انتخاب رضاخان به پادشاهي و نقش بريتانيا در اسناد وزارت خارجه آمريكا

مجلس مؤسسان به مدت یک هفته، از 6 تا 13 دسامبر 1925، تشکیل جلسه داد و سه اصل قانون اساسی را اصلاح کرد و در روز سیزدهم دسامبر منحل شد. اصل 36: «سلطنت مشروطه ايران از طرف ملت بوسيلة مجلس مؤسسان به شخص اعليحضرت شاهنشاه رضا شاه پهلوي تفويض شده و در اعقاب ذکور ايشان نسلا بعد نسل برقرار خواهد بود.» اصل 37: «ولايت عهد با پسر بزرگتر پادشاه که مادرش ايراني‌الاصل باشد خواهد بود در صورتي که پادشاه اولاد ذکور نداشته باشد تعيين وليعهد بر حسب پيشنهاد شاه و تصويب مجلس شوراي ملي به عمل خواهد آمد مشروط برآنکه آن وليعهد از خانواده قاجار نباشد ولي در هر موقعي که پسري براي پادشاه بوجود آيد حقاً ولايت عهد با او خواهد بود.» اصل 38: «در موقع انتقال سلطنت وليعهد وقتي مي‌تواند شخصاً امور سلطنت را متصدي شود که داراي بيست سال تمام شمسي باشد. اگر به اين سن نرسيده باشد با تصويب مجلس شوراي ملي نايب‌السلطنه‌اي که از خانواده قاجار نباشد براي او انتخاب خواهد شد.» این تغییرات با 257 رأی موافق در مقابل سه رأی ممتنع به تصویب رسید: «با توجه به شرايط شايد بتوان نتيجة کار [مجلس مؤسسان] را کاملاً رضایت بخش تلقی کرد... مجلس کارش را سريع و منظم به انجام رساند؛ در واقع، مدیریت و توالی حوادث آنقدر منظم و سامان یافته بود که دشوار مي‌توان شايعات جاری را مبني بر اينکه مجلس از مشورت‌هاي دوستانة نماینده دیپلماتیک بریتانیا بی بهره نبوده است باور نکرد... تا بحال هيچ شواهدي که داّل بر تأثير مستقيم روس‌ها بر روند رويدادهاي اخير باشد به دست نيامده است. روس‌ها براي براندازي به روش‌هايي متکي هستند که در مقايسه با  روش‌هاي ماهرانه انگليسي‌هاي کارکشته بسیار ناشيانه و بچگانه به نظر مي‌رسد.»
رضا [خان] در 15 دسامبر 1925 سوگند ياد کرد و 16 دسامبر 1925 نيز به عنوان تاریخ جلوس رسمی وی بر تخت سلطنت تعيين شد. روزنامه ایران در شمارة مورخ 16 دسامبرش می‌نویسد: «تلگرام‌های زیر میان اعلیحضرت پادشاه جورج و رضا شاه پهلوی رد و بدل شد: «لندن، 14 دسامبر. مناسبت ميمون جلوس اعليحضرت به تخت سلطنت را مغتنم شمرده و تبريکات بي‌شائبه خود را تقديم مي‌دارم و خالصانه اميدوارم که در دوران سلطنت اعليحضرت ایران از فوايد و مواهب صلح و آرامش منتفع گردد و در این دوران پیشرفت و ترقی، احساسات مودت‌آميز من و مردم من نسبت به مردم ایران قوت بيشتري پيدا کند. از صميم قلب آرزومندم که اين دوران جدید برای اعليحضرت و مردم ایران توأم با افتخارات بيشتري باشد. (امضاء) جورج، پادشاه و امپراطور.» پاسخ رضا شاه: «تهران. مراتب سپاسگزاري عميق خود را از احساسات مودت‌آميز و تبریکات اعليحضرت به مناسبت جلوسم به تخت سلطنت به عرض می‌رسانم. اطمینان کامل دارم که در دوران حکمرانی اینجانب روابط حسنة میان دو کشور بیش از پيش قوت و گسترش خواهد یافت. موقع را مغتنم شمرده و از جانب خود و مردم ایران کامیابی اعليحضرت و خانواده سلطنتی و همچنين شکوه و بزرگی مردم انگلستان را آرزو می‌کنم. (امضا) رضا شاه.»  