ايران و بازيگران جنگ ظُفار
با توجه به رويكرد فعلي آمريكا به سياست مداخله مستقميم در امور كشورهايي مانند افغانستان و عراق و نيز عدم تمكين دولتهاي متحد آمريكا در مورد تز منطقهاي آن كشور در فضاي بينالمللي امروز جهان، موضوع اين مقاله در خور تأمل و توجه بيشتري ميباشد. مقدمه زمانيكه دولت كارگري انگليس تصميم گرفت از منطقة خليجفارس خارج شود، دو كشور ايران و عربستان سعودي بنابر ملاحظات و ويژگيهاي خاصي، به عنوان نامزدهاي نخستِ پركردن خلأ ناشي از خروج انگلستان مطرح شدند. ايران در مقام پاية نظامي منطقه و عربستان به عنوان پاية مالي و تأمين اعتبار اين سياست جديد انتخاب گرديدند.(1) در همين زمان، تحولاتي در منطقه در شرف بروز و ظهور بود كه ثبات منطقهاي را بيش از پيش دستخوش دگرگوني ميكرد؛ از جمله اين تحولات ميتوان به جنگي اشاره كرد كه در ايالات جنوبي كشور عمان يعني ظفار در جريان بود. اوج اين درگيري مصادف با سالهايي است كه شاه بيشترين درآمد را از محل فروش نفت به دست ميآورد. بديهي است كه اين درگيري و گسترش آن به مناطق همجوار ميتوانست تهديدي براي منافع بالفعل و بلندمدت غرب باشد.(2) به علاوه، موضعگيري ايديولوژيك شورشيان ظفار كه برسوسياليزم تكيه داشتند و نيز برخورداري از حمايت كشورهايي همچون يمن جنوبي چپگرا، شوروي و چين مزيد بر علت شده بود و لزوم كنترل و مهار آن را قطعي ميساخت. از سوي ديگر، براي ايران فرصتي مناسب بود تا شاه بتواند نقش تازة خود (ژاندارمي منطقه) را به نمايش گذارده و محك بزند. هدف اين نوشتار، پاسخ گويي به اين پرسش است كه ايران در قبال بحران ظفار چه عكسالعملي نشان داد و اين رفتار ناشي از چه عواملي بود؟ گرچه در مورد جنگ ظفار و چگونگي دخالت ايران مطالبي نوشته شده اما تاكنون كتاب و يا مقالة جامعي درباره اين موضوع منتشر نشده است. مطالبي هم كه وجود دارد بطور عمده در همان سالها توسط رژيم شاه و به منظور توجيه ورود ايران به آن جنگ نوشته شده كه در ادامه به فرازهايي از آن اشاره خواهد شد. موقعيت جغرافيايي سياسي ظفار: ظفار ايالت جنوبي عمان در جنوب شرقي شبه جزيزة عربستان قرار دارد. اين ايالت، از مغرب به يمن جنوبي و از مشرق به عمان محدود ميشود. درياي عمان نيز بخش جنوبي آنرا فرا گرفته است. مركز آن شهر صلاله است. موقعيت استراتژيك عمان يعني نزديكي به تنگه هرمز، سواحل يمن و درياي سرخ موجب اهميت آن گرديد. در سالهاي آخر قرن 18 م. در مسقط (پايتخت فعلي عمان) سلطان نشيني بوجود آمد كه مورد حمايت ويژه انگلستان قرار گرفت. بدين ترتيب در عمان دو حكومت متضاد بوجود آمد. جنگ اول: در سال 1958 م. سلطان وقت، «سعيد بن تيمور» با انعقاد قراردادي با شركت نفتي «عراق- انگليس» نه تنها نفت منطقه مسقط بلكه قسمتي از نفت سرزمين عمان را نيز به انگلستان واگذار كرد. در قبال اين عمل «غالب بن علي»(3) استقلال تمامي عمان را اعلام كرد و بلافاصله مورد حمايت عربستان سعودي قرار گرفت. بدين ترتيب جنگ اول عمان آغاز شد(4) و به نفع انگليسيها به پايان رسيد و تمام منطقه زير نگين «سعيد بن تيمور» قرار گرفت. آغاز جنگ دوم: جنگ دوم در ظفار درگرفت. ناسيوناليستهاي عرب با نام «جبهه آزاديبخش ظفار» آغازگر اين جنگ بودند. رهبري اين گروه به عهده «امام غالب بن علي» بود. آنها هدف خود را استقلال عمان اعلام كردند.(5) جنگجويان در ظفار از دو امتياز ويژه برخوردار بودند: 1) شرايط اقليمي و جغرافيايي مناسب براي جنگهاي چريكي (وجود كوهستانها)(6) 2) حمايت و پشتيباني يمن جنوبي كه هممرز ظفار بود. در سپتامبر سال 1968 در حمرين كنگرهاي برگزار شد كه در آن مليگرايان و چپگرايان شبه جزيزة عربستان شركت داشتند. در اين كنگره، استراتژي انقلابيون مشخص شد، آنها تصميم به تأسيس ارتش منظم و نيروهاي چريكي گرفتند و مرام ماركسيستي را نيز پذيرفتند. اين اجلاس موجب به رسميت شناختن قيام گرديد. آنها با انتخاب مرام ماركسيستي، مورد حمايت يمن جنوبي، شوروي، مصر و عراق قرار گرفته و موفق شدند مناطقي را متصرف شده و ضرباتي بر دشمن وارد كنند.