دفتر ويژه اطلاعات و محمد رضا پهلوي

برخلاف ساواك كه امريكا در طرح و تأسيس آن نقش اصلي را برعهده داشت، دفتر ويژه اطلاعات مستقيماً از سوي انگليسيها و MI6 (اينتليجنس سرويس) تشكيل شد و دو سه سالي پس از ساواك فعاليت رسمي خود را آغاز كرد. گفته شده وقتي شاه در اوايل سال 1338ش. به انگلستان رفت در ديدارش با ملكه انگلستان اظهار داشت كه به خاطر تعدد گزارشاتي كه از منابع اطلاعاتي متعدد و موازي در اختيار او قرار مي‌گيرد در جمع‌بندي نهايي آن دچار مشكل شده است و از او مشورت خواسته بود. ملكه هم كه (گفته شده است از سوي MI6 توجيه شده بود) به اطلاع شاه مي‌رساند كه او دفتري ويژه در كاخش دارد كه كار آن سر و سامان دادن به همين گونه گزارشات اطلاعاتي پراكنده است كه در نهايت خلاصه‌اي جمع‌بندي شده از تمام آن در اختيار وي قرار مي‌گيرد. ملكه در همان حال پيشنهاد كرده بود هرگاه شاه ايران نيز مايل باشد مي‌تواند فردي را به انگلستان بفرستد تا آموزشهاي لازم جهت تشكيل دفتري مشابه در كاخ شاه به او داده شود. به دنبال آن ملاقات بود كه شاه حسين فردوست، دوست دوران كودكي‌اش را به همين منظور روانه انگلستان كرد. فردوست طي مدتي كوتاه (حدود 4 ماه) موفق شد آموزشهاي لازم را نزد مأموران MI6 فرا گرفته به كشور بازگردد. بدين ترتيب در همان سال 1338، دفتر ويژه اطلاعات با هدايت و طراحي اينتليجنس سرويس (MI6) و تحت مديريت حسين فردوست پايه‌گذاري شد.
دفتر ويژه اطلاعات كه فعاليت آن با روش MI6 همخواني داشت داراي پنج‌ شعبه مختلف بود كه به ترتيب امور اداري، كشوري، سياسي، نظامي و اقتصادي و تحقيق را برعهده داشتند. با تشكيل اين دفتر تمام گزارشهاي اطلاعاتي ـ امنيتي كه از سازمانهاي اطلاعاتي موازي ارسال مي‌شد توسط شعبات مربوطه و تحت نظارت و مراقبت عاليه شخص حسين فردوست جمع‌بندي و تلخيص مي‌شد و به شاه تسليم مي‌گرديد. فردوست تا پايان دوره سلطنت محمدرضا بر اين دفتر رياست مي‌كرد و جز شخص شاه از هيچ سازمان يا مقامي فرمانبري نداشت. در واقع دفتر ويژه اطلاعات تشكيلاتي كاملاً مستقل بود و جز شاه هيچ مرجعي بر آن نظارت نداشت. فقط هزينه و نيروهاي مورد نياز آن از سوي گارد شاهنشاهي (گارد جاويدان) تأمين مي‌شد. طي سالهاي اخير سلطنت، هزينه‌هاي جاري دفتر ويژه از سوي ستاد ارتش تأمين مي‌شد. ضمن اينكه هر ساله مبالغي نيز به عنوان هزينه‌هاي سرّي در اختيار اين دفتر قرار مي‌گرفت. پرسنل اين مجموعه تابع مقررات سازماني ـ اداري و سلسله مراتب ارتش بودند. معمولاً افسراني كه در دفتر ويژه اطلاعات به كار گمارده مي‌شدند از شاخص‌ترين چهره‌هاي ارتش انتخاب مي‌شدند. بسياري از كساني كه در دفتر ويژه اطلاعات خدمت مي‌كردند پس از پايان فعاليتشان، به سمتهاي نظامي برجسته‌اي منصوب شدند. صمديان‌پور، عشقي‌پور، نجاتي، ناصر