اموری در 16 دسامبر 1925 چنین می‌نویسد: «دغدغة بریتانیا براي روی کار آمدن موفق دولت جدید هر روز آشکارتر ‌شده است... می‌توان گفت وزير مختار بريتانيا براي جلب موافقت ساير سفارتخانه‌ها با روي کار آمدن رژيم پهلوي تلاش زيادي کرده و انصافاً هم موفق بوده است.»  او در تاريخ 31 دسامبر نیز می‌نویسد: «دو هفته اخیر سرشار از حوادث بوده است. کار مجلس مؤسسان با روی کار آمدن حاکم جدید به پایان رسید... بی‌تفاوتی يا انزجار که پس از مشخص شدن اهداف اصلی مانورهای سیاسی پهلوی در ماه اکتبر مشخصه اصلي احساسات مردمي بود اکنون فرونشسته است... احساس می‌شود که فضای سیاسی به گرمي گراييده است.»  اما این «گرمي» موقت بود.
هافمن فیلیپ، وزیر مختار آمريكا در ایران، در گزارش مورخ 27 اوت 1926 خود گفتگویش با حسین علاء را گزارش می‌کند: «پیش از این تمايل کنوني مقامات و شهروندان بریتانیایی به انتقاد از شاه و دولت او را به وزارت متذکر شده بودم. کاردار بریتانیا در گفتگوهای محرمانه بارها به سرخوردگي عميق دولت و سفارت انگليس از بی‌تفاوتی نسبت به عرايض و ادعاهاي بریتانیا اشاره کرده است، و به هيچوجه از بدگويي به کل ايراني‌ها ابائي ندارد. او مي‌گويد که بی‌توجهی و بي‌ادبي مقامات رسمی ایران هنگام عزيمت سر پرسی لورن از اين کشور برغم دوستي مدام و روحيه همکاري با شاه او را بسیار سرخورده کرده است‌... روز گذشته، مورخ 26 ماه جاري، در گفتگوی محرمانه‌اي که با آقای علاء داشتم، او توجه مرا به جريان فکري عجیبی [نظر موری: «چرا عجیب؟»] جلب کرد که به زعم او در میان شماری از رجال ایرانی (و از جمله مستوفی‌الممالک، رئیس‌الوزرا) شايع شده است، مبني بر اينکه تفاهمي محرمانه و شخصي بين شاه و دولت بریتانیا وجود دارد، که از نظر آنها، موفقيت شاه در رسيدن به تخت پادشاهي عمدتاً مرهون همين امر بوده است. طبق نظر آنها انگليسي‌ها با نگراني شاهد کم رنگ شدن محبوبیت رضا شاه و خشم روس‌ها از گرایش او به سمت بریتانیا بوده‌اند. لذا گمان مي‌شود که موضع ضد انگليسي و گرايش ظاهري شاه به روس‌ها با اطلاع و حتي به کمک دولت بريتانيا اتخاذ شده که هدف اصلي آن اولاً تحکيم سلطة شاه بر کشور، و ثانياً تسکين روس‌هاست تا حدي که ظن و گمان آنها برطرف شود... لازم به ذکر می‌دانم که گزارش گفتگو با آقای علاء به آن وزارت محترم نه از باب داشتن ارزش سیاسی، بلکه بيشتر از باب اشاره به کانال‌هاي مبهم و خيالي تفکر رجال ایران در اين روزهاست.» 
