اسب ترواي ويلسن - اديب پيشاوري، زمان، زندگي وانديشه
بروز انديشههاي سياسي در قالب آثار ادبي از ديرزمان تاريخ در ميان انديشه ورزان رايج بوده است و جستجوگران فكر و انديشه سياسي حتي تا دوران باستان ميروند تا از اشعار كساني چون هومر تفكر سياسي استخراج كنند. يكي از مهمترين دلائل توجه سياسي به متون ادبي آنست كه اينگونه متنها معمولا از درك تاريخي جوامع زمانه خود پيشترند و از همين رو فرصت بروز در اشكال رايج متون سياسي نيافتهاند. برخي از رجال تاريخ بقدري ژرف انديش و تيز ادراكند كه سالها و حتي قرنها پس از زمانه خود را ميبينند و درستي تحليلشان از وقايع تاريخي، سالها بعد ادراك مي شوند و براي آنكه انديشه و گفتارشان سوز تاثير بيشتري بيابد و هم آنكه در نگاشتههاي روزمره محو و ناپايدار نگردند، انديشه سياسي و وقايع تاريخي را در قالب شعر و نظم آوردهاند. مرحوم سيد احمد رضوي مشهور به «اديب نيشابوري» در زمره اينگونه رجال است. نقادي و موشكافي او از مظالم استعمارگران غربي بويژه انگليس و درك عميق او از سردمداري پنهان و دوردست آمريكا در چپاول سرزمينهاي اسلامي در دو كتاب شعرش به نامهاي «ديوان اديب» و «قيصرنامه» به دقت آمده است كه تحليل گر تحولات سياسي معاصر را به شگفت مياندازد. به تحليل قطعاتي از اين متون توجه فرماييد؛ قطعاتي كه آن را ميتوان يك دوره فشرده از تحليل تحولات سياسي معاصر و پيش بيني اوضاع آن عصر دانست.انقلاب اسلامي ايران، جنبش تاريخسازي بود كه به موازات نبرد با «استبداد داخلي»، بابي بزرگ در مبارزه با «استكبار جهاني» گشود. پس از پيروزي انقلاب، ايالات متحده آمريكا بزرگترين دشمني تلقي شد كه با توطئهها و تجاوزات خويش حيات نظام نوپاي اسلامي را تهديد ميكند. شناخت آمريكا به عنوان «سركرده امپرياليسم جهاني» سالها پس از جنگ دوم جهاني حاصل گشت و پيش از آن، در جهان سوم، وي را بيشتر به عنوان كشوري صلح دوست و آزاديبخش ميشناختند كه به وسيله آن ميتوان، استعمارگران چپ و راست را در جاي جاي جهان در هم شكست. در ايران نيز روشنفكران و مبارزان سياسي در كودتاي 28 مرداد به ماهيت واقعي آمريكا پي بردند و به تدريج در موضع مبارزه با آن قرار گرفتند؛ وگرنه پيش از آن، بهويژه در سالهاي پيش و پس از جنگ جهاني اول، مستشاران آمريكايي نظير شوستر و ميلسپو، محبوب آزاديخواهان و فرشته نجات كشور از يوغ استعمار! قلمداد ميشدند.
در عين حال، جالب است، بدانيم كه در همان جنگ جهاني اول - يعني بيش از 80 سال پيش - يك شخصيت روحاني كه در تهران ميزيست، شناختي «دقيق و ژرف» از خصلت «امپرياليستي» آمريكا داشت و حتي بقاي سلطه استعمار بر شرق (و ايران) پس از جنگ جهاني اول را ناشي از وجود اين دولت ميشمرد! او اديب پيشاوري، فقيه، حكيم، مفسر، رياضيدان، تاريخ شناس، اديب و حماسه سراي بزرگ ايران اسلامي در عصر قاجار و پهلوي بود.
