تحلیلی بر سیاست های امنیت ملی ایران در قبال منطقه خاورمیانه در دوران حکومت محمد رضا پهلوی، 1979- 1962
چکیده :
چکیده:هدف این مقاله بررسی سیاستهای منطقهای ایران در دوران حکومت محمدرضا پهلوی در فاصله سالهای 1962 تا 1979 است.این مقاله ماهیت تهدیدات منطقهای را که رژیم پهلوی با آن مواجه بود مورد بررسی قرار میدهد.سپس به تبیین ابزاری که شاه برای مقابله با این تهدیدات بدان متوسل شد میپردازد و اثرات آن را بر سیاستهای امنیتی ایران به خصوص بر همکاریهای دفاعی ایران و آمریکا را بررسی میکند.در خاتمه این مقاله پیامدهای این سیاستها را برای توازن قوا در منطقه خاورمیانه بررسی نموده و به این نتیجه میرسد که این سیاستها در مجموع سبب تغییر توازن قوا در منطقه به نفع غرب و دول محافظه کار طرفدار غرب و بر علیه اتحاد شوروی و متحدان آن یعنی دول رادیکال عرب گردید.
این مقاله سیاستهای امنیتی رژیم پهلوی را در قبال منطقه خاورمیانه در فاصله سالهای 1962 تا 1979 مورد بررسی قرار میدهد.تلاش بر این است که اثبات شود از دیدگاه شاه دو خطر اصلی در منطقه، ثبات حکومت پهلوی را مورد تهدید قرار میداد؛ کمونیزم و ناسیونالیزم رادیکال عربی.در نتیجه هدف سیاستهای امنیتی رژیم پهلوی تا زمان سقوط آن در سال 1979 مهر این خطر دوگانه بود.برای نیل به این منظور شاه از ابزارهای مختلفی سود میجست که مهمترین آنها نیروهای مسلح رژیم بود که از لحاظ کمی گسترش یافته و به پیشرفتهترین جنگافزارهای متعارف غربی مسلح شده بودند رژیم شاه در کنار تکیه به ارتش تلاشهای گستردهای را در منطقه در جهت ایجاد اتحادهای غیررسمی با سایر دول وابسته به غرب در پیش گرفت.با افزایش درآمدهای نفتی در سال 1353 کمکهای اقتصادی نیز به عنوان یکی از ابزارهای مهم سیاستهای امنیتی ایران ظهور کرد.رژیم شاه تلاش نمود با ارائه کمکهای مالی و سرمایهگذاری مشترک در کشورهای خاورمیانه از نفوذ اتحاد شوروی و متحدین منطقهایش بکاهد.این مقاله، نخست استدراک خطر رژیم شاه را مورد بررسی قرار میدهد و سپس به تحلیل اهداف، ابزار و پیامدهای منطقهای سیاستها امنیتی رژیم میپردازد.
چکیده:هدف این مقاله بررسی سیاستهای منطقهای ایران در دوران حکومت محمدرضا پهلوی در فاصله سالهای 1962 تا 1979 است.این مقاله ماهیت تهدیدات منطقهای را که رژیم پهلوی با آن مواجه بود مورد بررسی قرار میدهد.سپس به تبیین ابزاری که شاه برای مقابله با این تهدیدات بدان متوسل شد میپردازد و اثرات آن را بر سیاستهای امنیتی ایران به خصوص بر همکاریهای دفاعی ایران و آمریکا را بررسی میکند.در خاتمه این مقاله پیامدهای این سیاستها را برای توازن قوا در منطقه خاورمیانه بررسی نموده و به این نتیجه میرسد که این سیاستها در مجموع سبب تغییر توازن قوا در منطقه به نفع غرب و دول محافظه کار طرفدار غرب و بر علیه اتحاد شوروی و متحدان آن یعنی دول رادیکال عرب گردید.
این مقاله سیاستهای امنیتی رژیم پهلوی را در قبال منطقه خاورمیانه در فاصله سالهای 1962 تا 1979 مورد بررسی قرار میدهد.تلاش بر این است که اثبات شود از دیدگاه شاه دو خطر اصلی در منطقه، ثبات حکومت پهلوی را مورد تهدید قرار میداد؛ کمونیزم و ناسیونالیزم رادیکال عربی.در نتیجه هدف سیاستهای امنیتی رژیم پهلوی تا زمان سقوط آن در سال 1979 مهر این خطر دوگانه بود.برای نیل به این منظور شاه از *محقق مرکز مطالعات عالی بین الملل دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران ابزارهای مختلفی سود میجست که مهمترین آنها نیروهای مسلح رژیم بود که از لحاظ کمی گسترش یافته و به پیشرفتهترین جنگافزارهای متعارف غربی مسلح شده بودند رژیم شاه در کنار تکیه به ارتش تلاشهای گستردهای را در منطقه در جهت ایجاد اتحادهای غیررسمی با سایر دول وابسته به غرب در پیش گرفت.با افزایش درآمدهای نفتی در سال 1353 کمکهای اقتصادی نیز به عنوان یکی از ابزارهای مهم سیاستهای امنیتی ایران ظهور کرد.رژیم شاه تلاش نمود با ارائه کمکهای مالی و سرمایهگذاری مشترک در کشورهای خاورمیانه از نفوذ اتحاد شوروی و متحدین منطقهایش بکاهد.این مقاله، نخست استدراک خطر رژیم شاه را مورد بررسی قرار میدهد و سپس به تحلیل اهداف، ابزار و پیامدهای منطقهای سیاستها امنیتی رژیم میپردازد.
مقدمه.استدراک خطر رژیم شاه
تا اوایل دهه 1960 که روابط ایران و شوروی در یک چرخش آشکار نسبت به گذشته رو به بهبود گذاشت، رژیم شاه به شوروی به عنوان بزرگترین و فوریترین تهدیدی که متوجه امنیت رژیم بود مینگریست. (24) در نتیجه، تقریباً تمامی قوای رژیم پهلوی صرف مقابله با تهدید کمونیزم میگردید.تهدیدی که از سوی شوروی متوجه ایران بود، دو بعد داشت؛مهمترین بعد این تهدید ناشی از تضاد بین کمونیزم و نظام پادشاهی بود.
ایدئولوژی کمونیزم که مبلغین اصلی آن روسها بودند، بوضوح و بشدت با حکومت سلطنتی مخالفت داشت.بعد دوم تهدیدی که از طرف شوروی منشأ میگرفت، متوجه تمامیت ارضی، قلمرو و جمعیت کشور بود.به عبارت دیگر، جنبه نظامی داشت.تاریخ روسیه هم در دوران حکومت تزارها، هم در دوران حاکمیت کمیسارها، مملو از تجاوزات مکرر به قلمرو ایران بود.تجاوز روسها به خاک ایران از اوال قرن 19 شروع شده و تا زمان کمکهای شوروی به گروههای قومی جدایی طلب در آذربایجان و کردستان در اواخر جنگ دوم جهانی ادامه یافت. (25)
در سال 1962 چند عامل سبب بهبود روابط میان دو کشور گشت.کاهش تشنج در روابط شرق و غرب این فرصت را برای شاه به وجود آورد تا از طریق بهبود روابط با شوروری از میزان اتکاء رژیم خود بر ایالات متحده که سبب محدودیت میزان آزادی عمل او در سطح ملی و بین المللی شده بود، بکاهد.از سوی دیگر، ساخت موشکهای بالستیک قارهپیما و به دنبال آن عدم نیاز آمریکا به استقرار موشکهای هستهای در خاک ایران جهت حمله به روسیه سبب شد که روسها تعهدات شاه را مبنی بر عدم اجازه به امریکا برای نصب چنین موشکهایی در خاک ایران بپذیرند.دولت شوروی در سال 1959 پیش از به کارگیری موشکهای قارهپیما توسط امریکا تعهدات شاه را در این زمینه نپذیرفته بود.شاه نیز به نوبه خود متوجه این حقیقت شده بود که از دست دولت امریکا کار چندانی برای کمک به وی در مقابل تهدیدات جدیدی که در منطقه در حال ظهور بود، ساخته نیست. (26) شاه امیدوار بود که ترمیم روابط دو کشور بتواند نه تنها سبب شود که روسیه چشم طمع از خاک ایران بپوشد؛بلکه همچنین از کمک به دولتهای مخالف رژیم شاه در منطقه خاورمیانه خودداری کند. (27) ترمیم روابط با مسکو جزء اصلی چرخش در سیاست خارجی ایران در چارچوب اتحاد با غرب بود او این چرخش را«سیاست مستقل ملی»مینامید. (28)
گرچه عادی شدن روابط میان تهران و مسکو خطر حمله نظامی شوروی علیه ایران را کاهش داد، اما شاه همچنان نگران تهدید ایدئولوژیک بود که از سوی کمونیزم متوجه رژیم وی میگشت.علاوه بر اینها کمکهای شوروی به دولتهای رادیکال و نهضتهای آزادی بخش نیز از سوی شاه به عنوان حرکتی بسیار تهدیدآمیز تلقی میگردید.شاه همچنین حضور نظامی روزافزون شوروی در آبهای اقیانوس هند را برای امنیت ایران خطرناک میدانست. (29) به همین علت او همیشه در سخنرانیهایش میان تلاشهای خود برای داشتن یک رابطه همسایگی سالم با اتحاد شوروی و مخالفتش با کمونیزم که آن را خطری مرگبار برای رژیم خود تلقی مینمود، تمییز قائل میشد. (30)
ظهور رادیکالیزم عربی به عنوان تهدیدی نو
از میان رفتن تهدیدات مستقیم شوروی بر علیه تمامیت ارضی ایران به شاه اجازه داد تا سیاستهای امنیتی ایران را برای مقابله با تهدیدات تازهای که در منطقه خاورمیانه ظهور نموده بود، بر این منطقه متمرکز کند.از این رو تا آنجایی که به تصورات ایران از تهدیدات خارجی و سیاستهای امنیتی مربوط است، نیمه اول دهه 1960 یک مرحله انتقال از اشتغال کامل به تهدیدات منبعث از شوروی به سوی توجه به تهدیدات جدیدی بود که در منطقه خاورمیانه رو به رشد و نمو گذاشته بودند. (31)
در این منطقه، شاه به ناسیونالیزم عربی که توسط جمال عبدالناصر در مصر، قذافی در لیبی، حزب بعث در سوریه و عراق و دولت یمن جنوبی در یمن مطرح میگردید؛ به عنوان بزرگترین خطری که امنیت رژیمش را تهدید میکرد، مینگریست.چند عامل سبب میشد که شاه، ناسیونالیزم عربی را به عنوان یک تهدید خطرناک ارزیابی کند.