موری پس از مطالعة گزارش فیلیپ در وزارت خارجه آمريكا، نظرات بسیار جالبی دربارة آن ابراز کرد: «گزارش شماره 153 مورخ 27 اوت آقای فیلیپ حاوي مطالب بسیار جالبی است اما برآنم که با توجه به تجربیات خود در ایران، چند نکته را متذکر شوم. به زعم من اوضاع در ايران از این قرار است: رابطة رضا شاه و بریتانیا به کودتای سال 1921 باز می گردد. روس‌ها همواره نسبت به این ارتباط مظنون و حتی به هنگام عزيمت رضا [خان] به جنوب برای سرکوب شیخ محمره بسيار نگران بودند. گذشتن از جان دست‌پروردة انگليسي‌ها در آن زمان اين گمان را قوت بخشيد که او به تفاهمي محرمانه با انگليسي‌ها رسيده و با آنها تباني کرده است. هر چند انگليسي‌ها تمايلي به حمايت از شاه فعلي در تلاش‌های گذشته‌اش براي جمهوري نداشتند، بديهي است که اشتياق زيادي برای سرنگونی خاندان قاجار و سلطنت او نشان دادند. نمی‌توان از این واقعیت چشم‌ پوشید که چنین رويدادي برای روس‌ها بسیار ناخوش آیند بود زیرا آنها طبيعتاً مخالف حکومت پادشاهي هستند و ترجيح مي‌دادند که نوعی حکومت دموکراتیک در ایران برقرار شود. ولي چون استقرار چنين حکومتي ممکن نبود، مسلماً ترجيح مي‌دادند که قاجارها بر سر کار بمانند زيرا آنها هیچگاه خود را چندان ضد روس نشان نداده‌اند... به همين دليل با آقای فیلیپ هم عقيده نيستم که موضع ادعايي ضدانگلیسی شاه و دولت ایران واقعی است. شايد کاردار بریتانیا که مکرراً از سرخوردگي عميق دولتش از رضا شاه و بی‌توجهی او به بريتانيا نزد وزير مختار آمريکا دم مي‌زند، راست گفته باشد، ولي شخصاً به صداقت او شک دارم. بيشتر مايلم اظهارات آقای علاء را- با اینکه ممکن است غیرمنطقی به نظر برسند ـ بپذيرم که هم شاه و هم انگليسي‌ها لازم دیده‌اند که ظنّ و بدگماني روس‌ها را از میان ببرند و براي رسيدن به مقصود خود چنين روشي پيش گرفته‌اند. هر چند رضا شاه رسیدن به تاج و تخت را مدیون انگليسي‌هاست، بديهي است در صورت تهديد موجودیت رژیمش از جانب شمال کمک چندانی از دست انگلیسی‌ها برنمی‌آید.» 
با گذشت زمان، نقش بریتانیا در قدرت بخشيدن و ابقای رضاخان آشکارتر گردید. ویلیام اچ. هورنی‌بروک، وزیر مختار آمريكا در ایران، در سال 1934 صراحتاً در گزارش خود می‌نویسد: «فقط همین حقیقت که شاه کنونی تاج و تخت خود را مدیون بریتانیایی‌ها و اعضای کابینه هم به نوبه خود پُست‌هایشان را مدیون شاه هستند به تنهایی کافیست که هر ناظر عاقلی را بر آن دارد تا پیش از آنکه باور کند پسر عموهای انگلیسی‌‌مان نفوذشان را در پایتخت ایران از دست داده‌اند، بایستد و چشم و گوش خود را بیشتر باز کند. از این فرصت استفاده کرده و تقریباً به دقت ارتباط اعضای کابینه با بریتانیایی‌ها را بررسی کرده‌ام. مطمئن هستم که بیشتر از سه چهارم آنها را قطعاً می‌توان حامی بریتانیا دانست، البته نه از روی انتخاب، بلکه از روی ترس. با دقت که امیدوارم ماهرانه هم بوده باشد، زیرِ زبان تعداد قابل ملاحظه‌ای از مقامات ایرانی را درباره موضوع نفوذ بریتانیا کشیده‌ام.
