برشي بر فرقه دمکرات آذربايجان
«فرقه دمکرات آذربايجان» در دورهاي شکل گرفت که به دنبال جنگ جهانيِ دوم و حضور نيروهاي ارتش متفقين در ايران، ديکتاتوريِ مخوف و سنگينِرضاشاهي به ناگهان فروپاشيد و به تبعِ آن با باز شدن فضاي سياسي، جامعه ايران شاهد ظهور احزاب و تشکلهاي سياسي در بستردمکراسيِ فروغلتيده در هرج و مرج بود و در چنين شرايطي، گرايش عمومي به استقلالخواهي و يا خودمختاري در مناطق معينياز ايران بروز يافت و «فرقه دمکرات آذربايجان» جديترين نتيجه چنين گرايشي بود که آشکارا ايجاد حکومتي خودمختار درآذربايجانِ ايران را طلب ميکرد. در اين ميان، حکومت ايران که در معرض خطر از هم گسيختگي قرار داشت، مجلس شوراي ملي وکابينههايي که يکي پس از ديگري تشکيل ميشدند، با ضعف و ناتواني تنها نظارهگر رويدادها بودند و به استثناي خودمختاري، ازروي استيصال آماده برآوردن تمامي خواستههاي «فرقه دمکرات آذربايجان» بودند.
چهره شاخص و محوريِ «فرقه دمکرات آذربايجان» سيدجعفر جوادزاده (پيشهوري) نام داشت. پيشهوري روزنامهنويسي باسابقه، کمونيستي قديمي و متعصب، يکي از برجستهترين رهبرانِ «حزب کمونيست ايران» و زندانيِ آهنين اراده دوران سلطنترضاشاه بود که از ششم ديماه 309 (در جريان سرکوب حزب کمونيست و دستگيريِ گسترده رهبران آن) به زندان افتاد و تا 1320محبوس بود[1]. پس از شهريور 1320 و سقوطِ ديکتاتوريِ رضاشاه، همه کمونيستهاي قديمي و نيز اعضاي گروه 53 نفر به تدريج اززندان آزاد شدند و آن عده از ايشان که تمايل به ادامه فعاليتهاي سياسي داشتند، به سرعت «حزب توده ايران» را تشکيل دادند[2]. تصور ميشد پيشهوري به اين دليل که سابقه فعاليتهاي کمونيستي و دوره زندانش بيش از مؤسسينِ جوانِ حزب توده بود، در زمرهپايهگذارانِ اصليِ اين حزب قرار گرفته رهبريِ آن را در دست بگيرد اما چنين نشد و بنا به دلايلي از جمله وجود اختلاف و شکافبينِ کمونيستهاي قديمي در زندانِ رضاشاه و تسريِ جديِ آن به «حزب توده ايران»[3] و يا به اين دليل که ماهيتِ کمونيستيِ «حزبتوده» چندان روشن نبود و يا شايد به اين دليل که پيشهوري شخصيتِ خويش را بسي فراتر و موجهتر از مؤسسينِ حزب تودهميدانست، نقشي فعال در تأسيس اين حزب ايفا نکرد بلکه اندکي بعد با انتشار روزنامه آژير فعاليتهاي سياسيِ خود را در مسيريمستقل از حزب توده ايران آغاز کرد.
پيشهوري در انتخابات دوره چهاردهم مجلس شوراي ملي از تبريز به مجلس راه يافت اما در 23 تير ماه 1323 اعتبارنامه او درمجلس رد شد[4]. اين اتفاق تکاندهنده و تلخ روزهاي تاريک گذشته را در ذهنش تداعي ميکرد. بسياري از محققين معتقدند که اينمسئله عامل اصليِ انزوا و فروغلتيدن پيشهوري در دامنِ روسها بوده است و اين اقدامِ نمايندگان مجلس را يکي از مهمترين عواملِتقويت انگيزه پيشهوري براي تشکيل فرقه دمکرات آذربايجان دانستهاند[5]؛ به طوري که نقل شده هنگام رد اعتبارنامه پيشهوري، اوبا صراحت گفته است: «من به اين سادگي¬ها دستبردار نيستم و خيلي زود حساب اين مرتجعين مارکدار را خواهم رسيد»؛[6] «من ازپنجره بيرون رفتم ولي از در وارد خواهم شد[7]».
سياست خارجيِ کشورهاي قدرتمند و جدالِ آنان در عرصه جهاني براي کسب منافعِ بيشتر در کشورهاي جهان سوم، نقشِ اصليرا در تشکيل فرقه دمکرات آذربايجان داشت. شوروي سعي ميکرد در مقابل انگلستان که سالها سلطه خويش را در ايران حفظ کردهبود و امريکا که به تازگي سياستِ انزواطلبي را کنار گذاشته، در پيِ بسط و توسعه نفوذ خود در ايران بود، دامنه نفوذِ خويش را درايران براي کسب منافعِ بيشتر افزايش دهد. از اين رو درخواست امتياز نفت شمال ـ يکي از اصليترين عوامل پيدايش فرقه دمکرات آذربايجان ـ از سوي شوروي مطرح گرديد.
از 1944 به تدريج سياست اتحاد جماهير شوروي در آذربايجان رو به تغيير گذاشت و اسناد امضاء شده در کنفرانس تهران درباره ايران، اهميتِ خود را از دست داد. بيرون راندنِ نيروهاي آلمان نازي از خاک شوروي و نزديک شدنِ نيروهاي ارتش سرخ بهمرزهاي اروپاي غربي باعث تقويتِ تمايلاتِ توسعهطلبانه اتحاد جماهير شوروي شد و بدين ترتيب دستيابي به منابعِ سوختيايران و ساير مناطقِ خاورميانه در مرکز سياستِ شوروي قرار گرفت. در 1943 استخراج ده ميليون تن نفت از مناطق جنوبيِ ايرانتوسط انگليسيها، شورويها را به اشتها آورد. در تيرماه 1322 آندره اسميرنوف سفير شوروي در تهران به ميرجعفر باقراوف دبيرحزب کمونيست جمهوريِ آذربايجان پيشنهاد کرد براي بررسي پيرامون ذخاير نفتيِ شمال ايران، چند نفر زمينشناس به آن مناطقاعزام شوند. در نتيجه بررسيهاي اوليه معلوم شد که ذخاير نفتيِ آذربايجان، گيلان، مازندران، گرگان و شمال خراسان کمتر از ذخاير جنوب ايران نيست. نتيجه گزارش زمينشناسان، موضوع مذاکرات سادچيکوف، رئيس شعبه خاور نزديک کميسارياي امورخارجه شوروي، در تهران بود.[8]
در آغاز سال 1323 با در نظر گرفتن اوضاع بينالمللي و شرايط ايران، مسکو مسئله آذربايجانِ ايران را بار ديگر مورد توجه قرارداد[9]. در خرداد همان سال ميرجعفر پيشهوري مدير روزنامه آژير به تبريز رفت و درباره تقويتِ کميته ايالتيِ حزب توده از طريقجلبِ کادرهاي آذربايجاني با او مذاکراتي شد. در اين زمان آرداشس آوانسيان در رأس حزب توده در تبريز قرار داشت. او يکي ازکمونيستهاي قديمي ايران و از مخالفان و دشمنانِ سرسختِ پيشهوري محسوب ميشد که درگيريِ آنها در دوران زندانِ رضاشاهيبه حزب توده نيز سرايت کرده بود. ميرجعفر باقراوف در نامهاي براي استالين نوشت: «نميتوان نسبت به اين مسئله بيتفاوت ماند که تاکنون در رأس پرقدرتترين حزبِ آذربايجان يعني حزب توده، يک نفر ارمني (آرداشس آوانسيان) قرار گرفته باشد و اين درحالي است که استخوانبندي اصليِ اين حزب را آذربايجانيها تشکيل ميدهند[10]». اين نامه نشان ميدهد که باقراوف از کُنه جناحبنديهاي درونيِ حزب توده و شالوده آن آگاهي داشته است.
در اسفندماه 1322 دو هيئت انگليسي و امريکايي از جانب شرکتهاي بزرگ نفتي به تهران آمدند و هر دو خواستار امتياز نفت نواحيِجنوب شرقيِ ايران شدند. در ارديبهشت 1323 برايتون که به معاونت دکتر ميلسپو، مستشار امريکايي در امورِ مالي ايران، منصوبشده بود به تهران آمد. او در واقع نماينده کمپانيِ امريکاييِ «سينکر» بود که به منابعِ نفتيِ بلوچستان چشم دوخته بود. نمايندگان يک کمپانيِ ديگر امريکايي به نام «امريکن ايسترن کو» نيز در ايران مشغول مذاکره بودند. از مردادماه 1323 دولت ايران با دولت امريکا وکمپانيهاي نفتيِ امريکايي مذاکراتِ پنهاني را آغاز کرد[11]. اگرچه حضور و مذاکرات نمايندگانِ مزبور در تهران کاملاً محرمانه بود اما ارگانهاي اطلاعاتيِ شوروي از مذاکراتِ نفت آگاهي داشتند. اتحاد شوروي فعاليتهاي امريکا در ايران را زيرنظر داشت و ارگانهاي ديپلماتيک، نظامي و امنيتيِ اتحاد شوروي تحرکات نفتي را دنبال ميکردند. بدين ترتيب در بيستم شهريور 1323 هيئتي را بهرياست سرگئي کافتارادزه، معاون وزارت امور خارجه شوروي به تهران فرستادند تا امتياز نفت شمال را درخواست کند.
