كابينه‌هاي مشيرالدوله و سپهدار در اسناد وزارت خارجه آمريكا

كالدول در 4 جولاي 1920 مي‌نويسد: «كابينه جديد به رهبري يكي از چهره‌هاي برجسته ملي، مشير‌الدوله كار خود را آغاز كرد... كابينه مورد رضايت كامل مردم بوده و جهت‌گيري ضد انگليسي دارد... كابينه افرادي را كه به جرم مخالفت با توافقنامه انگليس- ايران تبعيد شده بودند را [به تهران] فراخواند؛ و قرار بر اين است تا زماني كه مجلس توافقنامه را به تصويب نرسانده است، به رسميت شناخته نشود. رئيس‌الوزراي پيشين كه تهديد به ترور شد، مخفيانه تهران را به مقصد اروپا ترك كرد.»  در 5 جولاي: «لازم به ذكر است كه كابينه فعلي به طور كلي با كابينه پيشين فرق مي‌كند. به هر حال هنوز خيلي زود است در مورد حوادث آينده قضاوت كنيم، اما مي‌توان گفت كابينه جديد با استقبال عمومي مواجه شده است.»  19 آگوست: «شماري از مستشاران انگليسي كه بر اساس توافقنامه اخير انگلستان و ايران، مدتي مشغول انجام وظيفه بودند، ايران را ترك گفتند، چرا كه ظاهراً توافقنامه مذكور به هيچ وجه مورد قبول ايرانيان واقع نخواهد شد.»  جزئيات بيشتر اين قضيه از اين قرار است: «پيدا كردن رئيس‌الوزرايي مناسب، بسيار دشوار است؛ زيرا در اين اوضاع وخيم و آشفته، كساني كه مورد قبول مردم هستند به دشواري قبول مسئوليت مي‌‌كنند. در ميان تمام افراد حاضر مشيرالدوله بهترين گزينه است. اما بسيار بعيد به نظر مي‌رسد كه اين مسئوليت را بپذيرد. در اين باره، مستوفي‌الممالك نيز گزينه قابل توجهي بود، اما با توجه به اوضاع و احوال فعلي، وي براي پر كردن چنين جايگاهي بسيار منفي و نامناسب است... سعد‌الدوله نيز مورد توجه بود و با اينكه پيش از اين به شدت از روس‌ها طرفداري مي‌كرد، اما اكنون كاملاً ضد انگليسي است (برادر او يكي از افرادي است كه به كاشان تبعيد شد). گمان مي‌رفت استقرار او بر اين منصب، تأثير خوبي بر مردم به همراه داشته باشد و احتمالاً از جانب انگليسي‌ها نيز مورد پذيرش قرار گيرد. همه اين افراد پيش از اين بر كرسي رياست وزرا تكيه زده‌اند. البته صارم‌الدوله را نيز بايد به آنها اضافه كنيم كه تا چند ماه پيش وزير ماليه وثوق بود. اما به دليل توطئه‌چيني عليه وثوق به كرمانشاه تبعيد شد. چندي پيش شاه او را به تهران فرا خواند و در ليست كانديدا‌ها قرار داد. كاملاً روشن است كه انگلستان تمايل دارد كه صارم‌الدوله به اين منصب گماشته شود چرا كه وثوق‌الدوله براي در دست گرفتن اين پست بازنگشته است. اما چنين انتصابي مردم را آرام نخواهد كرد، در حالي كه هدف از اين تغيير و تحولات، آرام كردن مردم ناراضي است. انگلستان صرفاً تماشاگر اين بازي نبوده و بي‌كار ننشسته است. چرا كه مي‌دانند آنها عامل اصلي نارضايتي مردم هستند و افكار عمومي به شدت عليه انگلستان تحريك شده است. نبايد فراموش شود كه روح و جسم وثوق در خدمت آنها بود. همانطور كه پيش از اين گزارش شد، هيأت‌هاي مختلف انگليسي در تهران گرد هم آمده و گزارشها و توصيه‌هاي خود را به گوش دولت ايران رسانيده‌اند. اما با توجه به مخالفت‌هاي عمومي، حتي براي وثوق‌الدوله هم امكان‌پذير نيست كه اين پيشنهاد‌ها را در جهت اهداف مورد نظر [انگليسي‌ها] پيش ببرد. تمام زمينه‌هاي كاري ممكن اين گروه‌ها به تأخير افتاده و با مانع برخورد كرده است كه اين مسئله آرام آرام انگلستان را بي تاب و منزجر مي‌كند. البته انگلستان به پشتوانه توافقنامه 9 آگوست 1919، با تمام قوا پيشروي كرده است و ظاهراً آن را كاملاً لازم الاجرا تلقي مي‌كند و از سوي ديگر، در اظهارات عمومي خود توافقنامه را تا زماني كه به تصويب مجلس نرسد، قابل اجرا نمي‌دانند. البته مردم ايران هم اين توافقنامه را فاقد اعتبار مي‌دانند چرا كه حتي از تصويب مجلسي ساختگي كه گفته مي‌شد با حضور طرفداران قرارداد تشكيل خواهد شد، نگذشته بود. لذا انگلستان به شدت علاقه‌مند بود كه وثوق را بر سر قدرت نگاه دارد، اما از آنجا كه به اين خواسته خود نرسيد طبيعتاً سعي كرد كسي را بر سر كار بياورد كه هم مورد قبول خودشان و هم مورد رضايت مردم باشد. اما بيشتر مردم خواهان رئيس‌الوزرايي هستند كه در وطن‌پرستي و صداقت او هيچ شكي نيست. [اما به محض اينكه] در روزنامه‌هاي محلي اعلام شد كه وزيرمختار بريتانيا با مشيرالدوله ديدار كرده و چهار ساعت با او به گفتگو نشسته، شماري از طرفداران مشيرالدوله، به مخالفت با او برخاستند. مشير‌الدوله با فرمان رسمي اعلي‌حضرت [شاه ايران]، اعضاي كابينه خود را انتخاب كرد.» 
