رويكردهاي مسلحانه به مبارزۀ عليه شاه

اينكه چرا حضرت امام خميني(ره) به مبارزة مسلحانه خوشبين نبود و اجازۀ آنرا در زمان نهضت انقلابي مردم به هيچ فرد و گروهي نميداد براي ما، كه در فضاي فرحناك پس از پيروزي انقلاب اسلامي نفس ميكشيم، ابهام چنداني ندارد، امّا براي بعضي از مبارزين و انقلابيان در دوران قبل از پيروزي انقلاب امّا و اگرهاي بسياري ايجاد كرده بود.
انقلاب كه پيروز شد و چند سالي كه از اين پيروزي گذشت، براي بسياري تازه معلوم شد كه اين انقلاب چقدر فكري و عميقاً فرهنگي است و مبارزات مسلحانه چه ابزارهاي كوچكي براي آن پيروزي بزرگ بوده است. در اين مقاله فراز و فرودهاي مبارزۀ مسلحانه در تاريخچه انقلاب اسلامي و ديدگاههاي نافذ امام خميني(ره) در اين بارۀ را مطالعه خواهيد فرمود.
 
بيشك هرگونه دگرگوني مستلزم وارد آوردن انرژي و خنثيسازي دافعهها و موانع و غلبه بر جاذبههايي است كه در حقيقت حافظ وضع موجود بهشمار ميرود. مقاومت در برابر تغيير و دگرگوني از جمله پايههاي اساسي ثبات بهشمار ميآيد و بدون اين مقاومت اصولاً سياليت و بيثباتي جاي ثبات و استحكام را خواهد گرفت. اين قاعده در عرصة سياست نيز صادق است و شايد بيشترين مصاديق عملي و كاربردي اين قاعده در حوزة ثبات و دگرگوني سياسي معنا پيدا كند. انقلاب و دگرگوني در حوزة سياست (اعم از انقلاب بنيادي و دگرگوني در روبناها و هيئت حاكمه) بدون غلبه بر وضع موجود و خنثيسازي مقاومت نظام موجود در برابر تغيير روي نخواهد داد و تقابل نيروهاي طالب تغيير و حافظان ساختارهاي حاكم منازعة اصلي و موضوع محوري هر انقلابي است. اين منازعه به عرصة مورد مناقشه بستگي تام دارد؛ اگر نيروهاي انقلاب به تغيير در مباني و پايههاي نظام سياسي موجود بينديشند شكل و مسير انقلاب و دگرگوني سياسي با زماني كه هدف از تغيير صرفاً دگرگوني در هيئت حاكمه است، متفاوت خواهد بود. ايجاد تغيير در باورها و فضاي فكري حاكم بر هر جامعهاي نيازمند گذر زمان و انديشهها و روشهاي فكري ــ فرهنگي جانشين انديشههاي مبنايي موجود است؛ حال آنكه اگر هدف صرفاً تغيير ساختارها يا روبناي سياسي باشد، حذف روبناي موجود يا تغيير در گروههاي حاكمان (از هر طريق ممكن) كفايت خواهد كرد.
 در حقيقت آنچه سازوكارها مطلوب انقلاب و دگرگوني سياسي را تعيين ميكند، حوزة اهداف مورد نظر دگرگونيطلبان است. كودتاي نظامي يا دگرگوني سريع و درعينحال خشونتبار شيوة مطلوب انقلابياني است كه به تغيير در روبناها يا حتي دگرگوني در هيئت حاكمه و تركيبات آن ميانديشند. اين در حالي است كه دگرگونيطلبان بنيادي، تحولات عميق و درازمدت در جامعه را مدنظر دارند و براي رسيدن به اين هدف به ابزارهاي فكري ــ فرهنگي متناسب با عمق تغييرات مورد نظر خود متوسل ميشوند. طبيعي است هرچه آگاهي انقلابيان به ماهيت تغييرات مطلوب عميقتر باشد، جهتگيريهاي مبارزاتي آنها مشخصتر و دقيقتر خواهد بود.
از سوي ديگر نگرش طالبانِ تغيير به انسان نيز تعيينكنندة سازوكارها، مسيرها و روشهاي مبارزاتي است؛ اگر انسان موجودي مختار و متفكر فرض شود، شيوه و راهكار مبارزه بر اساس احترام به آگاهي و اختيار انسان و مشاركت دادن او در پديد آوردن دگرگوني طراحي ميشود؛ حال آنكه مبارزان و انقلابياني كه انسان را موجودي محصور در چهارچوبهاي جبري تاريخ يا جامعه تعريف كردهاند بيتوجه به حق انتخاب و ديدگاههاي او ميكوشند دگرگوني مدّنظر خود را طراحي، و بدون هيچگونه مشكلي تغييرات مطلوب خود را بر انسان و جامعه تحميل كنند.
انقلاب اسلامي ايران يكي از انقلابهاي تحولخواه بنيادين مهم در دورة معاصر در تاريخ بشري است و از جمله دلايل ممتاز بودن آن در ميان ساير انقلابهاي دوران حاضر تداوم دامنة تأثيرات آن در گسترة بشري تا امروز و حتي فرداست و ازاينرو شناخت آن، چه در عرصة تخصصي و پژوهشگرانه و چه در عرصة عام و همهفهم، ضروري مينمايد؛ زيرا بدون دستيابي به معرفت دروني از پديدههايي مانند انقلاب اسلامي، شناخت عوارض، پيامدها و دستاوردهاي آن ناممكن است.
از جمله مسائل اساسي در شناخت هر انقلابي (كه شناخت آن در حوزة معرفت پسيني جاي ميگيرد) شناخت سازوكارهاي شكلگيري است و بر اين اساس شناخت سازوكارهايي كه انقلاب اسلامي با توسل به آنها دگرگونيهاي مورد نظر را رقم زده اهميت دارد.
