انتشار تلگراف لنسينگ در تهران در اسناد وزارت خارجه آمريكا
در شماره دهم آگوست 1919 روزنامة ايران، مقالهاي با اين عنوان منتشر شد: «ابلاغيه نخستوزير». خلاصه متن ابلاغيه:
هيچ كشوري از اينكه اسباب سعادت و شادكامي كشور ما را فراهم كند منتفع نميگردد و از كمك كردن به ما براي رفع سختيها و فلاكتها و يا جايگزيني آنها با پيشرفت سريع، سود نميبرد... در نتيجه، پس از بررسي تمام وقايعي كه در گذشته رخ داده بود و با در نظر گرفتن اوضاع و احوال كنوني داخل و خارج كشور، ايران احساس كرد تنها ميتواند دست به دامان انگلستان شود؛ علاوه بر كمكهاي اين كشور در گذشته، تضمينهاي بي قيد و شرط انگلستان در جريان مذاكرات، ايران را به آيندهاي رضايتبخش مطمئن ساخت... نظر به اين دلايل، دولت ايران به منظور برقراري نظم و تضمين آسايش مردم خود، رفتار و اصولي را در پيش گرفت كه ملت در امنيت به سر ببرد و سپس براي تضمين آيندهاي سعادتمند، با انگلستان وارد مذاكره شد... بلافاصله پس از آتشبس، مذاكرات با انگلستان، براساس اين اصول، با اسلوب و روش متداول خود آغاز شد. در اين مذاكرات منافع ايران همواره مدنظر قرار گرفت و اين توافقنامه پس از چندين ماه تبادل نظر و ديدگاه، منعقد گرديد... ضرورت حفظ كشور پيش از هرگونه مانع و انتقادي، براي او (وثوقالدوله) مطرح بود؛ و از اينكه خداوند توان و ذكاوت كافي را براي انجام هر چه بهتر اين وظيفه به او ارزاني داشته، بايد سپاسگزار بود. روحانيون نيز او را در انجام اين وظيفه تشويق كردند و شاه نيز او را مورد لطف خود قرار داد؛ اما او هرگز نميتواند از پس جبران تلاشهاي نماينده انگلستان برآيد؛ چرا كه حمايت صادقانه و همكاري او در انجام اين وظيفه، عاملي تعيين كننده بود. تا آنجا كه اوضاع عمومي اجازه ميداد، دولت انگلستان براي بازگرداندن نظم و امنيت عمومي، به كابينه وثوقالدوله كمك كرد. انگلستان با پرداخت كمكهاي مالي ضروري براي تأمين مايحتاج مردم و افزايش اعتبار دولت، بيش از پيش حمايتهاي خود را آشكار كرد... بر كسي پوشيده نيست كه مخالفان، جاهلان و دسيسهگران از هيچ تلاشي براي اينكه مرا وادار به عقب نشيني كنند، فروگذار نكردند. علاوه بر اين تلاشهاي احمقانه، آنها سعي كردند اعليحضرت را نسبت به من مظنون كنند؛ اما ايشان هرگز به اين افراد توجهي نكردند، و همواره در جهت سعادت كشور، بزرگترين حامي من بودهاند... من از مردان روشن ضمير و وطن پرستان حقيقي كه از هرگونه خدعه و نيرنگ بدورند خواهش ميكنم در مورد موفقيت بزرگي كه بدان نائل آمدهام قضاوت كنند؛ و پس از گذشت دوازده ماه از آغاز خدمات من اوضاع و احوال كنوني مملكت را با يك سال پيش مقايسه كنند. اميدوارم مردم حقشناس كشورم قدردان نتايج سودمند اين توافقنامه باشند. تحقق سعادت حقيقي در كشور كه اميدوارم به زودي حاصل شود، بهترين پاسخ براي زحمات و فداكاريهاي من خواهد بود.
