رفتار بی.بی.سی در قبال ایران / نقدی بر عملکرد رادیو فارسی

حضور رسمی دولت انگلیس در مناسبات سیاسی و اقتصادی داخلی ایران، در رابطه‎ای تنگاتنگ با تضعیف سلسله قاجار و شکل‌گیری سازمان مخفی فراماسونری بین صاحب‎منصبان ایران آغاز و سپس در جریان به انحراف کشاندن نهضت مشروطه، فرصت چشم‎گیری برای مهره‌چینی وسیع در ساختار سیاسی کشور یافت و با کودتای 1299 و روی کار آوردن رضاخان میرپنج کاملا نهادینه شد.

در این شش دهه، پهلوی اول و دوم، بدترین تحقیر‎ها را بر عموم ملت ایران به ‌ویژه بر قیام کنندگان در برابر استبداد و سلطه بیگانه به‎ صورت خاص آن هم با تبعید، شکنجه و کشتار روا داشتند. در پناه این تحقیر و سرکوب، منابع عظیم این مرز و بوم به چپاول رفت و ایران با فرهنگ، به ایرانی بی‌هویت و ایران مولد، به ایرانی مصرف‎زده و... تبدیل شد.

امعان نظر در چنین سوابقی، کار تاریخ‎پردازی این دوران را برای ««بی‌بی‌سی»» به‎ عنوان یک بنگاه خبری تأمین شونده توسط وزارت امور خارجه انگلیس، دشوار می‎کند. روش کار تحسین‎برانگیز این رسانه در تولید برنامه «داستان انقلاب»، بحق آن را به سازمان سیاسی با اهداف کلان و بلند مدت شبیه‌تر می‎کند تا یک بنگاه خبری؛ البته باید توجه کرد با همه سوابق و تجربه‎‎های این رسانه، این مهم با یک دور آزمون و خطا، ممکن شده است.

بار نخست، پخش این مجموعه از بهمن 1367 به مناسبت دهمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی آغاز شد و در اردیبهشت 1368 پایان یافت، ولی جرح و تعدیل شده آن از نظر محتوایی با افزوده شدن بخشی جدید، بار دوم از مهر 1368 تا خرداد 1369 پخش شد. در تدوین دوم «داستان انقلاب»، برخی مطالب دارای صراحت بیشتر علیه رژیم محمدرضا پهلوی، سانسور یا رقیق‌تر شدند.

از آن‎جا که در لابه‌لای گفتار‎ها درباره اصالت خیزش اسلامی سراسری ملت ایران و کارنامه بسیار تیره و تاریک دیکتاتوری مورد حمایت آمریکا و انگلیس، گریزی از بیان حقایق نبوده و این مسأله سازگاری چندانی با سیاست‌‎های تدوین شده برای «بی‌بی‌سی» فارسی نداشته، تهیه‌کنندگان آن مورد انتقاد جدی قرار گرفته و ناگزیر از اعمال تغییراتی شده‌اند. با تمسک به این‎گونه حذف و اضافه و سانسور حساب شده اظهارات مصاحبه شوندگانی که مورد گزینش دقیق قرار گرفته‌اند، ظاهرا «بی‌بی‌سی» با یک آزمون و خطا به امر مهمی دست یافته و آن تاریخ‌سازی برای دوران سلطه‌ انگلیس بر ایران است.

البته این بنگاه خبری، در کنار گزینش افرادی برای انجام مصاحبه‎‎های مرتبط با این برنامه ـ که از آغاز در جبهه مقابل انقلاب قرار داشتند یا در دهه اول انقلاب، صف خود را از آن جدا کردند ـ فراز‎هایی از سخنرانی‌‎های آرشیوی شخصیت‌‎های برجسته کشور را در «داستان انقلاب» می‎گنجاند تا رعایت بی‌طرفی! به احسن وجه شده باشد.