1.اديب پيشاوري؛ زمان، زندگي وانديشه
آقا سيد احمد رضوي مشهور به اديب پيشاوري حدود 1260 ق در پيشاور به دنيا آمد كه در آن روزگار جزو هند بريتانيا شمرده ميشد. در نوجواني، تمامي مردان قبيلهاش را كه در قيام عليه انگليسيها شركت كرده بودند (8 1857- م) از دست داد و ناگزير به كابل و سپس به مشهد رفت. غم قتل عزيزان، همراه با درد غربت، همواره قلبش را ميفشرد؛ ولي او فرصت را از دست نداد و تمامي توانش را در راه فقه، ادب، تفسير، حكمت، رياضي و تاريخ به كار گرفت و بدين منظور به شهرهاي متعددي سفر كرد كه از آن جمله ميتوان به هرات، مشهد و سبزوار اشاره كرد. در نهايت حوزه درس و ارشاد خود را در تهران تشكيل داد و ديري نگذشت كه كلاس درسش، محفل دانشپژوهان و ادب دوستان گشت. علامه قزويني، فروغي، فروزانفر، عباس اقبال و دهخدا از كساني هستند كه از محضرش بهرهها گرفتهاند. حافظهاي سرشار و ذهني وقاد داشت و در كثرت و تنوع معلومات، يگانه عصر خود به حساب ميآمد. زماني كه در تير 1309 ش درگذشت و با تشييعي با شكوه، در امام زاده عبدا(ع) واقع در حضرت عبدالعظيم(ع) به خاك سپرده شد، وزير فرهنگ وقت اعلام كرد: «عالَمِ علم و ادب، شخصيتي را از دست داد كه به وجود آمدن چون او، مشكل و بلكه محال است.»1
تبحر اديب در علوم گوناگون، مانع توجه دقيق وي به «مشكلات اجتماعي مسلمين» نبود و همواره به «مصائب ايران و شرق» و دفع «تجاوز استعمار» از سرزمينهاي اسلامي ميانديشيد. دو كتاب شعر وي به نامهاي ديوان اديب و قيصرنامه، سرشار از اشعار حماسي وي در شرح تجاوز دولتهاي اروپايي به شرق و تحريض مسلمانان به قيام بر ضد استعمار است. شعر وي آينهاي تمام نما از رفتار زشت دولتهاي استعماري غرب با شرقيان بوده و رمز و راز پيدايش و بسط بسياري از مشكلات كنوني شرق را دربر دارد. از آنجا كه تشخيص مرض، خود نيمي از درمان است، مطالعه اشعار مزبور ميتواند در درمان مشكلات امروزي بسيار مفيد افتد. خاصه آنكه، بسياري از اوصاف استعمار انگليس - كه در شعر اديب آمده - امروزه، در باب ميراث خوار وي يعني، آمريكا مصداق داشته و گويي به واقع در وصف اين امپراتوري جهانخوار سروده شده است:
درد تو آزِ بيكران، درمانت خونِ مردماندرد اين چنين، درمان چنان!
لب از عجب بايد گزيد!بدخو جهان از خوي توست
دام جهان از موي توستبيم جهان از روي توست
تا كي در او خواهي چخيدبدخويي تو بيمها افكنده در اقليمها
وز كاخها و تيمها2 آسودگي از تو رميد! نيز دردهاي فعلي شرقيان (تشتت و پراكندگي، غفلت از دشمن، سستي ايمان و...) در حقيقت همانهايي است كه در زمان اديب، آنها را بيمار ساخته و در آينه شعر وي منعكس شده است. چنانكه، نسخه «جهاد دفاعي» اديب، همين امروز نيز در قطع چنگال صهيونيسم از قلب مجروح قدس، نسخهاي معتبر است. از دفتر شعر اديب، نكتههاي فراواني ميتوان برخواند كه به كار «شناخت دسايس استعمار» و «علاج دردهاي امروزين» ما آيد؛ همچون تاكيد مكرر آن بزرگمرد بر دو عنصر «وطن خواهي» و «دينداري» كه در اصلاح فرد و جامعه اكسيري كارساز است:
برآمد ز لندن يكي گَنده پيرنديده جهانش، به جادو، نظير...
بگيراي پسر محضر «دين» به دستكه آري در اين ديو ساحر، شكست
بيشتر اشعار اديب در وصف استعمار،به افشاي مظالم بريتانياي كبير آن روزگار اختصاص دارد كه به لحاظ وسعت مستعمرات (از هند تا شمال و جنوب آفريقا) در آن روزگار، دشمن اصلي ملتهاي مسلمان محسوب ميگرديد؛ اما وي از شرح مظالم ديگر قدرتهاي استعماري و از آن جمله آمريكا نيز باز نايستاده است. اينك، پارهاي از اشعار اديب درباره آمريكا و نقش استعماري آن در جنگ جهاني اول را مرور ميكنيم.
2. آمريكا؛ دَدِ تازه رس و ناشناخته
بهر اين ريكاشه3 كز آمريك خاست
دشمنِ خونخوارِ آمريكايمش4
در جنگ جهاني اول (-1914 1918) دو جبهه متفقين يعني روسيه، انگليس، فرانسه و ايتاليا و متحدين يا دولتهاي محور يعني آلمان، اتريش و عثماني، جهان را عرصه نبردي سخت قرار دادند. در آن غوغاي عالمگير، آمريكا حكم مستكبري نوكيسه و فرصت طلب را داشت كه بيشتر، ناظر درگيري قدرتهاي جهاني وقت و گوش بهزنگ تضعيف هر چه بيشتر دو جناح درگير بود تا بنيه سياسي - نظامي - اقتصادي خويش را تقويت كرده و در آينده، ميراثخوار استعمار و پيشواي استكبار گردد بهويژه كه در آن روزگار، نقاب بشر دوستي و بيطرفي به چهره زده و مقاصدش را در مشرق زمين، بيشتر از طريق تاسيس بيمارستان و مدرسه و اعزام ميسيونهاي تبشيري پيش ميبرد). البته، آمريكاييها از همان آغاز سال 1916 سيل تسليحات و خواربار را به سوي قاره اروپا سرازير كرده و متفقين را ياري داده بودند؛ ولي تنها در اواخر جنگ بود كه پس از ماهها زمينه چيني سياسي و تبليغاتي، بهطور رسمي پاي به ميدان جنگ با آلمان گذاشتند و سپر بلاي متفقين بهويژه انگليس شدند. به قول لويس ل. اسنايدر، استاد تاريخ دانشگاه نيويورك: «پيروزي متفقين در جريان جنگ، هنگامي قطعي شد كه در آوريل 1917، ايالات متحده با رنجش فراوان از روش آلمان در جنگ بي انضباط دريايي، وارد جنگ شد».
