خاطراتی از حکومت تیمسار رزم آرا
در دوره حکومت مرحوم تیمسار سپهبد رزم آرا اینجانب با درجه سرگردی ریاست کلانتری 1 را که محل آن خیابان پهلوی چهارراه جامی بود عهدهدار بودم.تیمسار محمد دفنری رئیس شهربانی و تیمسار سرتیپ دانشپور رئیس پلیس تهران بود.
موقعی که مرحوم تیمسار رزم آرا بمقام صدارت عظمی رسید یک هفته پس از معرفی کابینه بمجلس شورایملی،یک روز صبح پنجشنبه با اصلاع قبلی به شهربانی کل تشریف آورده طبق دستور نخستوزیر شهردار تهران(دکتر نامدار)مدیر کل امور شهر و رؤسای بر زنها و رئیس پلیس تهران شرکت داشتند.
پس از معرفی رؤسای برزن وسیله شهردار و رؤسای کلانتریها وسیله رئیس شهربانی نخستوزیر پشت میز خطا به قرار گرفته فرمودند چون شهر بادست این دو گروه رؤسای برزن و کلانتریها اداره میشود من تصمیم گرفتم نواقص شهری را مشاهده میکنم چه از حیث کارهای مربوط بشهرداری و چه در مورد انتظامی حضورا به آقایان تذکر داده و رفع نقص آن را از آقایان بخواهم چون اگر بخواهم رعایت سلسله مراتب را نمودة مراتب را به وزارت کشور نوشته وزیر کشور بمعاون ارجاع،معاون بشهرداری و یا شهربانی مراجعه رئیس سازمان مزبور بمعاون،معاون بمدیر کل امور شهر و یا رئیس پلیس تهران برگزار و مقام مزبور به شماها اطلاع نمایند قطعا بیش از دو ماه وقت را تلف نموده و موضوع تا بشما برسد بکلی از بین رفته است.حالیه به عقیده من،ما حاضرین در هفته یک روز دور هم جمع میشویم و اگر در مدت هفته نواقصی در شهر ببینیم به آقایان تذکر داده و آقایان وظیفه دارند همان روز در رفع نقص اقدام نموده از نتیجه مرا مستحضر سازند و مقرر گردید اول وقت صبح روزهای پنجشنبه یک هفته در شهرداری و یک هفته در شهربانی افرادی که در بالا اشاره شد اجتماع نموده جناب آقای نخستوزیر هم تشریف بیاورند و نواقصی که در شهر در عرض یک هفته ملاحظه فرموده حضورا به قسمت مربوط تذکر داده و رفع آن را از مأمور مسئول مستقیم آن بخواهند و این ابتکار فوق العاده مؤثر واقع شد ضمنا این رویه موجب گردید که کلانتریها و برزنها همکاری نزدیک باهم داشته و کارهای جاری که در گذشته مراجعین را مدتها معطل و سرگردان میکرد در نتیجه همکاری دو سازمان مسائل شهری در مدت خیلی کم بمرحله انجام میرسید صمنا مقرر گردید شعب آمار و دادگاههای بخش نیز در برزن و کلانتریها مستقر شوند که کار مردم شهر در اندک زمانی رسیدگی و خاتمه پذیرد.
منزل مرحوم سپهبد رزمآرا در کوی جم و برزن 3 روبروی منزل نخستوزیر واقع شده بود.موقعی که سپهبد رزمآرا بمقام نخستوزیری کشور نائل شد وضع شهر تهران فوق العاده آشفته بود.
اهالی بیکار شهرستانها و دهات برای بدست آوردن کار از کلیه نقاط کشور رو به تهران آورده و جمعیت بیکار تهران روز به روز در تزاید بود. در اوایل افرادی که بعلت گرفتاری سالها در راهروهای وزارتخانهها سرگردان بودند تکتک عرضحال بعنوان جناب نخستوزیر نوشته در منزلش ایستاده موقعی که ظهر به منزل تشریف میآوردند عریضه خود را تقدیم میکردند. نخستوزیر عریضه را شخصا گرفته وارد منزل میشدند و پس از چند دقیقه جواب عریضه متقاضی داده میشد.
البته این اقدام و رسیدگی فوری به گوش مردم رسیده روز بروز بر تعداد متقاضی اضافه میشد چون منزل نخستوزیر در بخش یک واقع شده بود اینجانب که رئیس کلانتری محل بودم در ساعات خروج و ورود نخست- وزیر جلوی منزل از نظر حفظ انتظامات حاضر بودم طولی نکشید موقعی که نخستوزیر ظهر برای صرف ناهار بمنزل میآمدند دهها نفر برای تقدیم عریضه جلوی منزل صف کشیده بودند.بعلت زیادی مراجعین مقرر فرمودند یکی از همراهان عریضه اشخاص را گرفته در منزل تقدیم نخستوزیر نماید.