كابينه مشير‌الدوله در مدت زمان كوتاهي كه بر سر كار بود (4 جولاي تا 26 اكتبر)، به همان خوبي كه انتظار مي‌رفت عمل كرد. كالدول در 5 اكتبر 1920 مي‌نويسد:
سفارت مفتخر است كه گزارش كند با اينكه طي فصل گذشته، كه 30 سپتامبر 1920 پايان يافت، ناآرامي‌هاي متعدد و جدي را در ايران شاهد بوديم، اوضاع تهران آرام بوده و مشكل سياسي به چشم نمي‌خورد... رئيس‌الوزرا بدون سر و صدا در حال انجام خدمت است و بيش از حد انتظار كار مي‌كند. اما كار‌هاي او بسيار مخفيانه به نظر مي‌رسد و اجازه نمي‌دهد اطلاعات چنداني به دست عموم برسد... تا كنون چندين نفر از اعضاي كابينه تغيير كرده‌اند. مخبرالسلطنه كه در ابتدا وزير ماليه كابينه جديد بود با قبول كردن واليگري استان آذربايجان از سمت خود كناره‌گيري كرد و با عزيمت به تبريز كار جديد خود را آغاز كرد... رئيس‌الوزراي جديد به بازگشايي هر چه زودتر مجلس اظهار علاقه‌مندي كرد و بدين منظور به واليان تمام ولاياتي كه هنوز در آنها انتخابات برگزار نشده است دستور داد كه فوراً ترتيب برگزاري انتخابات را بدهند. در مناطقي كه احساس مي‌شود رئيس‌الوزراي پيشين با دخالت‌هاي ناروا افراد مشخصي را به مجلس فرستاده است، ناآرامي‌هاي فراواني نسبت به انتخابات جديد ديده مي‌شود. با اين حال رئيس‌الوزراي فعلي تمايلي به برگزاري مجدد انتخابات در اين مناطق نداشته و بر اين باور است كساني كه پيش از اين انتخاب شده‌اند زماني كه مجلس تشكيل جلسه بدهد، نماينده مجلس به حساب ‌مي‌آيند. اين در حالي است كه رئيس‌الوزرا شخصاً با انتخاب بسياري از اين افراد موافق نيست... شاهزاده فرمانفرماي معروف، پدر نصرت‌الدوله وزير خارجه پيشين، والي فارس، از سمت خود استعفا داد و كابينه جديد نيز استعفاي او را قبول كرد و انتظار مي‌رود به زودي شيراز را ترك كرده و به تهران بازگردد... منابع موثق خبر داده‌اند كه پس از اعلام ابطال انتخابات در چند ولايت و تلاش براي برگزاري انتخاباتي صحيح به جاي نمايش مسخره‌اي كه چندي پيش صورت گرفت، بسياري از واليان مستبد از سمت خود كناره‌گيري خواهند كرد... رئيس‌الوزراي جديد متوجه مسئوليت سنگين آرام نگاه داشتن كشور مي‌باشد و با اينكه تلاش‌هاي وي در بعضي از مناطق مثمر ثمر واقع شده است، اما شماري از مناطق دور دست همچنان گرفتار ناآرامي و آشفتگي هستند. گروه نسبتاً بزرگي از راهزنان كه در استان خراسان دست به چپاول اموال عمومي مي‌زدند، اكنون در برابر اقدامات شديد دولت تسليم شده‌اند... به محض اينكه وثوق جاي خود را به رئيس‌الوزراي جديد داد، عشاير كردستان سر به شورش برداشتند، اما به نظر مي‌رسد به تدريج اوضاع آرام شود... لر‌هاي اطراف بروجرد و مناطق شرقي كرمانشاه نيز اعلان نارضايتي كرده‌ و ناآرامي‌هاي فراواني را به بار آورده‌اند تا آنجا كه واليان و حكّام اين مناطق مجبور به كناره‌گيري شدند... البته دولت فعلي براي سركوب اين بي‌قانوني‌ها بسيار تلاش مي‌كند اما به انجام رساندن چنين كاري زمان زيادي را مي‌طلبد. جاده بغداد ـ تهران يكبار ديگر براي عبور و مرور مهيا شد... با اين حال لازم به ذكر است كه بسته شدن جاده بغداد به دليل ناآرامي‌هاي اعراب در عراق بود... همچنين متذكر مي‌شوم از زمان بازگشايي جاده، هيچ نامه خارجي به تهران نرسيده است، اما انتظار مي‌رود در روزهاي آتي خبر رسيدن نامه را بشنويم.
كالدول در مورد مخالفت‌هاي جاري با انگلستان چنين مي‌نويسد:
در سفري كه اخيراً از شمال تا جنوب ايران به منظور پرس و جوي انفرادي انجام شد، به ندرت افرادي يافت شدند كه با توافقنامه اخير انگليس - ايران موافق باشند. به نظر مي‌رسد كابينه اجراي توافقنامه و تمام امور مربوط به آن را تا زماني كه مجلس آن را مورد بررسي قرار دهد، به تعويق انداخته است. از زماني كه سر پرسي كاكس تهران را ترك كرده است، انگلستان از تغيير اوضاع چندان راضي نيست... [در اين مدت] انگليس به طور يكنواخت عقب نشسته است، اين در حالي است كه به منظور پيشبرد اوضاع طبق مراد خود تلاش بسياري به خرج داده است. اين عقب نشيني علي‌رغم تلاش‌هاي خستگي ناپذير وزيرمختار فعلي، يعني آقاي اچ. نورمن، رخ داده است. زماني كه رئيس‌الوزراي محبوب بر مسند خود تكيه زد، دولتين ايران و انگلستان توافق كردند كه پرداخت كمك هزينه سيصد و پنجاه هزار توماني [انگلستان به ايران] تا پايان ماه اكتبر ادامه پيدا كند. بنابراين دولت ايران هنوز مقداري پول براي خرج كردن دارد اما مطمئناً بسيار اندك است و بايد منتظر بود و ديد كه پس از پايان ماه اكتبر چه حوادثي رخ خواهد داد. وزير خارجه اخيراً به من خبر داد كه اميدوار است در روز‌هاي آغازين ماه نوامبر مجلس كار خود را شروع كند... همزمان كل جريان توافقنامه به حالت تعليق درآمده است و مستشاران انگليسي كه بر اساس مفاد توافقنامه اخير استخدام شده بودند از كار منفصل يا به مرخصي سه ماهه فرستاده شده‌اند. البته لازم به ذكر است شماري از اين مستشاران هنوز در تهران حضور دارند و علي‌رغم دريافت ماهيانه خود، اجازه ندارند در امور دولت دخالت كنند. حدود يك ماه پيش شايع شده بود كه انگلستان سياست خود را تغيير داده و درصدد خارج ساختن نيرو‌هاي خود از ايران است؛ اما به نظر مي‌رسد كه اين شايعه پايه و اساس درستي ندارد و بدون شك خواسته‌اي است كه ساخته ذهنيت افراد است. به هر حال، ژنرال شامپين، كه بيش از يك سال فرماندهي نيرو‌هاي انگليسي در ايران را بر عهده داشت، كناره‌گيري كرده و ژنرال آيرونسايد براي در دست گرفتن فرماندهي عازم ايران شده است. 
