فعالیت های سیاسی ميرزاشهاب راوري، پدر دكتر مظفر بقايي كرماني

ميرزاشهاب راوري، پدر دكتر مظفر بقايي كرماني، پسر ميرزا عبدالله قاضي است. پدر اين ميرزا عبدالله در كسوت روحاني ميزيست و دليل شهرت ميرزا عبدالله به قاضي اين بود كه در راور از مضافات كرمان قاضي بود. ميرزا عبدالله دختر فردي بهنام ميرزا بقا را به زني گرفت. اين ميرزا بقا هم در كسوت روحانيت بود و با قدرت حكومتي نيز بستگي داشت. ميرزا بقا برادر بزرگ ميرزا شفيع خان راوري، حاكم راور و مضافات در عهد فتحعليشاه، است. خانوادههاي شفيعي، نواب زاده، وزيرزاده و معتمد شفيعي در كرمان از نسل او هستند. اين ميرزا شفيع خان ظاهراً مردي شرور، سفاك و خونريز بود.  ميرزا عبدالله قاضي دو بار ازدواج كرد. ميرزا جواد، بزرگترين فرزند ناتني او، 35 سال با برادر ناتنياش ميرزاشهاب فاصله سني داشت. همسر اول مادر بزرگ مادري بقائي به روايت او مردي بود سيد ابوالحسن نام، پس علت اينكه عموي وي سيد جواد نام داشت اين بود كه پدرش از سادات به حساب ميآمد. برادر ميرزاشهاب را سيد جواد علامه هم ميخواندند كه از رهبران دمكراتهاي كرمان بود. پدر مادر بقائي هم آقاسيد عبدالباقي رزاقي كوهبناني بود كه در كوهبنان كرمان سمت اجتهاد و در عين حال طبابت داشت. در حقيقت پس از سقوط محمدعلي شاه بود كه در خطه كرمان نام ميرزا جواد و برادرش ميرزاشهاب بر سر زبانها افتاد.
ميرزاشهاب به سن يازده سالگي پدرش را از دست داد، مادربزرگش او را به كرمان فرستاد تا در مدرسه ابراهيم خان تحصيل كند. ظاهراً تحصيل كردگان مدرسه ياد شده به روايت خود بقائي همه پيروان شيخيه بودند. ميرزاشهاب در مدرسه يادشده تحصيلات مرسوم آن زمان را انجام داد، علاوه بر آن در فقه، اصول، ادبيات، رياضيات و هيئت هم اطلاعاتي به دست آورد. ميرزاشهاب بر خلاف برادر بزرگ خود سيد جواد، هيچ گاه لباس روحاني نپوشيد، وي ابتدا كشاورزي و اجارهكاري ميكرد و سپس وارد حرفه ساعتسازي شد. مقارن اعلان مشروطيت، يك گروه پانزده نفري از مشروطه خواهان كرمان تصميم گرفتند مدرسهاي بر اساس الگوي مدارس نوين احداث نمايند. در پي اين تصميم مدرسهاي بنا نهاده شد، كه آن را مدرسه نصرت ملي نام گذاشتند. اين مدرسه به سال 1324 قمري افتتاح شد، رياست آن در ابتداي تأسيس با آقاسيد جواد بود. آقاسيد جواد بعد از مشروطه نخستين رئيس عدليه كرمان شد، به همين دليل در بين كرمانيها مشهور بود به آقاسيد جواد رئيس.
اداره مدرسه نصرت ملي با ميرزاشهاب بود، به همين دليل به وي ميگفتند آقا ميرزاشهاب مدير. ميگويند آقاسيد جواد به دليل مسموميت به سال 1337 قمري درگذشت، پس رياست مدرسه هم به آقاميرزاشهاب رسيد. به روايت بقائي پدر و مادر او كه دختر دائي و پسر عمه بودند،  يك «زندگي خيلي متوسط» داشتند. ميرزاشهاب در اين زمان به عنوان رئيس و مدير مدرسه نصرت ملي ماهي سي تومان حقوق ميگرفت. تا زمان مشروطه، ميرزاشهاب ادارة موقوفات فخرية راور را هم به عهده داشت كه شامل يك باغ و تعدادي نهر و قنات بود. در دوره پس از مشروطه، ميرزاشهاب سرپرستي تعدادي از مدارس جديد به نامهاي «شهاب»، «سعادت» و «مدرسة ملي» را هم به دست گرفت.