در واقع «بی‌بی‌‌سی» با این نوع بی‌طرفی، مخاطب خود را از انبوه اطلاعات و خاطرات کسانی‎ که نقش اصلی‌تر و مؤثر‌تری در انقلاب داشته و در درون کشور بوده‌‌اند، بی‌بهره گذاشته، چراکه عمده مصاحبه‎‎های مرتبط با برنامه‎ها، با نیرو‎های مستقر در خارج کشور صورت گرفته است.

به این ترتیب در چهارچوب همه تمهیدات صورت گرفته، «بی‌بی‌سی» فارسی موفق شده درباره تاریخ انقلاب اسلامی برنامه‌ متنوع و جذابی تدارک ببیند که در آن افزون ‎بر حذف بسیاری از مسائل تعیین کننده در تاریخ معاصر ایران، جنایت‌‎ها و خیانت‌‎های انگلیس در دوران سلطه‌اش بر ایران، در نازلترین سطح ممکن مطرح شود و در عین حال با طرح انتقاد‎های جزیی درباره عملکرد لندن، این بنگاه و دولت متبوعش نزد شنونده کم اطلاع از تاریخ، منصف و آزاداندیش جلوه‌ کند.

نهضت مشروطه

آنچه در تجربه آموزی از این قیام، می‎تواند برای ملت ایران مهم باشد، شناسایی دقیق عوامل گرد آمده کنار هم برای ایجاد انسجام ملی است، زیرا همین انسجام توانست برای نخستین ‎بار در تاریخ این سرزمین مطالبات مردم را در ارتباط با قانونمند کردن قدرت و به دنبال آن، محدود کردن شاه و دولت‎ها، تحقق بخشد. دومین عامل انسجام را باید اعتقادات مردم مطرح کرد زیرا آنان از مفهوم عدالت، در باور‎های دینی خویش درک روشنی داشتند.

از آن‎جا که شعار محوری برای توده‎‎های حامی نهضت شفاف بود، برای رسیدن به این خواسته از هیچ کوششی دریغ نمی‎ورزیدند. همچنین مردم و رهبران نهضت (اعم از روشنفکران و روحانیان) استبداد و استعمار را دشمن ترقی و رشد کشور می‎دیدند و به ‎ویژه نسبت به قدرت‌‎های بیگانه و اهداف سلطه‌طلبانه آن‎‎ها حساس بودند و این حساسیت را در جریان مقابله با قرارداد‎های رویتر و رژی به ‎خوبی به نمایش گذاشتند. این شاخص دقیق در دشمن‌شناسی بر پایه اعتقادات می‎توانست حتی برای توده‎‎های مردم که از سواد چندانی برخوردار نبودند، تعیین‎کننده باشد.

کریم سنجابی در این زمینه در مصاحبه خود با «بی‌بی‌سی» می‎گوید: «مردم ایران از بیش از صدسال، در واقع روشنفکر ایران و ایران مداران، خواهان استقلال ایران در یک مبارزه پیگیری علیه زورگویی خارجی هستند... نهضت مشروطیت یک نهضت ضداستبدادی بود. درست است ضدشاه بود، ولی واقعا در بطن عمل یک نهضت ضداستعماری است.» (ص36)

کودتای 1299 و تشکیل استبداد رضاخانی

«بی‌بی‌سی» در «داستان انقلاب» می‎کوشد استبداد رضاخانی را بی‌ارتباط با انگلیس جلوه دهد و مخالفت علما با او را در وادی دیگری جز وابستگی وی به بیگانه قلمداد کند: «گوینده: مقاومت علما در برابر رضا شاه بر شدت عمل او افزود. رضاشاه در ایران نوینی که می‎خواست بسازد، به تشویق مشاورانش، از طرفی از «ایران باستان» و از طرفی از غرب الهام می‎گرفت.» (ص68)

یکی از خیانت‌‎های تاریخی انگلیس، تحمیل فردی چون رضاخان به ملت ایران بود. البته لندن به زعم خود در آن زمان ترفندی به‎ کار بست تا خود را از این بدنامی برهاند و آن، انتخاب فرد مورد نظر خویش از میان نیرو‎های قزاق بود.