مقدم، ارتشبد خاتمي، سپهبد فيروزمند، نصرت‌الله فردوست، سرلشكر محمودي، سرلشكر ناجي، سرلشكر صفاپور، سرلشكر شاكر، سپهبد جعفري، سپهبد افشاني، سرلشكر امين افشار، سرتيپ زندي‌پور و سرتيپ پرنيان‌فر از جمله افسراني بودند كه مدتها در دفتر ويژه اطلاعات زيرنظر فردوست خدمت كرده بودند و طي سالهاي بعد به مناصب نظامي ـ امنيتي و اطلاعاتي درجه اولي دست يافتند. سازماندهي و تشكيلات دفتر ويژه اطلاعات و حيطه فعاليت آن طبق اظهارات حسين فردوست به شرح زير بود:
سازمان داراي يك رئيس و يك معاون بود. در تمام طول موجوديت دفتر تا انقلاب رياست دفتر با من بود و اين يك اصل بود كه در انگلستان نيز به شدت رعايت مي‌شد. در طول اين مدت دفتر تنها 3 معاون داشت: اول صمديانپور، پس از او عشقي‌پور و سپس نجاتي. امور دفتر توسط 5 شعبه اداره مي‌شد:
شعبه يك، مسئول انجام كليه امور اداري و مالي دفتر بود. هزينه سرّي از اين امر مستثني بود و در اختيار معاون دفتر قرار داشت. اين شعبه طبعاً بيشترين پرسنل را داشت و مركب از يك افسر و حدود 20 درجه‌‌دار و يك ماشين‌نويس بود، كه وظايفي از قبيل رانندگي، نامه‌رساني، نظافت، آبدارخانه و اموري از اين قبيل را انجام مي‌دادند.
شعبه دو، مسئول امور كشوري بود. مطالبي كه از سازمانهاي مختلف كشوري به دفتر مي‌رسيد توسط اين شعبه بررسي و تلخيص و گزارش مربوطه تهيه مي‌شد و در صورت صدور دستور، همين شعبه مسئول مراجعه به وزارتخانه مربوطه و اخذ جواب و تهيه گزارش بود. اين شعبه داراي 4 افسر (رئيس و 3 پرسنل) و يك ماشين‌نويس بود.
شعبه سه، مسئول امور سياسي بود. بررسي و خلاصه كردن و تهيه گزارش از مسائل سياسي كه اكثراً از اداره دوم ارتش و اداره كل سوم ساواك واصل مي‌شد، به عهده اين شعبه بود. در صورت صدور دستور، مراجعه به سازمان مربوطه و اخذ جواب و تهيه گزارش نيز با شعبه فوق بود. اين شعبه داراي 4 افسر (رئيس و 3 پرسنل) و يك ماشين‌نويس بود.
شعبه چهار، مسئول امور نظامي و انتظامي كشور بود. بررسي و خلاصه كردن و تهيه گزارش دربارة ارتش و نيروهاي انتظامي (شهرباني و ژاندارمري) و در صورت صدور دستور مراجعه به سازمان مربوطه و اخذ جواب و تهيه گزارش با اين شعبه بود. اين شعبه نيز 4 افسر (رئيس و 3 پرسنل) و يك ماشين‌نويس داشت.
شعبه پنج، شعبه تحقيق بود. اين شعبه در آغاز وجود نداشت و بعداً تشكيل شد. علت اين بود كه محمدرضا در مواردي دستور تحقيق پيرامون مسئله‌اي را مي‌داد و لذا ضرورت يافت كه شعبه‌اي مختص اين كار تشكيل شود. هرگونه تحقيقي كه در هر سازمان، اعم از كشوري و نظامي و انتظامي در مركز يا خارج از مركز، ضرورت مي‌يافت، توسط اين شعبه انجام مي‌شد. اين شعبه به علت حجم زياد كار به پرسنل بيشتر نياز داشت و لذا مركب از 6 افسر (رئيس و 5 پرسنل) و يك ماشين‌نويس بود.