کافتارادزه با ساعد، نخستوزير، و محمدرضا شاه ملاقات کرد و به مناطق شمال ايران نيز سفر کرد. در سوم مهرماه 1323 ضمنيادداشتي که دولت شوروي به نخستوزير ايران فرستاد، تقاضاي اعطاي امتياز تجسس و استخراجِ نفتِ مناطقِ سمنان، گرگان، مازندران، گيلان و آذربايجان را مطرح کرد.
شوروي¬ها استدلال ميکردند که آنها هيچ سهمي در نفتِ خاورميانه ندارند و تمامي منابعِ نفتيِ منطقه در اختيار انگليسي¬ها و امريکايي¬ها است و اکنون نيز نفتِ بلوچستان را خواستار شدهاند. بنابراين آنها نيز حق دارند امتياز نفت را در شمال ايران که در جوار مرزهاي آنان است مطالبه کنند. روزنامههاي حزب توده ايران نيز مبارزه تبليغاتيِ عظيمي را به نفعِ واگذاري اين امتياز آغاز کردند وحتي نشريه مردم براي روشنفکران، شمالِ ايران را «حريم امنيتِ شوروي» ناميد. محمد ساعد، نخستوزير ايران، که در روزهاي پيش با نمايندگان شرکتهاي انگليسي و امريکايي مشغول مذاکره بود، در ابتدا موافق پيشنهاد شوروي¬ها و تصويبِ آن در مجلسشوراي ملي بود. اما به بهانههاي مختلف در دادن پاسخ به تقاضاي اتحاد جماهير شوروي تعلل ميکرد. دهم مهرماه 1323 محمد ساعد پيشنهاد اتحاد شوروي را در هيئتِ وزيران به مذاکره گذاشت و اگرچه در اين جلسه تصميم گرفته شد که تا پايان جنگهيچگونه امتيازي در مورد نفت داده نشود، اما ساعد غروبِ همان روز اظهار داشت که به علت وضعِ غيرعادي، هيئتِ وزيران نتوانست تصميمي اتخاذ کند[12]. ساعد در جلسه 27 مهر 1323 مجلس شوراي ملي، ضمن افشاي مذاکرات محرمانه با شرکتهاي خارجي، اعلام کرد که دولتِ او تصميم دارد قبل از روشن شدن اوضاع اقتصاديِ دنيا و استقرار صلحِ عمومي، از هرگونه اقدامدرباره واگذاري امتياز به خارجيان خودداري کند[13].
نمايندگان شرکتهاي انگليسي و امريکايي پس از اطلاع از تصميم شورويها در تقاضاي امتياز نفتِ شمالِ ايران، مذاکرات خود راقطع کردند زيرا نيک ميدانستند که در صورت گرفتن امتيازِ نفت از ايران، شورويها نيز خواستار امتيازِ نفت ميشدند و اين امر به نفوذِ آنها در ايران لطمه ميزد. کافتارادزه در سوم آبان در مصاحبهاي اظهار داشت: «… دولتِ اتحاد جماهير شوروي در نظر دارد کهامتياز ]نفت در[ نواحي آذربايجان شمالي و گيلان و مازندران و قسمتي از ناحيه سمنان و چند ناحيه از خراسانِ شمالي را تحصيلنمايد… ولي چنان که معلوم است ]جناب آقاي نخستوزير[ تصميمي مبني بر اين که مطالعه واگذاريِ امتياز نفت به دولت شوروي را به پايان جنگ موکول سازد اتخاذ نموده که در حقيقت ردّ پيشنهاد شوروي ميباشد. اينجانب بايد صراحتاً و به طور آشکار اظهار نمايم که تصميم فوق در محافلِ شوروي کاملاً به طور منفي تلقي گرديده است. افکار عمومي شوروي بر اين عقيده است که دولت جناب آقاي ساعد به وسيله اتخاذ چنين رويهاي در باب دولت شوروي در راه تيرگي مناسبات بين دو کشور قرار گرفته است. دولت جناب آقاي ساعد براي توجيه تصميمي که اتخاذ کرده هيچ دليل قانعکنندهاي نياورده در صورتي که دلايل محکمي عليه تصميم فوق وجود دارد که به مصالح حياتي و سياسي ايران مربوط است[14]».
کافتارادزه در ادامه اطمينان داد که تمام موانع و اشکالاتي که در مسئله درخواست امتياز نفت از ايران وجود دارد برطرف خواهد گرديد و اظهار اميدواري کرد افکار عموميِ ايران که مطبوعاتِ آزاديطلبِ ايران نماينده آن ميباشند در پيشرفتِ اين کار سهيم خواهد بود[15].
به دنبال اظهارات ساعد و مصاحبه کافتارادزه، روزنامههاي وابسته به حزب توده ايران يا هوادار سياست شوروي به ويژه روزنامه آژير به مديريت جعفر پيشهوري تبليغات وسيعي را درباره ضرورت واگذاري امتياز نفت شمال به شوروي و حمله به دولت ساعدآغاز کردند. حزب توده با همکاري شوراي متحد مرکزي کارگران روز پنجم آبان 1323 راهپيمايي عظيمي در حمايت از اعطايامتياز نفت شمال به شوروي و برضد دولت ساعد در تهران برگزار کرد[16]. اقدامات حزب توده نه تنها آشکارا بيانگر هماهنگي کاملاين حزب با سياستهاي شوروي بود بلکه به عنوان اهرمِ قدرت و فشار آن کشور در ايران عمل ميکرد.
دو روز پس از تظاهرات مشهور حزب توده، دکتر مصدق طي نطقي در مجلس شوراي ملي متذکر شد که نبايد به بيگانگان امتيازداد[17]. مصدق در 11 آذرماه 1323 نيز در جلسه علني مجلس نطق مفصلي راجع به نفت و اعطاي امتياز آن به کمپانيهاي خارجي ايراد کرد و طرحي را که تهيه کرده و به امضاي نمايندگان رسيده بود به مجلس داد که در همان جلسه تصويب شد. به موجب طرح مزبور هيچ يک از مقامات کشور حق نداشتند راجع به واگذاري امتياز نفت با خارجيها مذاکره يا قرارداد منعقد کنند[18].
چند روز بعد کافتارادزه طي مصاحبهاي با روزنامهنگاران در محل سفارت شوروي، پيشنهاد کشورش مبني بر اخذ امتياز نفت شمال را به سود ايران دانست و عمل مجلس را در تصويب طرح دکتر مصدق، اشتباه شمرد و روز بعد (18 آذرماه) بدون خداحافظي با مقامات رسمي ايران به همراه هيئت همراهش ايران را ترک کرد[19].
پس از تلاش ناموفق دولت شوروي براي کسب امتياز نفت شمال، روابط ايران و شوروي به سردي گراييد. اسناد و شواهد تاريخي نشان از آن دارد که مقامات مسکو با استفاده از شبکه امنيتي و اطلاعاتي گستردهاي که در آذربايجان شوروي برپا کرده بودند، موجبات تشکيل فرقه دمکرات آذربايجان را فراهم آوردند. باور عمومي چنين بود که باقراوف دبير حزب کمونيست جمهوريآذربايجان طرح ضميمه کردن آذربايجان ايران به آذربايجان شوروي را آماده کرده بعد از کسب موافقت استالين آن را به موقع اجراگذاشته بود ليکن در سالهاي اخير برخي پژوهشگران گفتهاند که طراح و کارگردان اصلي تشکيل حکومت خودمختار در آذربايجانايران، استالين و مجري آن باقراوف دبير حزب کمونيست جمهوري آذربايجان شوروي بوده است.