ورود آمريكا در دوران رياست جمهوري ويلسون، به عرصه جنگ با متحدين در آوريل 1917 دو علت اساسي داشت: از يكسو، محصول تلاش وسيع متفقين (به خصوص ديپلماسي انگليس) پس از فروپاشي روسيه تزاري به منظور نجات از چنگ آلمان و حفظ موجوديت استعماري خود در آسيا و آفريقا بود و از ديگر سو، معلول اقدامات شديد سياسي - اقتصادي - تبليغاتي صهيونيستهاي متمول، متنفذ و فرصتطلب آمريكايي و انگليسي (و بلكه اروپايي - آمريكايي - روسي!) كه برهه حساس جنگ جهاني را فرصتي مناسب و تاريخي براي دستيابي به بازارهاي نو جهت فروش تجهيزات و تداركات نظامي و غير نظامي به متفقين، انتقام از امپراتوري مسلمان عثماني (كه عبدالحميد ثاني، با مقدمات تشكيل دولت اسراييل در فلسطين، مخالفت كرده بود) و در نهايت، زمينه سازي براي استقرار دولت صهيونيسم در بيت المقدس، تشخيص داده بودند. فراموش نكنيم كه صدور اعلاميه «بالفور» از سوي وزير خارجه انگليس در 1917، به مثابه كابين ازدواج آمريكا و انگليس بر ضد آلمان! و ناز شستي بود كه انگليسيها، در ازاي خدمات موثر يهود به نجات استعمار انگليس، به صهيونيزم بين الملل پرداخت كردند!
ورود نيروهاي تازه نفس و بيشمار آمريكايي به ميدان جنگ با آلمان و حمايت از متفقين، براي اسلام و شرق، نتايج و ثمرات بسيار تلخي داشت؛ زيرا، متفقين در عمل بخشهاي وسيعي از كشورهاي اسلامي را در سلطه خويش داشتند و كمك به آنها در برابر آلمان (كه متحد امپراتوري مسلمان عثماني شمرده ميشد)، به معناي كمك به دوام حيات استعماري متفقين در ممالك اسلامي بود. ورود موثر آمريكا به نفع متفقين در جنگ، گذشته از شكست و فروپاشي آلمان، دستاوردهاي زير را به همراه داشت: الف) تجزيه و در نهايت نابودي امپراتوري مسلمان عثماني ب) تثبيت و گسترش سلطه استعمار انگليس، فرانسه و ايتاليا بر مناطق گوناگون «دار الاسلام»، ج) شكل گيري و پيريزي مقدمات تشكيل دولت يهود در نخستين قبله مسلمانان (قدس).
اديب - كه از آغاز جنگ جهاني همواره با دقت و حساسيتي ويژه، اخبار جنگ را در غرب و شرق جهان تعقيب ميكرد - از تحركات آمريكا نيز در مراحل مختلف جنگ غافل نبود و هر جا كه آن تحركات، مستقيم يا غير مستقيم، بر سرنوشت شرقيان اثري سوء ميگذاشت، با خدنگِ خونچكانِ شعرِ خويش، وي را هدف تير پرخاش قرارميداد.
اشارات اديب به حضور و نقش آمريكا در جنگ جهاني اول را بررسي ميكنيم:
1. ميدانيم كه آمريكاييها، مدتها پيش از آنكه در آوريل 1917 گام در ميدان جنگ با آلمان گذارند، با ارسال مقادير انبوه اسلحه و خواربار از راه دريا و توسط كشتيهاي به ظاهر تجاري خويش، متفقين راياري ميدادند و اعلان محاصره دريايي از سوي آلمانها -- كه به غرق شدن كشتي مشهور امريكايي «لوزيتانيا» انجاميد -- در حقيقت براي جلوگيري از همين امر بود.
اديب، پس از ذكر اعلان محاصره دريايي از سوي آلمان، خطاب به مستر ويلسن، رييس جمهور آمريكا و با زدن كنايه به كمكهاي عظيم تسليحاتي و غذايي وي به متفقين از طريق دريا، بانگ برميدارد كه:
دورويي مكن اي نكوهيده مرد!تو هرگز به گرد دورويي مگرد
چو با دشمنم، دوستي افكنيبود با من، اين دوستي، دشمني
اگر بخردي، وركه ديوانه ايتو دشمن نژادي، نه بيگانهاي
2. غرق شدن لوزيتانيا همراه حوادث ديگر، بهانه خوبي به دست دشمنان آلمان - بهويژه انگليس - داد كه آمريكا را به جنگ با وي بكشانند و پيكر خسته و فرسوده متفقين را از زير ضربات مرگبار قيصر خلاصي بخشند. اديب، از آمريكاييها به عنوان «قومي زر آكن، درم توز و دريا سپار» ياد ميكند كه ديو انگليس مغزشان را تباه ساخته و آنان را به گرداب ستيز با ارتش آلمان افكنده است:
شنيدم كه جادوي مردم فريب5دگر باره، پيمود ره بر وُريب6
به جادوگري، كار بستن گرفتبدين شاخ، از آن شاخ، جستن گرفت
نداري مگر آن كهن داستانبه ياد اي شگفت از گه باستان؟
«فرو مانده مردم به گرداب درزند چنگ در هر گيا، ناگذر»...