تعارض مواضع نسبت به جنگ سرد، مخالفت ناسیونالیستهای عرب با حکومت پادشاهی، حمایت این کشورها از مخالفین داخلی در کشورهای محافظه کار نظیر ایران، رقابت میان ناسیونالیزم ایرانی و عربی، تضاد مواضع طرفین نسبت به اسرائیل و مسأله فلسطین از اهم موارد اختلاف طرفین بودند.
یکی از دلایل عمدهای که سبب میشدشاه به ناسیونالیزم عربی به عنوان یک تهدید نگاه کند، اختلاف مواضع کشورهای ناسیونالیست عرب با رژیم شاه بر سر رقابت بین شرق و غرب بود.مخالفت شاه با کمونیزم و رابطه حامی-پیرو رژیم وی با امریکا، سبب شده بود که ایران قاطعانه در اردوگاه غرب قرار گیرد.از سوی دیگر، کشورهای ناسیونالیست عرب به غربیها به عنوان امپریالیست نگاه میکردند و به سمت اتحاد شوروی و کشورهای سوسیالیست گرایش داشتند.از این رو اتحاد شاه با اردوگاه غرب و تکیه کشورهای ناسیونالیست غربی بر اتحاد شوروی از دلایل اصلی ایجاد دشمنی و عداوت بین دو طرف بود. (32) سیاستهای منطقهای طرفین نیز طبیعتاً بر مواضع آنان نسبت به شرق و غرب تأثیر میگذاشت.در حالی که شاه از پیمانهایی که توسط شورهای غربی برای مهار کمونیزم و نثبیت منافع کشورهای سرمایهداری در منطقه خاورمیانه سازماندهی میشد، با آغوش باز استقبال میکرد، دولتهای ناسیونالیست عرب مبلّغ عدم تعهد و مخالف حضور در یکی از دو اردوگاه شرق و غرب بودند.مصر، برای مثال، نه تنها با پیوستن به پیمان بغداد مخالفت نمود بلکه تمام تلاش خود را به کار بست که از پیوستن سایر کشورهای عربی نظیر سوریه و اردن نیز به این پیمان جلوگیری کند. (33)
شاه همچنین از مخالفت کشورهای ناسیونالیست عرب با حکومتهای پادشاهی محافظهکار طرفدار غرب در خاورمیانه بشدت احساس خطر میکرد.از دیدگاه دولتهای رادیکال عرب، دولتهای پادشاهی در منطقه، مرتجع و آلت دست امپریالیزم غرب بودند. (34) آنها هم چنین معتقد بودند که به عنوان اولین گام برای از میان بردن نفوذ غرب در خاورمیانه باید حکومتهای پادشاهی در این منطقه را سرنگون نمود (35) جمال عبدالناصر، به عنوان مثال، معتقد بود که ارتباط واضحی میان امپریالیزیم، صهیونیزم و دولتهای پادشاهی منطقه وجود دارد.در این مورد او میگفت: «نبرد با صهیونیزم همان نبرد با امپریالیزم، نوکران آن و رژیمهای مرتجع است.» (36)
واضح است که مخالفت دول رادیکال عرب با نظامهای پادشاهی محدود به کشورهای عربی نمیشد؛بلکه دولت شاه را نیز دربرمیگرفت.از دیدگاه آنان دولت شاه، تخت و تاج خود را مدیون سازمانهای جاسوسی امریکا و انگلیس بود. (37)
از سوی دیگر، از دیدگاه شاه تداوم حکومتش و ابقای نفوذ غرب در خاورمیانه ارتباط نزدیکی با حفظ رژیمهای محافظه کار در منطقه داشت.شاه معتقد بود که رژیمهای پادشاهی تنها مانع موجود بر سر راه سلطه کمونیزم و رادیکالیزم عربی بر منطقه خاورمیانه هستند. (38) شاه همچنین از این امر نگران بود که سقوط رژیمهای پادشاهی در آن سوی خلیج فارس سبب به خطر افتادن امنیت خلیج فارس و دریای عمان گردد.این آبراهها از آن جهت برای رژیم شاه حیاتی بودند که از طریق آن ایران نفت خود را صادر میکرد و مایحتاج کشور را وارد مینمود.علاوه بر آن، فلات قاره ایران در خلیج فارس و دریای عمان از نظر منابع نفت و گاز بسیار غنی بود و نیز اکثر چاهها و تأسیسات نفتی ایران در خشکی در مجاورت این آبراهها قرار داشت. (39)
یکی دیگر از عوامل نگرانی رژیم، کمکهای مادی و معنوی گستردهای بود که دول ناسیونالیست عرب در اختیار نهضتهای آزادی بخش قرار میدادند.نمونه خوبی از این دست، حضور گسترده نیروهای نظامی کشور مصر از 1962 به بعد در یمن شمالی به منظور حمایت از عناصر جمهوری خواه بود که درگیر جنگ داخلی با نیروهای امام البدر، پادشاه سابق یمن بودند. (40) از دیدگاه شاه، حضور واحدهای ارتش مصر در یمن نشان از نیات«امپریالیستی و توسعه طلبانه»جمال عبدالناصر و تهدیدی بسیار خطرناک برای امنیت منطقه، من جمله ایران بود. (41) نمونهای دیگر از این نوع حمایت دولتهای ناسیونالیست عرب، حمایت از«جبهه خلق برای آزادی عمان و خلیج عربی»را میتوان برشمرد که در حال نبرد چریکی با دولت عمان به منظور سرنگون کردن رژیم سلطان قابوس بود. (42) از نظر شاه، این قبیل تحرکات، تهدیدی بسیار جدی برای امنیت رژیم وی بود.
شاه همچنین از تلاشهای کشورهای ناسیونالیست عرب جهت از میان بردن مرزها میان کشورهای عربی و ایجاد یک وطن واحد برای همه اعراب و قرار دادن آنها تحت نظر یک دولت، احساس نگرانی مینمود.چرا که در صورت تحقق یافتن این امر، آن قسمت از ایران نیز که جمعیت آن عرب بودند، در معرض تهدید قرار میگرفت. (43) دلیل دیگر مخالفت شاه با موضوع ودت اعراب آن بود که اگر این تلاشها با موفقیت مواجه میگشت، قدرت و نفوذ اعراب بشدت گسترش مییافت و این امر تهدیدی آشکار برای دولت وی محسوب میشد.از نظر شاه، شعارهای دولتهای رادیکال عرب برای وحدت اعراب، تنها پوششی برای نیات واقعی آنها مبنی بر استعمار و استثمار شیخنشینهای ثروتمند خلیج فارس و کنترل نفت آنان بود. (44)
رژیم شاه همچنین نگران دعاوی ارضی بود که از سوی کشورهای ناسیونالیست عربی نسبت به ایران ابراز میشد.این کشورها استان خوزستان را که جمعیت عرب بسیاری داشت«عربستان»مینامیدند و در تبلیغات خود اعراب این منطقه را به جدایی طلبی تشویق مینمودند.در همین راستا، در اواخر دهه 1960 دولت بعث عراق اقدام به تشکیل جبهه به اصطلاح آزادی بخش عربستان نمود. (45) اعضای«جبهه آزادی بخش عربستان»در عراق آموزش نظامی میدیدند و از کمکهای مالی این کشور بهرهمند بودند. (46) از آنجا که استان خوزستان موقعیت استراتژیکی داشت، بخش اعظم حوزههای نفتی ایران در آن قرار گرفته بود، قسمت اعظم تأسیسات نفتی و پتروشیمی ایران را در خود جای داده و دست کم چهار بندر از مهمترین بنادر ایران در کنار خلیج فارس در سواحل این استان واقع شده بود، شاه این قبیل دعاوی ارضی را بالقوه بسیار خطرناک میپنداشت. (47)
عامل دیگری که سبب نگرانی رژیم پهلوی بود، تلاش کشورهای رادیکال عرب برای تغییر نام خلیج فارس به اسم ساختگی«خلیج عربی» (48) از نظر شاه دعاوی مطرح شده در مورد خوزستان و تلاش برای تغییر اسم خلیج فارس، نه تنها امنیت ملی ایران را به خطر میانداخت بلکه هویت ملی ایرانیان به عنوان مردمی غیرعرب را نیز تهدید مینمود. (49)
در کنار مسائل فوق یکی دیگر از عوامل نگرانی رژیم طی دهه 1960 و 1970 مسأله مناقشه اعراب و اسرائیل بود، (50) که عامل اصلی تفرقه در منطقه و اسباب مهم تقسیم دول خاورمیانه به دو گروه طرفدار اسرائیل مانند ایران و ترکیه، و طرفدار فلسطینیها شده بود.از نظر شاه چند جنبه از این مناقشه برای امنیت ایران خطرناک بود.تأسیس دولت اسرائیل و ناتوانی رژیمهای محافظهکار عرب برای مقابله مؤثر با آن سبب سرنگونی بسیاری از این قبیل دولتها و جایگزینی آنان با دولتهای رادیکال و تندرو گشته بود.از این دست میتوان به کودتای 1949 کلنل حسنی الزعیم بر علیه دولت محافظه کار شکری القواتل در سوریه، کودتای افسران آزاد در مصر بر علیه ملک فاروق پادشاه مصر در سال1952 و کودتای کلنل عبد الکریم قاسم بر علیه ملک فیصل پادشاه عراق در سال1958اشاره کرد.حتی رژیمهای محافظهکاری که توانستند از عواقب سوء شکست اعراب در مقابل اسرائیل جان سالم به در برند بشدت از بابت اثرات ادامه این مناقشه بر امنیت رژیمهایشان احساس خطر میکردند. (51) ترور ملک عبداللّه پادشاه اردن در سال 1951، و نیز واقعه سپتامبر سیاه در همین کشور در سال 1970 و بحران سال 1958 در لبنان نمونهای از اثرات سوء نزاع اعراب و اسرائیل بر امنیت دولتهای مرتجع و وابسته عرب بود.