(7) بازيگران بحران ظفار: دو دسته بازيگر منطقهاي و فرا منطقهاي در اين جنگ شركت داشتند: انگليس اولين كشوري بود كه در اين جنگ درگير شد. پاكستان، هند، اردن، امارات متحده عربي، عربستان سعودي و سودان از ديگر كشورهاي درگير جنگ بودند. اين دولتها به نيروهاي سلطان كمك ميكردند. اما در اين بين ايران و ايالات متحده نقش عمدهاي داشتند كه هر يك از آنها به طور جداگانه بررسي ميشود. سياست خارجي آمريكا در اواخر دهة چهل در منطقة خليج فارس: استراتژي آمريكا در اين دوران با توجه به شرايط خاص آن كشور، به دليل ناكامي در ويتنام براساس بومي كردن جنگ در هر منطقه تعلق گرفته بود؛(8) يعني جنگ بوسيله نيروهاي مردم هر منطقه و نه نيروي نظامي آمريكا. (اين استراتژي براساس تز ويتنامي كردن جنگ ويتنام شكل گرفته بود.) در اين مقطع، آمريكا ديگر نميتوانست به اسراييل كه خود موجب بحران بود، پشت گرم باشد؛ از اينرو ايران به عنوان جانشين خوبي مطرح گرديد. ايران، هم از نظر جمعيت ميتوانست نيروي نظامي كارآمدي تشكيل دهد و هم از جنبه مساحت و موقعيت قابل توجه بود همچنين از حيث اقتصادي نيز به واسطه درآمدهاي نفتي حايز اهميت شده بود. از سويي منافع آمريكا با آرمانهاي جاهطلبانه شاه انطباق كامل داشت. ژاندارمي ايران به نفع اسراييل هم بود؛ چرا كه اعراب مجبور ميشدند سهمي از نيروهاي خود را در مقابل آن بسيج كنند. تز نيكسون، مكانيزم جديدي را در جهت حفظ منافع غرب مطرح كرد.(9) به همين دليل آمريكاييها در دهه پنجاه سيل تسليحات خويش را در دهه پنجاه به سمت ايران، به عنوان مجري سياست مورد نظر گسيل داشتند. عربستان رقيب ايران به شمار ميرفت، در مقايسه با ايران قابليتهاي لازم براي رهبري اين حركت را نداشت، بنابراين آمريكا رهبري شاه را در جهت حفظ منافع غرب در چارچوب دكترين نيكسون پذيرفت. با اين وصف، ثبات سياسي مورد نياز عربستان در منطقه محفوظ ميماند و آرامش خاطر آن نيز را فراهم ميكرد. علل دخالت ايران در جنگ ظفار: وابستگي كشورهاي منطقه و فرا منطقهاي به نفت، پيوند و ارتباط ميان اقتصاد، امنيت و نفت براي كشورهاي منطقه و بويژه براي ايران و نيز پيچيدگي روابط بينالملل در دهههاي شصت و هفتاد و اثرات ناشي از آن بر تحولات خليج فارس، كشورهاي فرامنطقهاي را بر آن داشت تا وظيفه برقراري ثبات، حفظ نظم و امنيت را به خود كشورهاي منطقه واگذار نمايند. در اين باره، «همايون كاتوزيان» معتقد است كه در آن مقطع «نفت متغير مستقل بود و كل كالبد اجتماعي و اقتصادي، تابع آن». از سوي ديگر، سعي غرب بر اين بود كه تنگهها و نقاط حساسي را كه به «نقاط شرك» معروفند، در اختيار خود داشته باشد. از جمله اين نقاط ميتوان به تنگه هرمز اشاره كرد(10) «تنگه هرمز»، هم براي قدرت دريايي در مقابله با قدرت بري و هم براي قدرت بري در مقابله با قدرت دريايي، نقش دفاعي مناسبي دارد.(11) از طرف ديگر قرار داشتن آن در مسير انتقال نفت مورد نياز جهان غرب به عنوان نقطه كنترل و اهرم اعمال فشار، به دليل وابستگي اروپا به نفت منطقه خليج فارس و بازار مصرف ثروتمند آن، بخش حساسي از شبكه حمل و نقل دريايي اروپا را تشكيل ميدهد.(12) از اينرو در فوريه 1972 م. (1351 ه'.ش) در ديدار نمايندگان ايران وعمان، پيمان ورود ايران به عمان امضا شد و براساس آن، دخالت وسيع ايران و حاكميت عملي آن بر قسمتي از اراضي و آبهاي ساحلي عمان آغاز گرديد.