توضيحات كالدول: «در اين باره لازم ميدانم اضافه كنم بدگوييهاي مكرر روزنامه رسمي رعد در مورد ملت، دولت و رئيسجمهور آمريكا چنين القا كرده است كه اگر چه ممكن است تمام اين مطالب به قلم رئيسالوزرا نوشته نشده باشد اما حداقل پيش از انتشار، مورد ارزيابي و تأييد وي قرار گرفته است و اين در حالي است كه رئيسالوزرا در اظهارات شخصي خود، براي آمريكا، و دولتمردان و سياست عمومي و آداب و رسوم اين كشور، ارزش فراواني قائل است. با اين حال، نبايد فراموش كرد زماني كه آقاي شوستر از ادامه خدمت در دولت ايران منع شد، اين مرد [وثوق] وزير امور خارجه بود و در تنظيم پيشنويس اولتيماتيوم اخراج آقاي شوستر، نقش اصلي را بازي كرد؛ با وجود اين زماني كه دكتر جادسون*، رئيس دانشگاه شيكاگو، هنگام ترك ايران براي خداحافظي نزد رئيسالوزرا رفت، از او درخواست كرد كه به صورت موجز و صريح مشخص سازد كه ايالات متحده چگونه ميتواند دوستي خود را نشان داده و به حمايتهاي خود از ايران ادامه دهد. وي پاسخ جالبي داد: «شوستر را به ايران بازگردانيد.» به هر حال اين موارد حاكي از اين است كه قدرت و توانايي اين مرد اندك نيست. روزنامه رسمي رعد در سر مقاله 19 آگوست 1919 خود، به آمريكا، مردم آمريكا و مقامات اين كشور و همچنين نمايندگان ايران در كميسيون صلح حمله و آنها را تحقير كرده و چنين نوشته است: «مطالبات كميسيون صلح ايران غيرمعقول و نوعي افزونطلبي بود.» اكنون همه ميدانند اين مطالبات در جلسات عدهاي از مقامات برجسته ايراني، شامل تمام رئيسالوزراهاي پيشين كه در قيد حيات به سر ميبرند و ديگر مقامات كابينه، تدوين شده است؛ همچنين بر كسي پوشيده نيست كه دستورالعمل هيأت اعزامي به پاريس، مطرح كردن اين مطالبات در كنفرانس صلح و اظهار دادخواست ايران بود. اين مقاله در ادامه مدعي شده است كه انگلستان، فرانسه و آمريكا جهان را به سه قسمت تقسيم كردهاند و آمريكا به اتفاق ديگر كشورها به ايران گفته است: «شما در اين كنفرانس هيچ جايگاهي نداريد و ميبايست تحتالحمايه [كشور ديگري] باشيد. جهان به سه قسمت تقسيم شده است و خاك ايران سهم انگلستان است.» اين اظهارات به قدري مضحك و بيمعني بود كه باعث شد سفارت آمريكا با انتشار مفاد تلگراف چهارم سپتامبر وزارت خارجه، رويكرد دولت آمريكا و پيشنهادهاي اين كشور را براي كمك به ايران تصريح كند.»
