینه نظامی گسترش زیادی یافت بطوری که در سال های 1354-1349 ایران 9/6 میلیارد دلار اسلحه و تسلیحات نظامی از امریکا خرید و حدود شصت هزار مستشار امریکایی در ایران مشغول بکار شدند،علاوه بر آن در زمینه های دیگر نیز قراردادی به ارزش پانزده میلیارد دلار بدون صادرات نفتی به مدت پنج سال به امضاء رسید که از جمله موارد پیش بینی شده فروش هشت نیروگاه اتمی بود. توافق های دیگر در این قرارداد اختصاص پنج میلیارد دلار برای ساخت 100هزار آپارتمان،25بیمارستان،تاسیس یک مجتمع الکترونیکی،تاسیس کارخانه ساخت ماشین آلات کشاورزی،احداث بزرگ راهها و مراکز آموزشی بود.با روی کار آمدن کارتر و بیان دکترین حقوق بشر و تصمیم او به کاهش فروش تسلیحات وقفه ای کوتاه مدت در فروش اسلحه به ایران بوجود آمد که با دیدار شاه از امریکا به پایان رسید و فروش اسلحه ادامه یافت[37].

2.همزیستی مسالمت آمیز با همسایگان:

  این اصل نشاندهنده تغییری بود که در سیاست خارجی ایران بوجود آمد،به دنبال پایان مرحله جنگ سرد و شروع تنش زدایی و تغییر در سیاست خارجی امریکا و شوروی ،ایران نیز تغییراتی در سیاست خارجی خود بوجود آورد و از همزیستی مسالمت آمیز بخصوص با شوروی سخن گفت.

هدف اصلی من در سیاست خارجی این بود که ایران بهترین روابط را با کلیه کشور های همسایه و هم مرز داشته باشد،من در این زمینه توفیق یافتم زیرا مانند هر فرد با وجدانی از جنگ نفرت داشتم و صلح را برای کشور خود لازم می دیدم،کوشش من بر این بود که میان ایران و همسایگان احترام متساوی و متقابل برقرار باشد،سیاست ما با کلیه همسایگان با کلیه همسایگان مبتنی بر صلح و صفا بود.

محمدرضا شاه نه تنها از همزیستی مسالمت آمیز سخن می گفت بلکه معتقد بود باید همزیستی مسالمت آمیز را به همکاری و تفاهم بین المللی تبدیل کرد.استقرار صلح و تفاهم بدون احترام به اصل همزیستی میان ایدئولوژی ها و نظام های حکومتی مختلف (شوروی) و بدون احترام به اصل عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر  امکان پذیر نیست[38].

محمدرضا شاه در سال 1341 به شوروی اطمینان داد که به هیچ قدرت خارجی اجازه نخواهد داد در ایران پایگاه نظامی ایجاد کند و شوروی ر ا تهدید کند.بدین ترتیب یکی از عوامل نارضایتی شوروی که عضویت ایران در پیمان بغداد بود از بین رفت و بدنبال سفر شاه یک قرارداد عمده اقتصادی بمنظور ایجاد مجتمع فولاد اصفهان و کارخانه ماشین سازی اراک و یک قرارداد نظامی به ارزش 110 میلیون دلار به امضاء دو کشور رسید.در سال1352 طرح های مهمی نظیر گسترش ماشین سازی اراک،افزایش صدور گاز و محصولات پتروشیمی،استفاده مشترک از آب رودخانه های مرزی و فروش550 میلیون دلار جنگ افزار مورد موافقت طرفین قرار گرفت و بطور کلی روابط دو کشور سیر رو به گسترشی را تا زمان انقلاب 57 پشت سر گذاشت.

3.تامین امنیت خلیج فارس و خاورمیانه:

  این اصل نیز از اصولی است که در سیاست ناسیونالیسم مثبت وجود نداشت و نشانه تغییر در سیاست خارجی ایران بود.این اصل بدنبال طرح دکترین نیکسون عملی شد.

محمدرضا شاه در توضیح این اصل از سیاست خارجی خود می گوید :در سیاست مستقل ملی،مقام خاصی به خلیج فارس و امنیت آن اختصاص  یافته است،علت این است که خلیج فارس شاهرگ حیاتی اقتصاد ایران و اقتصاد دیگر کشورهای ساحلی آن است،و در عین حال امنیت راههای ارتباطی دریای که می باید ارسال نفت را به سراسر جهان تضمین کند به امنیت این شاهراه آبی وابسته است،هر نوع لطمه ای که به این امنیت چه از راه اقدامات نظامی و چه از راه خرابکاری وارد آید نتایجی با ابعادی چنان مخرب خواهد داشت که حتی تصور آن نیز دشوار است.

خلیج فارس در حال حاضر بیش از 70%نفت مورد نیاز اروپا و 90%نفت مورد نیاز ژاپن را تامین می کند.چطور می توانم اجازه داد که فعالیت های آشکار و پنهانی خرابکارانه بتواند مثلاً با منفجر کردن یک نفت کش عظیم این شاهراه حیاتی را بروی کشتیرانی بین المللی ببندد؟با توجه به این وضع حساس،سیاست قاطع ما در این مورد تامین صلح و ثبات و امنیت خلیج فارس و همکاری دوستانه و صمیمانه با کلیه کشورهای ساحلی آن است که می باید بدون دخالت قدرت های خارجی و صرفاً بر عهده کشور های ساحلی آن باشد.برای این منظور کشور ما در امر ایجاد یک قدرت نیرومند دفاعی دریایی و نظامی در خلیج فارس اهمیت حیاتی قائل است و این وظیفه ای است که ما بخاطر حفظ امنیت این شاهراه حیاتی آبی در انجام آن قصور نخواهیم کرد.

در راستای این سیاست یعنی حفظ ثبات منطقه محمدرضا شاه اقداماتی نیز انجام می دهد که عبارتند از:

1.حمایت از پاکستان در جنگ هند و پاکستان

2.مبارزه با جدایی طلبان بلوچستان پاکستان که از          طرف افغانستان حمایت می شدند

3.کمک به سلطان عمان جهت مقابله با جنبش ظفار از طریق فرستادن چند هلیکوپتر و چند هزار سرباز

4.حل مسائل مرزی با عراق

  نتیجه گیری:

در پایان باید گفت ایران در سال های 1357-1320 چهار استراتژی را در سیاست خارجی خود دنبال کرد،استراتژی اول نیروی سوم بود که منجر به گسترش روابط با امریکا شد اما خدشه ای به روابط ایران با شوروی و انگلیس وارد نکرد،استراتژی دوم موازنه منفی بود این استراتژی به علت تاکیدی که بر استقلال ایران و ممنوعیت واگذاری امتیاز به بیگانگان داشت در ابتدا موجب تیرگی روابط با شوروی و سپس انگلیس شد و روابط با امریکا را در سطح خود نگه داشت،استراتژی سوم ناسیونالیسم مثبت بود و تاکید زیادی بر امنیت و حفظ آن از طریق امریکا داشت که این مساله باعث گسترش روابط با امریکا شد و از سویی دیگر چون شوروی را عامل نا امنی می دانست روابط با آن چندان گسترش نیافت و با فراز و نشیب هایی همراه بود،سرانجام استراتژی چهارم استراتژی مستقل ملی بود که در واقع ادامه همان استراتژی ناسیونالیسم مثبت بود با این  تفاوت که بر همزیستی مسالمت آمیز با همسایگان تاکید می کرد و همین عامل گسترش روابط با شوروی را به دنبال داشت.