اواخر پاييز 1323 با تقويت تشکيلات ايالتي حزب توده در آذربايجانِ ايران همراه بود. 21 دي ماه 1323 نخستين کنفرانس ايالتيحزب توده در تبريز برگزار گرديد. تا اين تاريخ فعاليت کميته مرکزي و کميته ايالتي حزب توده ايران رضايت مقامات شوروي رافراهم نکرده بود. درباره آذربايجان ايران به تدريج اختلافنظر ميان رهبران حزب توده و مقامات شوروي مقيم ايران شدت مييافت. در اواخر پاييز 1323 که شوروي شروع به تقويت کميته ايالتي حزب توده کرد، در رهبران اين حزب شبههاي دربارهاحتمال جدا کردن آذربايجان از ايران به وجود آمد. اعضاي کميته مرکزي حزب توده ايران مايل بودند که تقويت کميته ايالتيآذربايجان تحت رهبري آنها به عمل آيد اما در اساس فکر تشکيل کنفرانس ايالتي حزب توده از آن شورويها بود و اين کنفرانستحت نظارت ماتوييف، سرکنسول شوروي در تبريز برگزار شد. وي گزارش جامعي درباره اين کنفرانس تهيه کرد و برايکميسارياي امور خارجي اتحاد شوروي و ميرجعفر باقراوف فرستاد. صادق پادگان که به عنوان صدر کميته ايالتي حزب تودهانتخاب شده بود، در مردادماه 1323 در گزارش خود اين نکته را ذکر کرده بود که کميته مرکزي حزب توده از کميته ايالتي ناراضياست[20].
در اسفند 1323 کميته مرکزي حزب کمونيست شوروي و شوراي کميسارياي خلقي شوروي درباره افزايش کمکهاي مادي و فرهنگي به اهالي آذربايجان ايران قراري صادر کردند. در اين قرار قيد شده بود که براي تأثير گذاشتن روي اهالي، از دين و دينمداران استفاده لازم بشود. از اين رو در ارديبهشت 1324 رئيس مجمع روحانيت ماوراء قفقاز، شيخالاسلام آخوند آقاعليزاده را از طرف کميسارياي امنيت دولتي اتحاد جماهير شوروي به شهرهاي آذربايجان و تهران فرستادند[21].
در خرداد 1324 روند کارها در آذربايجان شدت بيشتري گرفت. تقاضاهاي مکرر ميرجعفر باقراوف از مسکو به نتيجه رسيد و در20 خرداد 1324 استالين قراري محرمانه درباره تأسيس مؤسسات صنعتي شوروي در شمال ايران صادر کرد. در اين قرار، سخن ازايجاد شعبات مؤسسههاي صنعتي آذربايجان شوروي در شهر تبريز و ساير شهرهاي شمال ايران ميرفت. اين صنايع عبارت بودند از کارخانههاي قند، کفش، نساجي و جوراببافي در تبريز و کارخانه ابريشمريسي در رشت. براي ساخت و راهاندازي اينکارخانهها ميبايست کادرهاي فني از آذربايجان شوروي به ايران اعزام ميشدند. ارسال تجهيزات اين کارخانهها هم بايد تا 9 مهر1324 به پايان ميرسيد. اين قرار استالين از پيوستن قريبالوقوع آذربايجان ايران به آذربايجان شوروي حکايت ميکرد. علاوه براين به کميسارياي امور خارجي اتحاد شوروي و کميته مرکزي حزب کمونيست آذربايجان شوروي نيز مأموريت داده شد که برايحل مسئله آذربايجان ايران طرحهاي لازم را تهيه کنند. در 21 خرداد 1324 کميته مرکزي حزب کمونيست اتحاد شوروي لايحه طرح تشکيل جنبشهاي جداييخواهانه در آذربايجان و ساير شهرهاي شمال ايران را جهت اظهارنظر براي مولوتف، باقراوف و کافتارادزه فرستاد. ده روز بعد استالين سندي «به کلي محرمانه» درباره «کارهاي زمينشناسي و اکتشاف مناطق نفتخيز شمالايران» را امضاء کرد. شايد يکي از علل شتاب شورويها براي کشف نفت در شمال ايران اين بود که انگليسيها عمليات نقشهبرداريدر مناطق شمال و شمال شرقي تهران را آغاز کرده بودند. بنا به گزارشهاي سازمانهاي امنيتي شوروي، فعاليت شرکت انگليسيآلکساندر کيپ در اين مناطق پوششي بود براي جست¬و¬جوي ذخاير نفت که قرار بود به مناطق شمالي ايران توسعه پيدا کند. قرارصادره از طرف استالين در مورد عمليات اکتشاف نفت در شمال ايران بيانگر اين بود که در آن مقطع زماني در سياست شوروي برايآذربايجان مسئله نفت در صدر مسائل قرار داشته است[22].
در مرداد 1324 ميرجعفر باقراوف به مسکو احضار شد و در همين ماه دفتر سياسي کميته مرکزي حزب کمونيست اتحاد جماهير شوروي قرار محرمانهاي تحت عنوان «تدابير لازم در مورد سازماندهي جنبشهاي جداييخواهانه در آذربايجان و ساير شهرهايشمال ايران» صادر کرد. براي رهبري اين جنبش جداييخواهانه در آذربايجان، تشکيل «فرقه دمکرات آذربايجان» پيشبيني شده بود. با تشکيل فرقه دمکرات ميبايست کميته ايالتي حزب توده ايران به طور اساسي دگرگون ميشد و از تمام طبقات مردم(طرفداران جدايي آذربايجان) به اين فرقه ميپيوستند. در بند سوم قرار دفتر سياسي، در کردستان نيز سازماندهي جنبشجداييخواهانه و برقراري خودمختاري پيشبيني شده بود. در قرار دفتر سياسي حزب کمونيست اتحاد شوروي همچنينپيشبيني شده بود که گروههايي مسلح از جداييخواهان آذربايجان و طرفدار اتحاد شوروي تشکيل گردد و با سلاحهاي ساخت خارج (سلاحهايي غير از ساخت شوروي) مسلح شوند. مسئوليت اجرايي اين بند از قرار صادره به عهده ميرجعفر باقراوف وبولگانين گذاشته شده بود[23].
کميته مرکزي حزب کمونيست آذربايجان شوروي در طرحي «به کلي محرمانه» تشکيل «فرقه دمکرات آذربايجان ايران»، فعاليتبراي فرستادن نماينده به مجلس شوراي ملي، تشکيل «جمعيت دوستداران آذربايجان شوروي»، سازماندهي جنبشجداييخواهانه، تشکيل انجمنهاي ايالتي و ولايتي و ساير اقدامات را پيشبيني کرد. در اين سند قيد شده بود که پيشهوري وکام¬بخش به فوريت براي مذاکرات به باکو بيايند. در اين طرح پيشبيني شده بود که کميته ايالتي حزب توده در تبريز ضمن حمايتاز تشکيل فرقه دمکرات، حزب توده را در آذربايجان منحل اعلام کند و از اعضاي خود بخواهد تا به فرقه دمکرات بپيوندند. بعد ازتشکيل کميته تشکيلاتي فرقه دمکرات در تبريز، بايد شعبههاي آن به فوريت در شهرهاي اردبيل، رضائيه، خوي، ميانه، زنجان، مراغه، مرند، مهاباد، ماکو، قزوين، رشت، بندرپهلوي، ساري، شاهي، گرگان و مشهد تشکيل شوند. به دستور باقراوف در مرداد1324 عبدالصمد کامبخش، عضو کميته مرکزي حزب توده، صادق پادگان، مسئول کميته ايالتي حزب توده در آذربايجان، شبستريو پيشهوري مدير روزنامه آژير مخفيانه به باکو منتقل شدند. در مذاکرات باکو تصميم گرفته شد که ميرجعفر پيشهوري به طورموقت رهبري فرقه دمکرات آذربايجان را به عهده بگيرد[24].
در مورد اين انتخاب، باقراوف در نامهاي به استالين نوشت: «بعد از مذاکرات با آنها ميرجعفر پيشهوري که در محافل دمکراتيکصاحب نفوذ است و مديريت روزنامه آژير در تهران را برعهده دارد، براي رهبري فرقه دمکرات در نظر گرفته شد[25]».
باقراوف همچنين در گزارشهايي که براي مولوتف، بريا و مالنکف فرستاد نوشت: «پيشهوري در آذربايجان ايران به دنيا آمده، عضوسابق حزب کمونيست ايران است و در آذربايجان شوروي مسئوليتهايي در حزب و شوراها داشته است. در سال 1927 (1305 ـ1306) از طرف کمينترن به ايران اعزام شد، ده سال در زندان رضاشاه زنداني بوده و با ورود ارتش سرخ از زندان آزاد شده است، دوبرادر او ساکن اتحاد شوروي هستند که يکي از آنها افسر پزشک در ارتش سرخ است[26]».
دولت ايران در 29 ارديبهشت 1324 طي يادداشت¬هايي پيروزي در جنگ را به سه دولت بزرگ متفق تبريک گفت و ضمناً خاطرنشان ساخت که به موجب ماده پنجم پيمان سه جانبه و قولي که در کنفرانس تهران داده شده بود، پس از پايان مخاصمات در اروپا ديگر لزومي به ماندن نيروهاي متفقين در ايران نيست و بهتر است هر چه زودتر خاک ايران را تخليه کنند تا اوضاع کشور به حال عادي بازگردد. اين يادداشتها بيجواب ماند و متفقين اعتنايي به آن نکردند. فقط در 19 تير ماه سفارت امريکا پاسخ داد: «عملياتفرماندهي خليج فارس از اول ژوئن 1945 خاتمه يافته و از هم اکنون ترتيباتي براي تقليل سريع عده سربازان امريکايي در ايرانداده شده است و به محض اين که مقتضيات وضعيت نظامي اجازه بدهد، اين عمل با سرعت هر چه تمامتر ادامه خواهد يافت[27]».