چنانكه گفتيم، پس از تأسيس مجلس دوم، شعبهاي از حزب دمكرات در كرمان داير شد. در ميان اسناد دكتر مظفر بقايي مجموعهاي نفيس و ارزشمند از اسناد ميرزاشهاب راوري موجود است كه بخش مهمي از آنها بايگاني و صورتجلسات شعبه حزب دمكرات در كرمان است. اين اسناد منحصر به فرد ميتواند شمايي گويا از فعاليتهاي اين حزب در دوره تاريخي فوق به دست دهد.
طبق اين اسناد، شعبة حزب دمكرات كرمان مجمع احياء نفوس يا مجمع 108 نام داشت. ابتدا حاجي مهديخان وكيلالدوله، از چهرههاي سرشناس كرمان، رياست كميته ايالتي كرمان را به دست داشت و نصرت السلطان معاون او بود. تعدادي از اعضا، در تهران به حزب ملحق شده بودند. رهبر واقعي دمكراتهاي كرمان محمدحسن سيرجاني  مشهور به شيخالملك  بود. اين شيخالملك صاحب امتياز معادن فيروزة كرمان بود و قصد داشت آن را به كمپانيهاي انگليسي واگذار كند. ظاهراً مجمع احياء نفوس سازمان مركزي حزب دمكرات در تمامي منطقه محسوب ميشد و شعبه حزب در اصفهان نيز تابع آن به شمار ميرفت. شيخالملك در نامه مورخ 15 مهر 1329ق.، برادران ارمني يانس، ميرزا عبدالحسين سيدالعراقين، ميرزااحمد دولتآبادي، ميرزامهدي دولتآبادي، آقاشيخ محمدباقر (پسر آقانجفي)، امينالتجار، شاهزاده رضا ميرزا، ميرزا مهديخان كلانتر (رئيس بلدية اصفهان)، رئيس مجاهد اصفهاني، ارباب جمشيد زرتشتي (مدير تجارتخانة جمشيديان) ، ارباب خدارحم زرتشتي (مدير تجارتخانة چهارمحال و بختياري) و آقاميرزا عبدالرحيم خان (معاون عدليه) را براي عضويت در مجمع معرفي كرد.  يكي از اعضاي اين مجمع در آن زمان ميرزاشهاب بود كه مديريت مدرسة مباركة ملي را بر عهده داشت.
در دهم صفر 1329ق. شيخ الملك طي نامهاي به مجمع از فعاليتهاي آن تقدير كرد. در اين نامه از اعضأ مجمع احياء نفوس خواسته شده كه مردم را با مقاصد دولتخواهان همراه نمايند و «در هر موقع كه مساعدت لازم باشد، از برادران ايالات و ولايات داخله و خارجه هم استعانت» بخواهند. 
تشكيلات مجمع احياء نفوس كاملاً مخفي بود و با اينكه بعد از فتح تهران و سقوط محمدعلي شاه شكل گرفته بود، جنبة سري جلسات و تصميمگيريها همچنان حفظ ميشد. طبق مادة هفدهم اساسنامه، مجمع بايد با شعب ديگر كه در شهرستانهاي كرمان تشكيل شده بود، ارتباط منظم برقرار ميكرد و از طريق مكاتبه از اوضاع ساير شهرها اطلاع حاصل مينمود. دستور داده شده بود كه براي مخابرة حوادثي كه در شهرستانها رخ ميداد، از رمز استفاده شود. شعب مجمع در اخذ تصميمگيريها از كميتة ايالتي كرمان استفسار ميكردند و كميتة ايالتي نيز بهنوبة خود با اعضاي شهرستانها مشورت و رايزني مينمود. اگر بين اعضاي مجمع اختلافي بروز ميكرد، «اخوان» بايد «شرعاً و عرفاً» ابتدا شكايت خود را در مجمع مطرح ميكردند ولي اگر به جايي نميرسيد، حق داشتند به محاكم عدليه و ادارات دولتي مراجعه كنند. 