بنابراين، «دفتر ويژه اطلاعات» جمعاً پرسنل ناچيزي داشت، ولي چارت سازمان به نحوي بود كه مي‌توانست تا 25 افسر را به خدمت گيرد و همين تعداد به خوبي از عهده وظايف برمي‌آمدند. دفتر از نظر انجام وظايف خود استقلال داشت و تابع هيچ سازماني نبود، ولي از نظر تأمين پرسنل و وسايل و اخذ حقوق و مزايا تابع گارد بود. در سالهاي اخير هزينه سري دفتر حدود 750 هزار تومان بود كه از ستاد ارتش دريافت مي‌شد، ولي هر سال طبق رويه ارتش هم در مورد تعداد پرسنل و هم در مورد هزينه سري تجديدنظر مي‌شد و معمولاً تصويب مي‌گرديد. بنابراين دفتر رأساً استخدام انجام نمي‌داد و كليه پرسنل (افسر و درجه‌‌‌دار) از نيروي زميني تقاضا مي‌شد. ترفيعات با تصويب ارتش امكان‌پذير بود و در خود دفتر براي افسران تا درجه سرهنگي و براي درجه‌داران تا استوار يكمي بي‌اشكال بود. ولي چون دفتر محل سرتيپي نداشت، اگر قرار بود افسري سرتيپ شود، بدواً به واحد مربوطه منتقل مي‌شد و سپس ترفيع مي‌يافت. چون سازمان مصوبه در اختيار ستاد ارتش بود، هر افسري كه به دفتر منتقل مي‌شد در محل بلاتصدي براي او تعيين شغل و به ستاد ارتش گزارش مي‌شد. هر افسري كه به دفتر منتقل مي‌شد، طبق مدارك موجود به او آموزش داده مي‌شد و سپس آزمايش مي‌گرديد. كليه درجه‌داران دوره حفاظت را طي مي‌كردند. حقوق پرسنل توسط ستاد ارتش پرداخت مي‌شد و مزاياي پرسنل با مزاياي اداره دوم ارتش منطبق بود.
حداقل از ده منبع اطلاعاتي مختلف، گزارشات روزانه و يا نوبه‌اي براي دفتر ويژه اطلاعات مي‌رسيد كه مسئولان امر در شعبات مربوطه آنها را تنظيم مي‌‌كردند. اين منابع اطلاعاتي دهگانه عبارت بودند از: اداره دوم ارتش، اداره كل سوم ساواك، اداره كل هفتم ساواك، اداره كل هشتم ساواك، ساواك تهران، شهرباني، ژاندارمري، وزارت اطلاعات و جهانگردي، سازمان كوك و شبكه‌هاي پنهاني كه تحت كنترل دفتر ويژه اطلاعات بودند. گفته مي‌شد كه حجم گزارشات اين منابع اطلاعاتي روزانه به بيش از 250 صفحه بالغ مي‌شد و پس از جمع‌بندي و بهره‌گيريهاي لازم نهايتاً طي 2 تا 5 صفحه تنظيم مي‌شد و در اختيار شاه قرار مي‌گرفت. پيش از آنكه دفتر ويژه تأسيس شود اين حجم گسترده گزارشات به يكباره (و هر روز) به شاه تسليم مي‌شد كه گويا او چندان هم به مطالعه آنها تمايلي نشان نمي‌داد و «دستور ابطال مي‌‌داد». حسين فردوست درباره گزارشاتي كه از منابع دهگانه اطلاعاتي به دفتر ويژه اطلاعات مي‌رسيد و نقش اين دفتر در جمع‌بندي نهايي آن چنين گفته است:
گزارشاتي كه به دفتر ارسال مي‌شد به شرح زير بود:
1ـ اداره دوم ارتش، هر روزي يك بولتن (حدود 20 صفحه) از اداره اطلاعات مي‌فرستاد كه شامل اخباري از ارتش، اخباري از مرزها، اخباري از ارتشهاي كشورهاي هدف و برخي اطلاعات متفرقه مربوط به امور نظامي بود. اداره دوم همچنين هر ماه يا هر 2 ماه يك گزارش نوبه‌اي (دوره با توافق من تعيين مي‌شد) راجع به وضع نظامي يك كشور هدف ارسال مي‌داشت كه شامل تعداد و تركيب ارتش كشور مربوطه و همراه با يك نقشه بود كه محل و نوع واحد و رده آن را مشخص مي‌كرد (حدود 20 ـ 30 صفحه).