ظهور دولتهای رادیکال در بعضی کشورهای عربی در طی دهه 1950 و 1960 دولت شاه را با تهدیدات جدی مواجه ساخت.بین سالهای 1962 و 1967 شاه، دولت جمال عبدالناصر را خطرناکترین دشمن ایران در منطقه خاورمیانه می دانست. (52) یکی از عوامل تشنج در روابط تهران-قاهره اتحاد میان ایران و اسرائیل بود که از نظر ناصر یکی دیگر از نشانههای همدستی شاه با صهیونیسم و امپریالیزم بر علیه اعراب بود. (53) به دنبال کنفرانس مطبوعاتی شاه در 23 ژوئن 1960 که طی آن وی شناسایی غیر رسمی اسرائیل را از سوی ایران مورد تصریح قرار داد، عبدالناصر اقدام به قطع روابط دیپلماتیک میان دو کشور نمود. (54)
به همین نحو، روی کار آمدن یک دوئلت رادیکال بعد از کودتای 1958 که منجر به سرنگونی حکومت ملک فیصل گردید، (55) ضربهای سخت به حکومتهای پادشاهی در منطقه خلیج فارس وارد کرد.تا آن هنگام حکومتهای سلطنتی در این منطقه در مقابل موج تشکیل دولتهای جمهوری مقاومت میکردند.شاه از آن خوف داشت که ممکن بود، نظامیان در سایر کشورهای خلیج فارس ارتش عراق را سرمشق قرار داده و حکومتهای سلطنتی را در کشور خود سرنگون کنند.برخلاف مصر، سرنگونی حکومت پادشاهی عراق ملموستر از آن بود که از چشم مردم این منطقه پنهان بماند. (56) همچنین از نظر شاه، کودتای 1958 در عراق ضربهای بر امنیت منطقه خلیج فارس بود. از یکسو، کودتا منجر به خروج عراق از پیمان بغداد گردید؛از سوی دیگر، راه را برای همکاری نزدیک میان بغداد و مسکو باز کرد و به این ترتیب زمینهای مناسب برای نفوذ شوروی در منطقه خلیج فراهم کرد. (57) به این شکل مرزهای غربی ایران نیز مانند مرزهای شمالیش از سوی شوروی مورد تهدید قرار گرفت. (58) علاوه بر این، تا پیش از کودتا شاه به عراق مانند مانعی برای نفوذ رادیکالیزم از سوی مصر و سوریه به ایران نگریسته بود، سرنگونی حکومت ملک فیصل این مانع را از میان برداشت و خطر نفوذ ناسیونالیزم عربی را به مرزهای ایران رساند. (59)
بعد دیگر مشکل آن بود که کودتا، سبب احیاء اختلافات ارضی میان و عراق شد. (60) مسأله حاکمیت بر سر ارئند رود در رأس این اختلافات قرار داشت.مسأله خوزستان و تحدید حدود فلات قاره میان دو کشور در خلیج از جمله اختلافات دیگری بود که بعد از کودتای 1958 خود را نشان داد. (61)
شاه همچنین نگران این امر بود که شکستهای پی در پی اعراب به دست اسرائیل، اشغال اراضی اعراب توسط این کشور و نیز جنگ فرستایشی میان اعراب و اسرائیل بیش از پیش دولتهای رادیکال عرب را به دامان اتحاد شوروی براند و نفوذ مسکو را در خاورمیانه گسترش دهد.او همچنین از این موضوع وحشت داشت که همان طور که تحریم نفتی اعراب در سال 1973 نشان داده بود، پیامدهای نزاع اعراب و اسرائیل به منطقه خلیج فارس سرایت نماید. (62)
سیاست های امنیتی رژیم شاه؛اهداف، ابزار و اثرات
تا پیش از سال 1962 حکومت شاه سیاست امنیتی روشن و حساب شدهای برای مقابله با خطر در حال تکوین ناسیونالیزم عربی نداشت.سیاست امنیتی ایران در این زمینه بدون تأمل اتخاذ شده بود و ایران ابتکار عمل را در دست نداشت و بیشتر حرکتهای ایران جنبه انفعالی داشت.این امر، ناشی از اشتغال رژیم شاه به تهدیداتی بود که از سوی همسایه شمالی متوجه ایران میگشت و این یکی از عواملی بود که سبب شد ایران در سال 1955 به پیمان بغداد ملحق گردد و در ماه مارس 1959 یک پیمان امنیتی دو جانبه با ایالات متحده منعقد نماید. (63)
انعکاس اشتغال رژیم به تهدید سهمناکی که از سوی اتحاد شوروی با آن روبهرو بود بخوبی در برنامهریزی دفاعی کشور قابل مشاهده بود.در سال 1955 بعد از مذاکراتی که بین تهران و واشنگتن انجام شد، دو کشور توافق کردند که نیروهای نظامی ایران باید به نحوی گسترش یافته و تجهیز گردند که بتوانند به اندازه کافی در مقابل حملات نظامی روسیه مقاومت نمایند تا ایالات متحده بتواند به اندازه کافی در مقابل حملات نظامی منطقه عملیاتی منتقل کند.به این ترتیب در سال 1955 دولت امریکا گروهی از مستشاران نظامی خود را جهت دادن آموزشهای لازم برای بستن گذرگاههای سلسله جبال زاگرس در مقابل تهاجم احتمالی نیروهای روسیه به ایران اعزام نمود. (64)
در این اثناء بهبود روابط تهران-مسکو از سال 1962 به بعد به رژیم شاه امکان داد تا تلاشهای خود را بر روی مقابله با خطر فزاینده ناسیونالیزم عربی متمرکز نماید.این امر بالطبع سبب شد تا سیاستهای امنیتی ایران از شمال به سمت جنوب معطوف گردد، یعنی از سمت اتحاد شوروی به سوی خاورمیانه و بالاخص منطقه خلیج فارس. (65) گرچه در ماه مارس سال 1965 بود که دولت شاه رسماً به این چرخش اعتراف کرد اما اقدامات عملی در این زمینه چند سال پیش از این تاریخ آغاز شده بود. (66)
رژیم شاه در منطقه خلیج فارس چند هدف عمده را تعقیب مینمود.مهمترین آنها محافظت از خود در برابر اقدامات براندازی دولتهای رادیکال عرب و آن دسته از رژیمهای عربی بود که مانند یمن جنوبی پیوند ایدئولوژیک نزدیکی با شوروی داشتند. هدف دیگر، تضمین امنیت سکوهای نفتی ایران در آبهای خلیج فارس بود که یا تازهشروع به کار کرده بودند یا در دست ساختمان قرار داشتند.کنترل خلیج فارس به حفظ امنیت تأسیسات نفتی، پتروشیمی و پایانههای صدور نفت و نیز، لولههای نفت، چاههای نفتی و ایستگاههای پمپاژ نفت در خشکی کمک مینمود.هدف سوم رژیم، حفظ امنیت خطوط کشتیرانی در اروندرود، خلیج فارس و تنگه هرمز بود که از آن طریق نفت ایران به خارج صادر میگردید و مایحتاج کشور وارد میشد. (67) لازم به ذکر است که این اهداف کاملاً با مقاصد امریکا مبنی بر تضمین دسترسی غرب به نفت خلیج فارس همسو بود.
برای حفظ امنیت خلیج فارس در جهت نیل به اهداف بالا ضروری بود که ارتش تقویت شود.البته گذشته از اینها چند عامل دیگر نیز سبب گردید تا شاه بر ارتقاء قدرت نظامی نیروهای مسلح اصرار بورزد.نخستین آنها، ناتوانی پیمان بغداد(که بعداً سنتو نام گرفت)در حفظ امنیت کشورهای عضو در مقابل تهدیدات منطقهای بود.ضعف پیمان بغداد به هنگام اولین جنگ هند و پاکستان در سال 1965 آشکار شد.گرچه پاکستان با توجه به پیمانهای دو جانبه و چند جانبهای که با امریکا داشت، (نظیر پیمانهای سنتو، سیتو و دفاع متقابل سال 1959)متحد امریکا محسوب میگردید، دولت امریکا نه تنها از یاری رسانیدن به پاکستان در جنگ با هند خودداری ورزید؛بلکه حتی به شاه اجازه نداد که کمکهای نظامی در اختیار پاکستان قرار دهد.نتیجهگیری شاه از این واقعه آن بود که در صورتی که ایران از سوی کشورهای همسایه مورد تهاجم قرار گیرد، نمیتواند از سوی ایالات متحده انتظار کمک و پشتیبانی داشته باشد.بعد از این واقعه و در همین راستا شاه اعلام نمود؛ (68) «اکنون میبینم که سنتو واقعاً چیست.تنها وسیلهای است برای حفاظت از[منافع]غرب.» (69) وی سپس به طرح این سئوال پرداخت:«اگر فردا عراق به ما حمله کند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟...مانند مناقشه هند و پاکستان خواهد بود...هنگامی که پاکستان در حالی که نیروهای هندی در اعماق خاک پاکستان و در چند مایلی شهر لاهور بودند، ناچار شد تن به آتش بس بدهد، سنتو چه کاری[برای پاکستان]انجام داد؟ایالات متحده که پاکستان با آن دارای پیمان دو جانبه بود، چه کرد؟ما نمیتوانیم برای دفاع از خود به دیگران تکیه کنیم.از این رو است که به گسترش نیروهای خود اقدام نمودهایم.» (70) عامل دیگر روابط متشنج ایران و عراق بعد از سال 1958 و گسترش کمی و کیفی ارتش عراق با کمک مستشاران و جنگ افزارهای روسی بود که شاهرا بر آن داشت تا ارتش ایران را به سطح ارتش عراق یا حتی فراتر از آن برساند.روند مسلح شدن عراق و نظامیگری در این کشور با روی کار آمدن حزب بعث در سال 1968 تشدید شد و در نتیجه به رقابت تسلیحاتی بین دو کشور بیش از پیش دامن زد. (71) عامل سوم عقبنشینی نیروهای انگلیسی از عدن در سال 1967 بود.شاه بدرستی تشخیص داد که این امر مقدمه فراخوانی کامل نیروهای نظامی انگلیس از منطقه خلیج فارس است. (72)
از آنچه گذشته بوضوح آشار است که ابزار اصلی شاه برای سلطه بر خلیج فارس نیروهای مسلح بود؛دیپلماسی در این رابطه مکان دوم را اشغال میکرد.چند علت برای تکیه شاه بر نیروهای مسلح میتوان ذکر نمود؛اشغال ایران توسط قوای روس و انگلیس در جنگ جهانی دوم، وادار نمودن رضا شاه، پدر وی، به استعفاء از مقام سلطنت، تبعید خفتبار او به جزیره موریس، دخالت متفقین در تمامی امور کشور، بخصوص حمایت شوروی از حرکتهای جدایی طلبانه و نیز چالش دوران مصدق، همه شاه را سخت متقاعد کرده بود که مهمترین وسیله برای تضمین بقاء رژیم در مقابل تهدیدات داخلی و خارجی، تقویت نیروهای مسلح کشور است. (73) او معتقد بود که کشورهایی مانند ایران باید برای نیل به امنیت تلاش کنند که مهترین لازمه پیشرفت کشور است. (74) این امر که شاه خود فارغ التحصیل دانشگاه افسری ارتش ایران بود نیز بدون شک بر تکیه شاه بر قوای مسلح مؤثر بود. (75)
اما در دهه 1960 که شاه تصمیم گرفت خلیج فارس را به زیر سلطه ایران بیاورد، ارتش ایران از تجهیزات و سازماندهی ضروری برای نیل به این مقصود برخوردار نبود. بنابراین، شاه اقدام به تجدید سازمان، تجهیز و تغییر آرایش ارتش ایران از حیث محل استقرار واحدهای نظامی نمود.تلاشهای شاه در جهت مدرنیزه کردن ارتش و افزایش تعداد پرسنل، در ابتدای راه با دو مانع مواجه شد.اولین مانع آن بود که دولت کندی از فراهم کردن جنگ افزارها و آموزشهای نظامی لازم کراهت داشت. (76) مانع دیگر، تهی بودن خزانه کشور بود که مانع از این میشد که شاه بتواند برای خرید تجهیزات لازم و آموزشهای مربوط به کشورهای ثالث رجوع نماید.