البته به گمانم آنها از بریتانیایی‌ها، بیشتر از هر خارجی دیگری، نفرت دارند، ولی از آنها می‌ترسند، و در نهایت احترام به هرگونه توصیه‌ای که از سفارت بریتانیا صادر شود عمل می‌کنند. اداره اطلاعات شرکت نفت انگلیس و ایران به کارآمدی گذشته، یعنی  در روزهای سلطه آشکار بریتانیا بر سیاست خارجی ایران، نیست و کارمندان کافی نیز در اختیار ندارد، ولی هنوز مشغول به کار است و خیلی خوب هم کارش را انجام می‌دهد.» 

قضیه بونزون
فرانسه از موفقیت بریتانیا در نشاندن رضا [خان] به تخت پادشاهي بسیار ناراحت بود. موری در یادداشتی مورخ 6 نوامبر 1926 می‌نویسد: «آقای نوری کاردار ایران، سپس اتفاق بسیار عجیب زیر را نقل کرد که تمام کسانی که امکان توطئه‌چيني و رسوايي‌هاي بعد از آن را در خاورنزدیک دست کم مي‌گيرند بايد نصب‌العين خود قرار بدهند. از قرار معلوم آقای لوسین بونزون، وزیرمختار فرانسه در ایران، يکي از کارمندان سفارتخانه فرانسه را با گزارشی محرمانه دربارة اوضاع فعلی ایران راهی پاریس کرده بود. کارمند مذکور که رفتار رئیس خود را نامنصفانه می‌دانست، نامه را در تهران باز کرد، چند کپی از آن تهیه کرد و کپی‌ها را به سفارت بلشویک، سفارت بریتانیا و شاه ايران فروخت. در این نامه، وزیرمختار فرانسه سیاست بریتانیا در ایران را تقبیح کرده و صداقت وزیر مختار آن را زیر سؤال برده بود و در پایان به دولت فرانسه پیشنهاد کرده بود که سیاستی خصمانه در قبال سلسله شاهنشاهی فعلی در ایران اتخاذ و از بازگرداندن قاجارها که همواره فرانسوي‌دوست بوده‌اند، حمايت کند. آقای بونزون که از دسیسة زیردست خود کاملاً بی‌خبر بود، اندکی بعد در ملاقات با شاه با نامه فوق مواجه شد. خودتان حال و روز وزیر مختار فرانسه را در آن لحظه تصور کنيد. او بدون خداحافظي با رئیس‌الوزرا یا ساير مقامات ایرانی بلافاصله تهران را ترک کرد.»  جزئیات بیشتري نيز در گزارش مورخ 20 مارس 1926 ذکر شده است: «احتراماً به اطلاع مي‌رساند که يک مرد فرانسوی به نام دُبُنه به اتهام قرار دادن رونوشتي از نامة محرمانه موسيو بونزون، وزير مختار سابق فرانسه، به معاون وزارت امور خارجه اين کشور در پاريس، در اختيار اعلیحضرت پادشاه ایران، سفارت بریتانیا و سفارت کبرای شوروی از سوي سفارت فرانسه دستگير شده است. ماجرا به طور خلاصه از اين قرار است که در ماه اکتبر گذشته، رايزن سياسي سفارت فرانسه، به نام لوگاژ، به تقاضاي آقای بونزون به ترکیه منتقل و قرار شد بسته دیپلماتیکی را نیز به بیروت برساند، که به نحوي متوجه شد بستة مزبور حاوي نامه‌ای با مطالب ناخوشایند در مورد اوست. لذا پیش از ترک تهران بسته را باز کرد و پس از تهیه چند کپی آنها را در اختیار دُبُنه قرار داد. اين نامه حاوی اطلاعات و اظهاراتی توهين‌آميز نسبت به شاه بود مثلاً اینکه «شاه پیشین فرانسوي‌دوست بود و شاه کنونی (رضا پهلوی) انگليسي‌دوست است» و يا اينک ر.