2ـ اداره كل سوم ساواك، هر روز يك بولتن اخبار روزانه به دفتر ارسال مي‌داشت و هر ماه يا 2 ماه و برخي موارد هر 3 يا 6 ماه (دوره با توافق من تعيين مي‌شد) بولتن جداگانه‌اي درباره روحانيت، عشاير، اقليتهاي مذهبي، فراماسونري، فرقه بهايي، سازمانهاي مخالف رژيم در داخل و خارج كشور و غيره به دفتر ارسال مي‌داشت.
3ـ اداره كل هفتم ساواك، روزانه يك بولتن درباره اخبار كشورهاي هدف و اخبار برون‌مرزي به دفتر مي‌داد كه اخبار برون‌مرزي را از اداره كل دوم اخذ و پس از رفع موارد ابهام در بولتن خود درج مي‌نمود. اخبار كشورهاي هدف، مقداري از اداره كل دوم ساواك و مقداري نيز توسط خود اداره كل هفتم از مطبوعات و اخبار راديويي مستقيماً اخذ و در بولتن درج مي‌شد. همچنين يك ماهه يا 2 ماهه (با توافق من) بولتنهاي نوبه‌اي درباره كشورهاي هدف تهيه و به دفتر ارسال مي‌شد. اين بولتنها شامل حوادث و مسائل سياسي، اقتصادي، اجتماعي و ساير موارد مشابه در طول دوره مشخص بود.
4ـ اداره كل هشتم ساواك، نيز روزانه يك بولتن درباره سفارتخانه‌ها تهيه و هر 3ماه (مدت با توافق من تعيين مي‌شد) نيز يك بولتن نوبه‌اي در ارتباط با وظايف خود به دفتر ارسال مي‌داشت.
5ـ ساواك تهران نيز روزانه يك بولتن از اخبار مربوط به حيطه كار خود به دفتر ارسال مي‌داشت.
6ـ شهرباني روزانه يك بولتن از اخبار مربوطه ارسال مي‌داشت (حدود 30 صفحه).
7ـ ژاندارمري روزانه يك بولتن ارسال مي‌داشت (حدود 30 صفحه).
8ـ وزارت اطلاعات سابق روزانه يك بولتن حاوي اخبار راديويي جهان (20 ـ 30 صفحه) و يك بولتن حاوي مندرجات مطبوعات جهان در رابطه با ايران (حدود 20 ـ 30 صفحه) ارسال مي‌داشت.
9ـ سازمان كوك نيز كليه اخبار واصله را به دفتر ارسال مي‌داشت.
10ـ دفتر مستقيماً نيز توسط شبكه‌هاي پنهاني خود به اخباري دست مي‌يافت.