چو بار تواناش، بي تار و پودشد از بس كه مردي و كوشش نمود
غمي شد ز جنگي كه سرهنگ شاه7همي كرد با فر و فرهنگ شاه
برانگيخت قومي دگر، از كنارزرآكن، درم توز، دريا سپار...
شه8 آگه شده كاژدهايي دگردمان اندر آمد گشاده زَفَر9
جهاندار بيدار دل، پيش از اينهمي ديد در پرده نقشي چنين
كه مرد، ار چه ايدون مدارا كندسرانجام، كين آشكارا كند
هم از آز، دارد به دل آذريهم از رشگ، اندر جگر اخگري
همش ديو، در مغز، خايه نهادبه حيلت، چو خون، در تنش ره گشاد...
بخنديد از وي، خردمند شاهكه مرد از پي خويشتن كَند چاه...
چنين گفت: كاي ديده بردوختهبه ماتَمت چون مرغ پر سوخته
گرت ديده، باز و گشاده بُديز بلجيك و صربيت ياد آمدي
ز روز لهستانيان ترس گير!هم از صحف رومانيان درس گير!
گرت مغز، پر هوش و پر فكرت استهمه كارهاي جهان، عبرت است...
اگر گنج قارون برآكنده ايكه بنياد گيتي بدان كنده اي
چو قارون، فرو در زمينت كنمتبرزين زنم تاز زين است كنم
به زير كلندم، وگر خاره اي نه سي پاره اي، بلكه صد پاره اي!
3. اعلام جنگ آمريكا به آلمان در آوريل 1917 تا مدتها اقدامي جدي و ثمرهاي شايان ذكري به سود متفقين را به همراه نداشت؛ زيرا هنوز نه اعلاميه بالفور به سود صهيونيسم (نوامبر 1917) صادر شده بود كه آژانس جهاني يهود را جهت كشاندن نيروهاي عظيم آمريكا به نفع انگليس متقاعد سازد و نه شكست كامل روس تزاري و صلح خفتبار وي با آلمان در برست ليتوسك (مارس 1918) رخ داده بود كه آلمان با خيال راحت از جانب روسيه، قوايش را در مرزهاي فرانسه و انگليس تمركز بخشد و ديپلماسي لندن براي جلب حمايت جدي آمريكا ناگزير به روچيلد و وايزمن باج دهد و وعده هاي مكررش به اعراب ساده لوحِ «پان عربيست» را زير پا نهد. طبيعي است، زماني كه آژانس يهود موفق به دريافت وعده بالفور شده و انگليسيها نيز - پس از صلح روسيه با آلمان - گرفتار حملات سخت آلمان شدند، نوبت آن رسيد كه ميليونها نظامي آمريكايي (با تحريك صهيونيسم) سپر بلاي لندن شوند و در راه نجات وي از چنگ آلمان (و در حقيقت، براي پيريزي حكومت اسراييل در قدس عزيز) سر و جان بازند! اديب چه زيبا، صحنه را ترسيم كرده است:
چو شد روز روسي سيهتر ز قار10نهان گشت خورشيدش اندر غبار
فرنسيس11 با يار آتش فروز12نه شب بود آسوده از غم، نه روز
ز هولي كه شه13 آورَد تاختننخفتند از سازِ كين ساختن
پي اين دو گرد آورنده سپاهز هر سوي در دشتِ آوردگاه
شتابيد قيصر به فرخنده فالكه تا اين دو تن را دهد گوشمال
چو اين هر دو لشگر بياراستندز آمريكيان ياوري خواستند...
به كشتي درافكند بيمر سپاهبه دريا درون كرد كشتي شناه
گرانتر سپاهي بياورد مردكه ياري دهدشان به روز نبرد...
پيِ مالشِ اين سه نستوده رايبجنبيد چون باد قيصر ز جاي
نيز گويد:
از آن، پيش آورد آمريك راكه روشن كند روز تاريك را...
بدانديشِ شه14 كش جگر باد داغپراكنده اخگر به هر دشت و راغ...
چو باران شه، خواست اين شعله كُشتز آمريكيان خواست زنهار و پشت
به گرز تو اين پشت، خم باد و كوز15نه آتش بماند نه آتش فروز!