در اين ميان مبارزة مسلحانه يكي از شيوههاي مبارزاتي رايج قرن بيستم در اكثر انقلابهاي اين قرن بود كه راه حلي اساسي براي پيروزي بهشمار ميرفت. شناخت جايگاه اين شيوة مبارزاتي در انقلاب اسلامي، در عين اينكه ميتواند به فهم عميقتري از ماهيت انقلاب اسلامي منجر شود، در مرحلهاي بالاتر ميتواند به شناخت جايگاه انسان و جامعه در انديشة انقلاب اسلامي و درك تفاوتهاي بنيادين آن با ساير حركتهاي تحولخواه سياسي جهان معاصر منجر شود. در نوشتار حاضر تلاش شده است تا با تكيه بر اسناد تاريخي، جايگاه حركات مسلحانه در انقلاب اسلامي بررسي شود كه در اين ميان به انديشه و نگرش بنيانگذار، طراح و رهبر انقلاب اسلامي، يعني امام خميني(ره)، در جايگاه انديشة شاخص انقلاب اسلامي، توجه ويژهاي شده است.
بر اين اساس ابتدا جايگاه مبارزه مسلحانه و علل طرح آن در مبارزات انقلابي دهههاي 1340 و 1350.ش بررسي مختصري شده و پس از آن ديدگاههاي امام خميني(ره) دراينباره تبيين گرديده است. مقايسة ميان دو گونه نگرش (نگرش گروههاي سياسي به مبارزة مسلحانه از يكسو و نگرش امام به اين مقوله از سوي ديگر) ميتواند به فهم علل ممتاز شدن مسير و انديشة امام(ره) در ميان ساير انديشههاي رايج انقلابي و تبديل آن به گفتمان مسلط انقلاب در جامعة ايراني كمك كند.
 
تاريخچة مبارزات مسلحانه در ايران
از آغاز دهة 1340، چند حادثه در جهان اتفاق افتاد كه بر نگرش سياسي بسياري از مبارزان كشورهاي جهان سوم اثر گذاشت. مهمترين اين حوادث، پيروزي فيدل كاسترو در كوبا و جنبش آزادي در الجزاير بود. اين دو حادثه همزمان با نبرد قهرمانانة مردم ويتنام عليه اشغالگران فرانسه و سپس مهاجمان امريكايي بود. در خاورميانه رشد و توسعۀ ناسيوناليسم عرب به رهبري جمال عبدالناصر در مصر، حوادث عراق، يمن، جنگهاي آزاديبخش در افريقا و ساير نقاط، شرايط و اوضاع خاصي را در جهان بهوجود آورده و دوران مبارزات آزاديبخش و عصر جنبش انقلاب مردمي فرا رسيده بود. در ايران، محاكمۀ سران نهضت آزادي در دادگاههاي نظامي و سركوب قيام 15 خرداد 1342 نيز به سهم خود، تأثيرات جدي و گستردهاي بر جامعه، بهويژه مبارزان ملي ــ مذهبي گذاشت؛ بهگونهايكه بسياري از مبارزان به اين نتيجه رسيدند كه با حاكميت سر تا پا مسلح، خشن و بيرحم، ديگر نميتوان از قانون سخن گفت و مبارزۀ مسالمتآميز قانوني ديگر بيفايده است. در اواخر سال 1343 تقريباً همۀ گروههاي مخالف رژيم با ديدگاههاي مختلف، به نتيجهاي واحد رسيدند و آن مبارزۀ قهرآميز مسلحانه بود. در خارج از كشور، به دليل باز بودن فضاي سياسي و دسترسي به امكانات فراوان، انديشۀ مبارزۀ مسلحانه شايد زودتر از داخل ايران مدّنظر قرار گرفت.
بيژن جزيي، از رهبران جبنشهاي چريكي اين دهه، زمينهها و علل رشد گرايشهاي مسلحانۀ چريكي را چنين جمعبندي كرده است: 1ــ از سرگرفته شدن ديكتاتوري نظامي كه با كودتاي 28 مرداد استقرار يافته و با سركوبيهاي سالهاي 1341 و 1342 شدت تازهاي يافته بود؛ 2ـــ شكست فعاليتهاي جبهۀ ملي دوم و از بين رفتن امكانات قانوني و سرخوردگي از فعاليتهاي علني و عمومي؛ 3ــ شكست فعاليتهاي مخفي از سال 1335 به بعد كه بياثر بودن فعاليتهاي سياسي گروهي را ثابت ميكرد؛ 4ــ به ميدان آمدن نسل تازهاي از مبارزان، طي سالهاي 1339 تا 1342 كه نيروهاي لازم براي جريانهاي بعدي را فراهم نمودند؛ 5ــ انعكاس پيروزيهاي انقلاب الجزاير و تأييد مشي قهرآميز و نتايج انقلاب كوبا در زمينۀ مسائل مشي حزب طبقۀ كارگر و تاكتيكهاي مبارزۀ مسلحانه، انعكاس نبرد ويتنام و جنبشهاي انقلابي افريقا (مثل كنگو) كه به تشديد تمايلات مسلحانه منجر شد؛ 6ــ انعكاس تقابل ايدئولوژيك چين و شوروي به صورت عاملي در تأكيد بيشتر بر ضرورت گذار قهرآميز و جنبشهاي رهاييبخش ضدامپرياليستي.[1]
جزئي در پايان افزوده است: «اين زمينهها موجب تشكيل گروهها و محفلهاي جديدي شد كه در درجات مختلف و با ايدئولوژي¬هاي مختلف درصدد پياده كردن مشي جديدي قهرآميز برآمدند».[2]
بدينسان افراد و گروههاي مخالف رژيم، با ديدگاههاي متفاوت، براي بهرهگيري از تجربههاي رهبران جنگهاي چريكي و نبرد مسلحانه، آثار و نوشتههاي مائو، جياپ و چهگوارا و دبره و به طور كلي ادبيات انقلابي امريكاي لاتين را مطالعه كردند و كتابهايي نظير «جنگ گريلايي» اثر چه گوارا و «انقلاب» اثر رژي دبره ترجمه شد. از طرف ديگر پيروزي انقلاب الجزاير و شدت گرفتن جنگ تودهاي در ويتنام، اين تمايلات را افزايش داد. پس از آن، تعليمات نظامي به صورت منطقهشناسي، اسلحهشناسي، تيراندازي، ساختن مواد منفجره، اصول تعقيب و شناسايي شهري، كاراته، كوهنوردي، و شناسايي كوه و جنگل مدنظر قرار ¬گرفت.[3]