بنابراين، هر روز حدود 50 صفحه گزارش روزانه و حداقل 2 بولتن (حدود 70 صفحه) از ادارات كل ساواك، به اضافة گزارشات ديگر به دفتر مي‌رسيد كه مجموعاً حجمي حدود 250 صفحه در روز داشت. قبل از تشكيل دفتر، اين 250 صفحه، روزانه توسط سازمانهاي مربوطه در پاكتهاي لاك و مهر شده براي محمدرضا ارسال مي‌شد و او اصولاً هيچ‌كدام را مطالعه نمي‌كرد و دستور ابطال مي‌داد. پس از شروع كار دفتر، نخست كوشيدم تا در ارسال گزارشات نظم ايجاد كنم. در اولين جلسات گفتم كه بايد هر خبر در يك برگ باشد و خبر خام قبول نيست، بلكه بايد داراي عنوان، متن، ارزيابي، نظريه و پيشنهاد باشد و توصيه كردم كه به جاي ارسال اوراق متفرق، اخبار روزانه هر سازمان در مجلدي گذارده شود و روي جلد آرم و نام سازمان چاپ شود و اوراق با ريسمان به جلد وصل شود و پس از استفاده جلدها براي استفاده مجدد به سازمان مربوطه عودت داده خواهد شد. اين رويه مرسوم شد و ميان اداره دوم، ساواك، شهرباني و ژاندارمري از نظر نحوه تهيه و ارسال بولتن يك‌نواختي به وجود آمد. گزارشات بدين نحو به دفتر ارسال مي‌شد و در دفتر توسط شعب مورد بررسي قرار مي‌گرفت. در نتيجه، حدود 250 صفحه گزارش روزانه به حداقل 2 و حداكثر 5 صفحه گزارش تبديل مي‌شد و اين در حالي بود كه ميان 2 خبر متوالي نيز يك سطر فاصله گذارده مي‌شد. افسران دفتر به دليل سالها كار و انتقال مستمر تجربه در كار خود تخصص پيدا كرده و تلخيص آنها بسيار خوب بود. در نهايت، حاصل كار آنها به دست من مي‌رسيد و من نيز خلاصه آنها را گاه خلاصه‌تر مي‌كردم و گاه اخبار غيرلازم را حذف و يا اخبار ضروري‌تر را جايگزين مي‌نمودم. بدين ترتيب، كار دفتر آماده مي‌شد و در كاغذ مخصوص دفتر تايپ و هر شب با جعبه مخصوص به كاخ برده مي‌شد و محمدرضا مي‌توانست با صرف چند دقيقه وقت از اخبار ايران و جهان و ساير اطلاعات ضرور آگاه شود.
سپهبد محسن مبصر كه نقدي بر خاطرات حسين فردوست نوشته، خود را طراح تشكيلات اوليه دفتر ويژه اطلاعات معرفي مي‌كند و معتقد است شاه طرح ايجاد اين دفتر را اولين بار با نعمت‌‌الله نصيري رئيس وقت گارد شاهنشاهي در ميان نهاده است. مبصر كه به رغم تمام تلاشهايش نتوانسته بود به رياست دفتر در دست تأسيس ويژه اطلاعات برسد، وظيفه و حيطه عمل اين دفتر را بي‌اهميت مي‌داند و مي‌نويسد كه «دفتر ويژه اطلاعات علي‌رغم نام پرطمطراقي كه داشت كاري مانند دفترهاي ارسال و مراسلات را انجام مي‌داده است» در همان حال اضافه مي‌كند كه حسين فردوست ـ رئيس اين دفتر ـ در امور اطلاعاتي «تجربه و تخصصي» نداشته است. مبصر، فردوست را فردي معمولي و متوسط‌ ارزيابي مي‌كند كه صرفاً به خاطر نزديكي و دوستي با شاه توانست رياست دفتر ويژه اطلاعات را از آن خود كند. وي مدعي است طرح اوليه تشكيلات و نمودار سازماني مولود جديد اطلاعاتي را او تهيه و تقديم «اعليحضرت» نموده است. برخلاف ديدگاههاي محسن مبصر دربارة فردوست و نقش او در رياست دفتر ويژه اطلاعات، احسان نراقي دربارة فردوست و نقش پراهميت او عقيده ديگري دارد:
فردوست رئيس دفتر ويژه شاه بود. دفتر ويژه جايي بود كه تمام سيستم اطلاعاتي رژيم، مطالب و مسائل مربوط به آن را گرد مي‌آورد و طبقه بندي مي‌كرد و در چمداني مي‌گذاشت كه دو كليد داشت: يكي دست شاه و ديگري دست فردوست. شب به شب اين چمدان كوچك را براي شاه مي‌فرستاد. بعد هم به رياست كل بازرسي شاهنشاهي منصوب شد و آنجا هم هيئتهايي را به تمام نقاط كشور براي تهيه گزارش مي‌فرستاد. دفتر ويژه محلي بود كه سازمانهايي مانند شهرباني، ژاندارمري، ركن دو و سرويسهاي اطلاعاتي هر سه نيروي ارتش، كليه مطالبشان را روزانه به آنجا مي‌فرستادند.