در 4 سپتامبر 1919 لنسينگ، وزير امور خارجه، با ارسال تلگرافي به كالدول چنين دستور ميدهد: «شما موظفيد در ملاقات با مقامات ايراني و افراد ديگري كه به اين موضوع علاقهمندند، مضايقه آمريكا از كمك به ايران را انكار كنيد. همچنين ميبايست مقامات ايراني را متقاعد كنيد كه ايالات متحده همواره خواهان سعادت و رفاه جامعه ايران است و هيأت اعزامي آمريكا به پاريس چندين بار به طور جدي تلاش كرد دادخواست هيأت اعزامي ايران در كنفرانس صلح مطرح شود. حمايت چنداني از اين تلاشها به عمل نيامد و اين امر موجب شگفتي هيأت آمريكايي شد؛ اما اعلان توافقنامه انگليس ـ ايران توضيح خوبي براي اين بود كه چرا هيأت آمريكايي نتوانست مطرح شدن دادخواست ايران را تضمين كند. علاوه بر اين دولت ايران نيز از هيأت اعزامي خود به پاريس حمايت چنداني نكرد. پس از انعقاد توافقنامه انگليس - ايران، بر دولت ايالات متحده مسلم شد كه ايران در آينده به حمايت و همكاري آمريكا نيازي ندارد؛ و اين در حالي بود كه نمايندگان ايران در پاريس، به شدت مساعدت ما را طلب ميكردند.» كالدول تأثير اين تلگراف را چنين گزارش ميكند: «انتشار تلگراف چهارم سپتامبر وزارت خارجه آمريكا، خشم كابينه ايران و روزنامه رسمي مذكور را برانگيخت. روزنامهاي كه چندي پيش شديداً به مردم آمريكا، رئيس جمهور ويلسون، معاهده صلح، كميسيون صلح آمريكا و همچنين كميسيون صلح ايران حمله كرد. اعضاي كابينه ايران مدعي شدند سفيركبير آمريكا در لندن مصاحبهاي با اين مضمون داشته است كه آمريكا هيچ علاقهاي به سرنوشت ايران نداشته و نسبت به رفتار انگلستان در قبال اين كشور رضايت كامل دارد... شاه در سوئيس اعلام كرد كه در ادامه سفر خود به آمريكا خواهد رفت. اعلان نيت شاه، كابينه و سفارت انگلستان را به شدت نگران كرده است، چرا كه شاه قول داده بود حتي وارد پاريس هم نشود.» كالدول اضافه ميكند: «تلگراف چهارم سپتامبر در كل تأثير عميقي بر مردم داشته است. بيش از نود و پنج درصد مردم مخالف توافقنامه و كابينه وثوقالدوله هستند... اعضاي كابينه خود را در معرض ترور شدن ميبينند. سر كنسول پادوك* چنين گزارش ميدهد: «مخالفت با توافقنامه همانند آتش زير خاكستر، هر لحظه امكان دارد شعلهور شود؛ اما احتمالاً به دستور رئيسالوزرا از هرگونه تجمع مردمي جلوگيري به عمل ميآيد. روزنامة تحت حمايت و كنترل رئيسالوزرا، ميكوشد مردم را آرام كرده و نظر آنها را جلب كند. ده روز پيش با دستوري كه از تهران صادر شد، قزاقهاي ايراني ظاهراً براي سركوب راهزنان از تبريز خارج شدند، اما در واقع دولت در صدد بود آنها را براي مدتي از شهر دور كند.» البته سفارت از هرگونه مذاكره در مورد توافقنامه خودداري كرد و به هيچ وجه به خشم مردم دامن نزد. مردم، خود را مرهون اعتبار آمريكا ميدانند و بسياري از آنها كه چشم اميد به دولت و ملت ما دوختهاند، خواهان مساعدت سفارت آمريكا هستند.» وزارت امور خارجه آمريكا در تلگرامي فوري به ديويس، سفير کبير آمريكا در لندن، چنين دستور ميدهد: «تلگراف 12 سپتامبر وزيرمختار آمريكا در تهران حاوي چنين مطالبي است: «اعضاي كابينه ايران ميگويند كه سفيركبير آمريكا در لندن