دهۀ 1340، دهة پديد آمدن گروههاي مبارز، با مشي مسلحانة چريكي در ميان نيروهاي مذهبي و ماركسيست بود. در كل اين گروهها را از نظر پيشينه و ديدگاه سياسي ميتوان به پنج گروه ذيل تقسيم كرد: 1ــ سازمان چريكهاي فدايي خلق ايران؛ 2ــ سازمان مجاهدين خلق ايران؛ 3ــ گروههاي كوچك اسلامي چون «امت واحده»، «منصورون»، «صف»، «فلاح»، «موحدين»، «بدر»، «ابوذر نهاوند»، «شيعيان راستين همدان»، «الله اكبر اصفهان»، «الفجر زندان قصر»، «مهديون»؛ 4ــ گروههاي كوچك ماركسيست همانند «سازمان آزاديبخش خلقهاي ايران»، «گروه لرستان»، «آرمان خلق»، «توفاني»، «سازمان انقلابي حزب توده»، «حزب دموكرات كردستان»، «اتحاديه كمونيستها»، «گروه فلسطين»، «ستارۀ سرخ»؛ 5ــ مجاهدين ماركسيستشده (گروهي كه از مجاهدين خلق منشعبشده، پس از انقلاب، عنوان سازمان پيكار در راه آزادي طبقۀ كارگر را براي خود برگزيدند).
علاوه بر گروههاي فوق در اين فاصلة زماني گروههاي ديگري نيز ظهور كردند و مدت كوتاهي به مبارزۀ مسلحانه با پهلوي دست زدند، اما در همان آغاز فعاليتشان به وسيلۀ ساواك متلاشي شدند. شماري از اين گروهها عبارتاند از: «هيئت موتلفههاي اسلامي»، «حزب ملل اسلامي»، «حزب الله»، «جبهۀ آزاديبخش مردم ايران (جاما)»، «جنبش چريكي بهمن قشقايي (عشاير جنوب)» و «گروه نيكخواه».
در ميان گروههاي فوق فعاليت نظامي چريكهاي فدايي خلق و سازمان مجاهدين خلق شاخصتر از بقيه به شمار ميآيد؛ زيرا گروههاي اسلامي براساس خط مشي ترسيمشده از سوي امام خميني(ره) انرژي چنداني در عرصة فعاليتهاي نظامي هزينه نكردند و آگاهانه از تمركز فعاليتهاي خود بر مبارزة مسلحانه سرباز زدند، اما دو گروه يادشده، براساس نگرشها و تعاليم چپگرايانه، «تنها ره رهايي» را «جنگ مسلحانه» قلمداد ميكردند و بر اين اساس بارزترين اشكال مبارزة مسلحانه را در دوران پهلوي دوم همين دو گروه پيگيري كردند. از ميان دو گروه يادشده سازمان مجاهدين خلق، به دلايلي مانند داشتن وجهة مذهبي و به دنبال آن برخورداري از امكان استفاده از نيروها و امكانات قشرهاي مذهبي جامعه، گسترش و فراگيري بيشتري داشت و توانست با بهرهبرداري از تظاهر به مذهب در مدت بسياري حمايت و توجه بخشهايي از روحانيت و مبارزان مذهبي را به خود جلب كند و طي زمان بيشتري (حد فاصل سالهاي 1350ــ 1355) به اقدامات مسلحانه عليه رژيم پهلوي دست زند؛ حال آنكه چريكهاي فدايي خلق، بهدليل تضاد آشكار با مذهب فاقد حمايت و پشتوانة مردمي بودند و پس از اقدام اوليه نظامي در حادثة سياهكل بخش اعظم امكانات و نيروهاي خود را از دست دادند و به صورتي بسيار محدود و كمفروغ به حيات خود ادامه دادند و در عمل پس از ماجراي سياهكل عمليات نظامي مهمي از آنها مشاهده نشد.[4]
بر اين اساس بررسي ديدگاهها و نگرشهاي سازمان مجاهدين خلق ايران تا حدودي نماي كاملي از نگرش به مبارزة مسلحانه در ايران عصر پهلوي دوم را نشان ميدهد. بر اساس باورهاي برآمده از تلفيق ديدگاههاي ماركسيستي و چپگرايانه با برخي گزارههاي موجود در متون مذهبي، بنيانگذاران سازمان موضع خود را چنين تبيين مينمودند:
سازمان در اين مورد ارزش مردم را همچون انرژي آب پشت سد دانسته است كه در صورت باز شدن يك منفذ، با فشار و قدرتي فوقالعاده به خارج سرريز ميكند يا همچون موتوري كه براي روشن شدن به استارت نياز دارد و بالاخره نظير بشكة باروتي كه براي انفجار و شعلهور شدن آن، به جرقهاي نياز است، اين منفذ، اين استارت و اين جرقه و چاشني چيزي جز اعمال ارادۀ قهرآميز آگاهان و مسئولان جامعه و سازمانهاي رهبريكنندۀ متعهد به انقلاب ضد امپرياليستي و ضد سرمايهداري ايران نيست. آنها وظيفه دارند كه با دست زدن به مبارزة مسلحانه با دشمن و ايستادگي و مقاومت در برابر جنايات آن و ضربهزدن به مهمترين افراد و تأسيساتش، هم شيوۀ مبارزۀ اصولي و هم امكان قطعيت مبارزة پيروزمندانه عليه دشمن را به مردم بياموزند و فقط از اين طريق است كه اعتمادبهنفس مردم مجدداً به آنها باز ميگردد و آنگاه همچون رودخانۀ خروشاني هرچه را كه بر سر راهشان هست از ميان برخواهند داشت.