كميتة ايالتي كرمان با شعب يزد، كاشان، اصفهان و شيراز ارتباط داشت و اخبار آنها رد و بدل ميشد: «روز گذشته عدة اخوان شيراز به دوازده [تن] رسيد و مدير و معاون يعني نايب مدير به اكثريت ارا انتخاب و معين گرديد.» در نامهاي كه با امضاي محمدحسن شهابي سيرجاني  در دست است، از مجمع كرمان خواسته شده باب مكاتبه با انجمن ايالتي شيراز را بگشايد و در مواقع لازم و در امور مهم ايشان را طرف مشورت قرار داده و موجبات اصلاحات و اقدامات را مهيا نمايند. در اين ايام به جز افرادي كه تاكنون نام برده شده، سليمانميرزا اسكندري، سردارنصرت بختياري و مؤيدالاسلام كرماني نيز در مجمع احياء نفوس عضويت داشتند. بعدها به پيشنهاد اين مجمع، شعبي در بم و سيرجان نيز تشكيل شد.  در دوره نيابت سلطنت ناصرالملك اين مجمع همچنان به فعاليت خود ادامه ميداد. مرآت السلطنة اسفندياري در همين دوره پس از مراسم تحليف وارد تشكيلات شد. 
مجمع هفتهاي دو بار تشكيل جلسه ميداد و با حضور 23 تن از اعضا جلسه رسميت پيدا ميكرد. طبق مادة يازدهم مرامنامة داخلي، هرگاه يكي از «برادران» كسي را براي عضويت حائز شرايط ميديد، ميتوانست او را در جلسه معرفي كند. شرط ورود به مجمع تصويب به اكثريت آرا بود. هميشه دو نفر از اعضاي مجمع مأمور «تجسس احوالات» شخص متقاضي عضويت ميشدند و تا يك هفته بعد بايد اطلاعات خود را در جلسة مجمع مطرح ميكردند. اگر با عضويت فرد متقاضي موافقت ميشد، يكي از دو نفر مأمور تجسس بايد حسن اخلاق و رفتار او را نسبت به مجمع ضمانت ميكرد و مأموريت پيدا ميكرد با فرد متقاضي دربارة «مسلك مجمع» گفتگو كند، ولي حق معرفي اعضا را نداشت.
طبق مادة يازدهم، «اعضا مجمع را بايد حتيالامكان از طبقات و طوايف و ادارات مختلف انتخاب نمايند تا مفيدتر باشد.» ورود افراد هم مسلك به مجمع احياء نفوس، ولو اينكه قبلاً در انجمن ديگري بوده باشد، بلااشكال بود، اما اگر فردي از اعضاي مجمع ميخواست در مجمع ديگري عضو شود بايد به اطلاع اعضا ميرسانيد. 
به هنگام افتتاح دورة سوم مجلس شوراي ملي، دو تن از اعضاي مجمع احياء نفوس وارد مجلس شدند. شيخالملك از رفسنجان و مؤيدالاسلام از كرمان. حزب دمكرات ايران، تشكيلات تهران، در نامهاي به معين الشريعه، ميرزاغلامحسين مدير جريدة كرمان، آقاسيدجواد مدير مدرسة ملي، آقا ميرزاشهاب ناظم مدرسة ملي، آقا علياكبر خان نخعي، حاج شيخ محمدباقر قندهاري و آقامهدي رئيس بلدية سابق دستور داد كميتة حزبي شعبة كرمان تشكيل شود تا براي انتخابات مجلس آماده شوند: «البته اطلاع داريد كه از چندي به اين طرف تشكيلات فرقة دمكرات در مركز و ايالات و ولايات داير و با وجود تشبثات مخالفين در توليد مشكلات خوشبختانه قواي نيرومند دمكراسي با عزم و استقامت خللناپذيري فعاليت خود را ظاهر ساخته و سلسله تشكيلات خويش را با يك انتظام ثابتي بهم اتصال داده است...» فرقة دمكرات گزارش داد كه كميته در تمام ايالات و ولايات براي تدارك انتخابات آماده شدهاند. 