طي مصاحبهاي اظهار داشته كه آمريكا هيچ منافعي در ايران ندارد و كاملاً راضي به اين است كه به انگلستان اجازه دهد هر طور ميخواهد با ايران رفتار نمايد.» پيشنهاد ميشود با ارسال تلگرامي به وزيرمختار آمريكا در تهران اين اختيار را به او بدهيد كه گزارش مذكور را تكذيب كند.» روز بعد ديويس چنين پاسخ ميدهد: «در تلگرامي به سفارت آمريكا در تهران اطلاع داده شد كه گزارش مذكور كاملاً بياساس است.» كالدول در 15 سپتامبر مينويسد: «تلگرام بنگاه خبري رويترز كه دولت انگلستان امروز آن را در ايران منتشر كرد، از اين قرار است: «گزارشهاي حاكي از مخالفت فرانسه و آمريكا با توافقنامه ايران ـ انگلستان، كاملاً بي اساس است.» بدون شك اين تلاشي است براي آرام ساختن مردم اميدوار ايران؛ بهرغم سكوت ناشي از ترس ايرانيان، خشم و نفرت اين مردم هرگز فروننشسته است.» متن تلگرام نيز به اطلاع رئيس جمهور ويلسون و ديويس، سفيركبير آمريكا در لندن، رسانده شد. ادامة دستورالعمل مزبور آمده است: «شما ميتوانيد شفاهاً وزارت خارجه انگلستان را از انتشار گزارش رويتر آگاه كنيد و پرس و جو كنيد كه آيا اين گزارش مورد تأييد آن وزارت خارجه هست يا خير؛ و خاطرنشان كنيد كه اگر چه از نظر صوري انتشار اين گزارش بلااشكال است، اما در عمل موجب تفسيرهاي گمراهكنندهاي شده است... وزيرمختار آمريكا در تهران به وزارت خارجه [آمريكا] اطلاع داده است كه صدها تن از نخبگان و برجستگان ايران به عنوان اعتراض به قرارداد ايران و انگليس دست به دامان سفارت آمريكا در تهران شدهاند؛ و هيأت دولت نيز در حمايت از قرارداد روشهاي مستبدانهاي به كار ميبندد.»
در تاريخ اول اكتبر 1919، كالدول چنين مينويسد:
همچنين به اطلاع اين جانب رسيده است كه مستشاران انگليسي عازم ايران هستند و انتظار ميرود به محض ورود كار خود را آغاز كنند. اگرچه هنوز چند ماه به تشكيل مجلس ايران مانده است. گزارشها حاكي از آن است كه بسياري از كارمندان انگليسي در هند به دنبال فرصت شغلي بهتري در ايران هستند. در حالي كه با انتشار «بيانيهها» و «تحليلها و تفسيرهاي» فراوان، مكرراً حفظ استقلال و تماميت ارضي ايران به اطلاع عموم مردم رسيده، شمار زيادي از شخصيتهاي برجسته، روزنامهها و مقامات رسمي حامي انگلستان در ايران آشكارا ميگويند: «ايران اكنون يكي از اقمار انگلستان است؛ ما اكنون تحت الحمايه آن كشور هستيم و خواهي نخواهي بايد اين واقعيت را قبول كنيم؛ تنها كار ممكن اين بود كه به قيموميت انگلستان تن در دهيم و ...» با اين وجود، در متن توافقنامه چيزي ذكر نشده كه ضرورتاً سيادت ملي ايران را محدود كند؛ اما اهل نظر در ايران تمايل دارند كه نتيجة عملي هر چيزي را مدنظر قرار دهند. اين گروه از مردم ايران معتقدند بخش اصلي قرارداد، متن آن نيست، بلكه مطالبي است كه وزيرمختار انگليس در «نامه توضيحي» عنوان كرده است. اگر چنين توافقنامهاي ميان ايران و آمريكا منعقد ميشد، هيچگونه مخالفتي در ايران برنميانگيخت؛ ايران مايل بود اختياراتي كه به موجب آن قرارداد مسلم ميشد، در اختيار قدرت غير همسايهاي قرار ميگرفت كه هيچگونه منافع سياسي در ايران ندارد و به گفته بسياري