در ايران نيز وضع چنين است آنچه ميتواند به مردم ايران اعتمادبهنفس بخشد، آنها را به صحنۀ مبارزه بكشاند و به ميدان بياورد، پيشگامان انقلابي و مبارزۀ مسلحانه با رژيم و ضربهزدن به افراد و تأسيسات عمدۀ او در نقاط مختلف به صورت متوالي خواهد بود.
ازاينرو سازمان معتقد بود كه بايد به صورتي غافلگيرانه و در اولين فرصتي كه توانايي اقدام مسلحانه را داشته باشد، ضربات كاري و در عين حال متعددي را عليه افراد و شخصيتهاي منفور رژيم و تأسيسات عمدۀ آن وارد سازد.[5] ريشههاي گرايش سازمان به مبارزۀ مسلحانه را بايد در مسير مطالعاتي و انديشههاي بنيانگذاران آن (كه تأثيرگرفته از مبارزات مسلحانۀ عمدتاً چپگرايانه و آزاديبخش سالهاي جنگ سرد بود) جستجو نمود.
 حنيفنژاد،[6]  طي مطالعات خود در زندان، به مدت يك سال به مطالعه و بررسي انقلابهاي كوبا، ويتنام و الجزاير مشغول بود و اين تأثيرپذيري بعداً در مركزيت سازمان رواج يافت؛ بهگونهايكه تحتتأثير مبارزات چريكي در كوبا، ويتنام و الجزاير و با الهام گرفتن از نظرية «رژه دبره» موسوم به «تئوري روشنفكران موتور كوچك و مردم موتور بزرگ انقلاب» مصمم شد شيوۀ مسلحانه را در پيش گيرد. طي سال 1347 سازمان نشستهايي را با شركت كادرهاي خود، كه تعداد آنها به سي نفر ميرسيد، ترتيب داد. هدف از برگزاري اين نشستها، تعيين خط مشي آيندۀ سازمان بود. اين جلسات، كه به جلسات تعيين استراتژي سازمان شهرت يافت، تا اواخر سال 1347 ادامه پيدا كرد و كادرها پس از جمعبندي بحثها، به نتايج ذيل رسيدند: 1ــ مبارزة مسلحانه تنها راه پاياندادن به عمر رژيم شاه و قطع سلطۀ امپرياليسم در ايران است و بدون قهر مسلحانه، امكان هيچگونه مبارزۀ پيروزمندانه وجود ندارد؛ 2ــ وضعيت امروز جامعه، به صورت بالقوه، آمادۀ شروع مبارزۀ مسلحانه است و بالفعل و مردمي شدن آن به آغاز حركت روشنفكران جامعه در اين مسير بستگي دارد؛ 3ــ زمان آغاز اين مبارزه از سوي سازمان، بسته به مهيا شدن حداقل آمادگيهاي نظامي، يعني تأمين اسلحه، مهمات و آموزش نظامي افراد است.
به دنبال جمعبندي يادشده در اوايل سال 1348 هشت نفر از اعضاي مركزي سازمان به منظور تعيين تاكتيك مبارزۀ مسلحانه مجموعه جلساتي را در تبريز برگزار كردند و سرانجام به اين نتيجه رسيدند كه به دليل وضعيت خاص مناطق روستايي ايران امكان شروع مبارزۀ مسلحانه از اين مناطق وجود ندارد. و سازمان ناگزير بايد به جنگ چريكي شهري روي آورد.[7] در پي اين تصميم، بخشهايي از سازمان مأمور تدوين طرح جنگ چريكي شهري با استفاده از الگوي انقلاب الجزاير شد و سازمان سه شيوۀ بمبگذاري و انفجار، حمله به بانكها و ترور افراد، را براي جنگ شهري برگزيد.[8]  علي ميهندوست، از اعضاي مركزي سازمان، طي دفاعيات خود در دادگاه رژيم شاه، اهداف مورد نظر سازمان از جنگ چريكي شهري را چنين برشمرده است: 1ــ ضربه زدن به مراكز استراتژيك رژيم شاه و مراكز وابسته به امريكا، انگلستان و رژيم صهيونيستي در ايران؛ 2ــ حمله به بانكها و تأمين بخشي از هزينههاي مبارزه از اين طريق؛ 3ــ ضربه زدن به قواي امنيتي رژيم (ساواك و شهرباني) به منظور نشاندادن ضعف رژيم و آسيبپذير بودن آن.[9]
بهرغم تمامي ادعاها و صرف هزينههاي انساني و مادي فراوان، سازمان مجاهدين خلق در مسير مبارزة مسلحانه به بنبست رسيد و نتوانست به هيچ يك از اهدافي كه براي مبارزة مسلحانه ترسيم كرده بود برسد. جالب آن است كه سران سازمان پس از گذر از چندين سال مبارزة مسلحانه، از اواسط سال 1355 به بيحاصل بودن اين شيوة مبارزه پي بردند و در عمل آن را نفي كردند و با اين بهانه كه جامعه آمادگي پذيرش اين شيوه از مبارزه را ندارد و آن را كنار گذاشتند.[10]
از نكات مهم اين است كه سازمان در آغاز روي آوردن به مبارزة مسلحانه كوشيد اعتماد و همراهي امام خميني(ره) به مسير خود را جلب كند و دوبار در سالهاي 1350 و 1351، با فرستادن دو نفر از اعضاي مركزي خود به نامهاي تراب حقشناس و حسين احمديروحاني به محضر امام در نجف به اين اقدام دست زد. شرح اين ماجرا به روايت حسين احمدي، به اين شرح است: «آقاي دعايي كه در ارتباط نزديك با امام بود، موافقت امام را براي اين ملاقات جلب نمود و با تصميم و موافقت ارگان خارج از كشور، مسئوليت انجام اين ملاقات بر عهدۀ من قرار گرفت. من در جلسة اول به اتفاق آقاي دعايي به حضور امام رسيدم و پس از معرفي شدن من توسط آقاي دعايي، هدف از اين ملاقات را براي امام توضيح دادم و در اين رابطه قرار شد طي جلسه يا جلسات بعدي توضيحات بيشتري از سوي من دربارة مواضع سازمان در زمينههاي مختلف به امام داده شود.
