روايت شاه از سوء قصد به وي در دانشگاه تهران (زندگي سياسي شاه- چالش هاي سياسي و فرار هاي شاه- ترور شاه)

شماره صفحه:12(پاورقي)    در مصاحبه فوريه 1974 در زوريخ مي گويد«من از مرگ نمي ترسم. روزي روي پله هاي دانشگاه تهران به او (فخرآرائي) برخورد كردم من نمي توانستم از چنگ او رهايي يابم مع الوصف موفق شدم چرا؟ زيرا خود را نباختم. به خاطر دارم كه در آن موقع همه چيز را مد نظر داشتم و با روشن بيني و وقوف كامل همه چيز را مي سنجيدم به طوري كه هنوز امروز تعجب مي كنم. مثلا با اينكه تمام توجهم را به سوي فخرآرائي معطوف مي داشتم از گوشه چشم مي ديدم كه يكي از افسران من زير اتومبيل خود را مخفي كرده بود و از كثرت ترس چهره اش سفيد شده بود و رنگش پريده بود. من اخلاقا و از نظر خيرخواهي نام او را نمي برم ولي فورا تصفيه شد و از كار بركنار گرديد».