معمولا مدت صرف ناهار و استراحت ایشان به سه ساعت میرسید چون درست سر ساعت 12 ظهر درب منزل از ماشین پیاده شده و ساعت سه بعد از ظهر هم از منزل خارج میگردیدند.
در این مدت سه ساعت ضمن صرف ناهار و استراحت عریضههای اشخاص را که پس از چند روز به بیش از صد فقره میرسید ملاحظه فرموده دستور لازم را ذیل عریضه مرقوم و بوسیله گماشته به صاحبانشان داده میشد چون مراجعین از تقدیم عریضه نتیجه فوری میگرفتند مرتبا بر تعداد آنها افزوده میشد. عده زیادی هم بیکار بود و تقاضای کار داشتند آنها را هم به وزارت راه دستور داده شد چند نفر مأمور با چندین دستگاه کامیون نزدیک منزل نخست وزیر توقف کنند،بیکارهها را طبق دستور ایشان تحویل گرفته سوار کامیون نموده برای بکار گماردن به جادههای خارج شهر میبردند.
تعداد جمعیت به قدری زیاد شد که دیگر آمد و رفت نخستوزیر را به منزل مشکل مینمود لذا دستور فرمودند دفتری در یکی از اتاقهای برزن 3 تشکیل شود و عریضه مراجعین را گرفته آنهائی که تقاضای کار داشتند
به وزارت راه معرفی کند و بقیه را به عرض برسانند.
پس از 24 ساعت مراجعهکننده جواب عریضه خود را دریافت میداشت اینجانب از نظر وظیفه در کلیه ساعاتی که جناب نخستوزیر از منزل خارج میشدند و یا موقعی که به منزل تشریف میآوردند جلوی منزل حاضر بودند. در مورد مراجعین هم اگر دستوراتی داشتند شخصا به اینجانب میفرمودند.
مرحوم سپهبد رزمآرا صبحها خیلی زود موقعی که هوا تازه روشن شده بود از منزل خارج میشدند پیاده به سمتی حرکت میکردند در این موقع اینجانب هم در خدمتشان بودم پس از طی مسافتی راننده که میرسید بعدا سوار شده تشریف میبردند اینجانب هم به کلانتری مراجعت میکردم.
این قسمت را لازم است جهت استحضار یادآور شوم موقعی که اینجانب به ریاست کلانتری بخش 1 کاخ انتخاب شدم 48 ساعت مطالعه دقیق اوضاع کلی و عمومی بخش 1 را معمولی ندیدم روز سوم اتاق کوچکی که جنب اتاق کارم بود آن اتاق را تخلیه نموده تختخواب و رختخواب از منزل با مقداری لوازم مورد احتیاج آورده اتاق مزبور را بمحل استراحت شخصی اختصاص دادم چون وضع طوری نبود که من بتوانم شبها را برای استراحت به منزلم که در شمیران واقع بود بروم.
در 24 ساعت بیش از دو مرتبه بخش جمعی خود را با ماشین بازرسی میکردم.بخصوص در شبها هر ساعت یکمرتبه اطراف کاخ سلطنتی را بدقت بازرسی میکردم.صبحها هم صبح قبل از آفتاب درب منزل جناب نخست- وزیر حضور داشتم ظهر موضوع آمدن نخستوزیر بمنزل و بعد از ظهر موقع خارج شدن و شب هم موقع آمدن جلوی منزل ایشان حاضر بودم.
معمولا نخستوزیر چنانچه در مهمانی رسمی شرکت نداشتند شبها خیلی زود بمنزل میآمدند.بطوری که مستخدم مخصوص اظهار میداشت شبها کمتر از سه ساعت میخوابیدند.موقعی که بمنزل وارد میشدند پس از تعویض لباس و نظافت دست و صورت بکارهائی که بمنزل آورده شده بود مشغول می- شدند.ساعت 10 شام میخوردند و ساعت 11 بقصد خواب داخل رختخواب میشدند.این را فراموش کردم پس از مراجعت بمنزل اول نماز مغرب و عشاء را بجا میآوردند.در رختخواب مشغول مطالعه میشدند ساعت 12 چراغ مطالعه را خاموش میکردند پس از ساعتی خواب مجددا برای بجاآوردن نماز شب از رختخواب خارج میشدند ساعتی را هم بعبادت میگذرانیدند.
بعدا باز میخوابیدند بعد از اذان صبح از رختخواب خارج شده و پس از برگذاری نماز صبح با وسائل برقی چائی را شخصا آماده نموده و صبحانه را صرف کرده لباس پوشیده بعدا راننده ر بیدار میکردند.خط سیری را که بایستی میرفتند به راننده میگفتند مثلا من از طرف خیابان شاه یا سپه یا سی متری میروم و از منزل خارج میشدند.