از نقطهنظر دولت کندی، خطر اصلی که متوجه دولتهای طرفدار امریکا بود، نه از خارج بلکه از داخل نشأت میگرفت.به عبارت دیگر، از دیدگاه دولت کندی خطر اصلی ازسوی مردم این کشورها برمیخاست که تحت فقر شدید و خفقان سیاسی زندگی میکردند و به این ترتیب، در مقابل تبلیغات کمونیستها آسیبپذیر بودند.از این رو دولت کندی امیدوار بود که با تشویق رژیمهای حاکم برای بهبود بخشیدن به شرایط سیاسی و اقتصادی از بروز قیامهای مردمی جلوگیری نماید یا حداقل آنها را به تعویق بیندازد.به این ترتیب کمک اقتصادی به کشورهای طرفدار نسبت به کمکهای نظامی اولویت داشت و فراهم نمودن جنگ افزار و سایر کمکهای نظامی موکول به انجام اصلاحات سیاسی و اقتصادی از سوی این دولتها شده بود. (77) از این رو، پس از سال 1961 دولت کندی انتقال مستقیم تجهیزات نظامی به ایران و پاکستان را بشدت کاهش داد.
از طرف دیگر دولت کندی بر این عقیده بود که ارتش ایران توانایی کافی برای حفظ نظم داخلی و برآمدن از پس درگیریهای مرزی را دارد.بنابراین کمک به توسعه ارتش ایران بیمناسبت و حتی مضر محسوب میگردید.مشاور کندی، تئودور سرنسن (Theodore Sorensen)، این موضوع رابه این شکل ابزار کرد:
در ایران شاه اصرار داشت که ما از ایجاد یک ارتش پرهزینه حمایت کنیم که بیش از حد لزوم برای مقابله با درگیریهای مرزی و امنیت داخلی بزرگ بود و در صورت بروز جنگ تمام عیار[با اتحاد شوروی]اصلاً به کار نمیآمد.ارتش او شبیه آن مردی بود که در مثل میگویند سنگین وزنتر از آن بود که کارهای سبک را انجام دهد و سبکتر از آن بود که کارهای سنگین را به عهده گیرد. (78)
مانع دوم، اقتصاد ناتوان ایران و محدودیتهای مالی دولت بود که سبب میشد دولت ایران استطاعت خرید اسلحه از منابع دیگر را نداشته باشد و بناچار نیازهای خود را از طریق جذب تجهیزات مازاد ارتش امریکا تأمین نماید. (79)
اما تحولاتی که بعداً رخ داد، اثرات مثبتی در کمک به شاه برای رسیدن به اهداف خود در خلیج فارس و تبدیل ایران به ابر قدرت منطقه داشت.دولت جانسون که جانشین دولت کندی گردید، نظر مساعدی نسبت به فروش جنگ افراز به ایران داشت.به هنگام دیدار شاه از ایالات متحده در ماه ژوئن سال 1964 پرزیدنت جانسون موافقت نمود که برای خرید سلاح از امریکا وام در اختیار دولت ایران قرار دهد.این امر چرخش آشکاری در سیاست امریکا نسبت به ایران بود. (80)
. عملکرد بهتر اقتصاد ایران طی نیمه دوم دهه 1960 که عمدتاً ناشی از افزایش درآمد نفتی ایران بود نیز به شاه کمک کرد که با توان بیشتری برنامه بازسازی نیروهای مسلح را دنبال نماید.به این صورت ایران توانست، بهای تجهیزات مورد نیاز خود را بپردازد، تا اینکه مجبور به قبول سلاحههای اعطایی دیگران شود که به آنها نیاز نداشت.با توجه به این امر در 29 نوامبر سال 1967 دولت امریا کمکهای اقتصادی مستقیم خود به ایران را پایان بخشید. (81)
دو تحول در اواخر دهه 1960 منجر به این شد که دولت شاه نه تنها بتواند به برنامههای خود برای به زیر سلطه درآوردن خلیج فارس جامه عمل بپوشاند؛بلکه این توانایی را نیز کسب کند که در صورت لزوم در شبه جزیره عربستان اقدام به مداخله نظامی بنماید.اولین این تحولات اعلام تصمیم دولت انگلیس در 16 ژانویه 1968 مبنی بر عقب نشینی نیروهای نظامی این کشور از منطقه خلیج فارس تا سال 1971 بود و دیگری اعلام دکترین نیکسون.دولت امریکا که تا آن زمان مسئولیت دفاع از منافع غرب در منطقه خلیج فارس را به بریتانیا سپرده بود، نمیتوانست نسبت به سرنوشت منطقهای استراتژیکی چون خلیج فارس بیتفاوت باقی بماند اما یک موضوع کاملاً مشخص بود و آن اینکه درگیری امریکا در ویتنام و ناخشنودی فزاینده افکار عمومی امریکا نسبت به سیاستهای مداخلهگرانه دولتهای این کشور مانع از آن میشد که امریکا بتواندبلافاصله جای خالی بریتانیا در خلیج فارس را پر نماید. (82) در عوض، دولتهای انگلیس و امریکا در مذاکراتی که با رژیم شاه داشتند به این توافق رسیدند که نقش انگلستان را در منطقه را به شاه بسپارند. (83)
نظریات دولت امریکا درباره ترتیبات امنیتی آینده خلیجفارس در قالب آنچه به عنوان دکترین نیکسون شناخته شد، مطرح گردید.برای اینکه ایالات متحده بتواند خود را از دخالتهای نظامی پرهزینه که از نظر افکار عمومی ناپسند بود خلاص نماید، وظیفه ژاندارمی از منافع حساس غرب در مناطق مهم جهان حتی الامکان به رژیمهایی سپرده شد که در رقابت بین دو ابر قدرت از غرب حمایت میکردند. (84) در منطقه خلیجفارس این وظیفه به دوش دولت ایران و به میزان کمتری به دولت عربستان سعودی سپرده شد.برای اینکه این دو کشور از عهده انجام این مأموریت خطیر برآیند، دولت امریکا متعهد شد تا مقادیر قابل ملاحظهای تجهیزات نظامی پیشرفته برای مدرنیزه کردن و گسترش نیروهای مسلح این دو کشور در اختیار آنان قرار دهد.نیروی دریایی امریکا نیز در نزدیکی خلیج فارس استقرار مییافت تا چنانچه این دولتها از عهده مقابله با تهدیدات موجود برنیایند به کمک آنها بشتابد.این ترتیبات امنیتی جدید که نتیجه مستقیم دکترین نیکسون بود، استراتژی«دو پایه» 1 نام گرفت.اما در عمل استراتژی «دو پایه»، واقعاً«تک پایه»بود، برای اینکه عربستان اصلاً صاحب نیروی دریایی نبود و ارتش کوچک 000/30 نفری این کشور از عهده دفاع از خاک عربستان برنمیآمد تا چه رسد به آنکه از سایر کشورهای خلیج فارس حفاظت کند. (85)
در راستای به اجرا درآوردن دکترین نیکسون با کمک دولت ایالات متحده و انگلستان رژیم شاه اقدام به تجدید سازماندهی نیروی مسلح و تجهیز آن با تسلیحات لازم نمود.از این رو، در فاصله سالهای 1965 تا 1970 دولت ایران مجموعاً 6/1 میلیارد دلار جنگ افزار خریداری کرد، و بین سالهای 1971 تا 1972، 1 میلیارد دلار دیگر اسلحه سفارش داد. (86)
الگوی گسترش و استقرار نیروهای مسلح، مبین نیات رژیم مبنی بر ایجاد نیرویی بود 1."Twin-pillar" strategy. که بتواند در صورت لزوم بسرعت در مقابل بحرانهایی که در منطقه خلیج فارس و کشورهای آن سوی خلیج فارس رخ میدهد، واکنش نشان دهد.از این رو نحوه گزینش تسلیحات خریداری شده نشان دهنده«تمرکز رژیم بر تحرک، مراقبت و نیروهای واکنش سریع مجهز به تسلیحاتی مانند، هواناو، ناوهای مین روب، نیروهای مخصوص و قایقهای گشتی تندرو بود.» (87)
جدول شماره 2.خریدهای تسلیحاتی عمده ایران(1965-1970)
به موازات تسلیح ارتش به جنگ افزارهای مدرن، درراستای اجرای مأموریت تازه رژیم شاه اقدام به تجدید سازمان و تغییر محل استقرار واحدهای نظامی کرد.به این ترتیب، قوای مسلح کشور که عمدتاً در کنار مرزهای شمالی ایران با اتحاد شوروی مستقر بودند، در مواضع تعیین شده در جنوب کشور در حوالی خلیج فارس استقرار یافتند.سپاه اول که مرکز فرماندهی آن در کرمانشاه در نزدیکی مرز عراق بود، بعد از سازمانده مجدد وظیفه دفاع از مرزهای کشور با عراق را به عهده گرفت.سپاه دوم که مقر فرماندهی آندر تربت حیدریه در شمال کشور بود به تهران انتقال یافت، و نیز سپاه سومی که مرکز آن در شیراز در جنوب کشور و دارای یک تیپ هوابرد میبود تشکیل شد. (88) این تیپ هوابرد که بر اساس الگوی واحدهای مشابه در ارتش امریکا سازماندهی شده بود، برای انجام عملیات ضد شورش در کشورهای حاشیه جنوب خلیج فارس تشکیل شده بود. (89) به همین ترتیب مرکز فرماندهی نیروی دریایی از بندر خرمشهر در کنار رود کارون به بندرعباس انتقال یافت.این امر مبین حرکت ایران به سمت ایفاء نقشی مهمتر در منطقه خلیج فارس بود. (90)
بازسازی ارتش، رژیم شاه را در موقعیتی قرار داد که نه تنها بتواند بر آبراههای خلیج فارس کنترل داشته باشد؛بلکه بتواند در مواقع لزوم نیروهای مسلح خود را برای عملیات نظامی به آن سوی خلیج منتقل نماید.به این عقبنشینی تدریجی انگلستان از خلیج فارس با ظهور ایران به منزله قدرت نظامی برتر خلیج فارس مصادف شد. (91) به همین خاطر در 15 فوریه سال 1971 شاه اعلام کرد که«ما تنها کشوری[در منطقه خلیج فارس]هستیم که از پیچیدگی اقتصادی و نظامی کافی برای دفاع از منطقه برخورداریم». (92)