انگلیس توانست با چنین گزینه‎ای با عواملی که در نهضت مشروطه به‎ عنوان مانع سلطه خویش یافته بود، مقابله کند. از این روی، پس از روی کار آمدن رضاخان برخورد‎های گسترده و خشونت‎بار با فرهنگ اسلامی آغاز شد. حتی سنت‌‎ها و آداب و پوشاک مردم نیز از این قلع و قمع فرهنگی مصون نماند. به سخیف‌ترین شکل، مردم و سنت‌‎های آنان تحقیر شد، افزون بر تعدی به پوشش بانوان، لباس سنتی مردان نیز در انظار عمومی قیچی می‎شد.

در اوج چنین اختناق و خفقانی که کمترین ناهماهنگی با سیاست‎های انگلیس حتی در میان وابستگان و نزدیکان رضاخان تحمل نمی‎شد، مبارزه‎‎های روحانیان آگاه و مبارز به رهبری سیدحسن مدرس با دیکتاتوری رضاخان لحظه‎ای متوقف نشد، ولی در برنامه «داستان انقلاب» هیچ‎گونه اشاره‎ای به زندگی سیاسی این بزرگ‎مرد نمی‎شود: «گوینده: اما خشونت رضاشاه فقط شامل حال مسئولان و مأموران نبود، بسیاری از روشنفکران و ملّیون نیز که با رضاشاه اختلاف عقیده داشتند، به گفته فریدون کشاورز، قربانی خشونت او شدند. کشاورز: فرخی را در تهران زندان کردند، برای این‎ که مخالف سلطنت رضاشاه بود، بعد دستور رسید که خفه‌اش کنند. دو سه نفر بالش گذاشتند روی صورتش، نشستند روی بالش تا خفه شد. داور را مجبور کرد به این‎که تریاک بخورد، خودکشی بکند، صولت‌الدوله قشقایی را کشت، سردار اسعد بختیاری را کشت، تیمورتاش را کشت... نمی‎خواهم بگویم خوب بودند یا بد، ولی قانون باید در مملکت حکم‎فرما باشد.» (ص2-71)

جنگ جهانی دوم و اخراج رضاخان از ایران

آخرین خدمت رضاخان به انگلیس را باید تسلیم کامل کشور به قوای متجاوز متفقین دانست. آن‎چه در جریان ورود قوای بیگانه به ایران در سوم شهریور 1320 رخ داد، از برگ‌‎های تاریک تاریخ کشور به‎ شمار می‎آید. در چهارچوب مصاحبه‎‎های «بی‌بی‌سی»، عامل تحمیل این حقارت مشخص می‎شود: «فاطمی: با آغاز جنگ جهانی دوم، دولت ایران اعلام بی‌طرفی کرد... ولی متأسفانه روز سوم شهریور بدون اطلاع، یک‎باره ساعت چهار صبح قشون روس و ارتش انگلستان وارد ایران شد. در آن موقع رضاشاه که در اوج قدرت بود و مدت بیست سال تنها فرد و کسی بود که بر کشور ایران حکومت کرده بود، یک‎باره از خود ضعف و ناتوانی نشان داد، به‎ گونه ای که سه بار خیال داشت از تهران فرار کند.» (ص76)

با وجود مستندات فراوان که «بی‌بی‌سی» گاهی به آن‎‎ها اشاره می‎کند مبنی بر اطمینان رضاخان از باقی ماندن سلطنت در خاندان او، طرح این ادعا که فروغی خودسرانه محمدرضا پهلوی را در مجلس به ‎عنوان پادشاه معرفی می‎کند چندان نتیجه‌بخش نخواهد بود.