در پي دستور كميتة مركزي حزب دمكرات، مجمع احياء نفوس دور جديدي از فعاليت خود را آغاز كرد. كميسيون تشكيلات فرقة دمكرات شعبة كرمان دستور داد كه حوزههاي حزبي تشكيل شوند و «راپورت تشكيل حوزة خود را به كميسيون ارسال فرمايند.» هم چنين دستور داده شده بود كه اعضا موارد زير را مورد توجه قرار دهند:
1- جلسات حوزه و مذاكرات بايد در نهايت اختفا بوده احدي مسبوق نباشد،
2- با هيچ كس براي دخول در حوزه قبل از معرفي به كميسيون داخل مذاكره نشده و احدي را از اقوالات خود مستحضر ندارند،
3- براي معرفي اشخاص مناسبات خصوصي يا اغراض شخصي را به نظر نياورده فقط سابقة اعمال هر كس و عقيدة ثابت او را در نظر بگيرند. 
ميرزاشهاب رياست حوزة هشتم از حوزههاي هشتگانة حزبي را عهدهدار بود. وي علاوه بر آن بر حوزههاي ديگر نيز نظارت ميكرد. براي نمونه، در نخستين جلسة حوزة شماره يك، كه در اواخر ذيقعدة 1335ق. در خانه ميرزاشهاب تشكيل شد، او به عنوان يكي از اعضاي هيات رئيسه انتخاب شد. ميرزاشهاب ناظم، غلامحسينخان منشي و آقاميرزا يحيي تحويلدار حوزه شدند كه در حقيقت اعضاي هيئت رئيسه به شمار ميرفتند. ميرزاشهاب نامههاي حزبي را با نام مستعار «رعيت» امضاء ميكرد و معينالشريعه، كه رئيس حوزه ديگر بود، از نام مستعار «فلاح زاده» استفاده مينمود.  
در اين دوره، رياست كميته ايالتي حزب دمكرات كرمان را ميرزاجواد راوري، برادر بزرگ ميرزاشهاب، به دست داشت. اين شعبه تا سال 1297ش. (دو سال پيش از كودتاي رضاخان ميرپنج) توسط ميرزا جواد اداره ميشد. از اين سال ميرزاشهاب ادارة حزب را به دست گرفت. از آن پس جلسات اكثراً در خانه او برگزار ميشد. 
شواهد نشان ميدهد كه حتي در دوره وزارت ميرزا جواد بر تشكيلات فرقه دمكرات كرمان نيز ميرزاشهاب بر فعاليتهاي حوزههاي حزبي اشراف داشت. براي نمونه، در نامهاي از حوزة شمارة 7 به كميسيون تفتيش فرقة دمكرات چنين آمده است:
چرا كميسيون محترم براي جواب عرايض و مكاتيب حوزهها ترتيب صحيحي نميدهند كه بايد براي اخذ جواب عرايض خارج از هيأت كميسيون درب منزل جناب آقاي آقا ميرزاشهاب بروند و ايشان هم وقت دادن جواب نداشته باشند. 
در چهارم محرم 1336ق. ميرزاشهاب براي تفتيش به حوزة نمرة 7 مراجعه كرد. در نامه ديگر چنين آمده است: «هم مسلك محترم آقاي آقا ميرزاشهاب هم بر حسب مأموريتي كه داشته به حوزه تشريف فرما شده، تفتيشات لازم به عمل آوردند.» 
نتيجه ميگيريم كه ميرزاشهاب عضو كميسيون تفتيش فرقة دمكرات كرمان و از گردانندگان اصلي اين حزب بود.