از ايرانيان، در برقراري رابطه با ملتهاي كوچك و ضعيف خوشنام است. مردم ايران، همواره منتظر «حاصل شدن فرجي» در زندگي خود هستند؛ اما عقلاي اين كشور يقين دارند كه اين توافقنامه مؤثر واقع نخواهد شد. با اين احوال، دستگيري و تبعيد شماري از رهبران مخالف، اعمال شديد حكومت نظامي، به علاوه ترس و جبن طبيعي شرقيها، هر اقدام مؤثري را كه مانع عملي شدن اين توافقنامه شود، غيرممكن ميسازد. با توجه به حضور چندين هزار سرباز انگليسي در ايران، سفر شاه به اروپا و گرايش شديد دولت فعلي براي خدمت صادقانه به قدرتي كه آن را به وجود آورده و بقاي آن را تضمين ميكند، درك اين مسئله راحتتر است... در اين قضايا اصل انعقاد قرارداد چندان مهم نيست، بلكه آن زيركي و نيرنگي است كه در گمراه كردن اين مردم به كار گرفته شده است؛ مردمي كه مجبورند اين توافقنامه را بپذيرند و از ترس زندان و تبعيد، حتي در خفا هم اجازه ندارند با آن مخالفت ورزند. اين در حالي است كه در طول ماههاي شكلگيري شالوده توافقنامه، تلاشي نظاممند و ماهرانه براي آمادهسازي افكار عمومي صورت گرفت. افرادي كه حضور آنها در روند انعقاد توافقنامه مزاحمت ايجاد ميكرد، در قالب كميسيون صلح ايران به پاريس اعزام شدند؛ چرا كه اين افراد در پاريس براي جلوگيري از انعقاد قرارداد كاري از پيش نميبردند. افراد ديگري كه نگران يكپارچگي و تماميت ارضي كشور بوده و گرايشهاي وطنپرستانه داشتند، به بهانه زيارت يا منصوب شدن در پستهاي كنسولي، به خارج از كشور فرستاده شدند... پس از اعزام اين افراد در قالب كميسيون صلح به پاريس، رئيس سابق مجلس، مؤتمنالملك، نيز قرار شد با انتخاب همراهان خود رهسپار آمريكا شود. مؤتمنالدوله در اين سفر بايد دولت و مردم آمريكا را از خواسته بجاي ايران آگاه كرده و مصائبي را كه ساليان دراز بر اين كشور تحميل شده، براي آنها تشريح كند و مردم آمريكا را به سرمايهگذاري در ايران علاقهمند سازد. با اين حال، نظر به اطلاعات دقيق سفارت آمريكا، طرح اعزام نماينده به آمريكا قطعاً به موافقت سفارت انگلستان بستگي دارد و كابينهاي كه كاملاً از انگليسيها تبعيت ميكند هرگز كاري برخلاف خواستههاي انگلستان انجام نميدهد. مسئلهاي كه بيش از سركوب كردن انتقادها قابل توجه است، رشوه دادن آشكار به بعضي از شخصيتهاي مؤثر پولپرست است از قرار معلوم بسياري از اين افراد با قبول يا دريافت كردن هدايا، پول، مستمري و ديگر انواع رشوه لب فروبستهاند. لازم به ذكر است كه بسياري از روحانيون و همچنين عموم مردم را نميتوان از اين طريق آرام كرد و تنها توسل به تهديد، ترس از زندان و از اين قبيل آنها را ساكت كرده است. از سوي ديگر بازار تملق و خوشامدگويي گرم شده است؛ به طوري كه حتي عدهاي از ما آمريكاييها نيز در معرض اين فريب تملق واقع شديم. اين همه احترام و محبت و تملق به اشخاصي كه تا پيش از اين كسي به آنها اهميتي نميداد، آن قدر بيسابقه و غيرعادي بود كه از ديد هيچ ناظري پنهان نمانده است. اگر جنگي در پي بود، شايد ميشد به اتهام [مثلاً] طرفداري از آلمان، مخالفتها را سركوب كرد؛ اما در اين شرايط [كه جنگي در كار نيست]، اين راه نيز به كار نميآيد..