در طول جلسات بعدي كه مجموعاً به شش يا هفت جلسه رسيد، من بدون حضور هيچ فرد ديگري در منزل مسكوني امام در نجف اشرف خدمت ايشان ميرسيدم و دربارة تاريخچة سازمان، وضعيت تشكيلاتي آن و بهويژه در مورد حادثۀ اول شهريور و ضرباتي كه از سوي رژيم به سازمان وارد آمد و تعداد افراد دستگيرشده و موضع تشكيلاتي آنها و آخرين وضعيت كه سازمان در آن قرار داشت، مطالبي عنوان گرديد. در مرحلۀ بعد دربارۀ مواضع ايدئولوژيك سازمان توضيح مختصري داده شد و در اين مورد قرار شد امام دو تا از جزوههاي سازمان را كه در آن موقع در اختيار من بود، يعني جزوۀ «راه انبياء راه بشر» و «امام حسين»، را مطالعه كنند. امام اين دو جزوه را مطالعه كردند و نظرات خودشان را هم در يكي دو صفحه به طور مختصر نوشتند كه متأسفانه اين نوشته در اختيار نيست و آنچه را كه من از آنها به خاطر دارم، يكي ايراد به تحليل و برداشت سازمان از مسئلۀ قيامت و ديگري ايراد به نظريۀ تكامل مورد قبول سازمان، كه اساس مبتني بر نظريۀ داروينيسم و توماسيون (جهش) است، بود. امام همچنين به اين مسئله كه در طليعه و آغاز نوشتههاي سازمان نامي از خدا نيامده، انتظار داشتند در زمينۀ خطمشي سازمان و اينكه چرا مبارزۀ مسلحانه را در دستور كار خود قرار داده، براي امام توضيحاتي داده شده و امام به طور مشخص روي اين موضوع تكيه كرده و اين خط مشي را نادرست دانستند و اظهار داشتند كه مردم آماده نيستند و حاضر نخواهند بود از شما و اين برنامهتان پشتيباني كنند و شما هم كه نيروي قابلي نيستيد و حتماً شكست ميخوريد و از بين ميرويد. امام در مقابل اين نكته كه گفته بودم اولاً مردم آمادگي نسبي لازم را براي اين نوع مبارزه دارند، دقيقاً هم مبارزات از نيروي اندك و محدود شروع شده و در جريان فعاليت و مبارزه با پيوستن مردم به آنها قوت و قدرت گرفتهاند، توضيح دادهاند اين طور نيست كه شما ميگوييد و تا آنجا كه من اطلاع دارم هنوز مردم آماده نيستند كه به اين شكل مبارزه كنند و در پايان با تأكيد زياد اظهار داشتند كه به هر حال من با مبارزة مسلحانه موافق نيستم».
 
نگرش امام به مبارزة مسلحانه
براساس مطالب پيشگفته شايد چنين تصور ميشود كه امام خميني(ره) مبارزة مسلحانة گروههاي غير مذهبي و سازمانهايي را نميپسنديد كه محل اعتماد ايشان نبودند و در كل ايشان با مبارزة مسلحانه موافق بود؛ حال آنكه بررسي تحقيق اين امر را ثابت ميكند كه امام(ره) به هيچ روي مسير انقلاب را منطبق با مشي مسلحانه نميدانست و ازاينرو هيچ يك از گروههاي اسلامي نتوانستند اجازة مبارزة مسلحانه با رژيم پهلوي را از محضر ايشان كسب كنند.