اسناد مجمع احياء نفوس نشان ميدهد فردي كه مكاتبات خود را با نام مستعار «ايران دوست» امضاء ميكرد، در اين سازمان مخفي از قدرت فراوان برخوردار بود. براي نمونه، او به كميسيون تشكيلات اطلاع ميدهد كه سالار مظفر در جلسات حزبي شركت ميكند و نيز تقاضا كرده است كه نايب اكبر حسيني «مدير محبس نظميه» وارد حزب شود. در اين نامه «ايران دوست»، پس از اظهار اميدواري كه «به همت و اقدامات آن ذوات به زودي عقيدة دمكراسي در تمام اين صفحه منتشر گردد»، خاطرنشان ساخته است: «از قرار مسموع آقا نصرتالسلطان به وسايل چند خيال دخول در تشكيلات را دارند.» آنگاه ادامه ميدهد كه وي با آقا كربلايي علي كه «يكي از هم مسلكان وشخص جدي و صميمي است» اختلاف دارد و جرم كربلائي علي اعتقاد به دمكراسي است: «جداً از مقام محترم آن اعضأ در خواست مينمائيم كه ايشان را رد كرده و راضي نشوند كه يك نفر ظالم باعث ننگين كردن جماعتي بشود.» 
يكي ديگر از اعضاي فرقه دمكرات كرمان، فردي با نام مستعار «خونين جگر» است. او در نامهاي تذكر ميدهد كه روابط دوستانه و ملاحظات شخصي باعث نشود كه تجربيات گذشته فراموش شود و «اشخاصي كه در ايام فترت [دورة نيابت سلطنت ناصرالملك بعد از سقوط مشروطه] امتحانات سوء داده و بر اخلاقشان اطلاع و بصيرت كامل داريد و مضرات دخول آنها را به خوبي ميدانيد، از معرفي و دخول آنها احتزاز فرمائيد.» 
ميرزاشهاب در جريان انتخابات مجلس سوّم نقش فعال داشت. مؤيد الاسلام در نامهاي به تشكيلات فرقة دمكرات كرمان خاطرنشان ساخت كه كانديداهاي فرقه از كرمان براي مجلس تعيين شدند. در اين زمان، اعضاي شعبة فرقه در كرمان مركب از 8 نفر بودند كه هفت تن از آنها قندهاري، آقامحمود، آقاسيدجواد، ميرزاشهاب، علياكبرخان نخعي، ميرزاغلامحسين و رئيس بلدية كرمان بودند. نفر هشتم احتمالاً شيخالملك است. از بين افراد ياد شده، در برابر نام ميرزاشهاب نوشته شده: «به ملاحظة سابقه در فرقه و غيره.» اين هشت تن به پيشنهاد آقا محمود به كميته مركزي فرقه در تهران معرفي شدند و اساساً پيشنهاد تأسيس شعبة حزب در كرمان از آقا محمود بوده است.
مؤيدالاسلام دستور داده بود كه تحركات سياسي مجمع محرمانه باقي بماند:
با وضع حاضرة كرمان هرچه بتوانيد محرمانه و رسمي كار كنيد بهتر است. لذا آقايان را دعوت فرموده، محرمانه كاغذ را قرائت كرده، با صورت احصائيه و ترتيبات ديگر كه آقاي آقا ميرزاشهاب كاملاً مسبوق هستند شروع به تأسيس حوزه ميفرمائيد كه انشاالله تعالي تا وقت انتخابات تشكيلات حزبي مرتب و صحيح باشد هم در شهر و [هم در] بلوكات. فوراً به بلوكات هم دستور تشكيلات را بفرستيد كه مشغول شوند با نهايت متانت و فعاليت شروع به كار كنيد كه روز همت و مردانگي اميدوارم موفق شويد شش نفر دمكرات را انتخاب نمائيد و نگذاريد مرتجعين كرسيهاي بهارستان را كه به خون احرار استوار شده... اشغال كنند. 
در اين نامه به لحاظ سوابق فعاليت در فرقه، برشخصيت ميرزاشهاب تأكيد زياد شده است. اين نامه نشانگر آن است كه تجديد سازمان و فعاليت فرقه كرمان در اين مرحله بيشتر به منظور شركت در انتخابات مجلس چهارم است.