(13) با ورود گسترده نيروهاي ايران، وضعيت نبرد به سود نيروهاي حكومتي عمان تغيير كرد. در همين راستا با نزديكي روابط تهران - پكن(14)، حمايت چين از جنگجويان ظفار كاهش يافت. توافقهاي ايران و عراق در مارس 1975، برقراري روابط ديپلماتيك بغداد مسقط را به دنبال داشت كه اين عامل نيز منجر به از دست دادن هر چه بيشتر كمكهاي خارجي جبهة خلق شد. طبق موافقت نامه سري مارس 1972 بين ايران و انگليس، مقرر گرديد كه ايران با همكاري نيروهاي انگليسي كه براي آموزش ارتش كوچك عمان در آن كشور حضور داشتند، در اين جنگ تشريك مساعي نمايد. در اين هنگام انگلستان بخش عمده نيروهايش را از شيخنشينهاي خليج فارس خارج كرده و جز 500 افسر و سرباز مزدور كسي در خدمت سلطان عمان باقي نمانده بود. در 29 آذر 1352 به تقاضاي سلطان قابوس، نيروهاي ايراني در «صلاله» پياده شدند. قسمتي از اين نيروها در جزاير «موريان» و «خوريان» پراكنده و مستقر گرديدند. هنگام عزيمت سربازان ايراني به ظفار، «سيسكو» معاون سياسي وزارت خارجه آمريكا اظهار كرد: «ما ديگر احتياجي به دخالت نظامي در اين منطقه نداريم، چون سالهاست ايالات متحده براي نوسازي ارتش ايران و عربستان كمكهاي گستردهاي ميكند.»(15) اقدام بعدي ايران ارسال 20 فروند هلكوپتر به اردوگاههاي سلطان قابوس و صلاله بود كه به وسيله 25 فروند جت جنگنده همراهي ميشدند. بقيه نيروهاي ايراني از مراكز فرماندهي خود در «صلاله» دستور ميگرفتند. در آن زمان جهت توجيه حركت نيروهاي ايراني «پيمان سنتو» اعلام كرد كه يك مجموعه مانورهاي نظامي از 29 آبان ماه 1352 به مدت 12 روز انجام خواهد گرفت. در اين مانورها، نيروهاي دريايي و هوايي ايران، انگليس، آمريكا و تركيه شركت داشتند. نيروهاي ايراني تحت پوشش مانور سنتو، از پايگاه بزرگ چاهبهار در استان بلوچستان با كشتيهاي جنگي به طرف ظفار حركت كردند. جبهه آزاديبخش كه متوجه قدرت رزمي نيروهاي مشترك شده بود، استراتژي جنگي خود را تغيير داد. نيروهاي چريكي جبهه در يك درگيري بزرگ در آذرماه 1353، تلفات سنگيني به واحدهاي ايراني وارد كردند. شاه در مصاحبه با خبرنگار روزنامه «هرالدتريبيون» گفت: «اين وحشيها كه از كمونيستها بدترند، بايد قلع و قمع گردند.»(16) سرانجام طي عمليات گسترده نظامي ايران و پس از تسليم شدن تعدادي از شورشيان به نيروهاي دولتي، جنگ ظفار به پايان رسيد و سلطان قابوس در 11 دسامبر 1975 بطور رسمي اين پيروزي را به مردم عمان اعلام نمود. دخالت نظامي ايران در جنگ ظفار بازتاب گستردهاي در جهان نداشت. تنها سرهنگ قذافي نارضايتي خود را از آن ابراز نمود. در بعد داخلي، تجاوز نظامي ايران به ظفار از سوي مقامات رژيم ايران آشكارا به عنوان پيروزي ملي و موفقيت ارتش تلقي گرديد. تصميم شاه به دخالت در جنگ چريكي ظفار كه در آن گروهي ناسيوناليست كه از مشي ماركسيسم - لنينيسم برخوردار بودند و عليه رژيم سلطان قابوس ميجنگيدند، بر پايه ملاحظات خاصي استوار بود. شاه بايد به متحدان بيخود و شيوخ خليج فارس ثابت ميكرد كه از انجام تعهداتش به عنوان ژاندارم منطقه و برادر بزرگتر كوتاهي نخواهد كرد. بايد به چينيها و ديگراني كه به چريكها كمكهايي ميكردند، ثابت ميكرد كه در منطقه نفوذش خرابكاري را تحمل نخواهد كرد. او بايد از شكست چريكها اطمينان حاصل ميكرد؛ زيرا در غير اين صورت پايگاه جديدي در منطقه بوجود ميآمد كه از لحاظ داخلي و خارجي براي وي مشكل آفرين ميشد.(17) پذيرش ژاندارمي شاه توسط غرب و جاهطلبي و غرور بيش از حد شاه كه در طول دهه چهل به تحرك سياسي منطقهاي ايران انجاميد، او را به فكر توسعه حريم امنيت دريايي ايران انداخت؛ به طوري كه در چهلمين سال تأسيس نيروي دريايي در آذرماه 1350 نطقي ايراد كرد و براي نخستين بار اعلام داشت: «از اين پس مرزهاي دريايي ايران در آن سوي خليج فارس و بحر عمان، يعني در اقيانوس هند قرار دارد. بنابراين ديگر وظيفه نيروي دريايي حفاظت آبادان، خسروآباد، بوشهر، هرمز، بندرعباس و حتي جاسك و چاهبهار نيست، بلكه حفظ حريم امنيت ايران است كه بسيار دورتر از اين نقاط قرار دارد.»