4. مارس 1918، دوران اوج تحرك آلمان بر ضد متفقين بود. در آغاز اين ماه روسهاي بلشويك - كه سخت درگير مشكلات داخلي بودند - به قرارداد خفتبار خويش با آلمان تن داده و پيمان ترك مخاصمه را در برست ليتوسك امضا كردند. با امضاي اين پيمان، نيروهاي آلمان و اتريش در جبهه روسيه آزاد شدند و ميليونها سرباز آلماني و اتريشي كه از اين جبهه بازگشته بودند، به همرزمان خويش در جبهه غرب، بالكان و ايتاليا پيوستند. از روز 21 مارس 1918 حمله بزرگ نيروهاي آلماني در جبهه فرانسه آغاز شد و با پيشروي سريع آنها در تمام جبهه ها، پاريس در معرض خطر جدي قرار گرفت. در اين عمليات آلمانها براي نخستين بار توپهاي سنگين و دوربرد «برتا» را به كار گرفتند و گلولههاي اين توپها از اواخر ماه مارس از فاصله 120 كيلومتري بر شهر پاريس باريدن گرفت. در برابر حملات سهمگين آلمان، چرخ ديپلماسي انگلستان -- خسته و كوفته از آن جنگ طولاني و مستمر -- با سرعت تمام به كار افتاد و به بسيج كليه قوا و استفاده وسيعتر از نيروهاي نظامي امريكا پرداخت. حاصل اين تلاش، بهويژه شركت وسيع امريكا در جنگ با آلمان آن بود كه نخست پيشرفت نظامي آلمان در جبهه غرب در ماههاي مه و ژوئن 1918 متوقف گشته و سپس در ماههاي اوت، سپتامبر واكتبر همان سال تهاجم بزرگ و همه جانبه متفقين به ارتش آلمان، طراحي و به مرحله اجرا گذاشته شد؛ تهاجمي كه به شكست فاحش آلمان قيصري انجاميد.
اديب در باب اين مرحله از جنگ ميگويد:
سر از خواب مستي فرازيد ديوبه پيكار جمشيد يازيد ديو
نه تنها، كه از كُنج هر ديو لاخكه بودي پر از غول شاخ
همي آمدند از پي يكدگربياراسته با سليح و كبر
از آن سوي هر هفت اقليم، ديوبيامد به ميدانِ كيهان خديو16...
پناه جهاندار17 باد اورمُزداز اين فتنه انگيز و، ز آن هوش دزد...
تو را داد شاها! خداوندِ هورابا فرجمشيد، بازوي زور
كزاين مرغ جادو، پر وبالهاكني خُرد، با زخم كوپالها
ز بُن بر كني بال نيرنگ اوفسرده كني آهن و سنگ او...
شها دشمن تو درشتي گرفتكه از ديو آمريك پشتي گرفت...
شرح ماجرا در شعر اديب، همه جا با جزييات آن آمده و مفصل است، و دريغا! كه ذكر آن در اين مختصر نميگنجد.
5 . پيش از اين به نتايج ورود امريكا به جنگ با متحدين اشاره كرده، گفتيم كه اين امر، گذشته از شكست و فروپاشي كامل آلمان قيصري، به تجزيه و نابودي امپراتوري مسلمان عثماني انجاميد و افزون بر آن، سلطه سياه استعمار را بر كران تا كران شرق - از هند، افغان و ايران گرفته تا عراق، سوريه، مصر والجزاير - تجديد بلكه تشديد كرد. مهمتر از همه، راه را بر سيطره استعمار و صهيونيزم بر قبله اول و دوم مسلمين - قدس عزيز ومكه مكرمه - هموار ساخت. اديب، از اقدام امريكا (در مراحل پاياني جنگ) به حمايت از متفقين - كه تغيير سرنوشت جنگ به سود متفقين وتثبيت و تشديد سلطه استعمار بر ممالك اسلامي رابه همراه داشت - به شدت غمين و خشمگين بود و از اينكه با اين اقدام، آرزوهاي خويش و ملتهاي استعمار گزيده شرق را - مبني بر نابودي استعمار انگليس، فرانسه و ايتاليا - بر باد رفته ميديد، ناله هايي آتشين داشت.
يك جا، در چكامهاي، ضمن شكوه از مظالم انگليس در ايران، خطاب به خداوند متعال - كه باطلگر سحر ساحران است - ميگويد:
واي تو مرا بطالِ سحرِ ساحران را وعده ده وارهانمان يكسر از نيرنگ هر جادوزني...
گو فرو كن بند بند اندر تنش، رُمح18 بلاگر كه از آمريك خيزد، ور كه باز از برلني...