انگلیسی‌‎ها پس از انتقال رضاخان از ایران، برای کاستن از جو التهاب جامعه اجازه دادند شکایاتی علیه وی در دادگاه‎‎ها مطرح شود؛ اما محاکمه عوامل رضاخان و رسیدگی به شکایات بی‌شمار اقشار گوناگون مردم درباره غصب املاکشان چندان دوام نیافت و به ‎سرعت جمع شد.

جم در این‎باره به «بی‌بی‌سی» می‎گوید: «... رییس مملکت، حافظ منافع ملتش باید باشد، نه این‎که خودش رقیب باشد، بخواهد این‎‎ها را برای خودش، ملتش را لخت کند. من این را هیچ‎وقت تأیید نکردم، ولی می‎شنیدم که ایشان می‎گفتند: این املاک را آباد کنم، تا مدل بشود برای دیگران. ولی این مجوزی نیست که آدم املاک مردم را به ‎زور بگیرد. ولی این را هم باید بگویم که همه این املاک و این‎‎ها همه را هم، بدون هیچ تأسف گذاشتند و رفتند.» (ص72)

البته انگلیسی‌‎ها پس از فراهم کردن زمینه تخلیه خشم و عصیان مردم تمهیدی اندیشیدند که این اموال تماما در خانواده پهلوی باقی بماند. احسان نراقی در توجیه این سیاست در مصاحبه با «بی‌بی‌سی» می‎گوید: «وقتی رضاشاه از کشور خارج شد، در شهریور 20 تمام داراییش را به ‎صورت هبه واگذار کرد به محمدرضا شاه و بعد به او تکلیف کرد اداره خانواده و زن‌‎ها و فرزندان را به عهده گیرد... شاه نسبت به وضع سیاسی برادر، خواهرهاش نگران بود. برای این‎که رفع نگرانی شود، ترجیح داد آن‎‎ها مشغول کار‎های مالی باشند.» (ص188)

هرچند احسان نراقی با هدف توجیه فساد اقتصادی شدید پهلوی‌‎ها این‎گونه صغرا و کبرا می‎چیند، در عین حال به این واقعیت اعتراف می‎کند که آلودگی‌‎های اقتصادی در واقع فرد را مطیع و بی‌اراده می‎کند، همان گونه که انگلیسی‌‎ها نیز همین نسخه را برای پهلوی اول و دوم پیچیدند و آن دو را کاملا فرمانبر کردند.

نهضت ملی شدن صنعت نفت

از شهریور 20 تا آغاز نهضت ملی شدن صنعت نفت، سیاست انگلیس بر آن بود تا دولت قوی در ایران روی کار نیاید. به همین دلیل، در یازده سال، نوزده کابینه طلوع و غروب کردند؛ همچنین دیکتاتوری متمرکز که موجب گسترش اعتراضات شده بود. در چنین فضایی که تهدید و ارعاب عوامل انگلیسی، مانع از هرگونه اقدامی در راستای حفظ مصالح ملی می‎شد، تنها جریانی که توانست با برخورداری از پشتوانه مردمی، استبداد حاکم شده بر کشور توسط این گروه‎‎ها را خنثی کند، گروه فداییان اسلام بود.

«بی‌بی‌سی» در این بخش نه از ماهیت هژیر سخنی به میان می‎آورد و نه از گروهی که این عنصر سد راه برگزاری انتخابات آزاد را از میان برداشت؛ در حالی‌ که به گفته سنجابی با وجود چنین مجری قدرتمندی که مانع جدی شکل‌گیری مشارکت مردم در اراده امور جامعه بود، امکان راهیابی افراد غیروابسته به مجلس وجود نداشت. سیاست ضدمردمی انگلیس را در این روزها به خوبی می‎توانیم از نوع عملکرد افراد شاخص وابسته به این کشور دریابیم.