انگلستان به هيچ‌وجه تمايل ندارد نيرو‌هاي خود را از ايران خارج كند. تلگراف 21 اكتبر 1920 سفارت آمريكا در انگلستان از اين قرار است: «مفتخرم جهت اطلاع وزارت خارجه، گزارش رسمي سؤال و جواب‌هاي نوزدهمين جلسه مجلس عوام را كه در روز سه‌شنبه برگزار شد، به ضميمه اين نامه براي شما ارسال كنم. در اين جلسه اوضاع سياسي ايران بررسي شد: «ناو سروان كنورثي در سؤال از معاون وزير امور خارجه جوياي اوضاع سياسي ايران مي‌شود. معاون وزير امور خارجه آقاي سسيل هارمزورث: دولت ايران با تشكيل مجلس شورا، به زودي توافقنامه 9 آگوست 1919 را به اين شورا ارجاع مي‌دهد. دولت بريتانيا در چند ماه گذشته بارها به دولت ايران فشار آورده است كه توافقنامه را به مجلس ارائه كند. اوضاع سياسي ايران به شدت به رويكرد مجلس بستگي دارد. ضمناً اجراي مفاد قرارداد نيز به حالت تعليق درآمده است. اوضاع نظامي شمال غرب ايران، كمتر بحراني است. نيرو‌هاي انگليسي در پي خواهش‌هاي بسيار دولت ايران به صورت موقت در اين منطقه باقي مانده‌اند. همچنين تهديد بلشويك‌ها در فصل گذشته، كاهش محسوسي داشته است. بسيار خوب. اين درست! اما عاليجناب چه موقعي مي‌توانند به عقب‌نشيني فوري نيروهاي انگليسي از شمال غرب ايران اميدوار باشند؟ آقاي هارمزورث: در حال حاضر نمي‌توانم به مواردي كه پيش از اين ذكر شد، چيزي اضافه كنم.»  البته دو موردي كه آقاي هارمزورث بدان اشاره كرد، يعني به تعليق درآمدن توافقنامه و انعقاد مجلس، دروغ بود.

اوضاع و احوال آذربايجان و كشته شدن خياباني
آشفتگي اوضاع آذربايجان كه در فصل سوم مطرح شد، تا تابستان سال 1920 ادامه يافت: «شهر‌هاي اروميه، سلماس و خوي در استان آذربايجان كاملاً تحت كنترل قانون‌شكني به نام اسماعيل‌آقا [سيميتقو]  در‌آمده است. مشروطه‌خواهان آذربايجان، كه اداره حكومت را در تبريز به دست گرفته‌اند، با ورود مخبرالسلطنه به عنوان والي آذربايجان موافقت كرده‌اند، به شرطي كه از طرف كابينه فعلي اعزام شود. بنابراين وي به واليگري منصوب شد و برخلاف رسم رايج در ميان واليان اين كشور، وي با سرعت هر چه تمام‌تر خود را به تبريز رسانيد. مخبرالسلطنه پس از ورود به تبريز متوجه شد كه فردي به نام خياباني اوضاع شهر را در دست دارد. شيخ محمد خياباني از طرف مردم تبريز براي نمايندگي مجلس انتخاب شد و رهبري مشروطه‌خواهان تبريز را نيز برعهده دارد. وي مقرّ والي را اشغال كرده و از پس دادن آن سر باز مي‌زند. والي جديد بدون اتلاف وقت با اعزام نيرو‌هاي قزاق به شهر، مقرّ حكومت را فتح كرد. قزاق‌ها با مقاومت چنداني مواجه نشدند و خياباني هم به انبار كاخ پناه برد. به هر حال، نيرو‌هاي قزاق خياباني را يافته و بيرحمانه او را به قتل رساندند.
مخبرالسلطنه كنترل اوضاع را در دست گرفت و از آن زمان تاكنون همچنان بر مسند قدرت است. به نظر مي‌رسد قتل خياباني خشم بسياري از ايرانيان را برانگيخته است؛ اما از آنجا كه مخبرالسلطنه فردي وجيه‌الملّه است، به نظر نمي‌رسد حوادث تبريز اثر منفي بر وجاهت ملي او بگذارد. بايد به ياد داشته باشيم كه در آغاز جنگ وي والي فارس؛ و به دليل مخالفت با انگلستان در جنوب، بسيار مورد تنفر انگليسي‌ها بود و آنها به شدت خواهان كناره‌گيري او بودند. اميد مي‌رود تحت حكومت قدرتمند و خوب، اوضاع آذربايجان آرام شده و نظم در اين ولايت برقرار شود. اما هنوز چيزي فراتر از شخصيت والي حضور ندارد كه به اين روزنه اميد، قوت ببخشد... چندين بار شايع شد كه ارتش سرخ راهي تبريز شده است. حدوداً در اواسط ماه آگوست سفارت انگلستان به اتباع خود در تبريز دستور داد اين شهر را ترك كنند و آنها نيز فوراً شهر را ترك گفتند. اين در حالي است كه هيچ خطر فوري و جدي ايشان را تهديد نمي‌كرد و تا كنون نيز رويداد خطرناكي رخ نداده است. آمريكايي‌ها در تبريز باقي ماندند و تا كنون با هيچ مشكلي برخورد نكرده‌اند.» 
يك مقام عالي‌رتبه آمريكا در استانبول در گزارشي تحت عنوان «نسخه خلاصه شده نامه يك پزشك مسيونر آمريكايي در تبريز به تاريخ 4 آگوست 1920» چنين مي‌نويسد:
مطالب ذيل جهت اطلاع وزارت‌خارجه ضميمه مي‌شود. نويسنده نامه كه خلاصه آن در ادامه ذكر خواهد شد، جواني بسيار متين و قابل اطمينان است... مطمئن هستم كه اين اطلاعات تصوير بسيار مناسبي از اوضاع و احوال جاري در اختيار شما مي‌گذارد. در بخش‌هايي از اين نامه مي‌خوانيم: «انگليسي‌هاي مقيم تبريز تصميم گرفته‌اند اين شهر را ترك كنند. دو روز پيش از تهران دستور رسيد كه همة انگليسي‌هاي ساكن تبريز، شهر را ترك كنند. و همين مسئله ترس و واهمه زيادي را در ميان مسيحيان دامن زد. روز بعد، يعني ديروز، مثل هميشه باز هم اوضاع رو به آرامش رفت... در حال حاضر اوضاع كاملاً آرام است و به نظر مي‌رسد بر همين منوال باقي بماند. اما از اين پس خارج شدن از شهر، آسان نخواهد بود و رد و بدل كردن نامه نيز كمتر خواهد شد. گمان نكنيد كه من ضد انگليسي هستم؛ من به هيچ وجه ضدانگليسي نيستم... همانطور كه درياسالار بريستول به من گفت، افراد و جامعه آنها [(انگليس‌هاي)] كاملاً خرسند و راضي هستند، اما از لحاظ سياسي پوسيده و فاسد شده‌اند؛ ايشان با توسل به پول، ارعاب و حربه‌هايي از اين قبيل، معاهدات مخفي و تشكل‌هاي سياسي محرمانه را خراب كرده‌اند. سروان گيرد، كه اخيراً در جاده [تبريز- تهران] هدف گلوله قرار گرفت، تنها يكي از بخش‌هاي اين بازي است. او با پرداخت پول سران و رؤسا[ي قبايل] اطراف شهر را مطيع خود كرده و كرد‌هاي تبعيدي را دستگير مي‌كرد. اين كرد‌ها كه احتمالاً از اتباع ايران بودند، دردسر‌هاي فراواني را براي انگليسي‌ها به وجود آورده و تشكلات زيرزميني به راه انداخته بودند. وي به آقاي مولر در اروميه گفت كه البته در كار او اخلاق نمي‌تواند جايگاهي داشته باشد! البته مردم در مورد آنها اغراق كرده و بيش از حد ايشان را متهم مي‌سازند- به عنوان مثال احتمال آن مي‌رود كه ايشان مقصر اصلي قتل عام نخجوان باشند و ممكن است كس ديگري مسئول اين كار باشد. واقعيت اين است كه عملكرد آنها، هم مسلمانان و هم مسيحيان را دچار شك و ترديد كرده است.