(18) با پيروزي ظاهري عمليات ضد چريكي ظفار در پايان 1975، انتظار ميرفت كه ايران نيروهايش را از عمان خارج كند، ولي شاه كه تمايلي به اين كار نداشت. وي گفت «به محض اينكه سلطان قابوس اراده نمايد ما نيروهاي ايراني را از عمان عقب ميكشيم ولي سلطان خودش بايد بگويد كه از اين پس به نيروهاي ايراني احتياجي ندارد.» با اين وجود، واحدهاي ايراني تا بعد از انقلاب در آن كشور ماندند و به ساختن سكوهاي رادار در پايگاه «انستون» واقع در شمال غربي عمان پرداختند و از نقل و انتقالات نظامي در يمن جنوبي مراقبت ميكردند. بطور كلي ميتوان علل حضور ايران در عمان را به شرح زير ذكر كرد: نخست، سپردن نقش ژاندارمي منطقه به شاه از سوي غرب كه در واقع نقش برتر منطقهاي را به شاه ميداد. در شرايطي كه ايالات متحده آمريكا در گرداب جنگ ويتنام درگير بود، ايران ميتوانست منافع استراتژيك و اقتصادي غرب بويژه آمريكارا كه بشدت به نفت منطقه نيازمند بود حفظ نمايد زيرا در شرايط دو قطبي، آمريكا نگران گسترش حضور شورويها در منطقه اقيانوس هند بود. پس از اينكه بريتانيا اعلام كرد نيروهايش را از منطقه خليج فارس خارج خواهد كرد - اواسط دهه چهل - ايران توجه استراتژيك خود را بر تنگه هرمز، بنادر و جزاير آن متمركز كرد. در اين مقطع زماني، شاه توانسته بود با سركوب نيروهاي معارض در داخل ثبات مورد نياز را ايجاد نمايد، همچنين با ورود به قراردادهاي منطقهاي و بينالمللي تا حدودي جايگاه بينالمللي خود را تثبيت كند. ايران در پيمان دفاعي - امنيتي بغداد كه از پشتيباني ايالات متحده برخوردار بود، وارد شده بود كه به دنبال آن پيمان سنتو شكل گرفت.(19) همكاريهاي دفاعي - امنيتي ايران و آمريكا به مرور زمان شكل جديدي به خود گرفت. ايران در اسفند 1337 با آمريكا قرارداد دفاعي متقابل امضا كرد كه اين قراردادBilateral Defence Agreement) ) به دنبال پيمان 1334 بغداد و سنتوي بعدي بود. بعدها آمريكا (هر چند به طور ناقص) به عضويت سنتو درآمد.اين كشور عضو كميته نظامي سنتو بود و در كنفرانسهاي ساليانه شوراي سنتو شركت مينمود. ايران براي اطمينان كامل از حمايت آمريكا قرارداد دو جانبه سري نيز با اين كشور منعقد كرد كه در صورت تجاوز به خاك ايران، بويژه از جانب شوروي، دولت آمريكا مطابق قانون اساسي كشور خود براي رفع تجاوز به ايران كمك نمايد. با اين وصف در سايه انعقاد قرارداد دو جانبه، اطمينان شاه به ايالات متحده آمريكا بيشتر شد. شاه به دليل فقدان پايگاه داخلي و رنجش از بحران مشروعيت، با توسل به چنين پيماني توانست نگرانيهاي ناشي از مرزهاي خود را تعديل كند.چنين پشتوانهاي به اغراض منطقهاي شاه نيز مساعدت ميكرد. شاه، در اواخر بهمن 1349، هنگام سفر به سوييس در مصاحبهاي گفت: «انگليسيها از خليج فارس خواهند رفت و ميراث استعماري آنها نيز بايد رخت بركند.»(20) او كه با خبرگزاري آسوشيتدپرس سخن ميگفت تاكيد كرد كه ايران چند جزيرهاي را كه مشرف به دهانه خليج فارس است، تصرف خواهد كرد و در صورت لزوم براي انجام اين كار به زور متوسل خواهد شد. قبلا «مهدي وكيل»، سفير ايران در سازمان ملل گفته بود كه ايران در خليج فارس ناچار به رهبري است ولي قصد برتري ندارد.(21) به دنبال روابط گرم شاه با برخي كشورهاي محافظهكار عرب، سياستهاي ايران مورد پذيرش آن دولتها نيز واقع شد؛ از جمله «ملك فيصل» پادشاه عربستان، در جريان سخنراني خود براي اميران شش كشور عربي در دبي گفت: «هيچ كس نميتواند منافع و حقوق حقه ايران را در خليج فارس نفي كند.»(22) نكتهاي كه در اينجا بايد يادآور شد آنست كه در مقطع زماني نامبرده ايران، بخشي از حلقة زنجيره دفاعي غرب را تشكيل ميداد و ايالات متحده آمريكا عامل اصلي و تعيين كننده سياست خارجي ايران بود. هنگامي كه در جريان مصاحبهاي در سال 1974 از شاه سوال گرديد چرا ايران ژاندارم خليج فارس شد؟ وي اين گونه پاسخ داد: «نهايت آمال ما ژاندارمي منطقه بود، ما بارها اعلام داشتيم كه مايليم همكاري منطقهاي وجود داشته باشد اما اگر ديگر كشورها علاقه به تضمين ثبات منطقه ندارند ما قادريم آنرا به نحو احسن انجام دهيم. حيات ما بستگي تام به آن دارد، نه تنها حيات ما كه حيات آتي اروپا و ژاپن كه 60 تا 70 درصد نيازهاي نفتي خود را از خليج فارس تامين ميكنند.»