تلاشهای ایران برای دستیبابی به هژمونی در خلیج فارس تا حدود زیادی بدون چالش باقی ماند.عراق و عربستان سعودی تنها دو کشور دیگری در منطقه که به طور بالقوه میتوانستند سیادت ایران بر خلیج فارس را با مشکل مواجه سازند، از این امر بازماندند.عربستان سعودی ترجیح میداد تا صرفاً بر دیپلماسی تکیه نماید و تا سال 1967 عمدتاً مشغول مبارزه با حضور نظامی نیروهای مصری در یمن شمالی و پس از آن سرگرم مقابله با تهدیدات برخاسته از ناحیه دولت مارکسیست-لنینیستی یمن جنوبیبود.عدم ثبات سیاسی در عراق که به صورت کودتاهای متعدد تبلور مییافت و نیز اشتغال رژیم به مبارزه با نیروهای جدایی طلب کرد همراه با حضور نظامی عراق در سوریه و اردن بر علیه اسرائیل مانع از آن میشد که بغداد بتواند مانع مؤثری در سر راه حاکمیت رژیم شاه بر خلیج فارس ایجاد نماید. (93)
رژیم شاه به موازات مدرنیزه کردن قوای مسلح، به منظور بهبود روابط با کشورهای طرفدار غرب در منطقه که با آنان نقطهنظرهای مشابهی در مورد مسائل منطقهای و بینالمللی و نیز دشمنان مشترک داشت، دست به یک حرکت دیپلماتیک گسترده در سطح خاورمیانه زد.این کشورها شامل عربستان سعودی و کویت در خلیج فارس، اسرائیل، اردن و لبنان در شرق مدیترانه، و مراکش و تونس در شمال افریقا بودند.این حرکت دیپلماتیک چند هدف را دنبال میکرد.هدف نخست، تقلیل قدرت و نفوذ اتحاد شوروی در خاورمیانه از طریق همکاری با کشورهایی بود که گرایشهای سیاسی مشابه رژیم شاه داشتند.هدف دوم مقابله با نفوذ کشورهای ناسیونالیست عرب از طریق تشکیل اتحادهای غیررسمی با کشورهای محافظهکار عرب در منطقه بود.آخر آنکه، رژیم شاه امیدوار بود، از این طریق بتواند حمایت کشورهای منطقه را نسبت به نقش جدیدش در خلیج فارس کسب نماید و نگرانیهای شیوخ و ملوک منطقه نسبت به نیات ایران از گسترش نیروهای مسلحش را برطرف سازد. (94)
در منطقه خلیج فارس دعوت از ملک سعود پادشاه عربستان برای دیدار از ایران و به دنبال آن دیدار شاه از این کشور در سال 1975، زمینه را از قبل برای رشد روابط نزدیک با عربستان آماده نموده بود. (95) لزوم مقابله با تلاشهای جمال عبدالناصر برای سرنگون نمودن رژیمهای سلطنتی در منطقه و بخصوص مبارزه با دخالت نظامی مصر در یمن از سال 1962 به بعد در حمایت از جمهوریخواهان، شاه را بر آن داشت تا تلاش نماید با همکاری ملک سعود سیاستهای دو کشور را بر علیه ناصر هماهنگ نماید.در نتیجه، دو کشور متفقاً کمکهای نظامی و مالی در اختیار سلطنتطلبان یمن که در حال جنگ با دولت مرکزی بودند، قرار دادند. (96)
با اعلام دکترین نیکسون که وظیفه دفاع از منافع غرب در منطقه خلیج فارس را به ایران و عربستان واگذار مینمود، همکاریهای دو کشور به اوج خود رسید.اولین نمونهعملی این همکاری؛مشارکت دو کشور در کمک به سلطان قابوس پادشاه عمان برای سرکوب جبهه آزادیبخش ظفار بود که در استان ظفار در کشور عان سرگرم جنگ چریکی بر علیه دولت عمان بود. (97)
مشکل اصلی بر سر رشد روابط سیاسی میان ایران و شیخنشینهای خلیج فارس (بحرین، قطر و شیخنشینهایی که بعداً امارات متحده عربی را تشکیل دادند)آن بود که این کشورها تحت الحمایه انگلیس بودند و از این رو سیاست خارجی این شیخنشینها توسط دولت انگلستان هدایت و رهبری میشد.از این رو، شاه تلاش خود را در وهله اول معطوف به بسط روابط تجاری نمود تا درهای بازاری پرسود برای صادرات کشور را بگشاید. (98) گام دیگری که از سوی شاه طی سالهای 1968 و 1969 برای تحکیم روابط با کشورهای کویت، عربستان سعودی، بحرین و قطر برداشته شد، تحدید حدود فلات قاره ایران در خلیج فارس با این کشورها بود. (99) از سوی دیگر، صرف نظر نمودن رژیم شاه از دعاویش نسبت به بحرین در سال 1969 مانع عمده دیگری برای گسترش روابط با کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس را از سر راه برداشت. (100)
علی رغم همکاری نزدیک ایران با کشورهای منطقه خلیج فارس، این اتحاد غیررسمی بین تهران و تل آویو بود که از نظر استراتژیک، مهم بوده و تأثیر زیادی بر توازن قوا در خاورمیانه داشت.چند دلیل برای نزدیکی بین رژیم شاه و رژیم صهیونیستی وجود داشت.دلیل اول این بود که هر دو کشور معتقد بودند، به هر نحو ممکن باید جلوی نفوذ اتحاد شوروی و رشد و گسترش ناسیونالیزم عربی در منطقه خاورمیانه گرفته شود.این جنبه از رابطه میان دو کشور از زمان اعلام دکترین نیکسون در جزیره گوام که بر اساس آن ایران و اسرائیل در شرق مدیترانه)اهمیت پیدا کرد.دوم آنکه برخلاف سایر کشورهای خاورمیانه اقتصاد اسرائیل تا حد زیادی مکمل اقتصاد ایران بود.اسرائیل میتوانست نیازهای ایران به دانش فنی و مهارتهای انسانی را در زمینه صنعت و کشاورزی برطرف کند و بعضی از محصولات صنعتی مورد نیاز ایران را تأمین نماید.متقابلاً ایران میتوانست نیاز اسرائیل به مواد اولیه بخصوص نفت را برطرف نماید.شاه بدرستی معتقد بود که پرسنل متخصص اسرائیلی میتوانند به رژیم وی کمک قابل ملاحظهای برای نیل به اهداف منطقهایش ارائه دهند.شاه همچنین امیدوار بود که از طریق نزدیکی به تل آویو بتواند از نفوذ اسرائیل درایالات متحده برایجلب پشتیبانی بیشتر واشنگتن برای رسیدن به اهداف سیاسی، اقتصادی و نظامی خود سود جوید. (101) یکی از موارد مهم همکاری بین دو رژیم در زمینه مسائل اطلاعاتی بود. همکاریهای اطلاعاتی میان دو کشور زمانی آغاز گشت که شاه در سال 1957 ژنرال تیمور بختیار رئیس وقت ساواک را به اسرائیل فرستاد. (102) بر اساس توافقات انجام شده، در ابتدا دو یا سه تیم ده نفره از پرسنل ساواک که برای ادارات مختلف این سازمان کار میکردند به مدت یکسال برای گذراندن دورههای آموزش در زمینه ارتباطات، جاسوسی، ضد جاسوسی و سایر زمینهها در سازمان جاسوسی اسرائیل-موساد-به این کشور فرستاده شدند.بعدها، از متخصصین سازمان جاسوسی موساد خواسته شد تا برای آموزش پرسنل ساواک به ایران سفر کنند. (103)
همکاریهای اطلاعاتی بین ساواک و موساد تبادل اطلاعات و اجرای عملیات مشترک را نیز در برمیگرفت.یکی از اهداف همکاریهای طرفین، دشمن مشترک یعنی عراق بود.در سال 1958 رژیم شاه موافقت نمود تا پایگاههایی در استانهای کردستان، ایلام و خوزستان برای عملیات بر علیه عراق در اختیار اسرائیل قرار دهد.در این پایگاهها افسران موساد با همکاری پرسنل ساواک اقدام به جذب به جذب و آموزش عراقیها به عنوان جاسوس مینمودند.در مراحل بعدی این پایگاهها دائره عملیات خود را گسترش دادند تا شامل جاسوسی در عربستان، کویت، شیخنشینهای خلیج فارس و سوریه نیز گذشت. (104)
در سال 1963 ایران و اسرائیل متفقاً در تلاش برای متزلزل کردن دولت رادیکال بعث عراق که ارتباط تنگاتنگی با مسکو داشت، اقدام به ارائه کمک به حزب دموکرات کردستان عراق به رهبری ملامصطفی بارزانی که در حال جنگ با دولت عراق بود، نمودند.حمایتهای نظامی و مالیاز حزب دمورات کردستان عراق تا سال 1975 که شاه قرارداد الجزایره را با دولت عراق به امضاء رساند، ادامه داشت.پس از عقد قرارداد ایران در مدت زمانی کوتاه به تمام کمکهای خود به اکراد عراقی خاتمه داد.اما در بین سالهای 1962 و 1975 دو کشور مقادیر قابل ملاحظهای اسلحه و مهمات در اختیار حزب دموکرات کردستان عراق قرار دادند.بعد از سال1967، اسرائیل تجهیزات نظامی ومهمات روسی غنیمت گرفته شده از ارتشهای عربی در جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل را از طریق ایران در اختیار کردها قرار داد.در کنار اینها اسرائیل کردهای عراقی را در خاک ایران آموزش نظامی میداد و ماهانه 500 هزار دلار برای تأمین هزینه جنگ با عراق در اختیار ملامصطفی بارزانی قرار میداد. (105) در نتیجه، این عملیات که از هر حیث موفقیتآمیز بود، بخش عمدهای از ارتش عراق-4 تا 5 لشکر-در کردستان این کشور را به خود مشغول کردند و تلفات سنگینی به آنها وارد نمودند. (106) علاوه بر این با منحرف کردن بخش عمدهای وقت و توان نظامی دولت عراق به کردستان، این عملیات مانع از به کارگیری نیروهای عراقی بر علیه ایران یا در جنگ اعراب بر علیه اسرائیل شدند. (107)