در این بخش از داستان انقلاب، «بی‌بی‌سی» می‎کوشد با بزرگنمایی ضعف‌‎های مصدق، به نوعی انگلیس را محق جلوه‌ دهد.
و به‎ تدریج این احساس در قاطبه ملّیون شکل گرفت که فعالیت سیاسی برای کنترل دیکتاتوری در ایران، جز با اجازه آمریکا ممکن نخواهد بود، ولی همزمان با خروج ملّیون از صحنه مبارزات، فعالیت نیرو‎های مذهبی شدت می‎گیرد و این چیزی است که «بی‌بی‌سی» سعی در نادیده گرفتن یا به تعبیر بهتر کتمان آن دارد.

بر خلاف آن‎چه «بی‌بی‌سی» سعی در القای آن دارد که در مبارزه با استبداد، ملّیون نقش اصلی را داشته‌اند، بنا بر مستندات متقن تاریخی، این نیرو‎های سیاسی از ابتدای دهه 40 تا نیمه دوم دهه 50، سیاست سکوت را در پیش گرفته بودند.

همچنین بر خلاف آن‎چه کریم سنجابی در مصاحبه با «بی‌بی‌سی» مدعی است که روحانیون همیشه با پادشاهان همراهی می‎کردند، باید گفت به قول مرحوم دکتر علی شریعتی در تاریخ یکصد ساله گذشته کشور، هر جا نهضت ضداستبدادی و استعماری صورت گرفته، روحانیون در صف مقدم آن بوده‌اند؛ بنابراین، برنامه داستان انقلاب، موضعی غیرمنطبق بر واقعیت را ارایه می‎کند: «سنجابی: روحانیون تا حالا هیچ‎وقت در فکر ایجاد حکومت روحانی نبودند. تمام کوشش آن‎ها بر این بوده که دستگاه‎‎های حکومت را همراه با خودشان قرار دهند...» (ص169)

قیام 15 خرداد 42

از آنجا که عمده کسانی ‎که با آن‎‎ها به ‎عنوان مخالف نظام استبدادی شاه در برنامه داستان انقلاب مصاحبه شده، افرادی پایبند به شعار شاه باید سلطنت کند و نه حکومت، بوده‌اند این‎گونه دریافت می‎شود که پس از اوج‌گیری شکنجه در کشور، لاجرم هر نوع مبارزه سیاسی اعم از قانونی یا با اعتقاد به براندازی، متوقف شده و همه مخالفت‌‎ها به شکل مسلحانه دنبال شده است.
این تقسیم‌بندی در مبارزه‎‎ها به هیچ‎ وجه جامعیت ندارد، بلکه پس از کودتای 28 مرداد و روشن شدن این واقعیت که سلطنت در ایران به ‎ویژه زمانی‎که در پیوند تنگاتنگ با استعمار باشد اصولا اصلاح‎پذیر نیست، طرفداران تز شاه باید حکومت کند و نه حکومت، به سه دسته تقسیم شدند.

پس از انفعال ملّیون در عرصه سیاسی به‎ویژه در دهه 40، «بی‌بی‌سی» به بزرگ‎نمایی نقش گروه‎‎های معتقد به مبارزه مسلحانه می‎پردازد، در صورتی‎ که این گروه‎‎ها از نظر عِدّه و عُده و نفوذ در میان توده‎‎ها، با طرفداران تز مبارزات سیاسی امام به هیچ ‎وجه قابل‎ مقایسه نبودند. حتی اگر کمک برخی یاران امام به این گروه‎‎های مسلح (البته با گرایش اسلامی) نبود، آن‎‎ها هرگز نمی‎توانستند به حیات سیاسی خود ادامه دهند، همان گونه که سازمان مجاهدین خلق پس از اعلام مارکسیست شدن و قطع چنین کمک‎هایی، به‎سرعت رو به نابودی رفت.