(23) وزير امور خارجه ايران نيز در سال 1974 م. در سازمان ملل گفت: «تامين صلح و امنيت در شبه قاره هند يكي از اركان اساسي سياست كشور ماست... ايران با انتشار خطوط كلي استراتژي دفاعي خود، اقيانوس هند را حريم امنيتي خليج فارس ميداند.»(24) اين منظور را ميتوان در نوشتههاي استراتژيستهاي نظامي ايران نيز مشاهده كرد: «مقاصد ايران بطور آشكار، حفظ ثبات و امنيت اين منطقه و رهبري آن ميباشد و قراين نشان ميدهد كه اين برنامه موفق بوده است.»(25) شاه مدتها پيش از آنكه انگليس تصميم خود را مبني بر خروج نيروهايش از خليج فارس اعلام كند، در پي بيشتر كردن نقش و مسووليت خود در منطقه بود؛ از اينرو بلند پروازيها و جاهطلبيهاي او روند ميليتاريستي ايران را تشديد نمود و در تركيب امنيتي منطقه نقش فعالانهاي برگزيد؛ از جمله مانورهاي نظامي در آبهاي خليج فارس، وساطت در مناقشات افغانستان و پاكستان بر سر مسأله پشتونستان (1962-63) و همچنين وفاداري به آمريكا از طريق عدم شركت در تحريم نفتي پس از شكست جنگ ژوين 1976 م كه البته مجموعه اين كوششها در سطح منطقه مورد تحسين ايالات متحده واقع شد. پيش از اين، شاه براي كمك به سلطنتطلبان يمن شمالي در جنگ با جمهوري خواهاني كه از سوي مصر (عبدالناصر) حمايت ميشدند، به آنها اسلحه و مهمات رسانده بود. در آخرين سال جنگ ويتنام، فانتومهاي ارتش را براي «وان تيو» رييس جمهوري ويتنام جنوبي، فرستاده بود. حتي به دعوت هنري كيسينجر گروهي از نخبگان نظامي خود را به عنوان پاسدار صلح به ويتنام فرستاد. بعدها او به منظور اعلام همبستگي منطقهاي، در سطح منطقه اقيانوس هند و خليج فارس گامهاي بزرگي برداشت. جنگ ظفار در نگاه نويسندگان آن عصر «شهرام چوبين» و «سپهر ذبيح» از نويسندگان طرفدار شاه، تصميمگيريهاي شاه را مستقل برشمرده و براي او سياست منطقهاي با ثبات و قابل استقلالي ترسيم مينمايند: «تمام تصميمهاي سياست خارجي كشور، از اواخر دهة سي شمسي همواره توسط شخص شاه اتخاذ شده است.» (26) گازيوروسكي، استاد علوم سياسي دانشگاه لويزياناي آمريكا، در كتاب سياست خارجي آمريكا و شاه معتقد است كه اگرچه در فاصله سالهاي 1953-1959 (1332-1338 ش) دولت ايران در يك دوره گذرا دست نشانده آمريكا بود و بتدريج در فاصله سالهاي 1960-1963 م. (1340-1343 ش) شاه توانست با سركوب گروههاي مخالف قدرت، توانمند شده و دولت خودمختاري ايجاد نمايد كه سبب ايجاد سياستي خودمختار شد. اوج اين خودمختاري به سالهاي 1963-1977 (1343-1356ش) مربوط ميشود. وي بر اين باور است كه شاه با توجه به چنين شرايطي، اولويتهاي ويژه خود را دنبال مينمايد؛ اين اولويتها عبارتند از: تشويق رشد اقتصادي بسيار سريع، حفظ كنترل محكم سياست داخلي، تقويت نيروهاي نظامي ايران، ايجاد تصويري از شكوه، جلال و توانگري امپراطورانه، تشويق به غربي شدن و تبديل ايران به قدرت مهمي در امور منطقهاي و جهاني. اين اولويتها در كتاب شاه با عنوان «مأموريت براي وطنم» آمده است.(27) وي در بعد سياست خارجي معتقد است كه عواملي چون سياست بين المللي از قبيل فعاليتهاي ابرقدرتها در منطقه و تغيير سياستهاي خارجي عوامل منطقهاي از قبيل عراق، عربستان سعودي، اسراييل و مصر، سياستهاي خارجي او را شكل داده و مقيد ميكردند.(28) (29) در تبليغات رسمي دولت ايران، حضور نيروهاي شاه در ظفار قبل از آنكه به عنوان كمك به سلطان عمان و يا طرد نيروهاي راديكال عرب مطرح باشد، به كارايي و توان ارتش ايران پرداخته و ميخواست دنيا را متوجه اين امر سازد كه ارتش ايران از قدرت و صلابت بالايي برخوردار است. در اين زمينه ارگان حزب اكثريت شاه مينويسد: «اگر چه نيروهاي ايراني در اولين نبرد خارجي ارتش مدرن ايران شركت ميكنند، ولي با توجه به ارزشهاي كيفي و كارايي فراوان نظامي محقق است كه نيروهاي ارتش در نهايت آمادگي و قدرت رزمي قرار دارند.»