دفتر ويژه اطلاعات نقش مهمي در هماهنگي ميان دستگاههاي مختلف اطلاعاتي ـ امنيتي و نيز ساير دواير دولتي و وزارتخانه‌ها داشت و در بسياري از امور دخالت مي‌كرد؛ تا جايي كه گاه رسيدگي به بسياري از پرونده‌هاي شخصي رجال و كارگزاران درجه اول كشور نيز به اين دفتر ارجاع مي‌شد و در همان حال ارتباط بسيار نزديكي ميان اين دفتر و دستگاههاي اطلاعاتي انگلستان و امريكا برقرار بود. تقريباً قريب به تمام اطلاعات و گزارشات سيا و MI6 از طريق فردوست و دفتر ويژه اطلاعات در اختيار شاه قرار مي‌گرفت. البته انتخاب فردوست از سوي MI6 به رياست دفتر ويژه اطلاعات هم (كه توسط شاپور ريپورتر پيشنهاد و معرفي شده بود) نمي‌تواند بدون سابقه ذهني از شخصيت و توانايي‌هاي او صورت گرفته باشد.
از مهمترين حيطه فعاليت دفتر ويژه اطلاعات ايجاد شبكه‌هاي پنهان و مخفي كسب خبر و اطلاعات از عملكرد نيروهاي نظامي، انتظامي و ارتش بود كه حدود يكي دو سال پس از آغاز فعاليت دفتر ويژه اطلاعات به تدريج شكل گرفت. مهمترين شبكه‌هاي پنهان دفتر ويژه اطلاعات در ارتش، ژاندارمري و شهرباني فعال بودند. شخص فردوست با بهره‌گيري از آموزشهاي ويژه‌اي كه در اين رابطه در انگلستان ديده بود، در تشكيل اين شبكه‌ها بسيار موفق عمل كرد. چنانكه خود مي‌گويد اين شبكه‌هاي پنهاني كه طي سالهاي آتي باز هم گسترش يافت تا آخرين روزهاي عمر رژيم پهلوي فعال بودند و هيچ‌گاه نيروهاي اين واحدها شناخته نشدند. فردوست، سرگرد صفاپور را كه از افسران ضداطلاعات بود، به رياست اين شبكه‌هاي پنهان دفتر ويژه اطلاعات منصوب كرد. او در اين سمت شايستگي نشان داد و تا درجه سرلشكري هم ارتقاء درجه يافت.
طرح عملياتي شبكه‌هاي پنهان كه از سوي فردوست تهيه شده و توسط رئيس شبكه‌هاي پنهان افراد ويژه او ـ صفاپور ـ اجرا شد، موارد زير را دربر‌مي‌گرفت:
1ـ نفوذ در ارتش، شهرباني، ژاندارمري (تقدم با ارتش).
2ـ مأمورين از بين درجه‌داران و افسران جزء باشند تا بتوانند به طور طبيعي از درون واحد خود كسب خبر كنند.
3ـ مأمورين در هر شغل و در هر واحدي باشند مؤثرند.
4ـ مأ‌مورين هر واحدي منتقل شدند به وظيفه خود كماكان در همان واحد ادامه دهند.
5ـ‌ مأمورين پس از بازنشستگي نيز كماكان به كار خود ادامه دهند.
6ـ درباره هر يك از مأمورين تحقيقات دقيق و وسيع سياسي و غيرسياسي صورت گيرد و پرونده‌هاي مربوطه با توجيه مناسب به دفتر خواسته شود و دقيقاً بررسي گردد.
7ـ ملاقاتها با مسئول شبكه، آمادگي، آموزش، توجيه، همه در خانه امن صورت گيرد و تنها در موارد بسيار استثنايي ملاقات در محل «دفتر ويژه اطلاعات» مجاز باشد.
8ـ اگر مأمور در خارج از مركز باشد و آمدن او به تهران ميسر نباشد، گزارشات خود را با پست به آدرس تعيين شده توسط مسئول شبكه ارسال دارد.
9ـ به هر درجه‌دار 150 تومان و به هر افسر جزء 250 تومان پاداش ماهيانه داده شود.