مردم معتقدند كه ايشان با خروج خود درصددند، مشقت و سختي بيشتري را بر كشور تحميل كنند. آنها با حذف كردن بانك‌ها و مسدود كردن بندرها مي‌خواهند اوضاع اقتصادي را مغشوش سازند. آنها تلاش مي‌كنند بي‌نظمي، تنگدستي و نارضايتي عمومي بر كشور حاكم شود تا بدين سبب مردم كشور و همچنين اتباع بيگانه مصرانه خواهان بازگشت آنها، انعقاد قرارداد و آرام كردن اوضاع مملكت شوند. مردم بر اين گمانند كه براي ايشان اهميتي ندارد كه در اين روند چه كسي و يا چه چيزي قرباني مي‌شود. اين كثيف‌ترين اتهامي است كه مي‌توان به آنها [انگليسي‌ها] وارد كرد. اما يك يا چند سال پيش، معاون قنسول انگلستان ابلاغيه‌اي در اين مورد براي مردم مسئوليت‌پذير تهران صادر كرد...»  كالدول پس از اتمام سخنان نويسنده، چنين ادامه مي‌دهد:‌ «حوادث اخير تبريز روش متداول بانكداري در ايران را مشخص ساخت. بانك شاهنشاهي ايران، مؤسسه‌اي انگليسي است كه عملاً در تمام شهر‌هاي ايران و همچنين در عراق و لندن شعبه دارد. اين مؤسسه ضرب سكه نقره و چاپ اسكناس در ايران را تا سال 1989 به انحصار خود درآورده است. اين امتياز به علاوه چند امتياز ديگر، باعث شده است تمام امور بانكي سراسر كشور در انحصار اين بانك قرار گيرد و هيچ بانك ديگري، حتي بانك دولتي روسيه كه پيش از اين بانكي قدرتمند بود، قادر نباشد جايگاه خود را در ايران تثبيت كند. طبيعتاً كميته اعانه آمريكا در خاورنزديك، سرمايه خود را در تبريز و در اين بانك ذخيره مي‌كند و تاكنون مبلغ قابل‌توجهي به طور پيوسته به خزانه اين بانك واريز شده است. در طول سال گذشته،‌ نزديك به چهارصد هزار دلار در اين بانك سرمايه‌گذاري شد، اما هيچ سودي به اين مبلغ اضافه نشد. سپس با شروع آشوب‌هاي انقلابي و احتمال به غارت رفتن اموال بانك در تبريز، بانك به كميته اعانه خبر داد كه بيش از اين نمي‌تواند مسئوليت پول‌هايي را كه در اختيار دارد، بپذيرد ـ اين در حالي است بانك در طول سال گذشته كه اوضاع آرام بود بدون اينكه هيچ سودي به اين پول پرداخت كند از آن استفاده كرد؛‌ همچنين اين بانك، كه از جانب دولت خود حمايت مي‌شود، دولت ايران را موظف ساخته است در برابر چنين خساراتي، غرامت پرداخت كند. 

افزايش مخالفت با انگلستان
انگرت‌، دو روز پيش از استعفاي مشيرالدوله، در 24 اكتبر 1920 چنين مي‌نويسد: «مفتخرم به ضميمه اين گزارش ترجمه اعلاميه «مجمع اسلامي ملي» ايران را كه به صورت مخفي منتشر شده است، براي شما ارسال كنم. تاريخ انتشار اين سند نامشخص است اما بيستم اكتبر در اختيار سفارت‌خانه قرار گرفت. لازم به ذكر است كه از ميان موارد خواسته شده، اين سازمان بر موارد ذيل تأكيد بيشتري دارد: رد توافقنامه آگوست 1919 انگلستان ـ ايران، برگزاري انتخابات سالم، خروج تمام نيرو‌هاي انگليسي از سراسر ايران، اخراج تمام مستشاران خارجي و منحل كردن پليس جنوب.» در بخش‌هايي از اين اعلاميه چنين مي‌خوانيم:‌ «مجمع اسلامي ملي توافقنامه آگوست 1919 انگلستان ـ ايران را ناقض استقلال و تماميت ارضي ايران و بر خلاف  قانون اساسي و دستورات اسلامي مي‌داند. به همين دليل مجمع مستقيماً از دولت مي‌خواهد كه فوراً توافقنامه مذكور را فسخ كند. در انتخاباتي كه اخيراً برگزار شد با ايجاد محدوديت‌هاي فراوان و با تهديد كردن مردم به مرگ و شكنجه، افرادي به مجلس راه يافتند كه مورد تأييد سفارت انگلستان بودند؛ در اين ميان عاملين خيانتكار وثوق‌الدوله، رئيس‌الوزراي پيشين، و كابينه او از هيچ‌گونه خيانتي فروگذار نكردند. بر همين اساس، انتخابات مي‌بايست مجدداً برگزار شود؛ و به نام حقوق و امتيازات ملي خود از دولت مي‌خواهيم كه انتخاباتي سالم برگزار كند. مجمع مليون اعلام مي‌كند تمام توافقنامه‌ها و وام‌‌هاي خارجي كه در زمان غيبت پارلمان و اعضايي كه آزادانه به دست مردم انتخاب شده‌اند، منعقد و اخذ شده‌، بي‌اعتبار و باطل است. مجمع به شدت نگران تلاش‌هاي انگلستان در گيلان است. اين فعاليت‌ها نتيجه دخالت‌هاي غيرقانوني اشخاص انگليسي در امور دولتي اين كشور است... به نظر ما خروج نيرو‌هاي انگليسي از ايران، تنها راه آرام كردن اين شرايط نامساعد است. استخدام مستشاران خارجي و اعطاي اختيارات اجرايي در هيأت دولت، به ضرر منافع ملت مي‌باشد... پليس جنوب ايران مي‌بايست فوراً منحل شده و به ژاندارمري بپيوندد. بي‌طرفي مصلحت‌آميزترين سياستي است كه در حال حاضر مي‌توان در پيش گرفت؛ ميان ايران و تمام دولت‌هاي خارجي مي‌بايست روابط دوستانه برقرار شود. بايد فشار و محدوديت از روي مطبوعات عمومي برداشته شود و اين به معني انتشار افكار و احساسات مردمي است. كاملاً آشكار است كه چنين محدوديت‌هايي زندگي سياسي اين كشور را تهديد مي‌كند.»