(30) ارگان اقليت نيز به بررسي پيشينه اقدامات ايران در خليج فارس پرداخته و با اشاره به بعضي رخدادهاي تاريخي مينويسد: «شاپور دوم ساساني نيز در انجام يك چنين ماموريتي به شمال عربستان لشكر كشيد و ياغيان را بر جاي خود نشاند و خسرو دوم نيز به دادخواهي مردم يمن مهاجمان را درهم شكست، نادرشاه نيز از دريا سپاهي به عمان فرستاد و پوزه ياغيان آن سامان را به خاك ماليد و اكنون نيز اين سپاه ايراني است كه براي سامان به كار يك كشور همسايه به سرزمين عمان رفته است و تا هر زمان كه بخواهند به ايشان ياري ميدهند.» (31) به همين دليل، شاه مينويسد: «بر اثر استمداد اضطراري سلطاننشين عمان بود كه در سال 1973 به آن دولت كمك نظامي كردم. چون ظفاريها به كمك يمن جنوبي، كمونيستها و چين، سلطان عمان را تهديد ميكردند.» (32) محمود جعفريان، از تعزيه گردانان و تئوريسينهاي رژيم شاه، به منظور توجيه عمل وي در مقالهاي با عنوان «چرا ارتش ايران به ظفار رفت؟» در يكي از بولتنهاي مربوط به حزب رستاخيز در 1355 نوشت: «... حكومت جوان عمان در اين شرايط سهمگين نيروي نظامي ندارد و آنچه دارد براي مواجهه با توطئههايي چنين بزرگ [شورش ظفار] به وسيله سربازان و جنگندگان جمهوري ماركسيستي يمن جنوبي (عدن) كافي نيست. جبهة آزاديبخش ظفار كه وضع را درك كرده است، به دستور پشتيبانان نيرومندش اعلاميه تازهاي صادر ميكند با نام جبهة تودهاي آزاديبخش ظفار و خليج فارس (الجبهه الشعبيه لتحرير عمان و الخليج عربي!) ايران در منطقه هوشيار است، ايران دوران ناصر را پشت سرگذاشته است. يك سال پيش از اين ناصر (جمال عبدالناصر، رهبر فقيد مصر) به خطاهاي خود درباره ايران اعتراف كرده است.»(33) «ايران به صراحت اعلام ميدارد كه ما غرض شخصي با كسي نداريم. اين ناصر بود كه راهش را تغيير داد و ما دست دوستي او را ميفشاريم. كشورهاي كوچك خليج فارس سالهاي اندكي را در دوران استقلال گذراندهاند و تازه از زير سيطره استعمار كهن نجات يافتهاند آيا اينك بايد تحت استعماري نو قرار گيرند؟ در اين شرايط سلطان جوان عمان متوجه ايران ميشود و از رهبري ايران ياري ميطلبد. ايران دست رهبر جوان و گرفتار عمان را ميفشارد... فاصله تهران تا ظفار فاصله تهران تا نخستين خاك اروپاست. نبرد در چنين فاصلهاي براي هر كشوري، هر قدر هم نيرومند باشد نبردي پرافتخار است. اما افتخار ايران پيروزي در مرز نيست، بلكه افتخار ايران بازگرداندن زندگي است به ظفار، به عمان نه خليج فارس و... حوادث ظفار را بايد بيرون از كوه و دشت ظفار ديد... آنچه در ظفار ميگذرد گوشه مختصري است از نقشههاي وسيعي كه براي منطقه طرح شده است.» (34) ارتش ايران، در نزديكي مسقط نقطهاي را «باستيون» نام دارد تصوير كاملا روشني از لشكركشي نوع آمريكايي را به نمايش گذاشت. بلافاصله اين مركز به صورت قلعهاي نظامي درآمد. شاه در جواب خبرنگاران درباره علت حضور ارتش ايران در ظفار گفت: «اين مسووليت ماست هر چه قويتر باشيم مسوولتريم. بارها گفتهام، خرابكاري در منطقه خليج فارس را تحمل نميكنيم.» (35) دلايل فرعي دخالت ايران در ظفار را ميتوان به ترتيب زير برشمرد. نگراني شاه از: الف: توسعه نفوذ شوروي در خليج فارس به دليل افزايش حضور ناوگان آن كشور در اقيانوس هند و درياي عمان و نيز تقويت نيروي نظامي شوروي در پايگاهامالقصر عراق . ب: پيمان مودت و دوستي شوروي و عراق در 1972 كه در آن موقع عراق يكي از دشمنان اصلي ايران محسوب ميشد. دليل عمده عراق براي اين امر، مخالفت با استرداد جزاير سهگانه ايراني به ايران بود كه به واكنش شديد بعضي از دولتهاي راديكال عرب از جمله ليبي، عراق، الجزاير و يمن جنوبي منجر شده بود. عراق به دنبال وقوع اين حادثه، بلافاصله روابط سياسي خود با ايران و انگلستان را قطع