10ـ در صورتي كه ارتقاء مأمورين يا تغيير واحد ضرورت يافت، «دفتر ويژه اطلاعات» با پوشش مناسب (مثلاً به عنوان اينكه او خويشاوند افسر يا درجه‌دار دفتر است) سفارش لازم را بكند.
11ـ مسئول شبكه همواره يك نفر باشد و اگر او از «دفتر ويژه اطلاعات» منتقل شد و يا حتي بازنشسته شد نيز اين مسئوليت را ادامه دهد.
كشور در دورة محمدرضا پهلوي از دكترين امنيت ملي مستقلي كه با ويژگيهاي فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي و ملي منطبق باشد پيروي نمي‌كرد. اين مهم به دليل وابستگي رژيم به قدرتهاي خارجي، هيچگاه تحقق نيافت و البته در دستور كار حكومت هم نبود. بدين ترتيب آنچه به عنوان دكترين امنيت ملي در آن دوره مورد توجه قرار گرفت نسخه‌هايي بود كه از سوي بريتانيا و مهم‌تر ‌از آن امريكا پيچيده‌ مي‌شد. و به همين دليل نيز اين اصول توصيه شده، به ندرت با واقعيتهاي موجود كشور هم‌خواني داشت. اين كه حكومت پهلوي در نهايت به دليل عدم درك صحيح و منطقي از شرايط و واقعيتهاي اجتماعي ـ فرهنگي كشور جز سقوط حتمي سرانجامي نيافت، ناشي از همين بي‌توجهي به هنجارها و معيارهاي پذيرفته شده جامعه بود كه بر اساس آن دكترين امنيت ملي هركشوري شكل مي‌گيرد. فردوست، وابستگي حكومت به قدرتهاي خارجي و به ويژه امريكا را از دلايل اصلي عدم شكل‌گيري دكترين واقعي امنيت ملي در دوره محمدرضا پهلوي مي‌داند. وي تصريح مي‌كند كه انگلستان و امريكا بر اساس ديدگاههاي ويژه‌اي كه داشتند اصولي را براي تدوين دكترين امنيت ملي ايران توصيه مي‌كردند. انگليسيها از طريق حسين فردوست و دفتر ويژه اطلاعات به شاه قبولاندند كه او با مديريت و نظارت همين دفتر ويژه اطلاعات «شوراي امنيت» خود را تشكيل دهد و فردوست را دبير آن شورا كند. اما از همان آغاز سپهبد حاجي‌علي كيا رئيس اداره دوم ارتش و تيمور بختيار رئيس ساواك اين شورا را جدي نگرفتند و حاضر نشدند با ساير اعضاي شورا همكاري مؤثري داشته باشند. پس از بركناري بختيار و حاجي‌علي كيا ـ در اواخر دوران نخست‌وزيري شريف‌ امامي و اوايل دوران زمامداري علي اميني ـ شوراي امنيت مذكور دوباره قوام يافت و تا سالها جلسات آن تحت رياست دفتر ويژه اطلاعات و شخص حسين فردوست برگزار مي‌شد. با اين حال چنانكه انتظار مي‌رفت نتوانست گامي جدي در مسير تحقق اهداف از پيش تعيين شده بردارد. در اواخر دهة 1340 افرادي نظير شاپور ريپورتر با توصيه احتمالي انگليسيها اقدام به تأسيس و تشكيل دو شوراي هماهنگي رده يك و رده دو كردند. اما نتايج حاصله باز هم قابل اعتنا نشد. بدين ترتيب دفتر ويژه اطلاعات به رغم تمام تلاشهايي كه كرد، نتوانست در جهت تدوين و تحقق دكترين امنيت ملي كشور گام قابل توجهي بردارد.