حجتالاسلام سيد جعفر شبيري زنجاني از جمله مبارزان مسلمان قبل از انقلاب در اين باره در خاطرات خود چنين آورده است: «به ياد دارم سالها بعد كه براي كسب اجازه از امام به نجف رفته بوديم، امام هم در مورد قيام مسلحانه همين را فرمودند. ما از همه نااميد شده بوديم كه چنين مجوّزي را به ما بدهد و نزد خود تصور كرديم كه شايد امام موافقت كنند؛ چون امام در سخنرانيهايشان با لحني كوبنده سخن ميگفتند و ما گمان كرده بوديم بايد عليالقاعده با قيام مسلحانه موافق باشند. بعدها بود كه متوجه شديم ايشان با اين شيوه موافق نيستند، يادم هست كه خود من زماني كه امام در نجف بودند، همراه با  ابوشريف و جواد منصوري نزد ايشان رفتيم تا براي قيام مسلحانه يك مجوّز رسمي كسب كنيم كه در آنجا خدمت امام عرض كردم كه يك عرض خصوصي دارم. فرمودند: فردا بيا، فرداي آن روز رفتم و يك ساعتي نزد ايشان بودم و صحبت كرديم و ايشان با قيام مسلحانه مخالفت كردند. ميفرمودند بايد به مردم آگاهي داد. من خودم يك لحظه به امام شك كردم و پيش خودم گفتم نكند امام چون مدتي از كشور دور بودهاند از اوضاع بيخبر هستند و يا سن و ضعف مزاج بر تصميمات ايشان تأثير گذاشته است، ولي بعدها متوجه شدم كه مسئله انجام تكليف است و ملاك، انجام تكليف و وظيفه است نه حب و بغض و احساسات. دربارة حركتهايي مانند فدائيان اسلام نيز ايشان اعتقاد داشتند اين نوع حركتها به جايي نميرسد؛ هرچند اقدامات شهيد نواب را تخطئه نميكرد و تا آنجا كه توان داشت براي آزادي ايشان كوشيد».[11]
مرتضي الويري نيز، كه از جمله مبارزان مسلمان قبل از انقلاب بهشمار ميآيد، در همين باره در خاطرات خود چنين آورده است: «ابهام ديگري كه باز من در همان سؤالهايم مطرح كردم و ايشان هم پاسخ دادند، عبارت از اين بود كه من گفتم كه به هر حال براي رژيمي كه مسلحانه دارد با ما ميجنگد و متكي بر اسلحه است، ما بايد از همان ابزار استفاده كنيم. ايشان اين منطق را نپذيرفتند. نفي كردند و گفتند كار فرهنگي مقدم بر هر كاري است و شما بايد تلاش بكنيد كه مردم را نسبت به واقعيتها آگاه بكنيد و هر چه كه مردم بيشتر آگاه بشوند، خود اين مردم، يك حركت مردمي را شروع ميكنند كه ميتوانند مقابله با سلاحهاي آنها [بكند] و بنابراين كار مسلحانه در اين مقطع را ايشان گفت كه من مصلحت نميدانم. به ايشان عرض كردم كه حالا در ايران ما به چه كسي مراجعه بكنيم در مسائل مبارزاتي. ايشان از فردي اسم برد كه باز براي من غير منتظره بود؛ يعني اصلاً ما آن فرد را بيشتر يك فرد آكادميك، دانشگاهي كه اصلاً كاري به مسائل سياسي ندارد ترسيم ميكرديم. ايشان فرمودند كه شما به آقاي مطهري مراجعه كنيد ما چهرههاي انقلابي كه در داخل كشور، آن موقع ميشناختيم، آقاي هاشمي رفسنجاني بود و آقاي خامنهاي بود و آقاي منتظري يك همچنين چهرههايي، آقاي مطهري اصلاً در ذهن ما مطرح نبود. هيچ تماسي هم با او نداشتيم طبيعتاً بعد كه اين بحث ديگر تمام شد و بلند شديم من گفتم بعضي از مسائل من باقي ميماند ديگر بلند شديم بياييم بيرون. من پشيمان شدم بعد از اينكه خداحافظي كردم دوباره برگشتم، ديدم امام دارد ميرود گفتم ما ديگر دستمان به شما نميرسد و اگر ميشود يك وعدۀ ديگري من خدمت شما بيايم كه ديگر مطالب ناگفته نماند. گفت باشد. فردا همين موقع دوباره بيا. روز بعد من رفتم و ديگر در تكميل همان مطالب چيزهايي گفته شد وضع مالي ما خراب بود. در همان ملاقات از ايشان اجازه گرفتيم. گفتند ما ميتوانيم از شركتهاي دولتي يا بعضي از مؤسسات به طور غير مستقيم و غيرقانوني پول بگيريم. ايشان در اين زمينهها اجازه دادند و ما اجازه گرفتيم و خيلي دست ما باز شد هم در اين زمينهها اجازه دادند، هم استفاده كردن از سهم امام را اجازه دادند».[12]
بدينترتيب گروه فلاح رهنمودهاي لازم در مبارزه را، در اين ملاقاتها از مرجع و امام خود گرفت. در اين ملاقاتها امام دربارة مبارزۀ مسلحانه و جنگ چريكي، نظر ارشادي و نه فتوايي خود را بدين صورت بيان كرد كه «مبارزه به اين شكل، نيروها را ’فشل‘ و ’پراكنده‘ خواهد كرد» و اين خود نشاندهندة بينش عميق و اميد بينظير امام به تودهها و قيام عمومي آنان بود كه حتي در آن شرايط سخت خفقان كه هيچ اميد حركتي از مردم و اجتماعات نميرفت و تنها راه موجود، جنگ چريكي گروه پيشتاز و آگاه بود تا با خون و تبليغ مشي مسلحانه و نشان دادن ضربهپذيري آن بتواند در درازمدت حركت و جنبشي در مردم پديدار و آنها را در سازمان و تشكيلاتي متشكل و مسلح كند، امام، بيتوجه به اين روشهاي بهاصطلاح علمي و تجربي، چونان پيامبران از همان آغاز، اميدش به نهضت همگاني تودههاي مردم بود و به اين عمليات آنچنانكه در نظر  بسياري از مبارزان اهميت داشت، توجه چنداني نمينمود. هر ميزان سير مبارزات انقلابي مردم مسلمان ايران