پ. [رضا پهلوی] «حیوانی وحشی» است. دُبُنه هم یک کپی از این نامه را به شاه جدید، سفارت بریتانیا و سفارت کبرای روسیه داد يا فروخت. در اوایل ژانویه سال جاری، وقتي که سفارت فرانسه سخت تلاش داشت تا قرارداد پست هوایی را از آنِِ فرانسه کند، موسیو بونزون به زحمت وقت ملاقاتي از اعلیحضرت شاهنشاه گرفت و تلاش کرد نظر شاه را در اين ارتباط جلب کند. در این ملاقات از مسیو بونزون سئوال شد که آيا نامه‌ای برای معاون وزیر خارجه فرانسه نوشته و اظهارات [نامربوطي] در آن کرده است. از قرار معلوم او هم خودش را مي‌بازد و اعتراف مي‌کند. چند روز بعد قرارداد شرکت پست آلمان بدون مخالفت در مجلس به تصویب رسید. مسیو بونزون 10 روز زودتر از برنامة عزيمتش  تهران را ترک کرد. دُبُنه يک وکیل فرانسوی است که چند سال پیش از کار در دادگاه‌های فرانسه معلق شده بود، و سه سال پیش به تهران آمد... بنا به دلایلی سفارت فرانسه از او استفاده کرد و مسیو بونزون و همچنین کاپیتان برتران تلاش کردند که او را به معاونت بانک عثمانی برسانند... از قرار معلوم دُبُنه فکر مي‌کرد که سفارت فرانسه به قدر کافي تلاش نکرده است، و با لوگاژ هم عقيده بود... دُبُنه را تحت‌الحفظ به فرانسه فرستاده‌اند و شایع است که لوگاژ را نیز در ترکیه دستگیر کرده‌اند و دارند او را به فرانسه مي‌فرستند.» 

تاجگذاری رضا شاه پهلوی
در 25 آوریل 1926 فیلیپ در تلگرام خود ‌نوشت: «مراسم تاجگذاری شاهنشاه امروز بعد از ظهر برگزار شد. مراسم ديدار هيأت ویژه ما با شاه و اهداي تمثال [رياست جمهور آمريکا] امروز صبح انجام شد.»  ژنرال هری ای. اسمیت از جمله افراد حاضر در هيأت آمريکايي بود که تمثالي از رئیس‌جمهور کولیج با  قابي تمام طلا به شاه جدید تقدیم کرد:
مراسم تاجگذاری همانروز بعد از ظهر یعنی بیست و پنجم ماه جاری برگزار شد. مراسم در موزة کاخ گلستان انجام شد که براي اين مناسبت دکوراسيون آن را تغییر داده بودند... به دلیل مشکل نور و فضا امکان عکس‌برداری مناسب از جشن فراهم نیامد، و فقط خبرنگاران روزنامه لندن دیلی میرور توانستند عکس‌هاي خوبی تهیه کنند، زیرا بر اساس اطلاعات واصله جایگاهی بسیار بهتر از جایگاه عکاسان آمريكایی و ایرانی به آنها داده بودند. مراسم بي‌نهايت جالب و پر زرق و برق بود، هر چند فضای کافی و مدیریت مناسب مي‌توانست مراسم را بسيار مهيج‌تر و نمايشي‌تر کند. رفتار پادشاه جديد دقيقاً همان چيزي بود که از هر پادشاهي انتظار مي‌رود. او با وقار تمام روی تخت نشسته بود و اصلاً حرکتي نمي‌کرد. ورود شاه و عبورش از تالار تاجگذاری از زير يک طاق نصرت و در نهایت جلوس بر تخت با شکوه و جواهرکوب (موسوم به تخت نادري، که طبق اطلاع موثق همان «تخت طاووس» است که نادر شاه از هند به ایران آورد) باشکوه‌ترين رویدادی بود که در زندگي اين شاه خودساخته رقم خورد. سپس اعلیحضرت کلاه خود را که نشان پر الماس نادري بر آن بود از سر برداشت و با دستان خود «تاج پهلوی» را که به تازگی برای این مراسم ساخته و با جواهراتي با شکوه از میان جواهرات گرانقیمت قصر