در دهه 1960 عملیات مشابهی بر علیه دولت جمهوری خواه یمن که از حمایت همه جانبه مصر و اتحاد شوروی برخوردار بود، صورت گرفت.هدف از این عملیات ممانعت از گسترش ناسیونالیزم عربی به شبه جزیره عربستان و تشکیل جبههای از دولتهای رادیکال عربی در این منطقه بر علیه ایران و اسرائیل بود.در این راستا، اسرائیل اسلحه و مهمات مورد نیاز قبائل سلطنت طلب یمن شمالی را به ایران میفرستاد تا همراه با کمکهای نظامی ایران برای این قبائل با هواپیما به عربستان سعودی منتقل شود تا توسط دولت عربستان در اختیار آنها قرار گیرد.مداخله ایران و اسرائیل نقش مهمی در جلوگیری از تسلط دولت جمهوری خواه یمن بر تمامی اراضی کشور داشت و منجر به وارد آوردن لطمات سنگین مالی و جانی به نیروهای نظامی مصر که در کنار نیروهای جمهوری خواه این کشور میجنگیدند، گردید. (108)
همکاریهای نظامی دو کشور حول سه محور، متمرکز بود؛آموزش، فروش اسلحه و تحقیقات نظامی مشترک.تعداد زیادی از افسران جزء ارتش برای طی دورههای نظامی به اسرائیل فرستاده شدند.در سال 1966، ایران 6 میلیون دلار تسلیحات از اسرائیل خریدار نمود که شامل تفنگهای 106 م م، خمپاره اندازهای 120 و 160 م م، و مسلسل اوزی(Uzi)میشد.این معامله همچنین شامل تعمیرات کلی 35 فروند جنگنده F-68 نیروهای هوایی ایران نیز میشد. (109) در کنار اینها اسرائیل مقدار وسائل فنی و تجهیزات الکترونیکی به ایران صادر نمود. (110)
علاوه بر این، تهران و تلآویو قراردادهایی برای اجرای پروژههای نظامی مشترک منعقد نمودند که شامل؛تولید مشترک یک موشک زمین به زمین با برد متوسط بود که میتوانست به کلاهک هستهای مسلح گردد، بود در بهار سال 1977، بر اساس یک قرارداد سرّی توافق شد که ایران معادل 1 میلیارد دلار به هزینه تحقیق و توسعه لازم برای ساخت این موشک کمک نماید و تأسیسات لازم برای ساخت و آزمایش را در خاک ایران در اختیار اسرائیل قرار دهد.ایران همچنین از نفوذ یهودیها در دولت امریکا برای کسب موافقت واشنگتن با خریدهای تسلیحاتیش سود جست. (111) در تمام این مدت همکاریهای میان دو کشور، مورد پشتیبانی و تأیید دولت امریکا بود چرا که امریکا این همکاریها را در راستای منافع خود در منطقه میدید. (112)
در چنین شرایطی شاه تلاش نمود تا روابط تشنج آمیز تهران-قاهره را بهبود بخشد. شکست خفت بار مصر در جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل در سال 1967، جمال عبدالناصر را بر آن داشت تا اولویت اصلی در روابط خارجی مصر را به باز پسگیری آن بخش از سرزمین مصر که در این جنگ به اشغال ارتش رژیم صهیونیستی درآمده بود، بدهد.در نتیجه جمال عبدالناصر به دخالت نظامی پرهزینه این کشور در یمن شمالی خاتمه داد.در زمینه سیاست خارجی، عبدالناصر همچنین موضعی آشتی جویانه در قبال شیخنشینهای خلیج فارس علی الخصوص عربستان سعودی که پیوسته تلاش کرده بود آن را سرنگون نماید، اتخاذ کرد.وی امیدوار بود از این طریق بتواند از پشتیبانی فعال این کشورها در مبارزه با اسرائیل بهره مند گردد.گرچه شاه از پیروزی بیچون و چرای اسرائیل در جنگ سال 1967 که لطمه شدیدی به حیثیت و توانایی دول رادیکال عرب وارد کرد، خوشحال بود اما در شعار، اشغال اراضی عربی توسط اسرائیل را به سبب نقض آشکار منشور سازمان ملل، محکوم کرده و خواهان عقبنشینی فوری نیروهای اسرائیل گردید.این تقبیح ظاهری، راه را برای تجدید مناسبات سیاسی بین تهران و قاهره در سال 1970 اندکی قبل از مرگ ناصر باز کرد. (113) به قدرت رسیدن انوار السادات به عنوان جانشین عبدالناصر، نقطه عطفی در روابط دو کشور به وجود آمد.
سیاست خارجی انور السادات که مورد استقبال و حمایت همه جانبه رژیم شاه قرار گرفت.سبب دوری قاهره از مسکو، کنار گذاشتن نقش سنتی مصر به عنوان رهبر دنیای عرب، کنار گذاشتن سیاستهای انقلابی ناصر و تلاش برای نزدیک شدن مصر بهایالات متحده و کشورهای مرتجع عرب در منطقه خلیج فارس و نیز حرکت مصر به سوی صلح با اسرائیل شد.از این رو، شاه در بهار سال 1971 از رهبران ایالات متحده خواست تا با نظر مساعد، پیشنهادهای سادات برای صلح با اسرائیل را مورد توجه قرار دهند و اظهار داشت که ایران حاضر است برای بهبود روابط بین واشنگتن و قاهره میانجیگری کند.به هر صورت، رژیم شاه از بهبود روابط ایران و مصر بهره زیادی برد. مثلاً در سال 1971 پس از عقبنشینی نیروهای انگلیس از خلیج فارس و اشغال جزایر سهگانه(ابوموسی، تنب بزرگ و کوچک)جهت اعاده حاکمیت ایران بر جزایر جدا شده از خاک کشور، واکنش مصر در این رابطه بر خلاف بعضی کشورهای عربی دیگر، بسیار ملایم بود. (114)
شاه همچنین روابط دوستانه نزدیکی با ملک حسین-پادشاه سابق اردن-برقرار نمود. وی به دعوت شاه در سالهای 1967 و 1968 و 1969 از ایراندیدن نمود. (115) علاوه بر این، اعضای خانواده سلطنتی اردن اغلب به ایران مسافرت مینمودند و متقابلاً اعضای خانواده شاه به کرات به عنوان میهمان خانواده سلطنتی هاشمی از اردن دیدار مینمودند.هر دو رژیم نظرات مشابهی در مورد مناقشه اعراب و اسرائیل و دارای روابط نزدیک با آمریکا بودند و نیز به طور مشترک در مبارزه بر علیه نیروهای مصری در یمن شمالی و سپس بر علیه چریکهای ظفار در عمان شرکت داشتند.در اوایل دهه 1970 برای جایگزین نمودن جنگندههای هاوکر هانتر(Hawker Hunter)از رده خارج نیروی هوایی اردن و آزاد نمودن آنها برای عملیات در عمان شاه 12 فروند هواپیمای F-5A/B نیروی هوایی ایران را که در حال جایگزین شدن به وسیله مدلهای پیشرفتهتر EوFبود، به صورت بلاعوض به اردن داد. (116) همچنین در سال 1976 شاه پذیرفت که برای کمک به اردن هزینه بازسازی و مدرنیزه کردن 76 دستگاه تانکM-74 ارتش اردن را بپردازد اما با پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط رژیم این برنامه عملی نگردید. (117)
توسعه حریم امنیتی ایران
در سال 1971 علی الظاهر در حرکتی مستقل در پاسخ به آنچه شاه آن را استراتژی گازانبری اتحاد شوروی مینامید و نیز آنچه از آن به ناتوانی یا عدم تمایل کشورهایمصرف کننده نفت در حفاظت از خطوط کشتیرانی در اقیانوس هند نام میبرد اما در واقع به تحریک امریکا، رژیم شاه اقدام به توسعه حریم امنیتی ایران کرد. (118) لذا شاه در یک حرکت جدید، مسؤولیت حفاظت از خطوط دریایی رفت و آمد نفتکشها در بخش شمال غربی اقیانوس هند را به عهده گرفت.برای نیل به این مقصود او تصمیم گرفت آزادی کشتیرانی در منطقه فوق الذکر را تضمین نموده و از رژیمهای مرتجع منطقه در قبال تهدیدات داخلی و خارجی حمایت کند.تصمیم جدید شاه برای توسعه بخشیدن به آنچه وی حریم امنیتی ایران میخواند، به طور رسمی طی سخنرانیش در روز نیروی دریایی در ماه مه 1972 اعلام شد. (119) شاه معتقد بود که این منطقه به سبب افزایش حضور ناوگان شوروی، حضور مستشاران کوبایی در یمن جنوبی و تشنج میان سومالی و اتیوپی در حالی که غرب بتدریج نیروهای نظامی خود را از منطقه عقب میکشید، به طور فزایندهای مورد تهدید قرار دارد.دولت انگلیس قصد داشت تا سال 1977 نیروهایش را از موریس 1 ، گان 2 و جزیره مسیره(در عمان)فرا بخواند.در همین حال فرانسویها درصدد بودند تا به حضور نظامی خود در جیبوتی و مجمع الجزایر کومور 3 خاتمه دهند. (120)
دو عامل به رژیم شاه اجازه داد که بتواند حریم امنیتی ایران را گسترش دهد؛موافقت دولت امریکا با فراهم ساخن تجهیزات نظامی لازم برای این امر و دیگری، افزایش شدید قیمت نفت به دنبال اولین شوک نفتی در سال 1973.