در کنفرانس پتسدام که از 17 ژوئيه تا دوم اوت 1945 (26 تير تا 11 مردادماه 1324) بين سران سه کشور بزرگ (مارشال استالين نخستوزير شوروي، پرزيدنت ترومن رئيس جمهور جديد امريکا، وينستون چرچيل و سپس کلمنت اتلي نخستوزير جديد انگلستان) در حومه پايتخت سابق رايش آلمان تشکيل شد، مسئله تخليه ايران از نيروهاي بيگانه مطرح گرديد اما شورويها به بهانه اينکه هنوز جنگ با ژاپن خاتمه نيافته است با آن موافقت نکردند. لذا در اعلاميه نهايي کنفرانس پتسدام چنين قيد شد: «موافقتگرديد که سربازان متفقين فوراً از تهران عقب کشيده شوند و مراحل بعدي عقبنشيني سربازان از ايران در گردهمآيي وزيرانخارجه سه کشور که در اول سپتامبر 1945 در لندن برپا خواهد شد مورد رسيدگي قرار گيرد[28]».
بهانهجوييهاي شورويها براي تخليه ايران در زماني مطرح شد که از مدتها پيش، طرح تشکيل فرقه دمکرات آذربايجان و کردستان ايران تهيه و تصويب شده مقدمات اجراي آن نيز انجام شده بود. در واقع يک ماه قبل از تشکيل جلسه سران سه کشور بزرگ متفقين، استالين به امضاي اسناد محرمانهاي مبادرت ورزيده بود که هدف از اجراي آنها، تجزيه بخشهاي مهمي از خاک ايران و پيوستن آنها به شوروي بود. از اواسط مردادماه 1324 اغتشاشاتي در شهر تبريز آغاز شد.
در دوم سپتامبر 1945 (11 شهريور 1324) که ژاپن نيز به دنبال بمباران اتمي هيروشيما و ناکازاکي بدون قيد و شرط تسليم شد و آتش جنگ در سراسر جهان خاموش گرديد، ديگر بهانهاي براي ادامه اشغال ايران باقي نمانده بود. لذا دولت ايران مجدداً طيياد داشت مورخ 21 شهريور تقاضاي خود را در مورد تخليه قواي بيگانه تکرار کرد. در کنفرانس وزيران خارجه سه کشور بزرگ که چند روز قبل از آن در لندن تشکيل شده بود، شورويها باز در اين مورد به بهانهجويي پرداختند تا اينکه ارنست بوين وزير امورخارجه بريتانيا پيشنهاد کرد که تخليه ايران طبق ماده پنجم پيمان سه جانبه، شش ماه پس از پايان جنگ با ژاپن يعني در دوم مارس1946 (12 اسفند 1324) خاتمه پذيرد. اين پيشنهاد مورد موافقت وزيران امور خارجه شوروي و امريکا قرار گرفت و سه دولت بزرگ طي يادداشتي تصميم خود را به اطلاع ايران رساندند[29].
اما هنوز 24 ساعت از صدور اعلاميه کنفرانس لندن نگذشته بود که دستههاي مسلحي در شهرهاي آذربايجان دست به قيام مسلحانه زدند و با اشغال ادارات دولتي و پاسگاههاي ژاندارمري تأسيس فرقه دمکرات آذربايجان را اعلام داشتند[30]. سيدجعفر پيشهوري در تبريز بيانيهاي صادر کرد و در آن، زبان ترکي و خودمختاري آذربايجان را مهمترين اهداف خويش برشمرد[31].
صبح روز 12 شهريور1324 هنگامي که اهالي شهرهاي آذربايجان از خواب برخاستند، اعلاميه پيشهوري را به زبان ترکي بر ديوارهاي شهر مشاهدهکردند. اين اعلاميه از تأسيس «فرقه دمکرات آذربايجان» خبر ميداد و هدفهاي فرقه در آن تشريح شده بود. اعلاميه مزبور که حدود چهل نفر از تجار، مالکين، فعالان سياسي، روشنفکران، کارگران، دهقانان و روحانيون آن را امضاء کرده بودند، بزودي در شهرهايتهران، خراسان، مازندران و گيلان نيز پخش شد. تا تاريخ خروج نيروهاي شوروي از ايران هنوز شش ماه باقي بود و اين زمان، فرصت کافي را در اختيار شوروي قرار ميداد تا تصميمات گرفته شده در مورد آذربايجان ايران را به مرحله اجرا درآورد.
دهم مهرماه 1324 نخستين کنگره مؤسسان «فرقه دمکرات آذربايجان» با شرکت 237 نماينده از تمام شهرها و بخشها در تبريزبرگزار گرديد[32]. کنگره در عرض سه روز با پذيرفتن برنامه و نظامنامه فرقه دمکرات، رهبران اين فرقه را به اتفاق آرا برگزيد.ميرجعفر پيشهوري به سمت صدر هيئت رئيسه فرقه دمکرات انتخاب شد. در همان روز حزب توده آذربايجان نيز منحل و الحاق خود را به فرقه دمکرات اعلام کرد.
دولت ايران براي تقويت لشکر آذربايجان، دو گردان پياده همراه با يک واحد تانک و نيز يک گروهان از ژاندارمري تهران را به آنجا اعزام کرد و به وزارت جنگ دستور داد که گروههاي اعزامي به هر قيمتي که شده بايد وارد آذربايجان شوند اما ارتش شوروي نيروهاي ايراني را در شريفآباد (حومه قزوين) متوقف کرد. وزارت امور خارجه ايران طي يادداشت مورخ 26 آبان 1324 کهتسليم سفارت شوروي کرد به مداخله مأموران کشوري و لشکري شوروي در امور داخلي ايران و حمايت آنها از فرقه دمکراتآذربايجان اعتراض کرد و متذکر شد که دخالت نيروهاي ارتش شوروي موجب گرديده است که در استانهاي شمالي و کردستان وقايعي به وجود آيد که موجبات ناامني و اختلاف در امور ميباشد. در آن نامه درخواست شده بود که به مقامات نظامي شوروي درايران دستور دهند که با آزادي عمل ارتش و قواي تأمينه ايران در استانهاي شمالي موافقت کنند[33].
26 آبان ماه 1324 کنگره بزرگ خلق آذربايجان با شرکت نمايندگان تمام شهرها و بخشهاي آذربايجان در تبريز تشکيل و در پايان قطعنامهاي تصويب شد که مفاد آن اول آذرماه به فارسي براي شاه، نخستوزير، رئيس مجلس شوراي ملي و روزنامهها مخابره شد. در مقدمه تلگراف آمده بود: «کنگره ملي که از نمايندگان تمام شهرستانها و بخشهاي آذربايجان در شهر تبريز تشکيل يافته بود در چهارمين جلسه خود به اتفاق آرا تصميم گرفت با اعلاميه زير به حکومت مرکزي ايران و دول معظم جهان امريکا، انگليس،اتحاد جماهير شوروي، فرانسه و چين مراجعه کرده و درخواستهاي مشروع و قانوني خود را اعلام نمايند». رئوس درخواستها ومطالب در هشت ماده تنظيم گرديده در ذيل تلگراف مذکور آمده بود که اهم آن خودمختاري ملي و تشکيل حکومت ملي براي ادارهداخلي آذربايجان بود[34]. همچنين تأکيد شده بود که فرقه قصد ندارد به مرزهاي ايران لطمهاي بزند.
در 20 آذرماه 1324 تمامي آذربايجان تحت کنترل فرقه دمکرات بود. مراغه، سراب، بستان آباد، مرند و صوفيان به وسيله نيروهاي فرقه (فداييان) آزاد شده بود. تبريز در محاصره قرار داشت و ارتباط لشکر با تهران و ساير نقاط قطع شده بود. آخرين کارهايتدارکاتي براي افتتاح مجلس ملي و تشکيل حکومت ملي آذربايجان در جريان بود. ميرجعفر باقراوف نظامنامه داخلي مجلس را براي تصويب استالين، مولوتف، بريا و مالنکف به مسکو فرستاد[35].