در 12 نوامبر 1920، از طرف گروهي با عنوان «تمام بازرگانان، كارگران، دانش‌آموزان و ديگر افراد ملت»، «اعلاميه»اي به دست سفارت آمريكا رسيد. در بخش‌هايي از اين اعلاميه چنين مي‌خوانيم:
خطاب به تمام روحانيون، شاهزادگان، اعيان، سفرا و وزراي دول دوست اعلام مي‌كنيم: در 9 آگوست 1919، وزيرمختار انگلستان و وثوق‌الدوله، رئيس‌الوزراي ايران، توافقنامه‌اي را منعقد ساختند كه كاملاً به ضرر ملت و غير قانوني بود. بلافاصله پس از انتشار متن اين توافقنامه در روزنامه‌ها، مردم يكصدا عليه اين توافقنامه ننگ‌آور به پاخاستند. اما دولت با توسل به حكومت نظامي، جنبش مردم ناراضي را درهم شكست؛ پليس و ژاندارمري تمام تجمعات اعتراض‌‌آميز را متفرق ساخت. مليون دستگير، زنداني و در نهايت تبعيد شدند... متأسفانه بدون جلب رضايت مردم توافقنامه به اجرا درآمد و مستشاران انگليسي كنترل ارتش ايران را در دست گرفتند. ايشان همچنان از ارائه توافقنامه به مجلس خبر مي‌دهند ـ مجلسي كه با به كار گرفتن زور ملت خشمگين ايران را پاي صندوق آورده و گروهي از حاميان انگلستان را راهي پارلمان كرده است... اين مجلس چيزي جز گروهي خائن و طرفدار انگلستان نيست. از ديد منافع ملت آرا و تصميم گيري‌هاي ايشان بي اعتبار و باطل است. با تحقق يافتن شرايط ذيل از تصميمات مجلس پيروي خواهيم كرد: خروج نيرو‌هاي انگليسي از كشور، انتصاب وزراي كشور با توجه به رضايت اكثريت ملت، برداشتن حكومت نظامي، تضمين آزادي مطبوعات، انتخاب نمايندگان مجلس بدون دخالت سفارت انگلستان... اجازه دهيد دنيا به ياد داشته باشد كه ملت ايران كاملاً با توافقنامه انگلستان ـ ايران مخالف و از آن منزجر بوده و از حاميان و طرفداران اين توافقنامه بيزار است و آنها را خيانتكاران به مملكت خويش مي‌پندارد؛ اهميت ندارد كه اين خيانتكاران به كدام فرقه وابسته‌ و يا از كدام طبقه اجتماعي برخاسته‌اند. (امضا) از طرف بازرگانان، كارگران، دانش‌آموزان و ديگر افراد ملت. 
در 28 نوامبر 1920، سفارت آمريكا، مراسله‌اي را دريافت كرد كه حاوي 110 امضا بود: «خطاب به سفارت ايالات متحده آمريكا. مفتخريم كه به اطلاع شما برسانيم كه، به دنبال آخرين نامه سفارت انگلستان، در تاريخ يكشنبه شانزدهم ربيع الاول (27 نوامبر 1920)، دربار، شمار معدودي از مردم تهران را دعوت به گفتگو كرد. مشخصاً موضوع مورد بحث، گفتگو در مورد تصويب تمام يا بخشي از توافقنامه انگليس - ايران بود. در دولت دموكراتيك ايران، مجمع ما هرگز به چنين گروهي كه متشكل از افراد خاصي است، نظر مثبت ندارد. تنها پارلماني كه اعضاي آن با رأي آزاد مردم انتخاب شده‌اند، صلاحيت حل اين مسئله را دارد. بنابراين ما، يعني تمام كساني كه اين نامه را امضا كرده‌اند، به نام انسانيت و احترام به استقلال تمام ملت‌ها، از شما مي‌خواهيم كه به اطلاع دولت خود برسانيد اين جلسه غير قانوني است. همچنين مخالفت شديد ما را عليه توافقنامه‌اي كه ميان وثوق‌الدوله و دولت انگلستان منعقد شد، به گوش دولتمردان خود برسانيد. عاليجناب لطفاً پذيراي بالاترين احترامات ما باشيد.» كالدول همچنين اعلاميه 27 نوامبر 1920 «اتحاديه ملي اسلامي ايران» را ضميمه گزارش خود مي‌كند. در اين اعلاميه مي‌خوانيم:
هموطنان عزيز، شما مطمئناً از اوضاع سياسي خطرناك كشور آگاه هستيد... تصويب توافقنامه ننگ آور انگليس- ايران، بدبختي بزرگي را براي اين مملكت به بار خواهد آورد؛ و افرادي كه امروز به دربار دعوت شدند به هيچ وجه حق ندارد در چنين مورد سياسي پادرمياني و يا قضاوت كنند... از آنجا كه اين اعلاميه مي‌بايست فوراً منتشر و توزيع مي‌شد، لذا به چاپخانه داده نشد. (امضا) اتحاديه ملي اسلامي ايران.