در ایفای این نقش جدید، رژیم شاه از پشتیبانی کامل بینالمللی و سایر متحدین غربی خود برخوردار بود.حمایت امریکا از این امر زمانی آشکار شد که پرزیدنت نیکسون در دیدارش از ایراندر ماه مه سال 1972 اعلام داشت که ایالات متحده آماده است تا عملاً هر نوع سلاح متعارفی که ایران به آن نیاز داشته باشد، در اختیار این کشور قرار دهد. (121) بخشنامهای که از طرف وی برای وزارتخانههای مربوط صادر شد، اشعار میداشت که به طور کلی«تصمیم در مورد خرید تجهیزات نظامی باید در درجه اول به 1.Mauritius. {2.Gan.P 3.Comoros. ()
دولت ایران واگذار شود.»دولت امریکا همچنین پذیرفت تا متخصصین فنی امریکایی را برای تعمیر و نگهداری سلاحهای خریداری شده از این کشور به ایران اعزام کند.مقرر شده بود که این افراد تا زمان اتمام آموزش پرسنل کشور در ایران باقی بمانند. (122)
بدون افزایش قابل ملاحظه درآمدهای ارزی ایران برای رژیم شاه بسیار مشکل بود که بر حوزه ژاندارمی خود بیفزاید.چهار برابر شدن قیمت نفت ایران از 1/4 میلیارد دلار در سال 1973 به 4/17 میلیارد دلار در سال 1974 افزایش یافت؛یعنی رشدی معادل 325 درصد.این افزایش قابل ملاحظه درآمدها، ارز کافی برای جامه عمل پوشاندن به بلندپروازیهای نظامی رژیم را تأمین نمود.در نتیجه، مخارج نظامی ایران در این سالها بشدت افزایش یافت. (123)
رژیم شاه در راستای گسترش حریم امنیتی ایران اقدام به سفارش مقادیر هنگفتی جنگ افزار نمود که از نظر هزینههای مربوط و حجم تسلیحات خریداری شاه تا آن زمان بینظیر بود.
بخش اعظم هزینههای گسترش نیروهای مسلح، صرف نیروی هوایی گردید که از نظر شاه که خود خلبان بود، در درجه اول اولویت قرار داشت.نیروی هوایی ایران علاوه بر مأموریتهای که بر عهده نیروی هوایی سایر کشورها قرار داشت، مسؤولیت پدافند هوایی را نیز عهدهدار بود.تا پیش از سقوط رژیم در سال 1979، نیروی هوایی ایران دارای«10 اسکادران جنگنده بمب افکن، 10 اسکادران هواپیما برای حمله زمینی (ground attack)، 1 اسکادران هواپیمای شناسایی، 4 اسکادران هواپیمای حمل و نقل متوسط، 4 اسکادران هواپیمای حمل و نقل سبک و 5 اسکادران هواپیمای حمل و نقل بود.» (124) برای به کارگیری تسلیحات تحویل گرفته شده و تسلیحاتی که سفارش داده شده بود، تعداد پرسنل نیروی هوایی به 000/100 نفر افزایش یافت.در نتیجه در سال 1978 نیروی هوایی ایرانبه یکی از مدرنترین نیروهایی هوایی جهان تبدیل شده بود. (125) انتظار میرفت زمانی که تمامی هواپیماهای سفارش داده شده توسط شاه تحویل داده شود، نیروهای هوایی ایران از نظر تعداد هواپیما برابر با نیروی هوایی مصر در اواخر دهه 1970(568 فروند شامل 100 فروند در انبار)و بزرگتر از نیروی هوایی اسرائیل(488 فروند)، دو برابر نیروی هوایی عراق(218 فروند)و بسیار بزرگتر از نیروی هوایی عربستان(90 فروند)گردد. (126)
هدف از گسترش نیروی هوایی، دادن این توانایی به نیروی مسلح بود که بتوانند قوای خود را همراه با تجهیزات و مایحتاج آن به هر نقطهای در حوزه استحفاظی خود (خلیج فارس، دریای عمان، شمال غربی اقیانوس هند و شبه جزیره عربستان)منتقل کند و بتوانند پوشش هوایی کافی در اختیار آنها گذارده و از عملیات زمینی این نیروها پشتیبانی نمایند.
حتی پیش از سال 1971 زمانی که شاه هدف خود را جهت گسترش حریم امنیتی ایران اعلام نماید، نیروی دریایی ایران این توانایی را به دست آورده بود که از آبراههای خلیج فارس حفاظت کرده و نیروهای ایرانی را برای انجام عملیات به آن سوی خلیج فارس منتقل نماید.بعد از سال 1971 هدف از گسترش نیروی دریایی این بود که این نیرو بتواند در اقیانوس هند مأموریتهای طولانی را به انجام برساند. (127) بنابراین دولت شاه، به ساخت پایگاهی در چاهبهار برای نیروی دریایی در مدخل اقیانوس هند اقدام کرد که دارای محل پهلوگیری و اسقرار زیردریایی بود تا بتواند زیردریاییهای سفارش داده شده به آلمان غربی و آمریکا را بپذیرد.در کنار این پایگاه نیروی دریایی، یک پادگان برای نیروی زمینی و یک پایگاه هوایی برای استقرار جنگندههای نیروهای هوایی در همین محل در حال احداث بود.همچنین در این راستا در سال 1972، دولت شاه اقدام به کسب اجاره برای استفاده از تأسیسات بندری موریس توسط نیروی دریایی ایران نمود. (129) نیروی دریایی ایران به همین ترتیب اقدام به برگزاری مانورهای مشترک دریایی با یگانهای شناور نیروی دریایی امریکا، و همچنین انجام گشت در خلیج فارس، دریای عمان و اقیانوس هند نمود. (129) با تحویل گرفتن شناورهای سفارش داده شده به کشورهای غربی در دهه 1970، نیروی دریایی ایرانبه بزرگترین نیروی دریایی خلیج فارس تبدیل شد، به قسمی که مجموعه نیروهای دریایی بقیه کشورهای خلیج فارس نمیتوانستند در مقابل آن قد علم نمایند. (130)
در نیروی زمینی که قدیمیترین از میان نیروهای سهگانه بود تأکید بر دستیابی به تحرک بالا با هدف ایجاد یک نیروی کاملاً مکانیزه، زرهی و قابل حمل و نقل از طریق هوا بود که بتواند با کارآیی زیاد و سرعت فراوان در هر نقطهای از حریم امنیتی ایران که درگیری رخ دهد، دست به مداخله بزند. (131) واحدهای زمینی هوانیروز برای نیل به سرعت در حمل و نقل هوایی به شدت بسط یافت، به نحوی که دارای 000/14پرسنل و 800 فروند هلیکوپتر مدرن گردید.» (132)
در 30 نوامبر سال 1971 شاه با اعزام واحدهای دریایی و کماندوی ایران برای تسخیر جزایر تنب کوچک بزرگ و ابوموسی به دنبال خروج نیروهای نظامی انگلیس از خلیج فارس شاه آمادگی خود را برای استفاده از ماشین نظامیش عملاً نشان داد. تصاحب این سه جزیره حرکتی در جهت اعاده حاکمیت ایران بر این سه جزیره بود که تا آن هنگام توسط استعمار انگلیس از خاک میهن جدا شده بودند.شاه همچنین اعتقاد داشت که این سه جزیره از موقعیت استراتژیک مهمی برخوردارند. (133)
چندی از اعلام دکترین نیکسون نگذشته بود که برای اولین بار توانایی ایران برای انجام نقش محول شده به آن در چارچوب دکترین مذکور مورد آزمایش قرا گرفت.در سال 1972 سلطان قابوس پادشاه عمان از شاه خواست جهت سرکوب جبهه آزادیبخش ظفار که از سال 1967 دست به جنگ چریکی بر علیه حکومت وی زده بود، نیروهای نظامی خود را به این کشور اعزام کند.چه عامل سبب شد که شاه به درخواست سلطان قابوس پاسخ مثبت بدهد.او مصمم بود که وضعیت موجود در خلیج فارس را حفظ نماید.از این رو به نظر او دخالت ایران در عمان بر علیه چریکهای مارکسیست ظفار ضروری بود.شاه به این امر پی برده که پیروزی چریکهای ظفار نه تنها تخت سلطنت سلطان قابوس را سرنگون خواهد کرد، بلکه به دنبال آن تمام حکومتهای پادشاهی در شبه جزیره عربستان مورد تهدید قرار خواهند گرفت.همچنین این احتمال وجود داشت که به قدرت رسیدن یک دولت چپگرا در عمان سبب شود تا این کشور از طریق کنترلی که بر دهانه جنوبی تنگه هرمز داشت، در خطوط حرکت نفتکشها ایجاد اختلال نماید. (134) از این رو شاه تصمیم گرفت بین 500/1 تا 000/2 نیرو که به وسیله هواپیما، هلیکوپتر و آتش توپخانه حمایت میشدند، در عمان مستقر نماید.نیروهای ایرانی طی مدت استقرار خود در عمان نقش مهمی در سرکوب چریکهای ظفار ایفاء نمودند.به دنبال از میان رفتن این تهدید، بخش عمده واحدهای ایرانی مستقر در ظفار تا سال 1976 از این کشور فراخوانده شدند. (135) در سال 1977 به دنبال پایان موفقت آمیز این عملیات شاه اعلام نمود که از درخواستهای مشابه توسط سایر کشورهای خلیج فارس استقبال خواهد نمود. (136)
یکی دیگر از نتایج افزایش شدید قیمت نفت در سال 1973 آن بود که رژیم شاه برای اولین بار طی چند دهه توانست از ابزارهای اقتصادی در حمایت از سیاستهای امنیتی خود سود جوید.شاه امیدوار بود از این طریق بتواند، حمایت کشورهای منطقه را نسبت به سیاستهای ایران در منطقه خلیج فارس جلب نماید یا حداقل مانع از انتقاد شدید از این سیاستها گردد.ثانیاً او میپنداشت با فراهم کردن یک منبع جایگزین برای کمکهای اقتصادی شوروی میتواند از نفوذ این کشور در منطقه بکاهد.آخر آنکه شاه تصور مینمود، از این طریق میتواند بازاری برای کالاهای صنعتی ایران کسب کرده و اطمینان حاصل نماید که صنایع ایران از مواد اولیه کافی بهرهمند خواهند شد. (137)