به پيش ميرفت بر مقدار شور انقلابي مردم و بهويژه جوانان مسلمان نيز افزوده ميگشت و همين امر اشتياق به مبارزة مسلحانه را شدت ميبخشيد. در اين ميان گروههاي مسلمان متعددي با هدف مبارزة مسلحانه با رژيم پهلوي و منافع آن پديد آمدند، اما هر كدام در ارتباط مستقيم با امام قرار ميگرفتند، در عين دعوت به حفظ آمادگي نظامي، از بهكار بردن نيروي قهريه منع و به سمت فعاليتهاي فرهنگي فراخوانده شدند. حسن واعظي از اعضاي گروه فلق در اين باره در خاطرات خود چنين آورده است: «با آقاي ياسيني مدت دو سه هفته خدمت حضرت امام بوديم و با امام صحبت ميكرديم نظر امام را دربارۀ وحدت با ماركسيستها ميدانستيم، اما دربارۀ مشي مسلحانه و چريكي، امام تأكيد بر آمادگي و آموزش ديدن و آموزش دادن داشتند كه اگر لازم باشد، به كار گرفته شود. ايشان با اين روش ايجاد گروه و ترور مخالف بودند».[13]
محسن رفيقدوست نيز يكي از مبارزان مسلماني بود كه به مبارزة مسلحانه با رژيم پهلوي روي آورده، اما به دستور امام از اين مسير دست برداشته بود. او دراينباره گفته است: «يك بار در زمان واقعة لويزان، مرتضي حسيني به ما گفت كه يك سربازي، روزهاي آخر سربازياش است و حاضر شده با ما همكاري كند. ما با او صحبت كرديم و يك بمب بزرگ ساختيم كه زير سالن لويزان بگذارد. او بمب را در ميدان شاه سابق گذاشت. من و شهيد بروجردي كنار جوي نشسته بوديم، به من گفت: ’حاج محسن! چه كسي را ميخواهيم بكشيم؟‘ گفتم: ’نميدانم‘ گفت: ’اين طور كه نميشود‘. رفتيم و از منزل يكي از اقوام با پاريس تماس گرفتيم و با شهيد عراقي صحبت كرديم و او مطلب را به امام منتقل كرد و آمد و گفت: ’امام هم همين را ميگويند كه چه كسي را ميخواهيد بكشيد؟ سريع برويد بمب را برداريد‘. ما هم رفتيم و سرباز را پيدا كرديم و دو ساعت قبل از انفجار، بمب را برداشت و خنثي كرد».[14]
پس از ورود امام خميني به ايران، طرح ترور خسرو داد و بدرهاي توسط گروه منصورون ريخته شد، اما پس از جويا شدن نظر امام، پاسخ به آن به بررسي بيشتر موكول گرديد. غلامرضا بصيرزاده دراينباره گفته است: «گروه منصورون آمدند يك نمايندگيشان تهران و به واسطۀ فردي از امام خواسته بودند كه اگر اجازه بدهيد ما يك گروه ضربتي ترور در تهران داشته باشيم و خسرو داد و چند نفر ديگر را شناسايي كرده بودند كه بزنند، كه امام گفته بود كه شما فعلاً آماده باشيد. منتها عمل نكنيد من الان قصد دارم كه در مرحلة اول با صحبت و با اين مسائل جلو برويم، اگر نشد، بعداً من دستور خواهم داد.
يعني بچهها آماده شده بودند كه در تهران هم اقداماتي را انجام بدهند، اما امام مصلحت نديد كه اين كارها به صورت ترور در آن ايام آن هم با اذن ايشان انجام شود. اين است كه ديگر آن اقدام را انجام ندادند».[15]
 
نتیجه گیری
بررسي پيامها، گفتارها، و مصاحبههاي امام خميني(ره) در آن دوره مشخص ميسازد كه امام استراتژي اساسي خود در انقلاب اسلامي را مبارزة فرهنگي و آگاهيبخش به عامة مردم ميدانست و معتقد بود در صورتي كه تودهها به سطح مقبولي از آگاهي برسند و در زمان مناسب تصميمات لازم را اتخاذ خواهند كرد و در آن صورت ممكن است آمادگي نظامي ضرورت پيدا كند، اما با وجود اين بهكارگيري قوة قهريه بدون اجازة شرعي در حساسترين مواقع و عرصهها را هم مجاز نميدانست.
در نگرش امام، انقلاب اسلامي جز با حضور فراگير، آگاهانه و انتخابي مردم تحقيق پيدا نميكرد و ازاينرو تمام هم و غم خود را بر افزايش آگاهي مردم نهاده بودند و بيشك انقلاب اسلامي يگانه انقلاب قرن بيستم به شمار ميآيد كه مبارزان آن به جاي بهكارگيري بمب و سلاح، از كتاب، نوار، اعلاميه، سخنراني و تظاهرات خياباني مسالمتآميز بهرهبردند.
براساس اسناد موجود، طي دوران مبارزه بر ضد رژيم شاه، امام خميني(ره) هيچگاه با مبارزه و عمليات مسلحانه به شكل «جنگ چريكي بهاصطلاح پيشتاز» موافق نبود و همواره حركت نهضت را بر پاية روشنگري و آگاهي دادن مردم و بسيج تودهها درست ميدانست. ايشان در ملاقاتها و گفتارهاي مختلف با شخصيتهاي گوناگون اين نظر را بارها و بارها ابراز كرده بود، اما در درسهاي ولايت فقيه يا حكومت اسلامي كه در بهمنماه 1348 در نجف اشرف داشت، دربارة شيوة صحيح پيشبرد نهضت و ارتباط آن با مبارزة مسلحانه توضيحات مبسوطي بيان نمود. امام در بخشي از درسهاي حكومت اسلامي چنين فرمود: «اظهار مخالفت علماي ديني در چنين مواردي نهي از منكر از طرف رهبري ديني جامعه است كه موجي از نهي از منكر و يك نهضت مخالفت را به دنبال ميآورد كه همة مردم ديندار و غيرتمند در آن شركت دارند؛ نهضتي كه اگر حكام ستمكار و منحرف به آن تسليم نشوند و به صراط مستقيم روية اسلامي تبعيت از احكام الهي باز نيايند و بخواهند با قدرت اسلحه آن را ساكت كنند، در حقيقت به تجاوز مسلحانه دست زده و فئه باغيه خواهند بود و بر مسلمانان است كه به جهاد مسلحانه با فئه باغيه، يعني حكام تجاوزكار، بپردازند تا تأسيسات جامعه و روية حكومتكنندگان مطابق با اصول و احكام اسلام باشد».[16]