اما بيست و يکم آذرماه 1324 نقطه عطف تاريخي براي فرقه دمکرات آذربايجان بود. در اين روز شهر تبريز توسط نيروهاي فرقهدمکرات محاصره شد و ساعت 10 صبح، نخستين جلسه مجلس ملي آذربايجان گشايش يافت. بعد از انتخاب هيئت رئيسه موقت، نظامنامه داخلي مجلس به تصويب رسيد. سپس ميرزاعلي شبستري به رياست مجلس و صادق پادگان، رفيعي و حسن جودت نيز به معاونت رياست مجلس انتخاب شدند. همچنين جعفر پيشهوري کابينه خود را به مجلس معرفي کرد. اعلام خودمختاري آذربايجان در امور داخلي به تمام دنيا، انتخاب انجمنهاي ايالتي و ولايتي، اقدام در آباداني آذربايجان، تنظيم بودجه ملي و قشونملي، تقسيم اراضي خالصه و املاک مالکيني که آذربايجان را ترک کردهاند بين دهقانان، برقراري تعليمات مجاني، تأسيس دانشگاه و… از اهمّ برنامههاي پيشهوري بود. در همان روز ترکيب هيئت وزيران به صدارت پيشهوري به تصويب مجلس رسيد و از طرفقاضي محمد، رئيس حزب کومله کردستان نيز هيئتي براي تبريک به تبريز اعزام شدند[36].
شب 21 آذرماه خلع سلاح ژاندارمها به پايان رسيد و فرداي آن روز (22 آذر) در نتيجه توافقي که بين سيدجعفر پيشهوري و سرتيپ علياکبر درخشاني، فرمانده لشکر سوم آذربايجان صورت گرفت، پادگان تبريز نيز تسليم شد. در 23 آذرماه فداييان مسلح فرقه دمکرات که تبريز را در محاصره داشتند وارد شهر شدند و در 27 آذرماه سرانجام تيپ رضائيه نيز در اثر چندين روز زد و خورد بافداييان فرقه دمکرات از پاي درآمد[37].
فرقه دمکرات آذربايجان تأثيرات بيمناقشه و غيرقابل انکاري در تاريخ معاصر و حيات سياسي ايران داشته است. تحقيق و بررسي پيرامون اين فرقه از اين منظر که نقش شوروي را در تشکيل يک حکومت خودمختار در آذربايجان ايران روشن مينمايد و به چگونگي تبديل اين واقعه به يکي از نخستين صحنههاي رويارويي شرق و غرب در جنگ سردي ميپردازد که در شرف وقوع بودو شمال ايران را در عمل به صحنه رويارويي اتحاد شوروي، امريکا و بريتانياي کبير مبدل کرد و نيز از اين زاويه که موضوع حساسقوميت و قومگرايي در ايران و نظريه خودمختاري و تجزيهطلبي را عميقاً مورد بررسي قرار ميدهد، سخت حائز اهميت است. اما بيترديد اسناد تاريخي نقش بيبديلي در روشنتر کردن ماهيت رخدادهاي تاريخي دارند و به استناد مدارک نويافته ميتوان دامنه پژوهشهاي تاريخي را بيش از پيش گسترش داد. آنچه در پي ميآيد، خاطرات محمدتقي صدقدار است که به عنوان دادستان شهرخلخال در دوران پايگيري و فعاليت «فرقه دمکرات آذربايجان» در حاشيه حوادث آذربايجان حضور داشته است. خاطرات صدقدار اگرچه جزء بسيار کوچکي از وقايع آذربايجان است اما ميتواند حلقههاي مفقوده و پيشتر ناديدهاي از ماهيت «فرقهدمکرات آذربايجان» را آشکار نمايد و يا دست کم درک و لمس فضا و شرايطي را که در نتيجه تشکيل «فرقه دمکرات آذربايجان» بهوجود آمده بود آسانتر کند. اين قبيل خاطرات و دستنوشتهها به عنوان اسناد تاريخي، تأثيرات شگرفي در بازخواني رُخدادهاي تاريخي دارند. و در اين مقال آن بخشهايي از خاطرات صدقدار که از منظر شناخت ماهيت «فرقه دمکرات آذربايجان» داراي اهميت ميباشد نقل ميشود.
محمدتقي صدقدار در شهريورماه 1322 در 26 سالگي به لحاظ اين که جواني مبارز و مخالف «حزب توده ايران» بود، از معاونتدادسراي رشت به معاونت دادسراي شهرستان زنجان انتخاب شد. مطالعه و تحقيق پيرامون خوانين و معتمدين شهرستان زنجان وسردمداران «حزب توده» توسط صدقدار بيانگر آن بود که وي به شيوههاي رفتاري افراد آگاهي مييافته تا از آن بهرهمند گردد.
صدقدار در نخستين اقدام خود در زنجان در روز جهاني کارگر (1323.2.11، اول ماه مي) دستور بازداشت علي جاهد، رئيس اتحاديه کارگران زنجان را صادر کرد و بدين سان اجتماع پنجاه هزار نفري اعضاي حزب توده و اتحاديه کارگري زنجان برهمخورد. نصرتالله جهانشاه¬لو ـ يکي از افراد 53 نفر ـ که در آن زمان مسئول حزب توده در زنجان بود، نامهاي براي صدقدار نوشت وآزادي جاهد را خواستار شد. صدقدار، جهانشاه¬لو را به دادسرا دعوت کرد و پس از ارائه گزارش تنظيمي بازپرس پرونده، دستورآزادي جاهد را صادر نمود. صدقدار در خاطرات خود از اين کار به عنوان رويدادي ياد ميکند که بعدها (در جريان فرقه دمکراتآذربايجان) وي را از اعدام نجات داده است.
در فروردين ماه 1323 سيد حمدالله ذکائي نماينده شهرستان خلخال در مجلس شوراي ملي با توجه به روحيات صدقدار و فعاليتهاي مفيد او در زنجان، وي را به عنوان رياست دادگستري بخش مستقل شهرستان خلخال پيشنهاد ميکند که اين پيشنهاد از سوي دادگستري پذيرفته و وي با اين حکم روانه خلخال ميشود.
رئيس ژاندارمري خلخال يکي از سارقان شهر به نام احد خوجيني را به صورت غيرقانوني بازداشت کرده بود. صدقدار، رئيسدادگستري شهرستان خلخال، شب هنگام شخصاً به ژاندارمري رفته و با استفاده از اختيارات قانوني خود فرد مذکور را آزاد ميکند.صدقدار در خاطرات خويش از اين فرد به نيکي ياد ميکند و از وي به عنوان مهرهاي ديگر نام ميبرد که بعدها در جريان «فرقهدمکرات آذربايجان» او را از زندان و اعدام رهايي داده است.
صدقدار در بخش ديگري از خاطرات خود به آشنايياش با شخصي پينهدوز اشاره ميکند که شغل او کفاشي و واکس زدن کفش کارمندان دولت بوده است و به همين جهت هفتهاي دو مرتبه با مراجعه به دادگستري خلخال، کفش صدقدار و ساير کارمندان را واکس ميزده است. صدقدار از سر نوعدوستي در مراسم ختم مادرزن آن کفاش شرکت ميکند. بعدها مشخص شد که آن کفاش برادر زن دکتر سلامالله جاويد بوده است که يک سال بعد در «فرقه دمکرات آذربايجان» به سمت وزير کشور پيشهوري منصوبشد. صدقدار بدون آگاهي از اين ارتباط، علت ارتباط خويش با آن کفاش را حس نوعدوستي مطرح ميکند. حضور صدقدار در مراسم ختم مادرزن آن پينهدوز از سر خيرخواهي جريان ديگري است که او نقش اين حضور معنوي را در زندگي خود بسيار مهمجلوه ميدهد.
صدقدار در خصوص قيام پيشهوري مينويسد: «ناگهان عصر روز 21 يا 22 آذرماه 1324 قاصدي از تبريز به خلخال وارد شد و خبرقيام پيشهوري به کمک قواي شوروي و اشغال کلانتريها توسط قواي شوروي و سقوط و تصرف شهر تبريز و ساير شهرستانهاي آذربايجان در روز و ساعت معيني در حدود ظهر روز 24.9.21 که اين جريانات را به هنگامي که در شوراي شهرستان شرکتداشتيم گزارش داد و همه نگران بوديم که داستان از چه قرار است… [38]».
صدقدار در خصوص نحوه بازداشت خويش مينويسد: «شب 23 آذرماه 1324 بايريش فولادي با عدهاي مسلح از طريق ميانه وارد خلخال و مردآباد شده و هنگامي که جهت اقامه نماز صبح از خواب بيدار شده بودم، درب منزلم کوبيده شد و در حال وضو گرفتن ]بودم[ که درب منزل را اسدالله پيشخدمتم باز کرد. سه نفر مسلح مرا محاصره نموده و در حالي که لباس خواب در تن داشتم مرا بهزندان بردند… هنگام ورود به زندان مشاهده کردم که قريب شصت، هفتاد نفر از خوانين امثال کريم خان صولتي و اميرپور و عدهاي از محترمين و معتمدين و سرمايهداران و تجار امثال آقايان سراج روائي و ارشد صباحي و نجمالدين صالحي و کليه رؤساي ادارات و عده ديگي که اسامي آنان را فراموش کردهام زنداني شدهاند[39]».