ادامه آشفتگي‌ها در گيلان و مازندران
كمي پس از روي كار آمدن مشير‌الدوله، اضطراب و هراس اندكي پديد آمد. كالدول در 4 آگوست 1920 مي‌نويسد: «با نزديك شدن 2000 سرباز بلشويك به قزوين، كه 5000 نيروي هندي و انگليسي در آن مستقر هستند، نگراني‌ها بسيار افزايش يافته است. شواهد حاكي از آن است كه نيرو‌هاي مستقر در قزوين براي متوقف كردن پيشروي بيشتر بلشويك‌ها كفايت مي‌كنند؛ اما شاه و دولت درصدد نقل مكان به سمت جنوب هستند مگر اين كه از پيشروي بلشويك‌ها جلوگيري شود. ارتش انگلستان از كنترل اوضاع مطمئن است ولي مردم مضطرب؛ و ديگر سفارت‌خانه‌ها به همراه دولت ايران درصدد خارج شدن از شهر هستند.»  در 19 آگوست:‌ «با ارسال نيروي دولتي براي سركوبي راهزنان و بلشويك‌ها، ظاهراً اوضاع ايران بسيار بهتر شده و نگراني مردم نيز فروخفته است.»  كالدول وقايع را چنين شرح مي‌دهد: «همانطور كه در گزارش فصل گذشته در پايان ماه مي امسال ذكر شد، دولت ايران به منظور دور شدن از خطر بلشويك‌ها قصد دارد به جنوب نقل مكان كند. با اين حال، خطر برطرف گرديد و دولت همچنان در تهران باقي ماند و حداقل در حال حاضر قصد ترك پايتخت را ندارد. شاه اندكي پس از بازگشت به كاخ تابستاني رفت و تمام فصل را در آنجا ماند؛ اين در حالي بود كه در ماه‌هاي جولاي و آگوست با نزديك شدن بلشويك‌ها احتمال اين مي‌رفت كه شاه شهر را ترك كند. به دنبال دومين موج حركت بلشويك‌ها در ماه آگوست، فرانسوي‌ها به شدت احساس خطر كرده و آماده فرار شدند... جدي‌ترين دشواري‌هايي كه دولت فعلي مي‌بايست با آن دست و پنجه نرم كند تاخت و تاز بلشويك‌ها است. اين مشكلات، مشكلاتي نسبتاً غريب است [كه دولت تا كنون با آنها مواجه نبوده است]... در ماه مي نيرو‌هاي انگليسي انزلي و رشت را ترك كرده و به منجيل و قزوين عقب‌نشيني كردند، و نيرو‌هاي بلشويك، اعم از خارجي و بومي براي حركت به سمت قزوين و تهران، چندان دچار زحمت نبودند. با اين حال، در ماه‌هاي ژوئن و جولاي در ساحل جنوبي خزر پراكنده شدند و بيم آن مي‌رفت كه آنها با استفاده از مسير بسيار دشوار شمال شرقي، درصدد فتح تهران باشند. كلنل استاروسلسكي، فرمانده روسي نيرو‌هاي قزاق ايران، تصدي تمام امور را در اختيار داشته و به شدت از انگليسي‌ها متنفر است. ژنرال ديكسون، فرمانده انگليسي، تمايل دارد و همچنان اميدوار است كه به فرماندهي نيرو‌هاي يكپارچه ايران منصوب شود. اما رئيس‌الوزراي فعلي به بهانه اينكه نمي‌توان تا انعقاد مجلس تصميمي گرفت، از انتصاب او طفره مي‌رود. استاروسلسكي يكي از فرماندهان رژيم سابق روسيه و مردي با درايت و بسيار نرم‌خو است كه توانايي‌هاي قابل‌توجهي دارد. وي از سه سال پيش تا كنون فرماندهي نيرو‌هاي قزاق را بر عهده دارد و بارها متهم شده‌ كه با همكاري شاه، عليه انگليسي‌ها دست به توطئه‌چيني زده است. حتماً به ياد خواهيد آورد كه در طول بهار سال جاري، انگلستان تلاش كرد فرماندهي نيرو‌هاي قزاق را به دست آورد، اما استاروسلسكي از واگذاري سمت خود سرباز زد و تا كنون در برابر تمام تلاش‌هايي كه عليه او صورت گرفته به خوبي مقاومت كرده است. در پي اين حوادث نيرو‌هاي قزاق به مازندران اعزام شدند و از آنجا كه تعداد اندكي از نيرو‌هاي بلشويك در اين شهر حضور داشتند، قزاق‌ها به پيروزي آسان و كامل دست يافتند؛ و اشغالگران مجبور شدند از طريق دريا به انزلي بازگردند. استاروسلسكي شخصاً براي چند روز به مازندران رفت و پس از پيروزي در بازگشت به تهران، يك شمشير مرصع از شاه هديه گرفت و همچنين عنوان افتخاري سپهبد [فيلد مارشال] به او اعطا شد. اما از آنجا كه به نظر مي‌رسيد يكبار ديگر رشت مورد تهديد قرار گرفته است، اقامت او در تهران چندان به درازا نكشيد.» حوادث بعدي در سپتامبر 1920، قزاق‌ها را به تله انداخت. كالدول قضايا را چنين تشريح مي‌كند: «بنابراين قزاق‌ها فوراً به آن جانب اعزام شدند... پس از انجام چند حمله، بولشويك‌ها به انزلي عقب‌نشيني كردند و نيرو‌هاي قزاق عملاً بدون هيچ مقاومتي رشت را به تصرف خود درآوردند. سپس با هدف تصرف انزلي به سمت اين بندر حركت كردند. نيرو‌هاي قزاق تا پنج يا شش مايلي انزلي با هيچ مقاومتي رو‌به‌رو نشدند. در اين نقطه متوجه شدند كه شمار زيادي از بلشويك‌ها در عقبه سپاه آنها كمين زده‌اند و درست همزمان با كمين، توپخانه كشتي‌هاي [روسي] در لنگرگاه شروع به كار كرده و بدين ترتيب نيرو‌هاي قزاق كاملاً تار و مار شدند. نظم نيرو‌هاي قزاق كاملاً‌به هم ريخت، شمار زيادي از آنها كشته شدند و جالب اين است كه نقشه بلشويك‌ها به قدري بد طراحي شده بود كه آتش آنها از لنگرگاه، شمار زيادي از نيرو‌هاي خودشان را نيز كشت. با اينكه نيرو‌هاي ايراني باقي مانده مورد تعقيب قرار نگرفتند، اما چندين روز با پاي پياده فرار كردند. البته از آنجا كه تقريباً از پا در آمده بودند، به سختي و با دشواري فراوان موفق به فرار شدند. آنها، يكبار ديگر رشت را به تصرف خود درآوردند ولي اين بار بسيار هوشيارند و با احتياط بيشتري عمل مي‌كنند. همچنين از آنجا كه بلشويك‌ها در خشكي توپخانه‌اي به قدرت توپخانه كشتي‌هاي خود ندارند، تا هر زمان كه لازم باشد، انزلي را در كنترل خود نگاه خواهند داشت، مگر اين كه سلاح‌هاي سنگين انگلستان از بغداد برسد و در اختيار قزاق قرار گيرد. به نظر مي‌رسد كميته انقلاب سرخ ايران و دولتِ اين جنبش ناپديد شده است. اين افراد كساني هستند كه در استان گيلان «دولت موقت جمهوري» تشكيل دادند. كوچك‌خان، رهبر جنگلي‌ها در اين استان، ابتدا به نيرو‌هاي اشغالگر خارجي پيوست؛ اما بعدها تصميم گرفت از اين اتحاد خارج شود. با انجام اين كار او خود را به همراه دويست نفر از افرادش تنها يافت و به همراه همين افراد به اعماق جنگل عقب‌نشيني كرد.»  در 6 اكتبر: «تغييري در اوضاع سياسي ديده نمي‌شود. خطر بلشويك‌ها بر طرف شده است.»

