جنگ جهانی دوم در استان کردستان

از جمله رؤساى اين گروه مى‏توان به محمد رشيدخان، قادرخان زاده معروف به حمه رشيد، محمودخان دزلى، محمودخان كانى سانانى اشاره كرد كه در دوران تبعيد خود تحت حمايت مالى و سياسى دولت انگليس قرار داشتند.

از هم پاشيدگى سريع ارتش شاهنشاهى در برابر حملات ارتش سرخ و نيروهاى انگليسى، فرار افسران و سربازان از پادگانها و آشفتگى و سردرگمى در ميان فرماندهان، شرايط مناسبى را براى مسلح شدن دوباره عشاير و ايلات ايران، از جمله كردها فراهم ساخت.

در كردستان هم مانند خراسان، لرستان و استانهاى ديگر، مردم يا نظاميان را خلع سلاح مى‏كردند و يا سلاحهايشان را به قيمت بسيار ارزان مى‏خريدند. با تسليح همگانى در استان بلافاصله اتحاديه عشاير ناراضى شكل گرفت و ايلات بانه، مريوان، و اورامان پس از مسلح شدن، در نزديكى مرز گرد آمدند.

عشاير مريوان و اورامان تحت فرمان محمدرضاخان مريوانى، محمود خان كانى سانانى و محمود خان دزلى از مرز گذشته آماده حمله به شهر سنندج شدند. از سوى ديگر حمه رشيد و خان‏هاى مريوان و اورامان در اين زمان خواستار شناسائى استقلال كردستان از سوى بريتانيا شدند و مذاكرات ميان آنان با افسران انگليسى در سنندج ده روز به طول انجاميد و سرانجام مسئولان انگليسى به كردها پاسخ دادند كه اين مسئله بايد در سر فرماندهى عالى ارتش انگليس در بغداد مورد مذاكره قرار گيرد.

در اين مدت چون از مركز تلگرافى مبنى بر دستور عدم مقاومت صادر گرديد قرار شد كه قواى مسلح در بانه شبانه با تمام تجهيزاتى كه قابل حمل است، شهر را ترك و به مريوان بروند. اما اين تصميم به مرحله عمل در نيامد. در اين هنگام خبر رسيد كه روسها وارد استان كردستان شده و از سقز به سوى بانه حركت نموده‏اند. قبل از ورود روسها رؤساى ادارات و جمعى از مردم براى استقبال آنها به خارج شهر رفتند.

پس از گذشت 4 ساعت در ميان اضطراب و دلهره اهالى، كاميونهاى حامل سربازان روس در حاليكه چهارده كاميون سرباز و درجه‏دار و افسر، كه يك زره پوش پيشاپيش آنها در حركت بود، از جانب روستاى به روژه كون ظاهر شدند.

روسها با احتياط به پل رودخانه كه محل اجتماع نظاره كنندگان بود، نزديك شدند. در اين هنگام اقليت يهودى مقيم بانه، يك رأس گاو جلو روسها قربانى كردند. ولى آنها كمى به آن منظره خيره شده و با حالت بى تفاوتى به راه خود ادامه داده و بسوى پادگان در جنوب غربى شهر روانه شدند.

روس‏ها به محض ورود به سربازخانه «سرهنگ رضا لشكرى» فرمانده هنگ و بيشتر افسران را بازداشت كردند و در كاميونى به رضائيه اعزام نمودند و تمامى هنگ سرباز و درجه‏دار را به مدت 24 ساعت در شرق سربازخانه نگهداشتند. سپس در انبار پوشاك را باز كرده، به هر يك ازسربازان يك دست لباس نو داده و آنها را آزاد گذاشتند، تا بهرجا كه مايلند بروند.

سربازان بلافاصله به شهر ريخته و به فروش پتو و پيت حلبى كه در آن زمان براى آنها حكم چمدان را داشت پرداختند تا بتوانند با پول آنها به زادگاه خود بازگردند.

هر پيت حلبى را به بهاى چهار شاهى (51 ريال) و پتو را در حدود دو تومان مى‏فروختند. پس از سه چهار روز جز معدودى از سربازان كه براى خرج سفر در شهر به كارگرى اشتغال داشتند، كسى باقى نمانده بود. آنها با پاى پياده، يا كرايه كردن اسب و الاغ بانه را بسوى سقز ترك كردند.

روس‏ها در سرباز خانه و كانى (چشمه) سيد شاطر واقع در شمال سربازخانه اردو زده و براى خريد پاره‏اى مايحتاج در بازار به گردش مى‏پرداختند. چيزى كه از خواروبار زياد همراه داشتند قند بود كه در مقابل انگور به باغداران كوه «آربه با» مى‏دادند.

روس‏ها پس از يك هفته بانه را ترك نمودند و اداره امور بدست كلانتر مرز (مرزبان) و فرمانده ژاندارمرى و معدودى افسر و گروهى درجه دار و مأمور شهربانى سپردند. پاسگاههاى ژاندارمرى در دهات و شهربانى، همچنان دست نخورده باقى مانده بود. بعضى مأمورين مردم را به اتهام دست درازى به اموال پادگان اذيت مى‏كردند.