شاه جرمن، كوفت اين پتياره را، ليك از قضاحائل آمد در ميانه كارافزا وِلسُني
گر نياوردي زمانه پاي ولسن در مياناز زمين كوتاه گشتي دست جور ساكسُني19
جاي ديگر، آمريكا را ريكاشه خوانده و همراه بريتانيا، هدف مُرغُواي (نفرين) خويش قرار ميدهد، چنانكه شاه آلمان را به علت تلاش جدي براي سركوبي آن دو، شايسته مُروا (آفرين) ميخواند: «بهر اين ريكاشه كز آمريك خاست / دشمن خونخوار آمريكايمش / مُرغُوا چندان بر او بادا ز من / كه به جان شه بود مُروايمش».20 نيز خطاب به قيصر آلمان ميگويد: «از دست خصم تو جهان، در روز شد اختر شمار / هم روز او بادا سيه، همه خانة ولسن تباه!21» در قيصرنامه نيز از آمريكا با تعابيري چون جغد سخنگو، دَدِ تازه رس، ديو نستوه و دُژَم روي دَد22 ياد كرده و نسبت به امپراتوري تزاري، كه ديوي كهنسال بود، او را «ديو نو» ميخواند و آرزو ميكند كه همچون روسيه متلاشي گردد:
اميدم چنان است كاين ديو نوچو ديو كهن، اندر افتد به گَو23
شود عبرتي دور و نزديك راشود سومين روس و بلژيك را24
وي بارها بر همذاتي و همنژادي هيات حاكمه آمريكا با انگليس تاكيد كرده و آن دو را دندانهايي زهرآگين و شرربار از دهان يك اژدها ميشمارد (با اين تذكر، كه به روزگار وي، دندان انگليس زهرآگين تر و شرربارتر از آن ديگري است). خطاب به آمريكا - و با اشاره به انگليس - ميگويد: «تو و وي اگر چه ز يك گوهريد / دو دندانِ دژخيم يك اَژدَريد / ولي زهر وي، سينه سوزندهتر / به گيتي در، آتش فروزنده تر.» جاي ديگر، با ملاحظه نقش شوم و زيانبخشي كه دولت آمريكا - به گونه اي مزورانه - به سود استعمار و صهيونيسم در مراحل اخير جنگ جهاني پياه كرد، خاطرنشان مي سازد كه اگر آمريكا تا اواخر جنگ، «پس آهنگِ آشوب و فتنه جهان» بود، در پايان آن، «پيشاهنگ» آشوب گرديد.25 وصفي كه از هيات حاكمه آمريكا مي كند، بسيار دقيق و شيوا ميباشد. آنان را پيله ور قوم بدگوهري ميشمرد كه همگي آزمند، بيحميت و پيمان شكن هستند:
چو اين پيله ور قوم، بد گوهرندهمه زر پرستند و سوداگرند
نه پيمان شناسند، نه نيز عهدچنين شان بپرورد دايه به مهد...
حذر كن ز تخم بد و شير بدنسازد بَمِ نيك با زير بد
ز حميت26، نشاني در اين قوم نه...چو دانسته جز آز زرِ هيچ نه!
مستر ويلسن، رييس جمهور آمريكا در جنگ جهاني اول -- به رغم داعيه صلح خواهي و بشر دوستي -- از هيچ گونه كمك به متفقين دريغ نكرد و سرانجام نيز كشورش را به جنگ با آلمان و عثماني كشانيد و با 14 ماده صلح خود -- كه حكم «اسب تروا» را داشته و در ماده 12 آن بر استقلال سرزمينهاي جدا شده از امپراتوري مسلمان عثماني تاكيد شده بود -- زيركانه راه را بر تسلط صهيونيسم بر قدس گشود. اديب، به لحاظ نقش مزورانه و خائنانه ويلسن در برابر متحدين، وي را «نكوهيده مردي دو رو» و عنصري «بدگهر و نابكار» شمرده و «خواجة شوم پي»، «مرد ناپارساي» و در نهايت «مردي ز انصاف دور، فريبنده چشم از شراب غرور»27 خوانده است. در همين زمينه، خطاب به دولت استعمار انگليس (و با اشاره به توطئهها و جنايات بيشمار وي در مشرق زمين) ميگويد:
ندانم جهان را تويي شومتردر اين عهد، يا ولسن بد گهر؟!
كسي نيست كو شوميات ديده نيستفسانهي دراز تو بشنيده نيست
ز شومي اين آمريكي پسركم است آنكه دارد از اين در خبر
سخن گر چه زين شوم، كوتاه نيستز من گوش كن، وقت بيگاه نيست...
و بدين گونه، براي آنكه خواننده را به ماهيت استعماري آمريكا نيز واقف سازد، پردهها را كنار ميزند. به گفته او: «اگر ويلسن، ارتش آمريكا را به جنگ با آلمان وا نميداشت، آلمان، انگليس، فرانسه و ايتاليا را نيز به روز روس تزاري مينشاند و درنتيجه، هند، ايران، عراق، مصر، ليبي، لبنان و ديگر نقاط از يوغ استعمار بريتانيا، فرانسه و ايتاليا رها ميشدند، امپراتوري مسلمان عثماني تجزيه نميشد، قدس لگدكوب اشغالگران انگليسي و صهيونيست نميگرديد، ايران گرفتار كودتاي 1299 و سلسله وابسته پهلوي نميآمد، مردم هند مجبور نبودند 30 سال ديگر اسير بريتانيا باشند، ليبي دهها سال ديگر در زير يوغ ايتاليا جان نميكند و ژنرال گوروي فرانسوي، اشغالگر سوريه، بر سر قبر صلاح الدين ايوبي نميگفت: «سر بر دار، ما بازگشتيم!»