كابينه سپهدار ، طرفداري از انگلستان و عزل افسر روسي
انگرت در 27 اكتبر 1920 مي‌نويسد: «روز گذشته كابينه استعفا داد و سپهداراعظم قبول كرد كه دولت جديد را تشكيل دهد ... اكنون انگلستان بر عزل كلنل استاروسلسكي پافشاري مي‌كند و خواستار در دست گرفتن كنترل نيرو‌هايي است كه به سختي مي‌توان آن را ارتش ايران ناميد... همسر اين كلنل يك بارونس آلماني است. استاروسلسكي يكي از دوستان نزديك شاه بوده و تاكنون كسي نتوانسته كه او را از سمت خود بركنار كند... از آنجا كه او بيش از اندازه به قماربازي مي‌پرداخت، براي منضبط ساختن افسران خود وقت چنداني نداشت؛ و همچنين گفته مي‌شود قسمت اعظم پولي كه براي سربازان مقرر مي‌شد، هرگز به دست آنها نمي‌رسيد... رئيس‌الوزراي جديد مردي شصت ساله است كه در سال 1903 مفتخر به كسب نشان شواليه از دولت انگلستان شده است. در سال 1915 وزارت عدليه و در سال 1916 وزارت داخله را برعهده داشت. او در كل از حاميان و دوستان انگلستان است؛ اما پيش از سال 1917، همواره در فكر برقراري ارتباط با روس‌ها بود چرا كه بخش اعظم ثروت كلان او، املاكي است كه در گيلان قرار دارد. بدون شك حوادث بعدي بيش از پيش او را به سمت انگليسي‌ها سوق داد تا از آنها بخواهد كه آرامش را به منطقه بازگردانند؛ همچنين گزارش‌ها حاكي از آن است كه آيرونسايد عازم رشت شده است. ديگر اعضاي كابينه نيز به زودي اعلام خواهند شد. اوضاع تهران آرام است، اما شاه كه از فعاليت‌هاي عوامل بلشويك نگران است، از سفارت انگلستان خواسته كه امنيت او را تضمين كنند.» 
انگرت در 27 اكتبر 1920 مي‌نويسد: «سرهنگ انگليسي اندكي پيش به تهران آمد و به من گفت كه هنگ قزاق‌هاي ايراني پس از درگيري‌ مختصري در رشت، بيست و چهارم اكتبر از اين شهر عقب‌نشيني كرد... نيرو‌هاي انگليسي مواضع نزديك منجيل را تصرف كردند و ژنرال آيرونسايد با اعتماد كامل به توانايي خود اظهار داشت چنانچه شمار نيرو‌هاي بلشويك از حد معمول تجاوز نكند، انگليسي‌ها مطمئناً مانع پيشروي آنها به سمت قزوين و تهران خواهند شد.»  در 30 اكتبر: «شب گذشته و امروز صبح ناآرامي‌هاي اندكي را شاهد بوديم. افرادي كه با به قدرت رسيدن كابينه‌ حامي انگلستان مخالف هستند، تشكيل جلسه دادند كه جمع آنها با حمله نيرو‌هاي پليس و ژاندارم بر هم خورد. بازار و بيشتر مغازه‌ها تعطيل شده‌اند. يك گروه 40 نفره از دانش‌آموزان و افسران رده پايين دولتي، امروز صبح با تجمع روبه‌روي سفارت‌خانه، خواستار بست نشستن در سفارت شدند. شماري از اين افراد در درگيري با پليس زخمي شده بودند. البته از پذيرش آنها خودداري شد و تنها دو نفر از ايشان به عنوان سخنگو به داخل سفارت‌خانه راه يافتند. اين افراد سعي داشتند رفتار كساني را كه ايشان باند طرفدار انگلستان مي‌ناميدند، به اطلاع دولت آمريكا برسانند. پس از گفتگوي كوتاهي با چند نفر از ايشان و راضي كردن آنها، به آرامي محل را ترك كردند... رئيس‌الوزراي جديد با انتشار اعلاميه‌اي اظهار كرد كه «قواي گيلان به دليل خيانت، حرص و بي‌وفايي افسران روسي نظم و استحكام خود را از دست داد و در نتيجه شكست خورده و مضمحل شده است؛ اوضاع سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فيزيكي كشور در سراشيبي غيرقابل بازگشتي قرار گرفته است.» همچنين در ادامه اظهارات خود اضافه كرد كه رويكرد دولت جديد نسبت به توافقنامه انگليس- ايران تغيير نكرده است و تصميم‌گيري در مورد آن منوط به انعقاد مجلس است. استاروسلسكي از سمت خود عزل شد و به اروپا رفت... نزديك به 140 افسر روسي ديگر تدريجاً از سمت خود عزل خواهند شد. بلشويك‌ها بار ديگر شهر رشت را ترك كردند.»  كالدول در 27 نوامبر 1920 مي‌نويسد: «اوضاع شمال و شمال غرب ايران و نبود پشتوانه مالي، كابينه را با خطر بحران قريب‌الوقوعي مواجه ساخته است.» 