در جاي ديگر وقتي همة راههاي مبارزه با طاغوت را ذكر كرده، فرموده است: «آنچه كه كم داريد همت و قدرت مسلح است كه آن را هم انشاءالله بهدست ميآوريم به عصاي موسي احتياج داريم و به همت موسي، كساني بايد باشند كه عصاي موسي و شمشير علي بن ابيطالب را بهكار ببرند».[17]
شاید آيتالله شهيد دكتر بهشتي، كه خود از اعضاي شوراي روحانيت هيئتهاي موتلفۀ اسلامي بوده و از نزدیکترین یاران حضرت امام به شمار می آید، برای بیان نظر امام درباب مبارزة مسلحانه صالح ترین فرد باشد: «امام نيز احتمالاً با استفادة صحيح از سلاح در مبارزه با رژيم موافقت داشتند، ايشان معتقد بودند كه پايگاه اصلي مبارزة بايد مبارزه قاطع و آشتيناپذير اسلامي، اجتماعي، سياسي باشد و يك بازوي مسلح و يك شاخة نظامي اين مبارزه را قهرآميز و قاطعتر كند. چنانچه استفاده از وجوه شرعيه براي تهية سلاح و تأمين هزينههاي گروههاي اسلامي اصيل را مجاز دانستند. اما سخت مقيد بودند كه اساس مبارزة انقلابي، فكري ــ اجتماعي و سياسي باشد كه توده مردم را به صورت يك توده انقلابي در آورد نه فقط يك گروه مسلح را كه احياناً در معرض خطر بزرگ منزوي شدن قرار بگيرد و به علت اينكه زيرزميني لزوماً ميباشد عملاً از جريانات، دورافتاده و منزوي ميشود و اين خطر بزرگي براي گروههاي مسلح صرف است كه با يك حركت گستردة علني يا نيمهعلني و سياسي مرتبط باشد. پيروزي مبارزات مكتبي ملت ما در خط رهبري امام يك تجربة مثبت انقلابي است كه همين نظر را تأييد ميكند؛ بدينمعناكه بازوي مسلح تنها در حد ضربه وارد آوردن به دشمن به كار رفت، اما آنچه دشمن را از پاي در آورد، حركت گستردة انقلابي، اجتماعي، سياسي اسلامي مردم ما بود كه به صورت يك سيل خروشان و يك طوفان عمومي كاخ بيداد رژيم را از بيخ و بن بركند و نابود كرد».[18]
 
پينوشتها

 
________________________________________
* عضو هيئت دانشگاه خواجه نصيرالدين طوسي.
[1]ــ بيژن جزني، طرح جامعه شناسي و مباني استراتژي جنبش انقلابي خلق ايران، تهران: مازيار، 1357، صص 153ـ152
[2]ــ همانجا.
[3]ــ همان و نيز رك: سيد جلالالدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، ج 2، تهران: دفتر انتشارات اسلامي، 1361، ص216
[4]ــ براي مطالعه بيشتر دربارة چريكهاي فدائي خلق رك: سيد حميد روحاني، نهضت امام خميني، ج 3، مركز اسناد انقلاب اسلام، فصل مربوط به سازمان چريكهاي فدائي خلق.
[5]ــ حسين احمدي روحاني، سازمان مجاهدين خلق، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي، صص 51 ــ 3
[6]ــ محمد حنیف نژاد به سال 1317 در تبریز به دنیا آمد و در خانواده ای فقیر و مذهبی تربیت شد. وی در سال 1338 بورسیه رشته مهندسی ماشین آلات کشاورزی دانشگاه تهران شد و در همان هنگام به عضویت شاخه دانشجویی جبهه ملی درآمد. وی مدتی هم مسئولیت انجمن های اسلامی دانشگاه های تهران را به عهده داشت. پس از تشکیل نهضت آزادی در سال 1340 او که پیش تر کتب و آثار آیت الله طالقانی و مهندس بازرگان را مطالعه کرده و به آنها علاقمند بود، به نهضت آزدی پیوست . حنیف نژآد نیز همچون برخی اعضا و رهبرن نهضت آزادی و جبهه ملی در اول بهمن 1341 (پنج روز جلوتر از رفراندوم انقلاب سفید) دستگیر و روانه زندان شد. در زندان او به بازنگری و بازسازی اندیشه های سیاسی- اجتماعی خود و همفکرانش پرداخت. حنیف نژآد که سه ماه بعد از سرکوب قیام 15 خرداد 1342 از زندان آزاد و به سربازی فرستاده شده بود، تا دو سال بعد با برخی از دوستانش از جمله سعید محسن و عبدی به برگزاری جلسات و مباحث سیاسی- ایدئولوژیک پرداخت و در پی آن در شهریور 1344 سازمان مجاهدین خلق را پی ریخت. او پس از 6 سال فعالیت و هدایت سازمان در آبان 1350 دستگیر و در 4 خرداد 1351 به جوخه اعدام سپرده شد. 
[7]ــ تاريخچه سازمانهاي چريكي در ايران، انتشارات سازمان چريكهاي فدايي خلق ايران، بيتا، بينا، ص 60
[8]ــ مرتضي تراب حقشناس، فرازي از تاريخ سازمان مجاهدين خلق ايران، بيتا، بينا.
[9]ــ تاريخچۀ سازمانهاي چريكي در ايران، همان، ص61
[10]ــ محمدصادق كوشكي، تبار ترور، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي، ص 141
[11]ــ شاهد ياران (ويژهنامه شهيد عراقي)، ص 94 و 95
[12]ــ جليل امجدي، گروههاي هفت گانه، ص 297
[13]ــ همان.
[14]ــ شاهد ياران، همان، ص 13
[15]ــ جليل امجدي، تاريخ شفاهي گروههاي هفت گانه، ...
[16]ــ امام خميني، ولايت فقيه (نامه از امام موسي) ، 1356 بي نا، بي جا، ص 191
[17]ــ همان.
[18]ــ رهايي از توهم، انتشارات كيهان، ص 230