كرد و انگليس را به زد و بند سياسي با ايران متهم نمود. به دنبال شكايت عراق و دولتهاي متحد او به شوراي امنيت، رئيس هيأت نمايندگان ايران در جلسه شوراي امنيت اعلام كرد: «... واژة خليج عربي كه از جانب نماينده عراق مطرح شد غير واقعي است؛ چرا كه از زمانهاي بسيار كهن، اين منطقه خليج فارس ناميده ميشده است. سياست ايران در منطقه براساس حفظ صلح و امنيت براي تمام دولتهاي ساحلي است كه بايستي باهمكاري يكديگر و با روحيهاي دوستانه فعاليت كنند.» (36) ج: انعقاد عهدنامه دوستي و اتحاد بين هند و شوروي و پيروزي ارتش هند در جنگ 1971 و تجزيه پاكستان. شاه در مصاحبه مطبوعاتي ژانويه 1969 با اشاره به تهديد عراق و جنگ هند و پاكستان گفت: «اگر فردا عراق به ما حمله كند چه خواهد شد؟ هنگامي كه پاكستان در چند كيلومتري لاهور مجبور به درخواست آتش بس شد سنتو چه كرد؟ مابراي دفاع از خودمان نميتوانيم به ديگران تكيه كنيم.» (37) شاه بر اين باور بود كه پيمانهاي دفاعي گذشته چون سنتو، پيمان دوجانبه با آمريكا، به احتمال زياد در مواقع خطر نميتوانند به كمك ايران بيايند؛ چرا كه در آن پيمانها، كمكهاي نظامي آمريكا و ديگر متحدين به صورت مشروط قيد شده بود و تكيه صددرصد بر آنها خالي از اشتباه نبود. (ناتواني سنتو در جريان جنگ هند و پاكستان شاهد عيني اين مدعا بود.) عملكرد ساليان بعد نشان داد كه بيشتر فعاليتهاي سنتو در زمينههاي اقتصادي دنبال شد. در ارديبهشت 1352 كه ذوالفقار علي بوتو، نخست وزير پاكستان به ايران آمد، شاه گفت: «يكبار براي هميشه در كنار شما هستيم. ما ناچاريم بگوييم كه هر اتفاقي در كشور همسايه شرقي ما يعني دولت پاكستان روي دهد، جنبه حياتي دارد و نميتوانيم تجزيه مجدد اين كشور را تحمل كنيم. بنابراين كاملا طبيعي است كه چشمان خودمان را در مقابل تجزيهطلبي در كشورتان به هم نگذاريم.»(38) د: تأسيس حكومت چپ در يمن جنوبي و كمك شورويها، چينيها و كوباييها به آن دولت كه از ايديولوژي ارتجاعي سرمايهداري برخوردار بود. نتيجه: همزمان با توسعه قدرت شاه و تثبيت حكومت مطلق در داخل كه به بهاي سركوبي نيروهاي مخالف و ايجاد جو ترور و وحشت از طريق نهادهايي چون ساواك شكل گرفته بود، خوي جاهطلبي شاه را كه فردي بي ريشه و ضعيف النفس بود، به خارج از مرزها معطوف داشت. تا اواسط دهه چهل تمام هم وغم شاه، حفظ و تثبيت حكومتش بود كه از مجاري حمايت نيروهاي قدرتمند خارجي و دستگاه سركوب داخلي جامه عمل ميپوشيد. پس از آن او تلاش كرد با حمايت ايالات متحده آمريكا ابتكار عمل را به دست گيرد. شاه در كشوري حكومت ميكرد كه مرز طولاني با خليج فارس داشت، بدون شك حضور همسايگاني كه بخواهند امنيت ايران را تهديد كنند براي او مطلوب نبود البته اين تهديد درست در نقطه مقابل سياستهاي شاه براي حفظ وضع موجود(Statisquo) قرار داشت. وجود نهضتها و جريانات قوي ناسيوناليستي عربي كه با شعار پانعربيسم شكل گرفته بود، در اهداف شاه اختلال ايجاد ميكرد. شاه بر آن بود كه تا پايان دهه پنجاه، ايران به عنوان يكي از بزرگترين قدرتهاي صنعتي - نظامي در جهان مطرح شود. به همين دليل به دنبال توسعه نفوذ سياسي و رواني در منطقه بود. با اين وجود، ضعف شيوخ عرب نيز بسان قوت برخي كشورهاي عربي مطلوب به شمار نميرفت. از اين رو سياست منطقهاي ايران با وجود پارامترهاي مذكور شكل گرفت. از نظر رژيم ايران بهتر بود اعراب با توجه به اين ادله، سروري شاه را در منطقه بپذيرند. از سوي ديگر، وضعيت ايران در آن مقطع زماني در منطقه همانند وضعيت آلمان در اروپا بود كه از ضربه پذيري منافع غربي در مقابل دنياي كمونيست جلوگيري ميكرد. به اعتقاد آمريكاييها، به ويژه از زمان نيكسون به بعد، ايران ميتوانست منافع چندگانه غرب، بهخصوص ايالات متحده آمريكا را كه بشدت محتاج نفت منطقه بود، حفظ نمايد. پينوشتها .1 در ابتدا اين سياست، سياست دو ستوني لقب داده شد و بعدها با تغييراتي در اوايل دهه 70 م براساس دكترين نيكسون - كسينجر ايران به عنوان ژاندارم يا قدرت منطقهاي جهت حفظ ثبات و امنيت منطقهاي (كه البته بايد به حفظ منافع استراتژيك غرب بويژه ايالات متحده ميپرداخت)مطرح گرديد. .2 براساس تئوري دومينو .3 امام عمان .4 فرد هاليدي، مزدوران انگليس در خليج فارس، ترجمة اختر شريعتزاده، تهران، آگاه، 1358، ص 45 .5 ناصرالدين نشاشيبي، در خاورميانه چه گذشت؟ ترجمة م.ح روحاني، تهران، طوس، 1357، ص 611 .6 فرد هاليدي، همان، ص 49 .7 فرد هاليدي، پيشين، ص 49 .8 كشورهاي ژاپن، برزيل، يونان و تايوان نيز براساس تز نيكسون، حافظ منافع آمريكا در مناطق خاص خود بودند. .9 ريچارد نيكسون، جنگ حقيقي، ترجمة جعفر ثقةالاسلامي، تهران، انتشارات نوين، 1362، ص 328 .10 عزت الله عزتي، ژئواستراتژي، تهران، سمت، 1373، ص 154 .11 محمدرضا حافظنيا، خليج فارس و نقش استراتژيك تنگة هرمز، تهران، سمت، 1371، ص 430 .12 همان، ص 429 .13 بهران افراسيابي، ايران و تاريخ، تهران، نشر علم، 1367، صص 285-286 .14 به دنبال ديپلماسي پينگ پنگ در اوايل دهة 70 كه به بهبود روابط ايالات متحده آمريكا و چين انجاميد، روابط ديگر دولتها با چين نيز بهبود يافت، از جمله اين دولتها بايد از ايران نام برد. .15 عبدالرضا هوشنگ مهدوي، تاريخ روابط خارجي ايران، تهران، مؤلف 1368، صص 427-428 1977.-615Herald Trigune, Dec.1 .17 همايون كاتوزيان، اقتصاد سياسي ايران، ترجمه محمدرضا نفيسي و كامبيز عزيزي، تهران، نشر مركز، 1372. .18 كيهان، 7 آذر 1351 .19 نگاه گنبد به 138.157Nikki... P .20 كيهان، 1/12/1349 .21 همان، 9/2/1349 .22 همان، 9/3/1349 .23 كيهان، 3 نوامبر، 1971 م (1350 ش ) .24 كيهان، 27/7/1353 .25 سپهبد سعيد رضواني، جزوه سياست امنيت ملي ايران، تهران، بيجا، 1355، ص 13 -6 shahram chubin and sepehre zabih., the oreign Realation of Iran,Berkeley and los2 47910.P.1Angeles, .27 مارك. ج. گازيوروسكي، سياست خارجي آمريكا و شاه، ترجمه، فريدون فاطمي، تهران، نشر مركز، 1371، ص 329 .28 همان، ص 346 .29 جيمز بيل، شير و عقاب، ترجمه دكتر فروزنده برليان (جهانشاهي)، تهران، نشر فاخته، 1371 و دانشجويان پيرو خط امام، از ظهور تا سقوط (مجموعه اسناد لانه جاسوسي آمريكا)، تهران، مركز نشر اسناد لانه جاسوسي آمريكا، 1366 .30 كميتة فلسطين، همان، ص 57 .31 همان، ص 58 .32 محمدرضا پهلوي، پاسخ به تاريخ، ترجمه دكتر حسين ابوترابيان، تهران، مترجم، 1371، ص 273 .33 توضيح آنكه روابط ايران با مصر در شهريور 1339 قطع شده بود و از آن به بعد سياستهاي دو دولت در منطقه بطور كامل در نقطه مقابل يكديگر بود، اما هنوز سياست نگاه به غرب مصر آغاز نشده بود كه روابط دو كشور رو به بهبود گذاشت. حمايتهاي ايران از اعراب در مقابل اسراييل پس از جنگ ژوين 1967 م. شركت در كنفرانس اسلامي كه بدنبال آتش سوزي مسجدالاقصي در سپتامبر 1969 م. در رباط تشكيل گرديد. ضعف سياسي مصر و جبهه اعراب، كودتاي حزب بعث در عراق و تيرگي روابط مصر و عراق (دشمن وقت ايران) از جمله عوامل بهبود روابط دو كشور بود. بدين ترتيب دو دولت در اواسط 1970 م. اعلاميهاي رسمي مبني بر تجديد مناسبات منتشر كردند. .34 محمد علي خان سديدالسلطنه، تاريخ مسقط و عمان، بحرين و قطر و روابط آنها با ايران، تصحيح و تحشيه و پيوستها از احمد اقتداري، تهران، دنياي كتاب، 1370، ص 377 .35 مسعود بهنود، از سيدضيأ تا بختيار، تهران، انتشارات جاويدان، 1364، ص 587 -6 Office of public Information united Nations, Alre musu. Greater tuid and3 .(179209 (Volume 52,Neul york,p.1lossrtunde,Yearbook of the united nations .37 غلامرضا نجاتي، تاريخ بيست و پنج ساله ايران،جلد اول، تهران، موسسه خدمات فرهنگي رسا، 1371، ص 253 -8434 Rohallah. k,Iranis foreign poliey 1491 3791, of Virginia press. 5791.p.3