سرشناسترين چهرههاي فرقه شيخالملك، افضلالملك، آقا سيد جواد، آقا ميرزا محمود خان، سليمانميرزا و آقاشيخ آقا بودند كه اعضاي حوزة 4 كميتة ايالتي كرمان بودند. به دنبال اولتيماتوم روسيه و مهاجرت نمايندگان به قم و سپس كرمانشاه، ميرزاشهاب نمايندة مهاجرين كرمان بود كه با اين گروه به يزد رفت. نامهاي توسط فردي به نام محمدقلي خان، كه ظاهراً كارمند تلگرافخانة يزد است، مخابره شده و پشت آن نوشته شده: «حضور مبارك حضرت مستطاب اجل آقاي آقا ميرزاشهاب مدير، نمايندة مهاجرين كرمان دام اقباله، تشرف پذيرد.» اين نامه شرح شكايت مردم بم از پر شدن شش رشته قنات است كه تقاضا شده براي داير كردن مجدد آنها اقداماتي انجام پذيرد.  شهرت ميرزاشهاب به «مدير» به خاطر آن بود كه وي از سال 1329 قمري مديريت مدارس سعادت، مباركة ملي، فخريه و نصرت ملّية كرمان رابه عهده داشت. «مدرسة نصرت ملّيه «بعداً به» مدرسة شهاب» تغيير نام داد.
از سال 1297ش. ميرزاشهاب جلسات حزبي را غالباً در خانه خود تشكيل ميداد و ازاين زمان فرزند خردسالش مظفر نيز گاه در معيّت پدر به جلساتي كه در ديگر جاها تشكيل ميشد ميرفت. در ايام كودتاي رضاخان، ميرزاشهاب همچنان در كرمان به سر ميبرد. او در سال 1300 ش. به دورة چهارم مجلس شوراي ملي راه يافت؛ به همراه خانوادهاش به تهران كوچيد و تاپايان عمر، به مدت 13 سال، در اين شهر اقامت گزيد. انتخاب ميرزاشهاب در مجلس چهارم به جاي حسن مشارالملك انجام گرفت كه از نمايندگي سيرجان استعفا داده بود، حسن مشار از نزديكان وثوقالدوله بود كه به شدت مورد حملات جناح افراطي دمكراتها قرار داشت. در طول مسير از كرمان تا تهران سواران سردار اسعد بختياري به دستور او كالسكه ميرزاشهاب را اسكورت ميكردند. 
سالها بعد مظفر بقايي از فعاليتهايي كه پدرش در حوالي سالهاي 1300 به نفع آمريكاييها در ايران نموده بود، سخن به ميان آورد. وي در ملاقات با دكتر هنري گريدي، سفير آمريكا در اواخر دهة 1320ش.، به تفصيل از تعلق خاطر پدرش به آمريكايي ها و دوستي او با ميلسپو سخن به ميان آورد، مقوله اي كه البته منحصر به ميرزاشهاب نبود و بسياري از ديگر رجال سياسي ايران براي برقراري تعادل بين روس و انگليس از مشاركت آمريكائيها در عرصههاي سياسي و اقتصادي ايران حمايت ميكردند.
در اوايل سال 1301ش. ميرزاشهاب به همراه سليمانميرزا اسكندري و عدهاي ديگر «حزب سوسياليست» را تأسيس كرد.  حزب سوسياليست در تكوين قدرت رضاخان و رسيدن او به سلطنت نقش مهمي ايفا نمود. به هنگام انتقال سلطنت از سلسله قاجار به پهلوي، ميرزاشهاب نمايندگي دورة پنجم مجلس را عهده دار بود. معهذا، وي بسان برخي ديگر از فعالين سياسي ضد حكومت قاجار، در دوره شكل گيري سلطنت پهلوي از نظر دستيابي به مقامات سياسي رشدي نداشت و عملا از گردونه سياست روز به كنار رفت. يكي از دلايل اين امر را اختلافات او با عبدالحسين خان تيمورتاش، وزير دربار رضاشاه، ميدانند. در دوره مشروطه تيمورتاش به جناح ميانه رو تعلق داشت و به همين دليل هدف كينه دمكراتها واقع ميشد، تيمورتاش حتي توسط كميته مجازات كه مورد حمايت جناح افراطي دمكراتها بود، به قتل تهديد شده بود. در اوايل سلطنت رضاخان حزبي كه در به قدرت رسانيدن او سهمي مؤثر داشت، به دستور وي منحل گرديد ليكن معاشرت ميرزاشهاب با سليمان ميرزا همچنان ادامه داشت.