محمد رشيد خان از ياغيان منطقه كه از مدتها قبل در موصل تحت نظر بود و در داروخان به سر مى‏برد هنگامى كه متوجه شد روس‏ها تمامى سربازان هنگ بانه را مرخص نموده‏اند، موقع را مناسب ديد و خود را براى حمله به شهر مرزى بانه آماده ساخت.

او نخست به اتفاق برادرش محمد امين خان به ده «بوين خووارو» وارد شد و با بيگزاده‏هاى بانه از قبيل عبدالله بيگ سيران به ن (سرحدى)، محمد رشيد بيگ بله كه و قادرخان آرمرده (احمدى) ارتباط برقرار نمود و آنها را به همكارى دعوت كرد. پس از موافقت آنها، با عده‏اى ديگر از بيگزاده‏هاى بانه، مجتمعا بسوى ده «طرخان آوا» در دامنه كوه بابوس وارد شدند.

محمد رشيدخان پيامى براى سرپرست پادگان و ژاندارمرى و رؤساى ادارات فرستاد و از آنها خواست كه بمنظور جلوگيرى از خونريزى با افراد خانواده و اموال شخصى خود بانه را ترك و شهر را تسليم نمايند.

فشنگى هم همراه نامه فرستاده بود، بدين معنى كه اگر مقاومت كنند، سرو كارشان با گلوله خواهد بود. فرمانده پادگان و رؤساى ادارات پس از تشكيل جلسه‏اى، طى نامه‏اى در خواست محمد رشيد خان را رد نموده، اظهار داشتند كه از نيروى كافى برخوردارند و هرگز تسليم نخواهند شد و يك «سركه يى» مخصوص دور سرزنان را برايش فرستادند، يعنى كه ما شما را مرد بحساب نمى‏آوريم.

مدافعين در سرباز خانه و قلعه و شهر و اطراف آن به سنگر بندى و ايجاد استحكامات پرداخته و به تمام رؤسا و كارمندان ادارات هم يك قبضه تفنگ و مقدارى فشنگ دادند تا هر كسى از محل خود به دفاع بپردازد.

در روز 18/6/1320 به منظور ارعاب هواداران محمد رشيدخان، كه مركز اصلى آنها طرخان آوا بود سه گلوله توپ به سوى آنجا شليك شد ولى هيچيك به هدف اصابت نكرد. شايع بود كه روسها در توپ‏ها خرابكارى كرده بودند.

رشيد خان در تاريخ 18/6/1320 با تاريك شدن هوا حمله به بانه را آغاز كرد و به زودى شهر بانه و سپس سقز و سردشت به دست قواى عشايرى رشيدخان سقوط كرد و سقز چندين مرتبه بين قواى دولتى و رشيدخان دست به دست شد.

رشيد خان براى اداره بانه و رسيدگى به كارها سه نفر (محمد رشيد خان، سليم خان و نصرالله خان) را تعيين كرد كه يكى از وظايف آنها، محاسبه در آمدى بود كه بعنوان باج از كاروان‏هايى كه بين سقز و بوكان و كردستان عراق عبور و مرور مى‏كردند.

از سوى ديگر رشيد خان اقدام به تصرف مريوان كرد، ولى با حمله ارتش از مريوان عقب نشست و در بانه نيز با شكست نيروهايش اقدام به ريختن نفت در خانه‏ها و آتش زدن شهر كرد.

با پخش اين خبر در سراسر ايران، اعاناتى براى مصيبت زدگان بانه جمع آورى شد و عده‏اى توانستند با گرفتن كمك‏هاى جنسى و نقدى براى خود سرپناهى بسازند.

محمد رشيد خان سپس به نزد قاضى محمد كه در مهاباد اعلام خود مختارى كرده بود، رفت و پس از دريافت درجه ژنرالى از او، در ده سرا بين سقز و بوكان اقامت گزيد.

اين وضعيت تا سال 1325 ادامه داشت و ارتشيان در داخل پادگان‏ها در نهايت پريشانى به سر مى‏بردند و از لحاظ غذا و پوشاك بسيار در مضيقه بودند، بسيارى از ايشان كفش به پا نداشتند.

در آن زمان ارتش ايران به علت فقدان نيروى هوايى مجهز، قادر به تأمين نيازهاى پادگانها از راه هوا نبود. براى شكستن محاصره نيرويى مشكل از چند هزار نفر از سقز خارج شدند و با شكست به پادگان بازگشتند.

رئيس ستاد ارتش وقت، سرلشگر رزم آرا توانست با زيركى خاص با چند ماشين غير نظامى وسايل مورد نياز سربازان را به پادگان اعزام كند. به اين طريق حلقه محاصره شكسته شد وارتشيان دوباره نيرو گرفتند. در مدت اشغال شهر نيروهاى دمكرات لباسى شبيه لباس افسران روسى بر تن داشتند و بين شهرهاى كردستان رفت و آمد مى‏كردند.