تزيين کرده بودند بر سر گذاشت. محمدرضا پهلوی، ولیعهد خردسال ايران نيز در لباس نظامی همانند پدرش، در سمت راست پايين تخت، با قامتي آراسته اما رقت‌انگیز ايستاده بود، و حتماً بايد دقايق سختي را ‌گذرانده باشد، چرا که بارها زير دست و پاي ملاهای ريشو، عمامه به سر و قبا بر تن که نمایندة قشر دینی بودند، له شد. این روحانیون در اطراف تخت ازدحام کرده و به شيوه‌اي دون‌شأن روحاني‌شان وفاداری و فرمانبرداری خود را به پادشاه و ولي‌نعمت جدید اظهار می‌کردند... شاه نطقش را با صدایی محکم و متين ايراد کرد. سپس رئیس‌الوزرا و رييس ملاها و دیگران رو در روی تخت ایستادند و سخنراني کردند. نمايندگان دیپلماتیک نیز بنابر تقدم معمول خود، در سمت چپ تخت مستقر بودند... در سمت راست تخت هم ملاها و وليعهد و رجال مملکت ايستاده بودند. در میان آنها چند تن از اعضاي خاندان شاه مخلوع نیز به چشم می‌خوردند... نمایندگان مجلس هم در سمت راست و پرسنل وزارتخانه‌های مختلف دولت نيز در سمت چپ مستقر شده بودند... مي‌توان گفت که مراسم تاجگذاری رضا شاه پهلوی با خوشی، و احترام و تأييد مردم برگزار شد. کاملاً روشن است که عجالتاً ایران صاحب حاکمي پرانرژي و قدرتمند است. شاه پیش از هر چیز یک سرباز و فردي طرفدار انضباط است. در حال حاضر محبوبيت و سلطه‌اي مطلق بر ارتش دارد. ولي هنوز هيچ نشانه‌اي از اينکه شاه الهام‌گر مردم ايران بوده و يا وفاداري آنها را به خود جلب کرده باشد وجود ندارد.
لازم به ذکر می‌دانم که پيشرفت صاعقه‌وار او و رسيدنش به قدرتي که مردم نادان آن را فقط حقي موروثي مي‌دانند چندان به مذاق توده‌هاي محافظه‌کار و محروم ايران خوش نيامده است، و در ميان قشر روشنفکرتر هم که قاعدتاً بايد از اين اتفاق خرسند باشد هيچ احساسي بجز خصومت و تنفر ديده نمي‌شود... احتمالاً ملّاکان بزرگ و نجیب زادگان متمول ایران اصولاً با پیشرفت این کشور در مطلوب‌ترين مسير ممکن مخالفند. آنها عجالتاً سکوت اختیار کرده‌اند، ولي به جرئت مي‌توان گفت که با هر اصلاح بنياديني مخالفند- و يادمان نرود که  قدرت قابل توجهی هم دارند. همچنین لازم می دانم اضافه کنم که امروز اکثر خارجيان مقيم تهران (علی‌الخصوص انگلیسی‌ها) نسبت به وجود روحيه وطن‌پرستی واقعي در میان دولتمردان ایرانی همانقدر ناباوري و ترديد دارند که در گذشته داشتند.
این مسئله که شاه کنونی توانست، ظرف مدتی کمتر از چهار سال، يک ويرانه را به ارتشی منظم و مؤثر تبدیل کند مرا به اين گمان مي‌اندازد که در ساير امور دولت نيز به همان اندازه موفق خواهد بود... شواهد حکايت از آن دارد که در آینده‌ای نزدیک ارتش نيز به تدریج در چارچوب نظام بودجه‌اي که هم اکنون وزارتخانه‌هاي ديگر را شامل مي‌شود گنجانده خواهد شد. چنانچه این پیش‌بینی واقعیت يابد، نشانه‌ای از پیشرفت واقعی در ایران علامت مطمئني اين خواهد بود که شاه نیز واقعاً براي تحقق این هدف می‌کوشد. 
اما طولي‌ نکشيد که فیلیپ خوش‌بینی‌های خود را کنار گذاشت.