صدقدار در جاي جاي خاطرات خود از مسائل مذهبي به عنوان يکي از ارکان زندگي شخصياش ياد ميکند. ارتباط با علماي اسلام، خواندن نماز و ختم قرآن در زندان و افسوس از قضا شدن نماز صبح که بارها در خاطرات کوتاه وي به چشم ميخورد بيانگر ديدگاه مذهبي وي ميباشد. در خصوص علل مخالفت افراد با «حزب توده ايران» و «فرقه دمکرات آذربايجان» دو مقوله مليگرايانه ومذهبي در اولويت قرار دارد و صدقدار را ميتوان در مقوله دوم جاي داد.
صدقدار مذاکره با ساير زندانيان براي نجات از زندان و دستهبندي افراد جهت مقابله با «فرقه دمکرات» را به عنوان يکي از فعاليتهاي خود بر ميشمارد و مينويسد: «با آقايان مشغول مذاکره و طراحي جهت نجات از زندان شديم… ]پس از سه روز[ پس از بازجوييمختصري همه را يکايک از زندان آزاد کردند و بايريش فولادي فرمانده فداييان پيشهوري به ما دستور دادند که به کار اداري خودمشغول و ديگران به کار خود رفته و مشغول شوند. توضيح اينکه فرماندار و رئيس شهرباني و رئيس ژاندارمري ضمن گذاردن سلاحهاي خود در اين دو پايگاه به سوي طالش فرار نموده بودند. زندانيان آن روز خودمان را به چند دسته تقسيم نموديم و هر سه چهار نفري جلساتي تشکيل ميداديم و يک نفر را رابط قرار داديم که جريانات و تصميمات متخذه را به همه ابلاغ نموده و اطلاع دهيم. منظور از اين تشکيلات و اجتماع اين بود که بتوانيم افراد طرفدار خود را جمعآوري نموده و با توجه به مسلح بودن آقايان کريم خان صولتي و اميدپور و چند نفر از شاهسونهاي وطندوست و عدهاي از رعايا که ذاتاً مخالف با مرام «حزب توده» بودند، بتوانيم عليه قواي بايريش فولادي و قزلباش جنگ و گريز نماييم تا شايد بتوانيم شهرستان خلخال را از وجود اين اشرار نجات دهيم[40]».
صدقدار در خصوص بازداشت مجدد خود مينويسد: «پس از چندين روز مذاکره و اخذ تصميم مقرر شد که در ]کلمه ناخوانا [که مالک آنجا خانم ]کلمه ناخوانا[ بود و ايشان و چند نفر ديگر جزء دسته ما بودند انتخاب نموديم و حسب دعوت مشاراليها افراد کمياز اين جماعت وطندوست به منزل مشاراليه به عنوان شام خوردن بروند و تصميم نهايي در آنجا اتخاذ شود تا با قواي مسلح خانم ]کلمه ناخوانا[ در طالش همکاري نماييم و نماينده تامالاختيار معظملها هم در آن جلسه شرکت داشت.»
«من در معيت آقاي نجمالدين صالحي پياده از مردآباد به سوي ]کلمه ناخوانا[ به راه افتاديم غافل از اينکه مأمورين محافظ من مرا کنترل ميکنند که به کجا ميروم و با چه اشخاصي رفت و آمد دارم و قبل از ما آقايان سراج روائي و ارشد صباحي و سه نفر از تجار و محترمين مردآباد به ]کلمه ناخوانا [رفته بودند. آقايان کريم خان صولتي و اميرپور و سه نفر از شاهسون بعد از ما وارد شدند. مذاکرات مقدماتي در جريان بود که سفره غذا گسترده شد و صحبت طرح مسئله قيام به هنگام خوردن غذا مطرح بود که فداييان مسلح بايريش فولادي و افراد قزلباش ما را محاصره کردند و با دستبند و پياده به سوي زندان فداييان ما را هدايت نمودند و چون در فکر و خيال اينکه اينک با ما چه کار خواهند کرد، آهسته برنامه ميهماني و اينکه منظور ديگري در ميان نبود و ما طرفدار حکومت ملي آذربايجان و فرقه دمکرات هستيم، مشغول طرح پاسخگويي بوديم که نفهميديم که چگونه کريمخان صولتي و اميرپور و آن سه نفر شاهسون که همگي مسلح بودند فرار را بر قرار ترجيح دادند. البته شب و تاريک و تعداد افرادي که ما را دستگير کرده بودند زياد نبودند و نماينده خانم ملکه طالشي را مرخص کرده بودند. هنگامي که خوانين فرار کردند، با تيراندازيهاي طرفين که هر يک ازسمتي تيراندازي مينمودند و جهت را مشخص نميکردند، رفتند که رفتند زيرا راههاي آنجا را خوب بلد بودند. ولي بعداً مرتباً درکوهها و تپهها با قواي قزلباشي و فداييان پيشهوري زد و خورد مينمودند و اسلحههاي آن کشتهشدگان را همراه خود ميبردند. اينجنگ و گريز ادامه داشت ولي به هر حال و هرگز نتوانستند اين پنج نفر خان را دستگير نمايند.
پس از 24 ساعت ما را به زندان شهرباني که رئيس آن سروان علينقي خان توکلي بود تحويل دادند؛ زيرا مطلبي که حکايت از قيام باشد به دست نياوردند. در زندان شهرباني مردآباد هر چند نفري را در اتاق محبوس کردند و پس از چند روز مجدداً همه زندانيان رابه زندان فداييان پيشهوري انتقال دادند و من و آقاي نجمالدين صالحي را در اتاقي محبوس نمودند و در حدود 30 ساعت ابداً غذا و آبي به ما دو نفر ندادند و تقريباً بيحال شده بوديم. در حدود يک هفته گذشت و با خيال راحت مرتباً مشغول تلاوت آية الکرسيبودم… هنگام استنطاق فرا رسيد. بدواً آقاي نجمالدين صالحي را به اتاق استنطاق که به رياست بايريش فولادي تشکيل شده بود، باشلاق مختصري او را نوازش کردند که جريان آن شب در ]کلمه ناخوانا[ را توضيح دهد و توضيح دهد که چرا جلسه محرمانه در منزل آن بانوي گرامي تشکيل دادهايد و چند قبضه اسلحه داريد و کجا مخفي کردهايد و تعداد شما چند نفر است و در چه روستاهاييدار و دسته مسلح تشکيل دادهايد و چگونه کريم خان صولتي و اميرپور و سه نفر شاهسون که همگي مسلح بودند فرار کردند و در کجا مستقر خواهند شد و چرا بر اثر تيراندازي هشت نفر از فداييان و قزلباش کشته شدهاند و شماها بايد به جاي آن هشت نفر کشته شويد و از اين قبيل سؤالات پوچ و بيمعني. در حالي که هنوز به مقدار زيادي اسلحه تهيه نکرده بوديم و قواي مسلحي تشکيل ندادهبوديم و فقط مقرر شده بود که شب قيام آقاي حاج علي بابا از پشت بام يک تير هوايي خالي کند و همين طور روستاهاي مجاور و دريک لحظه معين پاسگاهها و اداره بايريش فولادي و قزلباش را تصرف نماييم و قتلعام نماييم[41]».
صدقدار در ادامه به کمک مهره اول در زندان اشاره ميکند و مينويسد: «شب در حدود 11 ـ 12 بود که آهسته درب سلول ما به صدا درآمد و آقاي نجمالدين صالحي که در حال ضعف بود آهسته پرسيد که کيستيد که دقالباب مينماييد؟ پاسخ آمد که من احد خوجيني ميباشم و چاي و نام و شام آوردهام. درب را باز کرديم و قوري چاي و استکان و کته و نان و مقداري قند و شکر تحويل داد و آهسته اعلام کرد که اگر براي شما غذا آوردند استفاده ننماييد و صورت ظاهر اعتصاب غذا نماييد. من ميروم و نيم ساعت ديگرمراجعت ميکنم و وسايلي را که آوردهام ميبرم. نيم ساعت بعد آمد و وسايل را تحويل گرفت و رفت و ضمناً اعلام داشت که مرتباًبراي شما غذا ميآورم و اگر تأخيري رخ داد نگران مباشيد زيرا ميبايستي با احتياط رفتار نمايم. آري احد خوجيني آن دزد مسلح و راهزن که همه اهالي شهرستان خلخال را عاصي کرده بود… اينک به کمک ما آمده است… و اين مردانگي احد خوجيني را به پايميهماننوازي و انسانيت او گذاشتيم زيرا توقعي از ايشان نداشتم و اصلاً به ياد او نبودم… باري بعداً مشخص شد که اين احدخوجيني عدهاي که همفکر خودش بودند دور خود جمع کرده و دستهاي مسلح تشکيل داده و طبق دستور بايريش فولادي، رئيس فرمانده آن دسته شده است[42]».