كالدول جزئيات ماجرا را اينگونه گزارش مي‌كند:
‌در روز‌هاي پاياني ماه اكتبر، به دنبال فشار‌هاي انگلستان براي بركناري فوري ژنرال استاروسلسكي و افسران قزاق روسي، و در پي كناره‌گيري رئيس‌الوزراي محبوب، مشيرالدوله، بحران جديدي كابينه را تهديد مي‌كند. محبوبيت مشيرالدوله به اين دليل نبود كه براي كمك به مردم از هيچ كاري فروگذار نمي‌كرد، بلكه مردم به توانايي و صداقت او اطمينان كامل داشتند و احساس مي‌كردند كه او از قدرت دولت در جهت برآورده ساختن منافع ايران و نه منافع خود يا قدرت‌هاي خارجي، استفاده مي‌كند. در واقع  بسيار عجيب بود كه او توانست به سمت رياست وزرا دست يابد؛ اما كاملاً انتظار مي‌رفت كه ظرف چند ماه رياست وزرا را از دست بدهد. انعطاف‌پذيري او به اندازه جانشينانش نبود كه انگليسي‌ها بتوانند به كمك او سرنوشت ايران را به دست گيرند. افسران روسي هنگ قزاق‌هاي ايراني، براي مدت مديدي بزرگترين دل مشغولي انگليسي‌ها بودند و همانطور كه مكرراً در گزارش‌هاي قبلي ذكر شد انگليسي‌ها براي بركنار كردن اين افسران از هيچ تلاشي فروگذار نكردند؛ اما به كمك تدابير زيركانه ژنرال استاروسلسكي، روس‌ها بيش از حد انتظار به كار خود ادامه دادند. زماني كه سرلشكر آيرونسايد در اوايل ماه اكتبر كنترل نيروهاي انگليسي موسوم به نورپرفورس را در دست گرفت، مي‌دانست كه در اولين فرصت ممكن از شر استاروسلسكي و روس‌ها خلاص خواهد شد و به كمك هموطنان خود در مواضع مهم، به ويژه سرلشكر دبليو. اي. آر. ديكسون در تهران، قادر خواهد بود تا پيش از پايان اين ماه مسئوليت خود را با موفقيت به اتمام برساند.
انگليسي‌ها از مشيرالدوله خواستند كه افسران روسي را به دليل خيانت، عزل كند و او نيز از اين خواسته سر باز زد و به زبان ديپلماتيك «سر خود را از دست داد». شاه به استاروسلسكي قول داده بود در مدت زماني كه او فرماندهي نيرو‌هاي ايراني را در دست دارد و در استان گيلان عليه بلشويك‌ها و «شورشيان» مي‌جنگد، امنيت جايگاه او را تضمين كند. اما در برابر خواسته انگليسي‌ها تسليم شد و رئيس‌الوزرايي را سر كار آورد كه طبق ميل انگليسي‌ها عمل مي‌كرد. در چنين زماني سپهدار اعظم، گزينه‌اي منطقي براي در دست گرفتن رياست وزرا بود. وي پيش از اين هيچ‌گاه به اين منصب دست نيافته، اما بسيار جاه‌طلب است و همواره در آرزوي رسيدن به اين جايگاه به سر مي‌برده است. سپهدار در كابينه‌هاي مختلف سمت‌هاي مختلفي را تجربه كرد. در كابينه وثوق‌الدوله وزارت جنگ را بر عهده داشت. وي مرد خوش مشربي است، اما شخصيت ضعيفي دارد و به عبارت ديگر همواره تلاش مي‌كند خود را مورد توجه افراد قدرتمند قرار دهد. ثروت هنگفت او شامل املاك و اراضي وسيعي در گيلان مي‌شود و هيچ كس به اندازه او از حمله بلشويك‌ها و جنگلي‌ها به اين استان، متحمل خسارت نشده است. بنابراين طبيعي است كه او تنها كسي است كه مي‌تواند براي آرام كردن اوضاع و برطرف كردن خطر بيشترين تلاش را صورت دهد و همچنين انگليسي‌ها نيز مي‌توانند به همكاري او اطمينان داشته باشند. بنابراين سپهدار با اشتياق هر چه تمامتر اين سمت را پذيرفت و فوراً تمام افسران روسي را به بهانه اختلاس در وجوه پرداختي دولت، از كار بر كنار كرد. استاروسلسكي و ديگر افسران روسي مي‌بايست با فضاحت تهران را ترك مي‌كردند و از آنجا كه بيم آن مي‌رفت كه ژنرال به كمك مردان خود دست به اقدامي بزند، به او التيماتوم داده شد كه ظرف دوساعت شهر را ترك كند. ديگر افسران روسي به تدريج تهران را به مقصد نقاط مختلفي از دنيا ترك كردند... به سختي مي‌توان باور كرد كه مردي چون مشيرالدوله تن به چنين عاملة كثيفي بدهد و خود را مذبوحانه تسليم قدرت كند؛ حتي اگر قبول داشت كه اتهام اختلاس به افسران روسي پايه و اساسي دارد. هيچ مدرك قابل قبولي درباره اين اتهام به افكار عمومي ارائه نشد. بنابراين سپهدار اعظم، به عنوان رئيس‌الوزراي جديد منصوب شد و فرماندهي نيرو‌هاي قزاق به ظاهر در دست افسران ايراني قرار گرفت؛ اما از زماني كه استاروسلسكي كشور را ترك كرده است، قزاق‌ها هيچ كاري نكرده‌اند. بقية افسران و سربازان كه حقوقشان پرداخت نشده فرار كرده‌اند و از آن نيروي عظيم فقط اندكي مانده است. نيرو‌هاي انگليسي كه مركز فرماندهي آنها در قزوين مستقر است، از پيشروي بلشويك‌ها و شورشي‌ها در گيلان ممانعت به عمل آورده‌اند و هر از چند گاهي گزارش‌هايي از درگيري‌هاي جزئي نيز به گوش مي‌رسد. احساسات ضدانگليسي به سرعت افزايش يافته است و در ماه نوامبر انگلستان متوجه شد كه قافيه را باخته و عملاً‌ هيچ اميدي نيست كه توافقنامه 9 آگوست 1919 انگلستان ‌- ايران به تصويب مجلس ايران برسد. انگلستان اخيراً بسيار بر انعقاد مجلس تأكيد دارد تا بدين طريق توافقنامه تصويب شده و اعتبار قانوني كسب كند. اين در حالي است كه در زمان وثوق‌الدوله رئيس‌الوزرايي،‌ انگلستان مي‌كوشيد از انعقاد مجلس جلوگيري كند و بدون تصويب و تأييد مجلس كه در قانون اساسي نيز پيش‌بيني شده بود، توافقنامه را عملي سازد. مردم ايران مشتاقند مجلس هر چه زودتر كار خود را آغاز كند و احساس مي‌كنند ممكن نيست توافقنامه به تصويب برسد. بنابراين هشتم فوريه آينده براي بازگشايي مجلس مستقر شد. تقريباً تمام نمايندگان خارج از تهران به انتخاب دست نشانده انگليسي‌ها، يعني وثوق‌الدوله به مجلس راه يافته‌اند، با اين حال شكي نيست كه توافقنامه منفور انگليس- ايران هرگز به تصويب نخواهد رسيد؛ اما با حضور شماري از اعضاي مجلس در تهران حد نصاب لازم براي تشكيل جلسه محقق شده است و ممكن است ظرف چند روز آينده تشكيل جلسه دهند.