مقصر همه اين مصايب آمريكا بود كه با كمك به متفقين، راه را بر تداوم سلطه استعمار صليبي هموار كرد:
ز شومي اين آمريكي پسركم است آنكه دارد اين در خبر
سخن گر چه زين شوم، كوتاه نيستز من گوش كن، وقت بيگاه نيست
ز من بشنو اي مهربان ماه من ز شومي اين جغد گويا، سخن
كه چون شاه جرمن كه بهرام چرخكند آفرين بر وي از بام چرخ
پذيرفت آنچه كه او گفت پيشپي آشتي درخور كيد خويش
ره داد نسپرد در آشتيسخن گفت از راه ناداشتي
سخن بر مراد فرنسيس راندچو يار فرنسيس تلبيس راند
ولي از پي مصلحت، شهريارشكيبيد بر گفتة نابكار
سخنهاي اين مرد ناپارسايبدوزيد از بهر عوران قباي
كه تا در جهان، ريشة ريمني28نگردد ز بُن كنده از جرمني
نگهدارِ اين ريشة بد شد اوجهان را يكي تازه رس دد شد او
مماناد اين ريشة بد به دهركزو رُست در كام هر مرد، زهر
شكيبيد بر هرچه او گفت شاههمه گفتة او پذيرفت شاه
همه ساختهي خويش بشكست اوبدريد آنچه كه پيوست او
چو اين پيله ور قوم بد گوهرندهمه زر پرستند و سوداگرند
نه پيمان شناسند، نه نيز عهدچنين شان بپرورد دايه به مهد...
حذر كن ز تخم بد و شير بدنسازد بم نيك با زير بد
هر آن گُل كه آن بردمد از دمن29مبويش اگر نسترن، ور سمن30...
جالب آن است كه در آن زمان نه تنها كمتر كسي به نقش و ماهيت امپرياليستي آمريكا توجه داشت؛ بلكه بيست و اندي سال پس از آن تاريخ نيز - در بحبوبه قيام ضد استعماري نفت - كم نبودند، مبارزاني كه چشم اميد به قبله واشنگتن داشتند! آري:
ز بن، ريشه ويلسن كنده باد به هر درد ورنرنجي،تنآكنده باد
كه از شوميش، ريشة ريمنينشد كنده از تيشة جرمني
گر اين ريشه بركنده گشتي ز دهربپالوده گشتي جهاني ز زهر...
به ياري آمريك، اين اژدهاگشاده دهن ماند و دندان نما
و گر نه كه با خنجر زهرناكزَفَر كرده بودش جهاندار چاك...
ولي آمريكي پسر بر جهانپرآژنگ رخ باد و نامهربان
كه بر اژدها، او بگسترد بالكه سوزيده باداش بال و بسال...
مگو گرية عالم از بهر چيستچو خنديد اين جغد، عالم گريست...
كه هر خون از اين پس كه اندر جهانگراز روم، وز روس و هندوستان
ور از قاهرهي مصر، وز شام ريختز بيدادِ اين شوم فرجام ريخت
عراق عرب گر گرفتار شدز شومي اين زشت رفتار شد...
نرفتي مسلمان و هندو به دارز كردارِ ديوانِ نستوده كار...
نه ايران، طمعگاه خوكان بديشَمَر31 پُر ز خرچنگ و غوكان شدي...32
در پايان نيز، گريز به داستان مامون و آن پير كشاورز ميزند كه در شكارگاه، با چرب زبانيهاي خود دل خليفه را مجذوب خويش ساخت و در اين بين، ناگهان جمعي از مرغان - خروشان و پرهياهو - از فراز سر آن دو عبور كردند و پيرمرد، با مشاهده آنان، به خنده افتاد. خليفه، از خنده نابهنگام پيرمرد در شگفت شد و رمز آن را پرسيد. پير خوش گفتار گفت: «هر گاه صداي اين مرغان را ميشنوم، به ياد خاطرهاي شگفت از ايام جواني ميافتم كه روزي در همين صحرا، سواري دلير را غافلگير كرده و براي غارت اسب و مالش خون او را ريختم. هنگام مردن، هرچه التماس كرد كه اموالش را برگيرم؛ ولي به جانش گزندي نرسانم، از ترس انتقام بعدي او، نپذيرفتم و دست آخر، زماني كه دشنه بر پهلويش نهاده بودم، خطاب به مرغاني كه در آسمان پرواز ميكردند،گفت كه شما بر مظلوميت من و جنايت اين مرد، گواه باشيد و در محكمه سلطان شهادت دهيد! و اكنون كه من صفير اين مرغان را شنيدم، ياد حرفهاي او افتادم و از سفاهتش خندهام گرفت. خليفه كه داستان كهنه ظلم پير و استغاثه آن جوان مظلوم را شنيد، سخت در خشم شد و گفت: آري! مرغان گواهي خويش باز گذاردند! و در زمان فرمان داد: ببرند سر اين كهنسال را / بخواهند از خيل وي، مال را!»