همه روزه شاید بیش از طی یک کیلومتر راه راننده از عقب میرسید، پیاده شده درب ماشین را باز میکرد و نخستوزیر سوار ماشین شده تشریف میبردند.من هم به کلانتری مراجعت مینمودم چون اکثرا شبها را نخوابیده بودم در آن ساعت در اتاقی که برای همین منظور آماده شده بود تا ساعت 5/8الی 9 استراحت میکردم.
قریب به یکماه که از این برنامه همه روزه گذشته بود یک روز صبح موقعی که نخستوزیر از منزل بیرون آمدند پس از احوال پرسی فرمودند شما که همیشه آماده هستید پس کی استراحت میکنید؟من معروف هستم به بیخوابی شما دیگر از من هم جلو زدهاید.به عرض رسید انجام وظیفه مقدم بر همه چیز است.فرمودند خواهش میکنم دیگر صبحها به درب منزل من نیائید اطمینان داشته باشید من از وضع خدمت شما کاملا اطلاع دارم اگر ساعت یازده صبح هم بیایم به کلانتری و شما حاضر نباشید هیچوقت تصور نخواهم نمود که شانه از زیر بار خدمت خالی کردهایم.دیگر لازم نیست شما صبحها اینجا بیائید.
فردا صبح باز در ساعت مقرر من درب منزل نخستوزیر حضور داشتم پس از اظهار لطف فرمودند من از شما خواهش کردم صبحها درب منزل من نیایید چرا خواهش مرا قبول نکردید.بعرض رسید من کلانتر محل هستم و مسئولیت دارم اگر منزل جناب آقای نخستوزیر در بخش دیگری بود من ابدا نمیآمدم.صبح هوا تاریک است شما از منزل بیرون تشریف میاورید و شبها بکوچه و خیابانها تشریف میبرید چون جناب آقای نخست- وزیر تنها هستند من ناچارم در خدمتشان باشم.فرمودند شما فکر تنهائی مرا نکنید بشما دستور میدهم که دیگر لازم نیست صبحها درب منزل من باشید. روز سوم صبح که باز بنده را موقع بیرون آمدن از منزل دیدند ناراحت شده و خشونتآمیز فرمودند من به شما دستور دادم که دیگر صبحها نیائید چرا اطاعت از دستور نکردید.عرض کردم تیمسار امر فرمودند ولی وظیفه هم بمن دستور میدهد که صبحها تا موقعی که تنها از منزل بیرون تشریف می- آورید ناچارم امر تیمسار را نشنیده بگیرم.
روز پنجم صبح که درب منزل رفتم موقعی که بیرون تشریف آوردند دیدم یک نفر استوار به نام اسمعیل که اهل زاویه زرند است و سرپرست اسبهای تیمسار بود در خدمت ایشان است تا بنده را دیدند به استوار اشاره نموده و فرمودند آقای کلانتر حالیه راحت شدید عرض کردم بله بشرطی که همه روزه استوار اسمعیل در خدمتتان باشد.وجود بنده دیگر لازم نیست موقعی که شنیدند من اسم استوار را بردم فرمودند مگر شما این استوار را میشناسید عرض کردم بله اهل یک محل هستیم و بعد در حضور جناب آقای نخستوزیر خطاب باستوار گفتم میرزا اسمعیل شما همه روزه صبحها موقعی که تیمسار از منزل بیرون تشریف میآورند تا رسیدن ماشین باید در خدمتشان باشید با شنیدن بیان اینجانب تیمسار رو بمن نموده فرمودند چشم آقای کلانتر باید طوری دستور بدهی که اگر صبحها این استوار که سالهاست با من کار میکند اگر باو بگویم لازم نیست بیایید در جوابم میگوید کلانتر بمن دستور موکد داده از دستور شما نمیتوانم اطاعت نمایم.
بعدا استدعا شد اجازه فرمایند تا رسیدن ماشین در خدمتشان باشم قبول فرمودند.بین راه عرض کردم قربان شما نباید صبحها که هوا هنوز تاریک است تنها از منزل خارج شده در کوچه و خیابانها باشید.فرمودند مگرچه میشود عرض کردم قبلا شما عهدهدار ریاست ستاد کل بودید ولی حالیه نخست وزیر هستید.فرمودند چه فرقی دارد غرض کردم مردم از رئیس ستاد میترسند و باو نزدیک نمیشوند ولی شما نخستوزیر هستید و لباس سویل هم پوشیدهاید خیلی فرق دارد.فرمودند خدا باید شخص را حفظ نماید.
موقعی که ماشین رسید با اظهار لطف زیاد دست داده و خداحافظی گفتند و فرمودند آقای کلانتر من صبحها عادت بمصاحبت شما پیدا کرده بودم بعدا ناراحت میشوم و فرمودند ولی استراحت شما مقدم است باید استراحت داشته باشید تا بتوانید بکارهای زیاد کلانتری و محل رسیدگی نمائید با مراقبتی که از کاخ میکنید استراحت هم لازم دارید.