آن بخش از خاطرات صدقدار که به مسئله زبان ترکي ميپردازد، و تعصبات فرقه دمکرات آذربايجان را نسبت به زبان ترکي روشنميکند از اهميت زيادي برخوردار است. براساس دست نوشتههاي صدقدار، مادرش متولد تبريز بود اما در شانزده سالگي به تهرانکوچ کرده بودند و به همين جهت وي به زبان ترکي هم آشنايي داشته است. صدقدار در خصوص تعصب «فرقه دمکرات» نسبت بهزبان ترکي مينويسد: «در حدود سه هفته در زندان بوديم. البته مدت زنداني بودن من در زندان بايريش فولادي حدود 2.5 ماه بود وپس از استنطاق به زندان شهرباني جهت محاکمه اعزام شده بوديم. به هر حال پس از دو ساعت و نيم استنطاق از آقاي نجمالدينصالحي، او را به زندان منتقل کردند و مرا دست بسته به اتاق استنطاق نزد بايريش فولادي فرمانده فداييان پيشهوري بردند. دست وپاي مرا باز کرده، پس از تفتيش بدني، بايريش فولادي در حالي که بر روي يگانه صندلي موجود در اتاق جلوس کرده بود مشغولسؤالاتي از من شد. من با وصف اينکه زبان ترکي زبان مادريم بود و مختصري و به اندازه حاجت ترکي صحبت ميکردم… به فارسيشروع به پاسخ دادن کردم. در اين هنگام بايريش فولادي با تفنگي که در دست داشت به زمين ميکوبيد و فرياد ميکرد که اينجا حکومت ملي آذربايجان است و فارسي صحبت کردن قدغن است. پاسخ دادم که من هم به زبان ترکي و هم به زبان فارسي پاسخ خواهم داد زيرا ممکن است به هنگام ترکي صحبت کردن مرتکب اشتباه در پاسخ دادن باشم که در اين موقع دستور داد مرا به زمين بيندازند و با شلاق نوازشم دهند که در اين هنگام احد خوجيني (مهره اول در خلخال) با طرفدارانش مسلحانه وارد اتاق استنطاق شدند و به حالت صف مقابل و اطراف من صفآرايي کردند و ايستادند و به بايريش فولادي گفتند که اگر يک ضربه شلاق به رئيسدادگاه که امتحان خود را در شهر خلخال داده است بزنيد، ما با اسلحه به شما پاسخ خواهيم داد. بايريش فولادي از احد خوجيني سؤال نمود به چه علت از رئيس دادگاه حمايت ميکنيد؟ خوجيني به زبان ترکي جريان زنداني شدنش و سپس آزادياش و صدور دستور بازداشت فرمانده ژاندارمري را… مبسوطاً در حدود يک ساعت شرح داد و بايريش فولادي به زبان ترکي احسنت و مرحبا ميگفت و من از استنطاق نجات پيدا کرده و مختصر آزادي به من و نجمالدين صالحي دادند و از آن لحظه احد خوجيني طبق دستوربايريش فولادي مأمور حفاظت تهيه غذا و غيره جهت ما دو نفر شد[43]».
بخش ديگر خاطرات صدقدار روشن کننده نوع نگرش فرقه دمکرات آذربايجان نسبت به دين و افکار مذهبي است. صدقدارنگارش آيهاي از قرآن را به يکي از خوشنويسان زنجاني سفارش داده بود. سپس تابلو قاب شده را در دادگستري خلخال بر بالايخود نصب کرده بود. او در خصوص برخورد فرماندار خلخال که از طرف پيشهوري به اين سمت منصوب شده بوده مينويسد: «بلال آزاد که از مدتي قبل فرماندار شهرستان خلخال و از طرف پيشهوري منصوب شده بود… بدواً به کليه ادارات سرکشي کرده بود و منجمله به دادگستري رفته بود تا رفتار مرا تحقيق نمايد… بلال آزاد که از کمونيستهاي متعصب و از استالين استالينتر بود، اينتابلو را از ديوار کنده و با خود به فرمانداري برده بود و به همين مناسبت به بايريش فولادي دستور داده بود که در معيت نجمالدين صالحي و افراد مسلح به عنوان حفاظت، ما را به فرمانداري ببرند و بردند. از من تفتيش بدني کردند و چيزي به دست نياوردند و سپس تفتيش بدني از آقاي نجمالدين صالحي شروع شد و از جيبهاي ايشان يک جلد قرآن کريم و تعدادي کاغذ که ادعيه مختلفه منجمله زيارت عاشورا بر روي آن نوشته شده بود بيرون آوردند. بلال آزاد فرماندار، قرآن کريم و آن آيه متبرکه قاب شده ربوده شده از دادگاه را که مُذَّهب کاري هم شده بود به زمين پرتاب کرد و لگدمال نمود و ادعيه و اسماء الحسني و زيارت عاشورا و غيره راکه از جيب نجمالدين صالحي درآورده بودند آتش زد و مطالب ناهنجاري بر زبان راند که من شرم دارم آن مطالب که مربوط بهحضرت ختمي مرتبت و خاتم الرسل صلواتالله عليه بيان کرد به رشته تحرير درآوردم[44]».
صدقدار در ادامه خاطرات خويش در خصوص تشکيل «کميته ولايتي شهرستان خلخال» توسط فرقه دمکرات آذربايجان مينويسد: «روز 22 آذرماه 1324 سردرب منزل اميرحمدي… تابلويي نصب کردند که عبارت روي آن تابلو چنين بود «کميته ولايتي شهرستان خلخال». آقاي هاشم مرادي به موجب حکم صادره از طريق کميته ايالتي آذربايجان به سمت رئيس و ميرجبار حسيني بهسمت معاون و يک نفر ديگر که منشي مخصوص بايريش فولادي بود به سمت رئيس دبيرخانه تعيين شده بودند و علينقي خان توکلي با درجه سرواني به سمت رياست شهرباني شهرستان خلخال منصوب شده بودند…»
بايريش فولادي با قواي مسلح خود شب 22 آذرماه وارد مردآباد شده بود و دستور داده بود که اهالي شهرستان خلخال بايستي به کميته ولايتي خلخال مراجعه و کارت عضويت فرقه دمکرات آذربايجان را اخذ مينمودند و ما هم در زندان سرگرم صحبت کردنو خوابيدن و خوردن بوديم و احد خوجيني مرتباً جريان را به ما گزارش ميداد[45]».
صدقدار در خصوص «تشکيل محاکم صحرايي» توسط فرقه دمکرات آذربايجان و چگونگي اجراي احکام در اين محاکممينويسد: «محمدعلي رامتين معروف به قصّاب آذربايجاني گاهي در خلخال و زماني در ميانه و گاهي به اردبيل رفت و آمد ميکرد و احکام صادره از محاکم صحرايي مبني بر اعدام را اجرا مينمود و به طوري که آقاي احد خوجيني همان دزد سابقهدار و آزاد شده من که در حقيقت فدايي من شده بود مرتباً گزارش امور روزانه را به من گزارش ميداد و ايشان اظهار ميداشتند که اعضاي محکمه صحرايي متشکله آنان که چند نفر ميباشند ابداً به مدافعات و اظهارت مردم و خوانين و معتمدين توجهي نميکنند؛ اظهارات آنان را گوش ميدهند ولي به آن اظهارات توجهي ندارند.
پس از صدور احکام اعدام به شرحي که گذشت، محمدعلي رامتين بلافاصله جوخه اعدام را تشکيل ميداد و آن شخص و يا آن اشخاصي را که محکوم شده بودند يکجا تيرباران مينمود. هنگامي که در مردآباد در بيرون شهر محکمه صحرايي تشکيل ميشد، ما زندانيان را براي تماشا و ايجاد ترس و وحشت بدانجا ميبردند و دستور داده بودند که ضمن کف زدن با صداي بلند بگوييم: «زنده باد پيشهوري»، «زنده باد استالين»، «زنده باد حکومت ملي آذربايجان» (آن همبه زبان ترکي)…»
«شب در حدود ساعت 10 به من خبر دادند که فردا روز محکمه شما ميباشد و فردا صبح مرا در محاصره فداييان پيشهوري و بايريش فولادي به خارج از شهر برده و جلسه محاکمه تشکيل شد… چون رئيس دادگاه بخش مستقل خلخال و در حقيقت رئيسدادگستري بودم، تشريفات مجللي تهيه کرده بودند و جهت اينکه ثابت کنند که دادگاه صحرايي رعايت احترام افراد را دارد، رؤسا واعضاي دادگاه صحرايي متشکله عليه من از پنج نفر تشکيل شده بود. 1ـ بلال آزاد فرماندار، رئيس دادگاه و محکمه صحرايي بود 2ـ بايريش فولادي فرمانده فداييان پيشهوري 3ـ هاشم مرادي رئيس کميته ولايتي خلخال
4ـ منشي مخصوص بايريش فولادي ورئيس دبيرخانه کميته ولايتي خلخال 5ـ يک نفر از اعضاي کميته ايالتي آذربايجان که از تبريز اعزام شده بود. رسميت جلسهمحاکمه اعلام شد[46]».