اديب نيز، پس از بيان اين داستان، حديث ظلمي را كه از بيداد انگليس و بدعهدي آمريكا در پايان جنگ جهاني اول بر شرقيان رفته و موجب قتل و غارت هزاران شرقي مظلوم پس از آن زمان شده است، به سينه تاريخ ميسپرد و از زمين و زمان ميخواهد در آينده، بر ضد انگليس و پشتيبانش آمريكا در محضر عدل الهي شهادت دهند و داد ملتهاي مظلوم شرق را از مستكبران بستاند:
بياموز اي چرخ گردان، ادباز اين مرغ كِش پرشكر باد لب
تو هم داوري در جهان، هم گواهفرو افكن اين رهزنان را به چاه!
بدين چشم هاي برافروختهتويي شاهد حال هر سوخته
بسوزان جگر، اين جگر سوز رابه دوزخ بر اين آتش افروز را...
پس آهنگِ آشوب و فتنهي جهانبشد پيش آهنگ و، آمد دمان
همه درد گيتي ز درمان اوستبرشته ز كانون سوزان اوست...
همي دار چشم اي كه بد كاشتيكه باز آردت چرخ، ناداشتي!
سرانجام با تو درشتي كندبه تنت آتش زردهشتي زند33
پينوشتها:
تبحر اديب در علوم گوناگون، مانع توجه دقيق وي به «مشكلات اجتماعي مسلمين» نبود و همواره به «مصائب ايران و شرق» و دفع «تجاوز استعمار» از سرزمينهاي اسلامي ميانديشيد. شعر وي آينهاي تمام نما از رفتار زشت دولتهاي استعماري غرب با شرقيان بوده و رمز و راز پيدايش و بسط بسياري از مشكلات كنوني شرق را دربر دارد.
در آن غوغاي عالمگير، آمريكا حكم مستكبري نوكيسه و فرصت طلب را داشت كه بيشتر، ناظر درگيري قدرتهاي جهاني وقت و گوش بهزنگ تضعيف هر چه بيشتر دو جناح درگير بود تا بنيه سياسي - نظامي - اقتصادي خويش را تقويت كرده و در آينده، ميراثخوار استعمار و پيشواي استكبار گردد
ورود نيروهاي تازه نفس و بيشمار آمريكايي به ميدان جنگ با آلمان و حمايت از متفقين، براي اسلام و شرق، نتايج و ثمرات بسيار تلخي داشت؛ زيرا، متفقين در عمل بخشهاي وسيعي از كشورهاي اسلامي را در سلطه خويش داشتند و كمك به آنها در برابر آلمان به معناي كمك به دوام حيات استعماري متفقين در ممالك اسلامي بود.
اديب - كه از آغاز جنگ جهاني همواره با دقت و حساسيتي ويژه، اخبار جنگ را در غرب و شرق جهان تعقيب ميكرد - از تحركات آمريكا نيز در مراحل مختلف جنگ غافل نبود و هر جا كه آن تحركات، مستقيم يا غير مستقيم، بر سرنوشت شرقيان اثري سوء ميگذاشت، با خدنگِ خونچكانِ شعرِ خويش، وي را هدف تير پرخاش قرارميداد.
مستر ويلسن، رييس جمهور آمريكا در جنگ جهاني اول -- به رغم داعيه صلح خواهي و بشر دوستي -- از هيچ گونه كمك به متفقين دريغ نكرد و سرانجام نيز كشورش را به جنگ با آلمان و عثماني كشانيد .1 براي تفصيل زندگي اديب، و اشعار «اخلاقي - اعتقادي» و «سياسي - ضد استبداديِ» وي ر.ك، آينه دار طلعت يار؛ زندگينامه و اشعار اديب پيشاوري، علي ابوالحسني، چاپ دوم، عبرت، 1380.
.2 كاروانسراها، مراكز تجارت.
.3 خارپشت بزرگ.
.4 ديوان اديب پيشاوري، مقدمه علي عبدالرسولي، ص 76.
.5 مقصود، انگليس است.
.6 مايل، منحرف.
.7 قيصر آلمان.
.8 همان.
.9 دهان.
.10 قير.
.11 فرانسه.
.12 انگليس.
.13 قيصر آلمان.
.14 انگليس.
.15 خميده.
.16 قيصر آلمان.
.17 همان.
.18 نيزه.
.19 ديوان اديب، همان، صص 132-130.
.20 ديوان، ص 76.
.21 ديوان، ص 115.
.22 قيصرنامه، نسخهخطي شماره 13768 كتابخانه مجلس شوراي اسلامي - بهارستان، به ترتيب: صفحات 512 و 513 و 519 و 518 .
.23 گودال مرگ.
.24 همان، ص 383.
.25 قيصرنامه، ص 525 .
.26 تعصب و غيرت انساني.
.27 قيصرنامه، صفحات 396 و513 و518 .
.28 مكر و فريب.
.29 مقصود، لجنزار است.
.30 قيصرنامه، همان، صص 513 514- . سمن يعني گل ياسمن.
.31 بركه.
.32 همان، صص 514 516- .
.33 همان، صص 519 524- .