بخش اعظم بودجه 1 میلیارد دلاری کمک اقتصادی ایران در این سالها به مصر تعلق میگرفت.این ناشی از اهمیت و نفوذ مصر در منطقه به عنوان رهبر کشورهای عربی و طرف اصلی در مناقشه اعراب و اسرائیل بود.مهمتر از همه اینکه شاه سعی مینمود تا روند نزدیکی مصر با غرب را از این طریق مورد تأیید قرار داده و آن را تشویق کند.از این رو، در ماه مه سال 1974 وی موافقت نمود تا یک وام 250میلیون دلاری دراز مدت با بهره ناچیز برای بازسازی مناطق آسیب دیده در جنگ با اسرائیل در اختیار مصر قرار دهد.رژیم شاه همچنین تعهد نمود، وامی به مبلغ 400 میلیون دلار برای پروژههای مشترک در زمینه معدن، کشاورزی و صنعت پتروشیمی، تولید کاغذ، نساجی و لولههای فلزی در اختیار مصر قرار دهد.وام 100 میلیون دلاری دیگری برای خرید اتوبوس، ماشین آلات راهسازی و ماشین ابزار بود.دولت سادات ارج زیادی برای کمکهای دولت ایران قائل بود، زیرا مبالغ فوق الذکر بزرگترین وامهایی بود که مصر توانسته بود برای بازسازی اقتصادی جنگ زده این کشور از خارج دریافت دارد. (138)
کشور دیگری در شرق مدیترانه که شاه سعی نمود آن را به سوی خود جلب نماید، سوریه بود.در سال 1973 رژیم شاه موافقت نمود، وام کمبهرهای به مبلغ 150 میلیون دلار برای پروژههای مشترک در زمینه تولید کود شیمیایی و مجتمعهای کشت و صنعت در اختیار سوریه قرار دهد. (39) به همین نحو، دولت ایران وامی به مبلغ 30 میلیون دلار در اختیار رژیم ملک حسن پادشاه مراکش قرار داد. (140) وامی 47 میلیون دلاری نیز در اختیار رژیم ملک حسین پادشاه اردن قرار گرفت.از این مبلغ 10 میلیون دلار مصرف ساختن خانههای سازمانی برای افسران ارتش اردن گردید. (141) در همین راستا، رژیم شاه قول اعطای وامهای دیگری را به افغانستان، پاکستان و هند داد. (142) برنامه کمکهای مالی شاه مکمل کمکهای اقتصادی دولت امریکا به دولتهای دوست بود، لذا واشنگتن با نظر مساعد به این حرکت مینگریست و آن را«کمکی ارزشمند به ثبات منطقه میدانست.» (143)
دیپلماسی رژیم، نقش مکمل ابزارهای سیاسی و نظامی و اقتصادی در حمایت از سیاست امنیت منطقهای ایران را داشت.شاه جزو اولین رهبران جهان بود که حمایت خود را از سفر سادات به بیت المقدس در سال 1977 اعلام نمود.بعدها او این اقدام را حرکتی«موقرانه»و«مردانه»خواند، و بار دیگر«گرمترین احساسات دوستی و حمایت... از تلاشهای سادات را برای آوردن صلح و ثبات به خاورمیانه اعلام نمود.» (144) در حمایت از روند صلح بین مصر و اسرائیل، شاه به دولت اسرائیل تضمین داد که پس از واگذاری چاههای نفت صحرای سینا به مصر نفت مورد نیاز این کشور را تأمین خواهد نمود و ضمناً تعهد نمود که نه تنها به صادرات نفت از طریق خط لولهای که از بندر ایلات در دریای سرخ به بندر اشکلون در کنار سواحل مدیترانه میرفت، ادامه دهد، بلکه میزان نفت صادراتی از طریق این خط لوله را نیز افزایش دهد.سادات نیز، برخلاف ناصر، به رژیم شاه به عنوان عامل ثبات در منطقه مینگریست و نقش شاه را به عنوان ژاندارم منافع غرب در منطقه خلیج فارس همسو با منافع اعراب میانگاشت.به همین نحو، شاه دوستی ایران و مصر را مبنا و اساس صلح در تمام منطقه میدانست.به این ترتیب اتحاد بین ایران و مصر که در دهه 1970 ظهور نمود، تلاشهای«کشورهای ناسیونالیست عرب را خنثی نمود و سبب منزوی شدن آنان[منطقه خلیج فارس] گردید.» (145)
شاه همچنین اتحاد سه جانبهای میان ایران، عربستان و مصر ایجاد نمود.این محور با همکاری لیبی نقش حیاتی در ناکام گذاشتن کودتای 1971 در سودان بازی کرد و به طور مستمر از دولت جعفر نمیری در این کشور پشتیبانی نمود.این محور همچنین تلاشهای همه جانبهای را برای جلوگیری از نفوذ شوروی در یمن شمالی و سومالی به کار بست. (146)
همزمان، دولت شاه تلاش نمود تا روابط ایران با سوریه را بهبود بخشد.جنگ 1973 اعراب و اسرائیل این فرصت را پیش آورد تا رژیم به اصطلاح خیراندیش خود را با اعلام
آمادگی برای مداوای سربازان مجروح سوری در این جنگ نشان دهد.روابط دیپلماتیک دو کشور که در دهه 1960 قطع شده بود، مجدداً در ماه مارس 1974 برقرار گردید. علی رغم تمام این تلاشها، روابط میان دو کشور تا زمان سقوط رژیم شاه سرد باقی ماند. (147)
با امضای قرارداد 1975 الجزایر، رژیم همچنین به اختلافات شدید و پرهزینه میان ایران و عراق پایان داد.حمایت ایران از کردهای عراقی مخالف رژیم بعث منجر به درگیریهای مکرر مرزی میان دو کشور شده بود که میرفت تا تبدیل به جنگ تمام عیار میان دو کشور گردد.صلح با عراق آخرین چیزی بود که رژیم شاه که در حال تلاش برای کسب حمایت اعراب از سیاستهای منطقهای ایرانب ود بدان احتیاج داشت.همچنین برای اینکه رژیم بتواند تلاشهای خود را معطوف خلیج فارس و اقیانوس هند بگرداند، نیاز به آن داشت که نگران حفظ امنیت مرزهای غربی خود نباشد.عراقیها، از سوی دیگر، از ناحیه جنگ داخلی در کردستان این کشور، لطمات مالی و جانی سنگینی متحمل شده بودند.چشم انداز جنگ با ایرانکه از لحاظ نظامی و اقتصادی قدرتمندتر از عراق بود، آینده نگرانکنندهای در پیش روی رهبران حزب بعث قرار داده بود. (148) از این رو، هر دو طرف تصمیم گرفتند تا اختلافات فیمابین را از طریق مذاکرات حل و فصل کنند.نتیجه این مذاکرات نهایتاً آمادگی عراق برای تن دادن به خواستهای ایران بود که منجر به رفع اختلافات میان دو کشور گردید.
نتیجهگیری
از نظر شاه بزرگترین خطری که امنیت کشورهای طرفدار غرب را در منطقه تهدید مینمود، دول ناسیونالیست عرب بودند که با برخورداری از حمایت شوروی سعی داشتند امپریالیزم غرب را از منطقه رانده و دولتهای سرسپرده به آن، خواه ایرانی- خواه عرب، را سرنگون نمایند.از این رژیم شاه برای دفاع از خود در مقابل این خطرات، ابتدا به پیمان بغداد پیوست و پس از آنکه در دهه 1960 ناتوانی این پیمان در حفظ امنیت اعضاء آشکار شد، اقدام به تقویت قوای مسلح نمود.تصمیم دولت انگلستان برای عقبنشینی نیروهایش تا پیش از پایان سال 1971 و اعلام دکترین نیکسون در سال 1969 و در نتیجه واگذاری نقش انگلستان در خلیج فارس به ایران، به تلاشهای رژیم شاه در جهت ایجاد ارتشی قوی کمک نمود.همزمان با بازسازی نیروهای مسلح، رژیم شاه اقدامبه ایجاد اتحادهای سیاسی با سایر دول مرتجع منطقه من جمله عربستان سعودی، اسرائیل و اردن نمود.هدف از این اتحادها، ممانعت از رشد نفوذ شوروی در منطقه و مقابله با دولتها و نهضتهای ضد امپریالیست بود تا از این رهگذر حتی الامکان وضعیت موجود حفظ گردد.این تلاشها با موفقیت قابل ملاحظهای در تضعیف ناسیونالیزم عربی و کاهش نفوذ شوروی در منطقه روبری گردید. مهمترین علت این موفقیتها همکاری مؤثر ایران و اسرائیل بود.پیروزی اعجاب آور اسرائیل بر دولتهای عربی در جنگ 1967 ضربه سنگینی بر اعتبار ناسیونالیزم عربی و پیروانش در مصر سوریه و عراق وارد کرد.در همین حال تسلط ایران بر خلیج فارس و سیاست فعال آن در حمایت از سلطنت طلبان یمنی، کردهای عراق و دولت سلطان قابوس سبب دن تا دولتهای ناسیونالیست عرب آنچنان سرگرم مقابله با تهدیدات داخلی و خارجی بگردند که توان مخالفت مؤثر با حضور غرب در منطقه خلیج فارس را از دست بدهند.
سالهای اول دهه 1970 شاهد توسعه حریم امنیتی ایران توسط رژیم شاه، خرید تسلیحات در مقیاس وسیع و به نحوی بیسابقه و فعالیت گسترده دیپلماسی ایران در سطح منطقه بود.این حرکت علی الظاهر در پاسخ به رشد کمونیزم و به خطر افتادن خطوط کشتیرانی در خلیج فارس و اقیانوس هند انجام میشد اما در واقع تبلور بلند پروازیهای نظامی شاه و تلاش برای تبدیل ایران به بزرگترین قدرت نظامی جنوب شرقی آسیا انجام میشد.گرچه در بدو امر به نظر میرسید که این سیاستها با موفقیت همراه بوده است اما بازتاب منفی این سیاستها در داخل کشور به صورت تقویت برداشت عموم مردم از وابستگی رژیم به آمریکا نهایتاً در تسریع روند انقلاب و سرنگونی رژیم نقش مؤثری داشت.
پاورقي موجود نمي باشد .