شوراي عالي هماهنگي نيز با توصيه انگليسيها و از طريق دفتر ويژه اطلاعات تشكيل شد. مدت كوتاهي پس از تشكيل دفتر ويژه اطلاعات شوراي امنيت ملي كشور شكل گرفت كه رياست آن برعهده فردوست بود و رياست اداره دوم ارتش، رئيس ساواك، رئيس شهرباني كل كشور، فرمانده ژاندارمري كل كشور و رياست دفتر ويژه اطلاعات در آن عضويت داشتند. پس از حدود ده سال كه از تشكيل اين شورا مي‌گذشت اعضاي آن نتوانستند انتظارات پيش‌بيني شده را برآورده كنند. به همين دليل در سال 1349 شاپور ريپورتر از شاه خواست در تشكيلات و كيفيت شوراي امنيت ملي تجديدنظر كند. به دنبال آن، شاه از فردوست خواست تا تشكيلات جديدي طراحي كند و ركودي را كه دامنگير شوراي امنيت ملي شده از ميان بردارد. بدين ترتيب، دو شورا با عنوان شوراي رده يك و شوراي رده دو تأسيس و شوراي امنيت ملي سابق برچيده شد. قرار شد علاوه بر اعضاي پيشين، رئيس ستاد ارتش هم به جمع شوراهاي جديد افزوده شود و نام شوراي امنيت ملي به شوراي هماهنگي يا شوراي رده يك تغيير يافت. شوراي رده دوم هم با عنوان شوراي هماهنگي رده دو با عضويت مقامات درجه دوم سازمانهاي اطلاعاتي ـ امنيتي و انتظامي تشكيل شد. رياست و هدايت اجرايي هر دو شورا به دفتر ويژه اطلاعات واگذار شد. مقرر گرديد شوراي امنيت كشور تنها در شرايط خاص و هرگاه شخص شاه مصلحت بداند تشكيل شود. شوراي هماهنگي رده دو با عضويت مقامات ذيل تشكيل مي‌شد: «1ـ مديركل اداره سوم ساواك 2ـ مديركل اداره هشتم ساواك 3ـ رئيس اداره اطلاعات ارتش 4ـ رئيس ضداطلاعات ارتش 5ـ رئيس اطلاعات شهرباني 6ـ رئيس ضداطلاعات شهرباني 7ـ رئيس ركن 2 (اطلاعات) ژاندارمري 8ـ رئيس ضداطلاعات ژاندارمري 9ـ افسر «دفتر ويژه» و «دبير شورا.»
جلسات شوراي عالي هماهنگي و شوراي هماهنگي رده دو با نوساناتي چند تا دوران انقلاب اسلامي به رياست و مديريت فردوست و دفتر ويژه اطلاعات تشكيل مي‌شد و درباره برخي از مسائل كشور هم گفتگوهايي صورت مي‌گرفت. اما بنابر اظهارات فردوست، چنانكه انتظار مي‌رفت جلسات اعضاي شوراهاي هماهنگي نتيجه قابل اعتنايي به دنبال نداشت:
يكي ديگر از وظايف اصلي دفتر، تشكيل و اداره «شوراي امنيت كشو» بود كه بعداً به 2 شورا به نامهاي «شورايعالي هماهنگي» و «شوراي هماهنگي رده دو» تبديل شد. روز شنبه هر هفته شوراي رده يك و شنبه هفته بعد شوراي رده دو در دفتر تشكيل مي‌شد و رئيس دفتر (من) دبير شورايعالي هماهنگي بود. اين جلسات تا انقلاب (يعني تا روزي كه امكان داشت) تشكيل شد. براي هر جلسه، در دفتر صورتجلسه تهيه مي‌شد كه يك نسخه به محمدرضا و يك نسخه به هر يك از اعضاي شورا داده مي‌شد. همان طور كه گفتم، شوراي رده دو بسيار جدي‌تر و منظم‌تر از شوراي رده يك بود و لذا چون جلسات شوراي رده يك را بي‌حاصل تشخيص دادم، كه اكثراً وقت خود را به شوخي و يا طرح مسائل بي‌اهميت مي‌گذراندند، ديگر آنها را دعوت نكردم مگر در مواردي كه يا محمدرضا دستور تشكيل جلسه مي‌داد، يا يكي از اعضاء شورا تقاضاي تشكيل مي‌كرد و يا خود من تشكيل جلسه را ضرور تشخيص مي‌دادم. به همين دليل تعداد صورتجلسات شوراي رده يك به تدريج بسيار كم شد.