دفاع تمام ‎عیار «بی‌بی‌سی» از اندیشه تشکیل سیستم تک حزبی، که جلوه بارزی از دیکتاتوری سیاه شاه به ‎شمار می‎آمد، به‎ خوبی نقش لندن را در این زمینه روشن می‎کند. بقیه چهره‎‎های برجسته وابسته به انگلیس هم، از آن‎چه به محمدرضا القا شده بود، حمایت می‎کنند.

اوج‌گیری نهضت سراسری ملت ایران به رهبری امام

برخی از تحلیل‌گران، برای کاستن از ابعاد انقلاب اسلامی، آن را حاصل عدم قاطعیت استبداد و قدرت‎های مسلط بر ایران (آمریکا و انگلیس) جلوه‌ می‎دهند. مطالعه درباره این پرسش که «آیا آمریکا و انگلیس کاری برای شکست انقلاب اسلامی می‎توانستند انجام دهند که از آن غفلت کردند»، می‎تواند مفید و روشنگر باشد.

رادیو لندن، به استفاده از تعبیر تروریست که به خبر، پیش از کشف حقیقت، جهت می‎دهد بسنده نمی‎کند و با استفاده از اظهارات بنی‌صدر، تلاش می‎کند این جنایت را از دامن طرفداران استبداد کاملا پاک کند: «در آن وقت هم که من در داخل بودم، گزارش‎هایی رسید حاکی از این‎که کسانی هم اکنون هم توی مجلس [امام] خمینی و در دستگاه‎‎ها هستند، این‎‎ها بانیان آتش زدن سینما رکس آبادان بودند و این اطلاعات و مدارک و آن‎چه عرضه شده ظن را قوی می‎کند که این چنین بوده باشد.» (ص280)

اظهارات متناقض‌ که در یک جمله به‎ صورت قطعی آن را به برخی نمایندگان مجلس نسبت می‎دهد و در ادامه ظن و گمان را مطرح می‎کند، گویاست.

در حالی‌ که به دستور شاه بدترین توهین‌‎ها به امام خمینی نسبت داده می‎شد، نهاوندی مدعی است اطلاعاتی در این زمینه بوده، اما در اختیار مردم قرار نگرفته است. از طرفی مسلما اگر آمریکا و انگلیس در این زمینه مطلبی داشتند، تلاش می‎کردند اثبات کنند که همان «تروریست‎ها» این جنایت را مرتکب شده‌اند و نه ساواک که دست‎پرورده آنان است.

پایان

به‎ دلیل گستردگی مباحثی که در کتاب «تحریر تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران» مطرح شده، مطالب قابل‎ بحث فراوانی پیش‎ روست، به‎ ویژه ‎چه درباره کودتای شکست‎خورده در روز 21 بهمن برای سرکوب گسترده مردم مطرح شده است. به‎ طور کلی مطالب گردآوری شده توسط این بنگاه خبری، هرچند با هدف کاستن از ابعاد خیانت‎هایی است که دولت‎های سلطه‌گر به ‎ویژه انگلیس بر ملت ایران روا داشته‌اند، با وجود این، دارای اطلاعات ارزشمندی است که می‎تواند برای محققین و پژوهشگران تاریخ، مفید واقع شود.

آن‎چه «بی‌بی‌سی» در این مجموعه عرضه داشته، می‎تواند الگویی باشد برای کسانی‎ که می پندارند، می‎توان با سکوت، خطایی را پنهان کرد. وقتی ارگان تبلیغاتی لندن هنرمندانه می‎تواند حکومتی را که سیاست خارجی‌اش بر پایه چپاول و غارت ملت‎ها با اتکا به سیاه‌ترین دیکتاتوری‎ها بوده، این‎چنین تطهیر کند، چرا باید حکومت‎مدارانی که ناخواسته یا از روی لغزش، خطایی مرتکب شده‌اند، درصدد تبیین لغزش‎های خود برای جامعه برنیایند؟!