مهمترين بخش خاطرات صدقدار کيفرخواست وي ميباشد که ميتواند سمت و سوي ديدگاههاي «فرقه دمکرات آذربايجان» راروشن نمايد. موارد کيفرخواست صدقدار به شرح ذيل بوده است:
«1ـ نظر به اينکه مورخالدوله سپهر به استانداري آذربايجان انتخاب شده و رؤساي ادارات و دواير و ادارات دادگستري را ايشان تعيين و معرفي نمودهاند و مشاراليه معاون دبيرکل حزب اراده ملي و شخص آقاي سيدضياءالدين طباطبايي (کودتاچي سال 1299) است و همه آنان جاسوس دولت انگلستان ميباشند، در نتيجه رئيس فعلي دادگاه بخش مستقل خلخال (صدقدار) هم عضو حزباراده ملي و جاسوس مسلم انگلستان ميباشد.
2ـ نظر به اينکه رئيس فعلي دادگاه خلخال چند قطعه عکس با سيدضياءالدين طباطبايي مغز متفکر کودتاي 1299 و همچنين چندينقطعه عکس با قوامالسلطنه داشته و يک بار به هنگام سخنراني حزب اراده ملي شرکت کرده و با آقاي محمد قوام (برادرزاده قوامالسلطنه) از سال 1313 تا پايان تحصيلاتش هم¬کلاس و هم¬درس بودند، جاسوس شناخته ميشود.
3ـ معاشرت با خوانين شهرستان خلخال و تشکيل جلسات متعدد و مذاکراتي جهت براندازي حکومت ملي آذربايجان و تهيه وتشکيل قواي مسلح در مردآباد و ساير شهرها و دهات خلخال.
4ـ تهرانيالاصل بودنش و اينکه تعمداً هميشه و همه جا به زبان فارسي صحبت ميکند و صورت مجلسهاي پروندههاي دادگستري خلخال را به فارسي مينوشته است در حالي که فارسي صحبت کردن در حکومت ملي آذربايجان ممنوع ميباشد.
5 ـ بازداشت نمودن رئيس اتحاديه کارگران زنجان (علي جاهد).
6ـ همراه داشتن کتابي به زبان خارجي که نامش را «قرآن» گذاشتهاند.
7ـ نصب تابلو مُذَّهبکاري به زبان عربي.
8ـ رفت و آمد به منزل افرادي که خود را روحاني و مخالف با رژيم ما ميباشند به ويژه با آيتالله سيدمحمد امامي رضوي خلخالي و آيتالله سيد المحققين و چند نفر ديگر.
9ـ تبرئه کردن يک قاتل چون فرزند آقاي حافظ الصحه رئيس بهداري بود[47].
البته ممکن است که سمت و سوي خاطرات صدقدار و ادبيات مذهبي او اين تلقي را در ذهن خواننده ايجاد کند که او برخلاف اينکه مکرر ادعا ميکند عضو هيچ حزب و دسته سياسي نبوده، ارتباطات خاصي با «حزب اراده ملي» و سيد ضياءالدين طباطبايي داشتهاست و پايوران «فرقه دمکرات آذربايجان» با شناخت کامل از مشاراليه براي او محکمه صحرايي تشکيل دادهاند.
صدقدار در ادامه توضيح داده که همه موارد کيفرخواست را قوياً رد و دفاع مفصلي از خود کرده بود که تحسين همه تماشاچيان وزندانيان را برانگيخته است اما چون از پنج نفر اعضاي دادگاه، سه نفر رأي به اعدام و دو نفر رأي به تبرئه او داده بودند، محکوم بهاعدام شده است. ليکن چون ساعت 6 بعد از ظهر همان روز، غلام يحيي براي تقويت قواي مسلح مقيم زنجان به سوي آنجا حرکتکرده تا در مرز همدان و زنجان با قواي مسلح سلطان محمود ذوالفقاري و محمدحسن خان اميرافشار در جنگ شرکت کند، اجرايحکم اعدام صدقدار به تأخير ميافتد.
صدقدار از همين فرصت استفاده کرده دو نامه يکي به اوحدي دادستان زنجان و ديگري به دکتر نصرتالله جهانشاه¬لو فرماندار زنجان مينويسد و تقاضاي تجديد نظر در رأي دادگاه و تبرئه خويش را مينمايد. دادستان و فرماندار زنجان نزد غلام يحيي رفته،اوحدي در خصوص تجديد نظر در مورد پرونده صدقدار اظهار ميدارد که بايستي از وجود چنين فردي حداکثر استفاده را ببريم وبا تقاضاي تجديد نظرش موافقت کنيم. جهانشاه¬لو نيز اظهار داشته که اگر موافقت بفرماييد بنويسم وي تبرئه شود و از وجودشحداکثر استفاده را نماييم و حتي از او بخواهيم که قاضي خوب تربيت نمايد. غلام يحيي نيز گفته که هر چه لازم است و هر چه ميخواهيد بنويسيد من امضاء ميکنم.
بدين ترتيب نامهاي تنظيم شد و غلام يحيي، اوحدي و جهانشاهلو آن را امضا کرده دستور دادهاند که پرونده صدقدار براي رسيدگيو تجديدنظر به شهرستان اردبيل انتقال داده شود که اين امر منجر به آزادي صدقدار و مدتي بعد به تبرئه او ميانجامد.
صدقدار يکي ديگر از عوامل رهايي خود را همان فرد پينهدوز و واکسي عنوان ميکند که در آن زمان رئيس شهرباني خلخال شدهبوده و اين فرد در تلگرافي به دکتر جاويد (شوهر خواهرش و وزير کشور پيشهوري در فرقه دمکرات آذربايجان) درخواست رهايي صدقدار را ميکند که جاويد با چند شرط با اين درخواست موافقت مينمايد که يکي از اين شروط تربيت سه نفر قاضي برايفرقه دمکرات بوده است.
خاطرات محمدتقي صدقدار به رغم آنکه در حاشيه رويدادهاي آذربايجان قرار داشته و از سويي وابستگيهاي سياسي و جهتبندي¬هاي او داراي ابهاماتي است، در مجموع به شناخت بيشتر فرقه دمکرات آذربايجان ياري ميرساند.
پی نوشتها:
[1]- تربتي سنجابي، محمود، قربانيان باور و احزاب سياسي ايران، صص 55 و 107.
[2]- خاطرات ايرج اسکندري، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، صص 105 تا 118.
[3]- بروجردي، حسين، اراني فراتر از مارکس، صص 378 تا 396.
[4]- عاقلي، باقر، روزشمار تاريخ ايران، ج اول، ص 368.
[5]- مرادي مراغهاي، علي، از زندان رضاخان تا صدر فرقه دمکرات آذربايجان، ص 285.
[6]- همان، ص 284.
[7]- قربانيان باور و احزاب سياسي ايران، ص 108.
[8]- حسنلي، جميل، فراز و فرود فرقه دمکرات آذربايجان، ترجمه منصور همامي، صص 34 و 35.
[9]- همان، ص 35.
[10]- همان، صص 39 و 40.
[11]- همان، ص 41.
[12]- همان، صص 42 و 44.
[13]- هوشنگ مهدوي، عبدالرضا، سياست خارجي ايران در دوران پهلوي، صص 91 تا 93.
[14]- گذشته چراغ راه آينده است، جامي، ص 221.
[15]- همان.
[16]- همان، ص 223.
[17]- روزشمار تاريخ ايران، ج اول، ص 372.
[18]- همان، ص 373.
[19]- سياست خارجي ايران در دوران پهلوي، ص 95.
[20]- فراز و فرود فرقه دمکرات آذربايجان، صص 46 و 47.
[21]- همان، ص 48.
[22]- همان، صص 50 و 51.
[23]- همان، صص 52 و 53.
[24]- همان، ص 54.
[25]- همان.
[26]- همان، ص 55.
[27]- سياست خارجي ايران در دوران پهلوي، ص 105.
[28]- همان، صص 105 و 106.
[29]- همان، ص 106.
[30]- همان.
[31]- روزشمار تاريخ ايران، ج اول، ص 379.
[32]- همان، ص 380.
[33]- همان، ص 381.
[34]- همان، ص 381.
[35]- فراز و فرود فرقه دمکرات آذربايجان، ص 92.
[36]- روزشمار تاريخ ايران، جلد اول، ص 382.
[37]- همان، صص 382 و 383.
[38]- خاطرات محمدتقي صدقدار، ص 22.
[39]- همان، ص 24.
[40]- همان، ص 24 و 25.
[41]- همان، ص 25 تا 27.
[42]- همان، ص 29.
[43]- همان، ص 29 و 32.
[44]- همان، ص 31 و 32.
[45]- همان، ص 37 و 38.
[46]- همان، ص 38 تا 39.
[47]- همان، ص 40 تا 42.